تفسیر آیه مبارکه: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
قالَ اللَهُ الْحَکیمُ فی کِتابِهِ الْکَریم:
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی'´ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إِلَ'هٌ وَ ' حِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَ'لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا .
(آیه یکصد و دهمین ، از سوره کهف: هجدهمین سوره از قرآن کریم)
«بگو ای پیغمبر که اینست و غیر از این نیست که من بشری میباشم همانند شما که به من وحی کرده میشود که: فقط معبود شما معبود واحد است! پس هر کس امید دیدار و لقای پروردگارش را داشته باشد ، باید حتماً کارنیکو انجام دهد و هیچ کس را با پروردگارش انباز و همتا قرار ندهد!»
بازگشت به فهرست
تفسیر «المیزان» درباره آیه: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
حضرت اُستادنا الاکرم آیه الحقّ و العرفان و سند العلم و الاءیقان: آیه الله علاّمه طباطبائی تغمَّده اللهُ بأعلَی رضوانِه ، و رفَع درجتَه بما لا یُدرِک به عقلُ بشرٍ و لا مَلَکٍ و لا جِنٍّ و لا أحدٍ سِوی ذاتِه الاقدسِ ، در تفسیر آیه فرمودهاند:
» این آیه خاتمه سوره (سوره کهف) است و ملخّص غرض از بیان سوره را ارائه میدهد؛ و اصول سهگانه دین را در خود گردآوری نموده است که عبارت باشد از توحید و نبوّت و معاد . توحید عبارت است از گفتارش: أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إِلَ'هٌ وَ ' حِدٌ . و نبوّت عبارت است از گفتارش: إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی'´ إِلَیَّ و گفتارش: فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَ'لِحًا تا آخر. و معاد عبارت است از گفتارش: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ .
در این گفتار خداوند تعالی: قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی'´ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَ'هُکُمْ إلَ'هٌ وَ 'حِدٌ ، حصر اوّل ، حصر رسول الله است در بشریّت که مماثل میباشد با بشریّت مردم ؛ که زیاده از آن چیزی را دارا نیست، و در قبال آنچه را که گمان میکنند که ادّعای نبوّت مستلزم ادّعای کینونت الهی و قدرت غیبیّه است، رسول خدا برای خود چیزی را ادّعا نمینماید.
و از همین جهت بوده است که مطالب و اموری را بر رسول الله اقتراح و پیشنهاد میکردهاند که غیر از خدا کسی را بر آن علم نبوده است و غیر از خدا احدی قدرت و توانائی آنرا نداشته است، ولیکن آنحضرت صلّی الله علیه و آله جمیع آنها را به امر خدا از خود نفی مینموده است ، و برای خود چیزی را اثبات نمینمود مگر آنکه فقط به وی وحی میشده است را.
و حصر دوّم ، حصر الوهیّت میباشد در الهی که واحد است ، و آلهه ایشان وجود و اثری ندارند ؛ و این توحید است که ناطق است به آنکه اله و معبود همه ، اله و معبود واحد است.
و گفتار خداوند: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ تا آخر آیه ، مشتمل است بر اجمال دعوت دینیّه که آن عمل صالح میباشد برای خداوند وحدَه لا شریکَ لَه. و این را خداوند متفرّع نموده است بر امید و رجای دیدار و لقای حضرت ربّ تعالی که بازگشتِ بسوی اوست. چرا که اگر حساب و جزاء در میانه نبوده باشد، موجبی برای اخذ به دین و تلبّس به اعتقاد و عمل وجود ندارد تا که دعوت بسوی آن کند ؛ همانطور که خدای تعالی فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ بِمَا نَسُوا یَوْمَالْحِسَابِ .1
و خداوند مترتّب گردانیده است عدم شرک به پروردگار و عمل صالح را بر اعتقاد به معاد. بجهت آنکه اعتقاد به یگانگی و وحدانیّت خدا با شرک در عمل، متناقض بوده و با یکدگر جمع نمیشوند. پس معبود تعالی اگر واحد باشد، باید واحد باشد در جمیع صفاتش ؛ و از جمله وحدانیّت در معبودیّت است که در آن شریک ندارد.