مقدمه
یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین و کان الله غفورا رحیما.
ای پیامبر!
به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند.
این برای آنکه آنها (به عفت و حریت) شناخته شوند تا از تعرض (هوسرانان) آزار نکشند، بسیار بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
پوشش بانوان از مسائل مهمی است که از جنبههای گوناگون قابل بررسی و ملاحظه است.
امروزه پرداختن به مسئله حجاب بدون درنظر گرفتن ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناختی و ...
ما را در جهت شناخت دقیق واقعیتهای مربوط به آن یاری نخواهد کرد.
از طرفی با سیطره نبی فرهنگ غرب از جمله فرهنگ برهنگی در سایه تبلیغات گسترده رسانهای مسائل و شبهات گوناگونی درباره حجاب مطرح شده است.
این تبلیغات و شبهه افکنیهای مغرضانه و شیطانی برضد حجاب تا آنجا پیش رفته و مؤثر واقع شده که گروهی برهنگی و بی بندباری را برای زن یک ارزش و نشانه تمدن انگاشتهاند و حجاب و عفاف و پاکدامنی را نماد عقبماندگی و جهالت و خلاصه یک ضد ارزش معرفی کردهاند.
این وقاحت تا به آن حد رسیده که کشورهایی که خود را سردمدار فرهنگ و تمدن امروز غرب میدانند و کشور خود را مهد آزادی و دموکراسی معرفی میکنند از حضور دختران و زنان محجبه در محل تحصیل و کار جلوگیری میکنند و از آنان میخواهند تا از پوشش خود دست بردارند.
بنابراین بر آن شدم تا قدمی در جهت تحکیم حجاب و عفاف بردارم.
واژه حجاب
پیش از اینکه استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است یک نکته را یادآوری کنیم.
آن نکته اینست که معنای لغوی حجاب که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است چیست؟
کلمه حجاب هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب.
بیشتر استعمالش به معنی پرده است.
این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده وسیله پوشش است، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست، آن پوشش حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.
در قرآن کریم در داستان سلیمان، غروب خورشید را اینطور توصیف میکند: «حَتَی تَوارَت بِالحِجابَ» یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد.
پرده حاجز میان قلب و شکم را «حجاب» مینامند.
پیش از اینکه استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است یک نکته را یادآوری کنیم.
در قرآن کریم در داستان سلیمان، غروب خورشید را اینطور توصیف میکند: «حَتَی تَوارَت بِالحِجابَ» یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد.
پرده حاجز میان قلب و شکم را «حجاب» مینامند.
در دستوری که امیرالمومنین علیهالسلام به مالک اشتر نوشته است میفرماید: فَلا تُطَوَلَنَ احتِجابَکَ عَن رَعیتِکَ.
یعنی در میان مردم باشد، کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن؛ حاجب و دربان ترا از مردم جدا نکند، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان موربی اطلاع نمانی.
ابن خلدون در مقدمه خویش فصلی دارد تحت عنوان «فَصل فی الحِجابِ کَیفَ یَقَعَُ فی الدُوَلِ و اَنَهُ یَعظُمُ عِندَ الهَرَِم» در این فصل بیان میکند که حکومتها در بدو تشکیل میان خود و مردم حائل و فاصلهای قرار نمیدهند ولی تدریجاً حائل و پرده میان حاکم و مردم ضخیمتر میشود تا بالاخره عواقب ناگواری به وجود میآورد.
ابن خلدون کلمه حجاب را به معنی پرده و حائل ـ نه پوشش ـ به کار برده است.
استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبه جدید است.
در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقهاء کلمه «ستر» که به معنی پوشش است به کار رفته است.
فقهاء چه در کتاب الصلوه و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شدهاند کلمه «ستر» را به کار بردهاند نه کلمه حجاب را.
بهتر این بود که این کلمه عوض نمیشد و ما همیشه همان کلمه «پوشش» را به کار میبردیم.
زیرا چنانکه گفتیم معنی شایع لغت حجاب پرده است، و اگر در مورد پوشش به کار برده میشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام برای زنان مقرر کرده است بدین معنی نیست که از خانه بیرون نروند.
زندانی کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست.
در برخی از کشورهای قدیم مثل ایران قدیم و هند چنین چیزهائی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام اینست که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمائی نپردازد.
آیات مربوطه همین معنی را ذکر میکند و فتوای فقهاء هم مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد.
در آیات مربوطه لغت حجاب به کار نرفته است.
آیاتی که در این باره هست چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهای زن و مرد را ذکر کرده است بدون آنکه کلمه حجاب را به کار برده باشد.
آیهای که در آن، کلمه حجاب به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام.
میدانیم که در قرآن کریم درباره زنان پیغمبر دستورهای خاصی وارد شده است.
اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز میشود: یا نِساءَ النَبِیَّ لَستُنَّ کَاحَدٍ مِنَ النَّساءِ یعنی شما با سایر زنان فرق دارید.
اسلام عنایت خاصی داشته است که زنان پیغمبر چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان، در خانههای خود بمانند، و در این جهت بیشتر منظورهای اجتماعی و سیاسی در کار بوده است.
قرآن کریم صریحاً به زنان پیغمبر میگوید: وَ قَرنَ فی بُیوتِکُنَّ یعنی در خانههای خود بمانید.
اسلام میخواسته است «اُمَّهاتُ المومنین» که خواه ناخواه احترام زیادی در میان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نکنند، و احیاناً ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند.
و چنانکه میدانیم یکی از «امهات المومنین» (عایشه) که از این دستور تخلف کرد، ماجراهای سیاسی ناگواری برای جهان اسلام به وجود آورد.
خود او همیشه اظهار تأسف میکرد و میگفت دوست داشتم فرزندان زیادی از پیغمبر میداشتم و میمردند اما به چنین ماجرائی دست نمیزدم.
سر اینکه زنان پیغمبر ممنوع شدند از اینکه بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند به نظر من همین است.
یعنی شوهر بعدی از شهرت و احترام زنش سوءاستفاده میکرد و ماجراها میآفرید.
بنابراین اگر درباره زنان پیغمبر دستور اکیدتر و شدیدتری وجود داشته باشد بدین جهت است.
به هر حال آیهای که در آن آیه کلمه «حجاب» به کار رفته آیه ۵۴ از سوره احزاب است که میفرماید: «وَاِذا سَئَلتُموهُنَّ مَتاعاً فاسئلوهُنَّ مِن وَراءِ حِجابٍ».
یعنی اگر از آنها متاع و کالای مورد نیازی مطالبه میکنید از پشت پرده از آنها بخواهید.
در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی هر جا نام «آیه حجاب» آمده است مثلاً گفته شده قبل از نزول آیه حجاب چنان بود و بعد از نزول آیه حجاب چنین شد، مقصود این آیه است که مربوط به زنان پیغمبر است، نه آیات سوره نور که میفرماید: قُل لِلمومِنینَ یَغُضّوا مِن اَبصارِهِم ـ الی آخر ـ قُل لِلمومناتِ یَغضُضنَ مِن اُبصارِهِنَّ.
یا آیه سوره احزاب که می فرماید: یُدنینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلابیبِهِنَّ ـ الی آخر.
اما اینکه چطور شد در عصر اخیر به جای اصطلاح رائج فقهاء یعنی ستر و پوشش، کلمه حجاب و پرده و پردگی شایع شده است برای من مجهول است، و شاید از ناحیه اشتباه کردن حجاب اسلامی به حجابهائی که در سایر ملل مرسوم بوده است باشد.
ما در این باره بعداً توضیح بیشتری خواهیم داد.
ارتباط حجاب با زیبایی مسئله دیگر این است که اصولاً حجاب با آزادی منافات دارد.
انسان باید بتواند خودش تصمیم بگیرد که چه بپوشد و چگونه ارتباط داشته باشد.
هر کلیشهای که از قبل ترسیم شود و بخواهد ارتباط زن و مرد را به صورت تعریف شده، ارائه دهد، مخالف آزادی است که از حقوق انسان به حساب میآید.
اگر بخواهیم از نگاه دینی تحلیلی ارائه دهیم توجه به چند نکته ضروری است.
اولین نکته این است که بنای اسلام در روابط اجتماعی به حداقل رساندن استهلاک قوا است.
یعنی افرادی که میخواهند فعالیتهایشان را انجام دهند، باید بتوانند راحتترین و سریعترین راه را برای انجام فعالیتهایشان بپیمایند.
بنابراین باید تحلیل کنیم که آیا حجاب به استهلاک قوا میانجامد و یا مانع استهلاک قوا است؟
تحلیلی که به نظر صحیح میآید، این است که وجود حجاب یک مرزبندی ایجاد میکند تا در ورای مرزها هر کدام از دو جنس راحت بتوانند کار خود را انجام دهند.
اگر این مرز وجود نداشته باشد عملاً جلو فعالیتهای عادی گرفته میشود.
نکته دوم این است که حجاب باعث نمیشود حساسیت دو جنس نسبت به یکدیگر افزایش پیدا کند، بلکه برعکس، نبودن حجاب باعث میشود آستانه رضایتمندی جنسی بالا رود.
بحث آستانه رضایتمندی از بحثهای بسیار مهم است که در حوزههای مختلف کارآمد است.
به عنوان مثال، در پاکستان افرادی که نان برای خوردن داشته باشند، دیگر اسمشان فقیر نیست، یعنی به گونهای سطح زندگی تعریف شده است که هر کس نان و مقداری فلفل داشته باشد و نان را در آب فلفل بزند و بخورد، دیگر احساس فقر نمیکند، ولی همین پاکستانی اگر مدتی مقیم ایران شود، چون زندگی متوسطی که ارائه میشود با وضعیت سابق او متفاوت است، اگر برای خرید پفک نمکی پول نداشته باشد احساس فقر میکند.
چرا اینگونه است؟
برای اینکه ما آستانه رضایتمندی را بالا آوردیم.
وقتی آستانه رضایتمندی بالا بیاید، احساس فقر شایع میشود.
در مسئله روابط جنسی نیز مسئله به همین شکل است، یعنی در کشورهایی که حجاب وجود ندارد و روابط جنسی آزاد است، آستانه رضایتمندی جنسی بالا آماده است.
بنابراین ارتباط جنسی برقرار میشود بدون اینکه شخص به ارضای کامل برسد.
تمهیدات دین این است که سطح رضایتمندی را در یک نقطهای نگه دارد و مرد از ارتباط جنسی با همسر خودش در کانون خانواده احساس لذت و رضایت کند.
اگر مرد نگاهش از داخل کانون خانواده به بیرون از خانواده معطوف شود با مقایسه همسر خود با دیگران از همسر خود احساس رضایت نمیکند.
فیلمها را نگاه میکند.
بازیگران فیلم به صورت گزینشی انتخاب میشوند و از روی قصد با گریم، زیبایی مضاعفی در آنها میآفرینند.
مرد اینها را با همسر خود مقایسه میکند و میل او نسبت به همسرش کم میشود.
این موارد که تکرار شود، شخص ارتباط جنسی برقرار میکند، ولی همیشه احساس نارضایتی جنسی دارد.
به همین دلیل در کشورهای غربی به فاصله چند دهه دگرجنس خواهی به همجنس خواهی تبدیل شد.
همجنسگرایی از عنوان ناهنجاری و شذوذ جنسی خارج شد و به عناون یکی از راههای متداول ارضای جنسی به رسمیت شناخته شد، یعنی آستانه رضایتمندی بالا آمد و ارتباط جنسی با حیوانات مطرح شد و الان بعضی کشورها از این مرحله نیز گذر کردهاند و به ارتباط جنسی با اشیاء رسیدهاند.
عروسکهای خاصی در ویترین مغازهها است و انسان به اختیار خودش مدل انتخاب میکند و با آنها ارتباط جنسی برقرار میکند.
مدلی که دین تعبیه کرده، این است که میخواهد آستانه رضایتمندی از ارتباط جنسی را در یک حدی نگه دارد تا حرص انسان کنترل شود و با ارتباطی که در کانون خانواده تعریف میشود، به رضایتمندی برسد.
نکته سوم این است که هر کسی باید به اندازه عرضه و توانمندی خود در جامعه مطرح باشد و نان کارآمدی خود را بخورد.
حجاب این فرصت را به زنها میدهد تا بتوانند توانمندیهای خود را به رخ دیگران بکشند.
اگر حجاب وجود نداشته باشد زنها جسم خودشان را به عنوان توانمندی مطرح میکنند، یعنی نان فیزیک جسمی خود را میخورند و این باعث میشود که جنس زن نتواند به عنوان یک شخص ارزشمند، تواناییهای خود را به رخ دیگران بکشد.
این همان تفاوت نگاه جنسی و نگاه فرهنگی به زن است.
به نظر میرسد دین به زن نگاه فرهنگی دارد.
نکته چهارم این است که اگر قبول کنیم باید روابط جنسی تعریف و ضابطهمند شود به دلیل اختلافات جنسیتی، زن و مرد باید مسئولیتهای متفاوتی داشته باشند.
به عنوان مثال زن دارای ویژگی خودآرایی و خودنمایی است و مصداق و حد زیبایی طلبی در زن تا حدودی با مرد متفاوت است.
میل به تجمل و خودآرایی در زن بیشتر است و این یک ویژگی حکیمانه و مثبتی است که خداوند در وجود زن قرار داده است.
زن میتواند به این وسیله جنس مخالف را به سمت خود جذب کند.
این ویژگی در کانون خانواده بسیار ارزشمند و کارگشا است.
به همین جهت این سؤال مطرح میشود که آیا ارزشها زنانه و مردانهپذیر هستند یا نه؟
جنسیت بردار هستند یا نه؟
به نظر میآید از آموزههای دینی استفاده میشود که برخی از ارزشها جنسیت بردار هستند.
شما در دعای حضرت مهدی (عج) میبینید که آقا میفرمایند: خدایا به زنان ما حیا و عفت عنایت فرما.
برای زن حیا و عفت ارزش خاصی دارد، چون متناسب با قابلیتها و ویژگیهای خاصی که زنان دارند، کنترلهای خاصی نیز تدبیر شده است.
اگر حس تجمل خواهی کنترل ویژهای به نام حیا و عفت نداشته باشد تعادل روابط اجتماعی بر هم میخورد.
بر مرد بیشتر تأکید میشود چشم خود را از نامحرم بپوشد و بر زن تأکید میشود در مقابل نامحرم خودنمایی نداشته باشد.
ممکن است گفته شود: به آقایان بگویید: نگاه نکنید!
چرا زنها مجبور باشند خودشان را بپوشاند؟
پاسخش این است که تدبیر دین در کنترل مفاسد حذف زمینههای فساد است.
بگذارید خاطرهای نقل کنم: معلم حرفهوفن سال اول دبیرستان سؤال داده بود که خواص چکش برق را بنویسد.
بعد رو کرد به بچهها و گفت: پاسخ این سؤال صفحه «۶۵» سطر سوم تا هشتم است.
کسی تقلب نمیکند تا من بروم توی دفتر و برگردم!!
یعنی خودش زمینه تقلب را فراهم میکند و بعد از آنها میخواهد که خودتان را کنترل کنید و تقلب نکنید.
روشن است که وقتی این معلم به دفتر میرود، درصد زیادی از بچهها راه تقلب را باز میبینند.
پس ابتدا باید زمینه فساد را از بین برد.
نکته پنجم این است که به نظر میرسد در مسئله حجاب یک بحث شخصیتی نیز برای زن رعایت شده است.
در مواردی مثل نماز، حتی در حالی که مردی حضور نداشته باشد حجاب بر زن اجباری شده است، گویا میخواهند بگویند با یک شخصیت و حالت خاصی در مقابل خداوند باید حاضر شوید.
دو تا زن را درنظر بگیرید یکی آن زنی که بدون خودنمایی مرد را به دنبال خود میکشاند که به نظر میآید این با تدبیر دینی هماهنگ است.
یعنی زن باید همیشه برای مرد جذابیت داشته است.
اما جاذبهای که به معنای خودفروشی، هرزگی و ارزان فروشی یک جنس نیست.
همیشه مرد تصویری که از شخصیت زن در ذهن خود دارد، باید این باشد که ورای چیزی که الان مشاهده میکند، ارزش بالاتری هست که در معرض دید من قرار نگرفته است.
و همان باعث میشود که از باب جاذبه شخصیتی به سمت جنس مخالف برود.
این را مقایسه کنید با زنی که حجاب ندارد و ظاهر و باطنش را مرد میتواند ببیند.
آن جذابیتی که مرد را به دنبال خود بکشاند به شکل سابق ندارد.
بله، مرد به دلیل این که نگاهش تحریک میشود، برای اشباع شهوت خود ممکن است دنبال چنین زنی بیشتر راه بیفتد، ولی نگاه شخصیتی به زن ندارد.
فطری بودن حجاب قالالله تبارک و تعالی: یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه ینزع عنها لباسهما لیریهما سوآتهما از این آیه شریفه به روشنی استفاده میشود که اصل گرایش به حجاب امری فطری است.
آدم و حوا در بهشت، دارای پوشش بودند و بعد در اثر وسوسه شیطان پوشش و لباس خودشان را از دست دادند.
نکته دومی که از آیه استفاده میشود، این است که اگر بگوییم اصل گرایش به پوشش امری فطری است و شارع مقدس محدودهای برایش تعیین کرده است، پس برهنگی یک امر شیطانی است.
زیرا بر اساس وسوسه شیطان به وجود میآید.
قال علی (ع) ما المجاهد الشهید فی سبیلالله باعظم اجراً ممن قدر فعف لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائک.
با توجه به کلام مولا علی (ع)، انسانی که در جایگاه قدرت عفت را پیشه کند، پاداش و اجرا او کمتر از شهید فی سبیلالله نیست.
حجاب حقالله یا حقالناس پس هر قدر به معنا و مفهوم عفت بیشتر بپردازیم، بحث جامعتر و زیباتر میشود.
حجاب زن حقالله است.
اینگونه نیست که زن بگوید: من میخواهم حجابم را کم بگیرم و یا مردی بگوید: من راضی هستم همسرم حجابش را کم بگیرد یا مختصر آرایشی داشته باشد.
هر قدر جامعه زنان افت کند، حجاب به صورت کمرنگ مطرح شود، چادرهای نازک و رنگی مطرح شود، دین ما، ارزشهای ما و قرآن ما ضربه خواهد خورد.
مسئله حجاب، مسئله بسیار مهمی است و میتوان گفت سؤال برانگیزترین مطلب میان مسلمانان و غیرمسلمانان است.
برای خانمها گاهی تداعی میشود که حجاب محرومیت و ظلم است و الان در جهان همین گونه مطرح میشود.
چهار اساس برای نظام خلقت همانگونه که میدانید، نظام خلقت بر چهار اساس استوار است.
اساسیترین پایه خلقت وحدت است.
یعنی همین طور که ما به نظام خلقت نگاه میکنیم، میبینیم نظام واحدی است و تمام کثراتی که میبینیم، در عین حال که هر کدام وظیفه خود را انجام میدهند، هماهنگی و قانون بر تمام آنها حاکم است.
هر قسمت که از قانون خارج شود، هلاک میشود و باعث به هم خوردگی کل نظامی میگردد.
دومین اساس هدایت است و هر موجود باید به سوی خدا حرکت کند.
موجودات زندهای مثل حیوانات هدایت خاصی دارند.
برای هر حیوانی مشخص است که چه باید بخورد و در کدام آب و هوا باید زندگی کند و ...
انسان دارای یک هدایت اجمالی است که با دین اسلام، این هدایت تفصیل مییابد و ما با استفاده کردن از مطالب دینی، میتوانیم به تکامل برسیم.
اساس سوم عدل است.
یعنی در این نظام و این هدایت هر موجودی فرصت دارد تا به مقصد یعنی حریم قدسالهی برسد.
اساس چهارم تفاوت میان مرد و زن است.
با اینکه تفاوت میان مرد و زن برای ما امری بدیهی است، اما باز هم لازم است به این نکته اشاره کنیم که تفاوتهای ظاهری میان مرد و زن را همه میفهمند، ولی تفاوت روحی و روانی نیز وجود دارد که در ارتباطات و فعالیتهای اجتماعی تأثیر میگذارد.
خلقت ظاهری میان مرد و زن نمیتواند متفاوت نباشد.
اطلاعات زیادی نشان میدهد این ساختار ظاهری که بر اساس مسائل ژنتیک و هورمونیک است، باعث اخلاقهای متفاوت، حال متفاوت و روح و روان متفاوت میشود و میتوان گفت که مردها فعالتر هستند، در تصمیمگیری قاطعترند، ترجیح میدهند که فرمان دهند و از قوه عقلیه برای برخورد با مسائل استفاده کنند، ولی خانمها بر اساس خلقت درونی خود منفعلتر هستند.
از احساسات و عواطف خود بیشتر استفاده میکنند، انعطافپذیر و فرمانپذیرند.
طبیعی است این خصوصیات آنها را برای بزرگترین وظیفه انسانی که در جهان انجام میگیرد، یعنی پذیرش و پرورش نطفه که بزرگترین تجلی الهی است، آماده میکند.
در مقابل، این مردها هستند که وظیفه دارند از زنها محافظت کنند و برای خانوادهها محیط آرامی بسازند تا آنها بتوانند به کارهایشان برسند.
حال با توجه به این چهار اساس، حجاب چیزی است که انسان را از آفت و نفوس ناخواسته حفظ میکند.
حجاب تنها یک مسئله فیزیکی نیست، بلکه ابعاد روحی و روانی نیز دارد.
حجاب دو نوع است.
یکی حجاب اولیه که استعداد درون هر موجودی را حفظ میکند تا به فعلیت برسد.
به عنوان مثال روی دانه سیب یک حجاب و پوست است که استعداد داخل دانه را حفظ میکند و نمیگذارد آفتها به داخل آن برسد و همین مصونیت باعث میشود که آن موجود در محیط مناسب قرار گیرد، یعنی در حجاب دوم واقع شود.
این حجاب محیط مناسبی برای رشد استعداد داخل هسته است.
دانه سیب در حجاب اولیه است و برای اینکه رشد کند، باید در حجاب دوم یعنی خاک باشد تا بتواند سیب شود.
کسی نمیتواند اعتراض کند که چرا دانه سیب باید در خاک باشد؟
کسی حق ندارد دانه سیب را از خاک بردارد و در آفتاب روشن بگذارد، چرا که میخشکد، استعدادش از بین میرود و هیچ وقت به تکامل نمیرسد.
انسان نیز همین طور است.
برای رسیدن به تکامل باید در محیطی درست قرار گیرد.
این محیط درست همان چارچوبی است که دین اسلام برای ما معین کرده است.
به عنوان مثال، میان ما و گناه باید حجاب وجود داشته باشد.
یک فروشنده در مغازه باید از گران فروشی فاصله بگیرد.
در غیر این صورت به تکامل نمیرسد.
گاهی افرادی میگویند: فلانی چقدر سادهلوح است.
اگر قدری بیشتر زرنگی به خرج دهد بیشتر سود میبرد، اما فروشنده که حجاب خود را رعایت میکند، یعنی محدودیتها را حفظ میکند، مقصد دیگری دارد.
مقصد فقط اقتصاد نیست، بلکه میخواهد به این وسیله به تکامل برسد.
پس انسان برای تکامل و رشد تمام استعدادها به یک حجاب دومی که دین اسلام آن را شرح میدهد، نیاز دارد.
آیا بیحجابی باعث استهلاک نیروها میشود؟
بیحجابی باعث استهلاک نیروها میشود، اگر مراد نیروهای جسمی است که ظاهراً در غرب بیحجابی باعث کاهش نیروهای جسمی نشده است و اگر مراد نیروهای دیگری است لطفاً بیان فرمایند؟
ما وقتی بحث استهلاک قوا را مطرح میکنیم، مراد این است که اگر انسان انرژی خود را صرف فعالیتی نکند که به قصد آن فعالیت وارد عرصه اجتماع شده است، قوای خود را مستهلک کرده است، یعنی ضریب بازدهی یک دستگاه نسبت انرژی مفید به کل انرژی است.
مثلاً میگویند: ماشینی به نام بدن انسان اگر ۶۵ درصد از توان خود را صرف کار مفید کند و ۳۵ درصد آن انرژی تلف شود، ضریب آن ۶۵ درصد میشود که ضریب بالایی است.
برعکس لامپهای مصرفی در منزل، ده درصد انرژی خود را صرف روشنایی میکند و بقیهاش به گرما تبدیل میشود، این ضریبش پایین است.
اگر فعالیت اجتماعی زن و مرد به گونهای تنظیم شود که انرژی زن یا مرد تماماً یا به صورت قریب به اتفاق صرف فعالیت اجتماعی مفید شود، فعالیت آنها موفق و دارای بازدهی و راندمان بالا است.
اما اگر انرژی زن و مرد صرف کارهایی شود که غرض اصلی آنها نبوده است و به آن هدف از خانه بیرون نیامدهاند، این را استهلاک نیرو میگویند.
وقتی شما از خانه به قصد دانشگاه خارج میشوید، ولی این قدر دانشگاه رفتن شما حواشی دارد که آن حواشی درس خواندن شما را تحت الشعاع قرار میدهد، این را استهلاک قوا میگوییم.
شما میخواهید در محیط دانشگاه درس بخوانید، ولی سی جفت چشم به شما نگاه میکند و از شما انتظاراتی دارد که مدل لباس چگونه باشد و...، فکر این حواشی برای شخص استهلاک نیرو است.
نیرو وجود دارد، اما صرف کارهایی میشود که غرض اصلی نیست.
با فرض بیحجابی، چون توجه دو جنس به یکدیگر است، استهلاک نیرو زیاد است.
حتی در بعضی چیزها مثل خوش تیپی که ظاهراً به نظر میآید خوب است، همین استهلاک وجود دارد.
گاهی سؤال میکردند که چرا طلبههای حوزههای علوم دینی خیلی خوش تیپ نیستند.
یک نفر جواب داده بود که شما حوزههای علوم دینی را مختلط کنید، آن وقت ببینید چه قدر طلبهها خوش تیپ میگردند!
یعنی توجهی که باید صرف درس خواندن و مطالعه شود، صرف حاشیهها میشود و این استهلاک نیروها است.
در پاسخ به این سؤال دو سه نکته را اضافه میکنم.
نکته اول این است که اولاً همه پیشرفتهایی که در غرب مطرح است، ما آن را پیشرفت نمیدانیم.
ممکن است بر اثر بیحجابی در برخی از عرصهها در غرب پیشرفت حاصل شده باشد، مثل اینکه با استفاده از جذابیتهای زن، توسعه اقتصادی، فروش کالاها، بازاریابی و افزایش تولیدات پدید آید.
این مسئله به نظر ما یک امر منفی تلقی میشود.
نکته دوم این است که بسیاری از پیشرفتهای کشورهای غربی معلول بیحجابی نبوده است.
چه بسا اگر خود آنها حجاب داشتند از اینکه هستند نیز، بیشتر پیشرفت میکردند.
پیشرفت آنها در خیلی از عرصهها معلول تلاشها، برنامهریزیها و مدیریتهای آنان است.
نکته سوم این است که پیشرفت نکردن ما نیز در خیلی از عرصهها معلول حجاب نیست.
این طور نیست که اگر ما حجاب را برداریم پیشرفت میکنیم.
ما باید علت را در عوامل دیگری جستجو کنیم، در تلاش، برنامهریزی و سیستم مدیریت جامعه خودمان جستجو کنیم.
نکته چهارم این است که استهلاک قوا گاهی مادی و گاهی معنوی است.
بیحجابی بخش عظیمی از قوای معنوی انسان را مستهلک میکند، به این معنی که اگر انسان به دنبال تعالی روحی باشد، هر چه عوامل مختلف سراغش بیاید و او را به خود مشغول کند، تعالی او کمتر میشود.
نه تنها مسائل جنسی، بلکه اگر کسی دائم مشغول خوردن باشد و تمام هم و غم او شکمش باشد استهلاک قوا پیدا میکند، یعنی نمیتواند به آن مرتبهای از رشد که برایش تعریف شده است، برسد.
در جامعهای که حجاب وجود دارد و تحریکات جنسی به حداقل رسیده است، انسانها به سمت خدای متعال اوج میگیرند.
میان مردی که وقتی صبح از خانه بیرون میآید، چشمش را فرو میبندد و با خانمهایی که برخورد میکند همه پوشیدهاند و توجه به این مرد به عبودیت خدا و خدمت به جامعه است با مردان دیگری که دائماً در معرض تحریکات جنسی قرار دارند، تفاوت فراوان است.
کششهای جنسی هر دو طرف را مبتلا میکند، به گونهای که همه در مسیر اوج خود، زمینگیر میشوند.
حجاب زیبا کننده یا زشت کننده؟!
سؤال: از منظر زیبایی شناختی آیا حجاب زیبا کننده است یا زشت کننده؟
یکی از خانمهای روانشناس میگفت: شما طلبهها آمدهاید خانمها را توی چادر مشکی قرار دادهاید که جذابتر باشند و اسمش را وقار گذاشتهاید تا خانمها بیشتر راضی شوند!
توضیح ایشان این بود که میگفت: اگر شما در میان یک پرده سیاه، یک نقطه سفید بگذارید بیشتر جلب توجه میکند، در حالی که اگر در میان یک پرده زرد، یک نقطه سفید بگذارید چندان جلب توجه نمیکند.
شما پوشش رنگی را از خانمها میگیرید و پوشش تیره به آنها میدهید تا گردی صورتشان در تیرگی چادر بیشتر جلب توجه کند و شما مردها بیشتر لذت ببرید، ولی برای اینکه خانمها راضی شوند، اسم آن را وقار میگذارید.
بحث ما در اصل پوشش و حجاب است نه در مختصات آن و چه بسا در صورتی که شکل خاصی از پوشش ـ حالا به طور خاص کاری به رنگ نداریم ـ ضریب افزودهای در زیبایی ظاهری زن ایجاد کند و مصداق تبرج به حساب آید، مورد نهی قرار گرفته است.
در محیطهای مختلف، ممکن است جذابیتها متفاوت باشد.
به عنوان مثال اگر در جامعه ایران، خانمها چادر عربی بپوشند ممکن است جذابیت آن با چادر معمولی متفاوت باشد، ولی در جامعه عربها چون این شیوه شیوه متداولی در پوشش است، تبرج به حساب نیاید.
چیزی که در اندیشه دینی، از آن نهی میکنیم، این است که زن یک جذابیت جنسی برای مرد پیدا کند.
اما اگر جذابیت دیگری غیر از جذابیت جنسی برای مرد پیدا کند، یعنی تحریکپذیری جنسی وجود نداشته باشد و یک میل دیگری مرد را به سمت زن بکشاند، دلیلی بر حرمت آن نداریم.
ما باید به این میل طبیعی سمت و سوی صحیح بدهیم و آن را هدایت کنیم، به گونهای که برای جامعه مزاحمت ایجاد نکند و همان ویژگی به یک ارزش افزوده واقعی تبدیل شود.
حالا خودتان قضاوت کنید که آیا چادر مشکی بر خانمها جذابیت جنسی را اضافه میکند یا جذابیت شخصیتی ایجاد میکند.
اگر دومی باشد اشکالی ندارد، ولی اگر اولی باشد باید تمهیدی برای آن در نظر گرفت.
چرا حجاب در مردان مانند زنان موجب شخصیت نمیباشد؟
سؤال: اگر حجاب زن ملاک شخصیتی دارد چرا این شخصیت در مرد به طور کلی نادیده گرفته شده است، یعنی زن دارای چه ویژگی است که در نماز این چنین شخصیت مییابد، ولی مرد اینگونه نیست؟
بحث وجوب حجاب در صدر اسلام جنبه شخصیتی هم داشته است.
خداوند متعال در آیه ۵۹ سوره احزاب میفرماید: «ذلک ادنی ان یعرفن و فلا یؤذین» شخصیت زن مؤمن به این است که از زنانی که حیثیت اجتماعی آنها پایین است، متمایز باشد و از آنها باز شناخته شود.
کسانی که مؤمن نبودند، مخاطب آیه جلباب نیز نبودند.
مخاطب این آیه زنان مؤمن هستند و برای آنها جلباب جنبه شخصیتی دارد.
یکی از علمای مشهد میگفت: من قبل از زمان کشف حجاب، نوجوان بودم.
در بازار که راه میرفتم، دو طایفه از زنها حجابشان کامل نبود.
یکی زنان فاحشه و دیگری زنان اهل کتاب، بقیه با پوشش در جامعه میآمدند.
در صدر اسلام و همچنین قبل از زمان کشف حجاب، اگر کسی حجاب کامل را رعایت نمیکرد نشان دهنده این بود که از نظر شخصیت اجتماعی، در مرتبه پایینی است، یعنی در طایفه مؤمنان یا جزء زنان آزاده به حساب نمیآمد.
پس حجاب جنبه شخصیتی هم دارد.
یکی از شبهاتی که الان مطرح میکنند، این است که چرا شما نسبت به زنان اهل کتاب سختگیری میکنید؟
در صدر اسلام این سختگیریها نبوده است.
پاسخی که داده میشود، این است که در صدر اسلام حجاب ملاک شخصیت دینی بوده است و الان آن وضعیت تغییر کرده است.
و دارای جنبههای دیگری هم شده اگر ما برای کسانی که اهل کتاب هستند، تسهیلاتی قرار دهیم و بگوییم: آنها میتوانند بدون حجاب کامل بیرون بیایند، با توجه به نفوذ فرهنگ بیگانه، این احتمال وجود دارد که بعضی از مسلمانان بگویند: ما میخواهیم مسلمان نباشیم و آزاد بگردیم و از این راه باب مفاسد جنسی در جامعه باز شود.
بنابراین حکومت برای مصلحت جامعه اسلامی، به اهل کتاب اجازه تبرج و بیحجابی نمیدهد.
مطلبی که میخواهم اضافه کنم این است که فلسفه پوشیده بودن زن در جایی که نامحرم نیست و میخواهد در تنهایی نماز بخواند، شاید جنبه تمرینی داشته باشد.
نکته دیگری که من میخواهم بر آن تأکید کنم، این است که حجاب برای کنترل هرج و مرج و تنظیم روابط جنسی در جامعه است، حجاب برای حفظ سلامت جنسی جامعه است.
پس ما باید کسانی را که معتقد به حجاب نیستند، به حجاب الزام کنیم، چون اگر اینها با این وضعیت به جامعه آمدند فلسفهای که میخواستیم اتفاق بیفتد، هرگز اتفاق نمیافتد، یعنی جامعه به آلودگی جنسی مبتلا میشود.
آن شخص خودش معتقد نیست، ولی منکر دامن همه را میگیرد.
بدحجابی و بیحجابی دامن همه را میگیرد.
همه از این مسئله متضرر میشوند.
بحث دیگری که مطرح میشود، بحث آزادی است.
البته حجاب به نوعی محدودیت است، حداقل به لحاظ ظاهری محدودیت میآورد.
اما این محدودیتی است که میپذیریم.
اگر این محدودیت نباشد مفاسد عظیمی از نظر جنسی در جامعه به وجود میآید.
جامعه و خانواده از هم میپاشد.
ما خودمان این محدودیت را مثل خیلی از محدودیتهای دیگری میپذیریم اینکه ما خیلی جاها برای خودمان محدودیت قائل میشویم، بعضی غذاها را نمیخوریم تا چربی خونمان بالا نرود، خودداری از خوردن شیرینی محدودیت است، ولی محدودیت مطلوبی است.
امساک از خوردن چربی محدودیت است، ولی محدودیت مطلوبی است.
انسانی برای آزادی معنوی خود، برای اینکه از محدودیت قید و بندهای نفسانی آزاد شود، باید حجاب داشته باشد.
نکته آخر: اگر شما گفتید حجاب برای این است که تحریکات جنسی در جامعه از بین برود، خانم محترم خوب میفهمد که اگر جایی قرص صورتش بیرون بود و نامحرمی با افکار خاصی صورت او را به نظاره نشست، خود را موظف میداند که صورت از نامحرم برگرداند، چون فلسفه حجاب این بود که تحریک جنسی پدید نیاید.
اگر حتی رنگ لباس خانمها جذاب باشد و نامحرم را به خود دعوت کند فلسفه حجاب به این خواهر میگوید که رنگ لباش شما باید طوری باشد که تحریک جنسی ایجاد نکند.