دانلود مقاله اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر

Word 70 KB 14712 20
مشخص نشده مشخص نشده حقوق - فقه
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • شکی نیست که این اعلامیه، برای روشن کردن افکار، و جلوگیری از تعدیات، و آماده کردن مردم، برای محترم شمردن حقوق دیگران، و تفاهم بیشتر، اثر بسزائی داشته و در حد خود، قدم بزرگی بود که در تاریخ بشریت، برداشته شده است.
    ولی منظور ما اینست که می‌خواهیم بدانیم: این همه سروصدائی که این اعلامیه در جهان، به راه انداخته، افکار عمومی ملتها را بخود جلب کرده و در هر مجلس و محفل و کنفرانسی، با آب و تاب خاصی از آن یاد می‌شود، و برای سالگردش، جشنها می‌گیرند، مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی درباره‌اش مدیحه‌سرائی می‌کنند، مقاله‌ها و کتابچه‌های ویژه‌ای درباره اهمیت و عظمت آن، نشر می‌دهند، و بعنوان آخرین و کوبنده‌ترین حربه حقوقی، از مواد آن، استفاده می‌نمایند، آیا از نظر حقوقی می‌تواند بپایه قوانین اسلامی برسد یا خیر؟
    آیا چه تناسبی بین این اعلامیه که وسیله متخصصین و شخصیتهای بزرگ حقوقی دنیای روز، تنظیم شده و از زیر نظر 48 شخصیت ممتاز کشورهای مختلف، گذشته، با اعلامیه دیگری بنام اسلام، که به وسیله یک مرد درس نخوانده و مکتب نرفته‌ای بنام «محمد‌بن عبدالله ص» در شبه جزیره عربستان، آن هم در چهارده قرن پیش، تنظیم و ؟آورده شده وجود دارد؟!
    آیا این دو اعلامیه جهانی (اسلام اعلامیه جهانی حقوق بشر) در چه قسمتهایی با هم تصادم، و در چه مواردی با هم، توافق دارند؟
    آیا در مواردی که با هم، تصادم دارند، حق با کدام است؟

    اسلام یا اعلامیه جهانی حقوق بشر؟
    و بالاخره، آیا این اعلامیه، مشتمل بر مسائل حقوقی جدید و ارزنده‌ای است که در آئین همه‌جانبه اسلام، نباشد؟

    و یا آنکه محتویات آن، تنها برای دنیای اروپا و غرب، که تازه چند صباحی است، دوران توحش و جهالت را پست سر، گذارده (اگر اینطور باشد) و قدم بدائره تمدن و تکامل نهاده است، تازگی دارد، و اما برای سرزمینهائیکه بوسیله شعاع تعلیمات حیاتبخش اسلام، از دورانهای بسیار پیش، روشن شده و دارای تمدن درخشان و چشم‌گیری بوده است، به هیچوجه تازگی نداشته بلکه از مسائل پیش پا افتاده بشمار می‌رود؟!
    و بالاخره، آیا این اعلامیه، مشتمل بر مسائل حقوقی جدید و ارزنده‌ای است که در آئین همه‌جانبه اسلام، نباشد؟

    و یا آنکه محتویات آن، تنها برای دنیای اروپا و غرب، که تازه چند صباحی است، دوران توحش و جهالت را پست سر، گذارده (اگر اینطور باشد) و قدم بدائره تمدن و تکامل نهاده است، تازگی دارد، و اما برای سرزمینهائیکه بوسیله شعاع تعلیمات حیاتبخش اسلام، از دورانهای بسیار پیش، روشن شده و دارای تمدن درخشان و چشم‌گیری بوده است، به هیچوجه تازگی نداشته بلکه از مسائل پیش پا افتاده بشمار می‌رود؟!

    آیا هر چه را که اعلامیه حقوق بشر، مقرر می‌دارد، بایستی همانند «وحی» چشم و گوش بسته تنها به این دلیل که: محصول جهان غرب، و افکار گروهی روشنفکر است، پذیرفت، ولی محتویات آئین اسلام را به جرم اینکه مربوط به چهارده قرن پیش است، بایستی کنار گذاشت و نادیده گرفت؟!

    اینها و صدها مسائل دیگر، مطالبی هستند که تدریجاً در این کتاب، مورد تجزیه و تحلیل، قرار خواهد گرفت و پاسخ‌های صحیح و روشن به آنها داده خواهد شد.

    اسلام آئین مساوات است اسلام برخلاف سنتهای قبیلگی و افتخارات قومی، و رسوم و آداب منطقه‌ای که در زمان ظهورش، در دنیا رواج داشت که گروهی خودکامه از راه داشتن ثروت شخصیت قبیلگی، زبان، نژاد، رنگ ....

    بر گروه دیگر، تفاخر کرده امور یاد شده را مایه امتیاز انسانی دیگر می‌دانستند و از این راه، همواره غول اختلاف و جنگ و تجاوز و اسعمار، دندان خود را به کیان هستی آنان، فرو می‌بردند و دیو کینه و نزاع، سایه شوم خود را بر سر آنا گسترده داشت، قلم بطلان و نادرستی کشید و رسماً علیه اینگونه عقائد زشت و ناصواب، قیام پیگیر و مجدّانه کرد.

    اسلام درعین آنکه می‌داند، افراد بشر از لحاظ سازمان خلقت، چه از نظر مظاهر مادی و چه از نظر لیاقت و استعداد و مظاهر روحی، یکسان نیستند ولی این نابرابری و عدم مساوات را ملاک برتری و امتیاز بعضی دیگر ندانسته، همه افراد بشر را از لحاظ حقوق و تکالیف، برابر می‌داند «بعضکم من بعض».

    مساواتی که اسلام میان افراد بشر قائل است، شامل سه قسمت زیر است: 1ـ مساوات در اصل انسانیت.

    2ـ مساوات در حقوق و تکالیف.

    3ـ مساوات در داوری و اجراء قوانین.

    اینک، قسمت‌های سه‌گانه فوق را مورد بررسی قرار می‌دهیم تا معلوم شود که چگونه اسلام نظام طبقاتی و تبعیضات نژادی را غلط و نادرست می‌داند: 1 تساوی در اصل انسانیت اسلام برخلاف آنهائیکه می‌پنداشتند: آفریدگار قبیله و خدای شهر و مملکت آنها با خدای قبائل و کشورهای دیگر، فرق دارد و روی همین جهت، خود را از دیگران برتر و بالاتر می‌دانستند و در نتیجه نظام طبقاتی در میان آنان، یک اصل مسلم بشمار می‌رفت، معتقد است: آفریدگار تمام موجودات و تمام افراد بشر یکی است، و غیر از او آفریدگار دیگری وجود ندارد: «و خدای شما، خدای یکتا است، نیست خدائی مگر او که بخشاینده و مربان است» اسلام هیچگاه نظر آنانرا که می‌پنداشتند: گروهی از «قسمت علیای خدا!» و گروهی دیگر مانند «نجسها» از قسمت سفلای او آفریده شده‌اند و در نتیجه «برهمنان» همواهر بالاترین طبقات اجتماع، و دیگران در مرتبه بعدی قرار دارند!

    صحیح نمیداند بلکه عقیده دارد: تمام افراد بشر از هر نژاد و رنگ، از یک پدر و مادر آفریده شده و با هم برادر و برابرند و لذا همواره آنها را با کلمه «یا ایها الناس» و «یا بنی آدم ـ ای فرزندان آدم» خطاب میکند: «ای مردم، از خدائیکه شما را از یک پدر و مادر آفرید و از آنها نسلهای بعدی را پدید آورد، به پرهیزید درست است که عوامل گوناگون طبیعی وئ جغرافیائی از قبیل: آب و هوا، نحوه تغذیه، وراثت، شرائط خاص زندگی و نظائر اینها جهاتی هستند که افراد بشر را از لحاظ نژاد، رنگ، زبان، ثروت، شغل و حتی عقائد سیاسی و مذهبی متفاوت میسازند، ولی به عقیده اسلام، اینگونه اختلافات ظاهری هیچگاه باعث آن نمیگردد که «در حقیقت و ذات انسانیت» تفاوت و امتیازی پدید آید، بطوریکه بعضی بر بعض دیگر، از نظر «انسانیت» امتیاز و برتری داشته باشند و دیواری به عظمت دیوارچین، بنام «نظام طبقاتی» و «تبعیضات نژادی» در میان آنان کشیده شود که مانع آنان از برابری و یک نواختیی در برابر قانون گردد، خیر، اسلام معتقد است: اینگونه اختلافها که لازه طبیعی و آفرینشی افراد بشر است، برای دو منظور است: 1ـ مردم از این راه آفریدگار جهان را بشناسند و بدانند: طبیعت بی‌شعور، هیچگاه نخواهد توانست اینهمه نقش و نگار سحرانگیز که بر در و دیوار وجود، نقش بسته است و اینهمه جلوه‌های گوناگون، که همچون چشم و خط و خال و ابرو، هر کدام بجای خویش نیکو گذارده شده‌اند، پدید آورد، بی‌شک این تفاوت‌ها و مظاهر گوناگون از اراده حکیمی دانا و توانا سرچشمه گرفته است: «از نشانه‌های شناسائی خدا، آفرینش آسمانها و زمین، و اختلاف زبانها و رنگهای شما است که در این برای جهانیان، عبرتی است» 2ـ همانطوریکه گلهای گلستان، با لوان و اشکال و بوهای مخصوصی زینت یافته و خودنمائی میکنند و آنچه که بیش از همه‌چیز، شخص ناظر و تماشاکننده را تحت تأثیر قرار میدهد و بر نشاط او میافزاید، همین تنوع و اختلاف رنگها است.

    همین اختلاف رنگها و شکلها و بوهای آنها است که آنها را از هم ممتاز و در عین حال خواستنی‌تر میکند، اختلاف افراد بشر از لحاظ رنگ و زبان و نژاد و نظائر اینها نیز باین منظور است که آنها بدینوسیله از یکدیگر شناخته شوند تا نظام زندگی اجتماعی از هم پاشیده نشود نه آنکه اینگونه اختلافات، دلیل بر تفاوت شخصیت انسانی افراد و ملاک حقانیت نظام طبقاتی و افسانه نژادی باشد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم یعنی: ای مردم ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم و شما را ملتها و قبائل مختلف قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، گرامی‌ترین شما نزد خدا، پریهزگارترین شما است» مطالعه و دقت در جملات این آیه به خوبی نشان میدهد که اسلام چگونه و با چه منطقی با نژادپرستی و اختلاف طبقاتی مبارزه میکند: قرآن تمام مردم را مخاطب میسازد و با کلمه «یا ایها‌الناس» با آنها خطاب میکند نه آنکه قبلیه خاص، و یا ملت و نژاد مخصوصی را مورد توجه و خطاب، قرار دهد.

    قرآن، مردم را توجه باصل اولی آنها همان آدم و حوا، باشد میدهد تا بدینوسیله بآنها یادآورد شود شمائیکه از نسل یک پدر و یک مادر هستید و از لحاظ نسب با هم برادر و خواهرید اگر چه بعضی زیبا و بعضی دیگر زشت، برخی غنی و برخی دیگر فقیر.

    جمعی عرب و جمعی دیگر عجم باشند، این‌گونه اختلافهائی جزئی که لازمه طبیعی و جغرافیائی افراد است، نباشد عامل جدائی و مایه گسستن پیوند، «اخوت و برادری» شما گردد!

    بلکه فلسفه این نوع اختلاف، تنها برای شناسائی و برقراری نظم اجتماع است نه دشمنی و استشمار «وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا».

    از همه اینها که بگذریم، نکته‌ایکه بسیار جالب توجه است اینست که: زیبائل ثروت، حسب و نسب، منطقه زندگی و نظائر اینها هیچگاه نمیتواند معیار شخصیت افراد باشد زیرا بقول سعدی«ای بسا ابلیس آدم رو که هست» چه بسا افرادی هستند با آنکه دارای جمال و مالند و از لحاظ حسب و نسب، دارای خانواده‌ای اصیل و ریشه دارند ولی از شخصیت معنوی و شایستگی بکلی بی‌بهره‌اند ولی در مقابل چه بسا افرادی که نه زیبائی و مال دارند، و نه دارای حسب و نسب اصیل و ریشه‌داری هستند، و نه از لحاظ نژاد و زبان و غیره سرامد دیگرانند، ولی از جهت شخصیت معنوی و شایستگی در یک مرتبه بسیار بلندی قرار دارند.

    آیا از عدالت و انصاف است که آن «ابلیست آدم رو» بر این فرشته آدم صورت تنها باینت دلیل که چهره‌ای زیبا و یا مالی فراوان و یا حسب و نسبی چنین دارد، ادعای برتری نموده، در حقوق و انسانیت، خود را از او برتر بداند؟!

    آیا چنین امتیاز و تبعیضی ظلم محض، نسبت به آن فرد لائق و شایسته‌ای همه‌گونه کمالات انسانی و شخصیت معنوی را دارا است ولی بقول طرفداران تبعیضات نژادی تنها «طبیعت، رنگ پوستش را سیاه کرده است» نخواهد بود؟!

    آیا اسلامیکه آئین عدالت و انصاف است میتواند طرفدار تز غلط اختلاف طبقاتی و تئوری تبعیضات نژادی باشد؟

    روی این حساب است که قرآن مجید، نظر قاطع خود را درباره نادرستی نژادپرستی و امتیاز طبقاتی در ذیل آیه اینطور بیان داشته است «ان اکرمکم عندالله اتقیکم: گرامی‌ترین شما در پیشگاه خدا شایسته‌ترین و پرهیزکارترین شما است.» خطابه پیغمبر اسلام پیغمبر اسلام، در آخرین سال زندگانیش، هنگامیکه از عمل «حج» فراغت پیدا کرد، در برابر انبوه جمعیت، در باب‌الغاء تبعیضات نژادی و ترغیب باصول اخوت و برادری، چنین فرمود: «ای مردم خدای شما یکی است، پدر شما یکی همه شما از نسل آدمید، آدم هم از خاک آفریده شده است، گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است، هیچگونه فضیلت و برتری، عرب بر عجم، و نه عجم بر عرب، و نه سرخ‌پوست و سپیدپوست، و نه سفیدپوست بر سرخ‌پوست، ندارد.

    فضیلت و افتخار، تنها از راه شایستگی و پرهیزگاری است.

    ای مردم، گفتارم را بشنوید و درباره‌اش، اندیشه و تعقل کنید، هر مسلمانی برادر مسلمان دیگر است و مسلمین همه با هم برادرند، بنا بر این تصرف در مال او بر دیگران حرام است جز آنچه که از روی رضایت او باشد» روح اخوت و برادر در اسلام عواملی که ممکن است که در میان افراد جامعه و ملتها ایجاد روح یگانگی کند در نظر ابتدائی یکی از جهات زیر است: 1ـ نژاد و خون 2ـ وطن و محل سکونت 3ـ زبان 4ـ آئین و مذهب اسلام، مسأله همخونی، هم‌وطنی و همزبانی را موضوعات اصیل و قابل ارزش نمیشناسد.

    اسلام معتقد است که جهات یاد شده نمیتواند در میان افراد و ملتها یک پیوند مقدس و ناگسستنی ایجاد نموده، رفتار مردم را نسبت بیکدیگر، رفتار برادران و مخلصانه سازد.

    اسلام میگوید: عوامل نامبرده گرچه ممکن است تا حدودی، حلقه اتصال در مردم پدید آورد، و آنها را در غم و شمادی همدیگر شریک نماید ولی هرگاه جهات نیرومندی مانند، مظاهر دلفریب مادی با عوامل فوق، اصطکاک و تصادم، پیدا کند، در آنصورت، حلقه اتصال میان آنها از هم گسسته روح عناد و دشمنی جایگزین وحدت و یگانگی خواهد شد.

    ولی چنانچه افراد و ملتها دارای یک آئین و مذهب باشند یعنی: بدانند آفریدگار حیکم و دانائی آنها را برای رسیدن به کمال انسانی آفریده و برای بهتر زیستن آنان، آئین و مقررات سعادت‌بخش و جامع‌الاطرافی بنام «دین» مقرر داشته است و نیز بدانند: با مرگ و پشت سرانداختن این دنیا کتاب عمر آنان بسته نمیشود و بالاخره از پس امروز فردائی است که هرکس ثمرات تلخ و شیرین کردارش را در آنروز خواهد چشید، و باز معتقد باشند: افرادی خوشبخت و سعادتمندند که فرمان خدا و دستورالعمل زندگی را که او مقرر فرموده است، اطاعت کنند و بندگان مخلص او را که بردران ایمانی و مذهبی آنها هستند، محترم و گرامی بدارند ...

    شکی نیست که در اینصورت، آنچنان، پیوند و یگانگی در میان آنان، محکم خواهد بود و آنقدر، رفتار مردم، نسبت بیکدیگر، برادران خواهد بود که کمترین عاملی نخواهد توانست، این حلقه اتصال را گسسته و رفتار آنان را نسبت بیکدیگر، خمصانه سازد.

    آن زمانیکه پیغمبر اسلام، مبعوث برسالت گردید، دنیا، مخصوصاً شبه جزیره عربستان (با آنکه مردمش، وحدت نژادی و قومی و وطنی و زبانی، داشتند) در آتش جنگ و ستیز و دشمنی و تجاوز، می‌سوخت، امنیت و آرامش، از میام مردم، رخت بربسته بود، همه در انتظار آمدن شخصی بودند که بشریت را از آن وضع نگران کنند و وحشت بار، نجات بخشد.

    خوشبختانه، دست قدرت خدا از آستین محمد(ص) بدر آمد و مردم بشاهراه سعادت و برنامه حیاتبخشی که او از جانل خدا آورده بود، فراخواند.

    طولی نکشید، همان مردمیکه قرنها با هم پدرکشتگی و دشمنی آشتی‌ناپذیر، داشتند، بر اثر تعلیمات حیات‌بخش اسلام، آنچنان با هم، برادر شدند و بقدری رفتارشان، نسبت بیکدیگر، برادران شد که حتی نوشته‌اند: در میدان جنگ، هنگامیکه سرباز مجروحی روی زمین، افتاده و از تشنگی می‌نالید، وقتی که جام آبرا باو دادند، و او فهمید: سرباز دیگری از تشنگی می‌نالد، آبرا باو داد و خود، از تشنگی، جان سپرد.

    خداوند متعال؛ در مقام امتنان، همین حقیقت را در قرآن مجید، یادآورد میشود، آنجا که میفرماید: و اعتصموا بحب‌الله جمیعاً ولا تفرقوا و اذکروا نعمت‌الله علیکم اذا کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم شفا حفره من‌الناتر فانقذکم منها» این وحدت دینی، بقدری عمیق و رشه‌دار است که هر فرد مسلمان، در ره نقطه‌ای از جهان که باشد، خود را جدای از برادران دینی خود نمیداند، در خوشی و شادمانی آنان، شاد، و از غم و ناراحتی آنان، محزون و دلتنگ، خواهد بود.

    پیغمبر اسلام، همین حقیقت را در ضمن این حدیث «مثل‌المومنین فی توادهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل‌الجسد الواحد، اذا اشتکی منه عضو واحد، تداعی له سائر‌الجسد بالسهر و الحمی» بیان فرموده و سعدی ـ علیه الرجمه ـ نیز، آنرا اینطور، ترجمه کرده است؛ بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش، ز یک گوهرند چو عضوی، بدرد آورد، روزگار دگر عضوها را نماند قرار توکز محنت دیگران، بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی و برای تحکیم همین حقیقت بوده، وقتیکه آیه «انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم» نازل گردید، پیامبر اسلام، میان مهاجر و انصار «عقد اخوت» برقرار کرد و تا آنجا که می‌توانست، مردم را باصول اخوت و برادری ترغیب و تشویق، فرمود.

    امام ششم(ع) میفرماید: «مسلمان، برادر مسلمان است، حق مسلمان بر برادر دینیش، این نیست که او سیر و برادرش گرسنه، او سراب و برادش، تشنه، او دارای لباس و برادش برهنه باشد، بلکه بایستی، برای او همان را بخواهد که برای خودش، میخواهد، هرگاه به او کلمه «اف» بگوید ولایت، بین آنها قطع میشود، و چنانچه بگوید، تو دشمن من هستی، از دین بیرون، خواهد رفت، و اگر باو تهمت بزند، همانطور که نمک، در میان آب، حل میشود، ایمان نیز از دل او محو خواهد شد» و نیز، برای تحکیم همین روح اخوت و برادری، علی(ع) فرموده است: احبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها آنچه را که برای خودت می‌پسندی، برای دیگران، بپسندد، و آنچه را که برای خودت، نمی‌پسندی، برای دیگران، نیز مپسند» اسلام، برای آنکه مردم، با روح اخوت و برادری زندگی کنند، عواملی را که در تصویت این روح، مؤثر بوده از قبیل: دید و بازدید، دستگیری از درماندگان، عیادت بیماران، قضاء حوائج مؤمنان ..

    تأکید، فرموده و از جهاتی که باعث گسستن این پیوند مقدس، میشود، مانند: استهزاء، نسبتهای ناروا، عیبجوئی، غیبت، سخن‌چینی، ترک رفت و آمد، عدم تعاون و همکاری، اذیت و تحقیر بدیگران، ارهاب و ترساندن مردم، تجسس در کار آنان، سرزنش و نکوهش بیجا، خودپرستی، افتخار کردن بحسب و نسب، تکبر ..

    شدیداً نهی کرده است.

    گرچه میان یک فرد مسلمان و یک فرد غیرمسلمان، وحدت مذهبی وجود ندارد، تا رفتار مسلمان، با او رفتار ناشی از روح اخوت اسلامی باشد، ولی بالاخره غیرمسلمان هم انسان است و از نسل آدم، و در آفرینش با ما شریک است و از یک پدر و مادر بوجود آمده است، و بایستی با او رفتار انسانی داشت، و از سماجت و بزرگواری اسلام، او را برخوردار نمود (البته این کار، در صورتی است که شخص کافر، درصدد ریشه‌کن کردن اسلام و مسلمین نبوده و باصطلاح «محارب» نباشد) قرآن شریف، درباره رفتار با غیرسملمان، اینطور دستور میدهد: «لاینها کم الله عن‌الذین کم یقاتلو کم فی‌الدین و لم یخرجوکم من دیارکم، ان تبروهم و تقسطوا الیهم، ان الله یحب المقسطین یعنی: خدا شما را از دوستی آنانکه با شما درد دیین، قتال و دشمنی نکرده و از دیارتان، بیرون ننمودند، نهی نمیکند، تا بیزاری از آنها جوئید، بلکه با آنها بعدالت و انصاف، رفتار کنید که خداوند مردم عادل و دادگر را دوست میدارد» علی(ع)، در فرمان تاریخی خود، بمالک اشتر، در این باره چنین دستور میدهد: «مهربانی و خوشرفتاری و نیکوئی با رعیت را در دل خود، جای ده، و مبادا با ایشان، چون جانور درنده بوده، خورد نشان را عنیمت دانی، آنان دو دسته‌اند: «اما اخ لک فی‌الدین و اما نظیرلک فی‌الخلق» ـ یا با تو برادر دینی‌اند و یا در آفرینش، مانند تو هستند (یعنی، یا حق برادری بگردن تو دارند، و یا حق انسانی) جابر، میگوید: «با پیغمبر اکرم، در جائی نشسته بودیم، که جنازه‌ای را آوردند و از کنار ما عبور دادند، پیغمبر اسلام، با دیدن جنازه، بعنوان احترام، برخاست، ما نیز برخاستیم، سپس از او پرسیدیم: مگر این جنازه یکنفر یهودی نبوده است؟!

    فرمود: چرا گفتم.

    پس چرا احترامش کردید، با آنکه از آئین ما بیرون، و جزء پیروان اسلام نبوده است؟!

    پیغمبر اسلام، فرمود: درست است که مسلمان و برادر دینی ما نبوده است، اما انسان که بوده و ما بخاطر انسانیت، باو احترام، میکنیم» مساوات در حقوق و تکالیف از آنجا که افراد بشر، از لحاظ انسانیت با هم برابر، و از جهت آفرینش با هم برادرند، از اینجهت اسلام آنان را در حقوق و تکالیف انسانی نیز برابر و یکسان میداند.

    اسلام مانند «شوالیه»های رم و یونان، و برهمنها و موبدان هند و ایران و اشراف و اعیان مصر و عربستان، و کوکلاس کلان‌های آمریکا نیست که برای افراد جامعه حد و مری خاصی بنام «طبقات» و ن«نژاد» قرار دهد و برای هر طبقه و نژادی حقوق و تکالیف مخصوصی وضع نماید.

    گرچه افراد بشر، از جهت حالات و استعداد و لیاقت، با هم تفاوت دارند و همین امر باعث می‌شود که بعضی از مزایای بیشتر بهره‌مند باشند ولی باید دانست که اینگونه تفاوتها هیچگاه باعث آن، نخواهد شد که آنان در حقوق انسانی و تکالیف بشری از دیگران، امتیاز داشته باشند.

    درست است یک دکتر، یا مهندس، از لحاظ بهره‌مندی از مزایای زندگی مادی از یک کارگر معمولی، بهره‌مندتر است اما همانطور که مثلاً زنا، لواط، قمار آدم‌کشی انتحار، دزدی ....

    بر یک فرد معمولی حرام است، بر آنها نیز حرام است.

    و همچنین، همانطوریکه احترام به حقوق دیگران، دستگیری از هم‌نوعان، اطاعت و بندگی از حضرت سبحان، بر آن فرد معمولی لازم است، بر آنها نیز لازم خواهد بود.

    این حقیقت در آئین اسلام بنحو آشکاری به چشم می‌خورد.

    پیغمبر اسلام در باره این اصل (همه مردم در برابر قانون مساوی هستند) آن جمله عالی و نورانی را در چهارده قرن پیش فرمود: «الخلق أمام‌الحق سواء» یعنی: مردم، در برابر قانون، مساوی هستند.

    و نیز فرمود: «الناس کلهم‌سواء کاسنان المشط» یعنی: مردم مانند دندانه‌های شانه با هم برابرند.

    علی علیه‌السلام نیز در موضوع مساوات مردم، در برابر قانون، چنین می‌فرماید: «الحق لا یجری لاحد الاجری علیه ولا یجری علیه الاجری له» یعنی: بنفع کسی علیه دیگری قانونی قرار داده نشده مگر آنکه علیه او و نفع دیگری نظیر همان قانون، قرار داده شده است.

    و در جای دیگر، درباره رعایت این اصل، اینطور فرمان می‌دهد: «ولیکن امرالناس عندک فی‌الحق سواء» یعنی: باید وضع مردم، در مورد حق، در نزد تو برابر و یکسان باشد.

    و نیز از آن حضرت است که فرمود: «واعلموا ان‌ الناس عندنا اسوه» یعنی: بدانید که مردم در نزد ما یکسان و برابر هستند.

    در نامه‌ایکه برای مالک اشتر می‌نویسد، در آنجا در باب برابری مردم در حقوق و تکالیف، چنین می‌فرماید: «و اجعل لهم قسما من بیت مالک و قسما من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد، فان للاقصی منهم مثل‌الذی للادنی» یعنی: قسمتی از بیت‌المال و قسمتی هم از محصول زمینهای اسلامی را به نیازمندان و بینوایان و افراد محروم، اختصاص بده زیرا برای دور همان حقی است که برای نزدیک است.

    و برای همین جهت است که حضرت درباره غیر مسلمانان نیز می‌فرماید: «اموال و خون آنان مانند اموال و خون ما محترم است» او در نامه‌ایکه بسران لشکریانش می‌نویسد به این اصل تصریح می‌کند: «آگاه باشید، حق شما بر من آنست که رازی را از شما پوشیده ندارم مگر در جنگ، و کاری را بدون مشورت با شما انجام ندهم مگر در حکم شرعی و در رساندن حقی که بجا است، برای شما کوتاهی نکنم، و از آن، بی‌استوار نمودن و تمام کردنش، دست برندارم، و اینکه شما در حق نزد من برابر باشید» اختیار بخشیدن با شما است نخستین پیشوای اسلام و دیگر از جانشینان آن حضرت، از هر فرصتی برای تفهیم منشور «مردم در برابر قانون، مساوی هستند» استفاده کرده و در مقام عادات دادن مردم، در موضوع بکار بستن این اصل، برمی‌آمدند.

    این نخستین پیشوای اسلام است، وقتیکه دامادش «اب‌العاص این ربیع» در جنگ «بدر» بدست مسلمانان اسیر شد، و بنا گردید: هر کدام از آنها مبلغی بعنوان «فدیه» بپردازند و خود را آزاد نمایند، قریش، برای آزادی اسیران اموالی فرستادند که در میان آن، گردن‌بندی بود که «زینب» دختر پیغمبر، برای آزادی شوهرش ابی‌العاص فرستاده بود.

    این گردن‌بند از «خدیجه» زن با وفای پیغمبر بود که بعنوان جهاز بدخترش زینب داده بود.

    پیغمبر اسلام، وقتیکه چشمش به گردن‌بند افتاد، سخت متأثر شد، اصحاب علت تأثر را از آن حضرت، پرسیدند، فرمود: از دیدن این گردن‌بند که از یادگاریهای همسر باوفایم خدیجه است، بیاد وفا و زحمات بیدریغ او که در راه اسلام تحمل کرده است، افتادم، از اینجهت خاطرم سخت آزرده شد.

    اصحاب، عرضه داشتند: یا رسول‌الله، آیا میل دارید، گردن‌بند دخترت، پس فرستاده شود و همچنان بعنوان یادگار خدیجه پیش او بماند و ابی‌العاص نیز آزاد گردد؟!

    پیغمبر، فرمود: این حق شما است، اگر خواستید از حق خود درگذرید و فدیه را برگدانید و اسیر خود را آزاد نمائید، و گرنه نه، من هیچگاه شما را مجبور نخواهم کرد، اصحاب نیز فدیه را برگردانده و اسیر را آزاد نمودند.

    درخواست بیجا!

    مردی عجم و زنی عرب، برای اخذ غنیمت، خدمت علی(ع) شرفیاب شده خواهان حق خود شدند، حضرت دستور داد: بآنها مبلغ معینی بدهند، زن عرب، از اینکه در غنیمت با عج برابر شده بود اعتراض کرد امام فرمود: «انی لا اری فی هذا الفیء فضیله لبنی اسمعیل علی غیرهم یعنی، در این مال، من برتری برای عرب، برعجم، نمی‌بینم» نامه تهدیدآمیز؟!

    شخصی بنام «مصلطه بن هبیره» اط ناحیه علی(ع) در فارس حکومت میکرد، بحضرت خبر دادند که او از غنائم بعربهای فامیل و اطرافش بیشتر از دیگران داده است، علی(ع) نامه تهدیدآمیزی برای او نوشت: در آخر آن، اینطور مرقوم فرمود: «الاوان حق من قبلک و قلنا من‌المسلمین فی قسمه هذا الفیء سواء» یعنی: آگاه باشد، حق کسیکه نزد تو و نزد ما است از مسلمانها، در قسمت نمودن این مالها یکسان است» آیا به ملت خیانت میکنی؟

    «ابن ابی رافع» میگوید: من خازن بیت‌المال و کاتب علی بودم، در بیت‌المال او گردن‌بند مروارید گرانبهائی که از «بصره» بچنگ ما افتاده بود، وجود داشت.

    یکی از دختران علی پیش من فرستاد که شنیده‌ام، در خزینه چنین گردن‌بندی وجود دارد، من مایلم آنرا برسم امانت چند روزی بمن دهی تا عید قربان، بدانوسیله خود را آرایش کنم.

    ابن ابی رافع میگوید: بشرط ضمانت، گردن‌بند را سه روزه باو دادم، ناگهان چشم علی بآن گردن‌بند افتاد و آن را شناخت، بدخترش فرمود: این گردن‌بند از کجا و چگونه بدستت رسید؟

    دختر، ماجرا را برای حضرت نقل کرد امام مرا احضار کرد و گفت: آیا به ملت و مسلمانها خیانت میکنی؟

    گفتم: بخدا پناه میبرم از اینکه درباره آنها خیانتی کنم!

    گفت: پس چرا بدختر من فلان گردن‌بندی را بی‌دستور من و رضایت مسلمانها عاریت دادی؟!

    عرض کردم: یا امیرالمونین، او دختر شما است، از من بطور عاریت کردن‌بندی را برای آرایش ایام عید، بقید ضمانت درخواست کرد، چگونه ندهم؟!

    امام فرمود: هم‌اکنون آنرا بازستان و سرجایش بگذار، مبادا دیگر چنین کاری کنی که ترا کیفر خواهم کرد!

    این بیان، بدختر حضرت رسید، به پدر عرض کرد: پدر جان، منکه دختر و پاره تن تو هستم، کیست که در استفاده از آن، از من سزاوارتر باشد، علی فرمود: لا تذهبی بنفسک عن‌الحق، اکل نساء المهاجرین و الانصار یتزین فی مثل العید بمثل هذا یعنی: پا از حق فراتر منه، آیا همه زنهای مهاجر و انصار، در چنین روزی، این گونه خود را آرایش و زینت میکنند؟!

    در زمینه برابری مردم، در مقابل قانون.

    روایات و تواریخ زنده‌ای از پیشوایان دین، موجود است که ما برای احتراز از طولانی شدن بحث، از آنها صرفنظر کرده و به «مساوات در داوری، و اجراء» می‌پردازیم.

کلمات کلیدی: اسلام - اعلامیه - جهانی - حقوق بشر

حقوق بشر در اسلام و اعلاميه جهاني حقوق بشر حقوق بشر که به زبان فرانسه droits lhomme و به انگليسي Human Rights و به عربي حقوق الانسان ناميده شده است طبق نظريه مکاتب آزاديخواه عبارت است از حقوقي که لازمه طبيعت انسان است , حقوقي که پيش از پيدايي دولت و

اسلام و حقوق بشر علاميه جهاني حقوق بشر که در دهم دسامبر 1948م با چهل و هشت رأي موافق و هشت رأي ممتنع به تصويب رسيد (1) از همان ابتداي شکل‌گيريِ مقدمات آن، مناقشات مهمي را برانگيخت و تفاوت‌هاي بنيادي فراواني را در ارزش‌ها و فرهنگ‌هاي ملل آشکار ساخت.

اسناد بين‌المللي حقوق بشر از ديدگاه اسلام(قسمت اول) چکيده اين مقاله سه موضوع اصلي را که در اسناد بين¬المللي حقوق بشر مطرح گرديده مورد بررسي قرار داده است و آنها را از ديدگاه اسلام مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهد. موضوع‌هاي مذکور عبارتند از ازدواج ،

وکلا و پيشبرد حقوق بشر ر جهان امروز ادبيات تخصصي مربوط به گرايشهاي مختلف حقوقي و کاربرد از رشته هاي مختلف حقوق در ععرصه هاي متنوع اجتماعي منجمله در عرصه قضاوت يا مشاوره حقوقي و وکالت بسيار گسترده است. آشنايي با ادبيات مزبور قطعا\" در طرح ايده هاي جد

حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي نسبت ميان حقوق‌بشر و تنوع فرهنگي از مباحث مهم حوزه علوم انساني در محافل علمي و سياسي خصوصاً در دهه‌هاي گذشته بوده است. در اين خصوص ديدگاه‌هاي متنوعي ابراز شده که مي‌توان خلاصه آنها را به شرح زير برشمرد: 1- در ديدگاه اول که عمد

دين و حقوق بشر ماني که جايزه ي صلح نوبل سال 2003 ميلادي به شيرين عبادي اختصاص يافت و او در اظهار نظري به اين مناسبت، اسلام را با حقوق بشر سازگار دانست، بحث در اين باره بالا گرفته است. هدف نوشته ي زير زدودن برخي ابهامها در بررسي گفتمانهاي مربوط به اي

نشور آزادی نوع بشر کوروش بزرگ بی تردید جزء بزرگترین افتخارات آریاییها و سرزمین ایران می باشد چرا که روحیه خداجویی؛آزادگی و عدالت خواهی ایرانیان را در بیش از ۲۵۰۰سال پیش از زبان سردار بزرگ خویش به جهانیان اعلام می نماید .آن هم در زمانی که جنگ و خون ریزی وظلم واستثمار یکدیگردر میان اقوام وحشی و متمدن آنروز امری رایج و عادی بشمار می آمد و تمدن بشری هنوز مراحل تکامل خود را کامل طی ...

در تمدنهاي سنتي امر قدسي در همه ي شئون حيات بشري متجلي است ولي امروزه متأسفانه همه ي امور را از ديدگاه ناقص علوم ناسوتي بشري مي نگرندو جايگاه امر قدسي را در شئون حيات بشري لحاظ نمي کنند .ما در اينجا قصد کرده ايم تا ديدگاه سنتي را در ارتباط با بحث حق

در تمدنهاي سنتي امر قدسي در همه ي شئون حيات بشري متجلي است ولي امروزه متأسفانه همه ي امور را از ديدگاه ناقص علوم ناسوتي بشري مي نگرندو جايگاه امر قدسي را در شئون حيات بشري لحاظ نمي کنند .ما در اينجا قصد کرده ايم تا ديدگاه سنتي را در ارتباط با بحث حق

فصل اول ضرورت وجود قانون در جامعه «برای اثبات ضرورت وجود نظام قانونی در هر جامعه، از دو مقدمه بهره می‌گیریم: اول- ضرورت عقلی زندگی اجتماعی بشر در باب منشا پیدایش جامعه و زندگی اجتماعی در میان فیلسوفان و اندیشمندان اختلاف فراوانی بروز کرده ایت و توافقی صورت نپذیرفته است به اعتقاد ما، هم در پیدایش جامعه و هم در دوام و استمرار آن، عامل طبیعی و غریزی و عامل عقلانی با هم تاثیر ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول