حمزه عموی پیامبر(ع) و فرزند عبدالمطّلب؛ مردی جنگجو، نیرومند و پر صلابت بود.
بیشتر روزها را به شکار می پرداخت و غالباً پس از بازگشت ابتدا کعبه را طواف کرده و سپس به خانه اش می رفت.
یک روز پس از بازگشت از شکار، به او می گویند که ابوجهل، پیامبر را بسیار آزرده است.
حمزه ای از این کار خشمگین شده و در پیِ ابوجهل بر می آید، تا این که او را در مکانی یافته و با کمانش چنان بر سر او می کوید که فرقش شکافته می شود.
آن گاه با بیان عباراتی که حکایت از اسلام آوردنش می کند، و این که«از امروز بر دین محمدم»، مسلمان می شود.
شبانگاهان نیز نزد رسول خدا(ص) حاضر شده و اسلامش را اظهار می دارد و آن حضرت، او را دهای خیر نموده و پایداری در راه اسلام را برایش آرزو می کند.
سپس در جنگ بدر شرکت کرده و در جنگ اُحُد به شهادت می رسد و در دامنه کوه اُحُد به خاک سپرده می شود.
این کوتاه سخن، همه دانسته های یک فرد کم اطلاع از تاریخ صدر اسلام، درباره حضرت حمزه (ع) است.
نیز ممکن است این را هم بداند که او به دست شخصی به نام وحشی و به دستور هند ( مادر معاویه) به شهادت می رسد تا آن جا که هند، جگر حمزه را به دندان کشیده و بدین سبب به هند جگرخوار(آکله الاکباد) معروف می گردد.
حضرت حمزه، یک دختر و دو پسر- از دو همسر- داشته که پسرانش یَعلی و عمَاره نام داشتند و بدین سبب، کُنیه اش ابویعلی و ابو عمّاره بوده است.
در سال دوم هجری که غزوه بدر روی می دهد، در کنار علی(ع) شجاعانه با دشمن می جنگد و گوشه ای از فداکاری و جانفشانی اش را در راه خدا و رسول خدا (ع) به نمایش می گذارد.
و سرانجام در غزوه اُحُد (سوم ه.ق .) که اوج قدرتمندی و توانمندی اش در رکاب پیامبر اسلام، به درجه شهادت رسیده و به سیدالشّهداء ملقب می گردد.
فصل اول حمزه (ع) و کِتمان ایمان مؤمنینی که ایمانشان را کِتمان می کردند موضوع کتمان دین و ایمان، حرف تازه ای نیست بلکه سنت برگزیده خداوند است در میان مؤمنین روزگار؛ از زمان آدم تا خاتم، و از آن زمان تا قیام قائم آل محمّد(ع) این اصل، از بعد دیگر، همان تقیه ای است که جزء تفکیک ناپذیر از وجود یک مؤمن است؛ خواه مؤمن آل محمد باشد، خواه مؤمن آل فرعون که اما صادق (ع) درباره اش می فرماید: فصل دوم حمزه (ع) قبل از بعثت 1.
در راه سفر به شام زمانی که حضرت خدیجه(ع) برای اولین بار رسول خدا(ص) را امین بر اموالش قرار داد و آن حضرت راهی شام شد، در حین حرکت، به آن حضرت بسیار احترام گذاشت که از آن میان، می توان به موارد زیر اشاره کرد: فرستادن بهترین لباسها، عمامه، کفش و … برای پیامبر.
آماده کردن بهترین شترهای راهوار برای ایشان.
سفارشهای اکید به دو نفر از همراهان پیامبر در مورد احترام گذاشتن به ایشان، و این که از دستوراتش به هیچ وجه سرپیچی نکنند و …؛ که همه این تدارکات باعث می شود در همان ابتدای حرکت، کاروانیان در باطن خویش به دو گروه تقسیم شوند: گروهی شادمان و دوستدار پیامبر، و گروهی غمگین و افتاده در آتش جسد نسبت به ایشان.
سران این دو گروه، در طول سفر، کم کم آنچه را در دل دارند آشکار می سازند به گونهای که دقت در سخنان و حرکات آنها، پرده از دوستی ها و دشمنی هایشان با آن حضرت بر می دارد.
2.
در مراسم خواستگاری محمد (ص) از خدیجه (ع) زمانی که پیامبر در سن 25 سالگی، موضوع ازدواج با خدیجه را با عموهای خود در میان می گذارد، ابوطالب و حمزه همراه بعضی از بزرگان قریش بهه خانه خدیجه دختر خُوَیلِد می روند و ابوطالب، خدیجه را برای پیامبر خواستگاری می کند.
3.بشارت به ولادت علی (ع) واقعیت و چگونگی ولادت علی(ع) در خانه کعبه، موضوعی نیست که بر دوست و دشمن آشکار نباشد.
بنابراین، سخن را از آن جا آغاز می کنیم که فاطمه بنت اسد (مادر گرامی علی بن ابی طالب(ع) پس از چهار روز که در خانه کعبه بوده است؛ در حالی بیرون می آید که فرزندی بر روی دستانش دیده می شود.
یکی از کسانی که به استقبال این مادر بزرگوار می شتابد، شوهر گرانقدرش حضرت ابوطالب(ع) است.
ابوطالب به محض دیدن آن کودک، چهره اش در شادی وصف ناپذیری غرق می شود و در این هنگام، فرزندش لب به سخن می گشاید: السلام علیک یا ابه و رحمه الله و برکاته.
لحظاتی بعد، رسول خدا (ع) نیز وارد مسجد الحرام شده و کودک را در آغوش میگیرد.
علی(ع) بر روی دستان مبارک آن حضرت به تلاوت آیاتی از سوره مؤمنون می پردازد.
فصل سوم حمزه(ع) از آغاز بعثت تا غزوه بدر اسلام آوردن حمزه(ع) آنچه اهمیت بسیار دارد، همان ایمان مکتوم حمزه (ع) است که با شواهدی از تاریخ بر آن آگاه شدیم.
از این رو، ماجرای اسلام آوردن آن حضرت در ظاهر- به هر دو صورت مشابهی که در تاریخ آمده- تنها آشکار نمودن مسلمانی و اظهار ایمانش بوده است نه چیز دیگر.
بنابراین، تفاوت زیادی نخواهد داشت اگر هر یک از دو روایت را در این زمینه شاهد بیاوریم.
ما البته روایت اصول کافی را- که از منابع موثق و معتبر شیعی است- ترجیح می دهیم.
حدیث «سَدِّ ابواب» پس از ورود پیامبر به مدینه و زانو زدن مرکبش در قطعه زمینی- که به تفصیل در تاریخ آمده است- آن زمین را که متعلق به دو یتیم بوده، به ده دینار خریده و به یاری دوستانش، در آن مساجدی را بنا می نهند.
اهلیت عبودیّت غضب یونس، افتادنش در دل ماهی، توبه اش به درگاه خداوند و اقرارش به ولایت علی(ع) و ائمه معصومین (ع)… همه و همه، از رشد تدریجی و پیمودن درجات روحی و معنوی آن پیامبر الهی، در رابطه با مسأله نبوّت محمد(ص) و ولایت علی(ع) حکایت می کند.
و حمزه نیز در این راستا، و در قالب تسلیم به مسأله سدّ ابواب، تواضع خود را در اندک زمانی پس از غضب، نسبت به پذیرش و اقرار به ولایت امیرالمؤمنین (ع) ابراز می دارد و بدین سان اهلیّن خود را برای عبودیّت به اثبات می رساند؛ زیرا اگر نبودند و محمد و آل محمد، نه خداوند عبادت می شد و نه شناخته می شد؛ فصل چهارم حمزه (ع) و غزوه بدر دین کامل و نعمت تمام در سال دهم هجرت و پس از آخرین حج پیامبر (ص)- که به حجه الوداع شناخته میشود- آن حضرت مأموریت می یابد که در راه بازگشت از مکه به مدینه، مسأله بسیار مهمی را با امت خود در میان بگذارد که آن، مسأله جانشینی علی(ع) است.
معرفت علی(ع) به نورانیت یکی دیگر از مهمترین فرازهای این «بیعه الرضا» احراز معرفت علی (ع) به نورانیت توسط حمزه است؛ زیرا رسول خدا(ص) از یک، وفا و استقامت او را در راه ولایت علی(ع) استکمال ایمانش می داند.
نکته ای درباره حدیث «بیعه الرضا» حدیث موسی بن جعفر (ع) درباره بیعه الرضای حمزه با پیامبر(ص) و ادامه اش- که واقعه شب پیش از غزوه احد را بازگو می فرماید- از کتاب الطرف سید بن طاووس روایت شده، که در اصل، همان کتاب الوصیه عیسی بن مستفاد می باشد.
فصل پنجم حمزه(ع) و غزوه احد در سال سوم هجرت، ماه شوال، در دامنه کوهی به نام احد، در چند کیلومتری مدینه و شمال شرقی آن غزوه ای روی داد که به مناسبت نام آن کوه، به نام غزوه احد مشهور شد.
این غزوه به تلافی شکستی بود که مشرکین قریش در سال گذشته در غزوه بدر متحمل شده بودند؛ زیرا افراد با نفوذ و سرشناسی را از دست داده و اضافه بر آن، از نظر تجاری نیز همواره از مسلمین در بیم و هراس به سر می بردند.
ابوسفیان، فرمانده و بزرگ مشرکین و دشمن سرسخت رسول خدا(ص) سوگند یاد کرده بود که به هر قسمتی شده، انتقام شکست بدر را بگیرد.
بنابراین، تمام امکانات مایل و قبیله ای خود را به کار برد تا بتوانند لشکری بسیار عظیم را برای جنگی سرنوشت ساز فراهم آورند: پنج هزار مرد جنگی، سه هزار شتر، دویست اسب و هفتصد زره، نتیجه اتحادی بود که قبایل مشرک مکه با یکدیگر بستند.
نیز حیله ای دیگر در این غزوه به کار بردند و آن، همراه کردن زنان قریش با سپاهیان بود.
به بیان دیگر، این زنان وظیفه داشتند بر کشتگان خود شیون کنند، برای تشویق آنان به نبرد شعر بخوانند، دف بزنند و با انواع نیرنگهای زنانه، آنان را به جنگ ترغیب نمایند.
بنابراین، همین گروه اخیر، پروانه وار گرد شمع وجود نازنین رسول اکرم(ص) جمع شدند و مشرکین را از چپ و راست به عقب راندند.
اینان کسانی نبودند مگر: 1-امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) 2-حمزه 3-ابو ذجانه انصاری 4-معصب بن عمیر 5-عبدالله بن جحش 6-سهل بن حنیف و چند تن دیگر، که نام نیکشان، برای همیشه در تاریخ غزوه احد به یادگار مانده است.
شهادت حمزه بن عبدالمطلب (سیزدهم شوال سوم هـ.ق) او در حالی که روزه بود، همچون شیری خشمگین و پر صلابت، بر کفار و مشرکین حمله می کرد و آنان را از پیرامون رسول خدا دور می ساخت.
از هر طرف شمشیر می زد و با تمام وجود در راه اعتقاد راسخ خویش و عهدی که با محمد(ص) بسته بود سعی فراوان می نمود، و برای رسیدن به کمال ایمان خود، نبردی پی گیر و بی امان را بر صفحه تاریخ رقم می زد.
از ابتدای جنگ اما، مردی به نام وحشی در گوشه ای کمین کرده بود و انتظار می کشید تا بتواند ضربه ای بر پیکر حمزه وارد سازد.
او غلامی سیاه پوست و مزدور هند (زن ابوسفیان و مادر معاویه) بود که در نیزه اندازی بی نظیر بود.
هند به تلافی کشته شدن پدر و برادرش در جنگ بدر، وحشی را اجیر کرده بود که دز غزوه احد، تنها کاری که انجام دهد، کشتن پیامبر، علی یا حمزه(ع) باشد.
وحشی از میان این سه تن- به دلایلی- حمزه را برگزید و چون می دانست قدرت رویارویی مستقیم با او ندارد، پشت تلی از خاک کمین کرد تا فرصتی یابد و نیزه اش را در سینه حمزه جای دهد.
از آن سو، حضرت حمزه گرم نبرد بود و وحشی را نمی دید، تا این که ناگاه پایش لغزید و به زمین افتاد.
وحشی فرصتی درخشان یافت و بی درنگ از کمینگاه بیرون جست: محکم روی دو پا ایستاد، نفس را در سینه به بند کشید، دندانها را بر هم فشرد، چنان تیزبینش را به هدف دوخت و سپس با یک دست نشانه رفت و با دست دیگر، در نهایت نیرو و توان، نیزه را پرتاب نمود.
وحشی که از شهادت حمزه مطمئن گشت، بر سر پیکر او آمد و به دستور هند، پهلوی حمزه را درید و جگرش را در آورد و نزد هند برد.
هند به تلافی کشتگان جنگ بدر، آنچنان کینه ای از حمزه در دل پرورانده بود که تنها آرزویش، به دندان کشیدن جگر حمزه بود تا بدین وسیله، سوز و سینه اش را فرو بنشاند.
فصل ششم حمزه(ع) به روایت قرآن فصل هفتم حمزه به روایت پیامبر و ائمه معصومین (ع) فصل هشتم نام و یاد حمزه(ع) در احتجاجات، مناشدات و نامه ها اقرار به حق احتجاج به معنی «حجت آوردن و اقامه دلیل کردن در ادعا و خصومت» است؛ و کاربرد آن در برابر دشمنان است نه دوستان.
اما مناشده که به معنی «سوگند دادن طرف مقابل به خداوند» است، کاربرد آن بیشتر برای دشمنان است و کمتر برای دوستان.
حمزه (ع) بردارنده پرچم «الله اکبر» در قیامت پیامبر ضمن بیان یکی دیگر از رخدادهای قیامت می فرماید: … در روز قیامت، چهار پرچم به من داده می شود: پرچم حمد(تحمید) در دست من است.
پرچم لا اله الله (تهلیل) را به علی سپرده و او را به سوی اولین گروه می فرستم؛ یعنی کسانی که رسیدگی به حسابشان بسیار آسان و زودگذر است و بی حساب به بهشت وارد می شوند.
پرچم الله اکبر(تکبیر) را به دست حمزه داده و او را بر گروه دوم می گمارم.
و پرچم سبحان الله(تسبیح) را نیز در اختیار جعفر گذارده و او را نزد گروه سوم می فرستم.
آن گاه برخاسته تا امتم را شفاعت کنم؛ آن گونه که من از پیش می کشم و ابراهیم از پس می راند، تا این که همه (شیعیان) را وارد بهشت می کنم.
فصل نهم نشانه های سربلندی امروز، در صحرای محشر، تنها شفاعت انوار قدس الهی و شیعیان خاصی همچون حمزه بن عبدالمطلب است که می تواند راهگشا باشد؛ آنهم به اذن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع).
فصل دهم زیارت حضرت حمزه(ع) زیارت در این میان، یکی از همین هزاران گفتار و کردار است که رسول خدا و فاطمه زهرا و ائمه معصومین(ع) در هر فرصتی که روی می نموده، به انجامش پرداخته و ما را به آن رهنمون ساخته اند.
پیامبر (ص) فرمود: هرکس مرا زیارت کند و عمویم حمزه را زیارت نکند، بر من جفا کرده است.
تقیّه بخشی از دین من و دین پدران من است و کسی که تقیّه ندارد؛ دین ندارد.
تقیّه سِپَر نگهدارنده خداوند در زمین است؛ زیرا مؤمن آل فرعون، اگر دینش را، یعنی اسلام را آشکار می کرد توسط فرعون کشته می شد.