شکی نیست که این اعلامیه، برای روشن کردن افکار، و جلوگیری از تعدیات، و آماده کردن مردم، برای محترم شمردن حقوق دیگران، و تفاهم بیشتر، اثر بسزائی داشته و در حد خود، قدم بزرگی بود که در تاریخ بشریت، برداشته شده است.
ولی منظور ما اینست که میخواهیم بدانیم: این همه سروصدائی که این اعلامیه در جهان، به راه انداخته، افکار عمومی ملتها را بخود جلب کرده و در هر مجلس و محفل و کنفرانسی، با آب و تاب خاصی از آن یاد میشود، و برای سالگردش، جشنها میگیرند، مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی دربارهاش مدیحهسرائی میکنند، مقالهها و کتابچههای ویژهای درباره اهمیت و عظمت آن، نشر میدهند، و بعنوان آخرین و کوبندهترین حربه حقوقی، از مواد آن، استفاده مینمایند، آیا از نظر حقوقی میتواند بپایه قوانین اسلامی برسد یا خیر؟
آیا چه تناسبی بین این اعلامیه که وسیله متخصصین و شخصیتهای بزرگ حقوقی دنیای روز، تنظیم شده و از زیر نظر 48 شخصیت ممتاز کشورهای مختلف، گذشته، با اعلامیه دیگری بنام اسلام، که به وسیله یک مرد درس نخوانده و مکتب نرفتهای بنام «محمدبن عبدالله ص» در شبه جزیره عربستان، آن هم در چهارده قرن پیش، تنظیم و ؟آورده شده وجود دارد؟!
آیا این دو اعلامیه جهانی (اسلام اعلامیه جهانی حقوق بشر) در چه قسمتهایی با هم تصادم، و در چه مواردی با هم، توافق دارند؟
آیا در مواردی که با هم، تصادم دارند، حق با کدام است؟ اسلام یا اعلامیه جهانی حقوق بشر؟
و بالاخره، آیا این اعلامیه، مشتمل بر مسائل حقوقی جدید و ارزندهای است که در آئین همهجانبه اسلام، نباشد؟ و یا آنکه محتویات آن، تنها برای دنیای اروپا و غرب، که تازه چند صباحی است، دوران توحش و جهالت را پست سر، گذارده (اگر اینطور باشد) و قدم بدائره تمدن و تکامل نهاده است، تازگی دارد، و اما برای سرزمینهائیکه بوسیله شعاع تعلیمات حیاتبخش اسلام، از دورانهای بسیار پیش، روشن شده و دارای تمدن درخشان و چشمگیری بوده است، به هیچوجه تازگی نداشته بلکه از مسائل پیش پا افتاده بشمار میرود؟!