حیات سیاسى فاطمه (س)
این بخش خود شامل سه فصل است.
فصلى ازآن در موردمشى سیاسى فاطمه (س) است.
و در آن سعى داریم از راه و روشى که فاطمه (س) در زندگى به کار مىگرفت و از آیندهنگرى او بحث کنیم و سپس جلوههاى مشى سیاسى او سخن گفته و اعلام حق او، صراحت لهجهاش، احتجاج و توبیخش، بىاعتنائیش، از سیاست مات کردن او بحث خواهیم کرد و حاصل مشى او را در عرصه سیاست عرضه خواهیم داشت .
فصل دوم آن در موردحقطلبىهاى فاطمه (س) است و در آن از جریان سقیفه و تلاش مخالفان در این راه و کوشش و تلاشى که براى سرکوب کردن على (ع) بکار بردهاند بحث کرده و دور نماى آینده و اندیشه او را در گشودن باب مبارزه مورد بررسى قرار داده و از تلاش فاطمه (س) در احقاق حق خود و على (ع) سخن خواهیم گفت و از استنصارهاى او بحث خواهیم کرد .
و بالاخره فصل آخر آن در مورد مبارزات فاطمه (س) است و در آن پس از ذکر مقدمهاى از هدف و مراحل مبارزه و رمز سماجتهاى او و خیانتهائى که به او شده بحث کرده و از دو گونه مبارزات فعال و منفى او وتداوم آن مبارزه سخن خواهیم گفت.
و سرانجام از حاصل مبارزه و صدمات ناشى از آن بحث خواهیم کرد .
مشى سیاسى
مقدمه
اسلام دینى است که ما را به موضعگیرى مثبت در رابطه با جهان و واقعیتهاى آن دعوت مىکند و از ما مىخواهد در رابطه با حوادث و جریانات بىتفاوت نباشیم.
حرکتها و وقایعى که در حیات بشر پدید مىآیند هر کدام بنحوى در سرگذشت ما و بشریت مؤثرند و طبعاً طرز برخورد با آن وقایع باید مسؤولانه باشد.
و اصولاً از طرق ارزیابى شخصیت انسان و شناخت این مسأله که چه کسانى صاحب قدرت و ارزشند یکى این طریقه است که درباره مواضع او در رابطه با پدیدهها به ارزیابى بنشینیم .
براساس این معیار مىتوان فاطمه (س) و همسرش را از پیشروان حرکت اسلامى دانست و از نخستین و مهمترین افرادى که براى حفظ و تداوم حرکت اسلامى قد برافراشتند.
و در راه مبارزه و جهاد خود تا سرحد از دست دادن جان به پیش رفتند.
آنها در دورانى از حیات اسلامى مىزیستند که دوره بحران، دوران حساسیت و دوران آماده باش لشکر اسلامى بود.
بدین سان راجع به وقایع و حوادث حساسیت بیشترى لازم بود.
و اینکه فاطمه (س) در عین داشتن قلبى مهربان، دست و بدنى در حال کار و تلاش، با تنى خسته و اندیشه و جسمى مشغول به اطاعت چون سیاستمدارى قهرمان در صحنه ظاهر مىشود و عرض وجود مىکند به خاطر وجود آن شرایط خاص و بحرانى است .
حیات سیاسى فاطمه (س)
اگر سیاسیت را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بین مردم و هیئت زمامدار بحساب آوریم همه انسانها باید افرادى سیاستمدار باشند و در این رابطه جنسیت مطرح نیست.
فاطمه (س) دختر پیامبر سزاوارترین افراد براى مشارکت سیاسى و حضور در صحنه سیاست است .
او با اینکه بدنى خسته ناشى از کار روزانه و رسیدگى به امور خانه و سرپرستى چند کودک خردسال دارد، و با اینکه اشتغالات اجتماعى متعددى او را به خود مشغول مىدارند خود را از سیاست دور نمىدارد و هم چون سیاستمدارى قهرمان در صحنه زندگى و حتى مبارزه حاضر مىشود و سعى دارد گره کورى را باز نماید.
او زندگى سیاسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران خردسالى و از سنین - 5- 6 سالگى آغاز کرد.
زیرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و شریک در درگیرىهاى پدر با مردم نابکار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه دشوارىها و مصائب آن گذراند.
آن روز که ازدواج کرد و زندگى مشترک خود را آغاز نمود بازهم در جریان زندگى اجتماعى همگام با على (ع) به پیش مىرفت و سنگر به سنگر با او همراهى مىکرد.
و پس از وفات پیامبر فصلى جدید از زندگى را آغاز کرد که در آن براى تحکیم پایههاى انقلاب حتى دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در جریان سیاسى عظیمى حضور یافت که در آن براساس توطئهاى على، آن رادمرد جهان بشریت را از صحنه سیاست بیرون رانده بودند.
فاطمه (س) کارى به این نداشت که پدرش رسول خدا (ص) سرگرم انجام مهمترین وظایف و مسؤولیتهاى خویش است و یا شوهرش پیشواى راستین امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى مسلمان مىدانست که باید به وظایف خویش آشنا بوده و تکلیف و وظیفه شرعیش را شخصاً عمل کند.
بدین خاطر در روزهاى آتش و خون و شکنجه پس از وفات پیامبر، و در روزهائى که سیاست روز آتش زدن به در خانه و بیعت خواهى از روى زور و اعمال قدرت بود، قد علم کرد تا تکلیف دینى و سیاسى خود را نیکو به انجام رساند.
در مشى سیاسى او
مشى سیاسى فاطمه (س) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأیید دستگاه رهبرى، مشى به محاکمه و استیضاح کشاندن رهبر و خلیفه موجود امت، مشى مظلومیت و سرانجام که فریاد به جائى نرسد گریستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى کردن بلکه براى بیدار کردن و هشیار ساختن اذهان به سوئى که در آنجا حقى را زنده دفن کردهاند.
مشى سیاسى فاطمه (س) مشیى آگاهانه، توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، انتخابى و گزینش شده و مبتنى برایمان و عقیده است، هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگىها و ذلتها، و تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزشهاى معقول در جامعه است.
او مىخواهد جامعهاى بسازد که در آن انسانها زندگى کنند نه چند بره تسلیم و بى رأى و بى محتوا.
مشى سیاسى فاطمه (س) مشیى آگاهانه، توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، انتخابى و گزینش شده و مبتنى برایمان و عقیده است، هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگىها و ذلتها، و تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزشهاى معقول در جامعه است.
او مىخواهد جامعهاى بسازد که در آن انسانها زندگى کنند نه چند بره تسلیم و بى رأى و بى محتوا.
و آنچه در این راه از شأن و سیاست او بدور است حیلهگرى، فریبکارى، وعدههاى تو خالى در دل، تحمیق در استحمار مردم، گندم نماى جو فروش بودن است.
این سره و خالص بودن بدان خاطر است که سیاست فاطمه (س) از اسلام مایه مىگیرد و در اسلام حیله و نیرنگ نیست، بر سر مردم کلاه گذاردن نیست، با خلق خدا حُقه بازى کردن وجود ندارد، باید راست و مستقیم به پیش رفت چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند.
سیاست نان را به نرخ روز خوردن سیاست نامردمى است و شأن اسلام ازآن پاک و مطهر است .
او در این سیاست که الهى است راست و با استقامت به پیش مىرود و در آن باکى از کتک خوردن، بدن خود را به رنج افکندن ندارد.
او درس جرأت وشهامت را از پدر خود گرفته و در مکتب و خانه على (ع) و در سایه همگامى با او آن را تقویت نموده است.
براى او هدف الهى مهم است و در دفاع از هدف باید ایستاد.
ما در تاریخ اسلام و حتى بشریت زنى را سراغ نداریم که در راه هدف الهى و اندیشیده وآیندهنگر خود تا بدین میزان به پیش رفته باشد و مصداق آیه فاستقم کما مرت که درباره پیامبر نازل شده است، باشد.
[1] آیندهنگرى او او در سیاستى که در پیش گرفته، با چشم باز به پیش مىرود، آینده را چنان مىبیند که گوئى اینک در پیش روى او حاضر است و جمع بندى از گذشته را چنان در پیش رو دارد که گوئى قدم به قدم در طول بروز و ظهور حوادث گذشته حضور داشته است مشى خاص او در سیاست مبتنى بر آگاهى و شناخت دقیق از اسلام و از روح زمان است و این خود سازنده روشى نو براى اقدام فاطمه (س) است.
یک نمونه از پیش بینى وآیندهنگرى او را از زبان ابن ابى الحدید ذکر کنیم: او در مورد ترک مردم از خلافت على (ع) آنها را مورد سرزنش قرار داد و چنین فرمود: اکنون آماده حوادث ناگوار باشد و منتظر شمشیرهاى برنده و هرج و مرج دائم و دیکتاتورى ستمکاران باشند، بیتالمال شما را غارت خواهند کرد و منافع شما را به جیب خود خواهند ریخت...[2]و خواننده گرامى خوب توجه دارد که چگونه این پیش بینىها به وقوع پیوست و چگونه آنچه را که فاطمه (س) در این زمینه عرضه داشته بود براى مردم پیش آمد - آن هم نه در قرون بعد بلکه در فاصلهاى اندک و کمتر از 20 - 15 سال .
آرى او حتى در بستر بیمارى وضع آینده را پیش بینى کرد و به زنان فرمود که چه آیندهاى در انتظار مردان آنهاست و آینده تاریک مسلمین را مىنگریست.
و هم او مىدانست امروز حق او را بردند، و على (ع) را خانه نشین کردند و فردا نوبت حسن و حسین، و روز بعد و على الاسلام السلام است .
جلوهاى مشى او مشى فاطمه (س) را مىتوان در چهرههاى گوناگون و متعددى ملاحظه کرد که با تکیه بر خطوط کلى اندیشه فاطمه (س) آنها را مورد عنایت قرار مىدهیم .
1- مشى اعلام حق: از خطوط کلى سیاست فاطمه (س) این است که چون رسولى قصد اعلام حق را دارد و مىخواهد به دیگران برساند آنچه که در پیش گرفتهاند چگونه است؟
آیا به صواب است یا ناصواب؟
او در مسأله فدک بیش از آنکه به جنبه مالى و اقتصادى آن توجه داشته باشد به جنبه حقانیت مسأله عنایت مىکند .
او مىخواهد بگوید فدک حق من است و این حق باید رعایت گردد.
او مىخواهد با غصب حق مبارزه کند و حرمت اموال مسلمین حفظ بماند.
البته او به این نکته آگاه است که مسأله فدک به یک معنى غصب ولایت مطلقه است و دشمن به همین دید و نظر آن را از فاطمه (س) باز داشته بود.
مىخواستند على (ع) و فاطمه (س) از نظر اقتصادى به زانو در آیند و در آن صورت تیغى بران در دست نداشته باشند.
فاطمه (س) اعلام حق مىکند و دستگاه حاکمه را از سوء اعمال بر حذر مىدارد.
با روشنگرى خود و ذکر آیات مربوط به ارث سعى دارد به آنان تفهیم کند که خلاف قرآن عمل کردهاند و کسى که این چنین باشد در خور حاکم اسلامى شدن نیست...
2- مشى صراحت لهجه : فاطمه (س) در مشى سیاسى صریح اللهجه است، مطلب خود را بدون پرده با مردم در میان مىگذارد و سعى دارد به مردم تفهیم کند در چه شرایطى هستند.
و یا اگر بنابود عیب و ایرادى را از خلفا بیان کند آن را به صراحت مىگفت و از این باب حجت را بر مردم و بر آنان تمام مىکرد.
او در بیان مسائل از کسى باک ندارد و از این امر نگران نیست که خلیفه مسلمین را به استیضاح بکشاند.
براى او شخصیت ظاهرى و عنوان مطرح نیست، حاکم هم چون احدى از مسلمانان است، با این تفاوت که مسؤولیت او سنگینتر است.
آنچه مهم است شایستگى و لیاقت است نه نام و عنوان.
او چنان صراحت لهجه دار دکه به ابوبکر گفته بود به خدا قسم من در هر نمازى که مىخوانم به تو نفرین مىکنم.
[3] و در بیان این مسله بیمى به خود راه نمىدهد.
بدین نظر در حیات فاطمه (س) و در سخنان او ابهامى وجود ندارد و با گفتار او به گونهاى نیست که دو پهلو و نامفهوم باشد.
3- مشى احتجاج: فاطمه (س) در مشى و روش خود گاهى از شیوه احتجاج استفاده مىکند و از اصحاب و انصار رسول خدا (ص) نظر خواهى مىکند، با آنها از در روشنگر و اعلام نظر وارد مىشود.
همین که فاطمه (س) در مسجد مىایستد و خطبهاى مىخواند و به آیات قرآن درباره حقانیت خود استفاده مىکند خود احتجاج است .
به ابوبکر مىگوید آیا درست است تو از پدرت ارث ببرى و من از پدر خود ارث نبرم؟
این چه حکمى است که مىکنید مگر قرآن نگفته است سلیمان از داود ارث برده است؟
چرا من از ارث محروم باشم؟
یا در داستان غصب حکومت و خلافت على (ع) به احتجاج مىنشیند که مگر شما حاضر نبودهاید که رسول خدا (ص) در غدیر خم چه گفت و چه کرد؟
اینک چرا ساکت و آرام نشستهاید؟
در احتجاجات او در مواردى از شهود نظر مىخواست، سلمان واباذر و مقداد و عمار را بعنوان شاهد حقانیت خود اعلام مىکرد و آنها نمىتوانستند به این عده نسبت کذب دهند.
آرى، دشمن نقشهاى سیاسى براى ریاست خود طرح کرد اما احتجاجات فاطمه (س) و مشى و روش او در سیاست، پایههاى وجودى آنها را مىلرزاند.
4- مشى توبیخ: گاهى فاطمه (س)در روش سیاسى خود افرادى را که مطلع از قضایا بوده و اینک دم فرو بستهاند به محاکمه مىکشید، آنان را مورد ملامت و توبیخ خود قرار مىداد.
مىپرسید مگر شماها در فلان قضیه حضور نداشته و مطلع نیستید؟
اینک چرا دم فرو بستهاید.
در بستر بیمارى خود در برابر جمعى از زنان مهاجر و انصار درباره غصب حق على (ع) آنها را سرزنش و آینده را براىشان پیش بینى کرد تا خبر آن را براى همسران خود بازگویند مضمون بیانات او این است: و شما را چه مىشود، بخدا قسم بذرى را کشتهاید که میوه آن تلخ است، شاخهاى را کاشتهاید که از آن خون خواهد بارید و روزى رسد که در آن بیهوده کاران زیان ببینند و در مقابل این ظلم و غصب خود را به شمشیر برنده و مصیبت فوقالعاده بزرگى بشارت دهید...
همانگونه که ملاحظه مىشود در تمام بحثها و اظهار نظرها سخن از حق خواهى و غصب حق دارد، از غصب خلافت و آثار شوم آن بحث مىکند هیچگاه از درد و مصیبت خود که جانش را مىگرفت سخن بمیان نمىآورد و این خود حاکى از عظمت روحى فاطمه (س) است، خطبه او از این باب دیدنى و خواندنى است نه یک بار بلکه براى چند بار.
[4] 5- مشى بى اعتنائى: فاطمه (س) در مشى سیاسى خود گاهى روش بىاعتنائى و بحساب نیاوردن را در پیش مىگیرد.
او دختر پیامبر است، درباره شخصیت و مقام او سخنهاست و مردم بارها و بارها از رسول خدا (ص) درباره او سخنها شنیدهاند و اینکه اگر فاطمه (س) کسى را مورد اعتنا قرار ندهد شخصیت آن فرد به زیر سؤال خواهد رفت .
بدین نظر شیخین براى اینکه افکار عمومى علیه شان تحریک نشود خواستار عیادت فاطمه (س) مىشدهاند و تقاضاى خود را مکرر در مکرر عرضه داشتهاند ولى فاطمه (س) آن را نمىپذیرفت و آنها براى تحقق خواسته خود به ناچار از على (ع) وساطت خواستند و على (ع) آن را از فاطمه (س) درخواست کرد و فاطمه (س) پذیرفت.
و تازه پس از آنکه به عیادت آمدند فاطمه (س) عملاً از آنها روى برگرداند.
و با آنها حرف نزد.
وقایعى که در ایام پس از وفات رسول الله پدید آمد، همهمهها و سرو صداهائى را که درزمینه انتخاب خلیفه به راه انداخته و بازار تبلیغاتى خود را گرم و داغ کرده بودند هیچ در فاطمه (س) اثر نگذارد، بلکه نسبت به آنها بدگمانتر و بدبینتر شد و سر و صداها را به هیچ و پوچ مىانگاشت و این در دیده آنان بسى سنگین مىآید.
6- سیاست مات کردن: فاطمه (س) در عرصه سیاسى بسى عمیقتر از آن بود که از دست زمامداران خود سر ضربه سیاسى بخورد و یا آنان با نقشهکشىهاى خود بتوانند او را فریب بدهند و براى خود محملى ببندد.
فاطمه (س) مصداق این حدیث است که مؤمن زیرک است (المومن کیس، المومن فطن) [5].
شیخین براى تبرئه خود از ستمى که بر فاطمه (س) رانده بودند بالاخره با وساطت على (ع) به عیادت فاطمه (س) آمدند.
ولى فاطمه (س) نقشه آنها را نقش بر آب کرد.
آنها از گذشته خود تقاضاى بخشش کرده و درخواست نمودند که فاطمه (س) رضایت خود را اعلام دارد.
فاطمه (س) فرمود سؤالى دارم، مادام که جواب نگوئید با شما حرف نخواهم زد.
آنها حاضر به جواب سؤال فاطمه (س) شدند.
فاطمه (س) فرمود شما را به خداى سوگند مىدهم که بگوئید، آیا این سخن را از رسول خدا (ص) شنیدهاید که فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است، آنکس که فاطمه (س) را اذیت کند مرا اذیت کرده و آنکس که مرا اذیت کند خداى را اذیت کرده است - و آنکس که فاطمه (س) را پس از مرگم اذیت کند چنان است که گوئى در زمان حیاتم اذیت نموده است و...؟
ابوبکر و عمر بى خبر از سخن بعدى فاطمه (س) گفتند آرى، این سخن را از پیامبر شنیدیم .
فاطمه (س) فرمود: خدایا شاهد باش، که آنها مرا اذیت کرده و آزار رساندند - سپس فرمود بخدا قسم دیگر با شما دو تن سخن نگویم تا اینکه پروردگارم را ملاقات کنم...
و بر این اساس آن دو را در صحنه مات کرد و ابوبکر را به گریه انداخت.
[6] 7- مشى برانگیختن : مشى دیگر او در سیاست مشى هشیار کردن، برانگیختن وایجاد حرکت در افراد است.
مردم آن روزگار چنان مرعوب دستگاه خلافت شده بودند که بسیارى از اصول و مبانى را از دست دادند، و چنان ساکت و خاموش شدند که گوئى خاک مرگ بر سر آنها ریختهاند .
فاطمه (س) تصمیم گرفت آنها را بیدار کند و در صورت امکان شرایطى فراهم آورد که بر پاى خیزند و حرکت و نهضت حقى را بوجود آورند.
بدین نظر در مسجد خطاب به مردم که چرا ساکتید و خاموش ماندید، و اسم برخى از قبایل را ذکر کرد و فرمود اى جوانان قبیلهها شما را چه شد که حرکتى نمىکنید؟
چرا اجازه مىدهید که احکام قرآن متروک گردد و حق را از بین ببرند؟
چرا اجازه مىدهید که بدعتها در دین پاى گیرد؟
و بر این اساس اصرار داشت لااقل آنان را به اعتراض علیه غاصبان برانگیزاند.
8- مشى مظلومانه: او مشى مظلومانهاى را در پیش گرفت نه بدان خاطر که اداى مظلومیت را درآورد.
بلکه بدان خاطر که او جداً مظلوم بود.
زیرا او تلاش کرد ولى تلاش او به جائى نرسید، فریاد مىزد ولى گوش شنوا کم بود و حق خواهىهاکرد ولى به نتیجهاى منجر نشد .
و او سرانجام سیاست گریه را در پیش گرفت تا وجدانهاى بیدار متوجه صاحب گریه شوند و از رمز و راز آن بپرسند، شاید که در این مسیر بیدارى و هشیارى ویژهاى پدید آمد.
مىدانیم که سیاست گریه سیاست سؤال انگیزى است، سیاست افشا کننده رازهاست، سیاست اعتراض است، و سیاست اعلام نارضائى .
فاطمه (س) با گریههاى مداوم خود خصم را رسوا کرد، دشمن را به زانو درآورد، مردم را به سؤال واداشت.
تا حدى که دشمن حتى کوشید محل گریه او را زیر نظر گیرد و بنا به روایاتى سایبانى را که در آنجا، در محل دروازه مدینه داشت از بین برد تا فاطمه (س) در زیر آن پناه نگیرد.
کاروانیان، مسافران، عابران، و دیگر اقشار در برابر گریهاش وامى ماندند و کار بجائى رسید که پس از مرگ فاطمه (س) همه مىدانستند او ناراضى و نسبت به آنها خشمگین بود .
9- سیاست پس از مرگ: فاطمه (س) آن زن سیاستمدارى است که حتى از جنازه و مرگ خود ابزارى سیاسى ساخت.
دستگاه خلافت حتى از مرگ فاطمه (س) وحشت داشت و این وحشت او بى مورد هم نبود.
مىترسید فاطمه (س) موضعى اتخاذ کند که بر رسوائى آنها بیفزاید و پیش بینى آنها درست آمد.
اینکه فاطمه (س) وصیت کرد غسّلنى فى الیل و کفّنى فى الیل وصلَّ علىَّ و دفنى فى الیل و لا تعلن احداً [7]، مرا شب غسل بده، شب کفن و دفن کن، شب بر جناهام نماز بگذار و احدى را خبر مکن، خود سیاستى عظیم است و نفرت عظیم او را به دستگاه حاکمه وقت نشان مىدهد و این است که طاغوت را مىلرزاند .
بویژه که فاطمه (س) سفارش کرده بود، مگذار آنها که بر من ستم راندند و حق مرا گرفتند بر من نماز گذارند که آنها دشمن خدا و رسولند.
[8] و هم اصرار او که قبرش مخفى بماند خود بیان این خواسته است که نشانهاى از مظلومیت ابدى او در جامعه باقى باشد.
او مىخواست دشمنان دوست نما معرفى گردند، ابهامها از بعضى اذهان دیر فهم زدوده شوند و دریابند که فاطمه (س) چگونه مىاندیشید.
حاصل مشى او مشى سیاسى او حاصلى عظیم به بار آورد آنچنان که مىتوان گفت تحولات جهان اسلام پس ازوفات رسول خدا (ص) اغلب مرهون وجود اوست.
آنچه را که فاطمه (س) گفته بود در کمتر از ربع قرنى آثار آن آشکار شد و مردم عاقبت نادیده گرفتن حقوق و بىاعتنائى به سرنوشت خود و اسلام را یافتند.
مدافعات فاطمه (س) در مسجد و بیرون، اظهار نظرها و اعلام رأىهاى او سبب شدند که تزلزل خاطرى پدید آید و مردم در یابند که بر آنها ناحقىهائى پدید آمده و آنچه بر سرشان مىآید از اسلام نیست و این خود نعمتى بزرگ بود که مردم جریانات و مسائل را بچشم اسلام ننگرند.
کار و مشى او درسى است براى همه آنها که مىخواهند راست قامت و باعزت باشند و البته باید بدانند که گاهى ممکن است انسان قربانى استقامت شود.
زیرا مبارزه کردن، کتک خوردن را هم در پى دارد.
پس باید هشیارانه و با اندیشه پذیرش صدمات به پیش رفت .
حقطلبىهاى فاطمه (س) مقدمه رسول خدا (ص) لااقل بیست و سه سال از دوران عمر گرانقدرش را در نبوت گذراند و با استقامت و مجاهدت براى مردم کار کرد.
رسالت الهى را نیکو به انجام رسانید و در ایفاى وظایف خود از هیچ اقدام مثبتى فرو گذار نکرد.
او براى مردم قرآن آورد که دستورالعمل یک حیات سعادتمندانه است، کتاب محکم و متقن که جامع همه تعالیم و دستورات الهى و در برگیرنده همه مسائل حیات براى همه انسانها تا قیام قیامت است .
در این کتاب مسأله حق و باطل، حلال و حرام، عقود و احکام، معاملات وایقاعات، مسؤولیت و عبادت و کلاً همه آنچه را که آدمى در دوران حیاتش بدان نیاز دارد گرد آمده و حقاً باید گفت فیه تبیانا لکل شئ [9]و نیز رسول خدا (ص) تعالیم خود را به صورت عملى به مردم عرضه کرد و آموخت تا در آن مشکلى نداشته باشند .
در روزهاى آخر عمر ازمردم پرسید من چگونه پیامبرى براى شما بودم؟
آیا حق را به شما رساندم و اعلام کردم؟
همه او را تحسین و تأیید کردند.
از مردم مزد رسالت نخواست، به دستور خدا دوستى ذوى القربى را متذکر شد که آن هم به نفع خود مردم و در طریق تکمیل و هدایت وظایف دینىشان بود .
تنها بازمانده رسول رسول خدا (ص) فرزندان متعدد داشت از پسر و دختر، که همه پسران او در خردسالى از دنیا رفته بودند و همه دختران او پس از ازدواج و قبل از وفات رسول خدا (ص) از او تنها یک دختر باقى ماند به نام فاطمه (س)، که تداوم بخش سلاله نبوت، معصومه و محصوره از گناه، و مورد احترام رسول بود .
پیامبر در مدح و منقبت او بارها سخن گفت و در مسجد و نیز از علاقه خود به او حرف زد.
ولى ناسپاسى برخى از افراد است، حقشناسى و ناجوانمردى آنها و پیشه کردن سیاستهاى دغلبازانه و خیانتآمیز که بمقصد دستیابى به منصب و مقام صورت گرفته بود سبب شدند که این تنها یادگار پیامبر آزرده خاطر گردد و حتى وصیت کند که جنازهاش را شبانه کفن و دفن کنند و نگذارند آزار کنندگانش بر جنازه او نماز بخوانند و بر این اساس مبارزهاى را به روىشان گشود و دفترى را علیه شان باز کرد که تا قیام قیامت گشوده است .
وفات رسول و جریان سقیفه رسول خدا (ص) در سن 63 سالگى دار فانى را وداع گفت، هنوز جنازهاش بر زمین بود که سیاست بازان دست به کار شدند و حوادثى را براى دنیاى اسلام پدید آوردند که آثار آن بس تلخ و ناگوار بود.
واقعه سقیفه پدید آمد و در پى آن گردهمائى غصب خلافت امیرالمؤمنین على (ع) و بهمراه آن غصب و تصرف املاکى که خالصه حضرت زهرا (س) بود و تصرف آن بمنزله قطع بنیان اقتصادى خاندان فاطمه (س) بشمار مىآمد،، و در پى آن سیاست تهاجم و زور و کتک زدن و به خاک انداختن فاطمه (س) که به شهادت تنها دختر رسول خداى انجامید .
سقیفه سایبانى بود در پشت مسجد پیامبر که مردم اوقات فراغت خود را در آن مىگذراندند و با هم به صحبتهایى مختلف مىپرداختند.
در جریان وفات رسول خدا (ص) سقیفه مرکزى شد براى نشر اخبار و وقایع روز.
آنها که مىخواستند از اسلام براى خود کلاهى بدوزند باهاى و هوى در زیر سقیفه گرد آمدند، با استفاده از جهل و غفلت مردم و در مواردى هم با ارعاب و تهدید به خلیفه تراشى پرداختند.[10] بر اثر چنان واقعهاى راه و روش اسلامى انحراف یافت، سنن و ارزشهاى اسلامى درهم شکستند، حق در پشت ابر و پرده غبار قرار گرفت، خاندان پیامبر بىیاور گشتند، در نتیجه على (ع) ماند و فاطمه (س) و معدودى از یاران آنها که بعدها مورد ستم و بیحرمتى فراوان قرار گرفتند.
تلاش مخالفان مخالفان على (ع) و خاندانش در پى آن شدند از مردم بنفع ابوبکر بیعت بگیرند و براى در کام کشیدن مردم بهترین راه این بود که على (ع) را تسلیم بیعت کنند، امرى که جداً مورد مخالفت على (ع) بود و او با تمام قوا در برابر آن ایستادگى مىکرد.
(و البته به غیر او گروهى از سران هم بودند که صحبت نکردند ولى على (ع)در میان آنها شاخص بود) .
خانه فاطمه (س) مرکزى شد براى تصمیمگیرىها، بیدار کردنها [11] و آنها که در آنجا جمع شده بودند سود جوئىهاى مخالفان را ارزیابى کرده و مىدیدند که چگونه به اسم اسلام و تعیین خلیفه، آنها گاو خود را مىدوشیدند و براى تقسیم شیر آن، هم پیمان شده بودند.
این خانه توجه دشمن را به خود جلب کرد و آنها را به این نتیجه رساند که باید این خانه را درهم کوبید.
و اهل آن را متفرق کرد، حتى به بهاى آتش زدن خانه.
البته این کار بسى دشوار بود ولى گروه خصم متشکل بود و حاضر نبودند تحت هیچ عنوانى از حکومت دست بردارند.
آنها در راه وصول به هدف حاضر بودند غصب حق کنند، به تنها دختر پیامبر صدمه زنند و در خانه او آتش افروزى کنند.
شگفتا که فریادها، عربده کشىها، مبارزهطلبىهاى خصم در کوچههاى مدینه به راه افتاد و این همه به نام اسلام مظلوم و فاطمه (س) و على (ع) تماشاگر این بازیهاى سیاسى بودند و سر گرم کار خود.
و بالاخره دشمنان به مقصد خود رسیدند و بناى بیعتى را بر پا نهادند و به تشویق و تطمیع و تهدید از عدهاى بیعت گرفتند .
کوشش و تلاش خصم با راه اندازى غائلهاى، على به ظاهر از حق خود دور شد نه تنهااصل خلافت را از او منع کردند، بلکه از او خواستند که با ابوبکر بیعت کند.
خصم با آتش زدن در خانه فاطمه (س) رعبى در دلها افکند و مردم به هنگامى که چنین اقدامى را درباره تنها دختر پیامبر دیدند میدان را خالى کردند و تسلیم رعب و زور شدند.
در نتیجه سرنوشت على (ع) که روزى با ضربه شمشیرش سرنوشت اسلام و کفر را روشن کرده بود معلوم شد و آن دور داشتن على (ع) از سیاست بود .
اما دشمن به این بسنده نکرد، زود متوجه شد که در آمد کلان فدک که کلاً صرف مستمندان و محرومان مىشد ممکن است براى على (ع) رأى جمع کند و مثلاً در سایه آن خلافت را بدست آورند.
تصمیم گرفتند فدک را که پشتوانه مالى فاطمه (س) و خانواده على (ع) بود از دست او بیرون آورند.
طراح اندیشه محاصره اقتصادى عمر است، به ابوبکر گفته بود مردم بنده دنیایند و جز آن چیزى را نمىطلبند از على (ع) و فاطمه (س) فدک را بگیر، مردم از دور و بر او پراکنده خواهند شد و این طرح تصویب شد زیرا آن را براى سقوط على (ع) کافى دانستند اما آن را چگونه پیاده کنند؟
و این مشکل عظیم بود .
حدیثى جعلى پدید آوردند که متن آن مخالف آیات قرآن است و به عقیده شیعه و سنى آن حدیث یک راوى پیش ندارد و آن هم ابوبکر است او نقل از پیامبر کرد که ما گروه پیامبران درهم و دینارى را به ارث نمىگذاریم (نحن معاشر الانبیاء لا نورث درهما ولا دیناراً) در نتیجه فدک را که طبق آیه قرآن [12] جزء خالصه پیامبر بود و بعد از نزول آیه و آت ذالقربى حقه [13]توسط پیامبر به فاطمه (س) بخشیده شده و فاطمه (س) هم آن را پذیرفته و تصرف کرده بود [14] از دست فاطمه (س) ربودند و دست او را از تصرف آن کوتاه کردند و این مسألهاى بود که همگان را بهت زده کرد و خصم را به اثبات صحت عمل خود به تلاش انداخت .
سؤالات در ذهن فاطمه (س) براى تنها بازمانده پپامبر این سؤال در ذهن مطرح بود که شگفتا: از داستان غدیر هنوز ماهى نگذشته آن را به این روز در آوردند.
متخلفان در حکم پیامبر در همراهى با جیش اسامه، اینک خود را متولى اسلام مىشناسند با جرأت و گستاخى به درخانه او آتش افروختند، على (ع) را با ضرب و شتم براى اخذ بیعت به مسجد بردند، حق او را که پشتوانه قرآنى داشت غصب کردند...
اینان چرا چنین مىکنند؟
مگر اینان مسلمان نیستند؟
مگر از حقشناسى و انسانیت بوئى نبردهاند فرض کنیم که آیه ما افاء اللّه، در جریان فدک نازل نشده بود - آیا رسول خدا (ص) به این میزان حرمت و اعتبار نداشت که به احترام او فدک به تنها بازماندهاش واگذار نمایند؟
آیا زحمات پیامبر (ص) آن ارزش را نداشت که دل دخترش را شاد سازند؟
مگر مردم بیاد ندارند که پیامبر (ص) او را پاره تن خود نور چشم خواند، سیده زنان عالم مىخواند؟
مگر سیده زنان عالم دروغ مىگوید: مگر فاطمه (س) معصومه براى مال دنیا بى جهت اصرار مىورزید؟
این سؤالات و نمونههاى دیگر ذهن او را بخود مشغول مىداشت و براى فاطمه (س) این اندیشه پدید آمده بود آنها چنان کردند که در اندیشه اسلامیتشان شک است و یا اعتقادشان پایه و مبانى درستى ندارد .
دور نماى آینده بدین سان او دور نماى آینده را تاریک و حتى مخوف مىدید، سردمداران را چنان مىیافت که گوئى پایههاى خطرناکى را استوار مىسازند و اگر فرصتى بیابند به انهدام دین همت خواهند گماشت.
بویژه که فاطمه (س) مىدید این رشته سر دراز دارد.
امروز حق فاطمه (س) را از بین مىبرند و فردا نوبت دیگران است.
آنها که از فاطمه (س) و على (ع) برتر نیستند امروز على را به زور براى بیعت مىبرند و فردا تکلیف دیگران روشن است و اگر بیعت نکند به تیر اجنه در بیایان خواهد مرد.
[15] فاطمه (س) نیکو محاسبه مىکرد که امروز ابوبکر خبرى واحدى را بعنوان حدیث تک سندى به پیامبر نسبت مىدهد و براساس آن آیه قرآن را منسوخ مىسازد و طبیعى است که فردا ابوهریره هائى بعنوان کمپانى حدیث پیدا شوند.
و ملت بیچاره امروز و فردا از یکسو باید مالیات و هزینه جعل آنها را بپردازد و از سوى دیگر آنها را بپذیرد و مورد عمل قرار دهد .
بدین سان فاطمه (س)مىیافت که تضییع حق او مقدمهاى براى تضییع حقوق دیگران است و سکوت او در برابر ضایع شدن حق مادى موجب تباهى حقوق معنوى است.
اگر امروز او سکوت کند و نهال خبیث ناحقى پابگیرد از بنیان کندن و درهم شکستن تنه آن فرداکارى قریب به محال خواهد بود .
اندیشه و تصمیم او فاطمه (س) تصمیم گرفت در حد توان در مقابل این نابسامانىها بایستد.
ریشههاى فساد را بخشکاند و یا لااقل به امت اسلامى تفهیم کند که این نهال ریشهاى ناپاک و میوههائى مسموم کننده خواهد داشت.