گیلان در جنبش مشروطیت
مقدمه
ایران از جمله کشورهایی است که در طول تاریخ ، سوانح بسیار به خود دیده و با تحولات فراوان روبرو شده است ، تحولاتی که گاه مطلوب و دلپذیر و زمانی تلخ و دردناک بوده ، غم و اندوه به بار می آورده و یا بهجت و سرور می آفریده اند.
بررسی سوانح مذبور به ما می آموزد که رویدادها چگونه و تحولات از چه قرار بوده اند.
در روزگار قدیم ، تاریخ را بیشتر سرگذشت شهریاران و امروز قهرمانان میپنداشتندو همینقدر کافی بود که اساطیر و حکایات و روایاتی از گذشتگان نقل شود تا کسانی ستایش و کسان دیگری نکوهش شوند .
به عقیده جمعی ، تاریخ بجز توالی یک سلسله حوادث و واقعات نبوده است که در زندگی اقوام و قبایل پدید آمده وشکستها و ناکامیها و یا غلبه ها و پیروزی هایی به همراه داشته است .
اما در این روزگاران ، مفهوم تاریخ با روزگار گذشته فرق دارد و یکی از فرقها این است که از مطالعه تاریخ ، علل بروز کشف و عوامل خلاقه واقعات درک و ارزیابی می شوند ؛ و چون سر نوشت ملتها به طرز تفکر و خصایص و آداب و صفات روحیشان وابسته است ، هدف تاریخ ، یافتن ریشه های تکوین خلقیات ، روحیات ، رسوم و آدابی که موجب عقب ماندگی یا باعث رشد و ارتقا می شوند ، خواهد بود .
تاریخ در حقیقت ، شالوده و زیربنای زندگی حال و آینده هر جماعت را تشکیل خواهد داد .
مطالعه سرگذشت بشر از قرون ما قبل تاریخ این نکته را مسلم می دارد که فعالیت موجودی به نام انسان از بدو پیدایش در عرصه گیتی ،تا حد حفظ غریزی حیات ودفاع از نفس و مبارزه با عوارض طبیعی و آفات به پایان می رسیده و تلاشش در چهارچوب تغذیه و پوشاک و محفوظ ماندن از سرما و گرما و مصونیت از آلام و عوامل باز دارنده زندگی جسمانی خلاصه می شده است .
از وقتی که از این مرحله پا فراتر نهاده شد و دید بشر از جهان زندگی وسعت گرفت و آدمی افق روشنتری را برابر دیدگانش گسترده یافت ، و به دانش و زندگی معنوی اندیشید و به سراغ کشف مجهولات رفت وبه اندکی از رازهای طبیعت و پدیده های جهان واقف گشت ، در مقام تدوین تاریخ و به جا گذاشتن آثار و ثمرات زندگانی تلخ و شیرینش برآمد.
سرگذشت انسان در این دوره از تاریخ ، که تا عصر معاصر ادامه می یابد ، ترکیبی است از تاسیس امپراطوریها ، حکومتها و مجموعه ای است از حدود مشخص جغرافیایی و باز شدن جبهه های سیاسی و اقتصادی و به وجود آمدن احزاب و مرامها و مبارزات سیاسی و دینی و انواع تعدیات و تجاوزات و خونریزی ها و انهدامها و انعکاس فتوحات و شکستها در الواح و سنگ نوشته ها و اوراق مدون .
سرگذشت انسان در این دوره از تاریخ ، که تا عصر معاصر ادامه می یابد ، ترکیبی است از تاسیس امپراطوریها ، حکومتها و مجموعه ای است از حدود مشخص جغرافیایی و باز شدن جبهه های سیاسی و اقتصادی و به وجود آمدن احزاب و مرامها و مبارزات سیاسی و دینی و انواع تعدیات و تجاوزات و خونریزی ها و انهدامها و انعکاس فتوحات و شکستها در الواح و سنگ نوشته ها و اوراق مدون .
یکی از واقعات مهم زمان در کشور ما ، که از آغاز قرن بیستم میلادی روی داده واقعه مشروطیت است .مشروطیت به معنای حکومت عدل و قانون و بر قراری تساوی حقوق و مهار شدن قدرتهای مطلقه و عدم تجاوز به آزادی های اندیشه و قلم و گفتار .
اوضاع گیلان پیش از جنبش مشروطیت ویرانیهای وارده به گیلان در عهد ملوک الطوایفی و جریانات نامطلوب بعدی ، اهالی را از هر حیث تکیده و در مانده ساخت .
کشتار حولناک طاعون در سالهای 1247 و 1295ﻫ.ق.
