تفسیر آیات 36 و37 سوره¬ی مبارکه¬ی آل¬عمران:
(فلما وضعتها قالت: رب انی وضعتها انثی) با این¬که می¬توانست بفرماید: (فلما وضعت مافی بظنها) از جمله¬ی آن¬چه در بطن داشت تعبیر کرد.
و فرمود: (وقتی آن را وضع کرد) و این خود کوتاه¬گوئی لطیفی است و معنای جمله این است که زمانی¬که فرزند خود را در شکم داشت بزائید و معلومش گردید که دختر زائیده گفت(پروردگارا من آن را دختر آوردم) و این سخن به¬ظاهر جمله¬ایست خبری ولی منظور از آن حسرت و اندوه است به-ان¬که بخواهد به¬خدا خبری داده باشد.
(والله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی) این دو جمله از همسر عمران نیست بلکه کلام خدای تعالی است که به عنوان جمله¬ی معترضه آورده شده و بعضی در این¬باره دو احتمال می¬دهند یکی این¬که هر دو جمله کلام مدر مریم همسر عمران باشد دوم این¬که جمله¬¬ی اولی کلام خدا و دومی کلام همسر عمران باشد که هیچ¬یک درست نیست.
اما اولی درست نیست زیرا پرواضح است که اگر کلام همسر عمران باشد باید آیه به این صورت باشد(خدا بهتر می¬داند من چه¬چیز زائیده¬ام) لکن از آن¬جا که گفتیم جمله¬ی قبلی(رب انی وضعتها انثی) درمقام اظهار حسرت و اندوه بود از ظاهر جمله¬ی(والله اعلم بما وضعت) استفاده می¬شود که می¬خواهد بفرماید ما می¬دانیم که فرزند او دختر است ولکن با دخترکردن فرزند او خواستیم آرزوی او را به بهترین وجه بر آوریم و به طریقی برآوریم که او را خشنودتر سازد و اگر اومی¬دانست چرا فرزند در شکم او را دختر کردیم هرگز حسرت نمی¬خورد و آن¬طور اندوهناک نمی¬شد
اما اولی درست نیست زیرا پرواضح است که اگر کلام همسر عمران باشد باید آیه به این صورت باشد(خدا بهتر میداند من چهچیز زائیدهام) لکن از آنجا که گفتیم جملهی قبلی(رب انی وضعتها انثی) درمقام اظهار حسرت و اندوه بود از ظاهر جملهی(والله اعلم بما وضعت) استفاده میشود که میخواهد بفرماید ما میدانیم که فرزند او دختر است ولکن با دخترکردن فرزند او خواستیم آرزوی او را به بهترین وجه بر آوریم و به طریقی برآوریم که او را خشنودتر سازد و اگر اومیدانست چرا فرزند در شکم او را دختر کردیم هرگز حسرت نمیخورد و آنطور اندوهناک نمیشد.
او نمیدانست که اگر فرزندش پسر میشد امیدش آنطور که باید محقق نمیشد و ممکن نبود نتایجی که در دختر شدن فرزندش هست در پسرشددن آن بهدست آید.
برای اینکه نهایت نتیجهای که ممکن بود از پسربودن فرزندش بهدست آید این بود که فرزندی چون عیسی از او متولد شود که پیامبری باشد شفادهندهی کورمادرزاد و بیماری برصی و زندهکنندهی مردگان؛ ولکن در دختر بودن حملش نتیجهای دیگر عایده میشود و آن این است که کلمهی الله تمام میشود و پسری بدون پدر میزاید و در نتیجه هم خودش و هم فرزندش آیتی و معجزهای برای اهل عالم میشوند، پسری میزاید که در گهواره با مردم سخن میگوید، روح و کلمهای از خدا میشود، فرزندی که مثلش در نزد خدا مثل آدم است و از او و مادرش آن دختر طاهرهی مبارکه که آثار و برکات و آیا مالی دیگری بروز میکند.
از اینجا روشن میشود که جملهی: (و لیس الذکر کالانثی) نیز نمیتواند کلام همسر فرعون باشد بلکه آن نیز کلام خدای تعالی است و اگر کلام همسر عمران بود جاداشت بفرماید: (و لیس الانثی کالذکر) نهاینکه عکس آن را بفرماید و این بسیار روشن است برای اینکه وقتی انسان یک چیز ارجمند و یا مقام بلندی را آرزو دارد ولی چیزی کمتر از آن و یا مقامی پایینتر از آن بهاو داده میشود از درد حسرت میگوید: این آن نیست که من در طلبش بودم و یا میگوید آنچه بهمن دادند، مثل آنچه من میخواستم نبود؛ و نمیگوید آنچه من آرزو داشتم مثل اینکه بهمن دادنش نیست، از همینجا روشن میشود که (الف)و (لام) در دو کلمهی (الذکر)و(الانثی) تنها الف و لام عهد است.
ولی بیشترین مفسرین جملهی(و لیس الذکر کالانثی) را تتمهی کلام همسر عمران گرفته آنگاه در اینکه چرا نگفت(و لیس الانثی کالذکر) و توجیه اینکه چرا گفت: (و لیس الذکر کالانثی) خود را بهزحمت انداختند و زحمتشان بهجایی نرسیده است.
(و انی سمیتها مریم، و انی اعیذها بک و ذریتها منالشیطانالرجیم) کلمهی مریم در آن شهر بهطوریکه گفتهاند بهمعنای زن عابد و نیز زنی خدمتکار است از همینجا معلوم میشود که چرا این مادر دختر خود را پس از وضعحمل مریم نامید و چرا خدای تعالی این عمل او را حکایت کرد، خواست تا بعد از نومیدی از زائیدن پسری که محرر برای عبادت و خدمت کنید باشد بلادرنگ همین دختر را برای این کار محرر کند، پس اینکه گفت: (سمیتها مریم) بهمنزلهی این است که گفته باشد:( من این دختر را برای تو محرر زائیدم ) دلیلبراینکه جملهی نامبرده بهمنزلهی صیغهی نذر است، این است که خدای سبحان دنبالش این نذر را قبول فرموده، میفرماید:(فتقبلها ربها بقبول حسن، و أنبتها نباتاً حسناً) الخ.
و اینکه بعد از گفتن آن سخن اضافه کرد که من او و ذریهی او را از شر شیطان راندهشده بهخدا پناه میدهم، برای این بود که او و ذریهاش موفق به عبادت و خدمت کنیسه بشوند تا اسم مریم با مسما مطابق باشد.
حال جای این سؤال هست که مادر مریم از کجا دانست مریم دارای ذریه خواهد شد، که در مقام گفتگوی با خدای عزوجل اینطور یعنی بهطور مطلق گفت (من ذریهی او را چنین و چنان کردم) الخ، با اینکه مادر مریم علم غیب نداشت و آیندهی یک کودک برای همه غیب است؛ که جز خدای سبحان کسی آنرا نمیداند و در آنجا در پاسخ از این اشکال گفتیم:او(از جائی خبردارشدهبود) میدانست که بهزودی از شوهرش عمران صاحب فرزندی پسر وصالح میشد و بعد از آنکه حاله شد و همسرش از دنیا رفت شکی نداشت که حمل در شکمش همان پسری است که بهاو وعده دادهاند و بعد از آنکه فرزند را زائید و فهمید حدسش خطا رفته یقین کرد که آن پسر موعود را بهمریم میدهند و او دارای ذریهای است.
بههمینجهت نذرش را که راجعبه پسر بود بهدختر مبدل کرد و دخترش را مریم(زنی عابده و خادمهی کنیسه) نام نهاد و ذریهی او را از شر شیطان رجیم بهخدا پناه داد، این آن چیزی است که دقت در کلام خدا آنرا به ما میفهماند.
(فتقبلها ربها بقبول حسن، و أنبتها نباتاً حسناً) کلمهی (قبول) اگر با قید (حسن) در کلام آید معنایش همان تقبل است ، چون فرق تقبل با قبول این است که که تقبل بهمعنای یکنوع قبول است و آن قبول با رضایت درونی است، پس میتوان گفت معنای جملهی مورد بحث این است که خدای سبحان فرموده باشد: (فتقبلها ربها تقبلا) و اگر کلمهی (تقبلا) را شکافت و فرمود (بقبول حسن) برای این که بفهماند حسن قبول مقصود اصلی از کلام است، علاوه بر اینکه تصریحکردن به حسن قبول اظهار حرمت و شرافتی برای مادر مریم است.
و چون در جملهی مورد بحث در مقابل جملهی( و انی سمیتها) الخ قرار گرفته، مقتضای انطباق دو جمله با هم این است که جملهی مورد بحث قبول همان جملهی( و انی سمیتها) الخ باشد و جملهی(و أنبتها نباتاً حسناً) هم قبول و اجابت جملهی(و انی اعنذهابک)الخ باشد.
بنابراین منظور از تقبل او بقبولی حسن این نیست که با این قبول همسر عمران بهخدا تقرب یابد و در برابر عملیکه کرده به ثواب آخرت برسد، برای اینکه نفرموده:(فتقبل نذرها) بلکه فرموده خود مریم را قبول کرد پس منظور قبول دختر اوست بدان جهت که مریم نامیده شده و در راه خدا محرر شده در نتیجه برگشت معنای عبارت بههمان اصطفاء است، میخواهد بفرماید:ما او را اصطفاء کردیم؛ چون معنای اصطفاء هم همین است که شخص اصطفاءشده برای خدا بهتمام معنای کلمهی تسلیم باشد.
و مراد بهاینکه فرمود: او را به انباتی حسن رویاندیم، این است که رشد و پاکیزگی بهاو و بهذریهی او دادیم، و به او و بههر یک از ذریه و شاخهای که از تنهی درخت وجودی او میروید حیاتی افاضه کردیم ، که آمیخته با نفث شیطان و پلیدی و تسویلات و وسوهای او باشد، و خلاصهاینکه حیاتی طیب و طاهر به آنان افاضه میکنیم.
و ایندو یعنی بهقبول حسن که گفتیم برگشتش بههمان اصطفء است و نبات حسن که گفتیم برگشتش به طهارت است همان اصطفاء و طهارتی است که در ذیل آیت مورد بحث به آن اشاره نموده میفرماید: ( و اذ قالت ملائکه یا مریم ان الله اصطفاک و طهارک) الخ.
پس روشن شد که اصطفا مریم و تطهیر وی عبارت است از اینکه دعای مادرش ر مستجاب کرد، همچنان که اصطفاء وی بر زنان عالمیان عبارت است از اینکه عیسی علیه السلام از او متولد میشود و اینکه او و فرزندش آیتی برای عالمیان باشد؛ آیی که مصدق کلام خدا باشد که فرمود: (و لیس الذکر کالانثی) (و کفلها زکریا) زکریا با قرعه سرپرست مریم شد، چون عدهای دربارهی تکفل وی با یکدیگر نزاع داشتند و سرانجام بهقرعه رضایت دادند و قرعه بهنام زکریا درآمد.
همچنانکه آیهی ( و ما کنت لدیهم ذیلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم، و ما کنت لدیهم اذیحتصون) ( تو نزد آنان نبودی وقتی که داشتند قرعه میانداختند، که کدامشان کفیل مریم میشود، و نیز نبودی وقتی که بر سر تکفل مریم با هم نزاع میکردند) الخ.
(کلما دخل علیها زکریا المحراب، وجد عندها رزقا) کلمهی (محراب بهمعنای جایی است که مخصوص عبادت باشد، حال چه در مسجد باشد و چهدر خانه، راغب در مفردات میگوید: (محراب مسجد) را بهقول بعضی از این جهت محراب خواندهاند که آنجا جای حرب و ستیزیدن با دشمن و با هوای نفس است و بعضی دیگر گفتهاند: بدین جهت محراب خوانده شده که انسان جا دارد که در آنجا حریب باشد یعنی بریدهی از اشغال دنیا و پراکندگی خاطر باشد.
بعضی دیگر گفتهاند: اصل در این کلمه محراب خانه بوده که به معنای صدرمجلس و بالای خانه است و سپس در مسجد استعمالش کرده صدر مسجد را هم محراب خواندهاند.
بعضی دیگر گفتهاند: در اصل لغت کلمهی (محراب) نامشده برای محل عبادت در مسجد، و این نام مخصوص صدرمجلس در مسجد است، چیزی که هست در صدر سایر مجالس هم استعمال شده، آنجا را که هم شبیه بهمحراب مسجد است محراب خواندند و بهنظر میرسد این احتمال از سایر احتمالات صحیحتر باش، برای اینکه قرآن هم آنرا در محراب معبدها استعمال کرده، فرموده:( یعملون ما یشاء من محاریب و تمائیل) این بود گفتار راغب.
بعضی هم گفتهاند کلمهی (محراب) در خصوص آیهی مورد بحث بهمعنای ان محلی استمه در معبد که اهل کتاب آنرا مذبح میگویند و ان محل عبادت است.
از مقصورهای که در جلو درب معبد ساختهشده و با نردبان بدانجا میشوند، نردبانی که چند پلهی مختصر دارد و کسی که در آن مقصوره باشد از مردمیکه در معبدند پنهان استو مؤلف: مقصورههایی هم که در اسلام رسم شده از مقصورهی کلیسای مسیحیان تقلید شده.
و در این کلمهی رزقاً) بدون الف و لامآورد شده بهاینکه رزق نامبرده طعام معهود بین مردم نبوده همچنانکه بعضی هم گفتهاند: هر وقت زکریا بهمردم سر میزد، میوهی زمستانی را در تابستان و میوهی تابستانی را در زمستان نزد او میدید.
مؤید این حکایت این است که اگر رزق نامبرده از طعامهای معمول آن روز و طعام موسومی بود، نگرهی آمدن(رزقاً) این معنا را میرساند که زکریا هیچوقت مقصورهی مریم را خالی از طعام نمیدید، بلکه هموراه نزد او رزقی را مییافت و در اینصورت زکریا از پاسخ مریم قانع نمیشد برای اینکه پاسخ مرم اینبود که این رزق از ناحیهی خداست و از ناحیهی خدا بودن رزق اختصاص بهرزق مریم ندارد، رزق همهی مردم از ناحیهی خداست، و جا داشت دوباره زکریا بپرسد این رزقی که خدا روزیت کرده بهوسیلهی چهکسی بهتو رسیده، چون ممکن است افرادی از مردم که به معبد آمدوشد دارند برایش آورده باشند، حال چهاینکه هدف خدائی در نظر داشته باشند و یا هدف شیطانی.
پس همینکه میبینیم زکریا از پاسخ مریم قانع شده، معلوم میشود رزق نامبرده رزق معمولی نبوده.
علاوهبر اینکه دعای زکریا پس از پاسخ مریم که عرضه داشت:(پروردگارا از درگاه خودت بهمن فرزندی عطا فرما) دلالت بر ایندارد که رزق نامبرده در نزد مریم را کرامتی الهی و خارقالعاده تشخیص داده و در نتیجه به طمع افتاده که او هم از خدای تعالی بخواهد فرزندی طیب روزیش کند.
پس معلوم یشود رزق نامبرده رزقی بوده کهبا وجود خود بر کرامت خدائی نسبت بهمریم دلالت میکرده که جملهی (یا مریم)الخ هم به بیانی که خواهد آمد بهاین معنا اشعار دارد.
در این آیه با اینکه میتوانست بفرماید(وجد عندها رزقاً و قال یا مریم انی لک هذا)الخ با نیاوردن افظ(و او) جمله را از وسط پاره کرد خوایت تا بفهماند که زکریا همهی این حرفها یکباره به مریم گفتو او هم پاسخی داد که وی را قانعساخت و یقین کرد که این طعامها کرامتی است که از خدا نسبت به مریم در اینجا بود که او نیز کرامت الهی را طمع کرده؛ از حضرتش درخواست فرزندی طیب کرد.
شادیشمسالهی-کلاس1/3