ََآیه 1 - 9
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِذَا الشمْس کُوِّرَت (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَت (2) وَ إِذَا الجِْبَالُ سیرَت (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (4) وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (5) وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (6) وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت (7) وَ إِذَا الْمَوْءُدَهُ سئلَت (8) بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت (9)
________________________________________
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 170
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 - در آن هنگام که خورشید درهم پیچیده شود.
2 - و در آن هنگام که ستارگان بى فروغ شوند.
3 - و در آن هنگام که کوهها بحرکت در آیند.
4 - و در آن هنگام که باارزشترین اموال به دست فراموشى سپرده شود.
5 - و در آن هنگام که وحوش جمع شوند.
6 - و در آن هنگام که دریاها بر افروخته شوند.
7 - و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد.
8 - و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤ ال شود،
9 - که به کدامین گناه کشته شدند؟!
تفسیر :
آن روز که طومار کائنات پیچیده شود
در آغاز این سوره چنانکه گفتیم به اشارات کوتاه و هیجان انگیز و تکان دهنده اى از حوادث هولناک پایان این جهان ، و آغاز رستاخیز بر خورد مى کنیم که انسان را در عوالم عجیبى سیر مى دهد، و مجموعا هشت نشانه از این نشانه ها را بازگو مى کند.
نخست مى فرماید: ((در آن هنگام که طومار خورشید درهم پیچیده شود)) (اذا الشمس کورت ).
((کورت )) از ماده ((تکویر)) در اصل به معنى پیچیدن و جمع و جور کردن چیزى است (همچون پیچیدن عمامه بر سر) این مطلبى است که از کتب مختلف لغت و تفسیر استفاده مى شود، و گاه آن را به ((افکندن )) یا ((تاریک شدن ))
________________________________________
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 171
چیزى گفته شده ، و به نظر مى رسد که این دو معنى نیز باز گشت به همان ریشه اول مى کند.
به هر حال منظور در اینجا پیچیده شدن نور خورشید، و تاریک شدن و جمع شدن حجم آن است .
مى دانیم خورشید در حال حاضر کره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى که تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى کشد که صدها هزار کیلومتر ارتفاع آنها است !
و اگر کره زمین در وسط یکى از این شعله هاى عظیم گرفتار شود در دم خاکستر و تبدیل به مشتى گاز مى شود!
ولى در پایان این جهان و در آستانه قیامت این حرارت فرو مى نشیند، و آن شعله ها جمع مى شود، روشنایى آن به خاموشى مى گراید، و از حجم آن کاسته مى شود، و این است معنى ((تکویر))
و لذا در لسان العرب آمده است ((کورت الشمس : جمع ضوءها و لف کما تلف العمامه : معنى تکویر خورشید این است که نور آن جمع و پیچیده مى شود، همانگونه که عمامه را مى پیچند)).
این حقیقتى است که در علم و دانش امروز نیز منعکس است و ثابت خورشید تدریجا رو به تاریکى و خاموشى مى رود.
سپس مى افزاید: ((و در آن هنگام که ستارگان بى فروغ گشته و افول کنند)) (و اذا النجوم انکدرت ).
((انکدرت )) از ماده ((انکدار)) به معنى ((سقوط کردن و پراکنده شدن )) است ، و از ریشه ((کدورت )) به معنى ((تیرگى و تاریکى )) است ، و جمع میان هر دو معنى در آیه مورد بحث امکان پذیر است ، چرا که در آستانه قیامت ستارگان
چیزى گفته شده ، و به نظر مى رسد که این دو معنى نیز باز گشت به همان ریشه اول مى کند.
به هر حال منظور در اینجا پیچیده شدن نور خورشید، و تاریک شدن و جمع شدن حجم آن است .
مى دانیم خورشید در حال حاضر کره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى که تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى کشد که صدها هزار کیلومتر ارتفاع آنها است !
و اگر کره زمین در وسط یکى از این شعله هاى عظیم گرفتار شود در دم خاکستر و تبدیل به مشتى گاز مى شود!
ولى در پایان این جهان و در آستانه قیامت این حرارت فرو مى نشیند، و آن شعله ها جمع مى شود، روشنایى آن به خاموشى مى گراید، و از حجم آن کاسته مى شود، و این است معنى ((تکویر)) و لذا در لسان العرب آمده است ((کورت الشمس : جمع ضوءها و لف کما تلف العمامه : معنى تکویر خورشید این است که نور آن جمع و پیچیده مى شود، همانگونه که عمامه را مى پیچند)).
این حقیقتى است که در علم و دانش امروز نیز منعکس است و ثابت خورشید تدریجا رو به تاریکى و خاموشى مى رود.
سپس مى افزاید: ((و در آن هنگام که ستارگان بى فروغ گشته و افول کنند)) (و اذا النجوم انکدرت ).
((انکدرت )) از ماده ((انکدار)) به معنى ((سقوط کردن و پراکنده شدن )) است ، و از ریشه ((کدورت )) به معنى ((تیرگى و تاریکى )) است ، و جمع میان هر دو معنى در آیه مورد بحث امکان پذیر است ، چرا که در آستانه قیامت ستارگان تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 172 هم فروغ و روشنایى خود را از دست مى دهند و هم پراکنده مى شوند و سقوط مى کنند و نظام جهان بالا درهم مى ریزد، همانگونه که در آیه 2 سوره انفطار آمده و اذا الکواکب انتثرت هنگامى که ستارگان فرو ریزند و پراکنده شوند و همانگونه که در آیه 8 سوره مرسلات آمده : و اذا النجوم طمست : ((و هنگامى که ستارگان محو و تاریک شوند)).
در سومین نشانه رستاخیز مى فرماید: ((و در آن هنگام که کوهها به حرکت در آیند)) (و اذا الجبال سیرت ).
همانگونه که قبلا نیز اشاره کرده ایم از آیات مختلف قرآن استفاده مى شود که در آستانه قیامت کوهها مراحل مختلفى را طى مى کنند نخست به حرکت در مى آیند، و در آخرین مرحله به غبار پراکنده اى تبدیل مى شوند (شرح بیشتر در این باره را در همین جلد در تفسیر آیه 20 سوره نبا مطالعه فرمایید).
سپس مى افزاید: ((و در آن هنگام که باارزشترین اموال به دست فراموشى سپرده شود)) (و اذا العشار عطلت ) ((عشار)) جمع ((عشراء)) در اصل به معنى شتر ماده باردارى است که ده ماه بر حمل او گذشته ، و در آستانه آوردن بچه است یعنى چیزى نمى گذرد که شتر دیگرى از او متولد مى شود، و شیر فراوان در پستان او ظاهر مى گردد.
در آن روز که این آیات نازل گشت چنین شترى باارزشترین اموال عرب محسوب مى شد.
((عطلت )) از ماده تعطیل به معنى رها کردن بدون سرپرست و تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 173 چوپان است .
منظور این است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است که هر انسانى نفیسترین اموال خویش را فراموش مى کند.
مرحوم ((طبرسى )) در ((مجمع البیان )) نقل مى کند که بعضى ((عشار)) را به معنى ((ابرها)) گرفته اند، و ((عطلت )) به معنى تعطیل شدن باران آنها است ، یعنى در آن روز ابرها در آسمان ظاهر مى شود اما نمى بارد (ممکن است این ابرها ناشى از گازهاى مختلف یا ابرهاى اتمى و یا توده هاى گرد و غبار حاصل از متلاشى شدن کوهها در آستانه قیامت باشد که ابرهایى است بدون باران ).
ولى ((طبرسى )) مى افزاید: ((بعضى گفته اند تفسیر ((عشار)) به ((ابرها)) چیزى است که در لغت عرب شناخته نشده )).
اما با توجه به مطلبى که ((طریحى )) در ((مجمع البحرین )) آورده که ((عشار)) در اصل به معنى شتران باردار است ، و سپس به هر باردارى گفته شده ممکن است اطلاق آن بر ((ابرها)) نیز به خاطر آن باشد که آنها نیز غالبا باردارند، هر چند ابرهایى که در آستانه قیامت در صفحه آسمان ظاهر مى شود باردار نیست (دقت کنید).
بعضى نیز ((عشار)) را به معنى خانه ها یا زمینهاى زراعتى تفسیر کرده اند که در آستانه قیامت تعطیل مى گردد و از ساکنان و زراعت خالى مى شود.
ولى تفسیر اول از همه معروفتر است .
در آیه بعد مى افزاید: ((و در آن هنگام که حیوانات وحشى جمع مى شوند)) (و اذا الوحوش حشرت ).
همان حیواناتى که در حال عادى از هم دور بودند، و از یکدیگر مى ترسیدند تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 174 و فرار مى کردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناک آستانه قیامت آنچنان است که اینها را گرد هم جمع مى کند، و همه چیز را فراموش مى کند، گویى مى خواهند با این اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بکاهند.
و به تعبیر دیگر: وقتى آن صحنه هاى هولناک خصائص ویژه حیوانات وحشى را از آنها مى گیرد با انسانها چه مى کند؟!
ولى بسیارى از مفسران معتقدند که آیه فوق اشاره به ((حشر حیوانات وحشى )) در دادگاه قیامت است که آنها نیز در عالم خود و در حدود آگاهى خویش مسؤ ولیتهایى دارند، و اگر ظلم و ستمى به یکدیگر کرده باشند در آنجا از آنها قصاص مى شود، و این آیه را شبیه آیه 38 سوره انعام مى دانند که مى گوید: و ما من دابه فى الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرطنا فى الکتاب من شى ء ثم الى ربهم یحشرون : ((هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند وجود ندارد مگر اینکه امتهایى همانند شما هستند، ما چیزى را در این کتاب فروگذار نکردیم ، سپس همگى به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند)).
در زمینه حشر و حساب حیوانات بحث مشروحى در ذیل همان آیه در سوره انعام (جلد 5 صفحه 224 تا 227 داشتیم ) ولى آنچه در اینجا مى توان گفت این است که با توجه به اینکه آیات مورد بحث از نشانه هاى هولناک پایان دنیا و آغاز آخرت بحث مى کند تفسیر اول مناسبتر است .
سپس مى افزاید: ((و در آن هنگام که دریاها بر افروخته شود!)) (و اذا البحار سجرت ).
((سجرت )) از ماده ((تسجیر)) در اصل به معنى بر افروختن و به هیجان آوردن آتش است .
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 175 و اگر این تعبیر قرآن در گذشته براى مفسران عجیب بود امروز براى ما جاى تعجب نیست ، زیرا مى دانیم آب از دو ماده ((اکسیژن )) و ((هیدروژن )) ترکیب یافته که هر دو سخت قابل اشتعال است ، بعید نیست که در آستانه قیامت آب دریاها چنان تحت فشار قرار گیرد که تجزیه شوند و تبدیل به یکپارچه آتش گردند.
بعضى این واژه را به معنى ((پر شدن )) تفسیر کرده اند، همان گونه که به تنور پر از آتش ((مسجر)) گفته مى شود، ممکن است زلزله هاى آستانه قیامت و متلاشى شدن کوهها سبب پر شدن دریاها گردد، و یا سنگهاى آسمانى در آنها فرو ریزد و پر شود و آبهاى متلاطم آن بر صفحه خشکیها جارى گردد و همه چیز را غرق کند.
سپس مى افزاید: ((و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد)) (و اذا النفوس زوجت ).
صالحان با صالحان ، و بدکاران با بدکاران ، اصحاب الیمین با اصحاب الیمین ، و اصحاب الشمال با اصحاب الشمال ، بر خلاف این دنیا که همه با هم آمیخته اند، گاه همسایه مؤ من ، مشرک است ، و گاه همسر صالح ، ناصالح ولى در قیامت که یوم الفصل و روز جداییها است این صفوف کاملا از هم جدا مى شوند.
در تفسیر این آیه احتمالات دیگرى نیز ذکر شده است از جمله اینکه : ارواح به بدنها بازمى گردند، یا نفوس بهشتى با حوریان تزویج و نفوس جهنمى با شیاطین قرین مى شوند، یا اینکه هر انسانى با دوست و رفیقش قرین مى گردد، بعد از آنکه مرگ میان آنها جدایى افکند، و یا هر انسانى با اعمالش قرین مى شود.
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 176 ولى تفسیر اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، و آیه 7 تا 11 سوره واقعه گواه آن است : و کنتم ازواجا ثلاثه فاصحاب المیمنه ، ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئک المقربون : ((در آن روز شما به سه گروه تقسیم خواهید شد: نخست اصحاب میمنه هستند چه اصحاب میمنه اى ؟
گروه دیگر اصحاب شمال و گروه شومند، و چه گروه شومى ؟
و سومین گروه پیشگامان پیشگامند و آنها مقربانند)).
در حقیقت این آیه بعد از ذکر شش تحول عظیم که از مقدمات رستاخیز است به نخستین طلیعه آن روز بزرگ یعنى روزى که هر کس با قرین خود همراه مى گردد اشاره مى کند سپس به سراغ یکى دیگر از حوادث رستاخیز رفته مى افزاید: ((و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤ ال مى شود)) (و اذا الموءوده سئلت ).
((به کدامین گناه کشته شدند؟!)) (باى ذنب قتلت ).
((موءوده )) از ماده ((واءد)) (بر وزن وعد) به معنى دخترى است که زنده در زیر خاک دفن شده ، بعضى گفته اند ریشه آن به معنى ثقل و سنگینى است ، و چون این دختران را در گور دفن مى کنند و خاک به روى آنها مى ریزند، این تعبیر درباره آنها به کار رفته است .
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه توسعه داده شده ، تا آنجا که شامل هر گونه قطع رحم ، و یا قطع مودت اهل بیت (علیهم السلام ) مى شود.
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم هنگامى که از تفسیر این آیه سؤ ال شد فرمود: من قتل فى مودتنا: ((منظور کسانى است که در طریق محبت تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 177 و دوستى ما کشته مى شوند)).
در حدیث دیگرى آمده است که شاهد این سخن آیه قربى است قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فى القربى : ((بگو: من هیچ پاداشى در برابر دعوت نبوت از شما نمى طلبم جز محبت اهلبیتم )).
البته ظاهر آیه همان تفسیر اول است ، ولى ملاک و مفهوم آن قابل چنین توسعه اى مى باشد.
1 - زنده به گور کردن دختران : یکى از دردناکترین و وحشیانه ترین پدیده هاى عصر جاهلیت عرب پدیده ((واءد)) است که در قرآن مجید مکرر به آن اشاره شده .
گرچه بعضى معتقدند که این جنایت در همه قبائل عرب عمومیت نداشته ، و تنها در قبیله ((کنده )) (یا بعضى از قبائل دیگر) بوده است ، ولى مسلما مساءله نادرى نیز محسوب نمى شده ، و گرنه قرآن با این تاءکید و به طور مکرر، روى آن صحبت نمى کرد.
ولى به هر حال این کار به قدرى وحشتناک است که حتى موارد نادر آن ، قابل دقت و بررسى است .
مفسران گفته اند: در جاهلیت عرب ، هنگامى که وقت وضع حمل زن فرا مى رسید، حفره اى در زمین حفر مى کرد و بالاى آن مى نشست ، اگر نوزاد دختر بود، آن را در میان حفره پرتاب مى کرد، و اگر پسر بود، آن را نگاه مى داشت ، لذا یکى از شعراى آنها در همین زمینه با لحن افتخار آمیزى مى گوید: تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 178 ((نام آن نوزاد دختر را به هنگام تولد ((تموت )) (یعنى مى میرد در مقابل یحیى که مفهومش این است که زنده مى ماند) گذاشتم !
و قبر داماد من است که او را در بر گرفته و خاموش ساخته است !)).
عامل پیدایش این جنایت ، امور مختلفى بوده است از جمله : عدم ارزش زن به عنوان یک انسان در جامعه جاهلى .
مساءله فقر شدید که بر آن جامعه حاکم بوده ، مخصوصا با توجه به اینکه دختران همانند پسران قادر بر تولید اقتصادى نبودند، و در غارتگریها شرکت نداشتند.
همچنین این فکر که در جنگهاى فراوان قبیله اى آن روز، ممکن بود دختران به اسارت در آیند، و به اصطلاح نوامیس آنها به دست بیگانگان بیفتد و از این راه لکه ننگى بر دامنشان بنشیند، در این کار بى اثر نبود.
این عوامل چند گانه دست به دست هم داد، و پدیده وحشتناک ((واءد)) و زنده به گور کردن دختران را به وجود آورده بود.
با نهایت تاءسف این مساءله به اشکال دیگرى در جاهلیت قرون اخیر نیز خودنمایى مى کند، در شکل آزادى سقط جنین که به صورت قانونى در بسیارى از کشورهاى به اصطلاح متمدن رواج یافته اگر عرب جاهلى بعد از تولد نوزادان را مى کشت انسانهاى متمدن عصر ما آن را در شکم مادر مى کشند!
شرح بیشترى در این زمینه در جلد 11 صفحه 270 تا 274 نوشته ایم (ذیل آیه 59 سوره نحل ).
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 179 2 - قابل توجه این که قرآن مجید به قدرى این مساءله را زشت و منفور شمرده ، و با آن برخورد قاطع کرده است که حتى رسیدگى به این موضوع را مقدم بر مساءله نشر نامه هاى اعمال در قیامت و دادخواهى در مسائل دیگر مى شمرد، و این نهایت اهتمام اسلام را به خون انسانها و مخصوصا انسانهاى بى گناه ، همچنین ارزش جنس زن را از دیدگاه اسلام نشان مى دهد.
3 - نکته دیگرى که توجه به آن در اینجا لازم است این که قرآن نمى گوید از قاتلین سؤ ال مى کنند، بلکه مى گوید از این کودکان معصوم سؤ ال مى شود که گناهشان چه بوده است که چنین بى رحمانه کشته شدند؟
گویى قاتلین ارزش بازپرسى را هم ندارند، بعلاوه شهادت و گواهى این مقتولین به تنهایى کافى است تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 180 ََآیه 10 - 14 وَ إِذَا الصحُف نُشِرَت (10) وَ إِذَا السمَاءُ کُشِطت (11) وَ إِذَا الجَْحِیمُ سعِّرَت (12) وَ إِذَا الجَْنَّهُ أُزْلِفَت (13) عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت (14) 10 - و در آن هنگام که نامه هاى اعمال گشوده شود.
11 - و در آن هنگام که پرده از روى آسمان بر گرفته شود.
12 - و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد.
13 - و در آن هنگام که بهشت نزدیک شود.
14 - آرى در آن موقع هر کس مى داند چه چیزى را آماده کرده است !
آن روز معلوم شود که در چه کاریم همه ؟
به دنبال بحثى که در آیات گذشته در مورد مرحله اول رستاخیز یعنى مرحله ویرانى این جهان آمده بود، در آیات مورد بحث به مرحله دوم آن یعنى بروز و ظهور عالم دیگر و حسابرسى اعمال اشاره مى کند.
نخست مى فرماید: ((و در آن هنگام که نامه هاى اعمال گشوده شود)) تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 181 (و اذا الصحف نشرت ).
((صحف )) جمع ((صحیفه )) در اصل به معنى چیز گسترده است ، مانند صفحه صورت ، و سپس به الواح و کاغذهایى که روى آن مطالبى را مى نویسند اطلاق شده است .
گشوده شدن نامه هاى اعمال در قیامت هم در برابر چشم صاحبان آنها است ، تا بخوانند و خودشان به حساب خود برسند، همانگونه که در سوره اسراء آیه 14 آمده است : اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا.
و هم در برابر چشم دیگران است که خود تشویقى است براى نیکوکاران و مجازات و رنجى است براى بدکاران .
سپس مى افزاید: ((و در آن زمان که پرده از روى آسمان بر گرفته شود)) (و اذا السماء کشطت ).
((کشطت )) از ماده ((کشط)) (بر وزن کشف ) در اصل چنانکه ((راغب )) در ((مفردات )) مى گوید: به معنى ((کندن پوست حیوان )) است ، و بنا به گفته ((ابن منظور)) در ((لسان العرب )) به معنى برداشتن پرده از روى چیزى نیز آمده است ، و لذا هنگامى که ابرها پاره شوند و متفرق گردند این تعبیر به کار مى رود.
منظور از آن در آیه مورد بحث این است که پرده هائى که در این دنیا بر جهان ماده و عالم بالا افکنده شده ، و مانع از آن است که مردم فرشتگان یا بهشت و دوزخ را که درون این جهان است ببینند کنار مى رود، و انسانها حقایق عالم هستى را مى بینند، و همانطور که در آیات بعد مى آید دوزخ شعله ور، و بهشت به انسانها نزدیک مى گردد.
آرى روز قیامت ((یوم البروز)) است ، و حقایق اشیاء در آن روز ظاهر تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 182 و آشکار مى گردد، و پرده از آسمان برداشته مى شود.
مطابق این تفسیر آیه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخیز، یعنى مرحله باز گشت انسانها به زندگى و حیات نوین است ، آیات قبل و بعد نیز ناظر به همین معنى است ، و اینکه بسیارى از مفسران آن را به معنى درهم پیچیده شدن آسمانها، و ناظر به حوادث مرحله اول رستاخیز یعنى فناى جهان دانسته اند بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا نه موافق معنى ریشه اى ((کشطت )) مى باشد که به معنى پوست کندن و پرده بر گرفتن است ، و نه با نظم آیات قبل و بعد سازگار است .
و لذا در آیه بعد مى افزاید: ((و در آن هنگام که دوزخ فروزان و شعله ور گردد)) (و اذا الجحیم سعرت ).
مطابق آیه و ان جهنم لمحیطه بالکافرین دوزخ به کافران احاطه دارد (توبه - 49) جهنم هم امروز موجود است ، ولى پرده ها و حجابهاى عالم دنیا مانع از مشاهده آن است ، همانگونه که مطابق بسیارى از آیات قرآن بهشت نیز هم اکنون آماده براى پرهیزکاران است .
و نیز به همین دلیل در آیه بعد مى فرماید: ((و در آن زمان که بهشت به پرهیزگاران نزدیک شود)) (و اذا الجنه ازلفت ).
همین معنى در آیه 90 سوره ((شعرا)) نیز آمده است با این تفاوت که در اینجا تصریح به نام ((متقین )) نشده و در آنجا تصریح شده است .
((ازلفت )) از ماده ((زلف )) (بر وزن حرف ) و ((زلفى )) (بر وزن کبرى ) به معنى قرب و نزدیکى است ، ممکن است منظور نزدیکى مکانى باشد، و یا زمانى ، تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 183 و یا از نظر اسباب و مقدمات ، و یا همه اینها، یعنى بهشت هم از نظر مکان به مؤ منان نزدیک مى شود و هم از نظر زمان ورود و هم اسباب و وسائلش در آنجا سهل و آسان است .
قابل توجه اینکه نمى گوید: نیکوکاران به بهشت نزدیک مى شوند بلکه مى گوید بهشت را به آنها نزدیک مى سازند، و این محترمانه ترین تعبیرى است که در این زمینه ممکن است .
همانگونه که گفتیم بهشت و جهنم هم اکنون وجود دارند اما در آن روز بهشت نزدیکتر و دوزخ از هر زمان شعله ورتر مى گردد.
و بالاخره در آخرین آیه مورد بحث که در حقیقت مکمل تمام آیات گذشته و جزایى براى جمله هاى شرطیه است که در دوازده آیه قبل آمده مى فرماید: ((در آن موقع هر کس مى داند چه چیزى را حاضر کرده است ))!
(علمت نفس ما احضرت ).
و این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مى شود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى تواءم با شهود و مشاهده خواهد بود.
این حقیقت در آیات متعدد دیگرى از قرآن نیز آمده است : در آیه 49 سوره کهف مى خوانیم : و وجدوا ما عملوا حاضرا و در آخرین آیات سوره زلزال آمده است : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره : ((هر کس به اندازه ذره اى کار نیک کرده باشد آن را مى بیند، و هر کس به اندازه ذره اى کار بد کرده باشد آن را مى بیند)).
این آیه نیز بیانگر تجسم اعمال است و اینکه اعمال انسانها که ظاهرا در تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 184 این جهان نابود مى شود هرگز نابود نشده ، و در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم مى گردد و در عرصه محشر حاضر مى شود.
1 - نظم آیات در آیات مورد بحث و آیات گذشته به دوازده حادثه در رابطه با مساءله رستاخیز اشاره شده که شش حادثه نخست مربوط به مرحله اول ، یعنى فناى این جهان است ، و شش حادثه دوم مربوط به مرحله دوم ، یعنى زندگانى مجدد و حیات پس از مرگ است در قسمت اول سخن از تاریکى خورشید، بى فروغى ستارگان ، تزلزل و حرکت کوهها، آتش گرفتن دریاها، فراموش شدن اموال و ثروتها، و متوحش شدن حیوانات است .
و در مرحله دوم سخن از محشور شدن انسانها در صفوف جداگانه سؤ ال از دختران بى گناهى که ، زنده به گور شدند، گشوده شدن نامه اعمال ، کنار رفتن حجابها از صفحه آسمان ، بر افروخته شدن آتش دوزخ ، نزدیک شدن بهشت ، و بالاخره آگاهى کامل انسان از اعمال خویش است .
این آیات در عین کوتاهى به قدرى پر معنى ، و پر طنین و بیدارگر است که هر انسانى را تکان مى دهد، و در عالمى از اندیشه و فکر فرو مى برد، به گونه اى که سرانجام این جهان ، و چگونگى رستاخیز را در عباراتى کوتاه در برابر چشمان خود مجسم مى بیند، و چه زیبا و رسا است آیات قرآن و تعبیراتش ، و چه پر معنى و الهام بخش است اشارات و نکاتش ؟!
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 185 2 - آیا منظومه شمسى و ستارگان خاموش مى شوند؟
قبل از هر چه باید بدانیم خورشید این کانون حیاتبخش منظومه ما گرچه نسبت به ستارگان آسمان ستاره متوسطى است ولى در حد ذات خود و نسبت به کره زمین فوق العاده عظیم است ، طبق بررسى دانشمندان حجم آن یک میلیون و و سیصد هزار مرتبه از زمین بزرگتر است !
منتها چون فاصله اى در حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر با ما دارد به اندازه فعلى دیده مى شود.
براى تجسم عظمت و وسعت خورشید همین اندازه کافى است که اگر کره ماه و زمین را با همین فاصله اى که الان بین آنها وجود دارد به داخل خورشید منتقل کنیم ماه به آسانى مى تواند دور زمین بگردد بى آنکه از سطح خورشید خارج شود!
حرارت سطح خورشید را بالغ بر شش هزار درجه سانتیگراد!
و حرارت عمق آن را بالغ بر چند میلیون درجه مى دانند!!!
هر گاه بخواهیم وزن خورشید را بر حسب تن بیان کنیم باید عدد ((2)) را بنویسیم و بیست و هفت صفر پهلوى آن بگذاریم (یعنى دو میلیارد میلیارد میلیارد تن )!
از سطح خورشید شعله هایى زبانه مى کشد که ارتفاع آن گاه بالغ بر یکصد و شصت هزار کیلومتر است ، و کره زمین به آسانى در وسط آن گم مى شود، چرا که قطر کره زمین بیش از دوازده هزار کیلومتر نیست .
و اما منبع انرژى حرارتى و نورانى خورشید بر خلاف آنچه بعضى تصور مى کنند ناشى از سوختن نیست چرا که به گفته ((جورج گاموف )) در کتاب ((پیدایش و مرگ خورشید)) اگر جرم خورشید از زغال سنگ خالص ساخته شده بود و در زمان نخستین فرعون مصر آن را آتش زده بودند باید تا امروز تمام آن سوخته و چیزى جز خاکستر بر جاى نمانده باشد، هر نوع ماده سوختنى دیگرى بجاى تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 186 زغال سنگ فرض کنیم همین اشکال را دارد.
حقیقت این است که مفهوم سوختن در مورد خورشید صادق نیست ، آنچه صدق مى کند انرژى حاصل از تجزیه هاى اتمى است ، و مى دانیم این انرژى فوق العاده عظیم است ، بنابراین اتمهاى خورشید دائما در حال تجزیه و تشعشع و تبدیل به انرژى است ، که طبق محاسبه دانشمندان هر ثانیه اى که بر او مى گذرد چهار میلیون تن از او کاسته مى شود!
اما حجم خورشید به قدرى عظیم است که با گذشت هزاران سال خم به ابرو نمى آورد، و کمترین تغییرى ظاهرا در وضع آن حاصل نمى شود.
ولى باید دانست که همین امر در دراز مدت به فنا و نابودى خورشید کمک مى کند و سرانجام این جرم عظیم لاغر و لاغرتر و کم فروغ و عاقبت بى نور مى شود، این امر درباره سایر ستارگان نیز صادق است .
بنابراین آنچه در آیات فوق پیرامون تاریک شدن خورشید و متلاشى شدن ستارگان آمده است حقیقتى است که با علم امروز کاملا هماهنگ مى باشد، و قرآن زمانى این حقایق را بیان کرده که نه تنها در محیط جزیره عربستان که در محافل جهان علمى آن روز نیز از این مسائل خبرى نبود.
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 187 ََآیه 15 - 25 آیه و ترجمه فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ(15) الجَْوَارِ الْکُنَّسِ(16) وَ الَّیْلِ إِذَا عَسعَس (17) وَ الصبْح إِذَا تَنَفَّس (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ کَرِیمٍ(19) ذِى قُوَّهٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَکِینٍ(20) مُّطاعٍ ثمَّ أَمِینٍ(21) وَ مَا صاحِبُکم بِمَجْنُونٍ(22) وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِینِ(23) وَ مَا هُوَ عَلى الْغَیْبِ بِضنِینٍ(24) وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شیْطنٍ رَّجِیمٍ(25) تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 188 15 - سوگند به ستارگانى که باز مى گردند.
16 - حرکت مى کنند و از دیده ها پنهان مى شوند.
17 - و قسم به شب هنگامى که پشت کند و به آخر رسد، 18 - و صبح هنگامى که تنفس کند، 19 - که این (قرآن ) کلام فرستاده بزرگوارى است (جبرییل امین ).
20 - که صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش مقام والا دارد.
21 - فرمانروا و امین است .
22 - و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست .
23 - او رسول الهى (جبرئیل ) را در افق روشن مشاهده کرد.
24 - او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد.
25 - این (قرآن ) گفته شیطان رجیم نیست .
پیک وحى الهى بر او نازل شده به دنبال آیات گذشته که سخن از معاد و مقدمات رستاخیز و بخشى از حوادث آن روز بزرگ مى گفت ، در این آیات به بحث از حقانیت قرآن و صدق گفتار پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى پردازد، و در حقیقت آنچه را در آیات قبل پیرامون معاد آمده است تاءکید مى کند و با ذکر قسمهاى آگاهى بخش ، مطلب را مؤ کد مى سازد.
نخست مى فرماید: ((قسم به ستارگانى که باز مى گردند)) (فلا اقسم بالخنس ).
تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 189 ((حرکت مى کنند و از دیده ها پنهان مى شوند)) (الجوار الکنس ).
((خنس )) جمع ((خانس )) از ماده ((خنس )) (بر وزن شمس ) در اصل به معنى انقباض و باز گشت و پنهان شدن است ، و شیطان را از این جهت ((خناس )) مى گویند که خود را مخفى مى کند، و هنگامى که نام خدا برده شود منقبض مى شود همان گونه که در حدیث آمده است الشیطان یوسوس الى العبد فاذا ذکر الله خنس ((شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه مى کند و هنگامى که خدا را یاد کنند بر مى گردد)).
((جوار)) جمع ((جاریه )) به معنى رونده سریع است .
((کنس )) جمع ((کانس )) از ماده ((کنس )) (بر وزن شمس ) به معنى مخفى شدن است و ((کناس )) (بر وزن پلاس ) به لانه پرندگان و مخفیگاه آهوان و حیوانات وحشى گفته مى شود.
در اینکه منظور از این سوگندها چیست بسیارى از مفسران معتقدند که اشاره به پنج ستاره سیار منظومه شمسى است که با چشم غیر مسلح دیده مى شود (عطارد، زهره ، مریخ ، مشترى ، و زحل ).
توضیح اینکه اگر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزیم به این معنى پى مى بریم که ستارگان آسمان دستجمعى تدریجا طلوع مى کنند و با هم غروب مى نمایند بى آنکه تغییرى در فواصل آنها به وجود آید، گویى مرواریدهایى هستند که روى یک پارچه سیاه در فواصل معینى دوخته شده اند، و این پارچه را از یک طرف بالا مى آورند و از طرف دیگر پایین مى کشند، تنها پنج ستاره است که از این قانون کلى مستثنا است ، یعنى در لابلاى ستارگان دیگر حرکت تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 190 مى کند گویى پنج مروارید ندوخته روى این پارچه آزاد قرار گرفته اند، و در لابلاى آنها مى غلطند!
اینها همان پنج ستاره بالا است که عضو خانواده منظومه شمسى مى باشد، و حرکات آنها به خاطر نزدیکیشان با ما است ، و گرنه سایر ستارگان آسمان نیز داراى چنین حرکاتى هستند اما چون از ما بسیار دورند ما نمى توانیم حرکات آنها را احساس کنیم ، این از یکسو.
از سوى دیگر: توجه به این نکته لازم است که علماى هیئت این ستارگان را ((نجوم متحیره )) نامیده اند زیرا حرکات آنها روى خط مستقیم نیست ، و به نظر مى رسد که مدتى سیر مى کنند بعد کمى بر مى گردند، دو مرتبه به سیر خود ادامه مى دهند که درباره علل آن در علم ((هیئت )) بحثهاى فراوانى شده است .
آیات فوق ممکن است اشاره به همین باشد که این ستارگان داراى حرکتند (الجوار) و در سیر خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپیده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى شوند، شبیه آهوانى که شبها در بیابانها براى به دست آوردن طعمه مى گردند، و به هنگام روز از ترس صیاد و حیوانات وحشى در ((کناس )) خود مخفى مى شوند (الکنس ).
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ((کنس )) پنهان شدن آنها در شعاع خورشید است ، به این معنى که به هنگام گردش در اطراف خورشید گاه به نقطه اى مى رسند که در کنار خورشید قرار مى گیرند و مطلقا پیدا نیستند که علماء نجوم از آن تبیر به ((احتراق )) مى کنند، و این نکته لطیفى است که با توجه و دقت در وضع این ستارگان روشن مى شود.
بعضى نیز ((کنس )) را اشاره به قرار گرفتن این ستارگان در برجهاى آسمانى مى دانند که شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه هایشان دارد البته معلوم است که سیارات منظومه شمسى منحصر به این پنج ستاره نیستند، و سه ستاره دیگر