تکبر در لغت به معنی خود بزرگ بینی است از اخلاق رذیله که نکوهش شده در قرآن با تعبیرات مختلفی به کار رفته است .
در برخی موارد به عنوان متکبر (آیه ی 60 سوره ی زمر _ آیا منزلگاه متکبران در جهنم نیست)
آیه ی 35 سوره ی غافر _ بدینسان خدا بر هر قلب متکبر زور گویی مهر می نهد
آیه ی 173 سوره ی نسا _ او مستکبران را دوست ندارد
آیه ی 27 سوره ی غافر _ موسی گفت من به پروردگار خود و پروردگار شما از هر فرد متکبری که روز حساب را باور ندارد به خدا پناه می برم
آیه ی 56 سوره ی غافر _ آنانکه بدون هیچ دلیلی درباره ی آیات خدا مجادله می کنند جز تکبر و رسیدن به مقام بالاتر در دل ندارند اما به آن آرزو نخواهند رسید
آیه ی 23 سوره ی الحشر
آیه ی 11 سوره ی نور
آیه ی 266 سوره ی بقره
آیه ی 40 سوره ی عمران
آیه ی 39 سوره ی ابراهیم
آیه ی 54 سوره ی الحجر
آیه ی 23 سوره ی الاسراء
آیه ی 8 سوره ی مریم
آیه ی 10 سوره ی هود
آیه ی 23 سوره ی الحدید
آیه ی 36 سوره ی نساء
آیه ی 20 سوره ی الحدید
آیه ی 14 سوره ی الرحمن
آیه ی 18 و 19 سوره ی لقمان در رابطه با تکبر است :
ولا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور
به خود پسندی از مردم روی نگردان و به تکبر روی زمین قدم بر ندار زیرا خدا آدم از خود راضی را دوست ندارد .
به خود پسندی از مردم روی نگردان و به تکبر روی زمین قدم بر ندار زیرا خدا آدم از خود راضی را دوست ندارد .
لقمان حکیم به مسائل اخلاقی در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته .
ولاتصعر خدک للناس : با بی اعتنایی از مردم روی مگردان .
روی خود را بکلی از مردم مگردان و از کسی که دارد با تو سخن می گوید از در توهین اعراض مکن ولا تمش فی الارض مرحا : و مغرورانه بر روی زمین راه مرو تکبر ممنوع است حتی در راه رفتن و نیز در زمین چون آنانکه بسیار خوشحالند راه مرو اولین نشانه ی بندگان خوب خدا حرکت متواضعانه ی آنهاست .
ان الله لایحب کل مختال فخور : چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمیدارد کسانی را که دستخوش خیلاء و کبرند .
تصعر : از ماده ی صعر در اصل یکنوع بیماری است که به شتر دست می دهد و گردن خود را کج میکند صعر به معنای کج بودن گردن است و تصعیر به معنای گرداندن گردن از نظر هاست .
مرح : بر وزن فرح به معنی غرور و مستی ناشی از نعمت است مرح به معنی شدت خوشحالی و زیاده روی در آن است به معنی خرامیدن و غرور است .
مختال : متکبر و لاف زن از ماده ی خیال و خیلاء به معنی کسی است که با یک سلسله تخیلات و پندارها خود را بزرگ می بیندبه موهومات خیالات و بلند پروازی ها خود را گرفتار نسازیم.
علت اینکه کبر را خیلا می گویند به این جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خیال می کند و چون فضیلت برای خود خیال میکند زیاد فخر می فروشد .
خود خواه کسی که به خیال برای خود چیزی تصور می کند که در او نیست و اینکه اسب را خیل گویند زیرا در راه رفتن کبر می ورزد 36 نسا فخور : بسیار مغرور و فخر فروش از ماده ی فخر به معنی کسی است که نسبت به دیگران فخر فروشی می کند تفاوت مختال و فخور در این است که اولی اشاره به تخیلات کبر آلود ذهنی است و فخور اشاره به اعمال کبر آمیز خارجی است .
کسی که مناقب و محاسن خود را از راه کبر و خود نمایی می شمارد فخور است اگر کسی مناقب و محاسن خود را برای اعتراف به نعمت برشمارد فخور نیست بلکه شکور است .
36 نسا و به این ترتیب لقمان در اینجا به دو صفت زشت و ناپسند که مایه ی از هم پاشیدن روابط صمیمانه ی اجتماعی است اشاره میکند یکی تکبر و بی اعتنایی و دیگری غرور و خود پسندی که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از توهم و پندار و خود برتر بینی فرو می برند و رابطه ی او را از دیگران قطع میکنند .
مخصوصا" با توجه به ریشه ی لغوی صعر روشن می شود که این گونه صفات یک نوع بیماری روانی و اخلاقی است یکنوع انحراف در تشخیص و تفکر است و گر نه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و تخیلات نمی شود .
ناگفته پیداست که منظور لقمان تنها مساله ی روی گرداندن از مردم و یا راه رفتن مغرورانه نیست بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر تکبر و غرور است اما از آنجا که این گونه صفات قبل از هر چیز خود را در حرکات عادی و روزانه نشان میدهد انگشت روی این مظاهر خاص گذارده است .
در انتهای آیه ی 18 سوره ی لقمان آمده است ان الله لا یحب کل مختال فخور زیراکه خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمی دارد از عامل خشنودی خداوند برای تشویق و از نا خشنودی او برای ترک زشتی ها و گناهان استفاده کنیم .
در آیه ی بعد دو برنامه دیگر اخلاقی را که جنبه ی اثباتی دارد در برابر دو برنامه ی گذشته که جنبه ی نفی داشت بیان کرده می گوید : و اقصد فی مشیتک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر در رفتارت میانه رو باش و صدایت را فرود آور زیرا بدترین صداها صدای خران است و اقصد فی مشیک : پسرم در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن و اسلام دین جامعی است و حتی برای راه رفتن دستور و برنامه دارد.
میانه روی دوری از افراط و تفریط و متانت در راه رفتن سفارش قرآن است .
و اغضض من صوتک : در سخن گفتنت نیز رعایت اعتدال نما و از صدای خود بکاه و فریاد مزن.کلمه ی قصد در هر چیز به معنای حد اعتدال در آن است و کلمه ی غض به معنای نقصان در نگه کردن وصدا کردن است غض صوت به معنای آهسته و کوتاه صدا کردن است صدای خود را کوتاه کنیم از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانی نرم و آرام داشته باشیم .
ان انکر الاصوات لصوت الحمیر : زیرا نا خوشترین صوت ها صوت خزان است که در نهایت بلندی است با صدای بلند و زشت عطسه نکنید و نیز در سخن گفتن صدای خود را بطور نا خوشایندی بلند نکنیدمگر اینکه در حال دعا یا قرائت قرآن و یا دعوت مردم به سوی خدا باشید .
از صداهای معمولی که انسان می شنود از همه زشتتر صدای الاغ میباشد که نعره ها و فریاد های مغروران و ابلهان به آن تشبیه شده است .
نه تنها هز نظر بلندی صدا و طرز آن بلکه گاه به جهت بی دلیل بودن چرا که به گفته ی بعضی از مفسران صدای حیوانات دیگر غالبا" به واسطه ی نیازی است اما این حیوان گاهی بی جهت و بدون هیچگونه نیاز و بی مقدمه فریاد را وقت و بی وقت سر میدهد.
به هنگام سخن گفتن داد و فریاد نزنید چون بدترین صدا ها صدای بلند خران است پس صدای خود را بلند نکنید.
نکته هایی از این آیه : 1- آداب راه رفتن درست است که راه رفتن مساله ی ساده ای است اما همین مسئله ی ساده می تواند بیانگر حالات درونی و اخلاقی و احیانا" نشانه ی شخصیت انسان بوده باشد چرا که قبلا" هم گفته ایم روحیات و خلقیات انسان در لابلای همه ی اعمال او منعکس می شود و گاه یک عمل کوچک حاکی از یک روحیه ی ریشه دار است از آنجا که اسلام تمام ابعاد زندگی را مورد توجه قرار دادهع در این زمینه نیز چیزی را فرو گذار نکرده در حدیثی از رسول خدا (ص) می خوانیم : کسی که از روی غرور و تکبر روی زمین راه رود زمین و کسانی که در زیر زمین خفته اند و آنها که روی زمین هستند همه او را لعنت می کنند .
در حدیثی دیگر از ایشان می خوانیم پیامبر راه رفتن مغرورانه و متکبرانه را نهی کردو فرمود کسی که لباسی بپوشد و با آن کبر بورزد خداوند او را در کنار دوزخ به قعر می فرستد و همنشین قارون خواهد بود چرا که او نخستین کسی بود که غرور و کبر را بنیاد نهاد .
از امام صادق (ع) : خداوند ایمان را بر جوارح و اعضای انسان واجب کرده و در میان آنها تقسیم نموده است ازجمله بر پاهای انسان واجب کرده که به سوی گناه نرود و در راه رضای خدا گام بردارد و لذا در قرآن فرموده در زمین متکبرانه راه مرو و نیز اعتدال را در راه رفتن رعایت کن .
روز ی پیامبر (ص) از کوچه ای عبور می فرمودند دیوانه ای را مشاهده کردند که مردم اطراف او را گرفته و به او نگاه می کنند فرمودند اینها برای چه اجتماع کردهاند عرض کردند در برابر دیوانه ای که دچار صرع و حمله های عصبی شده است .
پیامبر (ص) نگاهی به آنها کردند و فرمودند : این دیوانه نیست می خواهید دیوانه ی واقعی را به شما معرفی کنم گفتند آری .
دیوانه ی واقعی کسی است که متکبرانه گام بر می دارد دائما" به پهلو های خود نگاه می کند پهلو های خود را به همراه شانه ها تکان می دهد ( کبر و غرور از تمام وجود او می بارد این دیوانه ی واقعی است اما آن که دیدید بیمار است .
2- آداب سخن گفتن تا سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد سکوت از آن بهتر است.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده سکوت مایه ی آرامش فکر است .
امام رضا (ع) از نشانه های فهم و عقل داشتن آگاهی و بردباری و سکوت است و سکوت دری از درهای حکمت است .
ولی در مواردی که سخن گفتن لازم است مومن باید هرگز سکوت نکند پیامبران به سخن گفتن دعوت شدند نه به سکوت .
وسیله رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ سخن گفتن به موقع است .
3- آداب معاشرت در روایات به تواضع و حسن خلق و ملاطفت در بر خورد ها و ترک خشونت در معاشرت اهمیت داده شده .
برادر مسلمانت را با روی گشاده ملاقات کن .
در روز قیامت چیزی برتر و بالاتر از حسن خلق در ترازوی عمل کسی نهاده نمی شود .
نیکوکاری و حسن خلق خانه ها را آباد و عمر ها را زیاد میکند .
بیشترین چیزی که سبب میشود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقوای الهی و حسن خلق است .
ابلیس : اولین متکبر ابلیس است همه ی فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس که تکبر ورزید و از کافران شد خداوند فرمود از اینجا بیرون رو که تو مطرودی و لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود .
قارون : خداوند متکبر را در کنار دوزخ به قعر زمین می فرستد و همنشین قارون خواهد بود چرا که او نخستین کسی (انسانی) بود که غرور و کبر را بنیاد نهاد.
دره ی سقر : دره ای در جهنم است ویژه ی متکبران به نام دره ی سقر و متکبران در روز محشر به صورت مورچه ی ریز محشور می گردند .
اسب : حیوانی که در راه رفتن کبر می ورزد اسب را خیل گویند الاغ : حیوانی که فریاد هایش به مغروران و ابلهان تشبیه شده از نظر بلندی به ابلهان و بی دلیل بودن به مغروران تواضع و فروتنی آرایش انسان های با شرافت فروتنی است .
فروتنی (تواضع) ریشه ی هر خیر و سعادتی است .
تواضع مقام والایی است و اگر برای فروتنی زبان و لغتی بود که مردم می فهمیدند بسیاری از اسرار و نهانی و عاقبت کارها را بیان می کرد .
کسی که برای خدا فروتنی کند خدا اورا بر بسیاری از بندگانش برتری می بخشد .
هیچ عبادتی نیست که مقبول درگاه خدا و موجب رضای او باشد مگر اینکه راه ورود آن فروتنی است آرایش انسانهای با شرافت فروتنی است.
فروتنی (تواضع) ریشه هر خیر و سعادتی است تواضع مقام والائی است و اگر برای فروتنی زبان و لغتی بود که مردم میفهمیدند بسیاری از اسرار و عاقبت کارها را بیان میکرد.
کسی که برای خدا فروتنی کند خدا او را بر بسیاری از بندگانش برتری میبخشد.
هیچ عبادتی نیست که مقبول درگاه خدا و موجب رضای او باشد مگر اینکه راه ورود آن فروتنی است.
تواضع بندگان رحمان « و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا» بندگان خداوند رحمن کسانی هستند که بر روی زمین با تواضع راه میروند.
چرا بندگان خدای رحمان بر روی زمین با فروتنی راه میروند؟
کسی که خود را تسلیم حق نموده و همه چیز را از او میداند جای تکبر برایش باقی نمیماند، چیزی از خود ندارد تا به آن مباهات کند و افتخار کردن به آنچه که متعلق به دیگری است خردمندانه نیست.
عبادالرحمن خود را در محضر خدا میبینند.
از آنجا که تکبر در محضر بزرگان شایسته نیست.
پیوسته با فروتنی رفتار میکنند وقتی انسان در مجلسی شرکت میکند که شخصیت مهمی در آن مجلس حضور دارد سعی میکند به گونهای رفتار نماید تا آن شخص مهم از واو دلگیر نشود.
مخصوصاً در مواردی که به آن شخص نیاز دارند عبادالرحمن این حالت را دارند مراقب خودشان هستند که مبادا عملی از آنها سربزند و موجبات قهر خدا را فراهم سازند و همواره خود را به درگاه او نیازمندی میبینند و از دنیا بیزارند زیرا هرچه و خود را فقیر درگاه الهی تصور مینمایند به همین جهت نسبت به او خاشعاند.
اگر به کسی نیازمند باشید با او چگونه رفتار میکنید؟
آیا به خودتان اجازه میدهید که با او متکبرانه رفتار کنید؟
آیا ما میتوانیم در برابر خدا احساس استقلال کنیم؟
آیا چیزی از خودمان داریم تا به آن متکی باشیم.
کسی که بر روی زمین با تکبر راه میرود از وجود خدا غافل است و عظمت او را در جهان هستی نمیشناسد به همین جهت از روی جهالت و غفلت تکبر میورزد پس تکبر ناشی از فراموشی نیاز انسان به حق است تکبر ناشی از غفلت و خودبینی است تکبر ناشی از فراموشی روز باز خواست است تکبر ناشی از جهالت نسبت به عاریتی بودن نعمتهای دنیاست.
زخاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (بوستان سعدی) ارزش انسان در ترازوی بعد مادی او وقتی خدا انسان را از گل و لای کهنه آفرید شیطان بر او سُجده نکرد شیطان چون به صورت مادی خویش توجه نمود حقیقت روحانی انسان را ندید شیطان برای خود ننگ میداند به بعد خاکی ما سُجده کند ولی متأسفانه چقدر برای اثبات یا بدست آوردن برتریهای مادی خود اصرار میورزیم.
با اسراف و تجملات گوناگون ملاک برتری بین انسانها را به داشتن مال و منال و قدرتهای مادی تلقی میکنیم چگونه با این غرور و خودبینی حقیقت را میخواهیم ببینیم؟
فرشتگان به آدم سُجده کردند آنها بعد روحانی انسان را مشاهده کردند روح خدا که در انسان دمیده شده بود.
ارزش انسان به روح الهی اوست نه به اسراف و تجملات و زرق و برقهای دنیوی.
انسان ضعیف و ناتوانی که از خاک و نطفه آفریده شده و در آینده نیز دارای بیش نخواهد بود چرا تکبر میکند؟!
مگر علم محدود او با فراموشی آسیبپذیر نیست؟
مگر زیبایی، قدرت، شهرت و ثروت او زوال پذیر نیست؟
مگر بیماری ، فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟
مگر تواناییهای او نابود شدنی نیست؟
پس برای چه تکبر میکند؟!
نمونههایی از تواضع اولیای الهی 1- پیامبر (ص) شخص اول آفرینش آن گونه مینشست که هیچ امتیازی بر دیگران نداشت و افرادی که وارد مجلس میشدند و حضرت را نمیشناختند میپرسیدند کدامیک از شما پیامبر است؟
2- در سفری که برای تهیه غذا هر کس کاری را به عهده گرفت پیامبر نیز فرمود جمع کردن هیزم با من.
3- همین که پیامبر اکرم(ص) دیدند برای نشستن بعضی فرش نیست عبای خود را دادند تا چند نفری روی عبای حضرت بنشینند.
پوشیدن لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شیر دوشیدن، هم نشینی با بردگان، سلام کردن به اطفال، وصله کردن کفش و لباس، پذیرفتن دعوت مردم، جارو کردن منزل، دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا سیرهی حضرت بود.
برخی خواستند به احترام امام صادق (ع) حمام را به اصطلاح قرق کنند حضرت اجازه نداد و فرمود نیاز به این کار نیست زندگی مومن سادهتر از این تشریفات است.
4- هرچه اصرار کردند که سفرهی امام رضا (ع) از سفرهی غلامان جدا باشد آن حضرت نپذیرفت از نشانههای تواضع پذیرفتن پیشنهاد و انتقاد دیگران و نشستن در پایینترین ازجایی است که در شأن اوست.
تواضع مقابل تکبر در لغت فروتنی کردن است تعبیری لطیف در 2 آیه 88 حجر به تواضع دو برابر مومنین و 24 اسراء در مقابل پدر و مادر اشاره شده است.
تواضع در برابر همه انسانها لازم است اما در برابر والدین، استاد، مومنان لازمتر است.
تواضع در برابر مومنان از نشانههای برجسته اهل ایمان است.
با مومنان مهربان و فروتن باش بر پدر و مادرت بال فروتنی مهرآمیز بگستر.
در روایات آمده، تواضع متواضع را بلند مرتبه گرداند تواضع کنید تا خداوند برقدر و مرتبه شما بیافزاید تواضع یعنی در مجلس بنشینی بدون توجه به بزرگی خودت هرجان نشستهای راضی باشی و هرکس را که دیدی سلام کنی و جدال را ترک کنی اگرچه حق با تو باشد و در روز رستاخیز متکبران را حشر کنند به صورت مور در زیر پای خلق افتاده از خواریی که باشند نزدیک حق تعالی.
از اسرار نماز که گذاشتن بلندترین نقطه بدن (پیشانی) روی خاک دوری از تکبر و غرور و تواضع در برابر خدا است از پیر هرات خواجهعبدالله انصاری: عیب است بزرگ بر کشیدن خود را وز جملـه خـلق بـرگـزیـدن خود را از مـرد ملـک دیـده ببـاید آمـوخت دیدن همه کسی را وندیدن خود را قرآن میفرماید: متکبرانه راه نروید که زمین سوراخ نمیشود، گردن کشی نکنید که از کوهها بلندتر نمیشوید.
باب کبر 1- از حکیم، گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم ازکمترین درجه الحاد، در پاسخ فرمود: کمترین درجه آن، کبر است.
2- از حسین بن ابی العلاء ، از امام صادق (ع) گفت: شنیدم میفرمود: کبر در بدترین مردم است از هر جنسی باشند، کبر و بزرگی برازنده خدا است، هر که با خدا عزوجل در ردای برازنده او ستیزه کند نیفزاید برای او جز پستی.
3- از امام صادق (ع)، فرمود: کبر برازنده خد است، هر که با خدا درباره چیزی از آن ستیزه کند، خدا او را به آتش سرنگون سازد.
4- از امام باقر و امام صادق (ع) که فرمودند: هر که به وزن ذرهای کبر دردلش باشد، بهشت نمیرود.
5- از محمد بن مسلم، از امام باقر و یا امام صادق(ع) که فرمود: هر که دردلش به وزن دانه خردلی کبر باشد، به بهشت نمیرود، گوید: من گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون» فرمود: چرا گفتی «انا لله و انا الیه راجعون» گفتم: برای آنچه از شما شنیدم ، فرمود: آن طور نیست که تو پنداشتی، همانا مقصود من ، جحود و انکار است، همانا آن عبارت از جحود و انکار است.
6- از امام صادق(ع)، فرمود: کبر این است که مردم را خوار شماری و حق را سفاهت دانی 7- از امام صادق (ع)، که رسول خدا (ص) فرمود: بزرگترین کبر، خوار شمردن خلق و سبک شمردن حق است، (راوی) گوید: من گفتم: خوار شمردن خلق و سبک شمردن حق چیست؟
فرمود: حق را نادیده گیرد و بر اهل آن طعن زند، هرکه این کار را کند، با خدای عز و جل در آنچه برای او برازنده است ستیزه کرده.
8- امام صادق (ع) فرمود: در دوزخ درّهای است ویژه متکبران که آن را سَقَر گویند، به خدای عزوجل از سختی گرمای خود شکایت کرد و از او اجازه خواست که دمی برزند و دمی برکشید و دوزخ را سوخت.
9- از داود بن فرقد، از بردارش که گفت: شنیدم امام صادق (ع) میفرمود: راستی که متکبران به صورت مورچه ریز (محشور) گردند و مردم آنها را پایمال کنند تا خدا از حساب خلایق فارغ شود.
10- از عبدالاعلی، گوید: به امام صادق (ع) گفتم: کبر چیست؟
فرمود: بزرگترین درجه کبر این است که حق را سبک شماری و مردم را خوارپنداری، گفتم: سبک شمردن حق چیست؟
فرمود: آن را نفهمیده گیری و بر آن طعن و سرزنش زنی.
11- از محمد بن عمر بن یزید، از پدرش، گوید: به امام صادق (ع) گفتم: من خوراک خوب میخورم و بوی خوش به کار میبرم و سوار مرکب خوب میشوم و غلام هم دنبال سرم هست، آیا در این رویه تجبر و کبر هست تا آن را نکنم؟
امام صادق(ع) سر به زیر افکند و سپس فرمود: همانا جبار ملعون کسی است که مردم خوار شما رد و حق را نادیده انگارد، عمر گفت: من که به حق نادان و نفهم نیستم ولی خوار شمردن را نمیدانم که چیست؟
فرمود: هر که مردم را زبون و ناچیز شمارد و بر آنها بزرگی و تجبر کند، او است که جبار و زورگو است.
12- از امام صادق (ع) که فرمود: به راستی چون یوسف در مقام پذیرائی پدر پیر خود یعقوب قرار گرفت، و یعقوب بر او وارد شد، عزت ملک، او را در گرفت و جلوی پای پدر پیاده نشد، و جبرئیل به او فرمود آمد و گفت: ای یوسف!
کف مشت خود را بگشا، گشود و از آن نوری تابید و به فضای آسمان برآمد، یوسف گفت: نبوت از نسل تو برکنده شد به کیفر اینکه برای شیخ یعقوب پیاده نشدی و از نسل تو پیغمبری نباشد.
13- از امام صادق (ع)، فرمود: هیچ بندهای نیست جز اینکه در سر او حکمتی است و فرشتهای او را نگهداری میکند و چون تکبر کند به او گوید: پست شو که خدایت پست کرده پس همیشه در پیش خود بزرگترین خلق خدا باشد و در چشم مردم دیگر پستترین و کوچکترین مردم باشد و چون تواضع کند، خدا عزوجل او را بالا برد سپس آن فرشته به او گوید: سرفراز باش، خدا سرفرازت کند پس همیشه در پیش خو کوچکترین مردم است و در چشم مردم بالاترین مردم است.
جبر و زور دست زند جز برای زبونی و خواری که در خود درک کند.
باب عُجب و خودبینی 1- از امام صادق (ع)، فرمود: راستی خدا میداند که گناه برای مومن بهتر است از عجب و خودبینی، و اگر چنین نبود هرگز شخص مومن به گنهکاری گرفتار نمیشد.
2- امام صادق (ع) فرمود: هرکه را عُجب گیرد، نابود شود.
3- از علیبن سوید، گوید: از ابیالحسن (ع) پرسیدم از عُجبی که عمل را تباه کند، در پاسخ فرمود: عُجب چند در جه دارد: 1- آنچه کردار بد بنده را به چشم او بیاراید تا آن را خوب بیند و او را خوش آید و پندارد که کار خوبی میکند.
2- اینکه بندهای به پرودرگارش ایمان دارد و به کردار خود بر خدا عزوجل منت میگذارد با اینکه خدا در آن کار بر سر او منت دارد (که او را توفیق آن کردار خوب داده است).
4- از امام صادق (ع)، فرمود: به راستی مردی گناه میکند و پشیمان میشود از آن، و کار خیری میکند و از آن شاد میشود، و از آن حال ندامت و پشیمانی دور میافتد و اگر بر همان حال پیشمانی باشد، بهتر است برایش از این حالی که پیدا کرده است.
5- فرمود: یک مرد عالمی نزد عابدی آمد و به او گفت: چطور نماز میخوانی؟
در پاسخش گفت: از چون منی پرسند که چطور نماز میخوانی؟
من از آغاز چنین و چنان خدا را عبادت میکنم، گفت: چگونه است گریه تو، گفت: به اندازهای گریم که اشکم روان شود.
آن عالم گفت: به راستی اگر بخندی و از خدا ترسان باشی بهتر است که گریه کنی و به خود ببالی، راستی هر که برخود ببالد، هیچ کرداری از او بالا نرود.
6- از امام باقر یا امام صادق (ع) فرمود: دو مرد به مسجد رفتند، یکی عابد بود و یکی فاسق، از مسجد بدر آمدند، آن فاسق مقام صدیق داشت و آن عابد، فاسق بود؛ و این برای آن است که عابد به مسجد رود و به عبادت خود مینازد و همه اندیشهاش در این است و فکر فاسق و بدکار دنبال پشیمانی از کار بد و توبه است و از خدا عزوجل درباره هرچه گناه کرده است آمرزش میخواهد.
7- از عبدالرحمن بن حجاج، گوید: به امام صادق(ع) گفتم: مردی کاری میکند و از آن ترسان و نگران است و سپس کار خیری میکند و شبه عُجب و خودبینی او را میگیرد.
فرمود: حال نخست او که حال خوف است بهتر است از حال عُجب او.
8- از امام صادق (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: در این میان که موسی (ع) نشسته بود، ناگاه شیطان آمد و کلاه چند رنگی بر سر داشت و چون نزدیک موسی (ع) رسید، کلاه خود را از سر برداشت و نزد موسی آمد و به آن حضرت سلام داد، موسی گفت: تو کیستی؟
در پاسخ گفت: من ابلیسم گفت: توئی، خدا تو را به کسی نزدیک نسازاد، گفت: من آمدم به شما سلام کنم برای مقامی که نزد خدا داری، موسی به او گفت: این کلاه چیست؟
گفت: با آن دل مردم را میرباریم، موسی به او گفت: به من خبر ده از گناهی که چون آدمی زاده کند، تو بر او مسلط میشوی، پاسخ داد: هرگاه خودبین شود و کار خود را فزون شمارد و گناهش در چشم او کوچک جلوه کند و فرمود: خدا عزوجل به داود (ع) فرمود: ای داود!
گنهکاران را مژده بده، و صدیقان را بیم بده، عرض کرد: چگونه به گهنکاران، مژده بدهم و به صدیقان بیم بدهم؟
فرمود: ای داود!
به گهنکاران مژده بده که من توبه پذیریم و از گناه درگذرم و به صدیقان بیم بده که مبادا به کردار خود عجب کنند و خودبین شوند، زیرا هیچ بندهای را من پای حساب نکشم جز آنکه هلاک باشد.
باب خشرویی : 1- یکی از اصحاب گفت: به امام صادق(ع) گفتم: اندازه خوش خلقی چیست؟
فرمود: نرمش کنی و سخن شیرین بگوئی و با برادرت با خوشروئی برخورد کنی.
2- از فضیل که فرمود (یعنی از امام باقر یا امام صادق و گویا نام امام از قلم نسخه نویسان یا روایان افتاده از مجلسی ره): کارهای خیر و خوشروئی به بهشت میبرند و بخل و بدروئی و عبوس از خدا دور کنند و به دوزخ برند.
3- از امام کاظم (ع) که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: خوشروئی کینه را ببرد.
با آنها الفت گرفته شود و گام بر فرش آنها نهاده شود.
باب خوشخلقی: 4- فرمود که: امیرالمومنین (ع) فرمود: مؤمن اهل معاشرت است و خیری نیست در کسی که الفت نگیرد و با او الفت نگیرند.
5- فرمود: به راستی خوش خلقی صاحب خود را به پایه روزهدار و شب زندهدار رساند.
به خلق خود بخشش میکند، برخی از آن منش است و برخی به تصمیم و کسب است، من گفتم: کدام از این دو بهتر است، فرمود: آنکه طبع و منش او است بر آن واداشته است نمیتواند جز آن کند و آنکه به قصد و کسب خوش خلقی کند باید به خوبی بر طاعت صبر کند و رنج کشد، پس او بهترین این دو است.
6- فرمود: به راستی خدا تبارک و تعالی همان ثواب را به بنده خوش خلق میدهد که به مجاهد در راه خدا میدهد.
7- فرمود: نیکوکار و خلق خوش، خانهها را آباد کنند و عمرها را بیفزایند.
8- فرمود: خدا تبارک و تعالی به یکی از پیغمبرانش وحی کرد که خُلق خوش گناه را آب میکند چنانچه خورشید یخ را.
9- از اسحاق بن عمار، از امام صادق(ع) فرمود: به راستی خُلق خوب بخشش خد است.
10- از امام صادق (ع) فرمود: چهار است که هر که دارد،ایمانش کامل است واگر از فرق سر تا پایش پر ا زگناه باشد، او را نکاهد، فرمود: آنها راستگوئی و رد امانت و حیاء و حسن خلق است.
11- فرمود: مؤمن پس از فرائض عملی پیش از خدا نیاورد که محبوبتر باشد نزد خدا از حسن خلق که به همه مردم رسا باشد.
12- فرمود: بیشتر وسیلهای که بدان امتم در بهشت درآیند تقوی و حسن خلق است.
13- از امام صادق (ع)، فرمود: به راستی کاملترین مؤمنان در ایمان خوشخُلقتر آنها است.
14- رسول خدا (ص) فرمود: در روز قیامت، در ترازوی کارهای مؤمن بهتر از حسن خُلق نگذارند.
باب فخر و کبر: 1- علی بن الحسین (ع) فرمود: عجب است از متکبر بر خود بالنده ، که دیروز نطفهای بوده و سپس هم او در فردای مرگ خود، مردار گندیدهای است.
2- رسول خدا (ص) فرمود: آفتِ حَسَب و شرافتِ خاندانی برخود بالیدن و خودبینی است.
3- از عقبه بن بشیر اسدی، گوید: به امام باقر (ع) گفتم: من عقبه بن بشیر اسدی هستم و در میان قوم و تبار خود خاندان بزرگی دارم، گوید، در پاسخ فرمود: تو به خانواده خود بر سر ما منت مینهی؟
(منه خ) راستی خداوند به برکت ایمان، هر که را مردم پست میشمردندف بالا برده است در صورتی که مؤمن باشد و برای کفر، هر که را مردم با شرافت میشمردند، بالا برده است در صورتی که مؤمن باشد و برای کفر، هر که را مردم با شرافت میشمردند، پست و زبون ساخته در صورتی که به کفر بماند و کسی را بر کسی برتری نیست جز به وسیله تقوی.
4- امام باقر(ع) فرمود: عجب است از متکبری که به خود مینازد و همانا از نطفهای آفریده شده، و سپس مرداری گندیده شود و نمیتواند در این میان با او چه خواهد شد.
5- از امام صادق (ع) که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسولالله !
من پسر فلان پسر فلان هستم و تا نه پدر خود را برشمرد، رسول خدا (ص) در پاسخ او فرمود: تو دهم آنانی در دوزخ.
6- رسول خدا (ص) فرمود: آفتِ حَسَب، افتخار است.
منابع: 1- حکمتها و اندرزها ـ استاد مطهری 2- کتاب تفسیر سوره لقمان 3- اصول کافی ـ کتاب ایمان و کفر 4- المعجم المفهرس ـ محمد فواد عبدالباقی 5- کتاب فرهنگ موضوعی قرآن ـ بهاءالدین خرمشاهی 6- تفسیر المیزان 7- تفسیر نمونه