یکی از سؤالات مهم در بحث نبوت پیامبر اعظم(ص) خاتمیت آن حضرت است که چرا ارسال رسل و انزال کتب با خاتمیت پیامبر (ص) و کتاب قرآن پایان می یابد .
آیا این بدان معنا است که انسان از آموزه های وحیانی بی نیازگردیده یا اینکه دلایل عقلی و نقلی دیگری دارد که نوشتار حاضر در مقام پاسخ به این سؤال اساسی است .
امید است مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گیرد .
از گذشته تا کنون معمول بوده که برای جلو گیری از دسترسی دیگران به یک مکان یا محتوای یک نامه ، در آن مکان با پاکت ، نامه را با ماده چسبنده ای می بستند و روی آن مهری می زدند که امروزه از آن تعبیر به « لاکومهر » می شود و برای گشودن آن ، حتماً باید مهر آن شیء چسبنده شکسته شود ، مهری را که براین گونه اشیاء می زنند « خاتم » می گویند و از آنجا که در گذشته گاهی از گلهای سفت و چسبنده برای اینکار استفاده می کردند در بعضی از کتب معروف لغت درمعنای خاتم می خوانیم « ما یوضع علی الطینه » چیزی که بر گل می زنند .
خاتم از ریشه « ختم » به معنی « پایان » گرفته شده و از آنجا که مهر زدن در خاتمه و پایان قرار می گیرد ، نام « خاتم » براین ابزار نهاده شده است و به این علت به انگشتر ، خاتم می گویند که نقش مفر را معمولاً روی انگشتر می کندند و به وسیله انگشتر نامه ها را مهر می زدند ، لذا از جمله مسائلی که در حالات پیامبر (ص) و ائمه هدی (ع) و شخصیت های دیگرمطرح می شود نقش خاتم آنهاست .
نقل شده است هنگامی که پیامبر گرامی اسلام تصمیم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و به پادشاهان و سلاطین روی زمین نامه بنویسد ، دستور داد انگشتری برای آن حضرت ساختند که روی آن « محمد رسول الله » حک شده بود و نامه های خود را با آن مهر می کرد .با این بیان به خوبی روشن می شود که خاتم گر چه امروز به انگشترتزئینی نیز اطلاق می شود ، ولی ریشه اصلی آن از ختم به معنی پایان ، گرفته شده است و در آن روزط به انگشتر هایی می گفتند که با آن نامه ها را مهر می کردند .
بعلاوه این واژه در قرآن مجید در موارد متعددی به کار رفته و در همه جا به معنی پایان دادن و مهر نهادن است مانند : « الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم » (یس /65) امروز- روز قیامت – مهر بر دهانشان می نهیم و دست های آنها با ما سخن می گویند » « ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه » ( بقره /7) خداوند بر دل ها و گوشهای آنها (منافقان ) مهر نهاده ( به گونه ای که هیچ حقیقتی در آن نفوذ نمی کند ) و بر چشمهای انها پرده است .
» خاتمیت رسول اکرم(ص) از نگاه قرآن خاتمیت از امتیازات و ویژگی های رسول اکرم (ص) است ، قرآن کریم در این مورد می فرماید : « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما »( احزاب 47 ) محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است ، و خداوند به همه چیز آگاه است .» از آن چه گفته شد معلوم می شود کلمه « خاتم النبیین » به وضوح دلالت بر معنای خاتمیت دارد ، و هر گونه تفسیری غیر از این تفسیر برای آیه گفته شود مفهوم سبک و ناصحیحی پیدا خواهد کرد .
مانند این که بگوییم پیامبر اسلام (ص) انگشتر پیامبران بود یعنی زینت پیامبران محسوب می شد، روشن است که انگشتر یک ابزار ساده ای برای انسان است و هرگز در ردیف خود انسان نخواهد بود و اگر آیه را چنین تفسیر کنیم ، مقام پیامبر اسلام (ص) را فوق العاده تنزل داده ایم ، گذشته از این که با معنای لغوی نیز سازگارنیست .
زیرا این واژه در 8 مورد از آیات قرآن به کار رفته و همه جا به معنای « پایان دادن و مهر نهادن » آمده است .
علاوه براین آیه ، شواهد دیگری نیز دلالت قطعی بر خاتمیت رسول الله (ص) دارد که صحیفه نبوت پیامبران به وسیله آن حضرت ، به پایان رسید .
همان گونه که اشاره گردید « خاتم » به مهری اطلاق می شود که در پایان نوشته ها قرار می گیرد ، وقتی نویسنده هر آنچه لازم بود بیان داشت و مقاصد خود را عنوان کرد ، پایان نوشتار خود را مهر کرده ، ختم آن را اعلام می دارد ؛ خدای متعال نیز از طریق پیامبران خود برای جوامع بشری پیام فرستاد و پس از پایان گفتار و کلماتش ، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبرگرامی اسلام (ص) ختم ، و صحیفه رسالت آنان را به وجود مبارک خاتم المرسلین مهرکرده است .
بنابراین پس از او هرگز نبوت و رسالتی نخواهد بود لذا میفرماید : رسول اکرم (ص) خاتم انبیاء آنان بوده وسلسله نبوت با آن حضرت مهر شده و پایان پذیرفته است .
مقصود از خاتمیت ، هم تأخر و خاتمیت زمانی هم خاتمیت رتبی در مراتب صعود است و همان طور که رسول اکرم (ص) در اصل خلقت ، سر سلسله انسان های کامل است چون « اول ما خلق الله » است ، در مراتب صعودنیز ، اوج و قله نهاییرسالت است ، زیرا خاتم انبیاست .
از این جمله ، نه فقط استفاده می شود که پیغمبر واجد همه مزایای مشترک ، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند بلکه نکته دیگری هم استفاده می شود و آن این که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد ، زیرا رسول خدا (ص) انسان کاملی است و هرچند میلیونها سال بگذرد کاملتر از اونخواهد آمد و اگر کامل تراز وی یافت می شد ، حتماً او به مقام خاتمیت می رسید .
بر این اساس ، قرآن خاتمیت پیغمبر اسلام (ص) را مسجّل کرده ، هم درباره گذشته تاریخ اظهار نظر و هم درباره آینده تاریخ ، داوری قاطع می کند ،همان گونه می تواند بگوید از بامداد آفرینش انسانیت تا زمان پیغیمبر خاتم ، هیچ کس همسطح و همسنگ پیغمبر پیغمبر نیامده و می تواند داوری کند که از عصر نبی اکرم (ص) تا شامگاه خلقت انسان ها ، احدی همتای پیغمبر اسلام (ص) نخواهد آمد، آنگاه فقط حضرت رسول همان گونه که امام همه پیامبران الهی بوده ، شاهد وگواه جهانیان ، شاهد شهدا و گواه شاهدان خواهد بود .
خدای سبحان می فرماید : « فکیف اذا جنتا من کل امه بشهید و جئنابک علی هولاء شهیدا » ( نسا 41) ما در قیامت از هر امتی گواهی بر اعمال آنها آورده (که در دنیا حوادث را تحمل کرده ، در آخرت شهادت می دهد) و تو را به عنوان شاهد همگان می آوریم ، یعنی امت ها هر چه در دنیا انجام داده اند ، تو مشاهده کرده شهادت خواهی داد ، تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی می دهی، تو نه تنها شهید و گواه امت خود ، بلکه شهید وانبیاء و امت های آنان هستی .
دلایل خاتمیت پیامبر اسلام (ص) خاتمیت رسول گرامی اسلام (ص) دلایل فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود : 1 – آیه شریفه « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » (احزاب 40) همان طور که گذشت کلمه « خاتم النبیین » را به هر نحوی که معناکنیم اشاره به این دارد که پیامبر عالی قدر اسلام خاتم پیامبران است و اگر دلیلی جز این آیه شریفه برای اثبات خاتمیت وجود مبارک پیامبر اسلام نبود ، در صورتی که ده ها دلیل وجود دارد ، قطعاً مضمون این آیه برای افراد منصف کافی و غیر قابل انکار بود .
2 – اگر چه خداونددر آیه 40 سوره احزاب به طور صریح مسئله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) رامطرح فرموده ولی از راههای دیگری نیز به آن اشاره کرده استدازجمله این که بیش از 30مرتبه در عبارتهای مختلف کلمه « من قبلک » ذکر شده و حتی برای یک بار هم کلمه « من بعدک » نیامده است .
3 – دین مقدس اسلام ، کاملترین ادیان آسمانی است و از هر نظر ، کوچکترین نقصی در آن وجود ندارد واز سوی دیگر هر پیامبری که به رسالت مبعوث می شد برای رفع نواقص دین قبلی می آمد .
پس به قضاوت عقل ، احتیاجی به مبعوث شدن پیامبر دیگری نیست .
بنابراین نمی توان تصور کردکه اگر پیامبر دیگری می آمد احکام و برنامه ای می آورد که بهتر ، یا لااقل ، متمم و مکمل دین مقدس اسلام باشد وگواه براین که این دین مقدس از هر نظر ، نقص و کمبودی ندارد آیه 89 سوره نحل است که می فرماید: « و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء ، ما کتاب (قرآن ) را برای تو نازل کرده ایم که هرچیزی را برای جهانیان بیان میکند .» البته هر چیزی که موجب هدایت و سعادت بشر باشد و او را از دنیا پرستی و مادی گری و...
برحذر می دارد و دومین گواه براین موضوع ، قسمتی از آیه 38 سوره انعام که میفرماید : « ما فرطنا فی الکتاب ، ما راجع به کتاب (قرآن ) هیچ کوتاهی نکرده ایم و این قرآن ،هیچ گونه نقص و کمبودی ندارد .» پس این دینی که کتاب آسمانیش از هر نظر کامل و جوابگوی کلیه احتیاجات مشروع پیروان خود میباشد احتیاجی به آمدن پیامبر و دین دیگری ندارد .
4 – احادیث فراوانی از طریق شیعه و اهل سنت در اثبات خاتمیت رسول گرامی اسلام نقل شده است که به یک مورد به عنوان نمونه ای از خروار اشاره میکنیم : پیامبر عالی قدراسلام (ص) به علی بن ابی طالب (ع) می فرماید : انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی ، یا علی !
تو برای من به منزل هارون هستی برای موسی (چرا که هارون وصی و خلیفه حضرت موسی بود) فقط تفاوتی که در کار است این است که بعد از موسی پیامبر آمد ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد .» اگر چه خداوند در آیه 40 سوره احزاب به طور صریح مسئله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) را مطرح فرموده ولی از راههای دیگر نیز به آن اشاره کرده است از جمله این که بیش از30 مرتبه در عبارت های مختلف کلمه « من قبلک» ذکر شده و حتی برای یک بار هم کلمه « من بعدک» نیامده است .