دانلود مقاله دروغ در دین‏ دارى

Word 69 KB 15292 18
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • دروغ در فضایل اخلاقى
    در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود:
    یکى آن است که دروغ گو مى‏داند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضیلت دارد; مى‏داند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏کند.


    دیگر آن که حقیقت فضیلت را به درستى ندانسته و در تشخیص مصداق، اشتباه‏مى‏کند و دعوى داشتن فضیلت دارد.

    حسود است و به شخصیتى حسد مى‏ورزد، ولى‏حسادت خود را تنفر از ریا کارى و عوام فریبى مى‏پندارد.


    سوم آن که حقیقت فضیلت را به خوبى مى‏داند و خودش هم فاقد آن است، ولى‏زیادى خود خواهى و شدت خود پسندى موجب مى‏شود که خود را داراى آن‏فضیلت‏بداند.

    او اگر وجدان خود را حاکم قرار دهد، پى مى‏برد که داراى آن فضیلت‏نمى‏باشد، ولى چیزى که در میان افراد خود پسند یافت نمى‏شود وجدان مى‏باشد وبس; خود خواهى راه حقیقت و سعادت را بر این دسته بسته است.


    معمولا خود پسندى، بیش‏تر در کسانى یافت مى‏شود که تا حدى در موقعیتى که‏دارند موفقیتى به دست آورده باشند، هر چند آن موفقیت، کوچک باشد و خودشان‏هم در پیدایش آن، چندان سهیم نباشند، بلکه آن را اوضاع و احوال خانوادگى یا محلى‏ایجاد کرده باشد.


    دروغ در ایمان
    عرب‏هایى به حضور رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب مى‏شدند و ادعاى ایمان مى‏کردند.آن‏ها یا حقیقت ایمان را نمى‏دانستند و یا اگر مى‏دانستند، خود پسندى، آن‏ها را دچاراشتباه کرده بود و چنین مى‏پنداشتند که ایمان دارند.

    خداى در قرآن ادعاى آنان راتکذیب مى‏کند و از طریق پیامبرش مخاطبشان قرار داده و مى‏گوید: هنوز ایمان دردل‏هاى شما داخل نشده است:
    قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا، و لما یدخل الایمان فى‏قلوبکم.


    سپس قرآن معناى ایمان را بیان مى‏کند:
    «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون; .
    «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون; .

    مردم با ایمان کسانى هستند که به خداى و پیامبرش ایمان آوردند و به دیگران گمان بدنبردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند; آن‏ها راست گو مى‏باشند و بس.

    یعنى اگر این گونه مردم، ادعاى ایمان کنند، راست مى‏گویند، چون حقیقت ایمان‏را واجدند و از این سعادت برخوردار و گرنه عرب بیابانى را که کارش دزدى ویغماگرى بوده، با ایمان چه‏کار.

    از این که قرآن معناى ایمان را بیان کرده، ممکن است‏استفاده بشود که دروغ عرب‏ها در ایمان، بر اثر ندانستن ماهیت ایمان بوده است.

    دروغ با خدا کسى که نماز مى‏خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده ومى‏گوید: فقط تو را عبادت مى‏کنم.

    اگر این سخن را به راستى بگوید، خوشا به حالش‏که به عالى‏ترین مقام رسیده است، ولى بدبختانه بسیارى از ما مسلمان‏ها چنین‏نیستیم، خدا را عبادت نمى‏کنیم، بلکه دنیا را عبادت مى‏کنیم، آن وقت‏به خداى بزرگ‏مى‏گوییم: تو را عبادت مى‏کنیم.

    گاهى نیز در عبادت‏هاى ناچیزمان براى خدا شریک‏قائل مى‏شویم، ولى به حضرتش عرض مى‏کنیم: فقط تو را عبادت مى‏کنیم نه کس دگررا.

    بسیارى از مسلمانان در حال نماز متوجه خدا نیستند، دل در جاى دیگر دارند، ولى‏با زبان به خدا مى‏گویند: فقط تو را عبادت مى‏کنیم.

    براى رسیدن به منظورى به هزاران در مى‏زنیم، حتى براى نوکرى بیگانگان آماده‏مى‏شویم، به زشت‏ترین عمل‏ها تن در مى‏دهیم، از شرافت، مردانگى، عفت، بلکه ازناموس خود، براى رسیدن به پشیزى یا به مقامى صرف نظر مى‏کنیم،آن وقت در حال‏نماز به خداى مى‏گوییم: فقط از تو کمک مى‏خواهیم.

    دروغ در بیم و امید یکى از صفات مسلمانى آن است که مسلمان همیشه به رحمت الهى امیدوار باشدو در عین حال از غضب حضرتش بیمناک.

    امیدوارى کار دل است و اثرش از رفتار و کردار ظاهر مى‏گردد; کسى که اثرى ازامید در گفتار و رفتارش نیست، نبایستى به دروغ ادعاى امید کند.

    بیمناک بودن نیز ازصفات دل است که از رنگ چهره و خصوصیات احوال، آشکار مى‏گردد.

    کسى که ازغضب خداى بزرگ بترسد، چگونه جرات مى‏کند که به محرمات الهى و کارهاى ناروانزدیک شود؟

    امیر المؤمنین‏علیه السلام پیوسته مى‏فرمود: «از دروغ بپرهیزید!

    هر کسى امیدوار باشد در پى امید، روان است و هر کسى که‏هراسان باشد از آن چه مى‏ترسد گریزان خواهد بود.» در شیعه بودن یک پنجم مسلمانان جهان را شیعه على مى‏گویند.

    شیعیان در کشورهاى مختلف‏اسلامى، پراکنده هستند و محکوم قدرت‏هاى کشورها هستند.

    شیعیان ایران چند صدسال بود که از خود حکومتى نداشتند و در زیر سلطه اهل سنت‏بودند.

    همه چیز از آن‏سنیان بود و شیعیان فاقد همه چیز بودند و بدین حال روزگارانى را در محدودیت‏مى‏گذراندند، ولى در حدود چهار صد سال است (از زمان شاه اسماعیل صفوى که‏حکومت ایران در دست‏شیعه قرار گرفت) آن‏ها توانستند مراسم دینى خود را به‏آزادى انجام دهند.

    از آن موقع کشور ایران، به نام کشور شیعه خوانده شد و ملت ایران را ملت‏شیعه‏نامیدند.

    در میان عرب‏هاى سنى مذهب، هر وقت‏بگویند عجمى، یعنى شیعى; حال‏آیا واقعا چنین است و ما ایرانى‏ها حقیقتا شیعه هستیم و در این ادعا راست گوبه شمار مى‏آییم یا نه؟

    بهتر آن است که پاسخ این پرسش را نداده و ببینیم گذشتگان ما هنگامى که درحضور اولیاى خدا این ادعا را مى‏کردند، با چه وضعى رو به رو مى‏شدند و چه‏مى‏شنیدند; اینک چند نمونه: معرفى رسول خداصلى الله علیه وآله از شیعه مردى خدمت رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کرد: فلان کس به ناموس همسایه‏اش‏نگاه مى‏کند و اگر موقعیتى براى او دست دهد، از عمل ناروا هم هراسى‏ندارد.

    پیغمبر اسلام در خشم شد وامر به احضار او کرد.

    شخصى که در حضور مقدسش‏حاضر بود، عرض کرد: او از شیعیان شماست و به دوستى حضرتت و برادرت على‏افتخار دارد و از دشمنان شما متنفر و بیزار است.

    پیغمبر اسلام فرمود: مگو که او از شیعیان ماست، زیرا دروغ است.

    شیعه ما کسى است که به‏دنبال ما بیاید و از ما پیروى کند و این که در مورد این مرد گفته شد، کار مانیست.

    معرفى امام مجتبى‏علیه السلام مردى خدمت نور دیده رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب شد و عرض کرد: من از شیعیان‏شما هستم.

    امام دوم، حضرت مجتبى‏علیه السلام به وى فرمود: اگر مطیع اوامر و نواهى ما هستى،راست گفتى و اگر غیر از این باشى، بر گناهان خویش افزوده‏اى.

    هیچ وقت مقامى‏عالیى را که دارا نیستى، ادعا مکن و مگوى از شیعیان شمایم، ولى بگوى از دوستان‏شمایم و دشمن دشمن‏هاى شما هستم.

    معرفى امام حسین‏علیه السلام دیگرى به حضور سید الشهداعلیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله!

    من از شیعیان‏شمایم.

    امام سوم فرمود: از خداى بترس و ادعایى مکن که خداى به تو بگوید: دروغ‏مى‏گویى.

    شیعیان ما کسانى هستند که دل‏هاى آن‏ها از هر آلودگى و زنگ و دغل پاکیزه‏مى‏باشد، ولى بگوى: من از دوستان شما هستم.

    (3) .

    سبط اکبر رسول‏صلى الله علیه وآله امام حسن‏علیه السلام شیعه را به رفتار نیک معرفى کرد و سبط دوم‏به دل پاک و این دو تفسیر، سخن رسول خداست که فرمود: شیعه کسى است که به‏دنبال ما بیاید.

    هر جا که دل پاک یافت‏شود، رفتار نیک را درپى دارد، و آن کسى که رفتار نیک‏داشته باشد، نشانه آن است که دلى پاک دارد; چنین کسى از رسول خداصلى الله علیه وآله پیروى‏مى‏کند.

    رافضى یعنى چه؟

    برادران اهل سنت، دوستان على و آل على را رافضى مى‏خوانند.

    اکنون ببینیم‏معناى رافضى چیست.

    خدمت امام صادق‏علیه السلام چنین گزارش دادند که امروز نزد این ابى لیلى، قاضى‏کوفه، عمار دهنى براى شهادت حاضر شد، ولى قاضى شهادتش را نپذیرفت و گفت:ما تو را مى‏شناسیم، تو رافضى هستى.

    عمار از این سخن پریشان شد و لرزه بر اندامش‏افتاد و اشکش جارى گردید و از جاى برخاست.

    قاضى که چنین حالى را در او دید گفت: تو مرد دانشمندى هستى، اگر بدت‏مى‏آید که به تو رافضى گفته شود، از رفض اظهار تنفر کن تا از برادران ما بشوى.

    عمار گفت: تاثر من از این نیست، بلکه گریه من براى خودم مى‏باشد و براى تو;براى خودم مى‏گریم، چون تو براى من، مقامى عالى قائل شدى که من شایسته آن مقام‏نیستم; تو مرا رافضى خواندى، در صورتى که سرور من امام صادق‏علیه السلام چنین فرموده: «نخستین کسانى که رافضى خوانده شدند، ساحران فرعون بودند.

    آن‏ها تا دیدندعصاى موسى اژدها گردید، به موسى ایمان آوردند و فرمان فرعون را زیر پا نهادند وبراى هر گونه شکنجه‏اى آماده شدند.

    فرعون آن‏ها را رافضى نامید، چون دین فرعون‏را رفض کردند.

    رافضى کسى است که از آن چه خدا از آن بیزار است; دورى کند وهر چه را که خداى بدان امر کرده اطاعت کند.» کجا در این زمان چنین کسى پیدا مى‏شود؟

    من از آن بر خویش مى‏گریم که خدا ازقلب من آگاه شود که من از این نام خوشم آمد، آن گاه مرا مورد عتاب قرار دهد وبگوید: عمار آیا کسى بودى که باطل‏ها را لگد زدى و طاعت‏ها را انجام دادى؟

    سپس از درجات من بکاهد، اگر بر من آسان بگیرد و یا سزاوار کیفر باشم، اگر برمن جد بگیرد، مگر آن که سروران من به داد من برسند.

    چرا بر تو مى‏گریم؟

    چون که گناهى بزرگ مرتکب شدى و مرا به دروغ لقبى‏دادى.

    من از عذاب خداى بر تو مى‏ترسم، زیرا شریف‏ترین نام‏ها را به من دادى، ولى‏به صورت پست‏ترین نامش در آوردى.

    پیکرت چگونه مى‏تواند، عذاب این کلمه ات‏را تحمل کند؟

    هنگامى که امام ششم از گفته‏هاى عمار و دلیرى و فداکارى او آگاه شد، فرمود: «اگر عمار گناهانى از آسمان و زمین بزرگ‏تر داشت، بر اثر این حق گویى‏گناهانش پاک شد و حسناتش نزد پروردگار در افزایش خواهد بود».

    (4) .

    امام رضاعلیه السلام تنبیه مى‏کند دربان خلیفه هشتم رسول خداصلى الله علیه وآله حضرت امام رضاعلیه السلام شرفیاب شد و عرض‏کرد: چند تنى آمده و اجازه شرفیابى مى‏خواهند، خود را شیعه على‏علیه السلام معرفى‏مى‏کنند.

    امام فرمود: بگو بروند، کار دارم.

    روز دوم آمدند و همان گونه با دربان سخن گفتند.

    جواب هم همان بود.

    روز سوم آمدند و چنان گفتند و چنین شنیدند.

    تا دو ماه بر این منوال گذشت، آنان‏هر روز مى‏آمدند و سخن خود را تکرار مى‏کردند، ولى جواب همان بود.

    وقتى که از سعادت زیارت آن حضرت ناامید شدند، به دربان گفتند: خدمت امام عرض کن، ما شیعیان پدرت على بن ابى طالب هستیم و بر اثر این که‏شما ما را به حضور نطلبیده‏اید مورد سرزنش دشمن قرار گرفته‏ایم; اگر این باربر گردیم و موفق به زیارتت نشویم، آن قدر شرمنده شده‏ایم که از شهر و دیار خودمى‏گریزیم، چون طاقت‏شنیدن سرزنش‏هاى تلخ دشمنان را نداریم.

    امام هشتم اجازه‏داد.

    آن‏ها شرفیاب شدند.

    سلام کردند.

    امام جواب سلامشان را نداد و اجازه نشستن‏هم عنایت نفرمود.

    همان طور که ایستاده بودند عرض کردند: یابن رسول الله!

    این همه‏بى لطفى و اجازه شرفیابى ندادن از چیست؟

    آیا براى ما دیگر چیزى مى‏ماند؟امام فرمود: بخوانید: «ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم;.

    هر چه به شما رسیده، از دست‏خودتان بوده است.» من در این کار از خدا و رسول‏صلى الله علیه وآله و اجداد طاهرینم پیروى کردم، آن‏ها بر شماخشمگین هستند.

    عرض کردند: چرا یابن رسول الله؟

    امام فرمود: چون به دروغ ادعا کردید که شیعه على بن ابى طالب هستید، واى برشما!

    شیعه على، ابوذر است و سلمان، مقداد است و عمار و محمد بن ابى بکر، کسانى‏که نافرمانى على‏علیه السلام را نکردند و بر خلاف نواهى او قدمى برنداشتند.

    شما مى‏گویید: ما شیعه على‏علیه السلام هستیم، ولى بیش‏تر رفتارتان با رفتار على‏علیه السلام مخالف است، دراطاعت از اوامر او کوتاهى مى‏کنید، در اداى حقوق برادرانتان، سستى نشان مى‏دهید،جایى که بایستى تقیه کنید نمى‏کنید و جایى که نباید بکنید مى‏کنید.

    اگر شما مى‏گفتید:ما دوستان على هستیم و دوستدار دوستان او و دشمن دشمنان او، ادعاى شما راناپسند نمى‏شمردم، ولى این مقام عالى را که ادعا کردید، اگر کردار شما بر راستى گفتارشما گواه نباشد، هلاک خواهید شد، مگر آن که رحمت پروردگار شامل حالتان بشود.

    گفتند: یابن رسول الله!

    ما از این گفته استغفار مى‏نماییم و توبه مى‏کنیم، همان طورکه حضرتت که بر همه ما پیشوا هستید، به ما تعلیم فرمودید.

    ما مى‏گوییم: ما دوستان‏شما هستیم و دوستدار دوستان شما و دشمن دشمنان شما.

    خلیفه هشتم، حضرت امام رضاعلیه السلام فرمود: آفرین بر شما اى برادران من و اهل‏دوستى من، بالا بیایید، بالا بیایید.

    امام آن‏ها را آن قدر بالا برد تا به خود بچسبانید،سپس به دربان رو کرد و پرسید: چند بار این‏ها را بر گردانیدى؟

    عرض کرد شصت‏بار.

    امام فرمود: اکنون از طرف من، شصت‏بار پى در پى، نزدشان مى‏روى و سلام مرامى‏رسانى و از وضع آن‏ها و عیالاتشان استفسار مى‏کنى و به آن‏ها کمک مى‏کنى‏و مورد عطا قرارشان مى‏دهى، چون گناه خود را با توبه و استغفار شستند و اکنون‏شایسته احترامند، زیرا که ما را دوست دارند.

    (5) .

    معرفى امام یازدهم شب بود و دریچه‏اى از منزل وصى یازدهم پیغمبر اسلام، حضرت امام‏حسن عسکرى‏علیه السلام به کوچه باز بود.

    والى شهر از آن جا عبور مى‏کرد.

    غلامان و نوکران‏والى، مردى را کت‏بسته مى‏بردند.

    هنگامى که چشم والى به امام افتاد، از اسب‏پیاده شد و مراسم ادب به جاى آورد.

    امام به سوار شدن امرش فرمود.

    والى اطاعت کرد.

    آن گاه در حالى که به مردکت‏بسته اشاره مى‏کرد، خدمت امام عرض کرد: یابن رسول الله!

    این مرد را از در دکان‏زرگرى گرفتم، به نظر مى‏آمد که مى‏خواهد دکان را سوراخ کند و دزدى نماید.خواستم پانصد ضربه تازیانه‏اش بزنم.

    گفت: من شیعه امیر المؤمنین و امام عصرهستم.

    از تازیانه زدن منصرف شدم و گفتم: از امام خواهم پرسید.

    اینک شرفیاب شدم‏تا صدق گفتارش را بدانم.

    امام فرمود: معاذ الله!

    این مرد، شیعه على نیست، چون چنین اعتقادى به خود دارد،خدایش به دست تو گرفتارش کرده است.

    والى از دیدگاه امام‏علیه السلام دور شد و فرمان داد آن مرد را به رو بخوابانند و دو نفر دردو طرف او قرار گیرند و به تازیانه زدن مشغول شوند.

    هنگامى که به زدن پرداختند،والى دید که تازیانه‏ها به زمین مى‏خورد و به آن مرد اصابت نمى‏کند.

    والى گفت:چه مى‏کنید؟!

    به سرینش بزنید.

    خواستند چنان کنند، ولى چوب هر یک به دیگرى مى‏خورد و آه و ناله‏اش بلندمى‏شد.

    والى گفت: شما دیوانه‏اید؟

    مرد را بزنید.

    گفتند: ما مى‏خواهیم او را بزنیم، ولى‏دست ما بر مى‏گردد و چوب‏هایمان به یکدگر مى‏خورد.

    والى چهار تن دیگر را بر آنان‏بیفزود و فرمان داد، او را احاطه کرده و از همه طرف او را بزنند و خود هم در کنارآن‏ها بایستاد.

    این بار، وضع عوض شد، چوب‏ها بالا مى‏رفت و بر پیکر والى فرود مى‏آمد، به‏طورى که از اسب بیفتاد.

    والى گفت: چه مى‏کنید؟!

    مرا مى‏زنید!؟

    گفتند: نه، او رامى‏زنیم.

    والى ضاربان را عوض کرد و دگران را به جاى آن‏ها گمارد و دستور زدن داد.

    آن‏هاهنگامى که به زدن پرداختند، باز هم تازیانه‏ها به والى مى‏خورد.

    والى گفت: شما هم که مرا مى‏زنید!

    گفتند: ما فقط این مرد را مى‏زنیم.

    والى گفت:پس این آثار ضربت در سر و دست و پیکر من از کجاست؟!

    گفتند: دست‏هاى ما شکسته باد اگر منظور ما زدن جناب والى باشد!

    و در این‏هنگام، آن مرد به سخن آمد و والى را مخاطب قرار داده و گفت: آیا از این مرحمتى که‏در باره من شده که ضربت‏ها از من دور مى‏شود، بیدار نمى‏شوى؟!

    مرا به خدمت امام‏بر گردان و هر چه به تو فرمود اطاعت کن.

    دوباره خدمت امام شرفیاب شدند.

    والى عرض کرد: عجیب است، حضرتتان‏فرمودید که این مرد، شیعه شما نیست; هر کس شیعه شما نباشد، شیعه ابلیس است‏و در آتش دوزخ جاى دارد; من از این مرد معجزاتى دیدم که اختصاص به پیغمبران‏دارد!

    امام فرمود: یا به اوصیاى پیغمبران.

    سپس به والى فرمود: اى بنده خدا!

    او در این‏سخن که از شیعیان ماست دروغى گفت که اگر از روى عمد بود، تمام ضربت‏ها به اومى‏خورد و سى سال در زندان مى‏ماند، ولى چون از دوستان ما بود، خداى او رانجات داد.

    والى عرض کرد: فرق میان شیعیان و دوستان شما چیست؟

    امام‏علیه السلام فرمود: شیعیان ما، کسانى هستند که از ما پیروى مى‏کنند و اوامر و نواهى ما را اطاعت‏مى‏نمایند، ولى کسانى که رفتارشان با رفتار ما، مخالف است (واجبات خدا راانجام نمى‏دهند، محرمات الهى را مرتکب مى‏شوند) شیعه ما نیستند.

    سپس فرمود:اى واى، تو هم دروغى گفتى که اگر از روى عمد بود، خداى تو را به هزار ضربه‏تازیانه و سى سال زندان گرفتار مى‏کرد.

    والى پریشان شده و پرسید: کدام دروغ؟

    امام فرمود: گفتى که از این مرد معجزه‏هایى دیدم.

    معجزات از او نبود، بلکه از ما بود که خداى‏در او ظاهر کرد، تا حق آشکار گردد; اگر مى‏گفتى در او معجزه‏هایى دیدم بر تو ایرادى‏نبود، ولى چنین نگفتى; آیا زنده گردانیدن عیسى مردگان را معجزه عیسى بود یامعجزه مرده‏ها؟

    آیا از خاک، شکل مرغ ساختن عیسى و سپس مرغ شدن آن به اذن خداو پرنده حقیقى گردیدن، معجزه مرغ بود یا معجزه عیسى؟

    آیا بوزینه شدن عده‏اى درعهد یکى از پیغمبران خدا، معجزه بوزینگان بود یا معجزه پیغمبر خدا؟

    والى عرض کرد: از این سخن استغفار مى‏نمایم و توبه مى‏کنم.

    آن گاه امام روى‏بدان مرد کرد و فرمود: اى بنده خدا!

    تو از شیعیان على نیستى، تو از دوستان او هستى; شیعیان على‏کسانى هستند که خداى در باره آن‏ها فرمود: «و الذین آمنوا و عملواالصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون.» (6) .

    آن‏ها کسانى هستند که به خداى ایمان آورده و ذات مقدسش را به صفات کمال،موصوف ساخته و از هر عیبى و نقصى منزهش دانسته‏اند; آن‏ها گفتار و کردار محمدرا تصدیق کردند و على را پس از او امام و پیشوا دانستند و هیچ کس از امت محمد راهمپایه على قرار ندادند، حتى اگر همه امت محمد را در یک پله ترازو بنهند و على رادر پله دیگر!

    پله على سنگین‏تر خواهد بود، آن چنان که آسمان از زمین برتر و زمین ازدره، سنگین‏تر مى‏باشد; شیعیان على کسانى هستند که در راه خدا باکى ندارند که مرگ‏بر آن‏ها ببارد و یا آنان در دامن مرگ بیفتند; شیعیان على کسانى هستند که در آن چه‏دارند، برادرانشان را بر خویش مقدم مى‏شمارند، هر چند بدان احتیاج داشته باشند;آنان در جایى که خداى نهى فرموده، دیده نمى‏شوند و از آن چه که خداى بدان امرکرده سر پیچى نمى‏کنند; آن‏ها کسانى هستند که از على پیروى کرده و برادران ایمانى‏خود را محترم مى‏شمارند.

    من این حرف‏ها را از پیش خود نمى‏گویم، بلکه از قول‏محمد مى‏گویم که فرمود: «و عملوا الصالحات.» (7) .

    دروغ در انتظار ظهور یکى از صفات پیروان محمد و آل محمد آن است که بایستى همیشه براى قیام‏قائم‏آل محمد آماده باشند تا در گستردن عدالت در سرتاسر جهان شرکت کنند.آمادگى، معناى انتظار ظهور ولى عصرعلیه السلام و انتظار فرج آل محمد مى‏باشد.

    شاید بعضى چنین پندارند که همین قدر که به زبان گفتند ما منتظریم، انتظار،محقق مى‏شود!

    در روزگار گذشته، پاره‏اى در خانه، شمشیرى نگاه مى‏داشتند و آن رانشانه انتظار مى‏دانستند.

    انتظار یعنى زمینه را براى آمدن کسى که مورد انتظار است، فراهم کردن.

    انتظارمیهمان کشیدن، خانه را جاروب کردن، وسایل پذیرایى را آماده ساختن، لباس خود راتمیز کردن و مانند این کارهاست; به زبان گفتن: منتظرم، انتظار میهمان نمى‏باشد.

    کسى که انتظار فرج آل محمد را دارد، بایستى به قدر امکان خود، زمینه را براى‏تشریف فرمایى خلیفه دوازدهم پیغمبر اسلام آماده سازد تا پس از ظهور، هر چه‏زودتر حضرتش به مقاصد عالیه خود برسد.

    آینه شو جمال پرى طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب دروغ در مسجد ساختن گفتند: کسى مسجدى ساخت و نام خود را بر آن نصب کرد.

    رندى از او پرسید:این مسجد را براى چه ساختى؟

    گفت: براى خدا.

    گفت: اگر براى خدا ساختى، نامت رااز آن جا بردار و به جایش نام مرا بگذار.

    عده‏اى از دشمنان رسول خداصلى الله علیه وآله که به لباس مسلمانى در آمده بودند، مسجدى‏ساختند تا آن را کانون دشمنى با اسلام قرار دهند!

    مسجد براى عبادت خداست، ولى‏آنان مسجد را براى دشمنى با خدا ساختند.

    قرآن نازل شد و قصد شوم آنان را آشکارکرد و آن را مسجد ضرار لقب داد هنگامى که رسول خداصلى الله علیه وآله از جهاد تبوک مراجعت‏کرد، فرمود تا مسجد را خراب کنند و آن کانون فساد را درهم بکوبند.

    (8) .

    دروغ در زیارت عده‏اى به زیارت خانه خدا یا به زیارت مزارهاى مقدس یکى از اولیاى خدامى‏روند.

    با آنان که خودشان هم مى‏دانند که دروغ مى‏گویند، کارى ندارم، روى سخن‏با کسانى است که خود را حقیقتا قاصد زیارت مى‏دانند; اینان بایستى در هنگام تشرف‏از هر جهت، متوجه رفتار و کردار خود باشند که بر خلاف ادب از آنان چیزى‏سر نزند.

    جاهلى براى زیارت (که با نذر کردن واجب شده بود) به کربلا رفت.

    آن قدر درمحافل انس و مجالس تفریح شرکت کرده بود که هنگامى که براى باز گشتن سواراتوموبیل شده بود، فهمیده بود که به زیارت حرم مشرف نشده است.

    اگر هم مشرف‏مى‏شد، معلوم نبود که زیارت رفتنش زیارت باشد.

دز صورتى که راستگویى موجب بنا حق کشته شدن کسى شود. پس مى گوییم : سخن وسیله رسیدن به هدف هاست و هر هدفى ستوده است و مى توان با راست و دروغ به آن رسید امّا دروغگویى حرام است ، ولى اگر تنها با دروغ مى توان به آن رسید، دروغ مباح است اگر به دست آوردن هدف مباح باشد و اگر رسیدن به هدف واجب باشد دروغ واجب است مانند حفظ خون مسلمان ؛ و هرگاه راستگویى موجب ریختن خون مسلمانى شود که از ظالمى ...

لزوم پرداختن به موضوع زنان (مقدمه) بى‏شک، یکى از شاخصه هاى نظام‏ هاى اجتماعى و فرهنگىِ پیشرفته و به اصطلاح امروز، مدرنیته و توسعه یافته، نگاه آن اجتماع و طرز تلقى او به موضوع زن است، گویى این موضوع مى‏تواند به تنهایى خط کشى باشد براى اندازه گیرى و سنجش مقدار توسعه یافتگى و یا عقب ماندگى؛ به این منظور در اغلب جوامع و فرهنگ‏ها، این موضوع به طور جدّى و غیر قابل مسامحه، مورد توجّه ...

خون صدها هنرمند فرزانه در جبهه‏هاى عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوال‏ناپذیر هنرى است که به تناسب عظمت و زیبایى انقلاب اسلامى، همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر مى‏کند. تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى‏صلى الله علیه وآله، اسلام ائمه هدى‏علیهم السلام، اسلام فقراى دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‏ها ...

مدعیان دروغین : از فرازهای مهم توقیعی از امام عصر (عج) ، خطاب به جناب علی بن محمد سیمری ، مساله ی خبردادن ازظهور مدعیان دروغین است. دورغ پردازانی نابکار، که با معرفی نمودن خویش ، به جای "رهبر حقیقی" ، اراده انحراف مسیر واقعی هدایت و گمراهی وظلالت انسانها را می نمایند. تا بدین ترتیب آنها را از شاهراه روشن هدایت به پس کوچه های تاریک ظلالت بکشانند. بی تردید وجود هدایتگران راستین در ...

علل دروغگویی و راه جلوگیری از آن یکی از علل دروغگویی فرزندان ، تحمیل تکالیف سنگین به آنها و داشتن توقع بیش از طاقت کودکان است که آنان را به راه دروغگویی می کشاند و این عادت ناپسند را در آنان ایجاد می کند. رسول اکرم (ص) در این باره می فرمایند: اگر آنچه که کودک در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول کنید و آنچه را که انجام آن برای او سنگین و طاقت فرساست از او نخواهید، ...

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّه ِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السّاعَه ِ وَ في کُلِّ ساعَه وَلِيَّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَويلا

در این نوشتار، کلمه «اخلاق‏» به معناى سطحى یا محاوره‏اى آن، که اشاره به نوعى آداب و رسوم دارد، به کار نمى‏رود، بلکه در معناى اصلى و اساسى آن استعمال مى‏شود. اخلاق را مى‏توان به مثابه الگوى رفتارى که مبتنى بر ارزشهاى مطلق ناظر به خیر و خوبى است، توصیف کرد. اما این توصیف از اخلاق، ما را بلافاصله با مساله‏اى که الآن مورد بحث ماست، مواجه مى‏سازد. یعنى این که آیا، واقعا، اخلاق مطلقى ...

نقش والدین در تحصیل فرزندان مقدمه: منظور از اختلالات شخصیت، الگوهایی از رفتار غیر انطباقی است. به طوری که هنگامی ویژگیهای شخصیت چنان انعطاف ناپذیر و غیر انطباقی شوند که کارکرد فرد را به میزان چشمگیری مختل کنند، در این صورت به اختلالهای شخصیت تبدل می شوند. اختلالات شخصیت در واقع شیوه های نامناسب برای حل مسئله و کنار آمدن با فشار روانی هستند که اغلب در اوایل نوجوانی بروز می کنند و ...

خلاصه انسان به سبب دارابودن عقل و شعور که وجه تمایز وی از سایر موجودات طبیعت است قادر به مقهور ساختن محیط زیست و در نتیجه ایجاد عدم تعادل طبیعی در آن می باشد.همین امرموجب شده که او به نوعی، احساس مالکیت نسبت به آن کرده لذا بهره وریش از محیط زیست نیز بهره وری مالکانه باشد. در نتیجه به خود حق می دهد که هر گونه که بخواهد در آن تصرف کند و به مرور فجایع بزرگ زیست محیطی ایجاد ...

تعريف کلاهبرداري : جرم کلاهبرداري ريشه ديرينه اي دارد در قوانين رم قديم و الواح دوازده گانه اي و نيز مجموعه قوانين حمورابي دارد . ريشه کلمه کلاهبرداري از نظر شريعت اسلام به تدليس و گاهي غبن و معاملات عرزي مربوط مي شود منتها از نظر حقوق اسلامي عناص

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول