دانلود مقاله زندگینامه حضرت عباس علیه ‏السلام

Word 138 KB 15170 27
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ولادت و نام‏گذارى
    کودکى و نوجوانى
    شرکت در جنگ‏ها، نمونه‏هاى بارزى از شجاعت
    1 آب رسانى در صفین
    2 تقویت روحیه جنگاورى عباس علیه‏السلام
    3.

    درخشش در جنگ صفین
    دوشادوش امام حسن علیه‏السلام
    یاور وفادار امام حسین علیه‏السلام
    زندگانى حکمت‏آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهم‏السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درس‏هاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینه‏هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق کاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهل‌بیت عصمت علیهم‏السلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود.

    از آن جا که زندگانى پر خیر و برکت اهل‌بیت علیهم‏السلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشته‏اند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود.


    اى ام‏البنین!

    نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است.
    همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزه‏هاى اهل‌بیت علیهم‏السلام خواهد سترد.

    شبهاتى از قبیل این که چرا مبلغان بیشتر به جنبه‏هاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهل‌بیت پیامبر علیهم‏السلام مى‏پردازند؟

    اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت که مبلّغ مى‏بایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد.

    با این پیش درآمد، مى‏توان با تبیین جنبه‏هاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیه‏السلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت که کمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت.

    این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیه‏السلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیت‏هاى دوران نوجوانى و شرکت وى در جنگ‏ها، چهره روشن‏ترى از آن حضرت به تصویر کشد
    همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزه‏هاى اهل‌بیت علیهم‏السلام خواهد سترد.

    این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیه‏السلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیت‏هاى دوران نوجوانى و شرکت وى در جنگ‏ها، چهره روشن‏ترى از آن حضرت به تصویر کشد.

    ولادت و نام‏گذارى داستان شجاعت و صلابت عباس علیه‏السلام مدت‏ها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.(1) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعه» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب کرد که بعدها «ام‏البنین» خوانده شد.

    این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجرى، به بار نشست.(2) نخستین آرایه‏هاى شجاعت، در همان روز، زینت‌بخشِ غزل زندگانى عباس علیه‏السلام گردید؛ آن لحظه‏اى که على علیه‏السلام او را «عباس» نامید.

    نامش به خوبى بیانگر خلق و خوى حیدرى بود.

    على علیه‏السلام طبق سنت پیامبر (صلى‏الله‏علیه ‏و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت.

    سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشانش را فراگرفت.

    ام‏البنین علیهاالسلام از این حرکت شگفت زده شد و پنداشت که عیبى در بازوان نوزادش است.

    دلیل را پرسید و نگارینه‏اى دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس علیه‏السلام افزوده شد.

    امیرالمؤمنین علیه‏السلام حاضران را از حقیقتى دردناک، اما افتخارآمیز، که در سرنوشت نوزاد مى‏دید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین علیه‏السلام از بدن جدا مى‏گردد و افزود: اى ام‏البنین!

    نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است.(3) امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: جلوتر بیا.

    عباس علیه‏السلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود.

    سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد.

    حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین!

    براى چه مى‏گریید؟

    امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏کند تا این که دو دستش قطع مى‏گردد.

    کودکى و نوجوانى تاریخ گویاى آن است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام همّ فراوانى مبنى بر تربیت فرزندان خود مبذول مى‏داشتند و عباس علیه‏السلام را افزون بر تربیت در جنبه‏هاى روحى و اخلاقى از نظر جسمانى نیز مورد تربیت و پرورش قرار مى‏دادند.

    تیزبینى امیرالمؤمنین علیه‏السلام در پرورش عباس علیه‏السلام، از او چنین قهرمان نام‏آورى در جنگ‏هاى مختلف ساخته بود.

    تا آن جا که شجاعت و شهامت او، نام على علیه‏السلام را در کربلا زنده کرد.

    روایت شده است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند.

    در آن لحظه، مرد عربى در آستانه در مسجد ایستاده، از مرکب خود پیاده شد و صندوقى را که همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد.

    به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست على علیه‏السلام را بوسید، و گفت: مولاى من!

    براى شما هدیه‏اى آورده‏ام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد.

    امام درِ صندوقچه را باز کرد.

    شمشیرى آب‏دیده در آن بود.

    در همین لحظه، عباس علیه‏السلام که نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد.

    سلام کرد و در گوشه‏اى ایستاد و به شمشیرى که در دست پدر بود، خیره ماند.

    امیرالمؤمنین علیه‏السلام متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: فرزندم!

    آیا دوست دارى این شمشیر را به تو بدهم؟

    عباس علیه‏السلام گفت: آرى!

    امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: جلوتر بیا.

    امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏کند تا این که دو دستش قطع مى‏گردد.(4) و این گونه نخستین بارقه‏هاى شجاعت و جنگاورى در عباس علیه‏السلام به بار نشست.

    شرکت در جنگ‏ها، نمونه‏هاى بارزى از شجاعت 1ـ آب رسانى در صفین پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاویه به صفین، وى به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین علیه‏السلام، عده زیادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد.

    سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتى به صفین مى‏رسند، آب را به روى خود بسته مى‏بینند.

    تشنگى بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیه‏السلام را بر آن مى‏دارد تا عده‏اى را به فرماندهى «صصعه‏بن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نماید.

    آنان به همراه تعدادى از سپاهیان، به فرات حمله کرده و آب مى‏آورند.(5)که در این یورش امام حسین علیه‏السلام و اباالفضل العباس علیه‏السلام نیز شرکت داشتند که مالک اشتر این گروه را هدایت مى‏نمود.(6)به نوشته برخى تاریخ نویسان معاصر، هنگامى که امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس علیه‏السلام براى نبرد امتناع مى‏ورزد، او براى تحریض امام حسین علیه‏السلام خطاب به امام عرض مى‏کند: «آیا به یاد مى‏آورى، آن گاه که در صفین آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد کردن آب تلاش بسیار کردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالى که گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم...

    .»(7) 2ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس علیه‏السلام در جریان آزادسازى فرات، توسط لشکریان امیرالمؤمنین علیه‏السلام، مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهه»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشکریان معاویه، براى هماوردطلبى جدا شد.

    در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته‏اند که وى یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى‏مالید که نوشته‏هاى روى سکه ناپدید مى‏شد.(8) او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین علیه‏السلام آماده مى‏سازد.

    معاویه براى تحریک روحیه جنگى او مى‏گوید: على علیه‏السلام با تمام نیرو مى‏جنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر کس را یاراى مبارزه با او نیست.

    [آیا توان رویارویى با او را دارى؟] کریب پاسخ مى‏دهد: من [باکى ندارم و] با او مبارزه مى‏کنم.

    نزدیک آمد و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را براى مبارزه صدا زد.

    یکى از پیش مرگان مولا على علیه‏السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد.

    کریب پرسید: کیستى؟

    گفت: هماوردى براى تو!

    کریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع‏ترین شما با من مبارزه کند، یا على علیه‏السلام بیاید.

    «شَرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند.

    امام على علیه‏السلام در این جا با به کار بستن یک تاکتیک نظامى کامل، سرنوشت مبارزه را به گونه‏اى دیگر رقم زد و از آن جا که «خدعه» در جنگ جایز است،(9) تاکتیک نظامى به کار برد.

    او فرزند رشید خود عباس علیه‏السلام را که در آن زمان على رغم سن کم، جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مى‏رسید،(10) فرا خواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس علیه‏السلام را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزه‏اى کوتاه، اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند...

    و به سوى لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند(11) و ...

    .

    امیرالمؤمنین از این حرکت چند هدف را دنبال مى‏کرد؛ هدف بلندى که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس علیه‏السلام بود که جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این کار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس علیه‏السلام براى این کار وجود داشت.

    از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است.

    در درجه دوم، او مى‏خواست لباس و زره و نقاب عباس علیه‏السلام در جنگ‏ها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس علیه‏السلام در دیگر جنگ‏ها بدهد تا هر گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على علیه‏السلام در خاطرشان زنده شود.

    و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان)، امام با این کار مى‏خواست کریب نهراسد و از مبارزه با على علیه‏السلام شانه خالى نکند.(12) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام کشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند.

    اما نکته دیگرى که فهمیده مى‏شود، این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیه‏السلام، در سنین نوجوانى، چندان تفاوتى با پدرش ـ که مشهور است قامتى میانه داشته‏اند ـ نداشته که امام مى‏توانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید.

    از همین جا مى‏توان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت که واقعاً حضرت عباس علیه‏السلام از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این که برخى تنومند بودن عباس علیه‏السلام و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیک گوش‏هاى مرکب را انکار کرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مى‏پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مى‏رود.

    اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون کریب (در لشکر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس علیه‏السلام وجود داشته باشند؛ که او فرزند کسى است که در قلعه خیبر را از جا کند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاکت رساند.

    آن سان که خود مى‏فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم...».(13) 3.

    درخشش در جنگ صفین در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ که منشأ پیدایش بسیارى از جریان‏هاى فکرى و عقیدتى در پایگاه‏هاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت‏انگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس علیه‏السلام بر مى‏خوریم.

    این گونه نگاشته‏اند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابى بر چهره داشت.

    جلو آمد و نقاب از چهره‏اش برداشت.

    هنوز چندان مو بر چهره‏اش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناکش خوانده مى‏شد.

    سنش را حدود هفده سال تخمین زدند.

    آمد مقابل لشکر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست.

    معاویه به «ابوشعشاء» که جنگجویى قوى در لشکرش بود، رو کرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه کند.

    ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مى‏دانند [اما تو مى‏خواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستى؟]، آن گاه به یکى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود.

    پس از لحظاتى نبرد، عباس علیه‏السلام او را به خون غلتاند.

    گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون مى‏غلتد.

    او هفت فرزند داشت.

    فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییرى ننمود تا جایى که همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مى‏فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاکت رساند.

    در پایان ابوشعشاء که آبروى خود و پیشینه جنگاورى خانواده‏اش را بر باد رفته مى‏دید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند.

    به گونه‏اى که دیگر کسى جرأت بر مبارزه با او به خود نمى‏داد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز برانگیخته شده بود.

    هنگامى که به لشگرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقاب از چهره‏اش برداشت و غبار از چهره‏اش سترد...

    .(14) پس از بازگشت امام مجتبى علیه‏السلام به مدینه، عباس علیه‏السلام در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏کرد.

    او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16)و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید.

    دوشادوش امام حسن علیه‏السلام اما با وجود شرایط نا به ‏سامان پس از شهادت امام على علیه‏السلام، حضرت عباس علیه‏السلام دست از پیمان خود با برادران و میثاقى که با على علیه‏السلام در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیش‏تر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مى‏داد اصل پیروىِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به کار بندد و سکوت نماید.

    در این اوضاع نابهنجار حتى یک مورد در تاریخ نمى‏یابیم که او على رغم عملکرد برخى دوستان، امام خود را از روى خیرخواهى و پنددهى مورد خطاب قرار دهد.

    این گونه است که در آغاز زیارتنامه ایشان که از امام صادق علیه‏السلام وارد شده است، مى‏خوانیم: «السلامُ عَلَیکَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّى الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین که سلام خدا بر آن‏ها باد.»(15) البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مى‏کرد.

    پس از بازگشت امام مجتبى علیه‏السلام به مدینه، عباس علیه‏السلام در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏کرد.

    او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16) و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید.

    او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهى نکرد.

    تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سکنى داد و به آن بسنده نکرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى کینه‌توزى خود قرار دادند.

    آن جا بود که کاسه صبر عباس علیه‏السلام لبریز شد و غیرت حیدرى‏اش به جوش آمد.

    دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیه‏السلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشک آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.(17) یاور وفادار امام حسین علیه‏السلام معاویه که همواره مى‏دانست رویارویى با امام حسن علیه‏السلام و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش مى‏شود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوامفریبى وارد جنگ نمى‏شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شرکت نمى‏کرد.

    اما ناپختگى یزید و چهره پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامى، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراض‏آمیز به صورت آشکار مى‏دید.

    اگر چه معاویه تلاش‏هاى فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به کار بست، اما به خوبى مى‏دانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود.

    امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه‏اى به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنى، با این که او جوانى خام، شرابخوار و سگ‌باز است، بدان که به درستى به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساخته‏اى.»(18) و در اعلام علنى مخالفت خود با حکومت یزید فرمود: «حال که فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظى کرد].»(19) در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینى فراوان، مسائل و مشکلات سیاسى جامعه را دنبال مى‏کرد و از پشتیبانى امام خود دست برنداشته و هرگز وعده‏هاى بنى امیه او را از صف حق‌پرستى جدا نمى‏ساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مى‏داشت.

    یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» نگاشت: حسین علیه‏السلام را احضار کن و بى‌درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.» ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست.

    بگذار فردا که همه را براى بیعت حاضر مى‏کنى، مرا نیز احضار کن.» مروان گفت: امیر!

    عذر او را نپذیر، اگر بیعت نمى‏کند، گردنش را بزن.

    امام برآشفت و فرمود: «واى بر تو اى پسر زن آبى چشم!

    تو دستور مى‏دهى که گردن مرا بزنند!

    به خدا که دروغ گفتى و بزرگتر از دهانت سخن راندى!»(20) در این لحظه، مروان شمشیر خود را کشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از این که بخواهد از این جا خارج شود.

    من خون او را به گردن مى‏گیرم.» عباس علیه‏السلام به همراه افرادش که بیرون دارالاماره منتظر بودند، با شمشیرهاى آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند.(21) امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوى حرم امن الهى نمود و عباس علیه‏السلام نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیم‏گیرى، بار سفر بست و با امام همراه گردید.

    و تا مقصد اصلى، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سال‏ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت علیهم‏السلام را با سخنرانى‏ها، جانفشانى‏ها و حمایت‏هاى بى‏دریغش از امام بر خود، به منصه ظهور رساند.

    امیر المؤمنین علیه‏السلام فرمود: در جنگ خندق از رسول خدا شنیدم که فرمود: «الحربُ خُدعهٌ» و سپس فرمود: در جنگ هر چه مى‏خواهید، بگویید.

    (فیض کاشانى، کتاب الوافى، ج 15، ص 123.) ابن هشام نیز در روایتى طولانى، خدعه زدن رسول خدا صلى‏الله ‏علیه ‏و آله را در این جنگ با دشمن نقل کرده که مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در باب جهاد(شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 180) به روایت از ابن هشام (نک: السیره النبویه لابن هشام، ج 3، ص 183ـ 179) نقل مى‏نماید.

    همچنین مى‏نویسد: از مسعده بن صدقه روایت شده: از فردى از نوادگان عدى بن حاتم شنیدم که گفت: امام على (علیه‏السلام) در روز جنگ صفین، با صدایى رسا به گونه‏اى که همه شنیدند، فریاد برآورد: به خدا سوگند معاویه و اصحابش را خواهم کشت.

    سپس بى درنگ زیر لب گفت: ان شاءالله.

    من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین!

    شما بر آن چه فرمودید، سوگند یاد کردید، اما در پایان، سخنتان را تغییر دادید.

    چه در سر مى‏پرورید؟

    [و قصدتان با این سوگند چه صورتى پیدا مى‏کند؟] امام پاسخ داد: همانا جنگ خدعه است و من نیز دروغگو نیستم.

    خواستم سپاهیانم را بر جنگ برانگیزم تا پراکنده نشوند و به نبرد طمع ورزند.

    پس [قصد مرا از این خدعه] بفهم که اگر خدا بخواهد، تو نیز از آن خدعه انتفاع خواهى برد.

    و بدان که خدا نیز هنگامى که موسى و هارون را به سوى فرعون فرستاد، فرمود: با او [فرعون [به نرمى سخن گویید، شاید پند گیرد و [از خداى خودش] بترسد (طه/ 44).

    این در حالى است که به یقین خدا مى‏دانست که او پند نخواهد گرفت و نخواهد ترسید، اما بدین وسیله موسى را براى دعوت و گفتگو با فرعون و رفتن به سوى او ترغیب نمود(کتاب الوافى، ج 15، ص 123 زندگانى حضرت ابوالفضل(ع) دائره‏المعارفى است که چگونه زیستن و آگاهانه رفتن را به ما مى‏آموزد و فرصت دستیابى به مقام آدمیت را هموار مى‏سازد.

    در این نوشتار، از رهگذر تربیت عباس(ع)، پرتوى از فروغ معنویت امام على(ع) و جلوه‏اى از روشنى ولایت ام ‏البنین(علیها السلام) در پرورش فرزند نصیب انسان مى‏شود و آینه‏ اى از روشنایى فضایل ابوالفضل(ع) دیدگان آدمى را نورانى مى‏کند.

    با هم به مدینه مى‏رویم تا از کوچه ‏هاى بنى‏هاشم به سراى امیرمؤمنان(ع) پاى دل گذاریم و از آغازین لحظه ‏هاى زندگانى پور دلبندش عباس(ع) با او همراه شویم.

    طلوع ماه در مدینه زمین مدینه با نیم ‏نگاه خورشید روشنایى مى‏گرفت و تابش طلایى آفتاب، جمعه، چهارمین روز شعبان سال‏26 هجرى را نورى دیگر مى‏بخشید.

    بلور دلهاى شیفتگان امیرالمؤمنین على(ع) لبریز از شور و عشق شده بود و آغوش کوچه ‏هاى بنى‏هاشم به روى زائران خانه حضرت گشاده مى‏نمود.

    چهره علاقه ‏مندان اهل بیت (علیهم السلام) را شبنم شادى فرا گرفته بود و براى دیدار نو رسیده مولاى خویش بر یکدیگر پیشى مى‏گرفتند.

    شور و هلهله خانه على(ع) و «فاطمه کلابیه‏» را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره کنند و شیرینى اولین کلام او را بیابند.

    در این هنگام گویى مام کودک، ام ‏البنین (علیها السلام) نوزاد را به على(ع) تقدیم کرد.

    امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند، با صدایى آسمانى در گوش راست فرزند اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ایمان و عشق به «توحید» و «نبوت‏» نمایان شود; تا از بلنداى همتش آبشار شوق به «امامت‏» جارى شود و تا همیشه ایام در سایه ‏سار «ولایت‏» سروى سبز باشد.

    چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید طفل وزید، امام(ع) با واژه‏اى مهرآفرین و روح ‏افزا، نام فرزند را بیان فرمود: «عباس‏» یعنى شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد.

    دلاورى از شجاعان اسلام و قهرمانى که در برابر باطل و ستم عبوس و خشمگین است و در مقابل خیر و نیکى شادان و متبسم.

    رواق چشمان اطرافیان را هاله ‏اى از عشق و امید فرا گرفته بود.

    فاطمه کلابیه بیش از دیگران از خشنودى امام على(ع) شادمان و خرسند بود.

    در این لحظه، الماس بوسه على(ع) بر بلور وجود طفل نشست و پیکر کوچک عباس با اولین نوازش و عاطفه آشنا شد; اما این شادمانى لحظاتى بعد با توفان غم درهم پیچیده شد.

    ناگهان گوهر اشک از دیدگان امیرمؤمنان(ع) بر سینه سیمایش پدیدار شد، صداى گریه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: گویا مى‏بینم این دستها یوم الطف در کنار نهر فرات در یارى برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد.

    هفتمین روز میلاد على(ع) در هفتمین روز میلاد، فرزند دلبند خود را خواست.

    طبق سنت پسندیده اسلام، موهاى زیبایش را تراشید و هم وزن آنها، طلا یا نقره به مستمندان داد.

    سپس گوسفندى، به عنوان عقیقه، ذبح کرد تا به برکت آن صدقات و این قربانى پیکر پاک عباس عزیز پا برجا و سالم ماند و ایام زندگانى‏اش طوباى برکاتى جاودان شود.

    گفتار امام(ع) و نام حماسى نوزاد دفتر طلایى خاطرات او را در مقابل دیدگان آشنایان مى‏گشود.

    از این‏رو بر بینش على(ع) آفرین مى‏گفتند و انتخاب عقیل را مى‏ستودند.

    آنها از روزى یاد مى‏کردند که امیرمؤمنان(ع) برادرش عقیل را طلبید تا از بلنداى «علم انساب‏» نگاهى به قبایل مختلف بیفکند، خانواده ‏اى شجاع را انتخاب کند و انگشت اشاره بر بانویى پاک و عفیف ‏نهد تا فرزندانى دلاور، سرآمد و شیردل به دنیا آورد.

    پس از مدتى تحقیق و ژرف‏نگرى، عقیل «فاطمه کلابیه‏» (ام ‏البنین) را برگزید.

    دوران کودکی عباس علیه السلام در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد.

    او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد.

    حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.

    در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک.

    عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.

    پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد.

    گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

    آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند.

    (11) ایام نوجوانی و جوانی محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد (12) ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد.

    از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت.

    فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن (13) در کنار او حضور داشت.

    در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد (14) و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

    کنیه های مهر افروز دیباچه صفات اخلاقى افراد و فهرست فضایل معنوى انسانها در کنیه آنان نمایان است.

    عباس(ع) انسانى آسمانى بود که بلنداى عظمتش کنیه‏ هاى بسیارى براى او پدید آورد.

    «ابوالفضل‏» مشهورترین کنیه اوست.

    این کنیه برخى از صاحب‏نظران را بر آن داشت تا شعاع چشمگیر شخصیت عباس را بستر این واژه بدانند.

    ویژگیهاى دوران کودکى و شکوهمندى روح‏ افزاى نوجوانى او نشان از بزرگى مقام وى داشت.

    بسیارى از فرهیختگان و شعرا بهره ‏مندى از فضایل فراوان را علت این لقب دانسته ‏اند.

    (17) از سوى دیگر، پاره ‏اى از محقان و اندیشمندان بهره‏ مندى از نعمت وجود فرزندى به نام «فضل‏» را دلیل این کنیه شمرده‏ اند.

    «ابوالقاسم‏» کنیه اى دیگر است.

    مورخان، با ژرف‏نگرى در واژه‏هاى معرفت ‏آفرین زیارت اربعین، این کلمه را کنیه آن حضرت دانسته ‏اند.

    آنجا که جابر انصارى خطاب به این رادمرد الهى مى‏گوید: السلام علیک یا اباالقاسم، السلام علیک یا عباس بن‏ على سلام بر تو، اى پدر قاسم; سلام بر تو، اى عباس بن‏ على.

    (18) القاب تابناک 1.

    قمر بنى‏هاشم (19) بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

    2.

    باب الحوائج (20) کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

    3.

    طیار (21) بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

    4.

    الشهید (22) شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

    5.

    سقا (23) دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

    6.

    عبد صالح (24) لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد: السلام علیک ایها العبد الصالح.» سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

    7.

    سپه سالار صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

    8.

    پرچمدار و علمدار یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است.

    علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.

    9.

    ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و ...

    از دیگر لقبهاى ابوالفضل است.

    آفتار آمد دلیل آفتاب کلام معصومان (علیهم السلام) در باره شخصیت‏ حضرت ابوالفضل(ع) طلوعى دیگر از معرفت در آسمان دلها مى‏آفریند.

    نخست در محضر دخت آفتاب حضرت زهرا(س) مى‏نشینیم و از آن هنگام مى‏گوییم که در هنگامه قیامت، رسول اکرم اسلام(ص)، على(ع) را مى‏طلبد و مى‏فرماید: نزد فاطمه برو و به او بگو آنچه براى شفاعت [گناهکاران] در این روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر کند.

    پاک بانوى آفرینش در جواب حضرت مى‏فرماید: اى امیرمؤمنان، دو دست ‏بریده پسرم عباس براى مقام شفاعت من کافى است.

    (25) امام سجاد(ع) در سخنى کوتاه بلنداى عظمت مقام عمویش ابوالفضل(ع) را چنین بیان مى‏کند: خداوند عمویم عباس بن‏ على را رحمت کند; به تحقیق که ایثار و جانبازى کرد; جنگ ‏نمایانى کرد و خود را فداى برادرش ساخت تا دستانش قطع شد.

    خداوند در برابر این فداکارى - به سان عمویش جعفر طیار - دو بال به او عنایت کرد تا به یارى آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند.

    همانا عباس نزد خداوند تبارک و تعالى مقامى دارد که تمامى شهیدان، در روز قیامت، بر او غبطه مى‏خورند و رسیدن به آن مقام را آرزو مى‏کنند.

    (26) امام صادق(ع) در عباراتى روشن و معرفت‏ آموز عمویش عباس بن‏ على(ع) را صاحب صفات زیر مى‏شمرد: 1.

    بصیرت نافذ; 2.

    بینش عظیم;3.

    ایمان بسیار و شدید; 4.

    جهاد در محضر امام حسین(ع); 5.

    جانبازى و ایثار;6.

    شهادت در راه امام خود;7.

    تسلیم در برابر جانشین رسول خدا(ص); 8.

    تصدیق امام حسین(ع);9.

    وفادارى; 10.

    خیرخواهى امام; 11.

    تلاش تا آخرین حد و ...

    (27) در آخرین فراز از این نوشتار، در تابش آفتاب کلام حضرت مهدى(ع) قرار مى‏گیریم و با دیدگاه آن حضرت در باره سپه سالار عشق آشنا مى‏شویم: سلام بر ابوالفضل، عباس، پور امیرمؤمنان(ع); آن که جان خود را نثار برادرش کرد، دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد و فداى برادرش شد.

    او که نگهبان بود و بسیار کوشید تا آب را به لب تشنگان برساند و دو دستش در جهاد فى سبیل‏الله قطع شد.

    خداوند قاتلان او یزید بن ‏رقاد و حکیم بن ‏طفیل طائى را از رحمت‏ خویش دور سازد.

    (28) قبر در وسط آب آیت ‏الله حاج سید عباس کاشانى حائرى نقل مى‏کرد: «روزى در خانه آیت‏ الله العظمى حکیم (29) بودم که کلید دار آستان مقدس حضرت ابوالفضل، علیه ‏السلام، تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل، علیه‏ السلام، را آب گرفته و بیم آن مى‏رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره‏ ها نیز آسیب کلى وارد شود، شما کارى بکنید.

    آیت‏الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هرآنچه در توان دارم انجام خواهم داد.

    آنگاه گروهى از علماى نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس، علیه ‏السلام، رفتیم، آن مرجع بزرگ براى بازدید به‏ طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پى او آمدیم، اما همین‏که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صداى بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند.

    همه شگفت ‏زده و هراسان شدیم که چه شده است؟

    من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبى است که مرا هم گریان ساخت.

    قبر شریف حضرت ابوالفضل، علیه‏ السلام، در میان آب مثل جایى که از هر سو به وسیله دیوار بتنى بسیار محکم حفاظت‏ شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمى‏گرفت.

    درست همانند قبر سالارش حسین، علیه‏السلام، که متوکل عباسى بر آن آب بست اما آب به سوى قبر پیشروى نکرد.

    (30) سرداب مطهر حضرت ابالفضل العباس علیه السلام هنگامیکه اطراف قبر شریقش را آب فرات، فرا گرفته است.

    قبر مطهر حضرت عباس علیه السلام بدون آب گرفتگی

زندگينامه امام علي بن موسي الرضا عليه السلام مقدمه : امام علي ‌بن موسي‌الرضا عليه‌السلام هشتمين امام شيعيان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر مکرم اسلام مي‌باشند. ايشان در سن 35 سالگي عهده‌دار مسئوليت امامت ورهبري شيعيان گرديدند و حيات ا

خلاصه‌اي از زندگينامه حضرت مهدي «عج» در نيمه شعبان سال 255 ه در سامراء به دنيا آمد. 1 ايشان هم نام پيامبر (ص) و کينه‌اش ابوالقاسم است. حجت، قائم، صاحب الزمان، بقيه ا… خلف صالح از القاب آن حضرت و مشهورترين آن مهدي عليه‌السلام است. مادرش نرجس، که به ن

مقدمه : امام علي ‌بن موسي‌الرضا عليه‌السلام هشتمين امام شيعيان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر مکرم اسلام مي‌باشند. ايشان در سن 35 سالگي عهده‌دار مسئوليت امامت ورهبري شيعيان گرديدند و حيات ايشان مقارن بود با خلافت خلفاي عباسي که سختي‌ه

امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند. ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی ...

ولادت و حسب و نسب بنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفیل (1) بطرز عجیب و بیسابقه‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجه الاسلام نیر گوید: اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏ بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏ گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏ اى نجل خلیل خانه خود خانه تست پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش ...

حرم ابوالفضل(علیه السلام) در فاصله تقریبىسیصدمترى و در شمال حرم امام حسین(علیه السلام)قرار دارد; یعنى در همان جایى که آن حضرت به شهادت رسید و در آن به خاک سپرده شد و بر مرقد او بنایى ساختند. این بنا شامل یک صحن، بارگاه و گنبدى پوشیده از کاشى و دو گلدسته با سرگلدسته هاى طلاکارى شده است. از دیرباز همه تغییرها و توسعه هایى که در حرم امام حسین(علیه السلام) پدید آمده، کمابیش حرم حضرت ...

کتاب اصحاب امام علي (ع) مشتمل بر نام و زندگي نامه ???? صحابي اميرمومنان تاليف استاد محقق آيت الله ناظم زاده قمي در دست چاپ و انتشار است که مقاله مالک اشتر نخعي که از تحقيق هاي جامع و منحصر به فرد درباره اين صحابي بزرگ اميرالمومنين است، را از آن کتاب

صفحه چشمه جوشان تاريخ اسلام و سيره اولياء دين، منبع فياضي است که هميشه براي همگان درسهاي زندگيساز داشته و دارد. از آنجا که ما به «اسوه» بودن معمصومين در همه جهات معتقديم، توفيق الگوگيري از آنان را جز در سايه شناخت سيره و شيوه آنان به دست نمي‌آوريم.

سال و محل تولد: 520 ه ق - شروان‌ آذربایجان سال و محل وفات: 595 ه ق حکیم‌ افضل‌ الدین‌ بدیل‌ بن‌ علی‌ خاقانی‌ ملقب‌ به‌ حسان‌ العجم‌ شاعر و سخن‌سرای‌ بزرگ‌ ایرانی‌ و از قصیده‌ گویان‌ درجه‌ اول‌ قرن‌ ششم‌ هجری‌ در سال‌ 520 ه. ق‌ در شروان‌ آذربایجان‌ تولد یافت‌. پدر وی‌ نجیب‌ الدین‌ علی‌ مروی‌ نجار بود و مادرش‌ نیز از خانواده‌های‌ عیسوی‌ آن‌ ولایت‌ به‌ شمار می‌رفت‌ که‌ به‌ اسلام‌ ...

يک نفر را مثل آقاى خامنه‌اي پيدا بکنيد که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر اين باشد که به اين ملت خدمت کند، پيدا نمى کنيد، ايشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.» امام خمينى «قدس سره» ازميلاد تا مدرسه رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول