حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت.
در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید.
قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد/
بخشهاى زندگانى على (ع)
با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود: 1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام، 2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه، 3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام، 4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،5- دوران خلافت آن بزرگوار/
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام ص
چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مىدهد.
مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمىکند زیرا زمانى که على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.
در آغوش پیامبر
على (ع) در این دوره که دوره حساس شکلگیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد.
مورخان اسلامى در این زمینه مىنویسند:
یک سال، قحطى بزرگى در مکه رخ داد.
در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود.
حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند.
ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد.
در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد.
على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروى نمود.
پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را براى من برگزید
از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، مىخواست با تربیت یکى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران کند و از میان فرزندان او نظر به على (ع) داشت/ على (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتى خود اشاره نموده و مىفرماید:«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا و موقعیت خاصى که با آن حضرت داشتم آگاهید و مىدانید موقعى که من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش مىگرفت و به سینه خود مىفشرد و مرا در بستر خود مىخوابانید به طورى که من بدن او را لمس مىکردم، بوى خوش آن را مىشنیدم و او غذا در دهان من مىگذارد/
من همچون بچهاى که به دنبال مادرش مىرود، همه جا همراه او مىرفتم، هر روز یکى از فضائل اخلاقى خود را به من تعلیم مىکرد و دستور مىداد که از آن پیروى کنم.
2- از بعثت تا هجرت پیامبر
دومین قسمت از زندگانى على (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشکیل مىدهد که از نظر زمانى سیزده سال مىشود.
این بخش از زندگانى امام شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (ع) در راه پیشرفت اسلام مىباشد که در تاریخ اسلام نصیب کسى جز او نشده است/
نخستین کسى که اسلام آورد
نخستین افتخار على (ع) در این دوران پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیحتر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا على (ع) از کوچکى یکتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبودتا اسلام او به معناى دست کشیدن از بت پرستى باشد (در حالى که در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود/پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشى است که قرآن مجید روى آن تکیه کرده و صریحا اعلام نموده است که کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند، در پیشگاه خدا ارزش والایى دارند، آنجا که مىفرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند.» توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، ز افرادى که پس از پیروزى مسلمانان برمکیان، ایمان آورده و جهاد کردهاند، برتر شمرده است چه رسد به کسانى که پیش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا که مىفرماید:
نخستین افتخار على (ع) در این دوران پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیحتر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا على (ع) از کوچکى یکتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبودتا اسلام او به معناى دست کشیدن از بت پرستى باشد (در حالى که در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود/پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشى است که قرآن مجید روى آن تکیه کرده و صریحا اعلام نموده است که کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند، در پیشگاه خدا ارزش والایى دارند، آنجا که مىفرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند.» توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، ز افرادى که پس از پیروزى مسلمانان برمکیان، ایمان آورده و جهاد کردهاند، برتر شمرده است چه رسد به کسانى که پیش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا که مىفرماید: «کسانى از شما که پیش از پیروزى (فتح مکه) در راه خدا انفاق کردند و سپس به جهاد پرداختند، با کسانى که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند، بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نیک داده است...» علت برترى امیان مسلمانان پیش از فتح مکه (که در سال هشتم هجرى صورت گرفت) این است که آنان در موقعى ایمان آورند که اسلام در جزیره العرب به اوج عظمت نرسیده بود و هنوز پایگاه بت پرستان یعنى شهر مکه به صورت دژ شکست ناپذیرى باقى بود و خطرهایى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهدید مىکرد.
البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدینه و گرایش اوس و خزرج و قبایل اطراف مدینه به اسلام، از پیشرفت و ایمنى نسبى برخوردار بودند و در بسیارى از درگیریهاى نظامى غالب و پیروز مىشدند، ولى خطر هنوز بکلى برطرف نشده بود.
بنابراین در صورتى که گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنین شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ایمان و اسلام در آغاز دعوت پیامبر که قدرتى جز قدرت قریش و نیرویى جز نیروى بت پرستان در کار نبود، ارزش بالاتر و بیشترى خواهد داشت.
از این نظر سبقت در اسلام در میان یاران پیامبر، از افتخارات مهم بشمار مىرفت/ با این توضیح میزان ارزش پیشگامى على (ع) در اسلام بخوبى روشن مىگردد/ دلائل پیشگامى على (ع) در اسلام دلائل و شواهد پیشگامى على (ع) در متون اسلامى به قدرى فراوان است که بیان همه آنها از حد گنجایش این کتاب بیرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذیلا مىآوریم: الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام (ص) به پیشقدم بودن على (ع) تصریح کرده و در میان جمعى از یاران خود فرمود: «نخستین کسى که در روز رستاخیز با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات مىکند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب است.» ب - دانشمندان و محدثان نقل مىکنند: حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (ع) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.
ج- امام در خطبه «قاصعه» مىفرماید: «آن روز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم.
نور وحى و رسالت را مىدیدم، و بوى نبوت را مىشنیدم.» د- امام در جاى دیگر از سبقت خود در اسلام چنین یاد مىکند:«خدایا من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشت، و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر تو پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر اسلام کسى نماز نگزارد.» ه' على (ع) مىفرمود: من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمىگوید.
من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .
و- عفیف بن قیس کندى مىگوید:من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم.
در یکى از سفرهاى تجارتى وارد مکه شدم و مهمان عباس (یکى از بازرگانان بزرگ مکه) شدم، در یکى از روزها در مسجدالحرام در کنار عباس نشسته بودم، در این هنگام که خورشید به اوج رسیده بود، جوانى به مسجد در آمد که صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز کرد، چیزى نگذشت که نوجوانى خوش سیما به وى پیوست و در سمت راست او ایستاد.
سپس زنى که خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و رکوع و سجود شدند/من (از دیدن این منظره که در مرکز بت پرستان، سه نفر آیین دیگرى غیر از مرام بت پرستى را برگزیدهاند) در شگفت ماندم، رو به عباس کرده و گفتم: حادثه بزرگى است!
او نیز این جمله را تکرار کرد و افزود: آیا این سه نفر را مىشناسى؟
گفتم: نه.
گفت: نخستین کسى که وارد شد جلوتر از هر دو نفر ایستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (ص)، و دومین فرد، برادرزاده دیگر من على بن ابى طالب (ع)، و سومین شخص همسر محمد است.
و او مدعى است که آیین وى از طرف خداوند نازل شده است و اکنون در روى زمین، جز این سه نفر کسى از این دین پیروى نمىکند.(17) این قضیه بخوبى نشان مىدهد که در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) غیر از همسرش خدیجه، تنها على (ع) آیین او را پذیرفته بوده است/ 3- از هجرت تا وفات پیامبر (ص) على (ع) برادر پیامبر (ص) اخوت اسلامى و پیوند برادرى از اصول اجتماعى آیین اسلامى است.
پیامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ایجاد و استوار ساختن این پیوند، کوشش نموده است.
از آن جمله پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى منعقد سازد، به این منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوین اخوین»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شوید.
آنگاه مسلمانان دوبدو دست یکدیگر را به عنوان برادرى فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگى بین آنان استوارتر گردید/البته در این پیمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامى رعایت مىشد.
این معنا با دقت در وضع و حال افرادى که با هم برادر شدند بخوبى روشن مىگردد/ پس از آنکه براى هر یک از حاضران برادرى تعیین گردید، على (ع) که تنها مانده بود، با چشمان اشکبار به حضور پیامبر عرض کرد: بین من و کسى پیوند برادرى برقرار نساختى.
پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى.
(25)آنگاه بین خود و على (ع) عقد برادرى خواند.(26)این موضوع میزان عظمت و فضیلت على (ع) را بخوبى نشان مىدهد و روشن مىسازد که وى تا چه حد به رسول خدا نزدیک بوده است.
در جبهههاى جنگ زندگى على (ع) از هجرت تا وفات پیامبر، شامل حوادث و رویدادهاى فراوان بویژه فداکاریهاى بزرگ آن حضرت در جبهههاى جنگ است.
پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه، بیست و هفت «غزوه»(27)با مشرکان و یهود و شورشیان داشت که على (ع) در بیست و شش غزوه از این غزوات شرکت داشت و فقط در غزوه «تبوک» به علت حساسیت شرائط که بیم آن مىرفت منافقان در غیاب پیامبر در مرکز حکومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند.
از آنجا که بررسى همه این غزوات از حد گنجایش این کتاب بیرون است، ما براى نمونه تنها نقش على (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پیامبر (ص) ذیلا منعکس مىکنیم: الف - در جنگ بدر مىدانیم که جنگ بدر نخستین جنگ کامل العیار میان مسلمانان و مشرکان بود و به همین دلیل نخستین آزمایش نظامى بین طرفین به شمار مىرفت و از این پیروزى هر یک از طرفین در این جنگ بسیار مهم بود/ این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد.
پیامبر (ص) در این سال آگاهى یافت که کاروان بازرگانى قریش به سرپرستى ابوسفیان، دشمن دیرینه اسلام، از شام عازم بازگشت به مکه است، و چون مسیر کاروان از نزدیکیهاى مدینه رد مىشد،پیامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط کاروان به سوى منطقه بدر که مسیر طبیعى کاروان بود، حرکت کرد/ هدف پیامبر ازاین حرکت آن بود که قریش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نیروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبلیغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگیرى کنند، شریان حیات اقتصادى آنان به وسیله نیروهاى اسلام قطع خواهد شد/از طرف دیگر ابوسفیان چون از حرکت مسلمانان آگاهى یافت، با انتخاب یک راه انحرافى از کنارههاى دریاى سرخ، کاروان را بسرعت از منطقه خطر دور کرد و همزمان با این عمل، از سران قریش در مکه استمداد کرد/به دنبال استمداد ابوسفیان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگى قریش به سوى مدینه حرکت کردند.
در روز 17 رمضان این گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى که نیروى شرک سه برابر نیروى اسلام بود/در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قریش که تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفیان) برادر بزرگ او «شیبه» و «ولید» (فرزند عتبه) فریاد کشان به وسط میدان جنگ آمدند و هماورد خواستند.
در این هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد میدان شدند و خود را معرفى کردند.
قهرمانان قریش که از جنگ با آنان خوددارى نموده فریاد زد: اى محمد!
افرادى که از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست/در این هنگام رسول خدا (ص) به «عبیده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابیطالب (ع) »دستور داد به جنگ این سه تن بروند، این سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى کردند.
آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند.
از این سه تن «حمزه» با،«شیبه»، «عبیده» با «عتبه» و «على» که جوانترین آنها بود، با «ولید»، دایى معاویه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید.
«على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل میان «عبیده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هیچ کدام بر دیگرى غالب نمىشد، از این رو «على» و «حمزه» پس از کشتن رقیبان خود، به کمک، «عبیده» شتافتند و عتبه را نیز به هلاکت رساندند.
على (ع) بعدها در یکى از نامههاى خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشت: شمشیرى که آن را در یک جنگ بر جد تو(عتبه) و دایى تو(ولید) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اکنون نزد من است.
پس از پیروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قریش که اثر خرد کنندهاى در روحیه فرماندهان سپاه شرک داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شکست فاحش ارتش شرک گردید، به طورى که هفتاد نفر اسیر گشتند/ در این جنگ بیش از نیمى از کشته شدگان با ضربت شمشیر على (ع) از پاى درآمدند/ مرحوم شیخ مفید، سى و شش تن از کشه شدگان مشرکین در جنگ بدر را نام مىبرد و مىنویسد:«راویان شیعه و سنى به اتفاق نوشتهاند که این عده را على بن ابى طالب (ع) شخصا کشته است، بجز کسانى که در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا على در کشتن آنان با دیگران شرکت داشته است.» شجاعت بى نظیر در جبهه احد روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروى فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند/ عوامل اطلاعاتى پیامبر اسلام (ص) تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش کردند.
پیامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشکیل داد.
گروهى از مسلمانان نظر دادند که بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد/پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوى کوه احد در سمت شمال شهر ترک گفت/در بین راه سیصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحریک وى به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهاى اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت.
بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه کوه احد دو لشکر در برابر هم صف آرایى کردند/پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ، با یک دید نظامى، میدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطهاى جلب شد که ممکن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ کرده از پشت سر به مسلمانان حمله کند.
از این نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبیر» را با پنجاه نفر تیرانداز روى تپهاى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگیرى کنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترک کنند و چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست بخورند/از طرف دیگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسیار بزرگى داشت و از اینرو پرچم را همیشه به دست افرادى دلیر و توانا مىسپردند.
استقامت و پایدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجویان بود، و برعکس، کشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مایه تزلزل روحى آنان مىگردید، به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیرى از شکست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین مىگردید/در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل کردند، و پرچمدارانى از قبیله «بنى عبدالدار» که به شجاعت معروف بودند، انتخاب کردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان یکى پس از دیگرى به دست تواناى على (ع) کشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند/از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست على (ع) به هلاکت رسیدند».
ابن اثیر نیز مىگوید: «کسى که پرچمداران قریش را شکست داد، على (ع) بود.» به روایت مرحوم شیخ صدوق، على (ع) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى که پس از مرگ عمر، جهت تعیین خلیفه تشکیل گردید، روى این موضو(ع) تکیه نمود و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا در میان شما کسى جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) کشته باشد؟
سپس امام افزود: پس از کشته شدن این نه نفر بود که غلام آنان بنام «صواب» که هیکلى بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالى که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود، مىگفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمىکشم.
شما با دیدن او جاخورده خود را کنار کشیدید ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد کردم که از کمر دو نیم شد/اعضاى شورا، همگى سخنان على (ع) را تصدیق کردند.بارى، سپاه قریش هزیمت یافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبیر با دیدن این صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنایم رفتند و عبدالله بن جبیر با کمتر از ده نفر همانجا ماند/در این هنگام خالد بن ولید که با گروهى سواره نظام در کمین آنان بود، چون این وضع را دید، به آنان حمله کرد و پس از کشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان یورش برد و این همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط یکى از زنان قریش بنام «عمره بنت علقمه» که جهت تشویق سربازان قریش به میدان جنگ آمده بودند/ از این لحظه، وضع جنگ بکلى عوض شد، آرایش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشید، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گردید و مسلمانان شکست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمیر» یکى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسیدند/ از طرف دیگر ،چون شایعه کشته شدن پیامبر در میدان جنگ توسط دشمن پخش گردید، روحیه بسیارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جدید سپاه شرک، اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان عقب نشینى کرده و پراکنده شدند، و در میدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در کنار پیامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاریخ اسلام فرا رسید/ در اینجا بود که نقش على (ع) نمایان گردید زیرا على (ع) با شجاعت و رشادتى بى نظیر در کنار پیامبر شمشیر مىزد و از وجود مقدس پیشواى عظیم الشان اسلام در برابر یورشهاى مکرر فوجهاى متعدد مشرکان حراست مىکرد/ «ابن اثیر» در تاریخ خود مىنویسد: پیامبر اسلام (ص) گروهى از مشرکین را مشاهده کرد که عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله کند، على (ع) به فرمان پیامبر به آنان حمله کرد و با کشتن چندین تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت.
پیامبر سپس گروه دیگرى را مشاهده کرد و به على (ع) دستور حمله داد و على آنان را کشت و متفرق ساخت.
در این هنگام فرشته وحى به پیامبر عرض کرد: این، نهایت فداکارى است که على (ع) از خود نشان مىدهد.
رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم.
در این هنگام صدایى از آسمان شنید که مىگفت: «لاسیف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» «ابن ابى الحدید» نیز مىنویسد: هنگامیکه غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند، فشار دستههاى مختلف دشمن به سوى پیامبر بالا گرفت.
دستهاى از قبیله «بنى کنانه» و گروهى از قبیله «بى عبد مناه» که در میان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مىخورد، به سوى پیامبر یورش بردند.
پیامبر به على (ع) فرمود: حمله اینها را دفع کن.
على (ع) که پیاده مىجنگید، به آن گروه که پنجاه نفر بود حمله کرده و آنان را متفرق ساخت.
آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله کردند، باز هم على (ع) حمله آنان را دفع کرد.
در این حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر دیگر که نامشان در تاریخ مشخص نشده است، به دست على (ع) کشته شدند/«جبرئیل» به رسول خدا گفت: راستى که على (ع) مواسات مىکند، فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت در آمدهاند/ پیامبر فرمود: چرا چنین نباشد، او از من است و من از او هستم.
جبرئیل گفت: من هم از شما هستم.
آن روز صدایى از آسمان شنیده شد که مکرر مىگفت: «لاسیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على».ولى گوینده دیده نمىشد.
از پیامبر سوال کردند که گوینده کیست؟
فرمود جبرئیل است.
ج- در جنگ احزاب (خندق) جنگ احزاب، چنانکه از نامش پیداست، نبردى بود که در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى کوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند.
بعضى از مورخان نفرات سپاه «کفر» را در این جنگ بیش از ده هزار نفر نوشتهاند، در حالى که تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمىکرد/ سران قریش که فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى کرده بودن که به خیال خود با این یورش، مسلمانان را بکلى نابود سازند و براى همیشه از دست محمد (ص) و پیروان او آسوده شوند!.
زمانى که گزارش تحرک قریش به اطلاع پیامبر اسلام رسید، حضرت شوراى نظامى تشکیل داد.
در این شورا، سلمان پیشنهاد کرد که در قسمتهاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى کنده شود که مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد.
این پیشنهاد تصویب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گردید؛ خندقى که پهناى آن به قدرى بود که سواران دشمن نمىتوانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نیز به اندازهاى بود که اگر کسى وارد آن مىشد، به آسانى نمىتوانست بیرون بیاید/سپاه قدرتمند شرک با همکارى یهود از راه رسید.
آنان تصور مىکردند که مانند گذشته در بیابانهاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینه، آنان را حیرت زده ساخت زیرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود.
ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره کردند/ شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع) پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
حسن بن على ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت/ پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت/ فریاد رس محرومان در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشتههاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تامین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند.
پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجستهاى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار مىرفتند/ پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود.
وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود.
هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت.
هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمىکرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مىشد.
گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف مىساخت و اجازه نمىداد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!«سیوطى» در تاریخ خود مىنویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.
نکته آموزنده امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان مىبخشید، به طورى که مایه شگفت واقع مىشد.
نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز مىساخت و او مىتوانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانهاى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایهاى براى خود تهیه نماید.
امام روا نمىدید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تامین مىکند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند/ خاندان علم و فضیلت روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود.
مرد فقیرى از او کمک مالى خواست.
عثمان پنج درهم به وى داد.
مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند.
عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشهاى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشستهاند برو و از آنها کمک بخواه/وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد.
حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیهاى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد.
آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟
گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است.
حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد.
به پیروى از آن حضرت، حسین بن على ع چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند/ فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت.
عثمان گفت: چه کردى؟
جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مىخواهم؟
اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند/عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟
بخشش بى نظیر حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار مىگرفت و اموال فراوانى در راه خدا مىبخشید.
مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کردهاند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمىخورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بى اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است.
نوشتهاند:«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.» در جنگ جمل امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه مىجنگید و از یاران دلاور و شجاع على ع سبقت مىگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مىکرد.پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران امیرمومنان (ع) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى» یکى از مهرههاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان (ع) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مىکرد، با این کار حسن بن على (ع) توانست بر رغم کار شکنیهاى ابوموسى و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.
در جنگ صفین نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر مومنان (ع) و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیر مومنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن على (ع) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پیامبر (ص) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.
مناظرات کوبنده امام مجتبى (ع) با بنى امیه امام حسن مجتبى ع هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمىداد.
او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد مىکرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش مىساخت/مناظرات و احتجاجهاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزههاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.پس از شهادت امیرمومنان و صلح امام حسن (ع) خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاویه بسیج کردند.
در کوفه به معاویه خبر رسید که «حوثره اسدى»، یکى از سران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهى دور خود گرد آورده است/معاویه، براى تثبیت موقعیت خود و براى آنکه وانمود کند که امام مجتبى (ع) مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!