حضرت یوسف(ع)
یوسف فرزند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) از پیامبران بنىاسرائیل و از انبیاى عظام الهى است که پس از تحمل محنتها و آزمایشهاى فراوان به مقام نبوت و حکومت رسید و علىرغم این فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذرهاى به گناه و انحراف میل نکرد و ستایش بلیغ خداوندى را نصیب خود نمود. زیباترین داستان قرآن و به تعبیر خود قرآن <احسن القصص»="" مربوط="" به="" اوست="" و="" تنها="" پیامبرى="" که="" یک="" سوره="" کامل="" به="" قصه="" زندگانى="" و="" دعوت="" او="" اختصاص="" یافته="" هموست.="" نام="" یوسف="" 27="" بار="" در="" قرآن="" و="" عمدتاً="" در="" سوره="" یوسف="" آورده="" شده="" و="" بسیار="" مورد="" مدح="" قرار="" گرفته="" است؛="" نیز="" محتواى="" 98="" آیه="" قرآن="" به="" زندگانى="" و="" دعوتش="">احسن>
یوسف، اسوه عفت و امانت
یوسف، به حقیقت تبلور کامل تمام فضایل اخلاقى و انسانى است. در شخصیت او همه خصال نیکو از مهر و عفو و تواضع گرفته تا توکل، عفت، ورع، امانت و تدبیر نه تنها جلوه گر که شعلهور است؛ اما در زندگى او و به فرا خور شرایط پیش آمده، صفاتى چند مانند عفت، امانت و مدیریت او ظهور بیشترى داشتهاند. بر این اساس او را مىتوان اسوه عفت و امانت معرفى کرد تا به شکلى صفات دیگر او را نیز در بر گیرد؛ عفت، نماینده صفات باطنى و امانت، در برگیرنده فضایل اجتماعى او.
شیوههاى دعوت حضرت یوسف(ع)
1. خدا محورى
اساسىترین محور در تبلیغ یوسف، حضور بارز تفکر توحید در تمام مراحل و لحظات زندگى پر فراز و نشیب اوست. او در سختى و راحت، گرفتارى و آسودگى همواره بر خدا تکیه داشت و هیچ تکیه گاه دیگرى اختیار نکرد. این خدا محورى و اتکال به ذات لایزال الهى از سویى در گفتار نغز او موج مىزند و از سویى چون خورشیدى نورگستر، تمام اعمال و رفتارهاى او را نیز تحت پوشش قرار داده است. بنابراین او هم در قول و هم در عمل، مبلّغ شایسته توحید بود؛ براى نمونه، گفتار او سرشار از یاد و شکر خداست؛
إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ... ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ...
قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا...
ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ
جلوههاى این خدا محورى را در شیوههاى متعدد تبلیغى مىتوانیم دریابیم که عبارتند از:
الف) تأکید بر توحید -
جدا از تبلیغ مؤثر عملى، در گفتوگوها و مناظرهها، بیشترین اصرار یوسف بر تثبیت یگانه پرستى در جان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا که جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعونها و فرعون صفتان از خدا باورى و خدا پرستى حقیقى دورشده و به ورطههاى انحراف و شرک در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو همسلول خود چنین مىگوید:
یا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)
اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)
شما به جاى او جز نامهایى را نمىپرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کردهاید و خدا دلیلى بر حقانیت آنها نازل نکرده است.
إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ؛(3)