، که نصف جمعیت گیلان را تلف کرد ، همچنین وبای سنوات 1315 و 1321 ﻫ.ق.
و آتشسوزی های مکرر رمقی برای ساکنین این سرزمین باقی نگذاشت .
حکامی که از تهران به رشت آمده و به اصطلاح آن روز وزیر گیلان نامیده می شدند ، نه تنها هیچ گونه عمل مثبتی انجام نمی دادند بلکه امکان هر گونه رشد و پیشرفت را از مردم سلب می کردند .
نه مرجعی به نام دادگستری وجود داشت و نه سازمانی به نام شهربانی و شهرداری .
تمام اختیارات منطقه در دست حکام وقت بود ، و اینان ، که ندرتا در بینشان افراد با لیاقت یافت می شد ، به هوای نفس و طرز تفکرشان ، به روتق و فتق کارها می پرداختند و چاپلوسی اطرافیان را تحویل می گرفتند .
عوام الناس و توده مردم در فقر و جهل و بی خبری به سر می بردند .
شرکت آنان در اجتماعات فقط در مجالس وعظ و تعزیه و روضه خوانی و زنجیر و قمه و سینه زنی بود .
روحانیون مقامپرست و سالوس چماق تکفیرشان بالای سر روشنفکران و ترقی طلبان بلند بود .
علمای حقیقی ، که هم پرهیزکار و هم عارف به حقایق دینت بودند ، در انزوای گمنامی می زیستند .
تنها رابطه اقویا با ضعفا زور بود ، رابطه ای که به افراد ناتوان می آموخت چگونه باید راه اطاعت را پیش گرفته تسلیم شوند .
متهمین به اعمال خلاف ، اعم از جنحه یا جنایت ، اعم از صحیح یا سقیم ، نزد حکام وقت برده می شدند و آنها بدون دادن کمترین مجال دفاع به متهم ، حکم به اجرای مجازات می کردند .
بسا اوقات بعد از اجرای حکمی ملتفت می شدند مرتکب شخص دیگری بوده و یا اتهام از اصل صحت نداشته است .
لیکن از ابراز ندامت چه حاصلی بدست می آمد ، حکم اجرا شده را نمی شد به حال اول برگردانید .
زمانی هم پیش می آمد که متهم با حاکمی که کیفور و سر حال بود روبرو می شد در آن صورت کمترین شیرین زبانی و یاوه گویی امکان داشت متهم را از مجازات معاف کند .
ملاک و ضابطه ای برای اثبات اتهام و تحقق جرم و تشخیص مجرم و میزان مجازات در کار نبود و به اراده حاکم بستگی داشت .
دردوران ناصرالدین شاه ، رسم بر این بود که حکام ولایات می بایست پیش از حرکت به محل ماموریت و حتی پیش از انتخاب ، خر کریم را نعل کنند یعنی مبلغی به شاه به عنوان پیشکشی بدهند ؛ و البته به ازای این پیشکشی ، چند برابرش را به عنوان "مداخل" درمحل جبران می کردند .گویا سهم گیلان در پرداخت این پیشکشی ها صد هزار تومان بود که تنها افراد متمکن و سرشناس می توانستند از عهده پرداخت این رقم هنگفت برآیند .
مسلم است که اینان به نوبه خود می بایستی طبقات پایین اجتماع را بدوشند تا چند برابر این هزینه ها جبران شود .
دلخوری ها و نارضایتی های مردم از این نوع تعدیات بر کسی پوشیده نبود ، اما کسی هم پیدا نمی شد غبار غم از دلها بزداید و مرهمی به جراحات درونی مردم بگذارد .
عریضه به شاه و صدراعظم و حکام شرع و عرف نوشته می شد ، اما کمترین تاثیری نداشت.
گاهی هم که تظلمات مثمر ثمر می گردید ، بر این مبنی بود که متظلم و قسمتی از املاک و دارایی هایش را به یکی از حکام شرع یا شخصیتی صاحب قدرت انتقال می دادند و او پشتیبانی و حمایت از متظلم را تضمین می نمود .
در رشت محله ای است به نام " صندوق عدالت " و وجه تسمیه اش این است که آنجا در زمان سلطنت ناصرالدین شاه صندوقی گذاشته بودند تا هر فرد گیلانی که مورد اجحاف و ستم واقع شده ، مجاز باشد عریضه به شاه نوشته به این صندوق بیندازد و اطمینان حاصل کند که پادشاه رئوف ، فرد ظالم را به کیفر می رساند .
اما مطلعین می دانستند که این کارها برای مصلحت وقت و سیاست کشورداری و به زبان ساده ، تحمیق مردم است .
چه ، می دیدند که با همه عریضه نوشتنها و تظلمات ، خبری از عدالت و حق گزاری در بین نیست .
شگفت این است که اغلب نویسندگان این دوره ، که مردمانی دانشمند و از هر جهت به ضرورات زمان آگاه بودند و می دانسته اند که برای آشنا شدن اجتماع ایران به معارف عصر ، بهترین فرصتها پیش آمده و آنها می توانند رسالت تاریخی خود را در جلب توجه مراکز نفوذ و صاحبان قدرت به حمایت از دانش و بینش اجتماعی به کار بندند ، تمامی هنر و لیاقتشان را در راه تملق و چاپلوسی به هدر می داده اند .
حکام و فرمانروایان گیلان حکومت به معنای اداره امور مسلمین در کشورهای اسلامی مخصوص فقهاست که اعم از امور حقوقی یا جزایی را در محکمه ای به نام " محکمه شرع " قضاوت شرعی می کنند .لیکن بطوری که از تاریخ بر می آید ، به جهاتی که به سیاست کشورداری ارتباط می یافت مرجع دیگری بعدا بوجود آمد به نام " محکمه عرف " که حاکم بر آن پادشاهان وقت بودند .
چنانکه سرجان ملکم در کتاب معروفش می نویسد ، سلاطین ایران ، که دین اسلام پذیرفتند ، مایل نبودند تمامی اختیارات حکومتی شان را نیاز محراب شریعت کنند و بدین لحاظ آنچه را که لازم داشتند از قوانین شرع اختیار و بقیه را با رسوم حکومت خویش مطابقت دادند .
بدین قرار ، امور سیاسی و اداری و قضایی ایالات ، قطع نظر از موارد مخصوص مداخله حکام شرع ، در کف کفایت نمایندگان اعزامی از پایتخت قرار داشت و اینان تقریبا دارای همان قدرت و اختیار بودند که شاه مملکت در پایتخت داشت .
از میان حکام عرف ، که از پایتخت به ولایات گسیل می شدند ، به ندرت می توان یافت کسانی را که به وظایف واقعیشان آشنا و افکار و فعالیتشان را در مسیر عمران و آبادی منطقه و حسن جریان امور و رفع نیازمندی های مردم و اعتلای مادی و معنوی اهالی بکار برده باشند .
نیتها غالبا آلوده و پیرامون اندوختن مال و تکثیر ثروت و خالی کردن جیب خلق و نخوت فروشی به آنها و نگاه داشتن اجتماع در سطح پایین زندگی دور می زده است !
و در صورت عکس ، یعنی به هنگام جلب قلوب و خدمت به مردم و بی نیازی مادی و هدایت و ارشاد افکار به سخط و غضب مقامات ما فوق گرفتار می شده اند .
چنانکه امان الله خان افشار ، که حاکمی بی آزار و نیک سیرت بود ، به غضب محمدعلی شاه دچار شد .
و هنگامی که وصف مردمداری او به شاه رسید بی درنگ او را معزول و به تهران احضار کرد .
یا محمد رضا میرزا ، حاکم پیش از او ، را فتحعلی شاه به عنوان اینکه منتسب به دراویش سلسله نعمت الهی و از پیروان مجذوب علی شاه است ، از حکومت گیلان عزل می کند .
یا یکی از رجال معروف گیلان ، محمود خان ، که برای عروسی فرزندش ، مدیرالملک ، سکه هایی ضرب کرده بود ، به وسیله اردشیر میرزای رکن الدوله به شاه گزارش داده می شود که محمود خان به شاه یاغی شده پول سکه زده است و دعوی شاهی می کند !
یا به عکس حاکم دیگری به نام عیسی قرانلو ، که مردی اخاذ و ستم پیشه بود و مردم از جورش به ستوه آمده شکایتها کرده بودند ، وقتی برای تنبیه شاکیان و ناراضیان به مرکز رفت تا اختیرات بیشتری بگیرد و فرزندش را به جانشینی گماشت ، مردم شوریده و به سرایش حمله بردند .
با اینکه شورش مذبور را اولیا دولت نتیجه ستمکاری های وی دانسته و به نادرستی اش تا حدی پی برده بودند ، معهذا شورش مذبور یک نحو گستاخی و به اصطلاح امروز تجاسر تلقی و نماینده ای از طرف شاه مامور شد به رشت برود ، ولی نه برای تحقیق و رسیدگی ، بلکه به منظور مجازات کسانی که به سرای حاکم حمله ور شده بودند .
د رنهایت با مداخله علما و اعیان محل و مشاوره اطرافیان شاه قرانلو عزل و پس از چندی امیر اصلان خان مجد الدوله را ، که لقب دیگرش عمید الملک بود ، به حکومت گیلان فرستاد (1271 ﻫ.ق ) .
از وقایع زمان حکومت عمید الملک (1273 ﻫ.ق ) پیشامد فتح هرات است .
یکی دیگر از حکام گیلان عبد الله خان والی بود که از 1295 تا 1301 ﻫ.ق به استبداد حکومت کرد .
از دیگر نمایندگان اعزامی پایتخت که بع از والی حاکم گیلان شد ابوالفتح میرزا موید الدوله بود ( 1302 ﻫ.ق ) که دختر ناصرالدین شاه ، افسر الدوله ، را در حباله نکاح داشت .
موید الدوله تا اوایل مشروطیت زنده بود و عضویت محکمه ای را داشت به ریاست محمد حسن میرزا موید السلطنه ، با شرکت چند نفر و از جمله آن محسن صدر ( صدرالاشراف ) که آزادی خواهان را محاکمه و محکوم می کردند .
ابو نصر میرزا حسام السلطنه از دیگر حکام گیلان است که از سال 1305 تا 1308 ﻫ.ق در گیلان حکومت کرد .
حسام السلطنه پسر عموی ناصرالدین شاه بود که شهرتش را مدیون پدرش سلطان مراد میرزا حسام السلطنه می باشد .
حاکم دیگر میرزا احمد خان مشیرالسلطنه بود ، و او سه بار به حکومت گیلان منصوب شد : بار اول به سال 1301 ﻫ.ق بعد از عبد الله خان والی ، نوبت دوم به سال 1310 ﻫ.ق ، و بار سوم به سال 1313 ﻫ.ق ؛ و پیش از انتصاب حکومتی ، جهت بازدید املاک و بررسی وضع مالیاتی گیلان اعزام شد که طرز دریافت مالیات اراضی تا چند سال پیش از پیروزی انقلاب بر اساس ممیزی او صورت می گرفت .
از واقعات حکومت او سوخته شدن تمامی بازار رشت است .
مشیر السلطنه همان کسی است که وقتی محمد علی شاه متمم قانون اساسی را امضا می کرد ، گفت ؛ حال که اعلیحضرت مطابق میل مردم قانون اساسی را امضا می فرمایند خوب است دیگر مجلس شورای ملی و وکلای ملت سر جای خود بنشینند و در کارهای سیاسی مداخله نکنند .
وی پس از ترور شدن اتابک به نخست وزیری رسید و برای انتخابش به این سمت ، شاه از مجلس رای تمایل نخواست زیرا تمایل مجلس به ناصرالملک قراگوزلو بود .
کابینه مشیرالدوله دوامی نکرد و بر اثر استیضاح مجلس ، چهل روز پس از تشکیل ، ساقط گردید و ابوالقاسم ناصرالملک به نخست وزیری انتخاب شد (رمضان 1325 ﻫ.ق ) .
شاهزاده عباس میرزا ملک آرا یکی دیگر از حکام گیلان بود که به سال 1311 ﻫ.ق ، بعد از دوره دوم حکومت مشیرالسلطنه به حکومت گیلان منصوب گشت .
احداث راه شوسه رشت _ قزوین در دوران این شاهزاده انجام گرفت .
آقا باقر آبدار ، مشهور به سعد السلطنه ، یکی دیگر از حکام پیش از مشروطیت گیلان بود ، مرد خودخواه و مستبدی که تصور می کرد با اعمال قدرت هر کاری را می توان انجام داد .
از واقعات دوران حکمرانیش یکی این است که ملا حسن تحویلداری ، روحانی طرف توجه عامه ، را معلوم نیست به چه علت ، به دارالحکومه احضار کرد.
به خاطر ذکر نشدن علت احضار ملا حسن از رفتن به دار الحکومه معذرت خواست و به همین دلیل به دستور سعد السلطنه به خانه او ریختند و گوش روحانی بی گناه را به دیوار میخ کردند .
عمل ناشیانه مذبور ، علما را عصبانی کرد و به اشاره حاجی ملا محمد خمامی ، که از علمای درجه اول گیلان بود ، بازارها بسته شد و شهر متشنج گردید .
و همین عمل باعث عزل سعد السلطنه از حکومت گیلان شد .
سعد السلطنه در سال 1328 ﻫ.ق ، به علت اسائه ادب به ملا قربانعلی ، ملای متنفذ زنجان ، مورد مهاجمه واقع شد و به سختی کتک خورده سرش شکست ، هنوز جهت مداوا به قزوین نرسیده بود که بین راه در گذشت .
ملک منصور میرزا شعاع السلطنه ، فرزند مظفر الدین شاه ، به گیلان آمد و بر حسب توصیه پدر ، به مردم نرمش نشان داد و اعمالش مورد رضایت و تایید حاجی خمامی قرار گرفت .
لیکن دوره حکمرانیش کوتاه بود و به مرکز مراجعت کرد .
میرزا محمود وزیر دربار ، معروف به حکیم الملک ، حاکمی بود که گفته می شد به اجل طبیعی نمرده بلکه مسموم و مقتول شده است .
حکیم الملک پس از مبارزه با مشاغل بی حقوق دربار و حکومت کشته شد .
محمد ولی خان خلعت بری سه بار به حکومت گیلان منصوب شد .
بار اول و دوم با لقب نصر السلطنه به سالهای 1317 و 1325 ﻫ.ق ، از طرف دولت ، و بار سوم به سال 1327 ﻫ.ق به نام سپهدار از طرف ملت ؛ در هر سه بار به آبادانی شهر و تشویق طالبان علم رغبتی آشکار نشان می داد .
احداث باغ " سبزه میدان " رشت از یادگارهای اوست .
ابوالفضل میرزا عضد السلطان ، فرزند مظفر الدین شاه ، یکی دیگر از حکام پیش از مشروطیت گیلان است که دکتر مودب الدوله نفیسی ، فرزند مرحوم ناظم الاطبا ، سمت پیشکاریش را داشته و طبیب مخصوصش بوده است .
میرزا صالح خان وزیر اکرم ، که لقب دیگرش آصف الدوله است ، یکی از حکام دیگر گیلان است که مدت فرمانداریش ، به علت تقارن با جنبش مشروطیت ، محدود بود .
نصره الله خان امیر اعظم بعد از میرزا صالح وزیر اکرم با یکصد نفر قزاق به فرماندهی کاظم آقا میر پنج به فرمانداری گیلان ورود کرد .
نامبرده را محمد علی شاه مخصوصا برای سد راه افکار آزادیخواهانه به این سمت برگزیده بود .
از واقعات زمان او اشاره امیر اعظم به عمید همایون ، نایب الحکومه انزلی ، درباره قتل ابوالقاسم کرگانی است که از مشروطه خواهان مشهور انزلی بود و او را طبق این دستور تا سر حد مرگ زدند و جسد نیمه جانش را نزد امیر اعظم به رشت فرستادند.
از حکمرانان معتدل و نیک اندیش گیلان یکی هم ظهیر الدوله بود .
نامش علی و نام طریقتش صفا علی ، در خاندان اشرافیت بزرگ شده و با اوصاف درباری پرورش یافته بود ، ولی فطرتی پاک و روحی آزادمنش داشت .
آنچه از مجموع اوضاع و احوال این ادوار به دست می آید آن است که اقلیتی قوی و ستمگر به اکثریتی ضعیف و بینوا حکم می رانده اند .کسانی از این جماعت که نیک فطرت و بی آزار و وظیفه شناس بوده اند ، به علت عدم تجانس با دستگاه و فسادی که در قدرت رهبری وجود داشته یا به زودی معزول و روانه کنج انزوا می شدند و یا به دسایس رقبا و سردمداران ، راه دیار عدم در پیش می گرفتند .
کسانی که بالعکس دستشان تا مرفق آلوده به خون ضعفا و بیچارگان بود می خورده و می خورانیده و خود را با اوضاع و محیط وفق می داده اند ، روز به روز بر تقربشان افزوده می شد .
همچنانکه اعتماد السلطنه در یکی از ایام خاطراتش می نویسد : " هر که بیشتر خیانت کرد مقربتر است " .
کاپیتولاسیون ( امتیاز قضایی قونسولها ) به طوری که قبلا گفته شد ، امور حقوقی مردم را حکمرانان ایالات و ولایات قطع و وصل می کردندو سازمانی بنام دادگستری وجود نداشت .
هر جا که نیاز به اطلاعات فقهی پیدا می شد ، به حکام شرع ارجاع می کردند ؛ و چون از طرف برخی حکام ، احکام ناسخ و منسوخ صدور می یافت، لذا هرگز دعوایی به اتمام نمی رسید .
از نتایج جنگ های ایران و روس پیدایش یک مرحع سومی بود که در مواقع حدوث اختلاف بین اتباع دو دولت می بایست دادرسی کند .
این حق را دولت ایران متعاقب شکست فتحعلی شاه و انعقاد عهد نامه ترکمان چای پذیرفته بود که اتباع روس در داخل خاک ایران مطابق قانون روسیه رفتار کنند و اختلافاتشان با اتباع ایران به وسیله کارگزارها قطع و فصل شود ، نتیجه معلوم بود .
با توجه به ضعف دولتهای قاجار و بالملازمه کارگزاریها و قدرت روز افزون قونسولگری ها و اتباع روس و ایادی و عمالشان ، به نام " تاجر باشی " و " اگنت " ، صدی نود و نه محاکمات به نفع اتباع روس فیصله می یافت .
قدرت داخلی هر محل ، گذشته از قونسولگری ها ، در دست حکام و ملایان بود ؛ و اینان به علت اقتدار و نفوذشان از همان مزایا و امتیازاتی بهره مند می شدند که مورد استفاده اتباع روس بود .
عوامل جنبش مشروطه تمام دوران سلطنت ناصرالدین شاه که قریب پنجاه سال طول کشید به لهو و لعب گذشت و در این مدت متمادی ، که امکان داشت جهت عمران و آبادی کشور برنامه های وسیعی طرح و اجرا شود تا عمر سی کرور نفوس ایرانی به نکبت و فلاکت نگذرد ، به هدر رفت .
شاید شاه نصیحت جدش را به یاد داشت که به فتحعلی شاه گفته بود : " اگر می خواهی در ایران به راحتی سلطنت نمایی ، سعی کن مردم مملکت گرسنه و بی سواد باشند " .
و از گفته های ناصرالدین شاه است که " نوکری که نقل بادام را از کشور بلژیک تمیز دهدبه درد مملکت نمی خورد " .
در دوره مظفرالدین شاه ، که او نیز به حکم وراثت فریفته عیاشی و شیفته تنبلی و تن آسایی بود ، امکاناتی جهت رهایی از قیود و محدودیتها به دست آمد .
تاسیسات فرهنگی جدید ، ارتباط با اروپا و مراوده با نقاط دیگر جهان ، مطالعه مطبوعاتی همچون " ثریا " و " پرورش " مصر و " حبل المتین " کلکته و " شمس " و " اختر " استامبول و " قانون " لندن و " ملانصرالدین " بادکوبه و نظایرشان ، و همچنین کتابهایی مانند " سیاحتنامه " ابراهیم بیک و " مسائل الحیات " و " پند نامه مارکوس" طالبوت که از مشروطیت و قانون گفتگوهایی داشت ، اندکی چشم و گوش ها را باز کرد .
همزمان با جنبش مشروطیت و اندکی پیش از آ ن ، به پیروی از نیات میرزا تقی خان امیر کبیر ، که دارالفنون تهران را تاسیس کرد ، تاسیسات فرهنگی تازه ای به سبک جدید دایر شد ، و تعلیم دانش آموزان بر وفق مقتضیات روز معمول گردید .
مدارس جدید که در گیلان پا به عرصه وجود گذارد ، عبارت بودند از " مجدیه " ، " مظفریه " ، " رشدیه " ، " اتفاق " ، " اخوت " ، " شمس " ، " شرف " ، " تمدن " ، " وطن " ، " محمدیه " ،" اسلامی " و " بنات اسلامی " در رشت ؛ " حقیقت " در لاهیجان ؛ " محمدیه " و " رشدیه " و " اسلامی " در انزلی .
از آنچه در این قسمت ذکر شد ، پیداست که نهضت مشروطیت ایران عکس العمل مظالم قدرتمندان بود که موجب محرومیت افراد ملت از نعمت آزادی و سواد می شدند .
در نتیجه عوامل محرکه ، مردم آماده شدند که غبار جهل ، فقر ، بینوایی و عقب ماندگی های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را از تن ناتوان خود بتکانند و حکومت قانون و عدالت را مستقر سازند .
حوادثی که ملت را به پیروزی رسانید ناصرالدین شاه ، ظل السلطان را ، با آنکه بزرگتر از مظفرالدین میرزا بود ، به ولیعهدی انتخاب نکرد .
جهتش این بود که مادر ظل السلطان شاهزاده نبود و مطابق رسم و سنت کهن ایران ، ولایتعهدی حق فرزندی شمرده می شد که والدینش شاه زاده باشند .مظفرالدین شاه، به گفته گزاویه پائولی (مامور پذیرایی شاه درپاریس ) در کتاب معروف" اعلیحضرتها"، از نظر فهم و فکر،حکم یِک بچه دوازده ساله را داشت .بی نهایت ترسو و بلهوس و بهانه گیر بود ؛ وبنابه نوشته ادوارد براون ، مردی ساده دل و خوش باور و بی اراده و تغییر پذیر و دستخوش درباریان فاسد بود.
مظفرالدین شاه، در یکی از روزها ، گفته بود اگر ایران مانند سایر دول دنیا مشروطه می شد هم من آسوده بودم هم رعیت ، ناگهان امیر بهادر جنگ از کوره در رفته گفت اگر یک بار دیگر اعلیحضرت همچون فرمایشی بفرمایند من شکم خود را پاره می کنم.
از این گفتار، نفوذ کلام شاه تا حدی بدست می آیدو نظر ادوارد براون که به آن اشاره شد تایید می شود.
حوادثی که منجر به صدور فرمان مشروطیت گردید، در کتب تاریخی مفصلا مذکور است.
اجمالش این است که مردم تعدیات حکام و بی تفاوتی سلاطین و خود سری رجال و بی نظمی کارها به ستوه آمده بودند .قیام از زمانی آغاز شد که بازرگانان تهران مسیو نوز بلژیکی، رئیس کل گمرکات،را به اخذ حقوق گمرکی بیش از حد متعارف متهم ساختند، و وقتی شکایت خود را ،بوسیله سعدالدوله برای صدر اعظم (عین الدوله) فرستادند،عین الدوله گفت : "این لوطی بازیها چیست؟
همه را دهان توپ خواهم گذاشت ." مردم پایتخت از خشونت غیرقابل تحمل حاکم تهران همچنین از عمل نا شیانه رئیس کل گمرکات ،که تجار را به فحش کشیدو عکسی که با عمامه و ردا برای استحزا در حال کشیدن غلیان گرفت،به هیجان آمده در مسجد شاه و مسجد جامع و حضرت عبدالعظیم و شهر مذهبی قم مجتمع و متحصن شدند و با سخنرانیها و دادن شعارها ضد علا الدوله و عین الدوله و اقداماتی که آنها در جهت خلاف مصالح ملت و مملکت به عمل می آوردند، خوهان حکومت دموکراسی و عدالتخانه شدند.
همزمان با تحصن مردم پایتخت در قم و حضرت عبدالعظیم و سفارت انگلیس ، جماعتی هم در رشت به قونسولگری انگلیس متحصن شدند.
انگیزه تحصن مردم را در قونسولگری انگلیس رحیم شیشه بر ،که از پیشکسوتان جنبش مشروطه بود، چنین تعریف می کرد که میرزا تقی خان میراب با یک نفر از سمیعی ها (مستوفی) اختلاف ملکی پیدا کرده بودکه اختلاف مذکور سرانجام به صلح و سازش پایان یافت.
حکمران گیلان که از این اختلاف استحضار داشت متعاقب ختم غائله و سازش طرفین ، حقوق دیوانی را علی الرسم مطالبه کرد و آنها پاسخ دادند سوتفاهمی پیش آمده بود که بحمداله رفع شده و با عدم طرح اختلاف در محضر ایالت (حکمران گیلان )، حقوق و عوارض دیوانی نیز به آنان تعلق نمی گیرد.
اما جواب مزبور ایالت را قانع نساخت و همچنان به وصول عوترض پافشاری نمود.
متداعیین که نمی توانستند با با قدرت حاکم ستیز کنند به قونسولخانه انگلیس رفته متحصن شدند.
مجامع سری و انجمنهایی که برای بدست آوردن آزادی تلاش می کردند، از فرصت استفاده کرده به عنوان نداشتن امنیت به متحصنین پیوستند و در تلگرافی که به مرکز مخابره شد مطالبه قانون و آزادی کردند.(رجب 1324) شمار متحصنین روز به روز افزایش می یافت ،تاآنکه میرزا حسین خان بانکی پیامی از جانب قونسول ابلاغ کرد مبنی بر اینکه تحصن آقایان را به سفارت تلگراف کرده بهتر است که تا وصول جواب، قونسولگری را ترک بفرمایند، زیرا تلگرافی که از اداره تلگراف به مرکز مخابره شده حاکی از اینست که اجتماع در قونسولگری از طرف رجاله ها و بی سرو پاهاست و قراراست شارژ دافر سفارت به رشت آمده، موضوع را تحقیق کند .
پناهندگان ، از قبول تکلیف قونسول سر باز می زدنند و حاضر به خروج از قونسولخانه نمی شوند ، تا آنکه شارژدافر سفارت (مستر چرچیل) به رشت آمده می بیند اولا ازدحام از طرف رجاله ها و بی سر و پاها نیست ، افراد با شخصیتی از هر طبقه در این اجتماع حضور دارند ثانیا تعدادشان بیش از آن مقدار است که رئیس تلگراف به مرکز مخابره نموده .
این بود که پیشنهاد می کند شخصی از طرف متحصنین انتخاب و با وی در زمینه علت علت تجمع و خواسته های آنان مذاکره شود .
متحصنین ملک الحکما را به نمایندگی تعیین می کنند ؛ و او بعد از توضیح علت تحصن ، پیغام می آورد که بیانات نماینده را به دقت شنیده است و مراتب را به اطلاع اولیای امور خواهد رسانید ؛ معذلک صلاح شما در این است که در قونسولخانه نمانده منتظر اقدامات سریعی که بطور قطع انجام خواهد گرفت باشید .
پناهندگان باز هم سماجت کرده بیرون نمی روند و راوی این داستان را انتخاب می کنند و او در توضیحات بیشترش به شارژ دافر انگلیس صریحا اعلام می دارد که ملت خواهان مشروطه است _ قانون و آزادی و عدالتخانه می خواهد .
چرچیل قول می دهد که از متحصنین به وجه شایسته ای حمایت کند به شرط آنکه بلادرنگ از قونسولخانه خارج شوند .
با اتخاذ سند از قول رسمی و جدی شارژ دافر انگلیس ، جمعیت متحصنین قونسولگری را ترک کرده و به دار الحکومه می روند .
فرماندار وقت ، نیمی از روی ترس و نیم دیگر از روی اکراه ، پیشاهنگان جنبش مشروطه را می پذیرد و مردم ، مسجدی وار ، در کف یکی از اتاق های حکومتی نشسته از آزادی و حقوق ملت و عدالتخانه سخن می گویند و سرانجام با شعار های " زنده باد مشروطه !
" و " نابود باد استبداد !
" متفرق شده به خانه های خویش باز می گردند .
مجامع و اجتماعات سری که پیش از این واقعه تشکیل یافته بودند ، از این به بعد علنی می شود و گذشته از ازدیاد و گسترش آنها ، تماسی هم بین آنها با سوسیال دمکراتهای گرجستان و قفقاز ، بر اثر رفت و آمد دائمی ایرانیان به خارج کشور ، برقرار می گردد .
کمیته مرکزی حزب سوسیال دمکرات در مرکز گرجستان بود که شعبه ای هم در بادکوبه داشت و افراد با شخصیت و معروفی همچون صادق رحیم زاده و نریمان نریمانوف اعضای حزب بودند .
چون آزادی خواهان روسیه در عصر حکومت تزارها محدودیتهایی داشتند و خود زیر فشار و تضییقات مستبدانه به سر می بردند و نمی توانستند برای همدردی با آزادی خواهان ایران دست به اقدامات علنی بزنند ، لذا وعده های صریح و قطعی دادند که از کمک و مساعدت های سریشان به آزادی خواهان ایران دریغ نورزند و چنین نیز شد .
محمد علی شاه مخالف مشروطیت مظفر الدین شاه در 18 شعبان 1324 نخستین مجلس شورای ملی را با حضور 64 نفر از وکلای ملت افتتاح کرد و با رسیدن منتخبین ولایات ، وضع قوانین و تعدیل مالیات و سایر اقدامات پارلمانی شروع شد .
نمایندگان منتخب گیلان در این دوره عبارت بودند از میرزا هادی خان لاهیجانی (دبیر رسائل ) ، آقا محمد یزدی ( وکیل التجار ) ، شیخ حسن رشتی ( حسام الاسلام ) ، حاجی آقا میر رشتی ( بحر العلوم ) ، شیخ حسن ( فلک المعالی ) و میرزا محمد علی خان رحمت آبادی .
مظفر الدین شاه در 14 ذیقعده 1324 بدرود حیات گفت و ولیعهد بلافاصله به جای پدر نشست و ده روز بعد تاج گذاری کرد و در جشن تاجگذاریش همه رجال و ارکان مملکت را دعوت کرد مگر مجلسیان را ؛ و این نخستین واکنش کینه توزانه اش نسبت به بانیان مشروطیت بود .
اقدام دیگرش اینکه می خواست با دست سید محمد طباطبائی و سید عبد الله بهبهانی ، که از علمای مشروطیت بودند ، انجمن ایالتی تبریز را بکوبد و توفیق نیافت .
مظفر الدین شاه در آخرین روزهای زندگیش می گفت : " این آقا ( اشاره به محمد علی میرزا ) را شما نمی شناسید که به عین ، مثل ظل السلطان و آغا محمد خان است .
قساوت را از آنها به ارث برده .
من به ولیعهدیش راضی نبودم و قصد داشتم شعاع السلطنه را ولیعهد کنم ولی نگذاشتند .
خدا لعنت کند کسانی را که مرا به این کار واداشتند " .