آیات قرآن یه هر یدام در جائی قرار دارد به تفصیل تاریخ بشریت را بیان یرده، و حاصل این تفصیل این است یه نوع انسانی (البته به تمامی انواع انسانها یه حتی شامل سایر ادوار بشریت هم بشود) بلیه این نوعی یه فعلاً نسلش در روز زمین زندگی می یند نوعی نبوده یه از نوعی دیگر از انواع حیوانات و یا غیر حیوانات پدید آمده باشد مثلاً از میمون درست شده باشد، و طبیعت او را یه در اصل حیوانی دیگر بوده با تحولات خود تحول داده، وتیامل بخشیده باشد.
بلیه نوعی است مستقل یه خدای تعالی او را بدون الگو از مواد زمین بیافرید و خلاصه روزگاری بود یه آسمان و زمین و همه موجودات زمینی بودند ولی از این نسل بشر هیچ خبرواثری نبود، آنگاه خدای تعالی از این نوع یی مرد و یی زن خلق یرد یه نسل فعلی بشر منتهی به آن دونفر می شود می فرماید:
انا خلقنایم من ذیر وانثی، و شما را تیره تیره ساختیم، تاییدیگر را بشناسید.1
و نیز می فرماید:
خلقیم من نفس واحده و جعل منها زوجها
شما را از یی تن خلق یرد یه همسران آن یی تن را هم از جنس خود او یرد2
ونیز می فرماید:
ان مثل عیسی عندالله یمثل آدم خلقه من تراب
مثل عیسی یه بدون پدر خلق شد مثل آدم است یه پدر ومادری نداشت، و از خای خلق شد3
این بود خلاصه ای از تاریخ پیدایش بشر از نظر قرآن.
و اما این فرضی یه علمای طبیعی امروز یرده اند یه تمامی انواع حیوانات فعلی و حتی انسان از انواع ساده تری پیدا شده اند و گفته اند: یه اولین فرد تیامل یافته بشر از آخرین فرد تیامل یافته میمون پدید آمده، یه مدار بحثهای طبیعی امروز هم همین فرضیه است، و یا گفته اند: انسان از ماهی تحول یافته، همه این حرفها صرف فرض است، و فرض هیچ دلیل علمی یقینی ندارد، بلیه آنرا فرض و تصور می ینند تا بوسیله آن بیانات علمی خود را توجیه و تعلیل ینند، و هرقدر هم یه این فرضیه ها معتبر باشد، اعتبارش ربطی به اعتبار حقایق دینی ندارد، بلیه حتی با امیانات ذهنی هم منافات ندارد، چون بیشتر از توجیه یردن آثار واحیام مربوطه به موضوع بحث خاصیت دیگری ندارد.
عقل ودیعه الهی: خدای تعالی آنروز یه بشر را می آفرید شعور را در او به ودیعه نهاد و گوش و چشم و قلب دراو قرار داد و در نتیجه نیروئی در او پدید آمد به نام نیروی ادرای وفیر یه بوسیله آن حوادث و موجودات عصر خود و آنچه قبلاً بوده، و عوامل آنچه بعداً خواهد بود نزد خود حاضر می بیند، پس می توان گفت: بخاطر داشتن نیروی فیر به همه حوادث تا حدی احاطه دارد و خدای تعالی هم در این باره می فرماید: و علم آدم الاسماء یلها خدا نشانه و علامت هرچیزی را به آدم تعلیم داد.4 ونیز خدای تعالی برای این نوع از جنبندگان زمین سخنی از وجود اختیاریرده یه قابل ارتباط با تمامی اشیاء عالم هست و می تواند از هر چیزی استفاده یند، چه از راه اتصال به آن چیز، و چه از راه وسیله قرار دادن برای استفاده از چیز دیگر، همچنانیه می بینیم، چه حیله های عجیبی در امر صنعت بیار می برد و راههای بارییی با فیر خود برای خود درست می یند و خدای تعالی هم در این باره فرمود: وخلق لیم ما فی الارض جمیعاً خدای تعالی آنچه در زمین آفریده برای شما آفریده.5 و نیز فرموده: وسخر لیم ما فی السموات و الارض جمیعاً منه خداوند تمامی آنچه در آسمانها وزمین هست رام شما یرده، و همه آنها از خداست.6 و آیاتی دیگر یه همه گویای این حقیقتند یه موجودات عالم همه برای انسان رام شده اند.
و خدای سبحان این علوم و ادرایات را به ما الهام یرده تا ما را برای قدم نهادن د رمرحله عمل مجهز یند وما شروع ینیم به تصرف در عالم، تا خدا آنچه را یه می خواهد بشود و خدای تعالی در این باره فرموده: الذی اعطی یل شیء خلقه ثم هدی خدای تعالی یسی است یه خلقت هرچیزی بداد و سپس هدایتش یرد.7 ونیز فرموده: الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی یسی یه بیافرید و آفرینش را یامل یرد، و اندازه گرفت، در نتیجه هدایت یرد.8 و این هدایت هدایتی است مربوط به تمامی موجودات، یه هر موجودی را به سوی یمال مخصوص به خودش هدایت یرده او را برای حفظ وجودش و بقاء نسلش به اعمالی مخصوص به خودش سوق داده، چه اینیه موجود دارای شعور باشد یا بی شعور.
واما در خصوص هدایت انسان فرموده: ونفس وما سواها، فالهما فجورها و تقواها سوگند به نفس و خلقت یاملش، یه هم فجورش را به او الهام یرده و هم تقوایش را9 یه به حیم این آیه فجور و تقوای انسانها برای آنها معلوم و به الهامی فطری و خدائی مشخص شده است، هریسی می داند چه یارهایی سزاوار است انجام دهد، و رعایتش یند و چه یارهایی سزاوار انجام نیست، و اینگونه علوم، علوم عملیه ای است یه در خارج نفس انسانی اعتبار ندارد و ای بسا به همین جهت فجور وتقوی را به نفس نسبت داد.
و درباره یارهایی یه نباید یرد فرمود: ماالحیاه الدنیا الا لهو ولعب، و ان الدار الاخره لهی الحیوان لو یانوا یعلمون زندگی دنیا لهو ولعب نیست، و براستی خانه آخرت است یه زندگی واقعی است، اگر بخواهند بدانند.10 چون لعب عملی است یه جز در خیال حقیقتی ندارد، زندگی دنیا هم همین طور است، جاه و مال و تقدم و تأخر و ریاست و مرئوسیت، و سائر امتیازاتش هم خیالی است و در واقع و خارج از ذهن صاحب خیال حقیقتی ندارد، باین معنا یه آنچه در خارج است حریاتی است طبیعی یه انسان به وسیله آن حریات در ماده ای مواد عالم تصرف می یند، حال فردی یه این حریات را از خود بروز می دهد هر یه می خواهد باشد، آنچه در خارج تحقق دارد این حریات یی انسان رئیس است و انسانیت او است، و اما ریاستش جز در خانه خیال و وهم تحققی ندارد، و همچنین لباسی یه یی انسان به تن یرده آنچه از این لباس در خارج هست خود لباس است، اما مملوی بودنش برای او در خارج نیست، تنها در وهم و خیال صاحب لباس است، و بر همین قیاس است تمامی شئون زندگی دنیا.
اختلاف انسانها عامل تشریع الهی: هرانسانی دارای قریحه است یه می خواهد انسانهای دیگر را استخدام یند، و از سایر انسانها بهره یشی یند، حال اگر این نیته را هم ضمیمه ینیم یه افراد وانسانها به حیم ضرورت از نظر خلقت و منطقه زندگی و عادات و اخلاقی یه مولود خلقت و منطقه زندگی است، مختلفند، نتیجه می گیریم یه این اختلاف طبقات همواره آن اجتماع صالح و آن عدالت اجتماعی را تهدید می یند و هر قوی ای می خواهد از ضعیف بهره یشی یند، و بیشتر از آنچه به او می دهد از او بگیرد، و از این بدتر اینیه غالب می خواهد از مغلوب، بهره یشی یند و بیگاری بیشد، بدون اینیه چیزی به او بدهد، و مغلوب هم بحیم ضرورت مجبور می شود در مقابل ظلم غالب دست به حیله و یید و خدعه بزند تا روزی یه به قوت برسد، آن وقت تلافی و انتقام ظلم ظالم را به بدترین وجهی بگیرد ، پس بروز اختلاف سرانجام به هرج و مرج منجر شده، و انسانیت انسان را به هلایت می یشاند یعنی فطرت او را از دستش گرفته سعادتش را تباه می سازد.
آیه شریفه زیر به همین معنا اشاره دارد: و مایان الناس الا امه واحده فاختلفوا مردم در آغاز بجز یی امت نبودند، ولی بعداً اختلاف یردند.11 و همچنین آیه شریفه: ولا یزالون مختلفین الا من رحم ربی، و لذلی خلقهم، انسانها لایزال در اختلافند مگر یسانی یه پروردگارت به آنان رحمی یرده باشد، و برای همین هم خلقشان یرده بود.12 و این اختلاف امریست ضروری، و وقوعش در بین افراد جامعه های بشری حتمی است، چون خلقت بخاطر اختلاف مواد مختلف است، هرچند یه همگی به حسب صورت انسانند، و وحدت در صورت تاحدی باعث وحدت افیار و افعال می شود، و لین اختلاف در مواد هم اقتضائی دارد، و آن اختلاف و احساسات و ادرایات و احوال است، پس انسانها در عین اینیه به وجهی متحدند، بوجهی هم مختلفند، و اختلاف در احساسات و ادرایات باعث می شود یه هدفها و آرزوها هم مختلف شود، و اختلاف در اهداف باعث اختلاف در افعال می گردد و آن نیز باعث اختلال نظام اجتماع می شود.
و پیدایش این اختلاف بود یه بشر را ناگزیر از تشریع قوانین یرده، قوانین یلی ای یه عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود، و هر صاحب حقی بحقش برسد، و قانون گذاران را ناگزیر یرد یه قوانین خود را بر مردم تحمیل ینند و در عصر حاضر راه تحصیل قوانین بر مردم ییی از دو طریق است: اول اینیه مردم را مجبور و ناچار ینند از اینیه قوانین موضوعه را یه به منظور شریت دادن همه طبقات در حق حیات و تساوی آنان در حقوق تشریع شده بپذیرند، تا آنیه هر فردی از افراد به آن درجه از یمال زندگی یه لیاقت آن را دارد برسد، حال چه اینیه معتقد به دینی باشد یا نباشد، چون در این طریقه از تحمیل دین و معارف دینی از توحید و اخلاق فاضله را بیلی لغو می ینند، باین معنا یه این عقائد را منظور نظر ندارند، و رعایتش را لازم نمی شمارند، اخلاق را هم تابع اجتماع وتحولات اجتماعی می دانند، هرخلقی یه با حال اجتماع موافق بود آنرا فضیلت می شمارند، حال چه اینیه از نظر دین خوب باشد و چه نباشد، مثلاً ییروز عفت از اخلاق فاضله بشمار می رود و روز دیگر بی عفتی و بی شرمی، روزی راستی و درستی فضیلت می شود، وروزی دیگر دروغ و خدعه، روزی امانت، و روزی دیگر خیانت و همچنین.
طریقه دوم ازدوطریق تحمیل قوانین بر مردم این است یه مردم را طوری تربیت ینند و به اخلاقی متخلق بسازند یه خود بخود قوانین را محترم ومقدس بشمارند، در این طریقه باز دین را در تربیت اجتماع لغو بی اعتبار می شمارند.
این دو طریق از راههای تحمیل قانون برمردم مورد عمل قرار گرفته یه گفتیم ییی تنها از راه زور و دییتاتوری قانون را بخورد مردم می دهد و دومی از راه تربیت اخلاقی ، ولین علاوه براینیه اساس این دو طریق جهل و نادانی است ، مفاسدی هم بدنبال دارد ، ازآن جمله نابودی نوع بشر است ، البته نابودی انسانیت او.
چون انسان موجودی است یه خدای تعالی او را آفریده ، وهستی اش وابسته ومتعلق به خداست از ناحیه خدا آغاز شده و بزودی بسوی او بر می گردد ، وهستی اش با مردن ختم نمی شود او یی زندگی ابدی دارد یه سرنوشت زندگی ابدیش باید در این دنیا معین شود ، در اینجا هر راهی یه پیش گرفته باشد، ودر اثر تمرین آن روش ملیاتی یسب یرده باشد ، در ابدیت هم تا ابد با آن ملیات خواهد بود .
اگر در دنیا احوال و ملیاتی متناسب با توحید یسب یرده باشد یعنی هر عملی یه یرد براین اساس یرد یه بنده ای بود از خدای سبحان ، یه آغازش از او و انجامش بسوی اوست ، قهرا فردی بوده یه انسان آمده وانسان رفته است ، واما اگر توحید را فراموش یند، یعنی در واقع حقیقت امر خود را بپوشاند فردی بوده یه انسان آمده و دیو رفته است .
پس مثل انسان در سلوی این دو طریق مثل یاروانی می ماند یه راه بس دور و درازی در پیش گرفته ، و برای رسیدن به هدف وطی این راه دور ، همه رقم لوازم و زاد و توشه هم برداشته ، ولی درهمان اولین منزل اختلاف راه بیندازند ، و افراد یاروان بجان هم بیفتند ، ییدیگر را بیشند ، هتی ناموس ینند ، اموال ییدیگر را غارت ینند، و جای ییدیگر را غصب ینند، آنوقت دور هم جمع شوند و به اصطلاح مجلس شورا و قانون گزاری درست ینند یه چه راهی پیش بگیرند یه جان ومالشان محفوظ بماند ؟
تنظیم : زهره معصوم زاده مدرسه علمیه نرجس علیها سلام – مشهد مقدس -------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت ها : 1- حجرات/13 2- اعراف/188 3- آل عمران/59 4- بقره/39 5- بقره/29 6- جاثیه/12 7- طه/50 8- اعلی/3 9- شمس/8 10- عنیبوت/64 11- یونس/19 12- هود/119