دانلود مقاله توحید در قرآن

Word 167 KB 15062 47
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • توحید در قرآن
    مقدمه: توحید و یکتایى خداوند متعال یکى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است.

    در قرآن کریم در آیات زیادى به این مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است: از جمله آیات 163 و 164 سوره بقره است که براى آشنایى بیشتر با مطالب نورانى این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از کتاب ارزشمند تفسیر المیزان اثر علامه طباطبایى (ره) تقدیم مى‏داریم.

    و الهکم اله واحد لا اله الا الله هو الرحمن الرحیم ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار...


    به درستى در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز و کشتى‏ها که در دریا بسود مردم در جریانند و در آنچه که خدا ازآسمان نازل میکند یعنى آن آبى که با آن زمین را بعد از مردگیش زنده میسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشرمیکند و گرداندن بادها و ابرهائیکه میان آسمان و زمین مسخرند آیات و دلیلهائى است براى مردمى که تعقل کنند(164).


    و بعضى از مردم کسانى هستند که بجاى خدا شریک‏ها میگیرند و آنها را مانند خدا دوست میدارند وکسانیکه بخدا ایمان آورده‏اند نسبت باو محبت‏شدید دارند، و اگر ستمکاران در همین دنیا آن حالت‏خود را که‏در قیامت هنگام دیدن
    بیان
    این آیات که مسئله توحید را خاطر نشان میکند، همه در یک سیاق و در یک نظم قرار دارند، و بر مسئله نامبرده اقامه برهان نموده، شرک و سرانجام امر آن را بیان مى‏کند.


    (و الهکم اله واحد)، در سابق در تفسیر بسم الله در اول کتاب، تفسیر سوره حمد معناى کلمه(اله)گذشت، (معنىواحد دراله واحد)و اما معناى کلمه(واحد)، باید دانست که مفهوم وحدت از مفاهیم بدیهى است که درتصور آن هیچ حاجت بان نیست که کسى آنرا برایمان معنا کند و بفهماند که وحدت یعنى چه‏چیزى که هست موارد استعمال آن مختلف است، چه بسا چیزى را بخاطر یکى از اوصافش‏واحد بدانند، و مثلا بگویند مردى واحد، عالمى واحد، شاعرى واحد، که مى‏فهماند صفت‏مردانگى و علم و شعر که در او است‏شرکت و کثرت نمى‏پذیرد و درست هم هست، چون‏رجولیتى که در زید است قابل قسمت میان او و غیر او نیست، بخلاف رجولیتى که در زید و عمرواست - که دو مردند - و دو رجولیت دارند و مفهوم رجولیت در بین آن دو تقسیم شده و کثرت‏پذیرفته است.


    پس زید از این جهت - یعنى از جهت داشتن صفتى بنام رجولیت - موجودى است واحدکه قابل کثرت نیست، هر چند که از جهت این صفت و صفات دیگرش مثلا علمش و قدرتش وحیاتش، و امثال آن واحد نباشد، بلکه کثرت داشته باشد.


    (بیان فرق اجمالى بین دو کلمهاحدوواحد)ولى این جریان در خداى سبحان وضع دیگرى بخود مى‏گیرد، میگوئیم خدا واحد است، بخاطر اینکه صفتى که در اوست - مثلا الوهیتش - صفتى است که احدى با او در آن صفت‏شریک نیست و باز مى‏گوئیم: خدا واحد است چون علم و قدرت و حیات دارد، و خلاصه بخاطرداشتن چند صفت وحدتش مبدل به کثرت نمى‏شود، براى اینکه علم او چون علوم دیگران وقدرتش و حیاتش چون قدرت و حیات دیگران نیست، و علم و قدرت و حیات و سایر صفاتش اورا متکثر نمى‏کند، تکثرى که در صفات او هست تنها تکثر مفهومى است و گر نه علم و قدرت وحیاتش یکى است، آنهم ذات او است، هیچیک از آنها غیر دیگرى نیست، بلکه او عالم است‏بقدرتش و قادر است بحیاتش، وحى است به علمش، بخلاف دیگران که اگر قادرند به قدرتشان‏قادرند و اگر عالم هستند، به علمشان عالم هستند، خلاصه صفاتشان هم مفهوما مختلف است وهم عینا.


    و چه بسا میشود که چیزى از ناحیه ذاتش متصف به وحدت شود، یعنى ذاتش، ذاتى باشد که‏هیچ تکثرى در آن نباشد و بالذات تجزیه را در ذاتش نپذیرد، یعنى نه جزء جزء بشود؟و نه ذات واسم و نه ذات و صفت و همچنین جزئى نداشته باشد، اینگونه وحدت همانست که کلمه(احد)رادر آن استعمال مى‏کنند و میگویند خدایتعالى احدى الذات است و در این استعمال حتما بایدبه کلمه ذات و مثل آن اضافه شود مگر آنکه در سیاق نفى و یا نهى قرار گیرد که در آنصورت دیگرلازم نیست اضافه شود.

    مثل اینکه بگوئیم: (ما جائنى احد)، یعنى احدى نزد من نیامد که در اینصورت اصل ذات رانفى کرده‏ایم، یعنى فهمانده‏ایم: هیچکس نزد من نیامد، نه واحد و نه کثیر براى اینکه وحدت، درذات اعتبار شده بود نه در وصفى از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود مثل اینکه‏بگوئیم: (ما جائنى واحد)، یعنى یکنفر که داراى وصف وحدت است نزد من نیامد، در اینصورت‏اگر دو نفر یا بیشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفته‏ایم، چون آنچه را نفى کردیم وصف یک نفرى‏بود، خواستیم بگوئیم یک مرد با قید یک نفرى نزد من نیامد و این منافات ندارد با اینکه چند مردنزد من آمده باشند، فعلا همین فرق اجمالى میان دو کلمه احد و واحد را در نظر داشته باش تاانشاء الله تعالى شرح مفصل آن در تفسیر سوره: (قل هو الله احد) (1) بیاید.

    و سخن کوتاه آنکه جمله: (الهکم اله واحد)، با همه کوتاهیش مى‏فهماند: که الوهیت‏مختص و منحصر به خدایتعالى است و وحدت او وحدتى مخصوص است، وحدتى است که لایق‏ساحت قدس اوست، چون کلمه وحدت بر حسب آنچه مخاطبین به خطاب(اله شما)از آن‏مى‏فهمند، بر بیش از وحدت عامه‏اى که قابل انطباق بر انواع مختلف است، دلالت نمى‏کند و این‏قسم وحدت لایق به ساحت قدس ربوبى نیست، (به بیانى ساده‏تر اینکه چند قسم وحدت داریم).

    (اقسام وحدت و نکته‏اى که در جمله"الهکم اله واحد"هست)1 - وحدت عددى که در مقابل عدد دو و سه الخ است.

    2 - وحدت نوعى که میگوئیم: انسان ایرانى و هندى از نوع واحدند.

    3 - وحدت جنسى که میگوئیم: انسان و حیوان از یک جنسند(مترجم).

    در چنین زمینه‏اى اگر قرآن کریم بفرماید(معبود شما واحد است)، ذهن شنونده به آن‏وحدتى متوجه میشود که کلمه(واحد)در نظرش به آن معنا است، به همین جهت اگر فرموده بود(الله اله واحد، الله اله واحد است)توحید را نمى‏رسانید، براى اینکه در نظر مشرکین هم الله اله‏واحد است، همچنانکه یک یک آلهه آنان اله واحدند، چون هیچ الهى دو اله نیست، هر یک براى‏خود و در مقابل خدا اله واحدند.

    و همچنین اگر فرموده بود(و الهکم واحد، اله شما واحد است)، باز آنطور که باید، نص وصریح در توحید نبود، براى اینکه ممکن بود گمان شنونده متوجه وحدت نوعیه شود، یعنى متوجه‏این شود که اله‏ها همه یکى هستند، چون همه یک نوعند و نوعیت الوهیت در همه هست، نظیر اینکه‏در تعداد انواع حیوانات میگوئیم اسب یکنوع و قاطر یکنوع و چه و چه یکنوع است، با اینکه هریک از نامبرده‏ها داراى هزاران فرد است.

    لکن وقتى فرمود: (و الهکم اله واحد)و معناى اله واحد را - که در مقابل دو اله و چند اله‏است - بر کلمه(الهکم)اثبات کرد، آنوقت عبارت صریح در توحید میشود، یعنى الوهیت رامنحصر در یکى از آلهه‏اى که مشرکین معتقد بودند کرده و آن الله تعالى است.

    (لا اله الا هو)، این جمله نص و صراحت جمله قبلى را تاکید مى‏کند و تمامى توهمها وتاویل‏هائى که ممکن است در باره عبارت قبلى به ذهن آید، بر طرف میسازد.

    و اما معناى مفردات این جمله - کلمه(لا)در این جمله نفى جنس مى‏کند و لاى نفى جنس‏اسم و خبر لازم دارد، و چون مراد به(اله)هر چیزى است که واقعا و حقیقتا کلمه(اله)بر آن‏صادق باشد، به همین جهت صحیح است بگوئیم خبر(لا)که در جمله حذف شده که کلمه(موجود)و یا هر کلمه‏اى است که به عربى معناى موجود را بدهد، مانند(کائن)و امثال آن، و تقدیرجمله این است که(لا اله بالحقیقه و الحق بموجود الا الله، یعنى اله حقیقى و معبودى به حق‏موجود نیست به غیر از الله)، و چون ضمیرى که به لفظ جلاله(الله)بر مى‏گردد همیشه در قرآن‏کریم ضمیر رفع است نه نصب یعنى هیچ نفرموده(لا اله الا ایاه)("الا"در"لا اله الا هو"براى استثناء نیست)از اینجا مى‏فهمیم در کلمه(الا)الاى استثناء نیست، چون اگر استثناء بود، باید مى‏فرمود: (لا اله الا ایاه)نه(لا اله الا هو)، بلکه‏وصفى است به معناى کلمه(غیر)و معنایش این است که هیچ اله به غیر الله موجود نیست.

    پس تا اینجا این معنا روشن شد که جمله مورد بحث‏یعنى جمله(لا اله الا هو)الخ در سیاق‏نفى الوهیت غیر خداست، یعنى نفى الوهیت آن آلهه موهومى که مشرکین خیال مى‏کردند اله‏هستند، نه سیاق نفى غیر خدا و اثبات وجود خداى سبحان که بسیارى از مفسرین پنداشته‏اند.

    شاهدش هم این است که مقام، مقامى است که تنها احتیاج دارد خدایان دیگر نفى شود، تادر نتیجه الوهیت منحصر در یکى از خدایان مشرکین یعنى در الله تعالى گردد، و هیچ احتیاجى به‏اثبات الوهیت‏خدا و بعد نفى الوهیت آلهه ندارد.

    علاوه بر اینکه قرآن کریم اصل وجود خدایتعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتن‏وجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمى‏بیند و هر جا از خدا صحبت کرده، عنایتش همه در این‏است که صفات او را از قبیل وحدت و یگانگى و خالق بودن و علم و قدرت و صفات دیگر او رااثبات کند.

    و اى بسا بعضى به تقدیر گرفتن لفظ(موجود)و هر چه که به معناى آن باشد، اشکال کنند، که این تقدیر تنها مى‏رساند که غیر خدا اله دیگرى فعلا موجود نیست و اثبات نمیکند که اصلاممکن نیست اله دیگر وجود داشته باشد، در حالیکه مطلوب نفى امکان آن است.

    و آنوقت بعضى دیگر در جواب آن گفته باشند: درست است که تقدیر گرفتن(موجود)تنهامى‏رساند که خدائى دیگر موجود نیست ولى اینکه گفتى امکان وجود آنرا نفى نمیکند، صحیح‏نیست براى اینکه خدائى که ممکن باشد بعدها موجود شود، او خود ممکن الوجود است و آن‏خدائى نخواهد بود که وجود تمامى موجودات و همه شئون آنها بالفعل منتهى به او و مستند باواست و بعضى دیگر جواب داده باشند: که بجاى لفظ موجود، کلمه(حق)را تقدیر مى‏گیریم، تامعنا چنین شود(هیچ معبود بحق غیر خدا نیست).

    (الرحمن الرحیم)تفسیر و بحث پیرامون معناى این دو کلمه، در ذیل سوره فاتحه گذشت، تنها در اینجا میگوئیم: آوردن این دو اسم در اینجا معناى ربوبیت را تمام مى‏کند، مى‏فهماند که هرعطیه عمومى مظهر و مجلائى است از رحمت رحمانیه خدا و هر عطیه خصوصى، یعنى آنچه که‏در طریق هدایت و سعادت اخروى دخالت دارد، مجلاى رحمت رحیمیه او است.

    (ان فى خلق السموات و الارض)الخ، سیاق این آیات همانطور که در ابتداى بیان آیات موردبحث گفتیم، دلالت دارد بر اینکه سیاق خصوص این آیه نیز همان سیاق آیه قبلى است، و این آیه‏پیرامون همان معنائى استدلال مى‏کند که آیه قبلى متضمن آن بود.

    چون آیه سابق که مى‏فرمود: (و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم)الخ، در حقیقت‏اگر شکافته شود، معنایش این میشد: که براى هر موجودى از این موجودات، الهى است و اله همه آنها یکى است و این اله یگانه و واحد، همان اله شما است و او رحمان است، چون رحمتى‏عمومى دارد و رحیم است، چون رحمتى خصوصى دارد و هر کسى را به سعادت نهائیش - که‏همان سعادت آخرت است - سوق میدهد، پس اینها همه حقایقى هستند حقه.

    و در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، تا آخر آنچه در آیه ذکر شده، آیاتى‏است که بر این حقایق دلالت مى‏کند، البته براى مردمى دلالت دارد که تعقل کنند.

    و اگر مراد باین آیه اقامه حجت بر اصل وجود اله براى انسانها و یا اله واحد براى انسانهابود، همه نامبردگان تنها یک آیت بودند که بر اصل وجود اله دلالت مى‏کردند، چون نامبرده‏ها این‏معنا را افاده مى‏کند که نظامى در سراسر جهان برقرار است و تدبیرى بهم پیوسته دارد، و بر این‏فرض، حق کلام این بود که در آیه قبلى بفرماید: (و الهکم واحد لا اله الا هو)الخ، و چون اینطورنفرموده، مى‏فهمیم سیاق آیه براى این است که بر حجتى دلالت کند که هم حجت بر وجود اله‏است و هم حجت بر وحدت او است، باین معنا که نخست اثبات کند اله موجودات دیگر غیرانسان و نظام کبیرى که در آنهاست‏یکى است و سپس اثبات کند همان یک اله، اله انسان نیزهست.

    (سه برهان، که آیه شریفه براى اثبات وجود خدا و توحید اقامه کرده است)و اجمال دلالت آیه بر مسئله توحید، این است که مى‏فرماید: این آسمانها که بر بالاى ماقرار گرفته و بر ما سایه افکنده، با همه بدایعى که در خلقت آنها است، و این زمین که ما را درآغوش گرفته و بر پشت‏خود سوار کرده، با همه عجائبى که در آن است، و با همه غرائبى که درتحولات و انقلابهاى آن از قبیل اختلاف شب و روز و جریان کشتى‏ها در دریا و نازل شدن‏باران‏ها و وزیدن بادهاى گردنده و گردش ابرهاى تسخیر شده، همه امورى هستند فى نفسه‏نیازمند به صانعى که ایجادشان کند، پس براى هر یک از آنها الهى است، پدید آورنده، (این‏صورت برهان اولى است)که آیه شریفه بر مسئله توحید اقامه کرده است.

    برهان دیگر را از راه نظامى که در عالم است اقامه نموده و حاصلش این است این اجرام‏زمینى و آسمانى که از نظر حجم و کوچک و بزرگى و هم دورى و نزدیکى مختلفند، (و بطورى که‏فحصهاى علمى بدست آورده کوچکترین حجم یکى از آنها.

    00033، 000، 000، 000، 000، 000، 000، ٍ0سانتى‏متر مکعب است)و بزرگترین آنها که حجمش میلیونها برابر حجم زمین است، کره‏اى است‏که قطرش تقریبا معادل 9000 میل است و فاصله میان دو ستاره و دو جرم آسمانى، قریب به سه‏ملیون سال نورى است و سال نورى تقریبا برابر است با رقم زیر(365.24.60.60.300000کیلومتر)و خلاصه این ارقام دهشت‏آور را نیک بنگر، آنگاه خودت حکم خواهى کرد: که تا چه‏اندازه نظام این عالم، بدیع و شگفت‏آور است، عالمى که با همه وسعتش هر ناحیه‏اش در ناحیه دیگر اثر مى‏گذارد، و در آن دست اندازى مى‏کند و هر جزء آن در هر کجا که واقع شده باشد ازآثارى که سایر اجزاء در آن دارند متاثر میشود، جاذبه عمومیش یکدگر را بهم متصل مى‏کند، نورش و حرارتش همچنین، و با این تاثیر و تاثر سنت‏حرکت عمومى و زمان عمومى را به جریان‏مى‏اندازد.

    و این نظام عمومى و دائم، و تحت قانونى ثابت است و حتى قانون نسبیت عمومى هم که‏قوانین حرکت عمومى در عالم جسمانى را محکوم به دگرگونگى میداند، نمیتواند از اعتراف‏باینکه خودش هم محکوم قانون دیگرى است، خوددارى کند، قانونى ثابت در تغییر و تحول(یعنى‏تغییر و تحول در آن قانون ثابت و دائمى میباشد).

    و از سوى دیگر این حرکت و تحول عمومى، در هر جزء از اجزاء عالم بصورتى خاص به‏خود دیده میشود، در بین کره آفتاب و سایر کراتى که جزء خانواده این منظومه‏اند، به یک صورت‏است و هر چه پائین‏تر مى‏آید، دائره‏اش تنگ‏تر مى‏گردد، تا در زمین ما در دائره‏اى تنگ‏تر، نظامى‏دیگر به خود مى‏گیرد، حوادث خاص بدان و جرم ماه که باز مختص بدان است و شب و روز ووزش بادها و حرکت ابرها، و ریزش بارانها، در تحت آن نظام اداره میشود.

    باز این دائره نسبت به موجوداتى که در زمین پدید مى‏آیند، تنگ‏تر میشود و در آن دائره‏معادن و نباتات و حیوانات و سایر ترکیبات درست میشود، و باز این دائره در خصوص یک‏یک انواع نباتات، حیوانات، معادن و سایر ترکیبات تنگ‏تر میشود، تا آنکه نوبت بعناصر غیرمرکب برسد و باز به ذرات و اجزاء ذرات و در آخر به آخرین جزئى که تاکنون علم بشر بدان‏دست‏یافته برسد، یعنى به الکترون و پروتون که تازه در آن ذره کوچک، نظامى نظیر نظام درمنظومه شمسى مى‏بینیم، هسته‏اى در مرکز قرار دارد و اجرامى دیگر دور آن هسته مى‏گردند، آنچنانکه ستارگان بدور خورشید در مدار معین مى‏گردند، و در فلکى حساب شده، شنا مى‏کنند.

    انسان در هر نقطه از نقاط این عالم بایستد و نظام هر یک از این عوالم را زیر نظر بگیرد، مى‏بیند که نظامى است دقیق و عجیب و داراى تحولات و دگرگونگى‏هائى مخصوص به خود، دگرگونگى‏هائى که اگر نبود، اصل آن عالم پاى بر جا نمى‏ماند و از هم پاشیده میشد، دگرگونگى‏هائى که سنت الهیه با آن زنده میماند، سنتى که عجائبش تمام شدنى نیست، و پاى خردبه کرانه‏اش نمى‏رسد.

    نظامى که در جریانش حتى به یک نقطه استثناء برنمیخوریم، و هیچ تصادفى هر چند به‏ندرت، در آن رخ نمیدهد، نظامى که نه تاکنون و نه هیچوقت، عقل بشر به کرانه‏اش نمى‏رسد ومراحلش را طى نمى‏کند.

    گفتارى در معناى توحید از نظر قرآن هیچ دانشمند متفکر و اهل بحثى که کارش غور و تعمق در مسائل کلى علمى است دراین تردید ندارد که مساله توحید از همه مسائل علمى دقیق‏تر و تصور و درک آن از همه دشوارتر وگره آن از همه پیچیده‏تر است، چون این مساله در افقى قرار دارد که از افق سایر مسائل علمى ونیز از افق افکار نوع مردم بلندتر است، و از سنخ مسائل و قضایاى متداولى نیست که نفوس‏بتواند با آن انس گرفته و دلها به آن راه یابد، و معلوم است که چنین مساله‏اى چه معرکه‏اى دردلها بپا خواهد کرد، و عقول و افکار براى درک آن سر از چه چیزهائى در خواهند آورد، چون‏اختلاف در نیروى جسمانى بواسطه اختلاف ساختمانهاى بدنى اعصاب فکرى را هم مختلف‏مى‏کند، و در نتیجه فهم و تعقل در مزاج‏هاى مختلف از نظر کندى و تیزى و خوبى و بدى واستقامت و کجى مختلف مى‏شود.

    اینها همه مسلم است، و کسى را در آن تردید نیست، قرآن کریم هم در آیات چندى به‏آن اشاره کرده، از آن جمله مى‏فرماید: "هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انمایتذکر اولوا الالباب" (1) و نیز مى‏فرماید: "فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه‏الدنیا ذلک مبلغهم من العلم" (2) و نیز مى‏فرماید."فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون‏حدیثا" (3) و نیز در ذیل آیه 75 همین سوره که از آیات مورد بحث است مى‏فرماید: "انظر کیف‏نبین لهم الایات ثم انظر انى یؤفکون" (4) .

    و این اختلاف درک‏ها و تفکرات در طرز تلقى و تفسیر یکتائى خدا از همه جا ............................................

    (1)آیا برابرند آنان که میدانند با آنان که نمیدانند این را تنها صاحبان خرد مى‏فهمند و متذکرمیشوند.سوره الزمر آیه 9.

    (2)پس روى بگردان از کسى که پشت کرد و روى گردانید از قرآن ما و جز زندگى مادى دنیا رانخواست آرى پایه معلومات انسان همین اندازه است.سوره نجم آیه 30.

    (3)پس چه مى‏شود این مردم را که نمى‏فهمند و نزدیک هم نیست‏حدیثى را درک کنند.سوره نساءآیه 78.

    (4)ببین چگونه بر ایشان آیات را بیان مى‏کنیم آنگاه ببین چگونه از شنیدن حق روى مى‏گردانند.

    سوره مائده آیه 75.

    روشن‏تر دیده مى‏شود، چه در آنجاست که اختلاف و نوسان وسیع و عجیبى که افراد بشر دردرک و تعقل و کیفیت تفسیر و بیان مساله وجود خداى تعالى دارند بخوبى بچشم مى‏خورد، بااینکه همه‏شان در اصل وجود خدا متفقند، چون داراى فطرت انسانى‏اند، و این مساله هم ازالهامات مرموز و اشارات دقیق فطرت سرچشمه مى‏گیرد، و لذا مى‏بینیم که وجود این فطرت ازیک طرف، و برنخوردن به دین صحیح از طرف دیگر عده‏اى از افراد انسان را بر آن داشته که‏براى اسکات و قانع ساختن فطرت خود بت‏هائى از چوب و سنگ و حتى از کشک و یا گلى‏که با بول گوسفند درست کرده، آنها را شریک خدا بدانند و بپرستند، همانطورى که خدا رامى‏پرستند، و از آنها حاجت بخواهند همانطورى که از خدا مى‏خواهند، و در برابر آنها به خاک‏بیفتند همانطورى که در برابر خدا مى‏افتند، حتى به این هم اکتفا نکرده کار را به جائى برسانندکه در همان عالم خیال بت‏ها را با خدا در انداخته و سرانجام بت‏ها را بر خدا غلبه داده و درنتیجه براى همیشه روى به بتخانه نهاده و خدا را فراموش کنند، و بت‏ها را بر خود و حوایج‏خودامارت و سرورى داده و خدا را معزول و از کار خدائى منفصل کنند، در حقیقت منتها درجه‏اى‏که این عده توانسته‏اند در باره هستى خداوند فکر کنند این است که براى او وجودى قائل شوندنظیر وجودى که براى آلهه خود قائلند، آلهه‏اى که خود بدست‏خود یا بدست امثال خود آنراساخته و پرداخته‏اند، و لذا مى‏بینیم که خدا را مانند یک یک بت‏ها به وحدت عددیه‏اى که درواحد است و از آن اعداد ترکیب مى‏شود توصیف کرده‏اند.

    قرآن هم در آیه زیر همین توصیف غلط آنها را حکایت کرده و مى‏فرماید: "و عجبوا ان‏جائهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب.اجعل الالهه الها واحدا ان هذا لشى‏ءعجاب" (1) چه از این طرز گفتارشان معلوم مى‏شود که دعوت قرآن را به توحید، دعوت به وحدت‏عددى تلقى کرده‏اند، همان وحدتى که در مقابل کثرت است، و گمان کرده‏اند اگر قرآن‏مى‏فرماید: "و الهکم اله واحد لا اله الا هو" (2) و یا مى‏فرماید: "هو الحى لا اله الا هو فادعوه‏مخلصین له الدین" (3) و یا آیات دیگرى که دعوتشان به این است که خدایان برون از حدتان را ............................................

    (1)و در شگفت‏شدند از اینکه بسوى ایشان از جنس خودشان ترساننده‏اى از طرف پروردگار آمد وکفار گفتند این شخص جادوگرى است دروغ‏پرداز.شگفتا، آیا این مرد این همه خدایان را کنار زده ومنحصر به خداى واحدى کرده است!؟این مطلب راستى مطلب بسیار عجیبى است.سوره ص آیه 5.

    (2)معبود شما معبودى است‏یگانه، معبودى جز او نیست.سوره بقره آیه 163.

    (3)اوست همان زنده، جز او معبودى نیست، پس او را بخوانید در حالى که دین را براى او خالص‏کرده باشید.سوره مؤمن آیه 65.

    دور انداخته روى به درگاه خداى یگانه آرید، و یا اگر مى‏فرماید: "و الهنا و الهکم واحد" (1) معبود ما و معبود شما یکیست و بت‏پرستان را دعوت مى‏کند به اینکه تفرقه در عبادت و اینکه هرقبیله و طایفه‏اى خدائى مخصوص بخود تهیه کرده و در برابر خدایان دیگران خضوع نکند، را کنارگذاشته همه متفقا یکى را بپرستند معنایش این است که این آلهه زیاد را کنار گذاشته و اله‏واحد را که وحدتش نظیر وحدت یک یک بت‏ها است بپرستید.

    (قرآن کریم وحدت عددیه را از پروردگار جل و علا نفى مى‏کند)قرآن در تعالیم عالیه خود وحدت عددیه را از پروردگار(جل ذکره)نفى مى‏کند، وجهتش این است که لازمه وحدت عددیه محدودیت و مقدوریت است، و واحدى که وحدتش‏عددى است جز به اینکه محدود به حدود مکانى و زمانى و هزاران حدود دیگر باشد و جز به‏اینکه مقدور و محاط ما واقع شود تشخیص داده نمى‏شود، و قرآن خداى تعالى را منزه از این‏مى‏داند که محاط و مقدور چیزى واقع شود، و کسى بر او احاطه و تسلط بیابد، مثالى که بتواندقدرى مطلب را به ذهن خواننده نزدیک کند اینست که: اگر شما از آب حوض منزل خود که‏آب واحدى است دویست ظرف را پر کرده و به این وسیله آبى را که تاکنون تمامیش یک‏واحد بود بصورت دویست واحدش در آورید، در این صورت خواهید دید که آب هر یک ازظرفها به تنهائى واحد و جدا از آبهاى دیگر است.و اگر کسى از شما سؤال کند این ظرف معین‏وحدتش را از کجا آورد؟و چطور شد که از آبى که همه آن یک واحد بود دویست واحد پیداشد؟!در جواب خواهید گفت: جهت این کثرت این است که هر یک از ظرفها را که انگشت‏بگذارید مى‏بینید آب سایر ظرفها در آن نیست، و همین نبودن آبهاى صد و نود و نه ظرف دیگر دراین ظرف حد این ظرفست و همچنین یک انسان از این جهت‏یکى است که خصوصیات سایرانسانها را فاقد است، همچنین نداشتن و نبودن‏ها عبارتست از حدى که اگر نبود ممکن نبودانسان را که هم صادق بر این فرد و هم بر سایر افراد است متصف به وحدت و کثرت نمود.

    پس از این مثال بخوبى روشن شد که تنها و تنها محدودیت‏یک وجود به هزاران هزارامر عدمى باعث‏شده است که واحد عددى واحد شود، و اگر به جهتى آن وحدت از میان رفته وصفت و کیفیت اجتماع عارض شود از ترکیب همان واحد کثرت عددى بوجود آید.و چون‏خداى متعال بنا بر تعلیم عالى قرآن منزه از مقهوریت است بلکه قاهرى است که هیچگاه مقهورنمى‏شود از این جهت نه وحدت عددى و نه کثرت عددى در حق او تصور ندارد و لذا در قرآن ............................................

    (1)سوره عنکبوت آیه 46.

    مى‏فرماید: "هو الواحد القهار" (1) و نیز مى‏فرماید: "ء ارباب متفرقون خیرا ام الله الواحد القهار ماتعبدون من دونه الا اسماء و مى‏فرماید: "و ما من اله الا الله‏الواحد القهار" (3) و مى‏فرماید: "لو اراد الله ان یتخذ ولدا لاصطفى مما یخلق ما یشاء سبحانه‏هو الله الواحد القهار" (4) .

    و سیاق این آیات همانطورى که مى‏بینید تنها وحدت فردى را از بارى تعالى نفى‏نمى‏کند، بلکه ساحت مقدس او را منزه از همه انحا وحدت مى‏داند، چه وحدت فردى که درقبال کثرت فردى است(مانند وحدت یک فرد از انسان که اگر فرد دیگرى به آن اضافه شود نفردوم انسان به دست مى‏آید)و چه وحدت نوعى و جنسى یا هر وحدت کلى دیگرى که در قبال‏کثرتى است از جنس خود، (مانند وحدتى که نوع انسان که یکى از هزاران هزار نوع حیوانى‏است، مانند گاو و گوسفند و اسب و امثال آن، در قبال کثرت انواع)چون تمامى این انحاءوحدت در مقهوریت و جبر به داشتن حدى که فرد را از سایر افراد نوع، یا نوع را از سایر انواع‏جنس جدا و متمایز کند مشترکند، و چون بنا بر تعلیمات قرآن هیچ چیز خداى تعالى را به هیچ‏وجه نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال نمى‏تواند مقهور و مغلوب و محدود در حدى کند ازاین جهت وحدت او عددى نیست.

    آرى، از نظر قرآن او قاهرى است فوق هر چیز، و در هیچ شانى از شؤون خود محدودنمى‏شود، وجودى است که هیچ امرى از امور عدمى(که عبارت اخرى حد است)در او راه‏ندارد، و حقى است که مشوب به هیچ باطلى(که یکى از آنها محدودیت است)نمى‏گردد، زنده‏ایست که مرگ ندارد، دانائى است که جهل در ساحتش راه ندارد، قادرى است که هیچ‏عجزى بر او چیره نمى‏شود، مالکى است که کسى از او چیزى را مالک نیست، عزیزى است‏که ذلت برایش نیست و ملکى است که کسى را بر او تسلطى نیست.

    و کوتاه سخن یکى از تعلیمات عالیه قرآن همین است که براى پروردگار از هر کمال‏خالص آن را قائل است، و ساحت مقدسش را از هر نقصى مبرا مى‏داند، و این حقیقتى است ............................................

    (1)اوست‏یکتاى قهار.سوره رعد آیه 6.

    (2)آیا پروردگاران متفرق بهتر است‏یا معبود واحد قهار؟نمى‏پرستید جز خدا مگر چیزهائى را که‏شما خود و پدرانتان بدون هیچ دلیلى اسم خدا بر آنها نهاده‏اید.سوره یوسف آیه 40.

    (3)و نیست هیچ معبودى بجز الله تعالى که یکتاى قهار است.سوره ص آیه 65.

    (4)اگر خدا مى‏خواست فرزندى براى خود فراهم کند هر آینه از آنچه که خلق کرده براى فرزندى‏خود بر مى‏گزید هر چه را که مى‏خواست، لیکن او منزه است، و اوست الله واحد قهار.سوره زمر آیه 4.

    (چون خداى تعالى مالک تمامى کمالات و اصیل در هر کمالى است، اتصاف او به وحدت و کثرت عددیه محال است)که شاید هر کسى نتواند به درک آن نائل شود، و لذا براى اینکه شما خواننده عزیز بیشتر به این‏حقیقت قرآنى آشنا شوید ناگزیرم توصیه کنم که در ذهن خود دو چیز را فرض کنى که یکى ازآن دو متناهى و محدود و دیگرى از همه جهات و به تمام معنا نامتناهى و بى‏پایان باشد، بعد ازفرض آن دو اگر به دقت تامل کنى خواهى دید که نامتناهى به سراسر وجود متناهى محیط‏است، بطورى که به هیچ نحو از انحائى که بتوان فرض کرد متناهى نمى‏تواند غیر متناهى را ازحد کمالش دفع کند، بلکه خواهى دید که غیر متناهى بر متناهى سیطره و غلبه‏اى دارد که هیچ‏چیز از کمالات او را فاقد نیست، و نیز خواهى دید که غیر متناهى قائم به نفس خود و شهید ومحیط بر نفس خویش است، آنگاه با در نظر گرفتن این مثال قدرى معناى دو آیه زیر بیشتر وبهتر مفهوم مى‏شود: "ا و لم یکف بربک انه على کل شى‏ء شهید.الا انهم فى مریه من لقاءربهم الا انه بکل شى‏ء محیط" (1) و مى‏توان گفت تنها این دو آیه نیستند، بلکه عموم آیاتى که‏اوصاف خدا را بیان مى‏کنند و صراحت در حصر و یا ظهور در آن دارند دلالت بر این معنامى‏کنند، مانند آیات زیر: "الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى" (2) ، "و یعلمون ان الله هوالحق المبین" (3) ، "هو الحى لا اله الا هو" (4) "، "و هو العلیم القدیر" (5) ، "ان القوه لله‏جمیعا" (6) ، "له الملک و له الحمد" (7) ، "ان العزه لله جمیعا" (8) ، "الحق من ربک" (9) و"انتم‏الفقراء الى الله و الله هو الغنى" (10) .

    ............................................

    (1)آیا بس نیست براى روشن شدن ثبوت و حقانیت‏خداى تو که در نزد هر چیزى حاضر است؟!آگاه باش که آنها نسبت به بقاى او در شک و تردیدند، آگاه باش که خداوند بهر چیزى محیط است.سوره‏حم سجده آیه 54.

    (2)خداى تعالى معبودیست بى‏همتا که معبودى جز او نیست براى اوست اسماء حسنى.سوره طه‏آیه 8.

    (3)و میدانند که براستى و درستى"الله"حق و حقیقتى است روشن.سوره نور آیه 25.

    (4)اوست زنده، جز او معبودى نیست.سوره مؤمن آیه 65.

    (5)اوست بسیار دانا و بسیار توانا.سوره روم آیه 54.

    (6)بدرستى قوت تماما از براى خداست.سوره بقره آیه 165.

    (7)براى اوست ملک و براى اوست‏حمد و ستایش.سوره تغابن آیه 1.

    (8)هر عزت و اقتدارى مخصوص خدا است.سوره یونس آیه 65.

    (9)حق همان است که از طرف خدا بسوى تو آمد.سوره بقره آیه 147.

    (10)و شما فقرا و حاجتمندان بخدائید و خدا همانا بى‏نیاز است.سوره فاطر آیه 15.

    و آیات دیگرى غیر اینها که همه همین طورى که مى‏بینید به بانگ بلند خداى تعالى رادر هر کمالى که بتوان فرض کرد اصیل دانسته.و حضرتش را مالک تمامى کمالات مى‏داند، و چنین اعلام مى‏دارد که براى غیر خدا به اندازه خردلى از کمالات وجود ندارد، مگر اینکه‏خدایش ارزانى بدارد که باز ملک خداست، و در نزد او عاریت است، چون عطیه و تملیک خدابا تملیکات ما آفریدگان فرق دارد، ما اگر چیزى به کسى تملیک کنیم از ملک خود بیرون‏کرده و دیگر مالک آن نیستیم، و لیکن خداى سبحان این چنین نیست زیرا که آفریدگان خدا، خود و آنچه در دست دارند همه ملک خدایند.

    بنا بر این هر موجودى را فرض کنیم که در آن کمالى باشد و بخواهیم فرضا او را ثانى‏خدا و انباز او بدانیم برگشت‏خود او و کمالش بسوى خداوند است، با این تفاوت که همان‏کمال، مادامى است که در موجود فرضى ما وجود دارد و مشوب و آمیخته با هزاران نواقص‏است، و لیکن همین کمال خالصش نزد خدا است، آرى خداى تعالى حقى است که هر چیزى‏را مالک است، و غیر خدا باطلى است که از خود چیزى ندارد، کما اینکه در قرآن مى‏فرماید: "لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیوه و لا نشورا" (1) و همین معنااست که وحدت عددى را از خداى تعالى نفى مى‏کند، زیرا اگر وحدتش وحدت عددى بودوجودش محدود و ذاتش از احاطه به سایر موجودات بر کنار بود، و آنگاه صحیح بود که عقل ثانى‏و انبازى برایش فرض کند، حالا چه در خارج باشد و چه نباشد، و نیز از ناحیه ذاتش مانعى‏نبود از اینکه عقل او را متصف به کثرت کند، و اگر مانعى مى‏داشت از ناحیه خارج و مرحله‏وقوع بود، مانند همه چیزهائى که ممکن است باشد، لیکن فعلا نیست، و حال آنکه خداى‏تعالى اینطور نیست، و فرض ثانى و انباز براى خدا فرضى است غیر ممکن، نه اینکه ممکن‏باشد و لیکن فعلا وقوع نداشته باشد، بنا بر آنچه گفته شد، خداى تعالى به این معنا واحد است‏که از جهت وجود طورى است که محدود به حدى نمى‏شود تا بتوان برون از آن حد فرد دومى‏برایش تصور کرد، و همین معنا و مقصود از آیات سوره توحید است: "قل هو الله احد.الله‏الصمد.لم یلد و لم یولد.و لم یکن له کفوا احد".

    (2) ............................................

    (1)مالک هیچ ضرر و نفعى و نیز مالک مرگ و زندگى و دوباره زنده شدن خود نیستند.سوره فرقان آیه 3.

کلمات کلیدی: توحید - توحید در قرآن - قرآن

تاریخچه حجاب اطلاع ما از جنبه تاریخی کامل نیست . اطلاع تاریخی ما آنگاه کامل است‏ که بتوانیم درباره همه مللی که قبل از اسلام بوده‏اند اظهار نظر کنیم . قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعضی ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خوانده‏ام در ایران باستان و در میان‏ قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده‏ سخت‏تر بوده است . ...

در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را که قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می کند، مورد بررسی قرار دهیم. تأکید قرآن بر معاد دعوت به معاد باوری یکی از ویژگی های ادیان الهی است. قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و هدایت کننده ی بشر به سوی عالم نور و رها کننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق کننده ی کتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به ...

کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد و با این کسانی که در حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری که قدرتمند بودند، قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با ملیت مردم، با منافع توده های مردم مخالف هستند و استثمار می ...

مقدمه: دردم نه زکعبه بود کز روی تو بود مستی نه زباده ، کز بوی تو بود حج ، وادی سیر و سلوک عرفانی و طور سینای عارفان ربانی است . حج ، ضیافت خانه قدسی حضرت رحمان و گلشن با صفای کمال و تعالی انسان است حج ، نشانه عبودیت مطلق و مظهری از فرشته سیرتی انسان است . حج ، دریای ژرفی است از عارفان و عرفان ، معنویت ، تقدس ، روحانیت و ایمان رشید الد ین میبدی می گوید : حج عوام نوعی است وحج خواص ...

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا ...

نیاز به دین بحث اصول عقاید را با طرح سوالی شروع می کنیم : آیا انسان به دین نیاز دارد؟ قبل از پاسخ این سوال ، لازم است ابتدا نیازهای انسان را ذکر کنیم . هر انسانی سه نوع نیاز دارد:1 نیاز شخصی 2 نیاز اجتماعی 3 نیاز عالی نیاز شخصی ، مثل نیاز به غذا، پوشاک ، مسکن ، همسر. نیاز اجتماعی ، اموری است که انسان چون در جامعه زندگی می کند به آنها نیاز دارد. مانند قانون ، مقرّرات و رهبر. نیاز ...

مشارکت‌ اجتماعی‌ زنان‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و حدیث‌ جامعه‌ انسانی‌ فراهم‌ آمده‌ از انسانهاست‌ و زن‌ نیمی‌ از پیکره‌ی‌ جامعه‌ی‌ انسانی‌ را تشکیل‌ می‌دهد. اما از دیدگاه‌ اسلام‌ زن‌ تا چه‌ اندازه‌ در جامعه‌ زمینه‌ی‌ نقش‌آفرینی‌ دارد و محدوده‌ی‌ مشارکت‌ اجتماعی‌ زنان‌ و حضور عینی‌ آنان‌ در جامعه‌ تا کجاست‌؟ آیا مرد می‌تواند همسر خویش‌ را از مشارکت‌ در امور مختلف‌ اجتماعی‌ باز دارد؟ یا ...

طرح برنامه هاي اسلام به صورت مسلکي اجتماع و با اصولي منسجم و هماهنگ و ناظر به زندگي فردي و اجتماعي انسان ها از ضرورت هاي امروز است. دراين راه ، قرآن کامل ترين و موثق ترين سندي است که مي توان به آن اتکا کرد. با تدبر در آيات قرآن ،که خود هدف عالي قرائ

ديدگاه قرآن اين است که بقا و جاويدان ماندن ملتها بستگي خاص به نيکي بر پدر و مادر در مرحله اول و بعد به خويشاوندان و بعد از آنها نسبت به تمام افراد جامعه دارد. جاي تعجب است که با اين همه تأکيدات و سفارشات قرآن که حتماً به آيات مورد نظر عنايت نمودي

بسم الله الرحمن الرحيم مقاله اى درباره‌ى حجاب مقدمه لزوم پوشيدگي زن در برابرمرد بيگانه يکي ازمسائل مهم اسلامي است . در خود قرآن کريم درباره اين مطلب تصريح شده است . عليهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامي نمي‏توان ترديد کرد . پوشيدن زن خود

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول