دانلود مقاله امکان‌ دیدار و لقاء خداوند برای‌ مؤمنین‌ خوش‌ کردار

Word 45 KB 14793 24
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • تفسیر آیه‌ مبارکه‌: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
    قالَ اللَهُ الْحَکیمُ فی‌ کِتابِهِ الْکَریم‌:
    قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی‌'´ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إِلَ'هٌ وَ ' حِدٌ فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَ'لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .


    (آیه‌ یکصد و دهمین‌ ، از سوره‌ کهف‌: هجدهمین‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌)
    «بگو ای‌ پیغمبر که‌ اینست‌ و غیر از این‌ نیست‌ که‌ من‌ بشری‌ می‌باشم‌ همانند شما که‌ به‌ من‌ وحی‌ کرده‌ می‌شود که‌: فقط‌ معبود شما معبود واحد است‌!

    پس‌ هر کس‌ امید دیدار و لقای‌ پروردگارش‌ را داشته‌ باشد ، باید حتماً کارنیکو انجام‌ دهد و هیچ‌ کس‌ را با پروردگارش‌ انباز و همتا قرار ندهد!»
    بازگشت به فهرست
    تفسیر «المیزان‌» درباره‌ آیه‌: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
    حضرت‌ اُستادنا الاکرم‌ آیه‌ الحقّ و العرفان‌ و سند العلم‌ و الاءیقان‌: آیه‌ الله‌ علاّمه‌ طباطبائی‌ تغمَّده‌ اللهُ بأعلَی‌ رضوانِه‌ ، و رفَع‌ درجتَه‌ بما لا یُدرِک‌ به‌ عقلُ بشرٍ و لا مَلَکٍ و لا جِنٍّ و لا أحدٍ سِوی‌ ذاتِه‌ الاقدسِ ، در تفسیر آیه‌ فرموده‌اند:
    » این‌ آیه‌ خاتمه‌ سوره‌ (سوره‌ کهف‌) است‌ و ملخّص‌ غرض‌ از بیان‌ سوره‌ را ارائه‌ می‌دهد؛ و اصول‌ سه‌گانه‌ دین‌ را در خود گردآوری‌ نموده‌ است‌ که‌ عبارت‌ باشد از توحید و نبوّت‌ و معاد .

    توحید عبارت‌ است‌ از گفتارش‌: أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إِلَ'هٌ وَ ' حِدٌ .

    و نبوّت‌ عبارت‌ است‌ از گفتارش‌: إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی‌'´ إِلَیَّ و گفتارش‌: فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَ'لِحًا تا آخر.

    و معاد عبارت‌ است‌ از گفتارش‌: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ .


    در این‌ گفتار خداوند تعالی‌: قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی‌'´ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إلَ'هٌ وَ 'حِدٌ ، حصر اوّل‌ ، حصر رسول‌ الله‌ است‌ در بشریّت‌ که‌ مماثل‌ می‌باشد با بشریّت‌ مردم‌ ؛ که‌ زیاده‌ از آن‌ چیزی‌ را دارا نیست‌، و در قبال‌ آنچه‌ را که‌ گمان‌ می‌کنند که‌ ادّعای‌ نبوّت‌ مستلزم‌ ادّعای‌ کینونت‌ الهی‌ و قدرت‌ غیبیّه‌ است‌، رسول‌ خدا برای‌ خود چیزی‌ را ادّعا نمی‌نماید.


    و از همین‌ جهت‌ بوده‌ است‌ که‌ مطالب‌ و اموری‌ را بر رسول‌ الله‌ اقتراح‌ و پیشنهاد می‌کرده‌اند که‌ غیر از خدا کسی‌ را بر آن‌ علم‌ نبوده‌ است‌ و غیر از خدا احدی‌ قدرت‌ و توانائی‌ آنرا نداشته‌ است‌، ولیکن‌ آنحضرت‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ جمیع‌ آنها را به‌ امر خدا از خود نفی‌ می‌نموده‌ است‌ ، و برای‌ خود چیزی‌ را اثبات‌ نمی‌نمود مگر آنکه‌ فقط‌ به‌ وی‌ وحی‌ می‌شده‌ است‌ را.


    و حصر دوّم‌ ، حصر الوهیّت‌ می‌باشد در الهی‌ که‌ واحد است‌ ، و آلهه‌ ایشان‌ وجود و اثری‌ ندارند ؛ و این‌ توحید است‌ که‌ ناطق‌ است‌ به‌ آنکه‌ اله‌ و معبود همه‌ ، اله‌ و معبود واحد است‌.


    و گفتار خداوند: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ تا آخر آیه‌ ، مشتمل‌ است‌ بر اجمال‌ دعوت‌ دینیّه‌ که‌ آن‌ عمل‌ صالح‌ می‌باشد برای‌ خداوند وحدَه‌ لا شریکَ لَه‌.

    و این‌ را خداوند متفرّع‌ نموده‌ است‌ بر امید و رجای‌ دیدار و لقای‌ حضرت‌ ربّ تعالی‌ که‌ بازگشتِ بسوی‌ اوست‌.

    چرا که‌ اگر حساب‌ و جزاء در میانه‌ نبوده‌ باشد، موجبی‌ برای‌ اخذ به‌ دین‌ و تلبّس‌ به‌ اعتقاد و عمل‌ وجود ندارد تا که‌ دعوت‌ بسوی‌ آن‌ کند ؛ همانطور که‌ خدای‌ تعالی‌ فرموده‌ است‌:
    إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن‌ سَبِیلِ اللَهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ بِمَا نَسُوا یَوْمَالْحِسَابِ .1
    و خداوند مترتّب‌ گردانیده‌ است‌ عدم‌ شرک‌ به‌ پروردگار و عمل‌ صالح‌ را بر اعتقاد به‌ معاد.

    بجهت‌ آنکه‌ اعتقاد به‌ یگانگی‌ و وحدانیّت‌ خدا با شرک‌ در عمل‌، متناقض‌ بوده‌ و با یکدگر جمع‌ نمی‌شوند.

    پس‌ معبود تعالی‌ اگر واحد باشد، باید واحد باشد در جمیع‌ صفاتش‌ ؛ و از جمله‌ وحدانیّت‌ در معبودیّت‌ است‌ که‌ در آن‌ شریک‌ ندارد.


    و نیز مترتّب‌ گردانیده‌ است‌ اخذ به‌ دین‌ را بر امید و رجاء به‌ معاد، نه‌ بر علم‌ قطعی‌ به‌ معاد.

    زیرا احتمال‌ معاد و بازگشت‌ به‌ سوی‌ او کافی‌ می‌باشد در وجوب‌ تحذّر و اجتناب‌ از آن‌ به‌ قاعده‌ وجوب‌ دفع‌ ضرر محتمل‌.

    و نیز گفته‌ شده‌ است‌: مراد به‌ لقاء، لقاء کرامت‌ است‌ و آن‌ مورد امید و رجاء می‌باشد بدون‌ آنکه‌ امری‌ قطعی‌ بوده‌ باشد.

    و رجای‌ لقای‌ خدا را متفرّع‌ کرده‌ است‌ بر قول‌ خود: أَنَّمَآ إِلَـ'هُکُمْ إِلَـ'هٌ وَ ' حِدٌ .

    چون‌ رجوع‌ مردم‌ به‌ سوی‌ الله‌ سبحانه‌ از تمامیّت‌ معنی‌ الوهیّت‌ است‌.

    خداوند واجد منحصر به‌ فرد تمام‌ کمال‌ مطلوب‌ و تمام‌ اوصاف‌ جمیله‌ است‌ ، و از آن‌ جمله‌ می‌باشد فعل‌ حقّ و حکم‌ به‌ عدل‌ ؛ و این‌ دو امر اقتضا دارند رجوع‌ بندگانش‌ را به‌ سوی‌ او و حکم‌ و قضاوت‌ میانشان‌.

    وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الاْرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَـ'طِلاً ذَ ' لِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی‌ الاْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ .

    2 «و ما آسمان‌ و زمین‌ و آنچه‌ در بین‌ آنها می‌باشد را باطل‌ نیافریده‌ایم‌.

    این‌ پندار کسانی‌ است‌ که‌ کفر ورزیده‌اند، پس‌ وای‌ بر حال‌ آن‌ کسانیکه‌ کفر ورزیده‌اند از آتش‌ !

    بلکه‌ آیا ما قرار می‌دهیم‌ آنان‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و اعمال‌ صالحه‌ انجام‌ می‌دهند ، مانند آنان‌ که‌ در زمین‌ فساد کنندگانند؟!

    بلکه‌ آیا ما قرار می‌دهیم‌ مردمان‌ با تقوی‌ را بمانند مردم‌ اهل‌ فسق‌ و فجور؟!» « بحث‌ روائی‌ » در تفسیر «الدُّرّ المنثور» آورده‌ است‌ که‌ ابن‌ مَنْدَه‌ و أبو نُعَیم‌ در کتاب‌ «صحابه‌» و ابن‌ عَساکر از طریق‌ سُدّی‌ صغیر، از کَلْبی‌، از أبو صالح‌، از ابن‌ عبّاس‌ تخریج‌ حدیث‌ کرده‌اند که‌ گفت‌: عادت‌ جُندَب‌ بن‌ زُهَیر این‌ بود که‌ چون‌ نماز می‌گزارد یا روزه‌ می‌گرفت‌ یا صدقه‌ می‌داد و آوازه‌اش‌ به‌ نیکی‌ برمی‌خاست‌، خوشحال‌ می‌شد و نشاطی‌ به‌ وی‌ دست‌ می‌داد؛ و لهذا روی‌ گفتار مردم‌ در این‌کارها می‌افزود.

    خداوند او را مورد سرزنش‌ قرار داد که‌: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .

    « علاّمه‌ می‌فرمایند: » نظیر این‌ مضمون‌ در تعدادی‌ از روایات‌ دیگر بدون‌ ذکر اسم‌ وارد شده‌ است‌؛ و سزاوار است‌ که‌ محمل‌ آنها انطباق‌ آیه‌ بر مورد بوده‌ باشد ، زیرا که‌ بعید است‌ پایان‌ سوره‌ای‌ از سور قرآن‌ ، بخصوصه‌ برای‌ سبب‌ خاصّی‌ نازل‌ شده‌ باشد .

    و نیز در «الدّرّ المنثور» از ابن‌ أبی‌ حاتِم‌ ، از سعید بن‌ جُبَیر در این‌ آیه‌ وارد است‌ که‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ گفت‌: إنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ فَمَنْ أَشْرَکَ مَعِی‌ فِی‌ عَمَلِهِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِی‌ تَرَکْتُ الْعَمَلَ کُلَّهُ لَهُ، وَ لَمْ أَقْبَلْ إلاَّ مَا کَانَ لِی‌ خَالِصًا.

    ثُمَّ قَرَأَ النَّبِیُّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .

    «پروردگارتان‌ می‌گوید: من‌ شریک‌ پسندیده‌ و برگزیده‌ای‌ هستم‌؛ پس‌ کسیکه‌ در کردارش‌ احدی‌ را از خلق‌ برای‌ من‌ شریک‌ قرار دهد، من‌ تمام‌ عملی‌ را که‌ بجا آورده‌ است‌ برای‌ آن‌ شریک‌ واگذار می‌نمایم‌ ، و من‌ عمل‌ را نمی‌پذیرم‌ مگر آنکه‌ خالص‌ برای‌ من‌ بوده‌ باشد.

    سپس‌ پیامبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ قرائت‌ کردند آیه‌ فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا را تا آخر آن‌.» و در «تفسیر عیّاشی‌» از علیّ بن‌ سالم‌ ، از حضرت‌ أبوعبدالله‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ می‌گوید: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ أَشْرَکَ بِی‌ فِی‌ عَمَلِهِ لَمْ أَقْبَلْهُ ، إلاَّ مَا کَانَ لِی‌ خَالِصًا !

    «من‌ شریک‌ انتخاب‌ شده‌ و برگزیده‌ای‌ هستم‌؛ کسیکه‌ در کردارش‌ برای‌ من‌ شریک‌ قرار دهد من‌ آنرا قبول‌ نمی‌کنم‌، مگر عملی‌ را که‌ خالص‌ از برای‌ من‌ بوده‌ باشد!» عیّاشی‌ گوید: و در روایت‌ دیگری‌ از آن‌ حضرت‌ علیه‌ السّلام‌ وارد است‌ که‌: إنَّ اللَهَ یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ عَمِلَ لِی‌ وَ لِغَیْرِی‌ فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ دُونِی‌.

    «خداوند می‌گوید: من‌ شریک‌ اختیار شده‌ای‌ می‌باشم‌؛ هر کس‌ برای‌ من‌ و برای‌ غیر من‌ عملی‌ را انجام‌ دهد، پس‌ آن‌ عمل‌ برای‌ غیر خواهد بود نه‌ برای‌ من‌.» و در «الدّرّ المنثور» با سند متّصل‌ خود از شدّاد بن‌ أوْس‌ روایت‌ می‌نماید که‌ شنیدم‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ که‌ می‌گفت‌: مَنْ صَلَّی‌ یُرَآئِی‌ فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ صَامَ یُرَآئِی‌ فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ تَصَدَّقَ یُرَآئِی‌ فَقَدْ أَشْرَکَ؛ ثُمَّ قَرَ: فَمَن‌ کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ ـ الآیه‌.

    «کسیکه‌ نماز از روی‌ ریا بگزارد شرک‌ آورده‌ است‌، و کسیکه‌ روزه‌ از روی‌ ریا بگزارد شرک‌ ورزیده‌ است‌، و کسیکه‌ صدقه‌ از روی‌ ریا بدهد شرک‌ آورده‌ است‌ ؛ سپس‌ قرائت‌ فرمود این‌ آیه‌ را تا آخرش‌.» و در «تفسیر عیّاشی‌» از زُراره‌ و حَمران‌ ، از حضرت‌ أبوجعفر و أبوعبدالله‌ علیهما السّلام‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ آن‌ دو امام‌ گفتند: لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَمِلَ عَمَلاً یَطْلُبُ بِهِ رَحْمَهَ اللَهِ وَ الدَّارَ ا لاَ خِرَهَ ، ثُمَّ أَدْخَلَ فِیهِ رِضَا أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ کَانَ مُشْرِکاً.

    «اگر بنده‌ای‌ از بندگان‌ خدا عملی‌ را بجای‌ آورد و مقصودش‌ طلب‌ رحمت‌ خداوند و دار آخرت‌ بوده‌ باشد، پس‌ از آن‌ رضای‌ احدی‌ از مردم‌ را در آن‌ دخالت‌ دهد، مشرک‌ خواهد بود.» « علاّمه‌ می‌فرمایند: » روایات‌ در این‌ باب‌ از طریق‌ شیعه‌ و اهل‌ سنّت‌ ، فوق‌ حدّ إحصاء می‌باشد.

    و مراد از شرک‌ در آنها شرک‌ خفیّ است‌ که‌ با اصل‌ ایمان‌ منافات‌ ندارد بلکه‌ منافی‌ با کمال‌ ایمانست‌.

    خداوند تعالی‌ می‌فرماید: وَ مَا یُوْمِنُ أَکْثَرُهُم‌ بِاللَهِ إِلاَّ وَ هُم‌ مُّشْرِکُونَ .3 «اکثریّت‌ مسلمانانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، ایمان‌ به‌ خدا نیاورده‌اند مگر آنکه‌ ایشان‌ مشرک‌ هستند.» بنابراین‌، آیه‌ شامل‌ شرک‌ خفیّ می‌شود با دلالت‌ باطنی‌ خود، نه‌ با دلالت‌ تنزیلی‌ خود.

    و در «الدّرّ المنثور» آمده‌ است‌ که‌ طَبَرانی‌ و ابن‌ مردویه‌ تخریج‌ حدیث‌ کرده‌اند از أبوحکیم‌ که‌ گفت‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ فرمود: لَوْ لَمْ یَنْزِلْ عَلَی‌ أُمَّتِی‌ إلاَّ خَاتِمَهُ سُورَهِ الْکَهْفِ لَکَفَتْهُمْ.

    «اگر هرآینه‌ برای‌ امّت‌ من‌ هیچ‌ نازل‌ نشده‌ بود مگر خاتمه‌ سوره‌ کهف‌، البتّه‌ کفایتشان‌ می‌نمود.» « علاّمه‌ می‌فرمایند: » وجه‌ این‌ گفتار ، در بیان‌ سابق‌ ما معلوم‌ شد.

    تَمَّ والحمدُ للَّه‌ .

    « 4 بازگشت به فهرست لقاء خداوند فقط‌ با توحید بدون‌ شائبه‌ شرک‌ جلیّ و خفیّ امکان‌ پذیر است‌ و محصّل‌ کلام‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ و روایات‌ وارده‌ در تفسیر این‌ آیه‌ به‌ ما می‌فهمانند لقا و زیارت‌ خدا فقط‌ امکان‌ پذیر می‌باشد برای‌ ایمان‌ آوردندگان‌ به‌ خداوند در صورتی‌ که‌ بهیچ‌ وجه‌ من‌ الوجوه‌ با وی‌ شریک‌ و همتا و انبازی‌ را به‌جای‌ ننهند، نه‌ بطور جلیّ و نه‌ بطور خفیّ، نه‌ در مقام‌ وجود و ذات‌، نه‌ در مقام‌ اسم‌ و صفت‌، نه‌ در مقام‌ فعل‌ و کردار؛ باید فقط‌ و فقط‌ خداوند را موثّر بدانند که‌: لا مُوَثِّرَ فی‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ5 نه‌ به‌ منهاج‌ شرک‌ جلیّ، و نه‌ به‌ منهاج‌ شرک‌ خفیّ.

    شرک‌ به‌ معنی‌ مدخلیّت‌ دادن‌ کار غیر است‌ در کار خدا .

    مثلاً نزد طبیب‌ رفتن‌ و استعمال‌ دارو نمودن‌ و صحّت‌ یافتن‌، اگر از جنبه‌ تأثیر استقلالی‌ آنها ملاحظه‌ شود ، گر چه‌ با معیّت‌ خدا باشد شرک‌ است‌ .

    و اگر از جنبه‌ محکوم‌ بودن‌ طبیب‌ به‌ امر و اراده‌ خدا، و محکوم‌ بودن‌ دارو به‌ تأثیر و فرمان‌ خدا، و حصول‌ صحّت‌ به‌ امر و مشیّت‌ خدا ملاحظه‌ گردد، توحید است‌ و شائبه‌ شرک‌ در آن‌ موجود نمی‌باشد.

    بازگشت به فهرست معرفت‌ تفصیلی‌ لازم‌ است‌ که‌ زداینده‌ شرک‌ است‌ مومن‌ باید در سبیل‌ خدا، تمام‌ تأثیرهای‌ استقلالی‌ را که‌ تا به‌ حال‌ موثّر می‌دانسته‌ است‌ نفی‌ کند و ازصُقع‌ و ناحیه‌ درونی‌ نفس‌ خود بیرون‌ بیفکند، تا خداوند را آنطور که‌ شاید و باید زیارت‌ کند؛ و گرنه‌ ، اگر چه‌ خدا را در پشت‌ پرده‌ خیالات‌ و اوهام‌ دیده‌ است‌ ولی‌ آن‌ خدا نمی‌باشد.

    واقعاً آن‌ پیرزن‌ می‌دانست‌ که‌ خدا هست‌ یا نه‌؟!

    بله‌ می‌دانست‌؛ از همین‌ چرخه‌ ریسندگی‌ خویشتن‌.

    یقین‌ هم‌ داشت‌ که‌ خدا موجود است‌، ولی‌ از پشت‌ هزار حجاب‌.

    آن‌ دین‌ العجائز ، برای‌ خود عجوزگان‌ است‌ نه‌ برای‌ مردان‌ راه‌.

    کسی‌ نشسته‌ است‌ پشت‌ دروازه‌ و دیوار بلند شهر.

    و اجمالاً می‌داند که‌ سر و صدائی‌ که‌ در این‌ شهر است‌ ناشی‌ از وجود سکنه‌ آن‌ می‌باشد؛ ولی‌ خیلی‌ تفاوت‌ دارد با کسی‌ که‌ از دیوار بالا آید و اندرون‌ شهر را با دوربین‌های‌ قویّ ببیند!

    و یا بهتر از آن‌ دروازه‌ را بگشاید و بیاید در خیابانها و شوارع‌ و مشارع‌ و اسواق‌ و بازارها و مساجد شهر را ببیند؛ در مساجد و مدارس‌ آن‌ وارد شود، افرادش‌ را شناسائی‌ کند ، از علماء و مدرّسین‌ و طلاّب‌ آن‌ خبر گیری‌ نماید که‌ آیا چگونه‌ درسی‌ می‌خوانند؟

    معابد و مدارسش‌ چگونه‌ است‌؟

    علمای‌ عرفانی‌ آن‌ در چه‌ سطحی‌ می‌باشند؟

    مصلاّی‌ آن‌ چقدر وسعت‌ دارد؟

    آیا مردمان‌ آن‌ دستورات‌ پزشکی‌ اسلام‌ را کاملاً رعایت‌ می‌نمایند یا محتاج‌ به‌ بیمارستان‌ و درمانگاه‌ و طبیب‌ و دارو می‌باشند؟!

    آن‌ فرد پشت‌ جدار، با این‌ فرد وارد در شهر و آشنا و مأنوس‌ و دوست‌ با آنان‌ چه‌ اندازه‌ فرق‌ دارد؟!

    در حقیقت‌ مابین‌ مشرق‌ و مغرب‌ !

    گرچه‌ هر دو با هم‌ برادر بوده‌ ، و در یک‌ مکان‌ نشسته‌اند و در یکزمان‌ زیست‌ می‌نمایند و صاحب‌ یک‌ پدر و مادر و خویشاوندان‌ و اصل‌ و نسب‌ و سبب‌ می‌باشند!

    پس‌ از دین‌ پیر زنان‌، و پی‌ بردن‌ از بَعره‌ به‌ بَعیر، و از پِشْک‌ به‌ حیوان‌ موجود زنده‌ و حیّ باید برون‌ شد؛ حتماً باید سطح‌ معلومات‌ را افزود.

    زیرا این‌گونه‌ معرفتها معرفت‌ ضعفاء و معرفت‌ اجمالی‌ است‌.

    باید معرفت‌ تفصیلی‌ حاصل‌ نمود.

    باید به‌ سراغ‌ أمیرالمومنین‌ علیه‌ السّلام‌ رفت‌.

    باید به‌ سراغ‌ «نهج‌البلاغه‌» و «توحید» صدوق‌ رفت‌.

    باید به‌ سراغ‌ تفسیرهای‌ قویّ و موشکاف‌ از قرآن‌ کریم‌ رفت‌ و جدّاً راه‌ چاره‌ را جستجو کرد.

    بازگشت به فهرست یَا مَنْ دَلَّ عَلَی‌ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ باید به‌ سراغ‌ «صحیفه‌ علویّه‌» و «صحیفه‌ سجّادیّه‌» رفت‌، و از آنها در راه‌ معرفت‌ حضرت‌ ربّ العزّه‌ مدد خواست‌!

    « یَا مَنْ دَلَّ عَلَی‌ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلآءَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ.

    یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ .» را خوب‌ فهمید!

    «ای‌ آنکه‌ دلیل‌ و رهنمای‌ شناسائی‌ ذات‌ خودش‌ را فقط‌ ذات‌ خودش‌ قرار داده‌ است‌، و از مجانست‌ و مشابهت‌ مخلوقاتش‌، تنزّه‌ و تحذّر دارد، و از همرنگی‌ و نزدیکی‌ و پیوستگی‌ با کیفیّتهای‌ عالم‌ خلقتش‌ برتر و بالاتر آمده‌ است‌.

    ای‌ آنکه‌ به‌ وارده‌های‌ پنداری‌ و خَطْره‌های‌ فکری‌ و اندیشه‌ای‌ نزدیک‌ هستی‌، و از چشم‌ انداخت‌ چشمان‌ و دیدگان‌ دور می‌باشی‌، و پیش‌ از آنکه‌ کائنات‌ صورت‌ وجود و تکوّن‌ بر خود گیرند، تو به‌ آنها اطّلاع‌ و علم‌ داری‌!» لاَ إلَهَ إلاَّ أَنتَ ، سُبْحَانَکَ اللَهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ!

    مَنْ ذَا یَعْرِفُ قَدْرَکَ فَلاَیَخَافُکَ ؟!وَ مَنْ ذَا یَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلاَ یَهَابُکَ؟!

    «هیچ‌ معبودی‌ و مألوهی‌ و مقصد و مقصودی‌ جز تو نیست‌، خدایا !

    تو پاک‌ و منزّه‌ و مقدّس‌ و مطهّر می‌باشی‌ از هر شائبه‌ محدودیّت‌ و تشبیه‌ !

    و این‌ پاکی‌ و تقدیس‌ توأم‌ با حمد و ستایش‌ و سپاس‌ و مجد و عظمت‌ تو است‌!

    کدام‌ کس‌ در عالم‌ هستی‌ وجود دارد که‌ قدر و منزلتت‌ را بشناسد ، آنگاه‌ از تو در خوف‌ و خشیت‌ نباشد؟!

    و کدام‌ کس‌ در دائره‌ وجود ، به‌ وجود آمده‌ است‌ که‌ بداند کیستی‌ تو و دارای‌ کدام‌ انیّت‌ و جوهره‌ هستی‌ می‌باشی‌ ، و آنگاه‌ از تو در هیبت‌ و واکنش‌ جلال‌ و مجدت‌، غوطه‌ور نگردد؟!» فَیَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ وَ الْبَقَآءِ ، وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ وَ الْفَنَآءِ !

    6 «ای‌ آنکه‌ سریر عزّت‌ و تخت‌ بقاء و خلود را منحصراً به‌ خود اختصاص‌ داده‌ای‌، و تنها و تنها مُخلّع‌ به‌ خلعت‌ عزّت‌ و دوام‌ گردیده‌ای‌ !

    و بندگان‌ خود را با تازیانه‌ مرگ‌ و نابودی‌ به‌ دیار فنا و نیستی‌ روانه‌ ساخته‌ای‌!» بازگشت به فهرست بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی‌ عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی‌ إلَیْکَ بِکَ عَرَفْتُکَ ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی‌ عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی‌ إلَیْکَ ، وَ لَوْلاَ أَنْتَ لَمْأَدْرِ مَا أَنْتَ !

    «خودت‌ را من‌ بواسطه‌ خودت‌ شناخته‌ام‌ !

    و تو هستی‌ که‌ مرا به‌ خودت‌ رهبری‌ می‌کنی‌ و به‌ سوی‌ خودت‌ می‌خوانی‌ !

    و اگر ذات‌ خودت‌ نبود من‌ ندانسته‌ بودم‌ که‌ تو کیستی‌ و چیستی‌!» فقراتی‌ است‌ از دعای‌ حضرت‌ سیّد السّاجدین‌ امام‌ علیّ بن‌ الحسین‌ علیهما أفضل‌ الصّلوات‌ که‌ ابتدا می‌گردد با فقرات‌ ذیل‌: إلَهِی‌ لاَ تُوَدِّبْنِی‌ بِعُقُوبَتِکَ ، وَ لاَ تَمْکُرْ بِی‌ فِی‌ حِیلَتِکَ !

    مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَارَبِّ وَ لاَ یُوجَدُ إلاَّ مِنْ عِنْدِکَ ، وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النِّجَاهُ وَ لاَ تُسْتَطَاعُ إلاَّ بِکَ !

    لاَ الَّذِی‌ أَحْسَنَ اسْتَغْنَی‌ عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ ؛ وَ لاَ الَّذِی‌ أَسَآءَ وَاجْتَرَأَ عَلَیْکَ وَ لَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ !

    «ای‌ خدای‌ من‌ !

    ادب‌ کردن‌ مرا، از راه‌ گوشمالی‌ و عقوبتت‌ قرار مده‌ !

    و در راه‌ چاره‌جوئی‌ و آزمایشی‌ که‌ از من‌ می‌کنی‌، با من‌ مکر و خدعه‌ منما !

    ای‌ پروردگار من‌ !

    کجا برای‌ من‌ خیر و رحمتی‌ بوجود آید ، در حالیکه‌ آن‌ خیر و رحمت‌ اختصاص‌ به‌ کان‌ و کانون‌ موجود در نزد تو دارد !

    و کجا برای‌ من‌ نجات‌ و رستگاری‌ امکان‌پذیر می‌باشد ، در حالیکه‌ راه‌ وصول‌ به‌ آن‌ غیر مقدور است‌ مگر بوسیله‌ تو !

    نه‌ آن‌ کس‌ که‌ نیکی‌ کند ، از عون‌ و کمک‌ و رحمت‌ تو بی‌نیاز می‌باشد؛ و نه‌ آن‌ کس‌ که‌ بدی‌ نماید و بر تو جرأت‌ ورزد و تو را از خودش‌ خشنود نسازد، از ناحیه‌ قدرت‌ و حیطه‌ توانائی‌ تو بیرون‌ شده‌ است‌!

    ای‌ پروردگارم‌ !

    ای‌ پروردگارم‌!

    ای‌ پروردگارم‌!» و آنقدر «یَا رَبِّ» را تکرار کرد تا نفسش‌ قطع‌ شد؛ آنگاه‌ عرضه‌ داشت‌: بِکَ عَرَفْتُکَ تا آخر دعای‌ رشیق‌ و متین‌ و عالی‌ رتبه‌ و بلند ذروه‌ای‌ که‌ فقط‌ از نقطه‌ اقصای‌ توحید ، در حرم‌ و خلوتگاه‌ حضرت‌ محبوب‌ ندا می‌کند، و در حرم‌ ذات‌ لاَ یَسَعُنِی‌ فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ نَجوَی‌ و مناجات‌ می‌نماید.7 چنانچه‌ در فقرات‌ « یَا مَنْ دَلَّ عَلَی‌ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ »، و « بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی‌ عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی‌ إلَیْکَ ، وَ لَوْلاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ » دقّت‌ شود، به‌خوبی‌ بدست‌ می‌آید که‌ اوّلاً راه‌ لقاء و زیارت‌ ذات‌ خداوند باز می‌باشد، و ثانیاً معرّف‌ آن‌ ذات‌ اقدس‌ بجز ذات‌ نمی‌تواند بوده‌ باشد، و ثالثاً جمیع‌ موجودات‌ آفاقیّه‌ و انفسیّه‌، مُلکیّه‌ و ملکوتیّه‌ نمی‌توانند راهنما به‌ سوی‌ خود خدا باشند؛ او می‌بایست‌ خود را بشناساند و معرّفی‌ نماید.

    إلَهی‌ !

    کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فی‌ وُجودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَیْکَ؟!

    أ یَکونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتَّی‌ یَکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟!

    مَتَی‌ غِبْتَ حَتَّی‌ تَحْتاجَ إلَی‌ دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟!

    وَ مَتَی‌ بَعُدْتَ حَتَّی‌ تَکونَ ا لاْ ثارُ هیَ الَّتی‌ توصِلُ إلَیْکَ؟!

    عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیبًا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْتَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیبًا !

    «بار خداوندا !

    چگونه‌ راه‌ شناسائی‌ وجودت‌ امکان‌ پذیر می‌باشد بواسطه‌ استدلال‌ و برهان‌ با وجودهای‌ امکانیّه‌ حادثه‌ که‌ آنان‌ در اصل‌ وجود و بقائشان‌ نیاز ذاتی‌ و افتقار وجودی‌ به‌ تو دارند؟!

    آیا برای‌ جز تو از سائر موجودات‌، ظهور و بروزی‌ وجود دارد که‌ برای‌ تو نبوده‌ باشد، تا بتوانند آنها تو را نشان‌ دهنده‌ و ظاهر کننده‌ باشند؟!

    کی‌ غائب‌ شده‌ای‌ تا آنکه‌ محتاج‌ گردی‌ به‌ دلیل‌ و رهبری‌ که‌ به‌ سوی‌ تو راهنمائی‌ بنماید؟!

    و کی‌ دور گردیده‌ای‌ تا آنکه‌ آثار و مصنوعات‌، رساننده‌ و واصل‌ کننده‌ به‌ ذات‌ تو باشند؟!

    بار خداوندا !

    کور است‌ دیده‌ای‌ که‌ تو را بر خود شاهد و مراقب‌ نمی‌نگرد!

    و زیانبار است‌ معامله‌ دست‌ بنده‌ای‌ که‌ تو برای‌ وی‌ از محبّت‌ و مودّتت‌ نصیب‌ و مقداری‌ مقرّر نفرموده‌ای‌!» بازگشت به فهرست غزل‌ فروغی‌ بسطامی‌ در ظهور خداوند در همه‌ عالم‌ چقدر خوب‌ و روشن‌ فروغی‌ بسطامی‌ این‌ واقعیّت‌ را در غزل‌ خود گنجانیده‌ است‌: بازگشت به فهرست فقرات‌ مناجات‌ تاج‌ الدّین‌ ابن‌ عطاء الله‌ اسکندریّ باری‌ ، این‌ دو مناجات‌ اخیر: « إلَهی‌ کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ »، و « إلَهی‌ عَمیَتْ عَیْنٌ » ، فقره‌ نوزدهم‌ و بیستم‌ از زمره‌ سی‌ و پنج‌ فقره‌ مناجات‌ شیخ‌ تاج‌الدّین‌ أحمد بن‌ محمّد بن‌ عبد الکریم‌ بن‌ عطاء الله‌ اسکندریّ ، متوفّی‌ در سنه‌ 709 هجری‌ قمری‌ است‌.8 و بقیّه‌ آن‌ بدین‌ قرار می‌باشد: 1 ـ إلَهی‌ أنَا الْفَقیرُ فی‌ غِنایَ ، فَکَیْفَ لا أکونُ فَقیرًا فی‌ فَقْری‌؟!

    من‌ نیازمند و فقیرم‌ به‌ سوی‌ تو در عین‌ غنا و بی‌نیازیم‌ که‌ از ناحیه‌ تو به‌ من‌ عنایت‌ شده‌ است‌ (چرا که‌ این‌ بی‌نیازی‌ چون‌ از سوی‌ تست‌، عین‌ نیازمندی‌ است‌!) پس‌ چگونه‌ نیازمند و فقیر نبوده‌ باشم‌ به‌ سوی‌ تو در عین‌ فقر و نیازمندیم‌ که‌ حالت‌ عدم‌ من‌ بوده‌ است‌ ؛ و مَبنَی‌ و اصل‌ و منشأ هستیم‌، فقدان‌ و نیستی‌؛ و مادّه‌ اوّلیّه‌ حدوث‌ و تحقّقم‌، نابودی‌ و کَتْم‌ عدم‌ و نیستی‌ در مرحله‌ ماهوی‌ بوده‌ است‌؟!» 2 ـ إلَهی‌ أنَا الْجاهِلُ فی‌ عِلْمی‌ ، فَکَیْفَ لا أکونُ جَهولاً فی‌ جَهْلی‌؟!

    من‌ نادان‌ و جاهلم‌ در عین‌ دانائی‌ و علمم‌ که‌ از ناحیه‌ تو به‌ من‌ عطا گردیده‌ است‌ (چرا که‌ این‌ دانائی‌ چون‌ از سوی‌ تست‌، عین‌ نادانی‌ است‌.) پس‌ چگونه‌ نادانِ ثابت‌ و مستمرّ نبوده‌ باشم‌ در عین‌ نادانی‌ و بی‌دانشیَم‌ که‌ حالت‌ عدم‌ اصلی‌ و فقدان‌ ماهوی‌ و نیستیِ ذاتی‌ من‌ بوده‌ است‌؟!» بازگشت به فهرست فقرات‌ مناجات‌ که‌ از توحید محض‌ خبر می‌دهد 3 ـ إلَهی‌ إنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَهَ حُلولِ مَقادیرِکَ، مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکونِ إلَی‌ عَطآءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فی‌ بَلآءٍ !

    اختلاف‌ تدابیر تو در امر کائنات‌ که‌ بدون‌ منع‌ و توقّف‌ و تقیید و تسکینی‌ به‌ کار خود مشغول‌ است‌، و با سرعت‌ در پی‌ یکدگر درآمدن‌ واردات‌ و حلول‌ مقدّرات‌ اندازه‌ زده‌ شده‌ و به‌ حدود مشخّص‌ و معیّن‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ در امر آفرینش‌ و پیدایش‌ حوادث‌، جلوگیر شده‌اند از آنکه‌ بندگان‌ عارف‌ و موحّد و شناسای‌ ذات‌ اقدمت‌ را بگذارند که‌ به‌ عطیّه‌ و نعمتی‌ که‌ به‌ آنان‌ مرحمت‌ می‌کنی‌ دلخوش‌ و با آرامش‌ باشند .

    و نیز جلوگیر شده‌اند از آنکه‌ در بلاء و امتحان‌ و شدّت‌ و فتنه‌ای‌ که‌ بر ایشان‌ وارد می‌سازی‌ مأیوس‌ و نومید و دلسرد و مضطرب‌ خاطر گردند .

    (چرا که‌ بقدری‌ ورود بلاها در عقب‌ نعمتها و ورود نعمتها به‌ دنبال‌ بلاها، شدید و پی‌ در پی‌ مانند چرخ‌ دولاب‌، پیوسته‌ می‌گردد که‌ آرامش‌ در برابر نعمت‌ و ناآرامی‌ در برابر نقمت‌، فقط‌ برای‌ جاهلان‌ به‌ مقام‌ عزّ ربوبیّت‌ و بی‌مایگان‌ به‌ اسرار حرم‌ و حریم‌ تو متحقّق‌ می‌گردد؛ نه‌ برای‌ عارفان‌ به‌ تو و به‌ جلال‌ اقدس‌ و جمال‌ مقدّس‌، و اراده‌ قاهره‌ و مشیّت‌ بارزه‌ جناب‌ حضرت‌ تو!)» 4 ـ إلَهی‌ مِنّی‌ ما یَلیقُ بِلُوْمی‌؛ وَ مِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ !

    «بار خداوندا!

    آنچه‌ از ناحیه‌ من‌ صورت‌ تحقّق‌ به‌ خود می‌گیرد چیزهائیست‌ مناسب‌ با لئامت‌ و زشتی‌ و فرومایگی‌ من‌ ؛ و آنچه‌ از ناحیه‌ تو صورت‌ تحقّق‌ به‌ خود می‌گیرد چیزهائیست‌ مناسب‌ با مجد و بزرگواری‌ و کرامت‌ تو !

    (چرا که‌ من‌ نیستم‌، و فقیرم‌، و حادثم‌، و عاجزم‌، و جاهلم‌؛ و این‌ سیاهی‌های‌ ناشی‌ از ماهیّت‌ بیچاره‌ من‌ ، مناسب‌ با من‌ است‌؛ و امّا تو وجود مطلقی‌، و غنیّ بالذّات‌، و قدیم‌ بالاصاله‌، و قادر، و عالم‌ می‌باشی‌؛ و از این‌ صفات‌ جز بروز شرف‌ و فضیلت‌ و کرامت‌ و مجد و عظمت‌ سر نخواهد زد.)» 5 ـ إلَهی‌ وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِاللُطْفِ وَ الرَّأْفَهِ بی‌ قَبْلَ وُجودِ ضَعْفی‌؛ أفَتَمْنَعُنی‌ مِنْهُما بَعْدَ وُجودِ ضَعْفی‌؟!

    تو خودت‌ را با صفت‌ لطف‌ و رأفت‌ توصیف‌ کردی‌ پیش‌ از آنکه‌ ضعف‌ در من‌ پدیدار گردد؛ آیا مرا از شمول‌ آن‌ دو صفت‌ لطف‌ و رأفت‌ بازمی‌داری‌ پس‌ از آنکه‌ ضعف‌ در من‌ پدیدار گشته‌ است‌؟!

    (چرا که‌ دو صفت‌ لطف‌ و رأفت‌ را که‌ در قرآن‌ برای‌ خودت‌ ذکر فرموده‌ای‌ اختصاص‌ به‌ ضعف‌ و غیر ضعف‌ بندگانت‌ ندارد.)» 6 ـ إلَهی‌ إنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّی‌ ، فَبِفَضْلِکَ وَ لَکَ الْمِنَّهُ عَلَیَّ ؛ وَ إنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِی‌ُ مِنّی‌ ، فَبِعَدْلِکَ وَ لَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ!

    اگر خوبیها از من‌ سر زند ، از روی‌ فضل‌ تو بوده‌ است‌ و بدین‌ جهت‌ تو بر من‌ منّت‌ داری‌ ؛ و اگر بدیها از من‌ سر زند ، از روی‌ عدل‌ تو بوده‌ است‌ و بدین‌ جهت‌ حجّت‌ تو بر من‌ قیام‌ دارد !

    (چرا که‌ خوبیهای‌ من‌ از روی‌ عدم‌ استحقاق‌ ذاتی‌ با فضل‌ و رحمت‌ ؛ بی‌مادّه‌ اوّلیّه‌ به‌ من‌ داده‌ شده‌ است‌.

    و بدیهای‌ من‌ از ناحیه‌ تو نبوده‌ است‌ که‌ بر تو نقص‌ و عیبی‌ نیست‌ و جور و ظلمی‌ روا نمی‌باشد ؛ وَ الشَّرُّ لَیْسَ إلَیْکَ !

    چون‌ تو مَلِک‌ و مالکی‌ ، هرچه‌ بخواهی‌ در حیطه‌ ملکیّت‌ خودت‌ بجا می‌آوری‌ ؛ وَ لَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ فی‌ جَمیعِ ذَلِکَ !

    بنابراین‌ اگر مَساوی‌ از من‌ ظاهر گردد ، إسائه‌ از من‌ است‌، و بنا بر حقوق‌ عبودیّت‌، تنبیه‌ و مجازات‌ از ناحیه‌ عدل‌ تو می‌باشد؛ و اگر محاسن‌ بروز کند ، از ناحیه‌ فضل‌ و زیادتی‌ خیر و رحمت‌ و منّت‌ بوده‌ است‌، و بنابراین‌ إفضال‌ تو بر پا می‌باشد!)» 7 ـ إلَهی‌ کَیْفَ تَکِلُنی‌ وَ قَدْ تَوَکَّلْتَ بی‌؟!

    وَ کَیْفَ اُضامُ وَ أنْتَ النَّصیرُ لی‌؟!

    أمْ کَیْفَ أخیبُ وَ أنْتَ الْحَفیُّ بی‌؟!

    ها أنَا أتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِفَقْری‌ إلَیْکَ !

    وَ کَیْفَ أتَوَسَّلُ إلَیْکَ بِما هُوَ مُحالٌ أنْ یَصِلَ إلَیْکَ؟!

    أمْ کَیْفَ أَشْکوا إلَیْکَ حالی‌ وَ هیَ لا تَخْفَی‌ عَلَیْکَ ؟!

    أمْ کَیْفَ اُتَرْجِمُ لَکَ بِمَقالی‌ وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزَ إلَیْکَ؟!

    أمْ کَیْفَ تَخیبُ ءَامالی‌ وَ هیَ قَدْ وَفَدَتْ إلَیْکَ؟!

    أمْ کَیْفَ لا تَحْسُنُ أحْوالی‌ وَ بِکَ قامَتْ وَ إلَیْکَ؟!

    چگونه‌ تصوّر دارد که‌ تو مرا به‌ خویشتن‌ واگذار نمائی‌ درحالتیکه‌ کفیل‌ و وکیل‌ امور من‌ بوده‌ای‌ و از بدو امر خودت‌ امورم‌ را بعهده‌ گرفته‌ای‌ (با ایصال‌ منافع‌ و دفع‌ مضارّ و حرکت‌ در مراحل‌ استعداد در هرحال‌)؟!

    و چگونه‌ به‌ من‌ ظلم‌ شود در حالتیکه‌ تو ناصر و معین‌ و یار من‌ بوده‌ای‌ برای‌ رفع‌ آفات‌ و عاهات‌ ، و قبل‌ از پیدایشم‌ خودت‌ را «نصیر» نامیدی‌ ؟!

    و چگونه‌ من‌ در آمال‌ و مطالبم‌ ناامید باشم‌ با وجود آنکه‌ تو رفیق‌ لطیف‌ من‌ در هر حال‌ بوده‌ای‌، و به‌ خفایای‌ اسرار من‌ مطّلع‌ و برای‌ ایصال‌ آنها به‌ من‌ در هر یک‌ از عوالم‌ ملک‌ و ملکوت‌ با تمام‌ قدرت‌ و قوّت‌ و احاطه‌ و سیطره‌ قیام‌ نموده‌بودی‌؟!

    هان‌ ای‌ خدای‌ من‌ !

    آگاه‌ باش‌ که‌ من‌ فقط‌ با نیازمندی‌ و فقرم‌ دست‌ به‌ دامان‌ تو زده‌ام‌ ، با توسّل‌ و تمسّکی‌ که‌ چاره‌ای‌ از آن‌ امکان‌ ندارد، و حقیقت‌ فقر مرا به‌ سویت‌ کشانیده‌ است‌.

    و چگونه‌ من‌ متوسّل‌ و متمسّک‌ گردم‌ به‌ غیر تو که‌ مُحال‌ می‌باشد بتواند خودش‌ را به‌ تو برساند ؟!

    (چرا که‌ هرچه‌ هست‌ از ملک‌ و ملکوت‌، زیر فرمان‌ تست‌، نه‌ بالای‌ فرمان‌ یا مساوی‌ فرمان‌.) بلکه‌ چگونه‌ امکان‌ دارد من‌ احوالم‌ را برای‌ تو شرح‌ دهم‌ و شکوه‌ نمایم‌ در حالتیکه‌ بر تو پنهان‌ نمی‌باشد؟!

    بلکه‌ چگونه‌ امکان‌ دارد من‌ با گفتارم‌ از احوالم‌ برای‌ تو پرده‌ برگیرم‌ و مخفیّات‌ درون‌ را با سخن‌ آشکار سازم‌ در حالتیکه‌ این‌ گفتار هم‌ از تست‌ و به‌ سوی‌ تو در عالم‌ ظهور آمده‌ و برای‌ تو ظاهر گردیده‌ است‌؟!

    بلکه‌ چگونه‌ امکان‌ دارد که‌ تو آرزوهایم‌ را بی‌نتیجه‌ ، و آمالم‌ را با یأس‌ و نومیدی‌ مقرون‌ سازی‌ در حالتیکه‌ آن‌ آمال‌ به‌ عنوان‌ میهمان‌ نیازمند و محتاج‌ در آستانه‌ شخص‌ کریم‌ و ذوالمجد و الاقتدار روی‌ آور شده‌اند؟!

    بلکه‌ چگونه‌ امکان‌ دارد که‌ احوالم‌ نیکو نگردد در حالتیکه‌ آنها به‌ تو قیام‌ دارند و بازگشتشان‌ به‌ سوی‌ تو خواهد بود؟!

    پس‌ هم‌ از جهت‌ قیام‌ به‌ تو، و هم‌ از جهت‌ رجوع‌ به‌ تو سزاوار است‌ نیکو بوده‌ باشند!» 8 ـ إلَهی‌ ما ألْطَفَکَ بی‌ مَعَ عَظیمِ جَهْلی‌ !

    وَ ما أرْحَمَکَ بی‌ مَعَ قَبیحِ فِعْلی‌ !

    چقدر تو به‌ من‌ لطف‌ داری‌ با وجود عظمت‌ جهل‌ و نادانی‌ من‌!

    و چقدر به‌ من‌ مرحمت‌ داری‌ با وجود زشتی‌ فعل‌ و کردار من‌ !

    (لطف‌ تو از آنجاست‌ که‌ من‌ جاهل‌ به‌ ارزش‌ خود بوده‌ام‌ و تو مرا ارشاد کردی‌ و از ظلمات‌ جهل‌ و فتنه‌ رهانیدی‌ !

    و رحمت‌ تو از آنجاست‌ که‌ معصیت‌ تو را بکار می‌بندم‌ و تو حلم‌ می‌ورزی‌ ، و من‌ در أداء حقوق‌ تو تقصیر می‌کنم‌ و تو مرا گرامی‌ می‌داری‌!)» 9 ـ إلَهی‌ ما أقْرَبَکَ مِنّی‌، وَ ما أبْعَدَنی‌ عَنْکَ !

    چقدر موجبات‌ نزدیکی‌ تو به‌ من‌ بسیار می‌باشد ؛ و چقدر زشتیها و غفلتها مرا از تو به‌ دور افکنده‌ است‌ !

    (قرب‌ تو به‌ من‌، با اصل‌ وجود و ذات‌ أقدس‌ تو و قدرت‌ و علم‌ و مشیّت‌ و اراده‌ و سیطره‌ و هیمنه‌ تست‌ که‌ به‌ وصف‌ ناید ؛ و بُعد من‌ از تو ، بواسطه‌ ظلمت‌ ماهیّت‌ امکان‌ و فاصله‌ عظیم‌ میان‌ عبودیّت‌ من‌ و ربوبیّت‌ تست‌!)» 10 ـ إلَهی‌ ما أرْأَفَکَ بی‌ !

    فَمَا الَّذی‌ یَحْجُبُنی‌ عَنْکَ؟!

    چقدر تو به‌ من‌ رأفت‌ داری‌ !

    پس‌ علّت‌ محجوبیّت‌ و عدم‌ زیارت‌ و لقاء ذاتت‌ چیست‌؟!

    (تمام‌ مظاهر عالم‌ کون‌ دلیل‌ و شاهد بر رأفت‌ تو می‌باشند، بنابراین‌ من‌ باید تو را در تمام‌ این‌ مشاهد دیدار نمایم‌ !

    علّت‌ پنهانی‌ دل‌ من‌ از شرف‌ قرب‌ و کرامت‌ و فضیلتِ دیدار و رویت‌ کدام‌ است‌؟!)» 11 ـ إلَهی‌ قَدْ عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ ا لاْ ثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الاْطْوارِ أنَّ مُرادَکَ مِنّی‌ أنْ تَتَعَرَّفَ إلَیَّ فی‌ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی‌ لا أجْهَلَکَ فی‌ شَیْءٍ !

    من‌ بواسطه‌ اختلاف‌ و تباینی‌ که‌ در آثار، و بواسطه‌ دگرگونی‌ و تغییراتی‌ که‌ در اطوار عالم‌ به‌ وجود می‌آوری‌، دانستم‌ که‌ مراد و مقصودت‌ از آفرینش‌ من‌ آن‌ می‌باشد که‌ در تمام‌ چیزها خودت‌ را به‌ من‌ بنمایانی‌ و بشناسانی‌ ؛ تا به‌ جائی‌ که‌ من‌ در هیچیک‌ از موجودات‌ ، فاقد معرفت‌ تو نگردم‌ و در همه‌ و همه‌ تو را ببینم‌ و بدانم‌ و تماشا نمایم‌!» آری‌ !

    تمام‌ ماسوای‌ خدا از موجودات‌ عالم‌ ، چون‌ آفرینششان‌ به‌ ظهور اوست‌ پس‌ خدا در همه‌ آنها اوّلاً و بالذّات‌ ظاهر و هویدا می‌باشد ؛ و ظهور إنّیّت‌ و ماهویّت‌ آنها ثانیاً و بالعرض‌ است‌.

    در هر چه‌ بنگرم‌ تو پدیدار بوده‌ای‌ ای‌ نانموده‌ رخ‌ تو چه‌ بسیار بوده‌ای‌ بازگشت به فهرست دنباله متن * * * 1 ذیل‌ آیه‌ 26 ، از سوره‌ 38 : ص‌´ 2 آیه‌ 27 و 28 ، از سوره‌ 38 : ص‌´ 3 آیه‌ 106 ، از سوره‌ 12 : یوسف‌ 4 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 13 ، ص‌ 437 تا ص‌ 439 5 این‌ عبارت‌ مضمون‌ روایتی‌ نیست‌، ولیکن‌ کلام‌ بعضی‌ از حکماء می‌باشد که‌ متّخذ از آیات‌ و روایات‌ و ادلّه‌ متقنه‌ برهانیّه‌ عقلیّه‌ است‌.

    6 فقراتی‌ است‌ از دعای‌ عظیم‌ الشّأن‌ معروف‌ به‌ دعای‌ صباح‌ .

    مجلسی رضوان‌ الله‌ علیه‌ در «بحار الانوار» از طبع‌ کمپانی‌، ج‌ 19 ، ص‌ 135 و 136 ؛ و از طبع‌ حروفی‌ اسلامیّه‌، ج‌ 94 ، ص‌ 242 تا ص‌ 246 آنرا ذکر کرده‌ است‌.

    و گفته‌ است‌: این‌ دعا از اختیار سیّد ابن‌ باقی‌ می‌باشد که‌ از أمیرالمومنین‌ علیه‌ السّلام‌ روایت‌ نموده‌ است‌ .

    و در پایان‌ آن‌ گفته‌ است‌: » بیانٌ: این‌ دعاء از ادعیه‌ مشهوره‌ است‌ و من‌ آنرا در کتب‌ معتبره‌ نیافتم‌ مگر در «مصباح‌» سیّد ابن‌ الباقی‌ رحمه‌ الله‌ .

    و نسخه‌ای‌ از آنرا نیز یافتم‌ که‌ ملاّی‌ فاضل‌ مولانا درویش‌ محمّد اصفهانی‌ که‌ جدّ پدرم‌ از ناحیه‌ مادر اوست‌ ، بر علاّمه‌ مروّج‌ المذهب‌ نور الدّین‌ علیّ بن‌ عبدالعالی‌ کرکیّ قدّس‌ الله‌ روحه‌ قرائت‌ نموده‌ است‌ و او به‌ وی‌ اجازه‌ نقل‌ داده‌ است‌.

    «

بريده اي از تاريخ بيهقي معرفي کتاب تاريخ نگارش در حدود 450 460 ه . «ابوالفضل محمد بن حسين کاتب بيهقيِ نوزده سال منشي ديوان رسائل غزنويان بود و تاريخ عمومي جامعي در بازه دنياي معلوم عصر خود نوشته بود که بگفته بعضي سي مجلد بوده است و اکنون فق

ظهور زرتشت در فضائی که کاهنان، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خدای نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه ...

مقدمه سخن از خديجه ، سخن از يک دنيا عظمت و پايدارى و استقامت درراه هدف است . به حق قلمفرسايى در باره کسى که خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشکل است . اما به مصداق «مالا يدرک‏کله لا يترک کله ،» به بررسى گوشه ‏هايى از شخصيت و زندگى اين‏بزرگ بانو

کليني، در کتاب «کافي» روايت نموده که: ولادت باسعادت وجود امام زمان (ع) در سال 255 هجري روي داده است. شيخ صدوق، در «کمال الدين» نقل کرده که چون مادر امام عصر (ع) حامله گشت، حضرت امام حسن عسکري (ع) به وي فرمود: پسري مي آوري که نامش محمد و پس از من

ابوالقاسم فردوسي :نام فردوسي :لقب 329ه‍‍ ق :تولد 405 يا 409 ه‍‍ ق :وفات شاهنامه :آثار حکيم ابوالقاسم فردوسي طوسي بزرگترين حماسه سراي

مقدمه: دردم نه زکعبه بود کز روي تو بود مستي نه زباده ، کز بوي تو بود حج ، وادي سير و سلوک عرفاني و طور سيناي عارفان رباني است . حج ، ضيافت خانه قدسي حضرت رحمان و گلشن با صفاي کمال و

حکمت سليمان u داود u بر اريکه سلطنت بني اسرائيل تکيه داشت، و در امور جاريه آنان حکومت و تصرف مي کرد، مراقب وحدت کلمه آنان و وضع اقتصاديشان بود، مخاصمان صبح نزدش حاضر شده ماجري و مرافعات خود را بعرضش مي رساندند، و بر مدعاي خود احتجاج مي کردند،

در ترجمه های مختلف از اوستا، واژه همپرسی را به معنای مشاورت، گفتمان و پند و اندرز گرفته اند. این واژه در زبان پهلوی به صورت همپرسنین همپرسیکه به کار می رود. واژه همپرسی تشکیل شده از دو جزء ham و مصدر پرس paras که به زبان هخامنشی fras گفته می شود از فرس fras در یسناهات 51 بند 11 با جزء آ،فرسا آمده که به معنای گفت و شنود، اندرز پرسیدن و مشورت کردن به کار رفته است و البته از همین ...

مساجد اسلامی درسرزمین ایران،مثل همۀ ممالک اسلامی،جلوه ای اززیباییهای بصری ونمونۀ بارزی ازتلفیق وارتباط فرم های نمادین با باور-های عمیق اعتقادی است. اشکال الگویی وارتباطات سمبولیک درتمامی جوانب ونماهایشان به وضوح دیده می شود.« اساساً هنرهای دینی،به خصوص مساجد اسلامی دریک امر مشترکند وآن جنبۀ سمبولیک آنهاست،زیرا درهمۀ این هنرها،جهان سایه ای ازحقیقت ومرتبتی متعالی-ازآن است. ازاینجا ...

مقدمه: دردم نه زکعبه بود کز روی تو بود مستی نه زباده ، کز بوی تو بود حج ، وادی سیر و سلوک عرفانی و طور سینای عارفان ربانی است . حج ، ضیافت خانه قدسی حضرت رحمان و گلشن با صفای کمال و تعالی انسان است حج ، نشانه عبودیت مطلق و مظهری از فرشته سیرتی انسان است . حج ، دریای ژرفی است از عارفان و عرفان ، معنویت ، تقدس ، روحانیت و ایمان رشید الد ین میبدی می گوید : حج عوام نوعی است وحج خواص ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول