دانلود مقاله انسان از دیدگاه اسلام

Word 81 KB 14803 23
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • در عصر ما انسان از نظر دستیابی به ساز و برگ زندگی به مرحله پرشکوهی رسیده است.

    اکتشافات و اعترافات بی‌شمار برایش امکاناتی فراهم کرده تا پیش از این در نظرش افسانه‌ای بیش نبود.
    دستگاههای برقی خودکار و ابراز الکترونیک، بسیاری از ناشدنیهای جهان را برای انسان عصر ناشدنی کرده است.
    با فشار بر یک دکمه، آب و هوا، گرما و سرما، خوراک و پوشاک و هر چه بخواهد برایش آماده است.
    اما همین انسانی که دارای دانسته‌های زیادی است، در مورد خویشتن خیلی چیزها را نمی‌داند، در مورد آن نظرهای متفاوتی است، هر کسی تعریفی از آن دارد، بر این اساس فرقه‌ها و گروههای مختلفی تشکیل شده‌اند، در واقع، انسان خود را به صورت کاملاً جزئی می‌شناسدو نتوانسته است به طور کامل ماهیت خویش را بشناسد!!
    در این تحقیق درباره وجود انسان، اینکه انسان از کجا آمده و چه مسیری را طی خواهد کرد و به کجا خواهید رسید بحث خواهم کرد.

    موقعیت انسان در جهان غرب قبل از رنسانس
    در آن زمان فلسفه اسکولاستیک این‌گونه بیان می‌شد که، خدای پرداخته کلیسای قرون وسطی را با آمیزه‌ای از اساطیر مذهبی به جای «انسان» نشاند.

    همان خدایانی که با انسان رابطه خصمانه داشتند و از دست یافتن انسان به آتش مقدس و معرفت و قدرت هراس داشتند.

    انسان راند زمان رقیب خود می‌دانستند که باید به هر ترتیب او را مهارش کنند.
    رب‌النوع‌ها که سوئ‌مداران قوای طبیعت تصور می‌شدند.

    از اینکه انسان بتواند بر این نیروها فائق آید و طبیعت را تسخیر کند بیم داشتند.

    داستان بهشت آدم هم تلاشی از طرف خدا معرفی شد برای نادان نگه داشتن انسان و شجره مصنوعه که آدم نبایستی از آن بخورد، درخت معرفت وانمود شد که انسان از دست یافتن به آن مصنوع شد که مبادا با خدا به رقابت برخیزد!
    و بالاخره، عصیان آدم را موجب طرد و گناه ابدی انسان دانستند، که سرانجام خدا برای نجات انسان توسط روح‌القدس در کالبد عیسی می‌رود و این روحانیت، مخصوص جانشینان عسی و ارباب کلیسا می‌شود.

    و از این دید، انسان ذاتاً گناهکار و منفور و مطرود به حساب می‌آید و این فقط کارگردانان مذهبی هستند که با روج و ریحان الهی سر و کار دارند و کلیه خزانه‌های غیب در دستشان است.

    انسان باید برای نجات خویش به دامان آنان متوسل شود.


    علم و آگاهی در اسارت جزمیات کلام مسیحی، و اندیشه‌ها در خدمت بحث و تفسیر متون راه کمال در وابستگی به سازمان‌های کلیسایی قرار گرفت.

    بدین ترتیب، انسان رانده شده، دو در روی خدای پشیمان و برآشفته!

    در اسارت متولیان حریم این خدا، همه‌چیز خود را از دست داد و دست بسته وادار به تسلیم شد و از آنچه در این بین اثری نماند «خودی انسان» بود.

    ظهور امانیسم جدید عکس‌العمل این وضع روشن است.

    نهضت رنسانس علیه این خدا شورش کرد و به احیاء انسان روی آورد و اومانیسم که انسان مداری و انسان‌گرایی در شکل جدیدش پاگرفت.

    اومانیسم جدید تلاش کرد تا انسان را از اسارت آسمان یعنی همان خدایی که بر او تحمیل کرده بودند نجات دهد.

    اما افسوس که انسان از بند رها شده را به چنگ خداوندگاران خاکی تازه و اسارت‌های نوپدیدی سپرد، «ما شنیدیم» افزایش و تنوع مصرف، سابقه در سودجویی و بهره‌وری و ..

    اندیشه از جزئیات قرون وسطی آزاد شد و علم رونق گرفت، اما همین علم از یک طرف برده قدرت‌ها شد، از طرف دیگر در خدمت تولید و بهره‌برداری بیشتر برای مصرف بیشتر درآمد.

    اگر هم برگسستن همه بندها و رسیدن به آزادی مطلق تایید شد.

    انسان به دست بی‌بند و باری، بی‌پناهی و سردرگمی و بی‌هدفی سپرده شد.

    باز هم «انسان» فراموش شد و این سوال همچنان باقی ماند که: انسان چیست؟

    چه باید باشد؟

    چه کند تا انسان بماند و به کمال انسانی برسد؟

    انسان از دیدگاه قرآن ماجرای آفرینش آدم در قرآن چنین ترسیم شده است که آدمی در جریان تحول مادی و دگرگونی‌های فیزیولوژیک به مرحله‌ای رسید که «نفخه روح‌الهی» آفرینش دیگری یافت و در مسیر عادی طبیعی خود به یک جهش الهی و ملکوتی دست یافت و موجودی برتر شد.

    بدانگونه که حتی فرشتگان مأمور شدند در پیشگاه او خضوع کنند و نیروهای معنوی جهان هم رام او باشند.

    در این دیدگاه شجره ممنوعه بهشت، نه آن شجره معرفتی است که نباید بدان دست یافت، بلکه وسیله‌ای برای سودجویی و کامجویی است که باید مهار شود و بدین وسیله، انسان نیروی اراده و خودداری خویش را بیازماید، حتی عصیان او، نشان اراده آزادی است که به او داده شده است.

    دست یافتن به «معرفت» نه تنها برایش ممنوع نیست، بلکه بدین موهبت مخصوص شده است که «خدایش به او آنچه را که نمی‌داند تعلیم می‌کند» و اصولاً یکی از عوامل شرفش بر فرشتگان، آگاهی‌هایی است که پیدا می‌کند، همان چیزی که فرشتگان بر آنها دست نیافتند.

    حتی اخراج از بهشت، مقدمه نوعی خودکفائی و بروز استعدادها و تکاپوی خلاق است و حرکتی است از مرحله پیش‌ساختگی به مرحله خودسازی.

    «هبوط» گرچه بدنبال عصیان است اما به طرد و نفرت دائم نمی‌انجامد و با استغفار و خودآگاهی مورد مرحمت قرار می‌گیرد.

    رابطه خدا با انسان، نه موضع‌گیری خصمانه است و نه رقابت، چون خدا غنی با لذات و قادر مطلق است که اگر همه انسان‌ها از فرمانش سرپیچی کنند، به او زیانی نمی‌رسد و در او کمبودی حاصل نمی‌شود.

    لذا از نگرانی و حسد بدور است.

    وانگی عصیان انسان نه با قدرت حاکمانه‌ایست که دست خدا را ببندد، بلکه با همان قدرت انتخاب و نیروی اراده‌ایست که خدا به او عطا کرده است.

    خدا انسان را روی زمین خلیفه قرار داده است.

    یعنی حاکمیت و سلطه زمین برای اوست، که بر آن حکم راند و در آن تصرف کند که این نیرو نه تنها در زمین بلکه در آسمان نیز وجود دارد.

    خداوند نه تنها از افزایش سلطه انسان بر طبیعت واهمه‌ای ندارد بلکه او را بر این امر تشویق نیز می‌نماید و از او می‌خواهد تا زمین را آباد کند.

    و از نیروی نهفته کوه‌ها و دشت‌ها بهره بگیرد.

    و از لوازم کرامت انسان این حاکمیت و قدرت تصرف و تسلط بر خشکی و دریاست.

    انسان در بینش قرآن نه موجودی پیش‌ساخته و محکوم طرح جبری تقدیر است، و نه موجودی تهی و رها و بر خود واگذاشته.

    در محیطی تاریک و بی‌هدف.

    بلکه انسان سرشار از استعدادها و تمایلات و انگیزه‌ها و سائقه‌ها است، همراه نوعی رهبری درونی و هدایت فطری که اگر آلوده نگردد به سوی حق فراخوانده می‌شود و همراه با استعداد یافتن آگاهی و مهارت‌های خلاق.

    هم در مرحله کشف مجهولات تازه با استناد به تجارب و پیش یافته‌های قبلی، هم در زمینه ابزارسازی برای بسط سلطه خود بر طبیعت و گسترش توانایی و کارآیی خویش در مبارزه با موانع.

    در عین‌حال این انسان حامل بار «امانت الهیاست که همان شعور و اراده نافذ و انتخابگر است که مسئولیت‌زا و رمز انسانیت انسان است.

    و این موهبت بزرگ همان است که آسمان‌ها و زمین و کوهها یارای پذیرش آن را نداشتند و پردازنده آن نبودند چون واجد استعداد و لیاقت حمل آن نبودند، آری انسان توانست «نیروی انتخاب آگاهانه و اراده آزاد، را بپذیرد.

    انسان از دیدگاه اگزیستاسینالیزم: از آنجا که این مکتب معروف‌ترین فلسفه معاصر است که قسمت عمده بحث خود را درباره انسان اختصاص داده است، برای آشنایی بیشتر با نظریاتی که درباره انسان وجود دارد باید بیشتر این مکتب را بررسی کرد.

    وجود انسان مقدم بر ذات (ماهیت و طبیعت) اوست، و از اینرو اولاً هیچگونه نقشه یا عقیده‌ای بیش از پدیدار شدن شخصیت یا وجود انسان درباره او وجود ندارد.

    ثانیاً ما خود ذات خویش را با انتخاب آزادانه خود و با متحول شدن به حکم اراده خود می‌سازیم.

    تنها از زیر آب سر در می‌آورم، در برابر اضطراب‌ها و نگرانیهای جلو و عقب می‌روم و همان است که وجودم را تشکیل می‌دهد و من هستم که تمام موانع را واژگون می‌سازم و برای وجود خود ارزش فراهم می‌کنم و هیچ‌چیز غیر از خودم نمی‌تواند به من اطمینان دهد، با دنیا قطع رابطه کرده‌ام، با اصل خود، با این نیستی که خودم هستم نبر می‌کنم.

    وظیفه‌ام آن است که معنای دنیا و ماهیت خودم را لباس حقیقت بپوشانم، من تنها خودم تصمیم می‌گیرم.

    اما در مورد «یاس» آن این است که ما خود را در اتکاء به آنچه درون اراده ماست یا درون مجموع احتمالاتی است که عمل ما را ممکن می‌سازد، محدود سازیم و از هر چیز دیگر علاقه خود را قطع کنیم و ناامید باشیم.

    نه، هنگامیکه دکارت گفت: «خود را تسخیر کن نه جهان را» منظور او در واقع همان بود که: ما باید بدون امید عمل کنیم.

    مفهوم انسان با اضطراب و تشویق مرادف است، هنگامی که انسان خود را به چیزی ملزم می‌کند و کاملاً تشخیص می‌دهد که این عمل خود نه تنها راجع به خود تصمیم می‌گیرد و اختیار می‌کند که خود چه خواهد شد، بلکه برای همه افراد نبی نوع انسان تشریع حکم می‌کند.

    در یک چنین لحظه‌ای انسان نمی‌تواند از احساس مسئولیت کامل و عمیق تبری جوید ...

    تلقی را که ما با آن سر و کار داریم، آن‌گونه کسانی که مسئولیت‌هایی بعهده داشته‌اند خوب می‌شناسند، مانند یک فرمانده نظامی هنگامی که مسئولیت یک حمله بعهده گیرد ...

    و در مورد «سوء نیست» و «اغفال نفس» که باید از آن پرهیز کرده توضیح می‌دهد که چون موجودات انسانی موجوداتی آزاد و مختار و موجد غایات اخلاقی خویش هستند، تنها چیزی که می‌توان از آنها خواست، این است که نسبت به موازین و ارزشهای خودشان وفادار باشند ..

    قول به آزادی بشر مستلزم این است که افراد بشر ملعبه خدایان یا هر قوه دیگر ما سوای خود نیستند.

    بلکه آزادی مطلق دارند و «رها» و مستقل و «غیرمتعلق» و غیرمرتبطند و خلاصه «به حل خویشند» با استشهاد به گفتار «داستایفسکی» که نوشت: اگر خدا وجود نداشت هر چیز مجاز بود می‌گویند: این برای این مکتب نقطه آغاز است.

    واقعاً اگر خدا وجود نداشته باشد همه‌چیز مجازت نیست، در نتیجه انسان غمزده می‌شود، زیرا خواه در درون و خواه در بیرون خود تکیه‌گاهی نمی‌باید و فوراً کشف می‌کند که هیچ دستاویزی ندارد.

    انسان محکو به آزادی است، محکوم چون خود را نیافریده، با این وصف آزاد است، و از آن لحظه که به این جهان افکنده می‌شود.

    مسئول کلیه اعمال خویش است.» از مجموع آنچه که در بالا گفتم می‌توان اصول زیر را در مورد این مکتب درباره انسان متوجه شد: 1ـ برخلاف همه موجودات طبیعی که ماهیت و طبیعتی مشخص، تنظیم شده و پیش‌ساخته دارند، برای انسان ماهیت خاصی درنظر گرفته نشده است و ماهیتش همان است که خود او دست به کار ساختن آن می‌شود.

    2ـ انسان دارای آزادی و قدرت اختیار و انتخاب است.

    3ـ هیچ‌گونه مشیت، اصل، قاعده و طرحی حوزه انسان را محدود نمی‌کند.

    4ـ خود انسان است که مسئول ساختن خویش است و سرنوشت وی منحصراً در دست انتخاب شخصی او می‌باشد.

    او مسئول ساختن محیط اجتماعی و ایجاد دگرگونی در محیط طبیعی خود می‌باشد.

    5ـ بنابه دلیل‌های گفته شده همواره در انتخاب خود گرفتار هیجان و اضطراب شدیدی است، چه هیچگونه رهنمون و پشتوانه‌ای از بیرون وجود ندارد و انتخاب کار آسانی نیست.

    6ـ انسان احساس تنهایی و انقطاع از همه‌جیز و به خود وانهادگی می‌کند و گرفتار نومیدی و «یاس» است.

    7ـ اضطراب و یأسی سازنده که او را وادار به «عمل» می‌کند، چون همه‌چیز از عمل او پیدا خواهد شد.

    اما در مورد اعتقاد به خط باید گفت لازمه این فلسفه الحاد نیست.

    اگر سیتانسیالیست‌ها بر دو نوعند: از یک طرف اگر سیتانسیالیست‌های مسیحی که در میان این عده «یاسپرس» و «گامبریل مارسل» را نام می‌بریم که هر دو به کاتولیک بودن خود معترف هستند و از طرف دیگر اگر سیتانسیالیستهای خدا ناشناس هستند که «هایدگر» و خود من از آنها هستیم.

    وجه اشتراک این افراد با یکدیگر صرفاً این است که آنها عموماً معتقد به مقدم بودن وجود انسان بر ذات و ماهیت او هستند.

    الحاد در فلسفه اگر سیتانسیالیسم مفهومی که قصد انکار آفریننده را دربر گرفته باشد به خود نمی‌گیرد، بلکه می‌گوید به فرض که آفریننده وجود نمی‌داشت چیزی جابجا نمی‌شد.

    انسان باید خودش را در یابد و بداند که از هیچ جانب وسیله‌ای برای کمک او نیست.

    اما اگر ستیانسیالیست از اینکه خدا وجود نداشته باشد سخت آشفته است، زیرا در این صورت امکان یافتن «ارزش‌ها» در بهشت محسوس بکلی از بین می‌رود، دیگر هیچ نیکی بالبدیدای نمی‌تواند وجود داشته باشد.

    زیرا هیچ استشعار لاینتناهی و کاملی نیست که آن نیکی را از اندیشه خود بگذراند، هیچ جا نوشته نیست که خوب وجود و مشخص باید درستکار باشد.

    ملاحظه می‌شود که آنان هم که گرفتار الحاد شده‌اند، بدان تصور بوده‌اند که آزادی مطلق انسان در صورتی حاصل می‌شود که وراء او «مشیت و اراده‌ای» نباشد و حتی گاهی تصریح می‌کنند که اگر خدایی بود که همه چیز را مقدر می‌کرد، یا حتی همه چیز را می‌دانست، آینده به ضرورت چنان بود که خدا در علم قبلی خویش می‌دید.

    از این رو، نفی خالقی عظیم و قدیر، شرط عقلی و منطقی حریت کامل انسان است.

    اما در اسلام: باتوجه به آنچه در بخش گذشته درباره انسان و حوزه اراده و انتخابش از دیدگاه قرآن بررسی کردیم، می‌توان به چند اصل اساسی رسید که هم‌اینک این چند اصل را عنوان می‌کنم: 1ـ ماهیت انسان: انسان دارای ماهیت و طبیعتی عمومی است که بر آن طبیعت زاده شده دارای سرشت خاکی و ملکوتی، دارای تمایلات و نهادها و دارای استعداد و کنش‌هایی است، اما ماهیت خاص خود را باید در سایه کوشش و اراده شخصی بسازد.

    تمایلات و استعدادها همه آمادگیها و زمینه‌هایی است وگرنه خود اوست که باید از این استعدادها بهره گیرد و ماهیت و چگونگی خویش را بسازد.

    2ـ آزادی انسان و تقدیر الهی: انسان آزاد و صاحب اختیار است.

    اما این آزادی را خدا به او داده است و به قول بعضی از نویسندگان معاصر «انسان محکوم به آزادی است».

    هیچ مکتبی نمی‌گوید که این آزادی را انسان خودش به خویشتن داده است، همه می‌گویند به او داده شده است و از جای دیگر بر او تحمیل شده است، اکنون که چنین است چرا این افاضه از طرف خدا نباشد و چرا آن را موهبت الهی ندانیم.

    آنچه درخور دقت خاص است همین‌جاست که ممکن است تصور شود: اعتقاد به آفرینش، یعنی اعتقاد به طرح جبری پیش‌ساخته برای انسان و در نتیجه سلب آزادی و اراده او.

    با آنکه در جهان‌بینی الهی دانسته‌ایم که اگر جبری الهی در مورد انسان وجود داشته باشد، جبر در «داشتن اختیار و آزادی» است و اگر تقدیر و مشیتی هم از طرف پروردگار وجود دارد، این است که انسان باید با «آگاهی و آزادی»، «خود» انتخاب کند.

    اگر در علم خدا درباره انسان چیزی گذشته، همان است که آدمی بتواند با عملی ارادی و با آزادی خود «انتخاب» کند.

    پس لازمه مشیت الهی «حرین» انسان است، نه «محکومیت» او.

    3ـ حوزه انتخاب و نقش هدایت: در قسمت‌های بالا گفتیم که کشش‌های فطری و هدایت الهی و حتی شرایط محیط، در حوزه انتخاب و آزادی انسان نقش دارند، اما نه نقش جبری، بلکه صرفاً نقش ایجاد تمایل و روشنگری.

    و در هرحال این اراده آزاد انسان است که باید به این تمایلات شکل دهد و آنها را تعدیل کند، یا با تشخیص و بصیرت از هدایت‌ها بهره گیرد.

    وحی الهی، هدایتی است روشنگر و بصیرت‌افزا و دهگشا، و لطفی است از طرف خدا که انسان را در تلاش خود برای یافتن راه، راهنمایی می‌کند.

    4ـ هدفداری انسان جهان آفرینش بی‌هدف و بیهوده نیست.

    انسان و زندگانی او هم نمی‌تواند بی‌هدف باشد.

    هدف از آفرینش انسان سیر تکاملی او در همه ابعاد وجودی است و بارور شدن و شکوفا شدن او و سرانجام سیر به سوی کمال مطلق.

    5ـ انسان مسئول و این خود انسان است که مسئول ساختن خود و ساختن محیط است، اما مسئول در برابر چه کسی؟

    برخی مکتب‌ها در این زمینه توضیحی ندارند، چون وراء انسان، شوروی و مقام بازخواست کننده‌ای نیست، اما در اسلام، هم مسئولیت هست و هم این مسئولیت در برابر قدرت عظیم و حکیم و آگاهی که جدآً بازخواست می‌کند و عکس‌االعمل نشان می‌دهد.

    و تسئلن عما کتن تعملون ...

    (نحل ـ93) مسلماً در برابر آنچه می‌کنید مسئول هستید.

    و اتفاقاً اینچنین مسئولیتی می‌تواند بردی عظیم داشته باشد و کوشش و انگیزه ایجاد کند.

    6ـ مراقبت تربیت شده اسلامی دارای مراقبت و به عبارت دیگر «اضطراب» است، چون مسئول انتخاب راه است، چون مسئول سقراط و انحطاط، یا نجات و فلاح خود و جامعه است، چون هر عملش می‌ماند و بازده دارد، چون انتخابش سرنوشت‌ساز است و همین اضطراب و مراقبت حسابگری بیشتر و سازندگی بیشتری به همراه خواهد داشت که در انتخاب او اثر می‌گذارد.

    7ـ انسان بی‌پناه نیست در اسلام مختار بودن انسان به معنی بی‌پناهی و به خود وانگهی او نیست.

    انسان حمایت می‌شود، مورد مهر و لطف الهی است، راهنمایی می‌شود، اگر براستی حرکت را آغاز کرد و تلاش نمود، توفیق و امداد الهی می‌رسد تنها می‌ماند.

    خدا با اوست گویی همه‌چیز با اوست، اگر براستی با او پیوند برقرار کرد دریچه‌های روشن‌بینی و توان و نیرو روی او باز می‌شود، دلگرم و پرشور و با نشاط می‌گردد.

    8ـ اتکاء به نفس و بیم و امید و بدین ترتیب، در اسلام «یاس، به صورت خاصی مطرح است، به عمل دیگران نباید تکیه کند، موقعیت خانوادگی و فرزند و مال باعث نجات او نیست، و «خودی» او به خود او ساخته می‌شود، به عمل خود باید متکی باشد ...

    بنابراین انسان آمیزه‌ای است از «خوف و رجا»، «وحشت و امید»، «اضطراب و شوق» ترسی که او را از انتخاب راه خطا باز دارد و از افتادن در گرداب‌های فساد و گناه مانع شود، نه ترسی که او را از پای درآورد و دریچه‌های امید را ببندد و او را به عظمت و بیتحرکی بکشاند.

    امیدی که او را در طریق عمل نیروبخش و توان آفرین باشد، نه امیدی که مغرور کند و خودکامه سازد یا اتکایی بارآورد و تنبل سازد.

    انسان از دیدگاه ماتریالیسم دیاکلتیک از آنجا که براساس این اندیشه فلسفی، از طرفی جامعه اصالت دارد و انسان در جامعه بررسی می‌شود، و از طرفی قوانین تحول جامعه از قانون دیالکتیک حاکم بر طبیعت سرچشمه می‌گیرد، ناگزیر برای آشنایی با بینش فلسفی این مکتل درباره انسان باید پایه‌ها و اصول «ماتریالیسم دیاکلتیک» را در طبیعت و جامعه مورد توجه قرار دارد.

    در اینجا نیز ابتدا از منابع رهبران و متفکران این مکتب عباراتی نقل می‌کنیم، و سپس در حوزه این اصول به بررسی نظر اسلام می‌پردازیم.

    1ـ طبیعت عبارت از تعدادی اشیاء و امور رویهم انباشته، یا حوادثی از هم گسیخته نیست، بلکه مجموعه‌ایست بهم پیوسته.

    هیچ یک از پدیده‌های طبیعی در طورتیکه جدا از دیگر حوادث طبیعی و محیطی در نظر گرفته شود، قابل درک و بررسی نیست.

    2ـ طبیعت حالت سکون و استقرار ندارد، بلکه در حال حرکت و تغییر همیشگی است.

    چیزی پدید می‌آید و تغییر و تکامل پیدا می‌کند، و چیز دیگری نابود می‌شود.

    3ـ حرکت منظور اشیاء، حرکت رشد ساده‌ای نیست، بلکه منظور است که در آن تغییرات کمی اندک و پنهان، به تغییرات آشکار و اساسی کیفی بدل می‌شود، آنهم نه تدریجی، بلکه سریع و به صورت جهش.

    و این منظورات جبری و ضروری است، و این حرکت منظور، یک حرکت دایره‌ای و تکرار ساده یک امر نیست، بلکه حرکت دو به جلو و انتقال از حالت کیفی قدیم به حالت کیفی جدید و از پست به علی است.

    دید اسلام در این مسایل 1ـ منظم و پیوستگی و هماهنگی جهان طبیعت و ارتباط دقیق و حساب شده بین همه عناصر طبیعت و پدیده‌های آن قطعی است، و بدین ترتیب شناسایی دقیق و همه جانبه هر پدیده طبیعی، بدون شناسایی همه عناصر تشکیل‌دهنده آن و همه علل و عوامل موثر در آن همچنین بدون شناسایی روابط و آثار و روند حرکت تکاملی آن میسر نخواهد بود.

    2ـ این پدیده‌های طبیعی در حال حرکت هستند، بطور دائم، بی‌وقفه، بدون ثبات و استقرار.

    رکود و سکون در هیج عنصر مادی یا پدیده طبیعی وجود ندارد.

    تغییر، تکامل، تبدیل، رشد، ضعف و نقصان، مرگ و زندگی، و بالاخره دگرگونی به صورت‌های گوناگون سنت قطعی حاکم بر ماده است.

    3ـ و انی حرکت و مجموع تکاملی و رو به رشد پیش است و هدفدار و حساب شده و منظم.

    حاصل سیر عمومی جهان پدیده‌های آن، نوآوری‌ها، رشدها و دست و پنجه نرم کردن با عوامل ضد تکاملی و آفات و موانع کار، بهره‌گیری از عوامل مثبت برای بهسازی و سیر تکاملی است.

    4ـ حاصل این دگرگونی و حرکت، خواص و آثار و قوانینی است که در ماده و طبیعت گذارده شده، در درون هر شیئی مادی، در خارج از او، در روابطش با دیگر پدیده‌ها، به صورت تضاد و درگیر’، یا همسان‌سازی و التیام، یا حفظ موجودیت خود و افزایش و رشد دادن آن است.

    و مجموع قوانین و روابط، سنتهای الهی است، طرح خلقت و حاصل مشیت حکیمانه خدا.

    و این سنت‌ها، قاطع ولی تزلزل، در طبیعت و هم در جامعه جاری است.

    5ـ آزاد از جبر مادی انسان جزئی است از طبیعت، دارای خواص مادی و طبیعی، اما تکامل‌یافته، بدان حد که شایسته افافه «روح الهی» و ارزش «فوق طبیعی» شده است که در پرتو آن به «اراده آزاد» و قدرت آگاهی و مسئولیت دست یافته است و همین موهبت او را نه تنها اسیر و محکوم ماده یا هر پدیده مادی و رابطه تولیدی نکرده است، بلکه شایسته حاکمیت و تسلط بر طبیعت و دگرگون ساختن پدیده‌ها و روابط مادی می‌باشد.

    6ـ اصالت آمیخته فدر و جامعه انسان آمیزه‌ایست از موجودی مستقل که در عین حال مرتبط با جامعه است، بنابراین فرد محکوم جامعه نیست بدانگونه که اراده شخصی و حق آزادی و انتخاب نداشته باشد، و مسیر او را تنها جامعه و تاریخ مشخص سازد، در عین حال فرد را نمی‌توان حدای از جامعه دانست.

    7ـ منشاء حیات عقلی و ذهنی انسان از آنجا که همه موجودیت انسان، نتیجه مستقیم تکامل ماده نیست، حیات عقلی و ذهنی و فکری انسان هم نمی‌تواند صرفاً ملهم و مشتق از ماده و روابط تولید مادی جامعه باشد، با وجود این، 8ـ بدین ترتیب عامل اصلی محرک تاریخ «تغییر ابزار و شیوه تولید» است با «روابط تولیدی قدیم» تنها ایجاد می‌کند.

    و این درگیری و تضاد ایجاد می‌کند.

    و این درگیری و تضاد موجب تغییر روابط تولیدی خواهد شد.

    تولید اقتصادی و ساختمان اجتماعی که جبراً از آن بوجود می‌آید، در هر دوره تاریخی، اساس تاریخ اساسی و فکری آن دوره را تشکیل می‌دهد.

    در نتیجه، از زمانی که مالکیت بر زمین جایگزین نظام اشتراکی اولیه گشت، تاریخ عبارت شد از تاریخ مبارزه بین طبقات، طبقات استثمار زده و استثمارگر، طبقات حاکم و محکوم و این مبارزه و تضاد مراحل مختلف تکامل یافته جامعه را بوجود می‌آورد.

    9ـ در بینش تاریخی این مکتب، تاریخ پنج دوره دارد که بترتیب جبراً یکی پس از دیگری جایگزین هم خواهند شد.

    و آنها عبارتند از: دوره اشتراکی اولیه ـ بهره‌برداری ـ فئوداری ـ سرمایه‌داری و بالاخره سوسیالیسم که به کمونیسن منتهی خواهد شد.

    10ـ در مورد نحش‌آراء و افکار جدید در تحول جامعه چنین خواهیم گفت که افکار و نظریات اجتماعی جدید تنها هنگامی پدید می‌آیند که تحول زندگی مادی جامعه وظایف تازه‌ای در برابر جامعه بوجود آورده باشد، اما همین که بوجود آمدند، به قدرت مهم طراز اول تبدیل می‌شوند که انجام وظایف تازه‌ای را که تحول زندگی مادی جامعه ایجاب کرده است تسهیل می‌کند و پیشرفت جامعه را میسر می‌سازد.

    چون عامل ایجاد‌کننده هر تغییر «تضاد» است، باید تضاد داخل یک جامعه را تشدید کرد تا حل آن مطرح شود.

    تشدید تضاد، افکار و نظریات تازه‌ای بوجود می‌آورد که به حل آن کمک می‌کند.

    4ـ همه اشیاء و حوادث طبیعی حاوی تضاد داخلی هستند و «تز» قبلی با «آنتی تز» متولد شده از او در جدال است و از آن «سن تزی» جدید متولد می‌شود که بنوبه خود با «آنتی‌تز» دیگری که از درون او سرچشمه می‌گیرد به جدال برمی‌خیزد و بدینسان راه تکامل همواره می‌شود، بنابراین همه منظورات از این تضاد درونی ماده سرچشمه می‌گیرند.

    5ـ فرد انسان موجودی است مادی و طبیعی که مغز و سلسله اعصابش تکامل پیدا کرده است و بواسطه این تکامل مادی، قدرت فراگیری و تشخیص برتر از دیگر حیوانات بدست آورده است ..

    جامعه اسالت دارد و فرد انسان موجودی ناتوان است که در تمام کوشش‌ها شکست می‌خورد و این جامعه است که می‌تواند انسان را صاحب اراده کند، انسان منهای جامعه پر است از اشتباه و در آستانه نیستی و انهدام 6ـ چون جهان مادی به صورت مستقل و جدا از ادراک و فکر مردم وجود دارد، با آنکه ادراک و فکر انعکاس جهان مادی است، پس زندگی مادی جامعه، با وجود مادی جامعه عنصر مقدم است و حیات عقلی جامعه عنصر ثانوی و مشتق از آن.

    7ـ زندگی مادی جامعه، وسایل تولید و شیوه تولید است که در مراحل مختلف تحول جامعه این ابراز و شیوه تولید مختلف است، مردم در نظام اشتراکی اولیه یک شیوه تولید دارند و در نظام بهره‌برداری روش دیگر و در نظام فئودالی روشی و ابزاری دیگر و ..

    براساس این روش‌های تولید، نظام اجتماعی مردم و زندگی عقلی و آراء و نظریات و موسسات سیاسی آنان نیز در تغییر است.

    چون در بستر ماده مستقر شده و از گریبان ماده سر درآورده است، نمی‌تواند از شرایط طبیعی جغررافیایی، فیزیکی و روابط مادی جامعه متأثر نباشد.

    8ـ تضاد درونی انسان تضادی که در درون انسان است، تضاد بین جاذبه‌های مادی (خاستگاه انسان) و سائقه‌های ملکوتی (افاضه ماورایی) است.

    و انسان آگاه و آزاد باید از این تضاد بهره گیرد و با تعدیل و هدایت این سائقه‌ها در طریق تکامل خود و بهسازی محیط و تحرک و سازندگی تاریخ گام بردارد.

    نتیجه‌گیری نتیجه‌ای که به نظر من گرفته می‌شود این است که تنها مکتبی برای انسان ارزش قائل است، برای انسان آزادی قائل است، اراده قائل است و در عین حال بر تقدیر الهی، مشیت الهی، اراده الهی نیز تاکید دارد اسلام است.

    به نظر من اگر هر انسانی ـ حتی لائیک ـ مطالب گفته شده درباره انسان را در اسلام مطالعه کند، چنان ارزشی برای خود قائل خواهد شد که خود را به هیچ قیمتی نخواهد فروخت.

    و چه بسا به اسلام و گفته‌های آن اعتقاد پیدا کند!!!

    منابع و مأخذ 1ـ شناخت اسلام ـ سید محمدحسین بهشتی و محمد جواد باهنر و علی گلزاده (غفوری)، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی 2ـ عصر تجزیه و تحلیل ـ مورتون وایت 3ـ اصول فلسفه اگزیستانسیالیزم ـ ژان پل سارتر ـ تفسیر رنه لافراژ

  • فهرست
    مقدمه
    موقعیت انسان در جهان قبل از رنسانس
    ظهور اومانسیم جدید
    انسان از دیدگاه اسلام
    انسان از دیدگاه اگزیستانسیالیزم
    اما در اسلام
    1 ماهیت انسان
    2 آزادی انسان و تقدیر الهی
    3 حوزه انتخاب و نقش هدایت
    4 هدفداری انسانی
    5 انسان مسئول
    6 مراقبت و اضطراب
    7 انسان بی‌پناه نیست
    8 اتکا به نفس و بیم و امید
    انسان از دیدگاه متریالسیم دیالکتیک
    دید اسلام در این مسایل
    نتیجه‌گیری
    منابع و مأخذ

کلمات کلیدی: اسلام - انسان - دیدگاه

اهميت پردازش الگوي انسان اقتصادي در نظريه‌پردازي‌هاي اقتصادي، هر اقتصاددان مسلمان را وا مي‌دارد تا پيش از داخل شدن در هر گستره اقتصادي، درباره اين موضوع بينديشد. برخي از مباني فلسفي اسلام مي‌تواند ما را در پردازش انسان اقتصادي ياري دهد. در گستره خدا

اين پرسش که «آدمى چيست، کجاست، از کجا و چگونه و براى چه آمده است؟» و نيز پرسش هايى از اين سنخ، هيچ گاه بشر انديشمند و حقيقت جو را رها نکرده است. آدمى نيز، هيچ گاه اين پرسش ها را وانخواهد گذاشت؛ زيرا معناى زندگى هر کس مبتنى بر پاسخى است که به اين پرس

تحقيق حاضر مشتمل بر پنج بخش با اين موضوعات است : بخش اول، تکامل انسان از ديدگاه قرآن و احاديث: تکامل انسان (تکامل در قرآن، انسان از نظر قرآن، ازدواج فرزندان آدم، انسان مخلوق تکامل يافته ،تکامل انسان از ديدگاه علماي اسلامي )؛ بخش دوم، سير تکامل ا

تعریف مسأله و بیان سوالها خداوند متعال نوع انسان را از دو جنس مرد و زن آفریده و تفاوت در جنسیت را مایه بقای نوع انسانی قرار داده است. تفاوتهای جسمی و روحی - روانی زن و مرد ناشی از خلقت تکوینی آنهاست حکمت ها و مصلحت های خاص خود را دارد. این تفاوتها در بعد تشریحی، مسایل فقهی و حقوقی خاص و متفاوتی را برای هر دو جنس به دنبال دارد و باعث شده که احکام آنها در برخی موارد با هم مشابهت ...

چکیده تأکید اسلام بر لزوم به کار گرفتن اندیشه روشنگری و آگاهی بخشی و بیان حقایق برای رسیدن به اتحاد و محبت و مهرورزی نسبت به انسان ها و توجه کرامت آنها بر کسی پوشیده نیست زیرا که فلسفه خلقت و آفرینش امید به لطف و رحمت الهی و کمال و سعادت است. قرآن برای دستیابی به سعادت است که به اموری اشاره می کند که می‌توان از آنها به عنوان عوامل بیرونی و درونی اتحاد و انسجام یاد کرد. از آنجایی ...

معيارهاى رفتار سالم از ديدگاه اسلام مقدّمه «بهنجارى و نابهنجارى» از بنيادى ترين موضوعات دانش روان شناسى است که قلمرو وسيعى از اين علم را تحت تأثير خويش دارد. فلسفه روان شناسى پايه‌اى ترين و روان درمانى کاربردى ترين موضوعى است که متأثّر از رويکردهاى

همان طور که مي دانيد انقلاب شکوهمند اسلامي ما يک هدف اساسي داشت و آن اين بود، که اسلام، تعاليم اسلامي، احکام اسلامي، اصول و دستورالعمل هاي اسلامي، حاکم بر اعمال و رفتار ما باشد و اگر بخواهيم اين مطلب را به صورت آموزشي مطرح کنيم، بايد بگوييم که هدف،

در مقدمه این مبحث مهم ، اشاره ای مختصر به تعریف توصیفی فرهنگ و تمدن می کنیم . می توان گفت فرهنگ عبارت است از شیوه انتخاب شده برای کیفیت زندگی ، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویداد های نافذ ، در حیات یک جامعه به وجود می آید . البته می دانیم که این گونه معرفی ، بیش از یک توصیف اجمالی نیست ، و لی برای دیدگاه ما در این مبحث کافی به نظر می رسد . اما ...

مقدمه سپاس فراوان آفريدگاري را سزا است که جهان هستي را همسان و هماهنگ با احتياجات و نيازهاي بشر سامان داده و با تدبير حکيمانه خود آنرا پرورده است. تحيات و درود نامحدود بر والاترين معلم و مربي انسان يعني پيامبر گرامي اسلام (ص) که با مدد

اسناد بين‌المللي حقوق بشر از ديدگاه اسلام(قسمت اول) چکيده اين مقاله سه موضوع اصلي را که در اسناد بين¬المللي حقوق بشر مطرح گرديده مورد بررسي قرار داده است و آنها را از ديدگاه اسلام مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهد. موضوع‌هاي مذکور عبارتند از ازدواج ،

نظريه اسلام در مديريت‏ منابع انسانى‏ نظريه رشد و مديريت رحمانى مديريت منابع انسانى، که شرح آن رفت، جايگاه مهمى در مکاتب مديريتى کسب کرده است. در اين مديريت، آن‏چه بايد اداره شود، انسان‏ها هستند که رکن اصلى هر سازمان به شمار مى‏ روند. نظريه اس

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول