دانلود مقاله میلاد پیامبر

Word 189 KB 14568 41
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ما در لابلای کتب تاریخی و حدیث چنین می‌خوانیم : هنگام ولادت آن حضرت ، ایوان کسری شکافت و چند کنگره‌ی آن فرو ریخت و آتش آتشکده‌ی فارس خاموش شد ؛ دریاچه‌ی ساوه خشک گردید ؛ بتهای بتخانه‌ی مکه سرنگون شد ؛ نوری از وجود آن حضرت ، به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها راه را روشن کرد ؛ انوشیروان و مؤبدان خواب وحشتناکی دیدند ؛ ان حضرت ختنه شده وناف بریده به دنیا آمد و گفت :« ألله أکبر و الحمدالله کثیراً سبحان الله بکره و أصیلاً »

    سال و ماه و روز ولادت پیامبر
    عموم سیره نویسان اتفاق دارند که ، تولد پیامبر گرامی در عام الفیل ، در سال 570 میلادی بوده است .

    زیرا آن حضرت به طور قطع ، در سال 632 میلادی در گذشته است ، و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است .

    بنابراین ، ولادت او در حدود 570 میلادی خواهد بود .
    اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر ، در ماه « ربیع الاول» بوده ،‌ولی در روز تولد او اختلاف دارند .

    معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت ، در هفدهم ماه ربیع الاول ، روز جمعه ، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود ؛ و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت ، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است .



    مراسم نامگذاری پیامبر اسلام
    روز هفتم فرا رسید .« عبدالمطلب » ، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه ، که از عموم قریش دعوت شده بود ؛ نام فرزند خود را « محمد » گذارد .

    وقتی از او پرسیدند : چر ا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید ، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است ؟

    گفت : خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد .

    در این باره « حسان بن ثابت » شاعر رسولخدا چنین می‌گوید :
    فشق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمد
    آفریدگار ، نامی از اسم خود برای پیامبر خود مشتق نمود .

    از این جهت ( خدا ) « محمود » ( پسندیده) و پیامبر او « محمد » ( ستوده ) است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یکی معنی را می‌رسانند.


    « احمد یکی از نامهای مشهور پیامبر اسلام بود هر کس مختصر مطالعه‌ای در تاریخ زندگی رسول اکرم « ص » داشته باشد ؛ می‌داند که آن حضرت ، از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می‌کردند .

    یکی « محمد » که جد بزرگوارش « عبدالمطلب » برای او انتخاب کرده بود ، و دیگری « احمد » که مادرش « آمنه » او را به آن ، نامیده بود .

    این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می‌توانید بخوانید .

    عمومی گرامی وی ، « ابوطالب » ،‌که پس از درگذشت « عبدالمطلب » ، کفالت و سرپرستی « محمد » به او واگذار شده بود ؛ با عشق و علاقه‌ی زائد الوصفی ، چهل و دو سال تمام ، پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت ، از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ ننمود.

    در اشعاری که درباره‌ی برادر زاده‌ی خود سروده ، گاهی از او به نام « محمد » ، و گاهی به نام « احمد » اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی از نامهای معروف وی همان « احمد بوده است .

    دوران کودکی پیامبر صفحات تاریخ گواهی می‌دهد که : زندگانی رهبر عالیقدر مسلمانان ، از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگزیده شد ؛ متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز است و تمام این حوادث شگفت انگیز ، جنبه‌ی کرامت داشته و همگی گواهی می‌دهند که حیات و سرگذشت رسول گرامی یک زندگانی عادی نبوده است .

    1- تاریخ نویسان ، از قول « حلیمه » چنین نقل می‌کنند که او می‌گوید : آنگاه که من پرورش نوزاد « آمنه » را متکفل شدم ؛ در حضور مادر او ، خواستم او را شیر دهم .

    پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم ؛ ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود .

    امامن از روزی که بچه‌دار شده بودم ، شیری در پستان راست خود ندیده بودم .

    اصرار نوزاد ، مرا بر آن داشت که پستان راست بی‌شیر خود را در دهان او بگذارم .

    هماندم که کودک ، شروع به مکیدن کرد ، رگهای خشک آن پر از شیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه‌ی حضار گردید .

    2- باز او می‌گوید : از روزی که « محمد » را به خانه‌ی خود بردم ؛ روزبروز خیر و برکت در خانه‌ام بیشتر شد ، و دارائی و گله‌ام فزونتر گردید .

    ما در قرآن ، نظائر این جریان را درباره‌ی مریم ( مادر عیسی ) می‌خوانیم : مثلاً می‌فرماید : وقتی وضع حمل مریم فرا رسید ، به درختی پناه برد و از ( شدت درد و تنهائی و وحشت از اتهام ) از خدای تمنای مرگ کرد در این موقع صدائی شنید : « غمناک مباش ، پروردگار تو چشمه آبی زیر پای تو قرار داده و درخت ( خشکیده ) خرما را تکان ده ، خرمای تازه بر تو می‌ریزد .» اگر چه میان مریم و حلیمه ، از نظر مقام و ملکات فاضله ، فاصله زیاد است .ولی اگر لیاقت و آراستگی خود « مریم » ، موجب این لطف الهی شده ؛ اینجا هم ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد در درگاه خدا دارد ، سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گردد .

    دوران جوانی رهبران جامعه باید بردبار وصابر ، نیرومند و قوی و شجاع و دلاور و نترس و قویدل و دارای روحی بزرگ باشند .

    مردان بزدل و ترسو ؛ زبون و ضعیف النفس ؛ بی‌اراده و سست ، چگونه می‌توانند اجتماع را از راههای پرپیچ و خم عبور دهند ؟

    چطور می‌توانند در برابر دشمن مقاومت کنند ، و موجودیت و شخصیت خود را از دستبرد این و آن حفظ نمایند ؟

    عظمت و بزرگی روح زمامدار ، و قدرت و نیروی جسمی و روانی او تاثیر عجیبی در پیروان خود دارد .

    وقتی امیر مومنان ، یکی از صمیمی‌ترین یاران خود را به حکومت مصر انتخاب نمود ؛ نامه‌ای به مردم ستمدیده‌ی کشور مصر ، که از مظالم حکومت وقت به ستوه آمده بودند ، نوشت .

    در آن نامه ، فرماندار خود را به دلاوری و شجاعت روحی توصیف نمود .

    اینک فرازی چند ، از آن نامه که شرایط واقعی یک زمامدار را بیان می‌کند .

    « ...

    یکی از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای ترس ، به خواب نمی‌روند و از دشمنان در اوقات بیم و هراس سر باز نمی‌زنند .بر بدکاران از آتش سوزان سخت‌تر است و او « مالک بن حارث » از قبیله‌ی مذحج است .

    سخن او را بشنوید و امر و فرمان او را اجراء کنید ؛ زیرا او شمشیری است از شمشیرهای خدا که تیزی آن کند نمی‌شود ، و ضربت آن بی‌اثر نمی‌گردد » قدرت روحی پیامبر اکرم « ص » در جبین عزیز « قریش » ، از دوران کودکی وجوانی ، آثار قدرت شجاعت ، صلابت و نیرومندی نمایان بود وی در سن پانزده سالگی ، در یکی از جنگهای قریش با طائفه « هوازن » که آن را « حرب فجار» می‌نامند ، شرکت داشت .

    کار او در جبهه رزم ، این بود که تیر به عموهای خود می‌رساند .

    ابن هشام در سیره‌ی خود ، این جمله را از آن حضرت نقل می‌فرماید که حضرت فرمود :« کنت ائبل علی أعمامی : به عموهایم تیر می‌دادم تا پرتاب کنند .» شرکت او در این جنگ ، آنهم با این سن و سال ، ما را به شجاعت آن حضرت رهبری می‌کند و روشن می‌شود که چرا امیر مومنان درباره‌ی پیامبر می‌فرماید :« هر موقع ، کار در جبه‌ی جنگ ، عرصه بر ما ( سربازان اسلام ) سخت و دشوار می‌شد ، به پیامبر پناه می‌بردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود .» دوران جوانی پیامبر گرامی (ص) در اینکه جوان قریش ، شجاع و دلیر ، نیرومند و تندرست ، صحیح و سالم بود ، جای گفتگو نیست .

    زیرا در محیط آزاد و دور از غوغای زندگی پرورش یافته بود ، و خانواده‌ای که درمیان آنها دیده به جهان گشود ، همگی عنصر شهامت و شجاعت بودند .

    ثروتی ، مانند ثروت خدیجه دراختیار داشت ، ووسائل خوشگذرانی از هر جهت برای او آماده بود.

    ولی باید دید که او از این امکانات مادی چگونه استفاده کرد ؟

    آیا بساط عیش و عشرت پهن نبود و مانند بسیاری از جوانان ، در فکر اشباع غرائز خود بر آمد ؟

    یا با این وسائل و امکانات ، برنامه‌ی دیگری برگزید که از سراسر آن ؛ دور نمای زندگی پر از معنویت او هویدا بود ؟

    تاریخ گواهی می‌دهد که او بسان مردان عاقل و کار آزموده زندگی می‌کرد همیشه از خوشگذرانی و بیخبری گریزان بود .

    پیوسته بر سیما ، آثار تفکر و تدبیر داشت ، و برای دوری از فساد اجتماع ، گاهی مدتها در دامنه‌ی کوهها ، میان غار ، بساط زندگی را پهن می‌نمود و در آثار قدرت و صنع وجود به مطالعه می‌پرداخت .

    عواطف جوانی او دربازار مکه واقعه‌ای رخ داد که عواطف انسانی او را جریحه دار ساخت .

    دید قمار بازی ، مشغول قمار است و از بدی بخت ، شتر خود را باخت ، خانه مسکونی خود را باخت ، کار به جائی رسید که ده سال از زندگی خود را نیز از دست داد مشاهده‌ی این واقعه ، چنان جوان قریش را متاثر ساخت که نتوانست همانروز در شهر مکه بماند ؛ بلکه به کوههای اطراف پناه برد و پس از پاسی از شب به خانه بازگشت .

    او به راستی ، از دیدن این نوع مناظر غم انگیز و رقت بار ، متاثر میگشت و از کمی عقل و شعور این طبقه‌ی گمراه ، در فکر و تعجب فرو می‌رفت .

    خانه‌ی خدیجه ، پیش از آنکه با محمد « ص» ازدواج کند ، کعبه‌ی آمال و خانه امید مردم بینوا بود و پس از آنکه با جوان قریش ازدواج نمود ، کوچکترین تغییری در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد .

    در مواقع قحطی و کم بارانی ، گاهی مادر رضاعی او حلیمه به دیدار فرزند خود می‌آمد .

    رسول گرامی عبای خود را زیر پای او پهن می‌نمود ، و به یاد عواطف مادر خود و آن زندگی ساده می‌افتاد و سخنان او را گوش می داد ، موقع رفتن آنچه می‌توانست درباره مادر خود کمک می‌کرد .

    فرزندان او از خدیجه وجود فرزند ، پیوند زناشویی را محکمتر می سازد و شبستان زندگی را پر فروغتر و به آن جلوه‌ی خاصی می‌بخشد .

    همسر جوان قریش ، برای او شش فرزند آورد .

    دو پسر که بزرگتر آنها « قاسم » بود ، و سپس « عبدالله » که به آنها « طاهر » و « طیب» می‌گفتند .

    و چهارتای آنها دختر بود .

    ابن هشام می‌نویسد: بزرگترین دختر او « رقیه » ، بعداً « زینب» و « ام کلثوم » و « فاطمه » بود.

    فرزندان ذکور او ، تمام پیش از بعثت بدرود زندگی گفتند ، ولی دختران ، دوران نبوت او را درک کردند .

    خویشتن داری پیامبر، در برابر حوادث زبانزد همه بود .

    با این حال ، در مرگ فرزندان خود ، گاهی تاثرات دل او ، به صورت قطرات اشک از گوشه چشمان او به روی گونه‌هایش می‌غلتید .

    مراتب تاثر او در مرگ ابراهیم ، که مادر او « ماریه » بود ، بیشتر بود در حالیکه در دل او می‌سوخت ولی با زبان ، به سپاسگزاری خدا مشغول بود .

    حتی عربی از روی جهل و نادانی به مبانی اسلام ، به گریه کردن او اعتراض نمود .

    پیامبر فرمود یک چنین گریه رحمت است .

    آنگه افزود :« و من لایرحم لا یرحم : آن کس که رحم نکند ، مورد ترحم قرار نمی‌گیرد .» نخستین مرد و زنی که به پیامبر ایمان آوردند پیشرفت آئین اسلام و نفوذ آن در جهان تدریجی بوده است .

    در اصطلاح قرآن ، به کسانی که در پذیرفتن و نشر آن پیش گام بودند ؛ « السابقون » گفته می‌شود.

    و سبقت به گرایش به آئین پیامبردر صدر اسلام ، ملاک فضیلت و برتری بود .

    بنابراین باید با کمال بی‌طرفی از روی مدارک صحیح ، موضوع را مورد بررسی قرار دهیم ، و پیش گامترین فرد را از زنان و پیش قدمترین مرد را در پذیرش اسلام بازشناسیم .

    علی و خدیجه با پیامبر نماز می‌خوانند ابن اثیر در « اسد الغابه » ابن حجر ، در« الاصابه» ، در ترجمه‌ی « عفیف کندی » ، و بسیاری از دانشمندان تاریخ ، داستان زیرا را از او نقل می‌کنند که او گفت : در روزگار جاهلیت ،‌وارد « مکه » شدم و میزبانم « عباس بن عبدالمطلب » بود ، و ما دو نفر در اطراف « کعبه » بودیم ناگهان دیدم مردی آمد ، در برابر « کعبه » ایستاد و سپس پسری را دیدم که آمد در طرف راست او ایستاد ؛ چیزی نگذشت زنی را دیدم که آمد در پشت سر آنها قرار گرفت ، و من مشاهده کردم که این دو نفر به پیروی از آن مرد ، رکوع و سجود می‌نمودند.

    این منظره‌ی بی‌سابقه حس کنجکاوی مرا تحریک کرد که جریان را از « عباس » بپرسم ، او گفت : آن مرد محمد بن عبدالله است ، و آن پسر ، برادر زاده‌ی او ، و زنی که پشت آنها است ، همسر « محمد » است .سپس گفت برادر زاده‌ام می‌گوید : که روزی فرا خواهد رسید که خزانه‌های « کسری » و « قیصر » را در اختیار خواهد داشت .

    ولی بخدا سوگند ، روی زمین پیرو این آئین نیست جز همین سه نفر .سپس راوی گوید : آرزو می‌کنم که ایکاش من چهارمین نفر آنها بودم !

    معراج از نظر قرآن و حدیث و تاریخ تاریکی شب افق را فرا گرفته بود و خاموشی در تمام دنیا حکم می‌کرد .

    هنگام آن رسیده بود که جانداران در خوابگاه‌های خود به استراحت بپردازند ، و برای مدت محدودی ، چشم از مظاهر طبیعت بپوشند ، و برای فعالیت روزانه خود ، تجدید قوا کنند .

    شخص پیامبر بزرگ اسلام نیز از این ناموس طبیعی مستثنی نبود.

    او می‌خواست پس از اداء فریضه ، به استراحت بپردازد ولی یک مرتبه صدای آشنائی به گوش او رسید ، آن صدا از « جبرئیل» ، امین وحی بود که به او گفت امشب سفر دور و درازی در پیش دارید و من نیز همراه تو هستم تا نقاط مختلف گیتی را با مرکب فضا پیمائی به نام « براق » بپیمائید .

    پیامبر گرامی سفر با شکوه خود را از خانه‌ی خواهرش ، « ام هانی » آغاز کرد ، و با همان مرکب به سوی « بیت المقدس » ، واقع در کشور اردن که آن را « مسجد الاقصی » نیز می‌نامند روانه شد ، و در مدت بسیار کوتاهی در آن نقطه پائین آمد ، و از نقاط مختلف مسجد ، « بیت اللحم » که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیاء و آثارو جایگاه آنها دیدن به عمل آورد؛ و در برخی از منازل دو رکعت نمای گزارد .

    سپس قسمت دوم از برنامه‌ی خود را آغاز فرمود .

    از همان نقطه به سوی آسمانها پرواز نمود ؛ ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد ؛ و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانی سخن گفت ، و از مراکز رحمت و عذاب ( بهشت و دوزخ ) بازدیدی به عمل آورد ؛درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده فرمود ؛ و در نتیجه از رموز هستی و اسرار جهان آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی‌پایان خدا کاملاً آگاه گشت .سپس به سیر خود ادامه داد ، و به آثار قدرت بی‌پایان خدا کاملاً آگاه گشت .سپس به سیر خود ادامه داد ، و به آثار قدرت بی‌پایان خدا کاملاً آگاه گشت .سپس به سیر خود ادامه داد ، و به « سدره المنتهی » رسید ، و آن را سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید .

    در این هنگام برنامه وی پایان یافت ، سپس مامور شد از همان راهی که پرواز نموده بود بازگشت نماید .

    در مراجعت نیز در « بیت المقدس » فرود آمد ، و پرواز نموده بود بازگشت نماید .

    در مراجعت نیز در « بیت المقدس » فرود آمد ، و راه مکه و وطن خود را در پیش گرفت ، و در بین راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد ،‌در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و به دنبال آن می‌گشتند و از آبی که در میان ظرف آنها بود قدری خورده ، و باقیمانده آن را به روی زمین ریخت و بنا به روایتی سرپوشی روی آن گذارد ، و از مرکب فضا پیمای خود در خانه « ام هانی » پیش از طلوع فجر پائین آمد ، و برای اولین بار ، راز خود را به او گفت و در روز همان شب ، در مجامع و محافل قریش ، پرده از راز خود برداشت .

    داستان معراج و سیر شگفت انگیز او که در فکر قریش امر ممتنع و محالی بود ؛ در تمام مراکز دهن به دهن گشت ، و سران « قریش » را بیش از همه عصبانی نمود .

    قریش به عادت دیرینه‌ی خود به تکذیب او برخاستند و گفتند : در مکه کسانی هستند که « بیت المقدس » را دیده‌اند ؛ اگر راست می‌گوئی ، کیفیت ساختمان آنجا را تشریح کن .

    پیامبر نه تنها خصوصیات ساختمان بیت المقدس را تشریح کرد بلکه حوادثی را که در میان مکه و بیت‌المقدس رخ داده بود بازگو نمود و گفت : در میان راه به کاروان فلان قبیله برخورد نمودم و شتری از آنها گم شده بود؛ و در میان اثاثه‌ی آنها ظرفی پر از آب بود و من از آن نوشیدم و سپس آن را پوشانیدم و در نقطه‌ای به گروهی برخوردم که شتری از آنها رمیده و دست آن شکسته بود .

    قریش گفتند : از کاروان قریش خبر ده ، گفت آنها را در « تنعیم » ( ابتدای حرم است ) دیدم و شتر خاکستری رنگی در پیشاپیش آنها حرکت می‌کرد ، و کجاوره‌ای روی آن گذارده بودند و اکنون وارد شهر مکه می‌شوند ، قریش از این خبرهای قطعی سخت عصبانی شدند و گفتند اکنون صدق و کذب گفتار او برای ما معلوم می‌شود .

    ولی چیزی نگذشت ،‌طلائع کاروان وارد شهر شد و « ابوسفیان » و مسافران جزئیات گزارشهای آن حضرت را تصدیق نمودند .

    حجه الوداع در میان عبادات دستجمعی اسلام ، مراسم حج ، بزرگترین و باشکوهترین عبادتی است که مسلمانان بجای می‌آورند .

    زیرا این مراسم آنها سالی یکبار ، برای ملت مسلمان بزرگترین مظهر وحدت و یگانگی ، نشانه کامل وارستگی از مال و مقام ، نمونه‌ی بارز مساوات و برابری تمامی انسانها و وسیله‌ی تحکیم روابط در بین مسلمانان و ...

    می‌باشد حال اگر ما مسلمانان از این خوان گسترده کمتر استفاده می‌کنیم ، و این کنگره سالانه‌ی اسلامی را ( حقا که می‌تواند پاسخگوی بسیاری از مشکلات اجتماعی ما و مبداء تحولاتی عمیق در زندگانی ما ، باشد ) بدون بهره‌برداری کامل ، برگزار می‌نمائیم ؛ نشانه‌ی قصور قانون نیست ، بلکه گواه بر قصور و یا تقصیر رهبران اسلامی است که درصدد استفاده از این مراسم بر نمی آیند .

    از روزی که « خلیل الرحمن » ، از بنای کعبه فراغت یافت ، و خداپرستان را به زیارت این خانه دعوت نمود ، پیوسته این نقطه ، کعبه‌ی قلوب ، و مطاف ملتهای خداشناس بوده است .

    همه ساله گروهی از اکناف جهان ، و نقاط مختلف عربستان ، به زیارت این خانه شتافته ، و مراسمی را که از حضرت ابراهیم (ع) آموخته بودند ، انجام می‌دادند .

    اما گذشت زمان ، انقطاع ملت حجاز از رهبری پیامبران ، خود خواهی قریش ، حکومت بت بر افکار جهان عرب ، موجب شده بود که مراسم حج از نظر زمان و مکان ، دستخوش تحریف و تغییر گردد و قیافه واقعی خود را از دست بدهد .

    روی این جهات ، پیامبر خدا ، در سال دهم هجرت ، از طرف خدا مأموریت یافت ، که در آن سال شخصاً در مراسم حج شرکت جوید ، و عملاً مردم را به تکالیف خود آشنا سازد ، و هر گونه شاخه‌های کج و معوجی را که روی علل یاد شده ، بر پیکر این عبادت روئیده بود ، ببرد ، و حدود « عرفات » و « منی » و موقع کوچ از آنها را به مردم تعلیم کند .

    این سفر ، بیش از آنکه جنبه سیاسی و اجتماعی داشته باشد ، جنبه ی تعلیمی داشت .

    پیامبر در یازدهمین ماه اسلامی ( ذوالقعده ) دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که پیامبر امسال ، عازم زیارت خانه‌ی خدا است این اطلاعیه ، شوق و علاقه‌ی فراوانی را در دل گروه عظیمی از مسلمانان برانگیخت و به دنبال آن ، هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت پیامبر بودند.

    پیامبر در بیست و ششم ذی القعده ، « ابودجانه » را جانشین خود در مدینه قرار داد ، و در حالی که بیش از شصت قربانی همراه داشت ، به سوی مکه حرکت نمود .وقتی به « ذی الحلیفه » (‌نقطه‌ای که در « مسجد شجره » نیز آنجا قرار دارد ) رسید با پوشیدن دو پارچه‌ی ساده از مسجد « شجره » احرام بست ، و هنگام بستن احرام ، دعای معروف احرام را که « لبیک » و پاسخ به ندای ابراهیم است ، قرائت نمود .

    و نیز هر موقع سواری را می‌دید که یا در بلندی و سرازیری قرار می‌گرفت ، « لبیک » می‌گفت .

    وقتی به نزدیکی مکه رسید ، « لبیک » را قطع کرد ، روز چهارم وارد مکه شد ، و یکسره راه مسجد را پیش گرفت و از باب « بنی شیبه » وارد مسجد الحرام شد ؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا می‌گفت و به ابراهیم درود می‌فرستاد .

    وقتی هنگام طواف ، برابر « حجر الاسود » قرار گرفت ، نخست آن را « استلام » نمود ،‌و هفت بار اطراف کعبه دور زد .

    سپس برای ادای نماز طواف ، پشت مقام ابراهیم قرار گرفت و دو رکعت نماز خواند .

    وقتی از نماز فارغ شد ، شروع به سعی میان صفا و مروه نمود .

    سپس رو به زائران کرد و گفت : کسانی که همراه خود قربانی نیاورده‌اند : از احرام خارج شوند ، و تمام محرمات احرام برای آنان با « تقصیر» ( کوتاه کردن مو و یا گرفتن ناخن )‌حلال می‌شود .

    اما من و افرادی که همراه خود قربانی آورده‌اند ؛ باید به حالت احرام باقی بمانند ،تا لحظه‌ای که قربانی خود را سر ببرند .

    این کار بر گروهی سخت و گران آمد .

    عذر آنان این بود که هرگز برای ما گوارا نیست که پیامبر در احرام باشد و ما از احرام خارج شویم ، و چیزهائی که بر او حرام است ، برای ما جائز و حلال گردد .

    گاهی می‌گفتند : صحیح نیست ، ما جزو زائران خانه‌ی خدا باشیم ، ولی قطرات آب غسل از سر و گردن ما بریزد .

    دیدگان پیامبر به « عمر » افتاد ،‌که در حالت احرام باقی بود .

    به او گفت : آیا قربانی همراه خود آورده‌ای ؟

    گفت نه .

    فرمود : چرا از احرام خارج نشدی ؟

    گفت: برای من گوارا نیست که از احرام خارج شوم ،‌ولی شما به همان حالت باقی بمانی .

    پیامبر فرمود : شما نه حالا ، بلکه پیوسته بر این عقیده باقی خواهی ماند .

    پیامبر از تردید و دودلی مردم ناراحت شد و گفت : لوکنت استقبلت من امری ما استد برت لفعلت کما امرتکم : یعنی اگر آینده برای من مانند گذشته روشن بود ، و از دودلی و تردید بیجای شما اطلاع می‌داشتم ، من هم مانند شما بدون اینکه قربانی همراه داشته باشم ؛ به زیارت خانه‌ی خدا می آمدم .

    اما چه کنم ، من قربانی همراه خود آورده‌ام و به فرمان خدا ( حتی یبلغ الهدی محله ) باید در حال احرام بمانم تا روز منی قربانی خود را در قربانگاه سر ببرم .

    ولی هر کس که قربانی همراه نیاورده ، باید از احرام خارج شود ، و آنچه را که انجام داده است عمره محسوب نماید ، و بعداً برای حج احرام ببندد.

    مراسم حج آغاز می‌گردد اعمال عمره به پایان رسید پیامبر راضی نبود در فاصله‌ی عمره و اعمال حج ، در خانه‌ی کسی بسر ببرد .

    از اینرو دستور داد که خیمه‌ی او را در بیرون مکه بزنند .

    روز هشتم ذی الحجه فرا رسید .

    زائران خانه‌ی خدا ، همان روز از مکه به سوی عرفات حرکت می‌کنند تا در عرفه ، از ظهر روز نهم تا غروب آن روز توقف نمایند .

    پیامبر روز هشتم ذی الحجه - که روز « ترویه » نیز می‌گویند – از طریق « منی » عازم عرفات شد ، و تا طلوع آفتاب روز نهم در « منی » ماند .سپس بر شتر خود سوار شد ، و راه « عرفات » را پیش گرفت و در نقطه‌ای به نام « نمره » که خیمه آن حضرت را در آنجا زده بودند ، فرود آمد .

    در آن اجتماع باشکوه ، در حالی که روی شتر قرار گرفته بود ؛ سخنان تاریخی خود را ایراد فرمود .

    سخنان تاریخی پیامبر در حجه الوداع .....

    در آن روز ، سرزمین عرفه شاهد اجتماعی عظیم و با شکوه بود ، و ملت حجاز تا به آن روز ، چنین اجتماعی را به یاد نداشت .

    ندای توحید و شعار یگانه پرستی در آن سرزمین طنین انداز بود .

    نقطه‌ای که تا چندی پیش ، اقامتگاه مشرکان و بت پرستان بود ، برای ابد پایگاه رجال توحید و خداپرستان گردید .

    پیامبر نماز ظهر و عصر را در سرزمین عرفات با صد هزار تن به جا آورد .سپس خطبه‌ی تاریخی خود را در آن روز ، در حالی که روی شتر قرار گرفته بود ایراد فرمود .

    و یکی از یاران او – که صدای بلند و رسائی داشت - سخنان او را تکرار کرده ، و به گوش افراد دور دست می‌رسانید .

    او در آن روز سخنان خود را چنین آغاز کرد و گفت :« ای مردم !

    سخنان مرا بشنوید ، شاید پس از این ، شما را در این نقطه ملاقات نکنم .

    ای مردم !

    خونها و اموال شما بر یکدیگرند تا روزی که خدا را ملاقات نمائید ، مانند امروز و این ماه ، محترم ،‌و هر نوع تجاوز به آنها حرام است ».

    پیامبر برای اینکه ازرسوخ و تاثیر پیام خود پیرامون احترام جان و مال مسلمانان مطمئن شود ، به « ریبعه بن امیه » فرمود :« از آنان چند مطلب زیر را بپرس و بگو : این ماه چه ماهی است ؟

    همگی گفتند : ماه حرام است و جنگ و خونریزی در این ماه ممنوع و قدغن می‌باشد .

    پامبر به ربیعه گفت : به آنان بگو : خداوند خونها و مالهای شما را بر یکدیگر تا روزی که رخت از این جهان بربندید ؛ مانند این ماه ، حرام کرده و محترم شمرده است » .

    « باز فرمود از آنان بپرس : این سرزمین ، چه سرزمینی است ؟

    همگی گفتند : سرزمین محترم و خونریزی و تجاوز در آن ، شدیداً ممنوع است .

    فرمود : به آنان برسان که : خون و مال شما ، بسان این سرزمین محترم و هر نوع تجاوز به آنها ممنوع می‌باشد .» « باز فرمود از آنان سوال کن : امروز چه روزی است ؟!

    گفتند : حج اکبر است .

    فرمود : به ایشان ابلاغ کن که خون و مال شما بسان امروز محترم می‌باشد .» « هان ای مردم !

    بدانید : خونهائی که در دوران جاهلیت ریخته شده ، همگی باید به دست فراموشی سپرده شود ، و قابل تعقیب نیست .

    حتی خون ابن ربیعه ( یکی از نزدیکان پیامبر) نیز باید فراموش گردد.» « شما به زودی به سوی خدا باز می‌گردید در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی می‌شود .

    من به شما ابلاغ می‌کنم : هر کس امانتی نزد او باشد باید آن را به صاحبش باز گرداند .» هان ای مردم !

    بدانید ربا در آئین اسلامی شدیداً حرام است کسانی که سرمایه‌های خود را در راه اخذ ربا ، به کار انداخته ‌اند ؛ فقط می‌توانند سرمایه‌های خود را بازستانند .

    نه ستم کنند و نه ستم بکشند و ربحی که عباس قبل از اسلامی از بدهکاران خود ، می‌خواست ، اکنون ساقط است و حق مطالبه ندارد ».

    « ای مردم !

    شیطان از اینکه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد ، نومید گشته ، ولی اگر در امور کوچک از او پیروی کنید ، از شما راضی و خرسند میگردد .

    از پیروی شیطان بپرهیزید » .

    « تغییر و تبدیل ماههای حرام ناشی از افراط در کفر است ، و افراد کافری که با ماههای حرام آشنائی ندارند ، بر اثر این تبدیل ، گمراه می‌شوند ، و این تغییر باعث می‌شود که ماه حرام ، یکسال ماه حلال گردد ، و سال دیگر ماه حرام شود .

    آنان بدانند که با این عمل ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می‌کنند ».

    باید ترتیب ماههای حلال و حرام در سال ، به سان روزی باشد که خداوند در آن روز آسمان و زمین و ماه و خورشید را آفرید .

    شماره‌ی ماهها نزد خدا دوازده تا است ، که چهار ماه از آن دوازده ماه را ماه حرام قرار داده است .

    این چهار ماه عبارتند از : ذی القعده و ذی الحجه و محرم که پشت سر هم قرار دارند ، و ماه رجب .

    « هان ای مردم !

    زنان شما بر شما حق دارند .

    شما نیز به گردن آنان حق دارید .

    حق شما اینست که بدون رضایت شما ،‌کسی را به خانه نپذیرند ، و مرتکب خلافی نشوند .

    در غیر این صورت ، خدا به شما اذن داده که بستر آنها را ترک کنید و آنان را تأدیب نمائید ، و اگر به راه حل بازگشتند ، سایه‌ی لطف و محبت خود را بر بستر آنها بیفکنید ، و وسائل زندگی آنها را بطور مرفه فراهم سازید .»

کلمات کلیدی: پیامبر - میلاد

نام: محمد بن عبد الله در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود. کنيه: ابوالقاسم و ابوابراهيم. القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصط

- تاريخ ايران و ترکيه در آثار متعدد مورخان از آن جمله در کتب تواريخ اسکندر منشي ترکمان, قاضي احمد قمي, مصطفي عالي افندي, مصطفي سلانيکي, ابراهيم پچوي و ... منعکس گرديده و پژوهشگران از اين آثار پرقيمت کم و بيش استفاده نموده اند، ولي ما يک کتاب تاريخيِ

ميلاد امام حسن مجتبي (ع) پيشواى دوم جهان تشيع که نخستين ميوه پيوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پيامبر اسلام (ص) بود، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.(1) حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درک ن

مقدمه از آنجا که سال جاری به نام مبارک و مقدس یامبر اعظم (ص) مزین گردیده است شایسته است که در تمام جهان اسلام مخصوصا در کشور و میهن اسلامیمان بیش از گذشته به بحث و بررسی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت آن بزرگ الهی و آن اسوه و الگوی کامل بشریت پرداخته شود .سخن درباره آن وجود مقدس که سرور پیامبران و صدیقان و شهیدان و فرشتگان است کار بسیار اسانی نیست و بیان تمام ابعاد شخصیت آن حضرت از ...

: محمد بن عبد الله در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود. کنيه: ابوالقاسم و ابوابراهيم. القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى،

ترديدى نيست که بعد از اصول دين, اولين و بزرگ ترين دستور الهى که ستون دين, معراج مومن, نورچشم پيامبر(ص), سازنده ترين اعمال و جلوه شکوه دين که بيانگر اوج بندگى انسان در پيشگاه خدا است نماز است. نماز آن چنان مهم است که در قرآن 46 بار با تعبيرات مختلف ا

ولادت پيامبر {ص} دوران جاهليت تقريباً از 200 سال قبل از بعثت، تا زمان بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوران جاهلي مي‌گويند؛ و منظور از جاهليت انجام هر عمل خلاف و نادرست است که از روي جهل باشد. عرب صحرانشين به صورت جدي پايبند به دين

تولد و کودکی بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه ...

تولد و کودکی بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه ...

تولد و کودکی بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570 میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول