لیس الذکر کالانثی
عمیق ترین و عجیب ترین قدرت نمایی در خدا آفرینش زن بود چرا که به وسیله مریم کلمه الله تمام گردید وعیسی از مریم بدون پدر به دنیا آمد.فرزندی که نشانه ذات حق بر عالمیان قرارگرفته است در گهواره بامردم سخن می گوید واز یک زن فرزندی بدون پدربه دنیا آید که کلمه ای از کلمات اله باشد.
تفسیر المیزان ج3ص171
چرا؟سرگذشت هویتی حقوقی اجتماعی سیاسی زنان که همواره نیمی از جمعیت انسانی را تشکیل می دهند به فراموشی سپرده شده است وگاهی دوگانگی برخورد با زنان آنان را به چالش با مردان فرا خوانده است.
در گذشته ایران هیچ گونه حمایتی از هویت زنان به عمل نیامده است گرچه چالش های تاریخی بیانگر نوعی نگاهی نیم رخ به هویت زنان را دارد.
به خصوص در دوره ساسانیان زن از یک حمایت قانونی برخوردار گردید1.اما دیری نپایید که حمایت آناننیز به فراموشی سپرده شد.دلایل این مورد حمایت قرار نگرفتن آنان زیاد است که در این جا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1.
حس غیرت مردان از ترس اینکه زنان آنان با بیگانگان معاشرتی داشته باشند.
2.
جهل وناآگاهی خود زنان نسبت به حوقوقشان.
3.
مشکلات اجتماعی اعم از تاخت وتاز های میان اقوام وملل ویا اختلافات داخلی.
4.
حاکمیت استبداد که گاهی از ارزش معنوی زنان می کاهید.این استبداد گاهی در حوزه خصوصی خانوادگی وگاهی در حوزه عمومی به وسیله حاکمان جور تحقق پیدا می کرد.
5.
قرائت یک سویه دینی آمیخته با بعضی کج اندیشی ها و مقدس مآبی های گروهی متعصب که به دور از عقلانیت بود.
غرور نخوت مردان که خود را از نظر هویت و آفرینش برتر از زنان می دانستندودر همین جا به یاد عارف مشهور رابعه عدویه سخنی را از وی می آوریمکه می گوید:((در افتخار زنان همین بس که هیچگاه همانند مردان دچار کبر و غرور نگشته ودر طول تاریخ زنی را نداریم که به مانند مردان ادعای خدایی کرده باشد واین جرئت و بی ادبی از مردان سر زده است.
واما دلایلی که مربوط به خود زنان می شود:
آنچه مسلم است زنان درطول تاریخ غالبا ابزار زندگی مردان بوده اند وپله ترقی یا به قول معروف سنگ زیرین آسیاب بوده اند نه بیشتر.
اگر بخواهیم به دلایل پذیرفته شدن این نقش توسط زنان بپردازیم دلایل زیادی را می توان ذکر کرد از آن جمله داریم:
1.
اینکه زنان عاشق زندگی هستندوعشق به فرزندان درونشان موج می زند
2.
برای اکثر زنان رضایتمندی از زندگی زمانی حاصل می شود که همسر وفرزندانشان در کار وتحصیل و در عرصه های اجتماعی موفقیت بدست آورند بنابراین همیشه زنان در پشت صحنه زندگی قرار می گیرند و در واقع همیشه به دنبال هر مرد موفقی یک زن فداکار و از خود گذشته وجود دارد.
برای اکثر زنان رضایتمندی از زندگی زمانی حاصل می شود که همسر وفرزندانشان در کار وتحصیل و در عرصه های اجتماعی موفقیت بدست آورند بنابراین همیشه زنان در پشت صحنه زندگی قرار می گیرند و در واقع همیشه به دنبال هر مرد موفقی یک زن فداکار و از خود گذشته وجود دارد.
محدودیت های اجتماعی فرهنگی که از کودکی شامل حال فرزندان دختر در خوانواده ها می شود ومانع رشدآنان می شودطبق تحقیقاتی که صورت گرفته در خانواده هایی که دارای فرزند دختر وپسر باشند و همچنین مواجه با فقر مالی باشند اگر بنا باشد تنها یکی از فرزندان خود را برای تحصیل انتخاب کنند مسلما فرزند پسر انتخاب خواهد کرد.
محدودیت های فیزیکی طبیعی که مانع ازفعالیت های اجتماعی وفرهنگی وعلمی درزنان می شود.
ودلایل دیگر که از حوصله این مقال خارج است.
با توجه به جمیع جهات اینکه زنان در طول تاریخ هرگز فرصت نیافتند که انسان بودن خود راثابت کنندو همیشه به عنوان موجودی در درجه دوم اهمیت وگاهی حتی برای ترقی فرزندان در در درجه سوم اهمیت حتی در خانواده های خود محسوب می شدند.
زمانی که زنان در عرصه های حقوقی اجتماعی دینی غائب اند نبای تعجب کرد که چرا در دادگاههاحقوق زنان پایمال می شودو در اجتماع پست های مدیریتی بالا فقط به مردان تفویض می شودودر عرصه های مذهبی زمانی که تمام مفسران قران واحادیث مردان هستند آیا واقعا همه به درستی تفسیر شده اند.زمانیکه استاد شهید مطهری می فرماید که مسلما تفسیر و فتوا مجتهد شهری با مجتهد روستایی متفاوت است.آیا می توان با اطمینان خاطر گفت که هر چه تا به حالاز احادیث تفسیر شده است درست است ویا اینکه چرا به بعضی از روایات خیلی توجه وتاکید شده و بعضی به فراموشی سپرده شده که نمونه آن آورده می شود.
تساوی مرد و زن از نظر خلقت در قران کریم هر جا سخن از آفرینش انسان است تفاوتی بین زن ومرد دیده نمی شودو همان طور که می دانیم اساس تفاوت انسان با سایر مخلوقات درسه چیز است: انسان دارای اختیار است.
خداوند از روح خود در انسان دمیده است تنها مخلوقی است که حیات پس از مرگ دارد.
همچنین در قران کریم در آیه 56 سوره ذاریات می فرماید:ما جن وانس را نیافریدیم مگر اینکه پرستش کنند مرا)).بنابراین درتمام موارد ذکر شده در بالا که بیانگر اساس وهدف خلقت است تفاوتی بین زن ومرد نمی باشد وانسانچه مرد باشد وچه زن باید خودش را برای هدف نهایی خلقت آماده کند وبارها در قران کریم خوانده می شود انسان مورد امتحان الهی قرار می گیرد ومسلما کسی که توانایی تشخیص خوب وبد را نداشته باشد یا دچار نقصان عقل باشد یا نباید مورد امتحان قرار گیرد یا باید امتحانش ساده تر باشد در صورتی که در هیچ جایی از قران ذکر نشده که فقط مردان مورد امتحان قرار می گیرد وزنان از این قاعده مستثنی هستند و یا امتحان آنها ساده تر است.
اگر در عقل وشعور زنان نسبت به مردان شک کنیم(نعوذبالله) اول باید در عدالت خدا شک داشته باشیم.
آیا درابتدای خلقت خداوند موجودی را خلق کرد(حوا)که ناقص العقل بود و از او مانند یک موجود کامل (آدم)امتحان گرفت وسپس هر دو را از درگاه الهی بیرون راند و آنها را مجازاتی یکسان کرد!
کدام عقل سلیمی این را می پذیرد؟
بنابراین در اساس خلقت خداوند تفاوتی بین زن ومرد نیست اما درمسیر تکامل هر یک از این دو نوع انسان وظایف متفاوتی را پذیرفته اند که هیچ یک دلیل بر برتری دیگری نیست.
ان اکرمکم عندالله اتقیکم اینکه زن می تواند فرزندی به دنیا آورد ویا انکه دارای روح لطیفی است دلیل ضعف زنان نیست.
استاد شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام در صفحه119می فرماید: خدا در قران می فرماید زمین و آسمان و ابروبادو گیاه و حیوان همه برای انسان آفریده شده اما هرگز نمی گوید که زن برای مرد آفریده شده است.
اسلام می گوید(هن لباس لکم و انتم لباس لهن) زنان زینت وپوشش شما هستند و شما زینت وپوشش آنها.
بنا براین هر کدام از زن ومرد جلوه ای از وجود خدا هستند مرد جلوه جلالیت وزن جلوه رحمانیت خدا.
و البته می دانیم که خداوند در اکثر مواقع رحمانیتش بر جلالیتش غلبه دارد.
در روایت است که همان طور که مادر به فرزندانش عشق می ورزد خداوند مخلوقاتش را دوست دارد بلکه عشق خدا به مخلوقاتش بیش از عشق مادر به فرزندش است.
عارف صاحب نام مولانای عزیز می فرماید: مؤنث یا مذکر بودن در طی مسیر الهی نمی تواند مسئله ای باشد روحی که به سوی خدا می رود بالاتر از این تفاوت های مادی می باشد ومانند حیات مادی و طبیعی نیست که از خشک و تر این دنیا به وجود آمده باشد وبه امور مادی وابسته باشد پس نباید آنها را مقایسه کردزیرا این تفاوت هادر عالم برین وروحانی نخواهد بودپس روح جنس زن با روح جنس مرد هیچگونه تفاوتی ندارد ودر هر قالبی جلوه کند تجلی گاه خداوند و اوصاف کمال حق خواهند بود.
از دید گاه مولانا عقل ونفس نمادی اذمرد وزن هستندآنها دوبعد یک حقیقت اندوالبته این زن است که مارا به سوی عقل وحق رهبری می کندزیرا مظهر کمال خلقت میباشدهم از این جهت که بعد از مرد آفریده شده است پس نسبت به موجود قبلی (آدم) کامل تر است و دیگر اینکه زن علتی برای وجود انسان های بعدی گشته است.
((اسلام برای شما انقدر احترام قا ئل است که برای مردان نیست)) امام خمینی صحیفه نور ج5ص177 زن در آیات قرآن یکی از مواردی که می توان به عنوان حربه ای علیه زنان استفاده کرد کما اینکه استفاده هم شده سوره آل عمران آیه36-ولیس الذکر کالانثی- است .
این آیه را به دو گونه تفسیر کرده اند:عده ای می گویند چون جنس مرد بهتر است واز ویژگی های خاص به خود برخوردار است.پس آیه را باید به طور معکوس معنا کرد چرا که تشبیه یک تشبیه معکوس است بنابرین آیه به این گونه معنا می شود که : زن چون از هر حیث از مقام پایینی برخوردار است به همین دلیل خود مادر حضرت مریم نیزاعتقاد خوش را مطابق با واقع بیان می کند که زنان مثل مردان نیستند.
این درحالی است که عقیده بعضی درست بر خلاف این است ومی گویند این یک تشبیه معکوس نیست بلکه یک تشبیه اصل و مستقیم است.زیرا می خواهد بگوید: نقش وتوانایی مرد هرگز به نقش و تواناییزن نمی رسد چرا که ظرافت های زن منحصر به خودش است.بنابرین مرد نمی تواند نقش زن را ایفا کند.
در اینجا بهتر است به اصل آیه توجه دقیق تری نماییم.
(به یاد آور آنگاه که زن عمران گفت:پروردگارا من عهد کردم فرزندی که در رحم من است رادر راه خدمت به تو آزاد کنم پس این عهد را پذیرا باش که تو شنونده خواسته های بندگانت هستی و به همه اسرار وحوال آنان آگاهی.پس وقتی فرزند رابزایید گفت: پروردگارا فرزندی که زادم دختر است وخدا بر آنچه زاییده شده داناتر است وپسر ودختر یکسان نخواهد بود .) در تفسیر جمله معترضهچند نظر است یکی اینکه جمله اول« وخدا بر آنچه زاییده شده داناتر است» از خدا است، ولی جمله دوم یعنی «وپسر ودختر یکسان نخواهد بود » گفته زن عمران است که مرد مثل زن نیست ونظر دیگر اینکه هر دوجمله از زن عمران است تا تطبیق با اندیشه زن عمران کند که نذر وعهد باخداکرده بود تافرزندش را در راه خدمت به خدا آزاد کندو جمله اول سلب اختیار واراده خود در برابر اراده حق می نماید و نظر دیگر اینکه هردو جمله از آن خداوند است.
مرحوم علامه طباطبایی نظر سوم را پذیرفته است وچنین استدلال می کند که: «اگر این دو جمله معترضه ویا حتی جمله دوم از زن عمران بودنخست اینکه لزومی نداشت که مرد در جمله دوم مقدم بر زن بدارد بلکه باید می گفت زن مثل مرد نیست ودیگر اینکه زن عمران از باب حسرت واندوه به آنچه می خواسته نرسیده است،این عبارت را بر زبان جاری ساخته باشد که مرد مثل زن نیست ،برتری این دو را در ذات حق می داندو بس.
بر فرض چیز هایی که در ذهن زن عمران برای خدمت این مرد در راه خدا می گذشت.نهایت امر آن بود که او یک عیسایی شود که مریضانی را شفا دهد مردگانی را زنده کند.
در حالی که عمیق ترین و عجیب ترین قدرت نمایی در خدا آفرینش زن بود چرا که به وسیله مریم کلمه الله تمام گردید وعیسی از مریم بدون پدر به دنیا آمد.فرزندی که نشانه ذات حق بر عالمیان قرارگرفته است در گهواره بامردم سخن می گوید واز یک زن فرزندی بدون پدربه دنیا آید که کلمه ای از کلمات اله باشد.خداوند اراده کرده برای تثبیت موقعیت آفرینش خویش بار دیگر مثلی برای آدم ابوالبشر درجامعه بیاورد تا افکار متزلزلی که درمورد خلقت آدم شک داشتند را از تزلزل بیرون بیاورد بدین معنا که آدم ابوالبشر بسان عیسی که بدون پدر از رحم مادر بیرون آمد.بنابراین لیس الذکر کالانثی گفته خداوند است که می خواهد به ارزش های وجودی زن بپردازدو سوم اینکه وقتی این گفته را سخن زن عمران بگیریم باید عبارت را با توجیه معنا کنیم.پس عبارت به صورت عکس لیس الذکر کالانثی،زن هرگز مثل مرد نیست معنا می شود وتا میتوان ظاهر عبارت را همان گونه که هست معنا نمود،نوبت به زحمت ودردسر تاویل عبارت نمی رسد» تفسیر المیزان ج3ص171 اما به نظر می رسد که از این واقعه نذر مادرمریم (س) و تولد حضرت مریم (س)وسپس زندگی او در معبد وپس از آن تولد حضرت عیسی (ع)می توان نتایج دیگری هم گرفت.آیا در آن زمان مردان به طور کامل معبد ومحل پرستش خدا را مخصوص به خود کرده بودند واز ورود زنان ممانعت می کردندو زنان را موجوداتی پست ویا حتی رذل می پنداشتند با وجود مریم در معبد وحمایت هایی که از جانب خداوند از مریم شد از قبیل اینکه فرشتگان با او هم صحبت شدند و یا اینکه از بهشت برای او غذا می آوردند می توان نتیجه گرفت که خداوند به طور مستقیم از حقوق زنان دفاع نمود وبرای مردانی که سال ها درمعبد عبادت خدا را می کردندوخود را برتر از مردان عادی می دید - چه برسد به زنان – حمایت های خداوند از مریم (س)قابل فهم نبود.
انسانیت ازدو جنس نر و ماده است واز کمالاتی بهرهمند است که بخشی از آن کمالات مربوط به زن است و بخشی مربوط بهمرد است پس نادیده گرفتن کمالات زن ضربه به انسانیت است.
البته با گذشت زمان ودر طول تاریخ زنان امروز با سال هی پیشین تفاوت های زیادی دارند.
امروز یک زن احساس شخصیت انسانی می کندو طومار ننگین زمان جاهلیت را در هم پیچیده است زنی که مظهر عفت و عظمت است خود را از لجنزار ناپاکی ها وبزهکاری ومعصیت بیرون کشیده وبه خود سازی وکمالات خویش پرداخته است به امید روزی است که بتواند نقش محوری خود را آن گونه کهباید درعرصه های زندگی اجتماعی وسیاسی و فرهنگی بیش از پیش به نمایش بگذارد.
سرگذشت زن در تاریخ اسلام « اسلام اول مذهبی است که در ترقی واصلاح حال زنان قدم های وسیعی بر داشته است» گوستا لوبون ، تمدن اسلام ص 532 این اسلام نیست که موجب جبهه گیری های نادرست گردیده بلکه اعمال بعضی از زمامداران در طول تاریخ متاسفانه با نام اسلام موجب خدشه دار شدن تعالیم اسلام گشته است.
در حالیکه خداوند مرد وزن را یکسان مورد خطاب قرار می دهد وکار هایشان را طبق یک میزان ارزیابی می کند.
درتاریخ طبری می خوانیم که پس از هجرت مسلمین از مکه به مدینه عمر نزد پیامبر می آید و از ایشان گله می کند که : ملاطفت واهمیت تو به زنان باعث شده که زنان ما مثل سابق که در مکه بودیم تابع نظرات ما نیستند این نشان می دهد که کسی بعداَ زمام ورهبری مسلمین را به عهده می گیرد چقدر و تا چه اندازه هنوز زندگی دوران جاهلیت را می پسندد و درمقابل پیامبر می ایستد وهم او زمان که به خلافت می رسد سخت گیری هایی شدیدی نسبت به زنان روا می دارد که اولین آن رفتار وقیحانه اش نسبت به دختر پیامبر است .وبه تدریج و مرور زمان رفتار های پیامبر با زمان در لایه های تاریخ وزمان به فراموشی سپرده می شود.پیامبری که دختران را از زنده به گور شدن نجات داد و بر دستان دخترش بوسه می زد ودر جمع همگان زمانی که فاطمه(س) وارد می شد به احترام او می ایستاد وهرگاه از سفر باز می گشت اولین جایی که می رفت منزل فاطمه (س) بود وبه نظر می رسد همین رفتار های ناشی از جاهلیت عرب بود که اسلام را باعث انحراف اسلام ناب محمدی ازمسیر اصلی خویش گشت.
آری اسلام منحرف شد ونظر دختر پیامبر نسبت به جانشینی حضرت علی (ع) را نپذیرفتند و چه ظلم ها که بر او روا نشد ونظرات پیامبر اسلام محمد(ص) رحمه العالمین در مورد زنان هم توسط جامعه عرب بدوی تحریف شد .
سوالی که در اینجا مطرح است آیا این مردم تنگ نظر اگر پیامبر دارای فرزند پسر نیز بود همین کار ها و همین ظلم ها را در حق او می کردند.
به نظر می رسد بعد از تولد مریم(س) که خداوند مستقیم به دفاع از حقوق زنان پرداخت بار دیگر دست تقدیر وحکمت خداوند بود که به آخرین پیامبرش فرزند دختر اعطا کرد ودر قران می فرماید که ما به تو کوثر اعطا کردیم«انا اعطیناک کوثر» آیا همه اینها دلیل بر این نیست که خداوند می خواهد انسان ظالم و جاهل را متوجه چیزی کند؟
آیا بزرگترین گردهمایی مسلمانان جهان در ایام حج مسلمانان اعمال هاجر همسرابراهیم پیامبر را تکرار نمی کنند و عشقی که او به فرزندش داشت و هفت بار بین کوه صفا و مروه را به دنبال آبی برای فرزندش می دود راتمرین نمی کنند؟
آیا همه اینها بیانگر توجه خداوند به موجودی به نام زن نیست که بدون هیچ چشمداشت وتوقعی عشقی خالصانه را به فرزند و همسرش اعطا می کند؟همانطور که خداوند بدون اینکه به ما مخلوقاتش نیازی داشته باشد عشق می ورزد.عشقی که شاید هرگز مخلوقات قادر به درک عظمت آن نیستند.
و خداوند عشق زن را پاس داشت زیرا که همه مسلمانان در هنگام طواف خانه خدا باید به دور قبر هاجر نیز بگردند.
عشق عطیه ایست الهی و در همه موجودات در حد خود به حق عشق می ورزندو عشق به آفریدگان خدا نیز از آن رهگذر است که پرتو ذات حق اند و عشق مجازی پل عشق حقیقی است.
اما در واقع حقوقی که اسلام برای زنان شناخت،به تدریج از آنان سلب شد واختیارات شان رفته رفته بیش از پیش تنگ ومحدود گردید تا آنجا که هرچه از آغاز نهضت اسلامی می گذرد دور می افتیم موقعیت اجتماعی زنان بدتر و وضعشان اسف بار تر می گردد برای مثال خلیفه فاطمی مصر،دستور داده بود تا اسکافان موزه(کفش) زنان ندوزند وزنان قطعا از خانه بیرون نیایند وهفت سال بر این منوال گذشت.
همچنین ملک فخرالدین کرت نیز در سال700 هجری قمری در هرات دستور دادکه عورات به روز از خانه به درنیاید وهر عورتی که به روز بیرون آیدشمس الدین قادسیکه محتسب است چادر او را سیاه کند و او را سر برهنه به محله ها و کوی ها برآرد تاتجربه دیگران باشد.«کوچه هفت پیچ دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی ص55» شاید این گروه از جانشینان ناسزاوار پیامبر(ص) این سخن ایشان را هرگز نشنیده بودند که هر که زنی را از خود بیازارد دریچه ای از جهنم را بر خود گشاده است.
در حدیثی دیگر از پیامبر در مجمع السادات آمده است که از علامات صدق ایمان شدت محبت به زنان است و دیگر اینکه هر که در دلش محبت زنان فزونی گیرد فضیلت و ایمان وی بیشتر شود ورسول خدا(ص)فرمود –مااکرم النساء الاکریم و لااهانهن الا لیئم-گرامی نداشت زنان را مگر بزرگواران وبه ایشان اهانتننمود مگر پست و فرو مایه هاو نیز -اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا والطفاهم باهله-کامل ایمان ترین مردم خوش خلق ترین آنها اهل خوش است.
وباز در خبر است که پیامبر اسلام از نظر احترام زن برای همه همسران خویش رکاب می گرفت واغلب زانو بر زمین می گذاشت تا زنان پا بر زانویش نهاده وسوار شوند .و عروه از عایشه روایت می کند که پیامبر هرگز ن زنی ونه خادمی را کتک نزد.بنابرین آنچه درقران آمده تنها تعدیل رفتار اعراب جاهلی است که چنانچه اگر فردی در اثر ضرب وشتم حتی قرمز شود باید دیه پرداخته شود.
محمد(ص)پیامبر رحمت آخرین سخنانش در آستانه رحلت توصیه ای درباره زنان بود: الله ،الله فی النساء فانهن عوان بین ایدیکم از این رفتارها وسفارشات اکید پیامبر(ص)چنین بر می آید که وی می خواسته با کردار وگفتار الگو وسر مشق حسن سلوک با زنان باشد و شاید نیازی به ارائه اسوه ونمونه پیروی نبود اگر مردان روزگر با زنان رفتار نیکو وشایسته داشتند.
سیمای زن درفرهنگ ایران جلال ستاری ص 99 البته در طول تاریخ بزرگانی نیز چون علامه شلتوت فیلسوف بزرگ اسلامی وابن رشد که تاثیر او در نهضت فکری وعلمی غرب مشهود است از حکمایی هستند که سخت به دفاع از انسانیت زن برخاسته و از این حیث پیشوای نهضتی است که سال های بعد یعنی درقرن نوزدهم در بلاد غرب بر پا شد.
و همچنین محی الدینعربی و مولانا نیز بوده اند که از حقوق زنان دفاع کردند.
مولانای عزیز در مثنوی زن را پرتویی از جمال وزیبایی حق می داند ومی فرماید : پرتوی حق است آن معشوق نیست خالق است آن گوئیا مخلوق نیست بنابراینبا مشاهده زن از جنبه ظاهری و باطنی به جمال الهی پی می بریم.مولانا معتقد است که زن از قدرت حیات بخش خلاقیت برخوردار است بنابراین زن کانونی است برای تجلی حق که با قدرت خلاقه ذات حق یگانگی دارد.
همچنین محی الدین عربی در شرح این شعر از مولانا می گوید: باید دانست که شهود حق سبحانه مجرد از مواد ممکن نیست وشهود او در ماده انسانی کامل تر است ازشهود او درغیر انسان ودر افراد انسان شهود اودر کامل تر از شهود او در مرد است زیرا که شهود حق یا به صفت فاعلیت است یابه صفت منفعلیت است،یا به حسب هر دو که هم فاعل باشد هم منفعل، پس مرد وقتی حق را در ذات خود،از حیثیی که ظهور زن از مرد است مشاهده کرد حق را در فاعلو وقتی مشاهده کرد حق رادر ذات خود بی ملاحظه ظهور زن از خویش مشاهده کرد حق را درمنفعل،زیرا که وی منفعل است از حق،بلاواسطه که مخلوق اوست.و وقتی که حق را در زن مشاهده کرد،پسحق را مشاهده کرد درفاعلومنفعل هر دو،وفاعلیت حق درصورت زن از آن است که دراین مظهر تصرف می کند در نفس مرد،تصرف کلی و می گرداند مرد رامنقاد و محب خویش و انفعالیت حق در مظهر زن آن است که حق در این مظهر محل تصرف مرد است و محوم امونهی اوست پس شهود شخص،حق را در زن مشاهده حق است در صورت فاعلیت ومنفعلیت هر دو،پس کامل تر باشد از شهود در جمیع مظاهر وهمین است غرض حضرت مولوی(رض) در این مصراع که: خالق است آن گوئیا مخلوق نیست چه ذات خالق سبحانه صاحب هر دو صفت فعلی و انفعالی است و زن مظهر این هر دو، پس خالق باشد نه مخلوق.
در ادامه چنین استدلال می کند که،زن به تنهایی این وجه از آفرینش را در خود جمع دارد حال آنکه مرد تنها یکی از این دو وجه را داراست: مرد در امر ایجاد و تکوین فاعل است و بس وزن هم فاعل است هم منفعل-منفعل از جهت آبستن شدن وفاعل از جهت رشد دادن وپروریدن جنین- اما در اینجا محتوای کلام در کنار قطعه های دیگر جای شک باقی نمی گذارد که آنچه شاعر در نظر دارد اعمال جسمانی زن نیست بلکه مراد وی ، خوی اللهی و ذاتی و روحانی نهفته در وجود اوست ، که در مرد عشق می آ فریند و او را سبب می شود تا در طلب وصال با معشوق حقیقی برمی خیزد.
«شرح نیکسون بر مثنوی مولوی ترجمه حسن لا هوتی ج3ص350» بعضی روایات فراموش شده قال ابو عبد الله(ع): من اخلاق الانبیاء حب النساء از خلق و خوی انبیا دوست داشتن زنان است اصول کافی امام صادق(ع): اکثرالخیر فی النساء بیشترین خیر در زنان است.
امام صادق(ع): هیچ خطری از جانب زنان مردان را تهدید نمی کند نه از جانب زنان صالحه نیک گفتار ونیک رفتار و نه از طرف زنان بد گفتار و بد کردار چرا که خوبشان به سان طلا و نقره هستند و طلا و نقره هیچ خطری ندارند بلکه اینان بهتر از طلا و نقره اند، اما بد های ایشان مثل خاک اند و خاک هیچ خطری ندارند بلکه اینان بهتر از خاکند.
وسائل شیعه ج14 ص17 امام علی(ع): زن صالحه ونیکوکار بهتر از هزار مرد غیر صالح است.
وسائل شیعه ج14 ص123 فضیل نقل می کند از امام صادق(ع)پرسیدم یک چیز است که مردم می گویند و» این است که اکثر اهل جهنم در روز قیامت زنان هستند.حضرت فرمود : این مطلب کجا بوده؟در حالی که یک مرد در آخرت هزارتا از این زنان دنیا را در آخرت در یک قصر مروارید به همسری بر می گزیند.
من الایحضر الفقیه ، کتاب نکاح باب نوادر ج3 ص299 جایگاه زن در قرآن همان جایگاه انسان در قرآن است این که، در قرآن از چه پایگاه عظیمى برخوردار است، مبتنى بر این است که: انسان در قرآن چه پایگاهى دارد.
چون قرآن کریم هرگز براى هدایت «مرد» نیامده است، بلکه براى هدایت «انسان» آمده است، لذا وقتى هدف رسالت را تشریح مىکند، وغرض از نزول وحى را بازگو مىنماید، مىفرماید: شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدى للناس (1) ماه رمضان همان ماهى است که در آن قرآن نازل شده است، که مردم را هدایتگر باشد.
کلمه ناس صنف مخصوص یا گروه خاصى را در نظر ندارد بلکه شامل زن ومرد بطور یکسان مىشود.
قرآن کریم، گاه تعبیر به «ناس» وگاه تعبیر به «انسان» مىکند ومىفرماید: ما براى انسان، قرآن فرستادیم.
الرحمن علم القران، خلق الانسان، علمه البیان (2) خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت.
در آیه اول، سخن از تعلیم قرآن است، بعد سخن از خلقت انسان، وبعد سخن از تعلیم بیان.
با این که نظم طبیعى آن است که اول انسان خلق بشود، بعد بیان یاد بگیرد، وبعد قرآن را بفهمد.
خداوند رحمان، معلم است، ورحمتش هم فراگیر است.
ورحمتى وسعت کل شیء (3) ورحمتم همه چیز را فرا گرفته است.
وقتى گفته مىشود مهندسى درس مىگوید، یعنى، درس هندسه مىدهد واگر گفتند، یک طبیب درس مىگوید، یعنى، درس طب مىدهد یا اگر گفتند، ادیب تدریس مىکند، یعنى درسش ادبیات است، واگر گفتند، الرحمن تدریس مىکند، یعنى درس رحمت مىدهد.
واگر معناى رحمت ومصادیق آن در قرآن تبیین شود، معلوم خواهد شد که این مدرس رحمتبه انسانها چه درسى مىدهد، وچگونه نبى اکرم صلى الله علیه و اله رحمه للعالمین است.
او خود، درس معلمى است که آن معلم، رحمان است.
اگر کسى از رحمتحق مدد نگرفت، انسان نیست، واگر کسى انسان نبود بهیمه است، وقتى بهیمه شد، حرفش مبهم است، واگر حرفش مبهم بود، گفتار او بیان نیست.
بنابراین این چهار مرتبه در طول هم هستند، در ابتدا الله به عنوان وصف رحمانیت معلم است، وقتى شاگردى در این مکتب رحمت تربیتشد، مىشود انسان، و وقتى انسان شد، حرف او روشن وگفتارش بیان است.
خلاصه آن که، وقتى خداوند فرمود: قرآن براى هدایت ناس است ورحمان درس قران مىگوید، وشاگردانش انسانها هستند، دیگر سخن از زن ومرد نیست، چه این که در تعبیراتى نظیر: فمن تبعنی فانه منی (4) هرکه مرا پیروى کند از من است.
سخن از زن ومرد نیست.
این نمونهاى بود مبنى بر این که قرآن «هدى للناس» است وبرنامه تدریس انسانها مىباشد، ومراد از «ناس» صنف مخصوصى نیست.
کتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 71 نویسنده: آیه الله جوادى آملى پىنوشتها: 1- بقره، 185.
2- رحمن، 4- 1 3- اعراف، 156.
تهیه شده از سایتwww.org.ir : جایگاه زن و مرد در تعالیم اسلامى من در این مبحث در مورد مفاد کنوانسیون و نگرش آن زن و مرد سخن نمىگویم، زیرا بسیار از آن سخن رفته است.
نگرش کنوانسیون به زن و مرد تقریبا براى همگان روشن است.
مفاد کنوانسیون بر اساس تساوى کامل زن و مرد، بدون به توجه به تفاوتهاى طبیعى، فطرى و جنسى پایهریزى شده است.
در اینجا سعى مىکنم در مورد نگرش اسلام به زن و مرد سخن بگویم.
قرآن، حقیقت انسان را روح او دانسته و بدن را ابزار مىداند.
بدن را به خاک نسبت مىدهد و روح را که اصل استبه خداوند اسناد مىدهد.
«قل الروح من امر ربى» (1) از نظر اسلام روح مجرد است و مذکر و مؤنث ندارد.
در دین نیز سخن از تزکیهى روح است.
اسلام از حیث کمالات انسان را به دو جنس تقسیم نکرده است، در حالى که در تفکرات الحادى حقیقت انسان همین بدن اوست و بدن نیز به دو شکل مؤنث و مذکر تقسیم شده است.
موافقان و مخالفان اسلام همه اعتراف مىکنند که قرآن کریم در زمانى که زن نه در شرق و نه در غرب هیچ گونه ارزش و حقى نداشت و هم چون بردگان محسوب مىشد، به احیاى حقوق زن پرداخت و گامهاى بلندى در این راه برداشت.
اروپاى لیبرال تا سال 1859 مالکیت زن را مطلقا حتى بر اموال خویش نمىپذیرفت و در دموکراتترین اندیشهها نیز تا اواخر قرن هجدهم، زنان از داشتن حق راى محروم بودند.
اما قرآن کریم در راستاى احیاى منزلت زن به عنوان انسان و شریک م زن و مرد بودن مرد را به فراموشى نسپرده است; به عبارت دیگر، قرآن به زن و مرد همان گونه مىنگرد که در طبیعت هستند.
از این رو میان فرمانهاى قرآن و فرمانهاى طبیعت هماهنگى کامل وجود دارد و این دو کتاب بزرگ الهى (کتاب تشریعى قرآن و کتاب تکوینى طبیعت) با یک دیگر هماهنگ هستند.
قرآن برخلاف بعضى نظریات تحقیرآمیزى که در گذشته وجود داشته (و در ادبیات جهان آثار نامطلوبى به جا گذاشته است و زن را عنصر گناه و شیطان کوچک مىپندارد)، با کمال صراحت در آیات متعددى مىفرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر مردان آفریده است.
(2) در اسلام، در حرکت انسان به سوى خدا «سیر فى الخلق الى الحق» هیچ تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد.
تفاوتها فقط در حرکت از خدا به سوى خلق (سیر من الحق الى الخلق) است که آن هم ملاک افتخار و برترى مرد بر زن نیست.
خداوند به هر کسى نه به میزان سرمایهى او، بلکه به میزان تلاش او پاداش مىدهد.
اسلام برخلاف بعضى آیینها که رابطهى جنسى را عملى پلید مىدانند، ازدواج را امرى مقدس برمىشمارد و دوست داشتن زن را جزو اخلاق انبیا مىداند.
اسلام زن را مقدمهى وجود مرد نمىداند، بلکه با صراحت کامل مىگوید که همه چیز براى کمال انسان خلق شده است.
اسلام مىگوید: زن و مرد براى یک دیگر آفریده شدهاند; «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» .
(3) شاید یکى از دلایل گرایش زنان غربى به اسلام همان انطباق احکام اسلام با روح و فطرت انسانى بشر باشد.
نیویورک تایمز درمقالهاى مىنویسد: «اسلام تغییرات پویا را تشویق مىکند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن یک جریان قوى است.
اگر زنان ثابت کنند که خداوند طرفدار آنها استحتى ضد زنترین مردها چنانچه ب در مقابل زنان زانو خواهند زد و این چیزى است که زنان در اسلام به دست مىآورند» .
از نظر قرآن نقش انسان، چه زن و چه مرد، در هستى بهرهبردارى براى رفاه نیست، بلکه نقش او خلیفهى خدا بودن و بهرهبردارى از هستى به خاطر رشد است.
اگر هدف انسان در هستى، خوردن و خوابیدن و خوش بودن بود نیازى به عقل نبود که عقل در این مسیر حتى مزاحم نیز هست و زنبورهاى عسل که نه با عقل، بلکه با غریزه کار مىکنند، از انسان خوشبختتر بودند.
وجود انسان از موارد ذکر شده بالاتر است.
انسان مىتواند بالاتر از عدالت، یعنى ایثار و بالاتر از رفاه، یعنى تکامل و بالاتر از تکامل، یعنى رشد و فلاح را به دست آورد.
انسان حتى مىتواند از آزادى هم بالاتر برود و به مقام عبودیت در مقابل حق برسد.
این است آرمان نهایى اسلام و قرآن.
پىآمدهاى نامطلوب اجراى مفاد کنوانسیون در غرب مفاد کنوانسیون بر محور ضرورت تساوى و برابرى زنان و مردان در همهى شؤون استوار است.
این ضرورت بر مبناى نادیده گرفتن تفاوتهاى طبیعى و جنسیتى در مقام قانونگذارى پایه ریزى شده است.
شکى نیست که امریکا و کشورهاى اروپایى در عمل به مفاد کنوانسیون، به خصوص در مواردى نظیر رفع محدودیتهاى مربوط به مسایل جنسى قدمهاى مؤثرى برداشتهاند.
روابط آزاد جنسى در اکثر کشورهاى غربى مورد استقبال قرار گرفت، اما روابط آزاد زن و مرد در مدارس، دانشگاهها و اماکن عمومى به اقتضاى غرایز جنسى، تمایلات و روابط جنسى را به دنبال داشت.
نظریات روانکاوى بر این حقیقت تاکید مىکند که در اجتماعاتى که در روابط جنسى آزاد است، بسیارى از احتیاجات روانى شکل تمایلات جنسى پیدا مىکند و به صورت عطش جنسى درمىآید.
آمار و مطالعات متعدد اجتماعى در کشورهاى اروپایى و صنعتى ضمن تایید نظر فوق نشان مىدهد که روابط آزاد و برابر در اغلب موارد به روابط نامشروع جنسى منتهى شده است.
نشریهى امریکایى «ریدرز ا خدا باشند،دایجست» در سپتامبر 1996 در این باره نوشت: