همسایه ها می گن پسر همسایه بغلی رو گرفتن !
₪ معاون وزیر 3 تا خونه تو بهترین نقطه تهران داره !
₪ شنیدم که احمد آقا رو به خاطر چک برگشتی گرفتن !
₪ ولی من از دور و بری ها چیزهای دیگه ای شنیدم و ...
این قبیل جملات را هر روز از زبان یکدیگر می شنویم و گاهی ناخواسته آنها را تایید و یا با سکوت خود با گویندگان آنها همراهی می کنیم و از این طریق به آتش شایعه در جامعه دامن می زنیم و قبیح تر آنکه گاهی شایعه سازان پا فراتر نهاده و نسبت به بزرگان دین یا مسئولین نسبتهای ناروایی می دهند و پروایی از این اعمال ندارند. غافل از اینکه این اعمال شنیع مورد غضب خداوند است. تمام کسانی که در پرورش و تولید شایعه نقش دارند از سوی خداوند مورد عتاب واقع می شوند. برای روشن تر شدن موضوع به یکی از موارد شایعه در صدر اسلام اشاره می کنیم و امیدواریم که با تبیین آن اذهان روشن گردد و حداقل امر این باشد که ما با سکوت خود یا جملاتی از این دست که ما نمی دانیم بر موج شایعه دامن نزنیم و مورد غضب حق تعالی قرار نگیریم.
در آیات 11 26 سوره نور درباره داستانی سخن گفته شده که منافقین و بیماردلان برای خانواده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ساختند و از این راه خواستند تا بین مسلمین تفرقه بیندازند. این آیات به همین مناسبت به آیات افک معروف شده است.
افک در لغت به چیزی می گویند که از حالت اصلی و طبیعی اش دگرگون شود و در اصطلاح سخنی است که از حق منحرف شود و به خلاف متمایل گردد و از جمله آن دروغ و تهمتی است که بزرگی آن به حدی باشد که از صورت اصلی اش دگرگون گردد.
داستان افک با دو شأن نزول مختلف از آیه از زبان شیعه 1 و اهل سنت 2 نقل شده است. اهل سنت فحشا را به عایشه نسبت می دهند و شیعیان به ماریه قبطیه ! اما اینکه چه اصراری است که به این دو شخص نسبت داده شود، زیرا با نزول آیات افک تهمت از متهم برداشته شد و مردم به خاطر این تهمت سرزنش شدند. البته لازم به ذکر است که بر خلاف اهل سنت که همگی فقط شأن نزول مربوط به عایشه را معتبر می دانند و اصلاً از احتمال دیگر سخن نمی گویند اغلب مفسران شیعه هر دو احتمال را نقل کرده و هر دو را بررسی نموده اند. اما آنچه درباره شأن نزول آن آمده از این قرار است که: در یکی از غزوات، عایشه به همراه پیامبر به سفر رفت در بین راه از قافله جا ماند و مجبور شد در همان منزلی که جامانده بماند تا کسی برای یافتن او بیاید. صفوان بن معطل سلمی به قصد بردن آنچه از قافله در منزل قبلی جامانده بود بازگشت و عایشه را دید و بر شترش سوار کرد و راهی منزل بعدی شدند.