دانلود مقاله داستان حضرت اسماعیل(ع)

Word 74 KB 15173 9
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • پیامبرى اسماعیل
    خداوند پیامبرى حضرت اسماعیل(ع) را به صراحت بیان داشته و فرموده است: <وَاذکُرْ فِى="" الکِتابِ="" إِسْمعِیلَ="" إِنَّهُ="" کانَ="" صادِقَ="" الوَعْدِ="" وَکانَ="" رَسُولاً="" نَبِیّاً».="" دعوت="" حضرت="" اسماعیل(ع)="" میان="" قبیله‏هاى="" عربى="" که="" آن="" حضرت="" بین="" آنها="" مى‏زیسته،="" صورت="" گرفته="" است.="" زندگى="" و="" ولادت="" اسماعیل(ع)="" شاهد="" برخى="" از="" حوادث="" هیجان‏انگیز="" بوده="" که="" در="" زیر="" بدان‏ها="" اشاره="">
    هجرت ابراهیم به مصر
    ابراهیم(ع) مدتى در شهر حَرّان اقامت گزید و در همان شهر با دختر عمه‏اش ساره ازدواج کرد، ولى از آن‏جایى که مردم آن سامان به جز لوط و عدّه‏اى اندک، دعوت وى را اجابت نکردند، از مردم آن‏جا به ستوه آمد و تصمیم گرفت از آن شهر هجرت کند.

    قرآن کریم به این ماجرا اشاره مى‏کند: <فَآمَنَ لَهُ="" لُوطٌ="" وَقالَ="" إِنِّى="" مُهاجِرٌ="" إِلى‏="" رَبِّى="" إِنَّهُ="" هُوَ="" العَزِیزُ="">
    سبب این هجرت، دشمنى زاید الوصفى بود که میان ابراهیم و ایمان‏آورندگان و میان بت‏پرستانى که از ایمان به خدا سر برتافتند، به وجود آمد.

    از این رو ابراهیم(ع)از آنها بیزارى جسته و روگردان شد.
    خداوند در قرآن کریم‏ابراهیم(ع) را براى موضعى که در قبال قوم خود اتخاذ کرد، مورد ستایش قرار داده و مؤمنان را به پیروى از او تشویق و ترغیب فرموده است:
    قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِى إِبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ العَداوَهُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(1)
    ابراهیم و کسانى که بدو گرویدند، بهترین الگوهاى شمایند.

    آن‏گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى‏پرستید، بیزارى مى‏جوییم.

    ما به شما اعتقاد نداریم و تا زمانى که به خداى یگانه ایمان نیاورید، میان ما و شما دشمنى و کینه‏توزى وجود خواهد داشت.
    ابراهیم(ع) همراه کسانى که به وى ایمان آورده بودند، رهسپار شام گردید.

    به سرزمین شام در آن زمان کنعان مى‏گفتند.

    وى مدت نه چندان زیادى در آن‏جا اقامت گزید و پس ازآن‏که سرزمین شام گرفتار قحطى شدیدى شد و مردم آن سامان مورد تهدید گرسنگى قرار گرفتند، و عده زیادى از مردم آن‏جا براى کسب معاش و تهیه غذا و مراتع، شهر را ترک کردند، ابراهیم(ع) نیز آن شهر را به قصد مصر ترک گفت.
    تولد حضرت اسماعیل(ع)
    ابراهیم(ع) به همراه همسر و کنیز همسر خود، هاجر از مصر به فلسطین بازگشت.

    ابراهیم(ع) به داشتن فرزند بسیار علاقه‏مند بود و از خدا خواست فرزندى شایسته بدو عنایت کند: <رَبِّ هَبْ="" لِى="" مِنَ="">
    گویى ساره همسرابراهیم(ع) احساسات آن حضرت را درک کرد و بدو گفت: خداوند مرا ازداشتن فرزند محروم ساخته، به نظر من شما با هاجر کنیزکم ازدواج کن، شاید خداوند از او به تو فرزندى عطا کند.

    ساره زنى سالخورده و نازا بود که به فرزنددار شدن او امیدى نبود.

    از این رو ابراهیم(ع) با هاجر ازدواج کرد و اسماعیل از او متولد شد.

    تورات، در سفر پیدایش، اسماعیل را این گونه وصف کرده است:
    <و أمّا="" إسماعیل="" فقد="" سمعتُ="" قولَکَ="" فیه="" و="" هاء="" نذا="" أُبارکَه="" و="" أَنمیه="" و="" أَکثرهُ="" جدّاً="" جدّاً="" وَیلِدُ="" اِثْنَى="" عَشرَ="" رئیساً="" وأجعله="" أمهً="">
    گفته‏ات را در باره اسماعیل شنیدم و من اینک او را برکت داده و به رشد و کمال مى‏رسانم و نسلش را فزونى بخشیده و از او دوازده رئیس به وجود مى‏آید و او را امتى بزرگ مى‏گردانم.
    این روایت مژده‏اى است به امت حضرت محمد(ص)، زیرا آن حضرت و نیز اعراب حجاز، از نسل اسماعیلند و این وعده، درنسل حضرت ابراهیم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.
    این روایت مژده‏اى است به امت حضرت محمد(ص)، زیرا آن حضرت و نیز اعراب حجاز، از نسل اسماعیلند و این وعده، درنسل حضرت ابراهیم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.

    هجرت ابراهیم و اسماعیل به مکه پس ازآن‏که ابراهیم(ع)، از هاجر داراى فرزندى به نام اسماعیل شد، هاجر در اثر آن دچار غرور و مباهات شد و همین سبب حسرت و رشک در درون ساره گشت.

    از این رو از ابراهیم(ع) خواست تا آنها را از وى دور کند، چه این‏که زندگى با هاجر براى او طاقت فرسا بود.

    ابراهیم(ع) براى فرمانى که خدا اراده فرموده بود، خواسته ساره را اجابت کرد.

    خداوند به ابراهیم(ع) وحى کرد تا هاجر و اسماعیل را که دوران شیرخوارگى را مى‏گذراند به مکه ببرد.

    ابراهیم(ع) با رهنمون اراده الهى، کودک و مادر او هاجر را همراه خود برد و پس از طى مسافتى طولانى خداوند بدو فرمان داد تا در بیابانى دور از آبادى، همان‏جا که بعدها در آن کعبه بنا مى‏گردید، درنگ کنند.

    ابراهیم(ع) هاجر و کودک او را در آن سرزمین بى‏آب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترک گفت و بازگشت.

    هاجر در پى او راه افتاد و بدو گفت: به کجا مى‏روى؟

    چرا ما را در این بیابان وحشتزاى بى‏آب و علف رها مى‏سازى؟

    وى چند بار این مطلب را تکرار کرد تا شاید ابراهیم برگردد، ولى او به راه خود ادامه داد.در این هنگام بود که هاجر از او پرسید: آیا خدا به تو چنین فرمان داده؟

    ابراهیم(ع) گفت: آرى.

    هاجر اظهار داشت: حالا که این گونه است خداوند به ما توجه و عنایت خواهد داشت و سپس به مکانى که ابراهیم، او و کودکش را در آن‏جا قرار داده بود، بازگشت.

    ابراهیم(ع) در حالى که در فراق و جدایى همسر و کودک خود سخت پریشان بود،به راه افتاد، ولى اراده خدا بر اراده او چیره گشته و تسلیم پروردگار خویش شد و در حالى که به نزد پروردگار خود تضرع و زارى مى‏کرد، بازگشت و با این کلمات که قرآن آنها را براى ما بیان کرده است، خداى خود را مى‏خواند: رَبَّنا إِنِّى أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوادٍ غَیْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ * رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِى وَما نُعْلِنُ وَما یَخْفى‏ عَلىَ اللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ فِى الأَرضِ وَلا فِى السَّماءِ؛(3) پروردگارا، من برخى از اعضاى خانواده‏ام را در منطقه‏اى بى‏آب و علف نزدیک خانه محترم تو سکونت دادم.

    پروردگارا، این کار را انجام دادم تا نماز را به‏پا دارند.

    دل‏هاى مردم را متوجه آنها گردان و بدان‏ها نعمت عنایت کن، شاید سپاسگزار شوند.

    پروردگارا، تو از آشکار و نهان ما خبر دارى.

    هیچ چیز در آسمان و زمین بر خداوند نهان نیست.

    مفهوم این آیه این است که خدایا، برخى از فرزندان خود را در سرزمین مکه که منطقه‏اى بى آب و علف بوده و در کنار خانه‏ات که آن را براى تو بنا خواهم کرد و خانه‏اى که تعرّض و اهانت به آن را حرام خواهى ساخت، سکونت دادم، خداوندا، من آنها را در این سرزمین سکنا دادم تا در کنار خانه‏ات نماز را به پا دارند و وظایف عبادت و بندگى را تنها براى تو به‏جا آورند، بارخدایا، دل‏هاى مردم را متوجه آنها نما و بر آنان نظر لطف و رحمت داشته باش، و در این مکان دور دست آنها را ازانواع نعمت‏ها بهره‏مند گردان تا نعمت‏هایت را سپاس گویند.

    پروردگارا، تو بر نهان و آشکار ما آگاهى و از حزن و اندوهى که در فراق زن و فرزندم دارم با خبرى، هیچ چیز بر تو پوشیده نیست، هر چند کوچک و بى‏مقدار و یا در زمین و آسمان باشد.

    پیدایش زمزم هاجر، فرمان خدا را گردن نهاد و صبر پیشه کرد و در مدت اقامت خود، از خوراک و آبى که ابراهیم(ع) برایشان تهیه کرده بود، استفاده کرد تا آنها تمام شده و خود و فرزندش تشنه گردیدند، او به کودکش که از تشنگى به خود مى‏پیچید، نگریست و نتوانست آن منظره دردناک را تحمل کند.از این رو سراسیمه به‏پا خاست و سرگردان و متحیّر وشتابان به این سو و آن سو، مى‏دوید به گونه‏اى که در آستانه از هوش رفتن قرار گرفت.

    هاجر از تپه‏اى بلند به نام هنگامى که آب جوشید، پرندگان بدان سو به رفت و آمد پرداختند، گروهى از قبیله‏جُرهُم که از نزدیکى آن‏جا مى‏گذشتند، وقتى رفت و آمد پرندگان را پیرامون آن منطقه‏دیدند، از یکدیگر سؤال کردند که این پرندگان اطراف آب به پرواز در مى‏آیند، آیا دراین منطقه آبى سراغ دارید؟

    پاسخ دادند: خیر.

    یکى از افراد خود را فرستادند تا براى ایشان‏کسب اطلاعى کند و او با مژدگانى وجود آب، به سرعت نزدشان بازگشت.

    آنها نزد هاجر آمده و گفتند: اگر میل دارید ما در جوار شما بوده و یاورتان باشیم و آب از خود شماباشد.

    هاجر نیز آنان را پذیرا شد و در همسایگى وى اقامت گزیدند تا این‏که اسماعیل به‏سن جوانى رسید و زنى را ازقبیله جُرهُم به ازدواج خویش در آورد و عربى را از آنان‏آموخت.

    ذبح اسماعیل ابراهیم، فرزندش اسماعیل را در مکه رها کرد، ولى او را به فراموشى نسپرده و از او غافل نگشت، بلکه هر چند گاه به دیدار وى مى‏رفت.

    در یکى از دیدارها ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند به او فرمان مى‏دهد تا فرزندش اسماعیل را ذبح کند.

    البته خواب پیامبران حق بوده و به منزله وحى الهى است، به همین دلیل ابراهیم(ع) تصمیم به اجراى فرمان الهى گرفت و به بهانه این‏که اسماعیل، تنها پسر او بوده و خود به سن پیرى رسیده است، از تصمیم خود برنگشت.

    این ماجرا را قرآن برایمان چنین بازگو مى‏کند: وَقال إِنِّى ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّى سَیَهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِینَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ یا بُنَىَّ إِنِّى أَرى‏ فِى المَنامِ أَنِّى أَذبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِینَ * فَلَمّا أَسْلَما وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِینُ * وَفَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَتَرَکْنا عَلَیْهِ فِى الآخِرِینَ * سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِیمَ * کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُؤْمِنِینَ * وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ؛(5) ابراهیم گفت: من به پیشگاه پروردگار خویش مى‏روم و او مرا هدایت خواهد کرد، پروردگارا، فرزندى شایسته به من عنایت فرما.

    ما او را به پسرى بردبار و شکیبا مژده دادیم.

    آن‏گاه که او به سن رشد رسید و با پدر به کار و تلاش پرداخت، ابراهیم گفت: پسرکم در خواب دیدم که تو را ذبح مى‏کنم نظرت چیست؟

    اسماعیل گفت: پدرم آنچه را بدان مأمور شده‏اى انجام ده و ان‏شاءاللَّه مرا از بردباران خواهى یافت.

    آن‏گاه که تسلیم امر خدا شد و او را به صورت خوابانید.

    به او خطاب کردیم اى ابراهیم، مأموریت خوابت را عملى ساختى و این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم.

    این امتحانى آشکار بود و با ذبحى بزرگ او را فدا دادیم و قدردانى و ثناى او را به آیندگان واگذاردیم.

    سلام و درود بر ابراهیم، این گونه نیکوکاران را پاداش عطا مى‏کنیم؛ زیرا او از بندگان مؤمن ما بود و وى را به اسحق، که پیامبرى شایسته بود، مژده دادیم.

    خداوند در این آیات در باره حضرت ابراهیم(ع) مى‏فرماید: وقتى ابراهیم از سرزمین قوم خود هجرت کرد، از خداى خود فرزندى شایسته خواست و خداوند دعایش را مستجاب گرداند و وى را به پسرى بردبار به نام اسماعیل که نخستین فرزند او بود مژده داد.

    زمانى که اسماعیل نشو و نما کرد و به سنّى که قادر بر تلاش و فعالیت بود رسید، ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند بدو فرمان مى‏دهد فرزندش اسماعیل را که در آن زمان تنها فرزند او بود، ذبح کند.

    ابراهیم(ع) ماجرا را بر پسرش عرضه کرد تا ایمان او را بیازماید و با آرامش دل بیشتر او را ذبح کند و این قضیه بر او دشوار نیاید.

    اسماعیل(ع) پاسخ داد: پدرجان آنچه را خداوند به تو فرمان داده، عملى کن.

    ان‏شاءالله مرا از بردبارانى که راضى به قضاى خدایند، خواهى یافت.

    چون اسماعیل تسلیم قضاى الهى شده و آنان تصمیم بر اجراى فرمان الهى گرفتند، ابراهیم(ع) فرزندش را به صورت خوابانید که از قفا او را ذبح نماید، هنگام ذبح، صورت او را نبیند.

    کارد را بر گردنش کشید امّا نبُرید، در این هنگام خداوند او را مخاطب ساخت.

    اى‏ابراهیم، از ذبح فرزندت خوددارى کن، زیرا هدف از آزمایش و امتحان تو، حاصل گردید، ما اطاعت و اقدام به اجراى فرمان پروردگارت را در تو یافتیم و این آزمایشى بزرگ و آشکار بود تا ما به واسطه آن ایمانت را بیازماییم و تو در این آزمون پیروز گشتى.

    اینک این قوچ را گرفته و به جاى فرزندت ذبح نما.

    ذبیح کیست؟

    قرآن به طور صریح بیان مى‏کند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده است، زیرا قرآن ماجراى ذبیح را نقل کرده و پس از آن خداوند، ابراهیم(ع) را به فرزند دیگرى به نام اسحاق مژده داده است: یهودیان ادعا مى‏کنند که ذبیح همان اسحاق است، سِفر پیدایش تورات به بیان سرگذشت ذبیح مى‏پردازد و در ابتدا هویّت او را آن گونه که پروردگار به ابراهیم گفته است، عنوان مى‏کند: ابن کثیر با ردّ این ادعا مى‏گوید: ابراهیم و همسر اسماعیل روزى ابراهیم وارد مکه شد و به منزل اسماعیل رفت، ولى اسماعیل را ندید و تنها همسرش در خانه بود.

    آن زن نمى‏دانست که این مرد، پدر شوهر اوست.

    ابراهیم حال اسماعیل را از وى جویا شد، او گفت: اسماعیل براى شکار بیرون رفته است.

    سپس از وضعیت زندگى آنها پرسید، همسر اسماعیل گفت: ما در تنگناى زندگى هستیم و وضعیت غیر مناسب خود را به سمع ابراهیم رساند.

    پس از آن ابراهیم بدو گفت: آیا میهمان مى‏پذیرى و خوراک و آشامیدنى در اختیار دارى؟

    او پاسخ گفت: چیزى ندارم و کسى نزدم نیست.

    وقتى ابراهیم دید که این زن نسبت به آنچه خدا روزى آنها قرار داده و نیز از زندگى با همسرش ناخرسند است، او را زنى محترم ندید و آن‏گاه که احساس کرد او در اثر بخل، از میهمان خود پذیرایى نکرد، بدو گفت: وقتى همسرت آمد بدو سلام برسان و به او بگو: حتماً آستانه خانه‏اش را عوض کند.

    ابراهیم بازگشت و اسماعیل به خانه آمد و گویى احساس کرد در غیاب او حادثه‏اى رخ داده است.

    از همسرش پرسید: آیا کسى نزدت آمده؟

    گفت: آرى، پیر مردى با این خصوصیات نزدمان آمد و در باره تو از من پرسید و من واقعیت امر را بدو گفتم.

    اسماعیل گفت: آیا به چیزى تو را سفارش کرد؟

    گفت: آرى، به من دستور داد که به تو سلام برسانم و از من خواست که به تو بگویم آستانه خانه‏ات را تغییر دهى.

    اسماعیل گفت: آن مرد پدرم بوده و به من دستور داده تا از تو جدا شوم.

    اینک به نزد خانواده‏ات برگرد.

    و بدین سان او را طلاق داد و زن دیگرى اختیار کرد.

    ابراهیم مدتى از اسماعیل دور بود و سپس نزد او آمد، ولى او را به گونه‏سابق ندید.

    همسر جدیدش در خانه بود، او از ابراهیم استقبال نموده و بدو خوش‏آمد گفت.

    ابراهیم از او پرسید آیا میهمان مى‏پذیرى؟

    گفت: آرى، و او را به میهمانى پذیرا شد و از او به خوبى پذیرایى کرد.

    ابراهیم از وضعیت زندگى آنها پرسید، او در پاسخ گفت: ما وضعیت زندگى خوبى داریم و خدا را سپاس گفت.

    ابراهیم بدو فرمود: وقتى شوهرت آمد، سلام به او برسان و بگو: آستانه خانه‏اش را نگاهدارد، و سپس رهسپار گردید.

    اسماعیل شبانگاه به خانه بازگشت و همسرش او را در جریانِ آمدنِ پیرمردى در غیاب او با خصوصیاتى که گفت، قرار داد و سفارش او را به اطلاع وى رساند.

    اسماعیل بدو گفت: آن مرد، پدرم بوده و به من دستور داده که تو را نگاهدارم و از تو جدا نگردم.

    از این رو اسماعیل در تمام مدت عمر با او بود و پسرانش همه از آن زن بودند.

    بناى کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل ابراهیم(ع) مدت زیادى از فرزندش دور بود و سپس براى انجام کارى مهم نزد او آمد.

    خداوند به ابراهیم دستور بناى کعبه را در مکه داده بود تا نخستین خانه‏اى باشد که براى پرستش خدا بنا مى‏گردد.

    ابراهیم از حال پسرش اسماعیل جویا شد، او را نزدیک زمزم ملاحظه کرد که مشغول تراشیدن تیر بود، به سمت او رفت و اسماعیل به استقبال پدر آمد.

    آن دو با یکدیگر معانقه کردند و هر یک نسبت به دیگرى اظهار عشق و علاقه نموده و بسیار شادمان گشتند.

    پس از آن‏که ابراهیم از دیدار با فرزند شادمان گشته بود بدو اعلان کرد که خداوند به او فرمان داده تا خانه‏اى براى پرستش مردم در این مکان بنا نماید و به محل آن، که برفراز تپه‏اى بلند نزدیک آنها قرار داشت، اشاره کرد.

    اسماعیل به پدر گفت: آنچه را خداوند به تو فرمان داده انجام بده و من در این کار بزرگ و مهم تو را یارى خواهم کرد.

    بدین ترتیب ابراهیم(ع) مشغول بناى خانه شد و اسماعیل سنگ بنا را در دسترس او قرار مى‏داد.

    پس از آن ابراهیم به اسماعیل فرمود: سنگى مناسب برایم بیاور تا آن را بر رکن قرار دهم تا براى مردم نشان و علامتى باشد...

    جبرئیل او را به حجرالاسود رهنمون شد و آن را برگرفت و در جایگاهش قرار داد.

    آن دو هرگاه مشغول بنا مى‏شدند خدا را مى‏خواندند: سمت دیگر منتقل مى‏ساخت و به همین ترتیب بود تا دیوارهاى کعبه به پایان رسید.

    این سنگ از دیر زمان تا دوران عمربن‏خطاب به دیوار کعبه متصل بود و او سنگ را اندکى از خانه کعبه فاصله داد تا نمازگزاران را به خود مشغول نسازد.

    قرآن با این آیات بینات به بناى کعبه اشاره مى‏کند: وَإِذ جَعَلْنا البَیْتَ مَثابَهً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَإِسْمعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفِینَ وَالعاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَإِذ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ قالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النّارِ وَبِئْسَ المَصِیرُ * وَإِذ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْمعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ؛(9) و آن‏گاه که خانه کعبه را ملجأ و جایگاهى أمن براى مردم قرار دادیم و مقام ابراهیم را محل پرستش و عبادت خود قرار دادند و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه‏ام را براى طواف کنندگان و معتکفان و اهل رکوع و سجود، از پلیدى‏ها پاکیزه گردانند و آن‏گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، این سرزمین را امنیت ببخش و به کسانى که در این سرزمین به خدا و روز جزا ایمان آورده‏اند، نعمت ارزانى بدار.

    خداوند فرمود: و آنان را که کفر ورزیدند، اندکى از نعمت بهره‏مند گردانم و سپس آنان را به آتش دوزخ که بدترین جایگاه است گرفتار سازم.

    و زمانى که ابراهیم و اسماعیل دیوارهاى خانه کعبه را بالا مى‏بردند، عرضه داشتند: خدایا، این خدمت را از ما بپذیر، به راستى که تو شنونده و دانایى.

    خداوند در این آیات، این نعمت را به مسلمانان عرب یادآور مى‏شود و آن این‏که خانه کعبه را ملجأ و مرجع مردم قرار داد تا براى انجام عبادت، آهنگِ آن نمایند؛ همان گونه که خداوند آن را براى هر فرد بیمناکى جایگاه أمن قرار داد.

    بنابراین کسى که داخل حرم شود، هیچ کس حق آزار و اذیّت او را ندارد.

    این موضوعى است که از قدیم‏الایام نسبت به حرم پذیرفته شده بوده و از قداستى برخوردار است که کسى حقّ تعرض به آن را ندارد.

    در باره چنان‏که قرآن به دعاى ابراهیم(ع) اشاره دارد، آن‏جا که از خداى خود خواست، سرزمینى را که خانه کعبه در آن بنا خواهد شد، أمن قرار دهد و کسانى را که در آن سرزمین به خدا و روز جزا ایمان آورده‏اند، از میوه‏ها و نعمت‏هاى زمین بهره‏مند سازد.

    خداوند دعاى او را مستجاب گرداند و او را آگاه ساخت که خداوند هرگز در این دنیا از دادن نعمت به کسانى که کفر ورزیدند، بخل نمى‏ورزد، ولى روز قیامت آنها را به آتش دوزخ که بدترین جایگاه است کیفر مى‏دهد.

    آرى خداوند دعاى ابراهیم(ع) را مستجاب گرداند و مکه را سرزمین أمن قرار داد و هر کس که متعرض این شهر شد، خداوند او را به هلاکت رساند، هم‏چنان که دعایش را مستجاب گرداند و نعمت را بر اهالى آن فزونى بخشیده و انواع میوه‏ها (نعمت‏ها) از کلیه نقاط جهان بدان شهر وارد مى‏شود.

    خداوند در پایان، به بناى خانه کعبه و بالا بردن دیوارهاى آن توسط ابراهیم و اسماعیل اشاره مى‏کند که آن دو با تضرّع و زارى از خدا خواستند که این کار بزرگ و مهمّ را از آنان بپذیرد.

    1- ممتحنه (60) آیه 4.

    2- سفر پیدایش، فصل 17، آیه 20.

    3- ابراهیم(14) آیات 37 - 38.

    4- گفته شده که، اسماعیل با پاها و دست‏هایش به زمین مى‏کشید تا این‏که آب از زیر پاهایش جوشید.

    5- صافات(37) آیات 99 - 112.

    6- سفر پیدایش، فصل 22، آیه 2.

    ذبیح کیست؟اظهر روایات اهل بیت، قول دوم، یعنى اسماعیل است چنان که آیات 102 تا 111 سوره صافات همین نظریه را تأیید مى‏کند؛ چه این که در این آیات، مأموریت ابراهیم و موضوع ذبح را بیان مى‏فرماید و پس از آن به بیان بشارت خدا به ابراهیم راجع به پیدایش اسحاق مى‏پردازد و بدیهى است که اسحاق در آن تاریخ وجود نداشته و خدا از پدیدآمدنش، به ابراهیم بشارت مى‏دهد لذا او نمى‏تواند ذبیح باشد.

    دلیل دوم آن که، در آیه دیگر خدا ابراهیم(ع) را به ذریّه اسحاق بشارت مى‏دهد و از پدید آمدن حضرت یعقوب (فرزند اسحاق) سخن مى‏گوید، بنابراین چگونه تصور مى‏شود که خدا از پدید آمدن اولاد و احفاد اسحاق به ابراهیم بشارت دهد و در عین حال او را مأمور به ذبح اسحاق کند؟

    به علاوه در حدیث صحیح از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود: گذشته از این عبارات تورات بهترین دلیل بر این است که ذبیح، اسماعیل است نه اسحاق، زیرا در عدد دوم از فصل 22 از سفر تکوین تورات، بیان مى‏کند که خدا ابراهیم را مأمور فرمود تا پسر یگانه‏اش را قربان کند.

    هم‏چنین در شماره‏هاى 16 و 17 از همان سفر، از قول فرشته در مقام خطاب به ابراهیم مى‏گوید: خداوند مى‏فرماید: به ذات خود سوگند مى‏خورم چون این کار را نمودى و یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تورا برکت خواهم داد و ذریّه تو را مانند ستاره‏هاى آسمان و شن‏هاى کنار دریا فزونى خواهم بخشید.

    با توجه به این بیان تورات، به خوبى روشن است که ذبیح، اسماعیل است و دست تحریف‏گران تورات، کلمه اسحاق را به جاى کلمه اسماعیل در تورات وارد کرده است.

    زیرا این سند مسلّم است که اسحاق هیچ‏گاه یگانه نبوده و او به تصدیق تورات چندین سال پس از اسماعیل متولد شده و اسماعیل تا پایانِ عمرِ ابراهیم، حیات داشته است.

    بنابر آنچه ذکر شد جاى تردید نیست که ذبیح، اسماعیل است، ولى چون یهود از قدیم با فرزندان اسماعیل کینه و عناد و دشمنى و حسد داشته‏اند، کوشیده‏اند تا هرگونه افتخارى را از ایشان سلب کنند، و به خود نسبت دهند و چون داستان ذبح و تسلیم جان در پیشگاه خدا برتر از هر افتخارى است، لذا یهود خواسته‏اند آن را به اسحاق، جدّ خودشان نسبت دهند.

    تورات، سفر تکوین، شماره 25 از فصل 17 7- ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج‏1، ص‏159.

    8- ابن اثیر، ج‏1، ص‏46.

    9- بقره(2) آیات 125 - 127.

چکيده داستان زندگي و تعاليم حضرت زکريا(ع) و يحيي(ع) يکي از داستانهاي مشترک ميان قرآن کريم و أناجيل اربعه مي باشد که اگرچه بصورت مختصر و کوتاه در هر دو کتاب طرح شده، ولي نکات عبرت آموز و جنبه‌هاي تربيتي و سازنده آن در هر دو کتاب به حدي فراوان است که

قصه حضرت سليمان (ع) حضرت سليمان (ع) از بلقيس خواستگارى کرد و بلقيس گفت: اگر مىخواهى من با تو ازدواج کنم بايد تمام پرندگان، بالاى سرم سايه بيندازند. او نيز پذيرفت. زيرا تمام چرندهها و پرندهها زير فرمان او بودند. بلقيس گفت: صيغه عقد جارى نمىشود تا

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» منظومه محنت زهرا و آل او دوشیزگان پرده نشین حریم قدس بر خاطر کواکب ازهر نوشته‌اند نام بتول بر سر معجر نوشته‌اند سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش ...

حضرت سليمان عليه السلام حضرت سليمان يکي از پيامبران الهي است که از طرف پروردگار در اين دنيا داراي حکومت و سلطنت بسيار وسيع و با عظمتي بود تا آنجا که چنين سلطنتي براي هيچکس بعد از او پيدا نشد. مجموعه امکانات و توانمندي حکومتي حضرت سليمان آن

حضرت يوسف(ع) يوسف فرزند يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم(ع) از پيامبران بنى‏اسرائيل و از انبياى عظام الهى است که پس از تحمل محنت‏ها و آزمايش‏هاى فراوان به مقام نبوت و حکومت رسيد و على‏رغم اين فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذره‏اى به گناه و انحراف مي

ولادت ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه، نیمه شعبان سال 255یا 256 هجری بوده است . پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد ...

داستان معراج حضرت محمد (ص)در يک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشت‏به مکه در قرآن کريم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، يکى در سوره‏«اسراء»و ديگرى در سوره مبارکه‏«نجم‏»، و تاويلاتى که از برخى چون حسن بصرى، عايشه و معاويه نق

گفته اند: حضرت داوود چهار پسر داشت هر روز مشغول عبادت خدا بود روزي از آن روزگار که به عبادت مشغول بود در نماز به سجده رفت و وقتي از سجده برخاست ديد که تمامي فرزندانش مرده اند و تنها سليمان زنده مانده است بسيار ناراحت و غمگين شد و به آسمان نگاه غمگين

پس ده تن مانده بود از حواريون عيسي (ع) ايشان را طلب کرد وهفت تن را بيافت . عيسي (ع) ايشان را گفت : آن که مرا به سي درم بفروخت کجاست ؟ گفتند : او از کردهً خود پشيمان شد و دانست که گناه عظيم کرده است ، خود را بکشت . عيسي (ع) گفت : او توبه مي کرد ، خدا

ولادت حضرت مهدي صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه، نيمه شعبان سال 255يا 256 هجري بوده است . پس از اينکه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت و امامت به امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکري ( ع ) رسيد، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حک

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول