دانلود مقاله امامت و رهبرى امت

Word 67 KB 14785 9
مشخص نشده مشخص نشده گردشگری و توریسم
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • امام وظایفى بر عهده دارد یکى از آن وظایف رهبرى جامعه است در این مقاله پیرامون نیازمندى انسان به رهبر و وظایف رهبر و دستورات اسلام در مورد رهبرى، مطالبى ارائه گردیده است.
    رشد یعنى قدرت مدیریت.وقتى که انسان مى‏خواهدانسانهاى دیگر را اداره کند یعنى وقتى که موضوع رشد اداره انسانهاى دیگر باشد، آن را «مدیریت و رهبرى‏»مى‏نامیم.این نوع از رشد دراصطلاح اسلامى «هدایت‏» و به تعبیر رساتر «امامت‏» نامیده مى‏شود.
    دقیق‏ترین کلمه‏اى‏که بر کلمه «امامت‏» منطبق مى‏شود همین کلمه «رهبرى‏» است.فرق نبوت‏و امامت در این است که نبوت، راهنمایى و امامت، رهبرى است.
    نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایى‏است.راهنما چه مى‏کند؟

    راه را نشان مى‏دهد، وظیفه‏اش بیش از این نیست که راه‏را نشان دهد.ولى بشر علاوه بر راهنمایى به رهبرى نیاز دارد، یعنى نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهى که قواو نیروهاى وى را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند.نبوت، راهنمایى است و یک منصب است، اما امامت،رهبرى است و منصب دیگرى است.پیغمبران بزرگ، هم نبى و هم امام هستند.

    پیغمبران کوچک فقط نبى بودند و امام نبودند، رهنما

    صفحه : 319
    بودند ولى رهبر نبودند،اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شان را داشته‏اند، هم شان‏راهنمایى و هم شان رهبرى.

    ابراهیم، موسى، عیسى هر کدام رهنما و رهبرند.
    خاتم الانبیاء «رهنماى‏رهبر» است.قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه مى‏کند و در معارف‏شیعه این اصل قرآنى جاى شایسته خود را دارد.
    این نکته راباید یادآورى کنم که آنچه قرآن تحت عنوان رهبرى از آن بحث مى‏کند،ما فوق رهبرى‏اى است که بشریت مى‏شناسد.رهبرى‏اى که بشریت مى‏شناسد از حدودرهبرى در مسائل اجتماعى تجاوز نمى‏کند، ولى منظور قرآن از رهبرى، علاوه بر رهبرى اجتماعى رهبرى‏معنوى یعنى رهبرى به سوى خداست و آن خود حساب دقیق و حساسى دارد و از رهبریهاى‏اجتماعى بسى دقیق‏تر و حساس‏تر است.فعلا مجال بحث درباره این جهت نیست.



    ابراهیم، رهبر و امام
    قرآن درباره ابراهیم(علیه‏السلام)حرف عجیبى مى‏زند و مى‏گوید: «و اذ ابتلى ابراهیم ربه‏بکلمات...» (1) خداوند ابراهیم را در مراحل بسیارمورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد.
    قرآن درباره ابراهیم(علیه‏السلام)حرف عجیبى مى‏زند و مى‏گوید: «و اذ ابتلى ابراهیم ربه‏بکلمات...» (1) خداوند ابراهیم را در مراحل بسیارمورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد.

    ابراهیم از پیغمبرهایى است که سرگذشت عجیبى دارد وآزمونها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزى را داشته است.در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد ویکتنه با عقاید منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فرا گرفته بود مبارزه کرد.همه بتها را به استثناى‏بت بزرگ شکست.تبر بت‏شکنى را به گردن بت بزرگ انداخت به علامت اینکه بتها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.

    ابراهیم با این کار خودنیروى فطرى عقلى خفته مردم را بیدار کرد، زیرا فطرتا درک مى‏کنندکه ممکن نیست جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند.همین جا به خود مى‏آیندکه پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لا یشعر فرود آورد؟!ابراهیم‏مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آنجا که او را در ..............................................................

    1.بقره/124.

    صفحه : 320 گودالى - حتى مى‏توان گفت در دریایى - از آتش‏انداختند ولى او از سخن خود دست بر نمى‏داشت.ابراهیم از طرفى با عقاید منحط و خرافى و تقلیدى[قوم]خود درگیر بود وپیروز مى‏گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیرى شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و در همان حال یک آزمون عجیب الهى‏به سراغش آمد، یعنى از طرف خدا به امرى مامور شد که جز یک تسلیم کامل، هیچ نیرویى نمى‏تواند آن را اطاعت‏کند.امرى که درباره‏اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را به دست‏خود در راه خدا باید فدا کنى و سر ببرى.ابراهیم تصمیم به‏انجام این کار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمى ظهور کرد، از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم!تو عمل کردى‏و ما آنچه از تو مى‏خواستیم همین بود.ما از تو همین حد از تسلیم را مى‏خواستیم، ما کشتن فرزند از تو نمى‏خواستیم.

    ابراهیم این منازل و مراحل را طى کرد و پشت‏سرگذاشت.بعداز همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبرى‏هستى.ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبرى رسید.در حدیث است: اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولاقبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما (1) .

    خلاصه معنى حدیث اینکه:ابراهیم اول نبى بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود،و خلیل الله شد و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها به مقام «امامت و رهبرى‏» رسید.

    مفاد آیه کریمه «و اذ ابتلى ابراهیم‏ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما»(2) این است‏که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طى کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفق‏بیرون آمد و به اصطلاح فارسى از هفتخوان گذشت، ما به او اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم.

    امامت و رهبرى انسانها، چه در بعد معنوى‏و الهى و چه در بعد اجتماعى، ..............................................................

    1.اصول کافى، ج 1، کتاب الحجه/ص 175.

    2.بقره/124.

    صفحه : 321 عالى‏ترین درجه و مقام و پستى است که از طرف‏خدا به یک انسان واگذار مى‏شود.

    مدالى که به این نام به سینه‏کسى مى‏چسبانند عالى‏ترین مدالهاست.ابراهیم، هم نبى و هم امام‏بود، لهذا رهبر قوم خویش بود.

    اینکه عرض کردم‏«نبوت، راهنمایى و امامت، رهبرى است‏» مقصودم این نیست که انبیاءاین منصب را که بالاتر است نداشتند.همان طور که قبلا هم اشاره کردیم،نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است و در انبیاء کوچک یکى از آندو، کما اینکه در ائمه، امامت‏و رهبرى هست ولى نبوت یعنى رهنمایى جدید نیست، چون راه همان راهى است که پیغمبر نمایانده است و ائمه مردم‏را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است‏حرکت مى‏دهند، بسیج مى‏کنند و راه مى‏برند.این، مفهوم امامت از نظر اسلام است.

    دنیاى امروز به مساله رهبرى و مدیریت، تنها از جنبه‏اجتماعى مى‏نگرد، یعنى تنها این جنبه و این بعد را شناخته است، ولى همین‏را که شناخته است بسیار اهمیت مى‏دهد و به حق اهمیت بسیار مى‏دهد.

    انسان نیازمند رهبرى است اهمیت فوق العاده‏رهبرى بر سه اصل مبتنى است: اصل اول مربوط است به اهمیت انسان و ذخایر و نیروهایى‏که در او نهفته است که معمولا خود به آنها توجه ندارد.در اسلام به مساله متوجه کردن انسان به خود، به عظمت‏و شرافت‏خود و نیروهاى عظیمى که در اوست، توجه شده است.قرآن مجید مى‏گوید: «وقتى که انسان را خواستیم بیافرینیم فرشتگان را امرکردیم که به این موجود سجده کنند» (1) ، مى‏گوید: «انسان بر فرشتگان در تعلیم اسماء الهى پیشى گرفت‏»(2) ، مى‏گوید: آنچه در زمین است براى انسان آفریده شده است: «هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا»(3) ، «سخر لکم ما فى السموات و ما فى الارض‏» (4) ، اى بشر!در تو ..............................................................

    1.مضمون آیه 34 سوره بقره.

    2.مضمون آیه 31 سوره بقره.

    3.بقره/29.

    4.جاثیه/13.

    صفحه : 322 چیزهاست، تو خیال نکن مشتى آب و خاک هستى، خودت رابا موجودات دیگر مقایسه نکن.

    ریشه تفاوت‏انسان و حیوان از نظر رهبرى اصل دوم مربوط‏است به تفاوت انسان و حیوان.انسان با اینکه از جنس حیوان است، از نظرمجهز بودن به غرایز با حیوان تفاوت دارد یعنى ضعیف‏تر از حیوان است.

    حیوانات به یک سلسله‏غرایز مجهز هستند و نیاز چندانى به مدیریت و رهبرى از خارج ندارند،زیرا غریزه کارش راهنمایى و رهبرى به صورت خودکار است.مورچه به سلسله‏غرایزى مجهز است که به طور خودکار و اتوماتیک وى را در زندگى رهبرى مى‏کند.امیر المؤمنین على(علیه السلام)در یکى‏از خطبه‏هاى نهج البلاغه موضوع مجهز بودن مورچه را به غرایز زندگى بیان و تشریح مى‏کند.سایر حشرات نیز بدین منوال هستند.

    انسان با اینکه از نظر نیروها مجهزترین‏موجودات است و اگر بنا بود با غریزه رهبرى شود مى‏بایست صد برابر حیوانات مجهز به غرایز باشد، در عین حال از نظر غرایزى که‏او را از داخل خود هدایت و رهبرى کنند، فقیرترین و ناتوان‏ترین موجود است، لهذا به رهبرى، مدیریت و هدایت از خارج نیاز دارد.این‏همان اصلى است که مبنا و فلسفه بعثت انبیاء است، و هنگامى که فلسفه بعثت انبیاء را مورد بحث قرار مى‏دهیم متکى‏به اصل نیاز بشر به راهنمایى و رهبرى هستیم، یعنى بشر موجودى است مجهز به ذخایر و منابع قدرت بیشمار و درعین حال در ذات خود فوق العاده بى‏خبر و سرگردان و خود از ذخایر و منابع وجود خود ناآگاه، نه مى‏داند که چه دارد و نه مى‏داندکه چگونه آنها را رهبرى کند و مورد بهره‏بردارى قرار دهد، لهذا نیازمند است که رهبرى گردد، راه به او نشان داده شودو نیروهایش سامان یابد و سازمان پیدا کند، باید او را آزاد کرد و به حرکت آورد.

    قوانین‏خاص حاکم بر زندگى بشر اصل سوم مربوط‏به قوانین خاص زندگى بشر است.یک سلسله اصول بر رفتار انسان حکومت‏مى‏کند که اگر کسى بخواهد بر بشر مدیریت داشته باشد و وى را صفحه : 323 رهبرى کند جز از راه شناخت قوانینى که بر حیات و بر روال زندگى‏بشر حاکم است، میسر نیست.

    پس بشر موجودى است‏که به یک سلسله نیروها مجهز است و به هدایت و رهبرى و به پیشواو پیشوایى نیازمند است، موجودى است که رهبرى و به حرکت در آوردن و بهره‏بردارى‏از نیروهاى وى تابع یک سلسله قوانین بسیار دقیق و ظریف است که‏شناخت آن قوانین کلید راه نفوذ در دلها و مسلط شدن بر انسانهاست.

    رهبرى رسول اکرم قرآن مجید تعبیر عجیبى‏راجع به پیغمبر اکرم دارد: الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوباعندهم فى التوریه و الانجیل...یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث‏و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم (1) .

    ...این پیامبر امى که‏در تورات و انجیل از او یاد شده است، چیزهاى خوب را بر آنها حلال مى‏کندو پلیدیها را حرام مى‏نماید و بار سنگین را از دوش آنها بر مى‏دارد و غلها را از مردم باز مى‏کند.

    کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟بارهایى ازسنگ و یا غل و زنجیرهایى از آهن؟از چوب؟نه، بلکه بارهایى سنگین از عادات و خرافات و غل و زنجیرهاى روحى که بر نیروهاو بر استعدادهاى معنوى بشر گذاشته شده بود، همانها که نتیجه‏اش جمود، افسردگى، یاس و بدبختى بود.

    پیغمبر این نیروهاى بسته‏را باز کرد.مدیریت اجتماعى یعنى این، رهبرى یعنى این، مجهز کردن‏نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها و در عین حال کنترل نیروهاو در مجراى صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها.

    ..............................................................

    1.اعراف/157.

    صفحه : 324 مدیریت صحیح از ضعیف‏ترین‏ملتهاى دنیا، قوى‏ترین ملتها را مى‏سازد آنچنانکه رسول اکرم‏کرد و این معجزه رهبرى بود.

    در این زمینه‏سخن بسیار است.اگر بخواهیم توجه اسلام را به اصول رهبرى و مدیریت درک‏کنیم دو راه باید طى کنیم: ضرورت مطالعه سیره اولیاء طریق اول، مطالعه بسیار عمیق سیره اولیاء دین،مخصوصا شخص رسول اکرم و امیر المؤمنین است.اگر انسان روش آنها را مطالعه کند متوجه مى‏شود که چقدر بر اصول‏دقیق رهبرى منطبق است.نتایج‏شگرفى که از رهبرى خود در دنیا گرفته‏اند، سابقه ندارد.این موفقیت به جهت آن بودکه کلید رمز را در دست داشتند.از جانب خداى انسان آمده بودند و خداى انسان کلید رمز انسان را در دست دارد.

    از میان سیره‏هاى مختلف رسول خدا، سیره‏آن حضرت در لشکرکشى و سیاست، در تبلیغ اسلام، در رفتار با دشمنان، با مشرکین، با اهل کتاب و در خانواده، باید دقیقا مطالعه‏شود که هر کدام از آنها یک کتاب درس به ما مى‏آموزند.سیره عملى پیغمبر اکرم در رهبرى و دستورهایى که‏در این زمینه مى‏دهد خیلى عجیب است.به قدرى روان‏شناس است و به قدرى متوجه راه و رسم انسانهاست که حدى بر آن متصورنیست، متد انسان اداره کردن را مى‏داند.معاذ بن جبل را براى تبلیغ، هدایت و رهبرى و راهنمایى به یمن فرستاد،چند جمله دارد که براى همه ما دستور العمل است در حالى که اکثر بر خلاف رفتارمى‏کنیم.مى‏فرماید: «یسر و لا تعسر، بشر و لا تنفر، و صل بهم صلوه‏اضعفهم.» (1) یعنى تو که اکنون به منظور تبلیغ اسلام و دعوت مردم به اسلام و ترغیب و تشویق آنهابه سوى اسلام به سراغ مردم مى‏روى، بر آنها آسان بگیر، سخت نگیر، با سختگیرى نمى‏توان کسى را رهبرى کرد، دیگر اینکه‏به مردم بشارت بده، مزایاى دنیوى و اخروى اسلام را براى مردم بگو، نویدهاى اسلام را بر مردم عرضه کن، تمایل آنها رابرانگیز، ترغیب‏شان کن، از راه تخویف و ایجاد هراس وارد مشو، کارى نکن که مردم احساس تنفر کنند، هنگام نماز با این مردم تازه مسلمان که ..............................................................

    1.سیره ابن هشام، ج 4/ص 237 بدون جمله اخیر.

    صفحه : 325 هنوز ذائقه‏شان‏لذت عبادت را نچشیده است و بعلاوه همه نوع افراد در میان مامومین‏هست، بعضى پیرند، علیل‏اند، ناتوان‏اند، تو رعایت‏حال اضعف را معمول بدار، یعنى‏حساب کن در میان آنها از همه ناتوان‏تر کیست، وقتى که رکوع مى‏کنى چهل تا «سبحان ربى العظیم و بحمده‏» نگو،تو نماز خود را با او تطبیق بده، کسى را در نماز خواندن ناراحت نکن.

    وظایف خاص رهبر از نظر اسلام، شخص رهبر از آن نظر که رهبر است‏و نقطه مرکزى جامعه اسلامى است و اوست که باید روحها را اداره کند و ارضاء نماید و بسیج کند، وظایفى دارد که‏دیگران چنین وظیفه‏اى ندارند و خود رهبر نیز در غیر پست رهبرى چنین وظیفه‏اى ندارد.

    همه ما از زهدخارق العاده امیر المؤمنین على(علیه السلام)خصوصا در دوره‏زعامت و رهبرى آن حضرت داستانها شنیده‏ایم.داستان ذیل که معروف است و غالبا شنیده‏ایم،از نظر مساله رهبرى و وظایف خاص رهبر فوق العاده روشنگر است: امیر المؤمنین در دوران خلافت به خانه شخصى‏در بصره به نام علاء بن زیاد حارثى وارد شد.پس از یک سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که زهدگراشده است، زن و زندگى را رها کرده و جامه درشت پوشیده و منحصرا به عبادت و ریاضت پرداخته است.امیر المؤمنین دستور داد او را احضار کردند.

    همینکه با آن قیافه زاهدانه ظاهر شد، به تندى‏به او فرمود: «یا عدى نفسه!اى ستمگرک بر خود!این چه کارى است که مى‏کنى؟چرا بر خود جفا مى‏کنى؟آیا گمان کردى خداوندکه نعمتهاى پاکیزه دنیا را خلق کرده است آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده کنى از تو مؤاخذه‏خواهد کرد که چرا نعمت‏حلال مرا خوردى؟تو کوچکتر از آن هستى‏» .عاصم که این عتابها را شنید جواب بسیار روشنى داشت.اوخود على(علیه السلام)را که جلو چشمش بود مى‏دید که دو تکه لباس بیشتر تنش نیست، یکى را روى دوش انداخته‏و یکى را به کمرش بسته است.غذاى على را هم مى‏دانست که نان جو خشک است.تعجب کرد که از على چنین سخنانى‏را دارد مى‏شنود.تعجب کرد که على اول زاهد، او را به واسطه زهدش ملامت مى‏کند.لهذا صفحه : 326 گفت: یا امیر المؤمنین!خودت‏هم که همین طورى.من به تو اقتدا کردم.لباس تو که از من‏ژنده‏تر است، غذاى تو از من بدتر است.امیر المؤمنین به او فرمود: اشتباه کردى.

    آنچه تو در من مى‏بینى رهبانیت و تحریم حلال خدانیست.من رهبرم، من امامم، من زعیم جامعه‏ام.رهبران و زعما تکلیف جداگانه‏دارند.فرمود: «ان الله فرض على ائمه المسلمین ان یقدروا انفسهم‏بضعفه الناس کى لا یتبیغ بالفقیر فقره.» (1) خداوند براى کسى که مى‏خواهدمردم را رهبرى کند وظیفه خاصى قرار داده است.تو از افراد عادى هستى.

    من باید به تمام افراد ملت‏خود و رعایاى خودم نگاه‏کنم و ببینم پایین‏ترین طبقات کدام است؟آنکه دستش از همه کوتاه‏تر است کدام است؟البته من هم مایلم که سطح زندگى‏آنها بالا برود، اما تا وقتى در مملکت من افرادى هستند که توانایى ندارند و نمى‏توانند لباس بهترى از آنچه من اکنون‏به تن دارم بپوشند، تا وقتى که در مملکت من ژنده‏پوش و نان جو خور بالاضطرار هست، من به حکم آنکه رهبرم و مى‏خواهم‏مردم را هدایت و رهبرى کنم باید با آنها همدل و همدرد باشم، باید خود را با فقیرترین مردم اجتماع تطبیق دهم.اگرغیر از این باشد آن فقیر حق دارد به هیجان بیاید، اعتراض کند و فریادش به آسمان بلند شود، زیرا خیال مى‏کند دروغ مى‏گویم‏که در فکر او هستم ولى حالا باور مى‏کند که راست مى‏گویم.اصول رهبرى ایجاب مى‏کند که من اینچنین زندگى کنم.

    این مطلب که رهبر در پست رهبرى وظیفه خاص‏دارد ضمنا یک معما را حل مى‏کند.آن مساله معما مانند این است که مى‏بینیم سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)از نظرسخت گرفتن بر خود و از نظر به اصطلاح زاهدانه زندگى کردن فى المثل متفاوت است، امام جعفر صادق(علیه السلام)یک‏جور لباس مى‏پوشید، امیر المؤمنین طور دیگر.این خود یک معماست که چرا رهبران اختلاف روش دارند؟

    حل معما به این است که بدانیم که موقعیت اجتماعى‏شان متفاوت بود، بعلاوه موقعیت زمانى‏شان نیز فرق داشت.امام جعفر صادق فرمود: اگر امروز مى‏بینید من لباس عالى مى‏پوشم‏و پیغمبر و على نمى‏پوشیدند، زمان آنها با زمان من فرق داشت، سطح زندگى مردم امروز با مردم آن زمان هم فرق مى‏کند.

    1.نهج البلاغه، خطبه 207.

    صفحه : 327 دستورات اسلام در مورد رهبرى طریق دوم براى‏آشنایى با اصول رهبرى اسلام مراجعه به متون دستورهاى اسلامى در این‏زمینه است اعم از آنچه در قرآن خطاب به پیامبران عموما در روبرو شدن‏با امتها، و رسول اکرم خصوصا نسبت به امت اسلامى آمده است، و همچنین دستورهایى که در باب نحوه امر به معروف و نهى از منکرو دستورهایى که در نحوه ارشاد جاهل و وعظ و اندرز غافل و آنچه در زمینه شرایط تبلیغ و مبلغ وارد شده که همه آنهایک کتاب پر حجم مى‏شود و ما ناچاریم در اینجا به اشاره قناعت کنیم و بگذریم.

    مسائل رهبرى با روان بشر سر و کار دارد.جلب‏همکارى روانها و به حرکت در آوردن آنها به سوى هدفى مقدس و عالى مهارت و ظرافت فوق العاده مى‏خواهد، کار هرکس نیست.امروز پس از پیشرفتهاى حیرت انگیز روانشناسى و جامعه‏شناسى و بالاخره انسان شناسى، هنگامى که سیره رهبرى اولیاءخدا را مطالعه مى‏کنیم مى‏بینیم بر دقیق‏ترین ملاحظات روانى و بر اصول دقیق علمى رهبرى منطبق است و به این ترتیب‏بود که مى‏توانستند تا اعماق دلهاى مردم نفوذ کنند، مردم آنچه داشتند در طبق اخلاص مى‏گذاشتند.حال‏شرایط رهبرى چیست، داستان مفصلى است که متاسفانه فرصت نیست.

    در اواخر عرایضم‏براى آنکه ایام بعثت رسول اکرم است و امشب شب ولادت امام حسین(علیه‏السلام)است، دو سه مثال از سیره پیغمبر اکرم و از حسین بن على (علیه السلام)براى‏نمونه عرض مى‏کنم که چگونه مى‏شود مردى یتیم که در ابتداء حتى فامیل خود او با وى مخالفند به جایى مى‏رسدو طورى در قلبها نفوذ مى‏کند که ابو سفیان متمدن و لا اقل آشنا با تمدنهاى زمان(1) ، در داستان فتح مکه وقتى از نزدیک رهبرى پیغمبر اکرم را دید گفت: ..............................................................

    1.وقتى که مى‏گویند «عرب جاهلى‏» فکر نکنیدکه تمام اعراب اینچنین بودند.افرادى نظیر ابو سفیان با تمدن زمان خودشان حداکثر آشنایى را داشتند.ثروتمندان‏و اشرافى بودند که به دو مرکز بزرگ تمدن آن وقت جهان - روم و ایران - مسافرت بسیار کرده بودند.

    صفحه : 328 «به خدا قسم من هم قیصر روم‏و دربار قیصر روم و هم دربار پادشاهان ایران را دیده‏ام ولى پیشوایى‏مانند این مرد که در میان مردم و اجتماع خود اینچنین نفوذ داشته باشد ندیده‏ام‏» .

    جنگ تبوک جنگى است که در شرایط بسیارسخت، در وقتى که قحطى شدیدى مدینه را از پا در آورده بود واقع شد.مردم در فقر و گرسنگى سختى بسر مى‏بردند.فصل خرماپزان‏بود.تازه خرماها رسیده و مردم انتظار مى‏کشیدند که از قحطى در آیند و به اصطلاح شکمى از عزا در آورند.در همین‏شرایط، داستان تهدید حوزه اسلام از ناحیه شمال یعنى روم پیش آمد.

    پیغمبر اکرم مصلحت دیدند که به مرز روم لشکرکشى‏کنند و اعلام بسیج عمومى کردند.منافقین سعى بسیار کردند که کارشکنى کنند ولى موفق نشدند.در چنین شرایطى‏پیغمبر سى هزار نفر را بسیج کرد.این سپاه از بس دچار مضیقه و سختى بود «جیش العسره‏» (سپاه سختى)لقب یافت.مسلمانان‏مرکب کافى نداشتند یعنى هر سه چهار نفر یک مرکب داشتند.آنقدر آذوقه کم داشتند که گاه با یک خرما قناعت مى‏کردندو گاه یک خرما را یک نفر به دهان مى‏گذاشت، مقدارى مى‏مکید و باقى را به دیگرى‏مى‏داد.ولى چون رهبر گفته بود برویم، به دنبالش به راه افتادند.

    ابوذر سوار شتر لاغرى بود.با این شتر لاغر هر چه‏مى‏آمد نمى‏رسید.سه نفر قبلا تخلف کرده بودند.به پیغمبر گفته شد فلان کس رفت.فرمود: «اگر خیرى در او باشد خدا او را به مامى‏رساند و اگر خیرى در او نیست بهتر که این نقطه ضعف در میان ما نباشد» .نفر دوم رفت، نفر سوم رفت و درباره آنها هم‏رسول خدا همان جمله را تکرار کرد.گفتند: یا رسول الله!ابوذر هم رفت.

    باز همان جمله را تکرار فرمود.اما ابوذر تخلف نکرده‏بود، شترش از حرکت مانده بود.ابوذر پیاده شد باروبنه را به دوش گرفت.

    در این هواى گرم پیاده مى‏رفت.به نقطه‏اى از سنگلاخهاى‏راه تبوک رسید.به جایى رسید که لابلاى سنگها از بارانى که قبلا آمده بود آبى جمع شده بود.آب نسبتا سردى‏بود.مشکى همراه خود داشت.آن را پر آب کرد و آب سرد را به دوش کشید و راه افتاد.لشکراطراق کرده بود.یکدفعه چشمشان به یک سیاهى افتاد که از دور مى‏آید.

    یا رسول الله!یک سیاهى‏از دور مى‏آید.فرمود: «باید ابوذر باشد» .سیاهى نزدیک شد و نزدیک‏ترآمد.بله، ابوذر بود، اما آنچنان گرما و گرسنگى و خستگى بر این مرد اثرگذاشته بود که صورت و چهره‏اش سیاه و لبهایش مثل دو چوب خشک شده بود.

    صفحه : 329 پیغمبر اکرم به چهره‏اش‏نگاه کرد.دید از تشنگى دارد هلاک مى‏شود.فرمود زود به او آب برسانید.باصداى ضعیفى گفت: آب همراهم هست.گفتند پس چرا ننوشیدى؟

    گفت: آب سردى‏بود، خواستم بنوشم، فکر کردم خوب است اول حبیبم پیغمبر بنوشد بعد من.

    مراجعت آن سه نفر دیگر نیز داستان عجیبى‏به دنبال دارد.مسلمین بدون اینکه جنگى رخ دهد برگشتند.مردم منتظر بودند ببینند پیغمبر اکرم درباره متخلفین چه تصمیمى‏مى‏گیرد؟یا رسول الله!با این متخلفین چه کنیم؟فرمود: «معاشرت با آنها را تحریم کنید.با آنها سخن مگویید و هم صحبت‏نشوید» .همینکه مسلمین وارد مدینه شدند این سه نفر جلو آمدند گفتند: سلام علیکم.مسلمین اعتنا نکردند.گفتند:حال شما چطور است؟باز کسى جواب نداد.با هر کسى حرف زدند جوابى نشنیدند.به خانه‏هایشان رفتند.زن و بچه‏هایشان فهمیدندکه پیغمبر اکرم به اصطلاح امروز آنها را بایکوت کرده است.از آن ساعت زنها و بچه‏هاشان هم سیاست منفى‏سکوت را درباره آنها پیش گرفتند.با زنهایشان حرف زدند جواب ندادند.با بچه‏هایشان حرف زدند جواب ندادند.این سه نفر آنچنان‏تنها ماندند که در این شهر یک نفر حاضر نبود با آنها صحبت کند.

    زنهایشان غذا مى‏پختند و جلوشان مى‏گذاشتند ولى‏کلمه‏اى حرف نمى‏زدند تا آنجا که خودشان فهمیدند باید توبه‏اى جدى نمایند و خداوند توبه آنها را بپذیرد و به پیامبرش اعلام کندو از طریق پیامبر مردم نیز توبه آنها را قبول شده تلقى کنند.پس، از بالا باید شروع کرد، گنهکاریم و خدا را باید راضى‏کنیم.سر به کوه گذاشتند و چندین روز به حال توبه بودند تا خداوند توبه‏شان را قبول کرد.

    داستان حسین بن‏على(علیه السلام)از نظر حسن رهبرى و نفوذ رهبر شگفت‏انگیز است.داستان‏این هفتاد و دو تن از نظر رهبرى و رهبرى پذیرى نمونه بى‏نظیرى در جهان‏است و با اینکه رهبر روز اول اعلام مى‏کند که ما در راه هدف کشته مى‏شویم توانست نفوس مستعد را گرد آورد.گروهى‏فدایى ساخت تا آنجا که به راستى قسم خوردند که «جان ناقابل ما قابل قربان تو نیست‏» ، گفتند: به خدا قسم دوست داشتیم‏هزار بار کشته مى‏شدیم و زنده مى‏شدیم و جان خود را مى‏دادیم، و در عمل نشان دادند که راست گفتند.

    خدایا تو را به حقیقت‏دین مقدس اسلام و به عظمت قرآن و به مقام وجود مقدس خاتم الانبیاءقسم مى‏دهم که ما را از فیض رهبرى وجود مقدس خاتم الانبیاء بهره‏مند فرما، به مسلمین‏سرافرازى و عزت عنایت فرما، به همه کسانى که در این جلسه و امثال این جلسات وهمه کسانى که به دین مقدس اسلام خدمت مى‏کنند توفیق عنایت فرما.

کلمات کلیدی: امامت - امت - رهبرى

خلافت و امامت در کلام اسلامى 1- امامت، مهم‏ترين جايگاه بحث‏هاى کلامى بحث و گفت و گو درباره‏ى خلافت و امامت، يکى از مهم‏ترين و ديرين‏ترين بحث‏ها و گفت و گوهايى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله ميان مسلمانان مطرح ش

رهبرى در طرح امامت طرح امامت از نظر اعتقادى و فرهنگى از اصيلترين مبانى ايدئولوژيکى اسلام، و از نقطه نظر سياسى اجتماعى، از بارزترين پايه‏هاى انقلابى فقه اسلام است. در تجزيه و تحليلهاى سنتى بيشتر دو بخش «شرائط امام» و «مسئوليتهاى امامت» مورد بحث قرار

رهبرى در طرح امامت طرح امامت از نظر اعتقادى و فرهنگى از اصیلترین مبانى ایدئولوژیکى اسلام، و از نقطه نظر سیاسى اجتماعى، از بارزترین پایه‏هاى انقلابى فقه اسلام است. در تجزیه و تحلیلهاى سنتى بیشتر دو بخش «شرائط امام» و «مسئولیت هاى امامت» مورد بحث قرار گرفته و مى‏گیرد . بى شک بررسى این دو بخش مى‏تواند پاسخگوى بسیارى از سؤالاتى باشد که در زمینه امامت مطرح مى‏گردد. ولى باید توجه داشت ...

سیداحمد خاتمى «رهبرى» جایگاه برجسته اى در کلام امام على(ع) دارد و ابعاد مختلف این مسأله، در کلمات دُرَربار ایشان، تبیین شده است. ضرورت رهبرى اساسِ بحث از جایگاه رهبرى، ضرورت رهبرى براى جامعه است. بداهت این مسأله، آنچنان است که تشکیک در آن، تشکیک در امر بدیهى است. عقل و شرع، اتّفاق دارند که هرج و مرج، محکوم است و سامان جامعه، تنها در سایه حکومت و رهبرى است. مرحوم آیت الله نائینى، ...

تعادل قوا در جمهورى اسلامى ايران روابط قوا در جمهورى اسلامى ايران برخلاف تمامى کشورهاى دنيا به گونه اى خاص تنظيم شده است. هر چند که به ظاهر به صورت تفکيک نسبى قوا تلقى مى شود، ليکن اين روابط از ويژگى هاى خاصى برخوردار است که به خوبى آن را از ساير

امام زمان(ع) هم نام و هم کنيه حضرت پيامبر اکرم(ص) است. در روايات آمده است که شايسته نيست آن حضرت را با نام و کنيه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند. القاب: مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، ق

اصل تفکيک قوا به عنوان بهترين شيوه در تشکيلات نظامهاي سياسى معاصر پذيرفته شده است و بر اساس آن وظايف و اختيارات حکومت در سه ارکان و تشکيلات سياسى (« قانون گذارى » و «اجرايي» و «قضايي») تقسيم بندى و قدرت و حاکميت دولت از کانال اين سه قوه اعمال گرديده

پيشگفتار نگاه فقها و انتظار آنان از فقه يکسان نيست. برخى به فقه از زاويه فردى نگريسته و تنها رسالت آن را در تشخيص وظايف شرعى افراد مکلّف در حوزه زندگى فردى دانسته‏اند. گروهى ديگر افزون بر رسالت فوق براى فقه، آن را منبع ومرجع تعيين ق

( نبوت) مجموعه اى است مشتمل بر چهارده جلسه بحث و انتقاد انجمن اسلامى پزشکان که در سال 1348 هجرى شمسى ايراد شده و سخنران آن استاد شهيد آيه الله مطهرى بوده اند . سبک بحث يک سبک ابتکارى است و در يک قالب خاص مثلا قالب متکلمين يا فلاسفه جاى نمى گيرد , بل

کتاب ارزشمند و عظيم ((الغدير))، اثر محقق بزرگوار و عاشق اهل بيت و مدافع بزرگ حريم ولايت و امامت ، علامه عبدالحسين امينى (1320 - 1390 ق ) از ذخائر گرانقدر شيعه است که بر اساس قرآن و حديث و منابع تاريخى به دفاع از حق و رفع و دفع شبهات مخالفان پرداخته

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول