وقف
وقف در اصطلاح فقها، حبس عین ملک و بخشیدن منفعت آن، به قول فقها حبس العین و تسبیل المنفعه مقصود از حبس عین ملک آن است که ملک از تصرف واقف بیرون میآید، ولى در عین حال قابل خرید و فروش و هر نوع معاملهاى که منجر به انتقال ملک باشد، نمىشود.
بخشیدن منفعت باید به شخص یا اشخاص، یا مصالح و وجوه کلى و عمومى باشد.
وقف را دو نوع گفتهاند: عام که وقفى است به منظور امور خیریه و خاص که وقف بر نفس است البته انواعى دیگر هم قایل شدهاند که جایش در بحث کوتاه ما نیست.
ناچیز بر آن نیست که صفحات این بخش را به مسأله وقف و برابرى آراى فقهاى مذاهب و ادیان ویژه کند، گرچه در جاى خود کارى است پژوهشى و جدی.
آرمان من از این گفتار ریشهدار بودن وقف در ایران و فرهنگ ایرانى است که دیرینگى آن به پیش از اسلام بازمیگردد.
ابن بلخى به گاه یاد افریدون پس از بیان چگونگى چیرگى افریدون بر ضحاک و نشستن به تخت نوشته است: «پس سیرتى نهاد در عدل و انصاف کى از آن پسندیدهتر نباشد و هرچه به ظلم از مردم ستده بودند فرمود تا بازدادند؛ چندانک یافتند.
و ضیاعها و زمینها کى ضحاک به ظلم از مردم ستده بود، فرمود: تا هرچه خداوندان یا وارثان یافتند با ایشان دادند و هرچه خداوند آن ملک بر جاى نبود بر درویشان وقف کرد و در روزگار او بسیار خیرات آغاز شد.» [1] به عبارت دیگر املاک مجهولالمالک وقف درویشان شد و میدانیم که مقصود از درویشان آن گروه نیست که به آیینى میروند و امروزه به ذهنها میآید، درویش به گروهى گفته میشد که با تمامى تلاش همچنان تهیدست و بر درگاه زمینداران بزرگ بر جاى میماند و ریشه آن درویز است یعنى درآویز، در لغتنامه علامه دهخدا از غیاثاللغات یاد شده است که بعضى محققان نوشتهاند که درویش در اصل دریوز بود میان (ى) و (و) قلب مکانى کردند و درویز شد، بعد «زا» را به شین بدل کردند و یوز صیغه امر ویوزیدن به معنى جستجو کردن است.
(لغتنامه، ذیل درویش).
بنابراین درویش در برابر توانگر است.
ابوشکور بلخى گفته است: «توانگر بَرَد آفرین سال و ماه و درویش نفرین بَرَد بىگناه» اینکه به درویش مالى بخشند در شاهنامه هم بارها تکرار شده است.
مثلاً: «تهمتن برو آفرین کرد و نیز به درویش بخشید بسیار چیز» بنابراین درویش گدا نیست، مردى به آیینى ویژه نیست، و نبوده است اینان مردمانى بودهاند بسیار تلاش که دست رنجشان را مالداران میربودهاند به تزویر و زور.
و پهلوانان و شاهان عادل یک کارشان یارى رساندن به اینها بود.
ابوالفضل بیهقى که ناچیز خود را شاگرد کودن او میداند، تکلیف را روشن کرده است.
وى در بیان عدالت سبکتگین یاد از خروش متظلمى میکند، سبکتگین او را گفت: «از چه مینالی؟
گفت: مردى درویشم و بُنى خرما دارم، یک پیل را نزدیک خرمابنان من میدارند، پیلبان همه خرماى من رایگان میبرد.
الله الله!
خداوند فریاد رسد مرا.
امیر رضیالله عنه در ساعت برنشست....
و برفتم و متظلم در پیش.
از اتفاق، عجب را چون به خرمابنان رسیدیم پیلبان را یافتیم پیل زیر این خرما بن بسته و خرما میبرید.
و آگاه نه که امیر از دور ایستاده است و ملکالموت آمده است به جان ستدن».
[2] داستان ادامه مییابد و از آرمان دورم میکند.
میبینید که درویش به معنى گدا نیست و آن مسایل اعتقادى و کشکول به دست گرفتن و در خیابانها خواندن و چه وچه را باید نامى دیگر نهاد تا جایگاه شرافت این قشر زحمتکش تاریخى دستخوش تجاوزى دیگر نشود.
با این بیت از سعدى سخن درویش را که به قول دکتر ستوده مثل نخود توى آش پریده است وسط بحث وقف به پایان میبرم و به درویش و ذکاوت سعدى درود میفرستم.
سعدى فرموده است: مرا «بوسه» گفتم به تصحیف ده که درویش را «توشه» از بوسه به خانم آن لمبتون، ایرانشناس انگلیسى به خطا بر آن است که وقف پس از اسلام در ایران جایگاهى یافته است: «چنین به نظر میرسد که فکر ایجاد زمینهاى وقفى در اصل از این جا پیدا شده باشد که پس از غلبه تازیان، زمین به مسلمانان فاتح تعلق گرفت و ملک آنان شد و اگرچه آنان زمینهاى خود را یا به دلخواه و یا در برابر گرفتن پاداش تسلیم کردند با این همه از آن پس به صورت موقوفه درآمد و سپس روستاییان با پرداخت مالالاجاره در املاک مزبور داراى حق انتفاع و به اصطلاح «منفعه» شدند، زیرا در این مورد زمین وقفى به نفع جامعه اسلامى حبس شده بود.
اما در واقع وضع املاک موقوفه پیچیدهتر از این بود، در ازمنه متأخر کلمه وقف بیشتر در مورد زمینهایى به کار برده شده است که مالکیت آن به نفع عامه یا یکى از امور خیریه حبس شده باشد.» [3] آن گونه که پیداست در همه صورتها ویژگى دایمى بودن وقف چشمگیر است.
و نیز هر موقوفهاى باید متولى داشته باشد.
گاه میشود که متولى همان واقف باشد و گاه واقف شخص مورد اعتماد خود را متولى موقوفه میکند و نیز واقف میتواند بر متولى ناظرى بگمارد.
ایران گواه تولد مردان بزرگ، بسیار بوده است.
مردانى که از مال دنیا به راحتى گذشتهاند و آن را به منظور باورداشتهاى خود وقف کردند.
گفتهاند که خواجه کریمالدین براکوهى وقفنامهاى از خود به جا نهاد که املاک وقف شده در آن 17 ذرع دراز داشت و از موارد وقفنامه او یکى این بود که هر زائرى که از عقدا میگذشت یک جفت گیوه و یک من نان به او میدادند.
[4] یادم آمد وقف کاروان سراى روستاى اپشنه، میان سمرقند و بخارا که ابوالحسن خرقانى (425 ق) وقف کرده بود با چند روستا که از درآمد آن روستاها این کاروانسرا بگردد.
او بر سر در آن نوشته بود: «هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید چه آن کس که در نزد خدا به جان ارزد در نزد ابوالحسن به نان ارزد».
پرش به: ناوبری, جستجو وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود.» (ماده ۵۵ قانون مدنی).
جمع این واژه اوقاف است.
به مال و زمین وقف شده، موقوفه گفته میشود.
وقف از جمله عقود معینی است که در فقه امامیه از اعتبار خاصی برخوردار میباشد.
[ویرایش] پیشینه در ایران در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در ایران بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عامالمنفعه میشد.
همین بنیادها بعدها الگویی برای وقف اسلامی شدند.[۱] در ایران در تشکیلات اداری دورهٔ سامانیان (۲۶۱ – ۳۸۹ هجری) از دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسیدگی به امور مساجد و اراضی موقوفه بودهاست.
[ویرایش] انعقاد وقف برای انعقاد وقف به جز «شرایط اساسی صحت قراردادها» شرایط خاصی ضروری میباشد که عبارتاند از: حبس عین تسبیل منفعت قابلیت بقای عین قبض عین اینک به شرح هر یک از موارد بالا میپردازیم: حبس عین:منظور از حبس مال موقوفه این است که واقف(وقف دهنده)در مدت وقف، حق هیچ گونه دخل و تصرفی در عین موقوفه ندارد.
یعنی واقف حق ندارد که مال موقوفه را بفروشد یا اینکه هرگونه نقل و انتقال حقوقی نسبت به مال موقوفه انجام دهد یا تصرفی در مال موقوفه بکند که منافی وقف باشد.
تسبیل منفعت:وقف در صورتی صحیح میباشد که منظور واقف از وقف حبس عین به منظور قرب الهی و فی سبیل الله باشد.
قابلیت بقای عین:«فقط وقف مالی جایز میباشد که با بقای عین بتوان از آن منتفع شد...»(ماده ۵۸ قانون مدنی)بنابراین وقف مالی که در صورت استفاده از آن مال، قابلیت بقا ندارد باطل میباشد؛به عنوان مثال خوراکیها را نمیتوان وقف نمود.
قبض عین:وقف از عقود تشریفاتی میباشد بنابراین وقف زمانی تحقق پیدا میکند که واقف عین موقوفه را در اختیار موقوف علیه(کسی که وقف به نفع اوست)یا موقوف علیهم قرار دهد و عین موقوفه به قبض موقوف علیه یا موقوف علیهم درآید.
[ویرایش] آثار وقف وقف از جمله عقود لازم میباشد.بنابراین بعد از انعقاد وقف، واقف نمیتواند از آن برگردد و اختیار هر گونه تصرفی در عین موقوفه را از دست میدهد.این است که ماده ۶۱ قانون مدنی در عبارتی مفصل بیان میکند :«وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمیتواند از آن رجوع کند یا درآن تغییری بدهد یا از موقوف علیهم کسی را خارج کند یا کسی را داخل در موقوف علیهم نماید یا با آنها شریک کند یا اگر در ضمن عقد متولی معین نکرده بعد از آن متولی قرار دهد یا خود به عنوان تولیت دخالت کند.» خصوصیات اجتماعی واقتصادی وقف إسلامی وقف بهترین ومؤ ثر ترین وسیله تکافل اجتماعی که أن عبارت است مقدار مالی که فرد یا افراد به انتخاب خود از ما لکیت مجازی شان خارج می کنند وبه مالکیت حقیقی آن, یعنی خداوند پاک وبلند مرتبه, بر می گردانند تا مورد استفاده ی عموم مردم که جانشین خداوند در اموال او هستند قرار گیرد ومنافع آن در راه تامین نیاز مندی های مردم وتحقق عدالت اجتماعی مصرف شود.
دکتر رافت استاذ دانشگاه اسلامی ازهرشریف می گوید: از امتیازات شریعت اسلامی آنست که مسلمان را بر تکافل اجتماعی ترغیب می نماید, آنانرا بر صدقه دادن در راه های خیر واعانه مساکین تشویق میکند.
نصوص قران کریم واحادیث نبوی بر این مطلب تأکید می کند این نصوص شرعی در زمانه های گذشته انگیزۀمهمی بود تا مسلمانان صدقه دهند واموال خود را در راه های مختلف خیر وبهبود وقف نمایند.
در باره وقف آیاتی مخصوص در قران کریم مذکور نیست لیکن آنچه کلا بر کردن کارهای خیر وجود دارد دال بر این کارها است.
بعضی ازعلمای اسلام چند آیه مبارکه را در این راه آورده اند از آن جمله آیه { وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [البقره:177] به خویشاوندان ویتمیان ودر ماندگان ووامنداگان در راه وگدایان دهد ودر راه آزاد سازی بردگان صرف کند, .نماز را بر پا دارد, وزکات را بپردازد وفاکنند گان به پیمان خود بوده هنگامی که پیمان بندند, ودر برابر فقر وبه هنگام نبرد, شکیبا یند اینان کسانی هستند که راست میگویند وبه راستی پرهیزکاران اینانند".
مسلمانان عقیده دارند که هر صدقه آنها علی الرغم منفعت دنیوی مفاد وثواب اخروی را دارا میباشد, از جمله آن صدقه ها وقف هم میباشد, وقف از قدیم الایام در تمدن اسلامی وپیشبرد آن رول مهم بازی نموده, در کتابهای حدیث وسیرت آمده است:درحدیث شریف از حضرت جابر بن عبد الله نقل است که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم فرمودند: هر فرد قادر به وقف در میان صحابه کرام برخی ازدارایی خود را وقف گردانیده بود.
واقدى در کتاب مغازی، نقل می کند مخیرق بن نصر (3هـ ق)به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم وصیت کرد تا اموالش را که هفت باغ بود در راه خدا به مصرف رساند, حضرت نیز آن ها را موقوفه قرار داد,تا اصل باغ ها محفوظ ماند وثمره ها یش مورد استفاده ای امت اسلامی قرار گیرد.
در سیرت ذکر شده است که بسیاری از یاران حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در زندگی آن حضرت هر کدام مالی را وفق کردند از جمله خلفای اربعه وحضرت ابی ایوب انصاری وحضرت عثمان ونیز گروهی هم بعد از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم اقدام به وقف نمودند.
عواید این اوقاف مطابق وقف کننده مصرف می شد.
این سنت ادامه یافت وصحابه کرام وتابعین یکی بعد دیگری برای تآسی به این سنت حسنه مالی را در راه خدا ویا برای اقرباء وخویشاوندان شان وقف می کردند .
متاسفانه این سنت حسنه بعد ها ماهیت یافت و وقف در دست برخی, وسیله محروم ساختن بعضی از ورثه از میراث ویا فرار از ضرائب قرار گرفت.دکتر عبد القادر وقیع الله عضو مرکز دعوت وارشاد دبی می گوید: هر تمدن از خود خاصیت ها ونشانه هایی دارد که آنرا از تمدن های دیگر جدا میسازد, اکثر این نشانه ها وخاصیتها از اصول واهداف اساسی آن تمدن سر چشمه میگیرد.
تمدن اسلامی بین سائر تمدن ها صاحب امتیاز اصل تکافل اجتماعی بین افراد جامعه میباشد که در زمانه های مختلف به پیمانه وسیع تطبیق گردیده, مسلمانان به استناد این اصل شکل یک بدن را داشتند, مصیبت یک فرد مصیبت وانده تمام جامعه محسوب میگردد.
لذا مسلمانان سعی دارند تا در مالی که خداوند به آنان ارزانی فرموده مسافران ونیازمندان را شریک سازند.
این تکافل واحساس برادری وهم نوع پروری را در سایر ادیان چه آسمانی باشند ویا نه, نمی یابیم.
استاد سید سابق می گوید: نظام وقف در زمان جاهلیت رواج نداشت, رسول اکرم صلی الله هلیه وسلم صحابه کرام رضوان الله علیهم اجمعین را بخاطر رفع احتیجات فقرا به این نوع صدقه تشویق نمود, غربی ها بعد از آنکه با تمدن اسلامی آشنائی حاصل کردند وقف را شناختند.
مؤسساتی چون ( انجلو سکونیه) به شکل مبینی وقف درفقه اسلامی تأسیس نمودند.
ولی آنان هدف این عمل خویش را محض نفع دنیوی قرار دادند که با آخرت وثواب آن ربطی نداشت , اوقاف اسپانیه وانگلستان در ساحات صحت وتعلیم شهرت پیدا کرد که مشهور ترین آنها مؤسسه وقفی انگلستان ( کولیستوک) وبنیاد نوبل در سوئد میباشد .
نظام وقف در غرب آهسته آهسته آنقدر تطور ونمو کرد که در ایالات متحده امریکا به بلند ترین درجه خود رسید, ساحات تعلیم منفعت عامه, وبهداشتی را در بر گرفت, مشهور ترین وقف در امریکا, وقف بنام میلیونر" جون او کیسفلیر" تأسیس شد, در صورتیکه غرب از این اصل نظام اسلامی استفاده نموده , اولی است که از آن استفاده نموده ضرورت های اجتماعی واقتصادی جامعه خود را رفع نمایم.
فوائد اقتصادی وقف دکتر عطیه عبد الحلیم استاد مالیات عمومی دانشکده اسلامی قاهره اثرات اقتصادی وقف را اینگونه بیان می کند.
الف: بارز ترین امتیاز اقتصادی وقف اینست که نمیگذارد مال ودارایی که مفاد از آن بدست می آید پراگنده وتوزیع گردد, چون مفاد وقف به ما می فهماند که در اصل مال , تصرفات که منجر به نقل ملکیت آن منوط به الله تعالی میباشد.
به همین سبب وقف بهترین وسیله نگهداری مال وثروت بوده نمیگذارد کیانها وبنیاد های اقتصادی از هم بپاشد وتلف گردد.
مثلاً شخصی یک قطعه زمین, شرکت ویا تعمیر خود را وقف میکند ومفاد آنرا برای مساکین وفقیران صدقه میگرداند بدین معنا است که اصل مال باقی بوده واز مفاد آن صدقه برای فقیران صورت میگیرد.
ب ـ وقف در توزیع عواید ملی بالای تمام افراد جامعه رول اساسی را ادا کرده میتواند, دکتر عطیه می افزاید عادتا وبه شکل طبیعی عواید ملی بالای عوامل تولید زمین یا طبیعت سر مایه, کار نظم واداره توزیع میگردد, که هر یک آن به اندازه سهم اش در عملیه تولید ملی از آن حصه میبرد, غالباً در نتیجه این توزیع بین افراد جامعه تفاوت ثروت ها بوجود آمده جامعه طبقاتی تشکیل میشود که به مرور زمان بین افراد جامعه دشمنی بروز میکند, مال وقف سبب توزیع عید ملی بر تمام اشخاصی و در از بین بردن این تفاوت رول اساسی را ادا میکند, زمانیکه ثروتمندان ومالداران برخی از اموال شان را وقف نمایند ومفاد آن به فقیران ومستمندان توزیع گردد ثروت ها به تمام افراد جامعه میرسد وخود بخود طبقات جامعه باهم نزدیک گردیده, روح اخوت وهمدردی بین افراد جامعه بوجود می آید.
ج ـ دکتر عبد الحلیم می گوید: وقف در بلند بردن سطح تولید ملی سهم فعال را میتواند داشته باشد به این شکل که: مفاد وقف خواه اهلی باشد ویا خیری به مستحقین توزیع میگردد که در نتیجه بین آنها میل به مصرف پیدا میشود واز آن نزد افراد تقاضا به پارچه های استهلاکی وحتی تولیدی خلق میشود.
وقاعده عمومی اقتصادی اینست که هر قدر تقاضا بین افراد برای یک پارچه بیشتر گردد به همان اندازه در تولید آن افزایش می آید وبالآخره سبب به کار افتیدن ماشین اقتصادی شده,تولیدات ملی زیاد می شود.
چگونه نظام وقف مجدداً احیاگردد؟
دکتر محمد شوقی الفخری یکی از کارشناسان اقتصادی در مورد احیای نظام وقف چنین می گوید: در این راه چند نکته مهم می باشد أمید است مورد توجه دولت داران کشورهای اسلامی واقع گردد از آن جمله : 1ـ لازم وضروری است که نظام وقف مجدداً احیا گردد.
تمام اشخاص ثروتمند تشویق شوند تا برخی از اموال خود را برای عمل خیر ورفع فقر جامعه وقف نمایند.
2ـ تمام قوانینی که سد راه نظام وقف گردیده ملغی قرار داده شود, وبجای آن یک قانون متناسب با خواسته های جامعه ترتیب شود.
3ـ در ادارات ونظام اداری اوقاف تجدید نظر شود تا ثقه واعتماد افراد براین مؤسسات وادارات زیاد گردیده واموال شان را وقف نمایند.
4ـ قواعد شرعی که در مورد وقف وجود دارد کاملاً مراعات گردد.
شرایط وقف کنندگان در نظر گرفته شود, قاعده فقهی است که شرط واقف مانند شارع میباشد" زیر این کار اعتماد را بمیان می آورد وثروتمندان تشویق میگردند تا اموال خود را وقف کنند.
ودکتر شوقی می افزاید که: در پهلوی این اجراءات باید در نظر گرفته شود که انسان طبیعتاً مال را دوست دارد, به انفاق آن علاقه مند نمیباشد, باید انگیزه های انفاق بین مردم زنده شود که قوی ترین آن ها انگیزه دینی بوده, نصوصیکه مردم را به انفاق تشویق میکند پخش ونشر شود.
ذکر بعضی ازمراکز وقف های اسلامی وقف به عنوان یکی از منابع تأمین منافع عمومی وتعادل عدالت اجتماعی ونیز تأمین روزی متقاضیان توسعه یافت تا جایی که وقف طی تاریخ تمدن اسلامی در ایجاد ونوسازی این تمدن به صورت یک مؤسسه ای مالی واعتباری مرکزی در آمد.
از زمان دولت اموی در دوره ای هشام بن عبد الملیک برای اوقاف پس از توسعه ای حجم آن " دیوانی" مرکزی خاص تشکیل گردید که تولیت آن به عهده ی کسی بود که او را " صدر الوقوف" می نامیدند.
در مصر در دوره ی سلطان ظاهر برقوق ( 738هـ) مساحت اراضی موقوفه به نصف اراضی دولتی رسیده !
امری که باعث شد تا فواید آن به زمینه های مختلف عمران اسلامی گسترش یابد.
به گونه ای که موارد زیر را شامل گردید: 1ـ مساجد: که حکم خانه های خدا بر زمین ومراکز امور اسلامی مردم ونیز میخ های استوار اسلام در سرزمین مسلمانان.
2ـ مدارس: که تمدن اسلامی را برای چندین قرن به عنوان تنها مرکز علمی دنیا قرار داد.
3ـ کتاب خانه ها: که امکان فراگیری رایگان علم را برای علاقه مندان به آن فراهم می کرد.
4ـ نگهداری نسخه های خطی: که مربوط به دوران پیش از صنعت چاپ بود, تا اندازه ای که یکی از کتابخانه های قاهره در عصر فاطمیتوانست 2200 نسخه خطی از کتاب تاریخ طبری که یکی از آن ها به خط مولف بود, در خود نگه دارد.
5ـ محافظت از موزه ها, آثار باستانی ومعمولی....
6ـ ایجاد خانقاه ها برای اقطاب تصوف ومریدانشان.....
7ـ ایجاد مکتب خانه ها: در شهر ها, روستا ها وآبادی ها برای حفظ قرآن کریم ,(یعنی دار الحفاظ).
8ـ ساخت بیمارستان ها: مراکزی پیشرفته جهت معاینه ودرمان بیماری های جسمی وروانی.
9ـ ساخت وهموار کردن راه ها ومحفظت از آن ها ....
10ـ آزادی اسیران: به وسیله ی فدیه دادن در ازای آزادی آنان, ودادن خرچی به آنان وخانواده هایشان ...
11ـ کمک به در راه ماندگان برای باز کشت به خنه وسرزمینشان.
12ـ کمک برای گزاردن فریضه ی حج به کسانی که توانایی مالی برای رفتن به حج را نداشتند.
13ـ اعطای زیور آلات طلا ووسایل طینتی به عروس های فقیری که به هنگام ازدواج توانایی خرید آن ها را نداشتند!..
14ـ کمک به زنانی که شوهرانشان خشم می گرفتند واز آنان جدا می شدند وآنگاه محلی برای سکونت خود نمی یافتند, یاجایی که بتوانند در آن سکونت گزینند, دور بود.
به همین منظور خانه هایی به سرپرستی زنان برایشان فراهم می شد که ریاست آن را خانمی به عهده داشت که تلاش می کرد تا اسبا صلح وآشتی زنان خشم گرفته را با شوهرانشان مهیا سازد!
15ـ ایجاد پایگاه ها در مرزها برای مجاهدین در راه خدا, ومجهز کردن آن ها با ادوات جنگی وخرچی دادن به رزمندگان, وتوجه به خانواده های شهدا.
16ـ کمک به نابینایان, معلولان وکسانی که به بیماری سخت مبتلا بودند.
17ـ درمان کردن حیوانت وپرندگان, ونگهداری ومراقبت مرغان اهلی.
18ـ ایجاد مراکز " توزیع شیر" ویژه ی کمک به مادران شیرده تا از این طریث به تغذیه نوزادان شیر خوار آنان کمک گردد!
19ـ تهیه ی سفره های افطار وسحری برای فقرا وافراد غریب در ماه مبارک رمضان.
20ـ ایجاد بوستان ها وباغ ها ویژه ی رهگذران تا از سایه و میوه های آن در طول سال بهره مند گردند!
21ـ تهیه ظروف غذا ویژه ی مناسبت های شادی وغم برای کسانی که توانایی خرید آن ها را ندارند, همچنین ظرف هایی که خدمتگزاران می شکستند با آن ها تعویض می شد تا مورد آزار واذیت کار فرمایان خود قرار نگیرند.
22ـ پرداخت هزینه ی تکفین وتدفین مردگان فقیر وغریب.
23ـ ایجاد گورستان ها برای تدفین افراد فقیر , غریب ودر راه مانده.
24ـ کمک مالی به حرمین شریفین در مکه ومدینه ومسجد الأقصی ونیز علما وطلاب موجود در آن ها وسایر نیازمندان بومی وغیر بومی آن جا, وکمک به مهمانان, وایجاد مراکز سرپرستی برای ایتام.
25ـ ایجاد مرکز صنعتی , جنگی وغیر جنگی مورد نیاز مردم که ایجاد آن ها موجب از کار افتادن امکانات وفعالیت های افراد نگردد.
26ـ ایجاد کاروانسراها برای استراحت تاجران ومسافران, وایجاد نانوایی ها برای پخت نان, وآبخوری ها برای سیراب شدن رهگذران ونیازمندان به آب.
27ـ ایجاد سرویس های بهداشتی عمومی, ومرکز سرپرستی ونگهداری از معلولان وبیماران مزمنی.
28ـ وگذرگاه های که مردم به وسیله ی آن ها بتوانند از رود خانه ها وآبرا هه ها وغیره گذر کنند, وساختن آسیاب های عمومی برای آسیاب کردن حبوبات به طور رایگان.
29ـ توجه به زندانیان وسرپرستی از خانواده های آنان .
30ـ وام بدون عوض به نیاز مندان تنگ دست, وکمک به ازدواج پسران ودختران نیازمند.
31ـ ساخت پل بر روی رود خانه ها ..
ودیگر مؤسسات , مرکز وراه ها ی انفاق که مردم از طریق موقوفات آن ها را تأمین کردند وبه وسیله ی آن , توانستند تمدنی همه جانبه پدید آورند؛ همچنین به وسیله ی وقف امنیت اجتماعی وعدالت مالی محقق گردید, آن هم در دوره هایی که ستم هایی اجتماعی به سان غولی ترس ونگرانی را میان امت ها وملتها گسترش می داد.
این اوقاف در کنار تحقق امنیت مادی باعث تضمین امنیت روحی وفکری نیز می شدند, چرا که هزینه ی علم وعلما ومرکز علمی - تحقیقی را از سوی مردم تأمین می کرد, نه دولت؛ در نتیجه رأی واندیشه را ازاستبداد سلاطین رهانید, تا جایی که مراکز علوم اسلامی دانشمندانی را ترتیب کرد که قدرت اجتماعی شان از قدرت پادشاهان وحاکمان به مراتب افزون تر بود.
هبه هبه در لغت به معنای انعام، بخشش، هدیه و صدقه میباشد.
در اصطلاح حقوقی نیز عبارت از عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به شخص دیگری تملیک میکند.
تملیک کننده را واهب، طرف دیگر عقد را متهب (یا موهب له) و مالی را که مورد هبه است، عین موهوبه میگویند.
واهب باید برای معامله و تصرف در مال خود اهلیت داشته باشد و باید مالک ملکی باشد که هبه میکند.
متهب نیز باید برای قبول هبه اهلیت داشته باشد.
بنابراین صغیر غیر ممیز و مجنون نمیتوانند متهب باشند.
ولی صغیر ممیز و سفیه به علت داشتن قصد انشاء، میتوانند متهب واقع شوند.
و آن را اگر بلا عوض باشد، قبول کنند.
عین موهوبه: عبارت از مالی است که از واهب به متهب منتقل میشود و این مال میتواند دین و منفعت باشد.
شرایط صحت و تحقق هبه 1) قبض: «هبه واقع نمیشود مگر با قبض متهب و قبضی مؤثر است که با اذن واهب باشد».
(مفاد ماده 798 قانون مدنی) به عبارت دیگر هبه در زمرۀ عقود معینی قرار دارد که عقد با صرف تراضی و ایجاب و قبول واقع نمیشود و نیاز به قبض و اقباض دارد.
2) معین بودن مورد هبه: برخی فقها هبه کلی را باطل میدانند ولی نظر مشهور، صحت آن است.
شرط عوض در هبه «هبه میتواند معوض باشد و واهب شرط کند که متهب مالی را به او در مقابل هبه تملیک کند یا عمل مشروعی را مجاناً به جا آورد».
(مفاد ماده 801 قانون مدنی) ماهیت هبه در مورد اینکه عقد هبه جائز است یا لازم، اختلاف نظر وجود دارد ولی آنچه مسلم است، آن است که: «هبه برخلاف عقود جایز با مرگ یکی از طرفین منحل نمیشود و حق رجوع واهب از بین میرود».
(مفاد ماده 805 قانون مدنی) رجوع از هبه، منوط است به بقاء عین موهوبه.
«بعد از قبض نیز واهب میتواند با بقاء عین موهوبه از هبه رجوع نماید».
(مفاد ماده 803قانون مدنی) موارد قابل رجوع نبودن هبه 1) در صورتیکه متهب پدر و مادر یا اولاد واهب باشد.
2) در صورتیکه هبه معوض بوده و عوض آن هم داده شده باشد.
3) در صورتیکه عین موهوبه از ملکیت متهب خارج شده یا متعلق حق غیر واقع شود؛ خواه قهراً، مثل اینکه متهب به واسطه فلس، محجور شود، خواه اختیاراً، مثل اینکه عین موهوبه را به رهن داده باشد.
4) در صورتیکه در عین موهوبه تغییری حاصل شود.
مثل اینکه در زمین ساختمان، ساخته شود، یا پارچهای، دوخته شود.
بنابراین ملاک تغییر عرفی است.
شرط حق رجوع در هبه در اینکه آیا میتوان حتی در موارد چهارگانه فوق در عقد هبه شرطی را گنجاند که حق رجوع برای واهب باشد.اختلاف نظر است، ولی ظاهراً چنین شرطی مخالف ذات عقد نیست و نافذ است.
ماهیت رجوع از هبه رجوع ایقاع است و با هر لفظ و فعلی واقع میشود و برای رجوع باید واهب، قصد داشته باشد.
آثار رجوع 1) استرداد مال موهبه؛ مال با همان وضعیتی که دارد به واهب برمیگردد و نقص و عیبی که در مال ایجاد شده حتی اگر به وسیلۀ متهب باشد، واهب نمیتواند، از متهب ارش بخواهد؛ چرا که مال مجاناً تملیک شده و عیب و نقص در ملکیت متهب حاصل شده است و لذا او ضامن نیست.
ولی اگر متهب اقداماتی کرده که موجب افزایش و زیادتی در سال آینده شده است، متهب به نسبت زیادتی حق مطالبه دارد.
2) نماء متصل و منفصل عین موهوبه: با رجوع از هبه، باید تکلیف منافع مال نیز مشخص شود.
«اگر منافع متصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال متهب خواهد بود».
(مفاد ماده 804قانون مدنی) تفاوت هبه با صدقه «صدقه، تملیک مال است به فقراء به قصد تقرب به خداوند و در صدقه رجوع و اقاله ممکن نیست» (مفاد ماده 807 قانون مدنی) در حالیکه در هبه لزوماً قصد تقرب نیست و امکان اقاله و رجوع هست هبه بخشش هبه عبارت است از این که شخصى چیزى از مال خود را به طور مجانى و بدون عوض تملیک غیر کند، البته این تعریف هبه به معناى اعم هبه و عطیه و نحله (کادو) است ، و اما تعریف هبه به معناى اخص احتیاج به قیودى دارد که عطیه و نحله را خارج سازد، و هبه از جمله عقود است یعنى احتیاج به ایجاب و قبول دارد، ایجابش هر عبارتى است که مقصود بخشنده را برساند مثل اینکه بخشنده بگوید: (این را به تو هدیه کردم ) و یا (تملیک کردیم ) و یا (این مال تو باشد) امثال اینها، و قبول آن نیز هر عبارتى است از گیرنده که رضایتش به این بخشش را برساند، و در عقد هبه عربى بودن معتبر نیست و اقوى آن است که هبه به طور معاطات نیز واقع مى شود، یعنى چیزى را به کسى به عنوان هبه بدهد و او هم آن را بگیرد، بدون اینکه لفظى رد و بدل شود.
مساءله 1 - در واهب و موهوب له شرط است اینکه بالغ و عاقل باشند و قصد و اختیار داشته باشند، بله درجائى که واهب چیزى به کودک مى بخشد ولى کودک مى تواند براى او قبل کند هرچند که او هیچ یک از این شرائط را ندارد.و در شخص موهوب له معتبر است اینکه قابلیت و اهلیت را قبول داشته باشد، یعنى شرعا بتواند مالک آن مال بشود پس هبه قرآن کریم به کافر صحیح نیست ، و در خصوص واهب معتبر است اینکه ملک خود را ببخشد پس بخشیدن مال غیر صحیح نیست مگر به وکالت و یا به طور فضولى که با اجازه بعدى مالک صحیح مى شود، و نیز شرط است اینکه محجور (یعنى به حکم حاکم و به علت سفاهت یا ورشکستگى ممنوع از تصرف در مالش نباشد)، و اما هبه کردن مریض صحیح است هرچند که در مرض موت و هرچند که بیش از ثلث مالش باشد.
مساءله 2 - در موهوب (یعنى چیزى که بخشیده مى شود) شرط است اینکه عین باشد، بخشیدن منافع (نظیر سکناى در خانه ) صحیح نیست ، و اما بخشیدن دین درصورتى که به خود مدیون ببخشد صحیح است بدون اشکال و بنابر اقوى قبول مدیون معتبر است و این قسم بخشیدن اثر ابراء را دارد لکن ابراء نیست زیرا ابراء قبول نمى خواهد و این بخشیدن از آن جا که تملیک است قبول مى خواهد به خلاف ابراء که سقوط ما فى الذمه مدیون و اسقاط آن از طرف طلبکار است ، و اما اگر بخواهد دین در ذمه زید را به عمرو ببخشد اقوى آن است که آن نیز صحیح است و قبض موهوب به قبض مصداق آن است .
مساءله 3 - در صحت هبه قبض شخص موهوب له شرط است هرچند که در غیر مجلس قرار و عقد صورت بگیرد (مثلا در بازار هبه کند و در خانه تحویل موهوب له دهد)، و در صحت قبض بنابر احتیاط شرط است به اذن بخشنده باشد، بله اگر چیزى را به وى ببخشد که در دست اوست کافى و صحیح است و احتیاج به قبض جدید و گذشتن زمانى که قبض در آن ممکن باشد ندارد، و همچنین اگر بخشنده ولایت بر موهوب له دارد و چیزى را به او ببخشد که در دست اوست صحیح است هرچند که نزدیکتر به احتیاط آن است که بعد از هبه قصد کند قبض از طرف او را و اما اگر غیر ولى چیزى را مثلا به کودکى ببخشد باید ولى کودک از طرف او آن را قبض کند یعنى تحویل بگیرد.
مساءله 4 - قبض در هبه مثل قبض در بیع است و آن در مثل خانه و بستان که غیر منقول است به این است که خانه را تخلیه کند و رفع ید از خود نماید و منافیاتى اگر در آن جا است بردارد به طورى که در تحت استیلاء موهوب له قرار گیرد و در منقول آن است که آن را آن چنان در تحت اختیار او قرار دهد که بتواند به طور استقلال در آن تصرف کند مثلا آن را در دامن وى بگذارد.