مقدمه:
خدایا ، بارالها ، ای سزاوار ثنای خویش و ای شکوه کننده عطای خویش و ای شیرین نمایندۀ بلای خویش، بنده به ذات خود از ثنای تو عاجز ، و عقل خود از شناخت منت تو عاجز، و به توان خود از سزای تو عاجز، کریما تو آنی که خود گفتی و من ثنای تو نتوانم شمرد.
خدایا چه خویش روزی که خورشید جلال توبه ما نظر کند و چه خوش وقتی که مشتاقی از مشاهده جمال تو ما را ز دهد، جان خود را طعمۀ بازی سازیم که فضای طلب تو پرواز کند و دل خود را نثار دوستی کنیم و بر سر کوی تو آوازی دهد
درود بی پایان تو بر آخرین پیامبرانت حضرت محمد مصطفی و اله طیبین او .
می خواهیم از محمد (صلی الله علیه و اله) از او از مقام او از آن زمان که شمس تابان ولایت از مشرق بیکران حق طالح گشت و هزاران هزار ماه و ستاره عالم خلقت زرا تحت الشعاع انوار گسترده خویش قرار داد به گونه ای که هر مخلوقی در نشأتین منمسک به حبل متین او گشته سرافراز دهنده ، همای سعادت بر شانه اش نشسته برای اینکه قدر و منزلت تکیه کرد. (الهم ازقنا)