دانلود مقاله دستور جهاد و غزوه ها

Word 121 KB 15297 23
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • دستور جهاد و غزوه ها
    دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سریه ها.
    ابن اسحاق مى گوید: رسول خدا(ص ) در 53 سالگى , سیزده سال بعد از بعثت , روزدوشنبه دوازدهم ربیع الاول نزدیک ظهر وارد مدینه شد و بقیه ماه ربیع الاول , ربیع الاخر,دو جمادى , رجب , شعبان , رمضان , شوال , ذى القعده , ذى الحجه و محرم را همچنان بدون پیشامد جنگى در مدینه گذراند و در ماه صفر سال دوم , دوازده ماه پس از ورود به مدینه براى جنگ بیرون رفت ((145)).
    شماره غزوه هاى رسول خدا(ص )
    مسعودى مى نویسد: غزوه هایى که رسول خدا(ص ) خود همراه سپاه اسلام بود 26غزوه است و برخى آن را 27 غزوه نوشته اند, جهت اختلاف آن است که دسته اول ,بازگشت رسول خدا را از ((خیبر)) به ((وادى القرى )) با غزوه خیبر یکى دانسته اند ((146)).
    شماره سریه هاى رسول خدا(ص )
    ابن اسحاق مى گوید: سریه هاى رسول خدا 38 سریه بود مسعودى از ((جمعى )) 35سریه و از ((طبرى )) 48 و از بعضى دیگر 66 سریه نقل مى کند طبرسى در اعلام الورى 36سریه مى نویسد ((147)).
    مسعودى مى نویسد: سرایا از 3 تا 500 نفر است که در شب بیرون روند سوارب :دسته هایى است که روز بیرون روندو مناسر: بیش از 500 نفر و کمتر از 800 نفر جیش :سپاهى است که شماره اش به 800 نفر برسد خشخاش : بیش از 800 و کمتر از 1000نفرجیش ازلم : سپاهى است که به 1000 نفر برسد جیش جحفل : سپاهى است که به4000 نفر برسد جیش جرار: سپاهى است که به 12000 نفر برسد کتیبه : سپاهى است که فراهم گشته و پراکنده نشود و, حضیره : از 10 نفر به پایین را گویند که به جنگ فرستاده شوند و, نفیضه : آنان را که سپاهى بسیار نیستند و, ارعن : سپاه بزرگ بى مانند را و,خمیس : سپاه عظیم را گویند.
    غزوه ودان یا غزوه ابوا
    تاریخ غزوه : صفر سال دوم هجرت .
    جانشین رسول خدا: سعدبن عباده .
    مقصد: قریش و بنى ضمره بن بکر.
    نتیجه : قرار صلحى با ((بنى ضمره )) به امضاى ((مخشى بن عمرو ضمرى )): سرور((بنى ضمره )) در آن تاریخ .

    سریه ((عبیده بن حارث بن مطلب ))
    تاریخ سریه : شوال سال اول .
    عده سپاهیان : 60 یا 80 نفر فقط از مهاجران .
    مقصد: دسته اى از قریش که ممکن بود به اطراف مدینه تجاوز کنند.
    نتیجه : ((عبیده )) در محل آبگاهى با گروه انبوهى از قریش که ((عکرمه بن ابى جهل ))فرماندهشان بود, روبرو شد, اما جنگى پیش نیامد, فقط ((سعدبن ابى وقاص )) تیرى انداخت و نخستین تیرى بود که در تاریخ اسلام از کمان رها شد.
    سریه ((حمزه بن عبدالمطلب ))
    تاریخ سریه : رمضان سال اول .
    عده سپاهیان : 30 نفر از مهاجران .
    نتیجه : ((حمزه )) تا ساحل دریا در ناحیه ((عیص )) پیش رفت و آن جا با 300 سوار ازمشرکان مکه که ((ابوجهل بن هشام )) فرماندهشان بود, روبرو شد, اما ((مجدى بن عمروجهنى )) که با هر دو دسته قرار صلح و متارکه داشت , در میان افتاد و بى آن که جنگى روى دهد, هردو سپاه بازگشتند.
    غزوه ((بواط))
    تاریخ غزوه : ربیع الاول سال دوم هجرت جانشین رسول خدا در مدینه ((سائب بن عثمان بن مظعون )) یا ((سعدبن معاذ)) بود.
    عده سپاهیان : 200 نفر.
    مقصد: کاروانى از قریش (شامل 100 مرد) بودند که مدینه در خطر تجاوز ایشان قرار داشت و 2500 شتر داشتند.
    نتیجه : رسول خدا تا ((بواط)) پیش رفت و چون با دشمنى برخورد نکرد به مدینه بازگشت .
    تـاریـخ غـزوه : ربـیـع الاول سـال دوم هـجـرت جـانـشـیـن رسـول خـدا در مدینه ((سائب بن عثمان بن مظعون )) یا ((سعدبن معاذ)) بود.

    عده سپاهیان : 200 نفر.

    مقصد: کاروانى از قریش (شامل 100 مرد) بودند که مدینه در خطر تجاوز ایشان قرار داشت و 2500 شتر داشتند.

    نتیجه : رسول خدا تا ((بواط)) پیش رفت و چون با دشمنى برخورد نکرد به مدینه بازگشت .

    غزوه ((عشیره )) تـاریـخ غـزوه : جـمـادى الاولـى , سـال دوم هـجـرت جـانـشـیـن رسـول خـدا در مدینه ((ابوسلمه بن عبداالاسد)) بود.

    عده سپاهیان اسلام : 150 یا 200 نفر.

    مقصد: کاروان قریش که رهسپار شام بود.

    نـتیجه : رسول خدا با سپاهیان اسلامى تا ((عشیره )) پیش رفت , ماه جمادى الاولى وچند روزى از جـمادى الاخره آن جا ماند و با قبیله ((بنى مدلج )) و هم پیمانانشان از((بنى ضمره )) قرار صلحى منعقد ساخت و سپس بى آن که جنگى روى دهد به مدینه بازگشت .

    سریه ((سعدبن ابى وقاص )) تاریخ سریه : ذوالقعده سال اول .

    عده سپاهیان : 8 نفر فقط از مهاجران .

    مقصد: احتیاط و جلوگیرى از حمله دشمن .

    نتیجه : ((سعدبن ابى وقاص )) تا سرزمین ((خرار)) پیش تاخت و بى آن که به دشمنى برخورد کند, بازگشت .

    غزوه ((سفوان )), غزوه ((بدراولى )) تـاریـخ غـزوه : جـمـادى الاخـره ((148)) یـا ربیع الاول سال دوم ((149)) جانشین رسول خدا در مدینه ((زیدبن حارثه )) بود.

    مـقـصـد: از بـازگـشـت رسـول خـدا(ص ) از غـزوه ((عـشـیـره )) ده روز نـمـى گـذشـت کـه ((کرزبن جابرفهرى )) رمه مدینه را غارت کرد رسول خدا در تعقیب وى تا وادى ((سفوان )) از ناحیه بدر شتافت و بر وى دست نیافت و به مدینه بازگشت .

    سریه ((عبداللّه بن جحش )) تاریخ سریه : رجب سال دوم هجرت .

    عده سپاهیان : 8 نفر (یا 11 نفر)از مهاجران .

    مـقـصد: رسول خدا(ص ) عمه زاده خود ((عبداللّه بن جحش را با 8 نفر از مهاجران مامور کرد تا در ((نخله )) میان مکه و طائف فرود آید و در کمین قریش باشد و اخبارشان را جستجو کند عبداللّه به همراهان خود گفت : هر کدام از شما که با میل و رغبت درآرزوى شهادت است با من رهسپار شود و هـر کـس کـه نـمـى خـواهـد بـازگـردد از هـمـراهـان هـیچ یک بجز ((سعدبن ابى وقاص )) و ((عتبه بن غزوان )) تخلف نورزید عبداللّه با همراهان در نخله فرود آمد و همان جا ماند تا کاروانى از قـریـش کـه کـالاى تجارت داشت دررسید, آن روز آخر رجب بود ((واقد بن عبداللّه تمیمى )) به طـرف ((عـمـروبـن خـضـرمى ))تیراندازى کرد و او را کشت و دو نفر اسیر نیز از ایشان گرفتند ((عـبداللّه بن جحش )) کالاى تجارتى را با دو اسیر به مدینه آورد و خمس آن را به رسول خدا داد و بـقـیـه را بر اصحاب خود تقسیم کرد رسول خدا گفت : ((من شما را به جنگ کردن در ماه حرام فـرمـان نـداده بـودم )) و بـه همین جهت از مال غنیمت و اسیران چیزى تصرف نکرد و اسیران را آزادفـرمـود یکى از آنان ((حکم بن کیسان )) بود که اسلام آورد و در سریه ((بئرمعونه )) به شهادت رسید و دیگرى ((عثمان بن عبداللّه بن مغیره )) بود که به مکه بازگشت و کافر ازدنیا رفت .

    غـنـیـمـت ایـن سـریه نخستین غنیمتى بود که به دست مسلمانان رسید و((عمروبن خضرمى )) نـخـستین کافرى بود که به دست مسلمانان کشته شد و ((عثمان )) و((حکم )) نخستین اسیرانى بودند که به دست مسلمانان اسیر شدند.

    غزوه بدر کبرا تـاریـخ غـزوه : رمـضـان سـال دوم هـجرت جانشین رسول خدا در نماز ((عبداللّه بن ام کلثوم )) و جانشین آن حضرت در مدینه ((ابولبابه )) بودند.

    عده سپاهیان : 313 نفر (مهاجرى , اوسى و خزرجى ).

    سپاه دشمن : 950 مرد جنگى که 600 نفر زره پوش و 100 اسب داشتند.

    مقصد: رسول خدا خبر یافت که ((ابوسفیان )) همراه 30 یا 40 نفر از قریش باکاروان تجارت , از شام بـه مـکـه برمى گردند, به اصحاب خویش چنین فرمود: ((این کاروان قریش و حامل اموال ایشان است , به سوى آن رهسپار شوید, باشد که خدا آن رانصیب شما گرداند)).

    ابـوسـفیان چون از چنین تصمیمى آگاه شد, ((ضمضم بن عمروغفارى )) را براى دادرسى به مکه فـرستاد, قریش همداستان آماده دفاع از مال خویش شدند و از اشراف قریش کسى جز ((ابولهب )) باقى نماند که براى جنگ بیرون نرود.

    رسـول خـدا چـون از حـرکـت قـریـش اطـلاع یـافـت بـا اصـحـاب خـود مشورت کرد تا این که ((مقدادبن عمرو)) به پاخاست و گفت : به خدا قسم اگر ما را تا نواحى یمن ببرى تا آن جا راه تو را از دشـمـن هموار خواهیم ساخت و رسول خدا درباره وى دعاى خیر کرد,روز دوشنبه هشتم ماه رمـضـان بـود کـه رسـول خـدا از مـدیـنـه بـیـرون رفـت و عـلى بن ابى طالب پرچمدار سپاه بود ((سـعـدبـن معاذ)) در حالى که رسول خدا را از صمیم قلب همراهى مى کرد, گفت : اکنون به نام خـدا ما را رهسپار ساز, اگر ما را امر کنى که به این دریابریزیم , به دریا خواهیم ریخت رسول خدا شادمان شد وفرمود ((هم اکنون گویى به کشتارگاه مردان قریش مى نگرم )).

    رسول خدا ابتدا در محل ((ذفران )) و بعد از چند منزل دیگر, نزدیک بدر فرود آمد ودر همان شب اول , دو غلام از قریش به دست مسلمانان افتاد و آنها اطلاعاتى از دشمن در اختیار گذاردند.

    ابـوسـفـیـان با بیم و هراس در آبگاهى نزدیک بدر فرود آمد و چون از آثار دو سواراطلاع یافت راه کاروان تجارت را تغییر داد و هنگامى که کاروان تجارت را از خطرگذراند, به قریش پیام داد که : مـنـظـور شـمـا از ایـن حـرکت , حمایت از کاروان و حفظاموالتان بود, اکنون که کاروان از خطر گذشته , بهتر همان که به مکه بازگردید.

    ((بـنى زهره )) که در ((جحفه )) بودند همگى از ((جحفه )) بازگشتند و حتى یک نفر ازایشان در بـدر شـرکـت نـداشـت , از ((بـنـى عـدى )) هـم کـسـى هـمـراه قـریـش بـیـرون نـیـامـده بـود,((طـالب بن ابى طالب )) هم که همراه قریش بیرون آمده بود با گفتگویى که میان او وقریش درگرفت , به او گفتند: به خدا قسم , ما مى دانیم که شما بنى هاشم , هر چند که با ماهمراه باشید, هواخواه ((محمد)) هستید, پس ((طالب )) با کسانى که برمى گشتند به مکه بازگشت .

    فرودآمدن قریش در مقابل مسلمین قـریـش بـا تجهیزات کامل همچنان به طرف بدر پیش مى رفتند تا در ((عدوه قصوا))که دورتر از مـدیـنـه بـود در پـشـت تپه اى به نام ((عقنقل )) فرود آمدند و چاههاى بدر در((عدوه دنیا)) که نـزدیـکـتـر به مدینه بود, قرار داشت در همان شب بارانى رسید که زمین شنزار را زیر پاى قریش غـیـرقـابـل عـبـور سـاخـت , رسـول خدا پیشدستى کرد و در کنارنزدیکترین چاه بدر فرود آمد, ((حـباب بن منذر)) گفت : اى رسول خدا!

    آیا خدا فرموده است که این جا منزل کنیم ؟

    رسول خدا گـفـت : نـه امرى در کار نیست , باید طبق تدبیر وسیاست جنگ رفتار کرد, سپس بنابه پیشنهاد ((حـبـاب )) سـپـاه اسلام در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آمد ((سعدبن معاذ)) نیز با اجازه رسول خدا سایبانى براى آن حضرت بساخت .

    روز جنگ و آمادگى قریش بـامـداد روز جنگ , مردان قریش از پشت تپه ((عقنقل )) برآمدند و در مقابل مسلمین آماده جنگ شـدنـد کـه رسول خدا گفت : ((خدایا!

    این قبیله قریش است که با ناز و تبخترخویش روى آورده است و با تو دشمنى مى کند و پیغمبرت را دروغگو مى شمارد خدایا!خواستار نصرتى هستم که خود وعده کرده اى , خدایا!

    در همین صبح امروز نابودشان ساز)).

    صف آرایى رسول خدا(ص ) رسول خدا خود چوبى به دست داشت و صفهاى سپاهیان اسلام را منظم مى ساخت , در این هنگام ((سـوادبـن عـزیـه )) را از صف جلوتر دید و چوب را به شکم وى زد که در جاى خود راست بایستد ((سـواد)) گـفـت : اى رسـول خدا!

    مرا به درد آوردى با آن که خدا تو را به حق و عدالت فرستاده اسـت , پـس مـرا اذن قـصـاص ده رسـول خـدا شکم خود را برهنه ساخت و گفت : بیا قصاص کن ((سواد)) شکم رسول خدا را بوسید و رسول خدا درباره وى دعاى خیر کرد.

    رسـول خـدا پـس از مـنـظـم سـاخـتـن صـفوف , خطبه اى ایراد کرد که متن آن را مورخان نقل کرده اند ((150)) , سپس به سوى سایبان خود رفت و به دعا و انابه پرداخت .

    صلح جویان قریش و آتش افروزان جنگ قـریش , ((عمیربن وهب )) رابراى بازدید لشکر اسلام فرستاد, خبر آورد که 300 مرد,اندکى بیش یا کـم انـد و خطاب به قریش , گفت : اى گروه قریش !

    شترانى دیدم که بارشان مرگ است , سپاهى دیدم که جز شمشیرهاى خود, وسیله دفاعى و پناهى ندارند, به خداقسم : تصور نمى کنم مردى از ایشان بى آن که مردى از شما را بکشد, کشته شود, اکنون ببینید نظر شما چیست ؟.

    ((حـکـیم بن حزام )) نیز نزد ((عتبه )) آمد و گفت : تو سرور و بزرگ قریشى , حرف تو رامى شنوند, اگـر مـى خـواهـى نام نیکت تا آخر روزگار در میان قریش بماند, امر دیه ((عمروبن حضرمى )) را بـرعـهـده بـگـیـر, تا آتش جنگ خاموش شود ((عتبه )) گفت : پذیرفتم ((عتبه بن ربیعه )) پس از پـیـشـنهاد ((حکیم بن حزام )) برخاست و سخنزانى کرد و گفت :اى گروه قریش !

    شما از جنگ با ((مـحـمـد)) و یـارانـش طـرفـى نمى بندید, پس بیایید وبازگردید و ((محمد)) را با سایر عرب واگذارید.

    ((ابـوجـهـل )) پـس از شـنیدن پیام ((عتبه )) گفت : به خدا قسم بازنمى گردیم تا خدا میان ما و محمد حکم کند, ((عتبه )) هم نظرش غیر از آن است که اظهار مى دارد, او دیده است که پسرش با مـحـمـد و یـارانش همراه است , از کشته شدن وى بیم دارد در این هنگام ((عامربن حضرمى )) به اغواى ابوجهل در میان سپاه قریش برخاست و داد زد و آنان را به جنگ برانگیخت .

    آغاز خونریزى و جنگ تن به تن ((اسـودبـن عـبـدالاسـدمـخـزومـى )) نـخـسـتـیـن مـردى بدخو و گستاخ بود که پیش تاخت و((حـمـزه بـن عـبـدالـمـطـلـب )) در مـقـابل وى بیرون شد و با شمشیر خود پاى او را از نصف ساق بینداخت او همچنان مى خزید تا به درون حوض بیفتاد و ((حمزه )) در همان حوض او راکشت .

    ((عـتـبه بن ربیعه )) و برادرش ((شیبه )) و پسرش ((ولید)) از لشکر قریش پیش تاختند,سه تن از جوانان انصار: ((عوف )) و ((معوذ)) (پسران حارث ) و نیز ((عبداللّه بن رواحه )) دربرابرشان به نبرد بیرون شدند, اما همین که خود را معرفى کردند, حنگجویان قریش گفتند: ما با شما نمى جنگیم , رسـول خدا ((عبیده بن حارث )) و ((حمزه )) و ((على ))(ع ) رادر مقابل آن سه نفر فرستاد و ایشان آنان را از پاى درآوردند.

    جنگ مغلوبه پـس از نـبردى تن به تن , دو سپاه به جان هم افتادند, در این گیرودار ((مهجع ))نخستین شهید بـدر و سپس ((حارث بن سراقه )) با تیر دشمن به شهادت رسیدند رسول خدااز زیر سایبان بیرون آمـد و مـسلمین را به جهاد تشویق کرد, آنگاه ((عمیربن حمام )) و((عوف بن حارث )) شمشیرهاى خود را گرفتند و جنگیدند تا به شهادت رسیدند رسول خدا مشتى ریگ برداشت و گفت : خدایا!

    دلهاشان را بترسان و پاهاشان را بلرزان وآنگاه ریگها را به سوى قریش پاشاند و یاران خود را فرمود تـا سـخـت حمله کنند, در این موقع شکست دشمن آشکار گشت و گردنکشان قریش کشته و یا اسیر شدند.

    وضع رسول خدا در جنگ بدر ابـن اسـحاق و واقدى مى نویسند: رسول خدا در زیر سایبان به سر مى برد و((سعدبن معاذ)) با چند نـفـر از انـصـار, بـر در سـایـبـان نـگـهـبـانـى مـى دادنـد, امـا روایتى که مسنداحمد ((151)) و طبقات ((152)) از على (ع ) نقل شده برخلاف این است .

    عـلى (ع ) مى گوید: چون روز بدر فرارسید, رسول خدا پیشاپیش ما قرار داشت و اواز ما به دشمن نزدیکتر بود و از همه بیشتر تلاش مى کرد ((153)) درر نهج البلاغه آمده است :((هرگاه کار جنگ بـه سـخـتـى مـى کـشـید, ما به رسول خدا پناه مى بردیم و هیچ کس از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود ((154)) )).

    آیات مربوط به غزوه ((بدر کبرا)) 1 ـ سوره آل عمران / 12 ـ 13 و 123.

    2 ـ سوره نسا/ 77 ـ 78.

    3 ـ انفال / 19, 36 ـ 51, 67 ـ 71.

    4 ـ حـج / 19 آیات 124 ـ 127 سوره آل عمران در نزول فرشتگان براى نصرت مؤمنان و آیات 9 ـ 12 سوره انفال نیز در نزول فرشتگان و کشته شدن کافران به دست ایشان است ((155)).

    دستور خاص روز بـدر رسـول خدا(ص ) به اصحاب خود فرمود: مى دانم که مردانى از ((بنى هاشم ))و دیگران را بدون آن که به جنگ با ما علاقه مند باشند به اکراه بیرون آورده اند, بنابراین هرکسى از شما با یکى از ((بنى هاشم )) برخورد کند او را نکشد و هر کس ((ابوالبخترى بن هشام )) را ببیند او را نکشد و هر کس ((عباس )) (عموى رسول خدا) راببیند او را نکشد, اما به تفصیلى که در کتب تاریخ نوشته اند, ابوالبخترى بر اثر طرفدارى از همسفر خود ((جناده ))به دست ((مجذر)) کشته شد.

    معاذبن عمرو و ابوجهل ((مـعاذبن عمرو)) مى گوید: در حالى که پیرامون ((ابوجهل )) را سخت گرفته بودند,شنیدم که مى گفتند: کسى نمى تواند امروز بر ((ابوالحکم )) دست یابد, پس همت خود رابر آن داشتم که بر وى حـمله کنم , بر او تاختم و ضربتى بر وى نواختم که پایش از نصف ساق از زیر شمشیر من پرید, در هـمـیـن حـال پـسرش ((عکرمه )) شمشیرى بر بازوى من نواخت و دست مرا پراند, چنان که با پـوسـتـى بـه پـهلوى من آویخته شد, اما همچنان تاآخر روز جنگ مى کردم و آن را پشت سر خود مى کشیدم و آخر کار که مرا آزار مى دادپاى روى آن نهاده و خود را کشیدم تا پاره شد و افتاد.

    ((ابـوجـهـل )) همچنان افتاده بود که ((معوذبن عفرا)) رسید و با ضربتى کار او را ساخت و سپس خود جنگید تا به شهادت رسید, آنگاه که کار جنگ پایان گرفت رسول خدافرمود تا ((ابوجهل )) را در میان کشته ها جستجو کنند.

    ((عـبداللّه بن مسعود)) مى گوید: من در جستجوى ابوجهل برآمدم , او را یافتم وشناختم و پا روى گردن وى نهادم و به او گفتم : اى دشمن خدا!

    آیا خدا تو را خوارساخت ؟

    گفت چه شده است که خوار باشم ؟

    از این مردى که مى کشید بزرگتر کیست ؟

    وبه روایتى ((ابوجهل )) گفت : اى مردک گوسفندچران !

    مقامى بس بلند و ارجمند را اشغال کردى .

    ((عبداللّه )) مى گوید: سر او را بریدم و نزد رسول خدا آوردم و آن حضرت خدا راستایش کرد.

    ابـن اسـحـاق مى نویسد: ((عکاشه )) که شمشیرش در روز بدر درهم شکست نزد رسول خدا آمد و رسـول خدا چوب خشکى به او داد و گفت : با همین جنگ کن , پس آن راگرفت و تکانى داد و به صـورت شمشیرى بلند و محکم درآمد و تا پایان جنگ که مسلمانان فاتح گشتند با همان شمشیر مـى جـنـگـیـد و آن را ((عـون )) مـى گـفـتـنـد وى در جـنـگـى بـا مـرتـدان بـه دسـت ((طلیحه بن خویلداسدى )) به شهادت رسید ((156)).

    کشتگان قریش در چاه بدر بـه دستور خدا, کشته هاى دشمن را در چاه بدر افکندند, مگر ((امیه بن خلف )) که اورا زیر خاک و سنگ کردند.

    رسـول خـدا بر سر چاه بدر ایستاد و گفت : اى به چاه افتادگان (یک یک را نام برد),بد خویشانى بـراى پـیـامبر خود بودید, مردم مرا راستگو دانستند و شما دروغگو, مردم مراپناه دادند و شما مرا بـیـرون کـردیـد, مـردم مـرا یـارى کـردنـد و شما به جنگ من برخاستید,سپس گفت : آیا آنچه پـروردگـار بـه شما وعده داده بود, حق یافتید؟

    من آنچه پروردگارم به من وعده داده بود, حق یـافتم کسانى از صحابه گفتند: اى رسول خدا!

    آیا با لاشه هاى مردگان سخن مى گویى ؟

    فرمود: شما گفتار مرا از ایشان شنواتر نیستید, لیکن ایشان نمى توانند پاسخ دهند.

    مسلمانان دوزخى جـوانـانـى از قـریـش هنگامى که رسول خدا در مکه بود به دین اسلام درآمدند, اما براثر حبس و شـکنجه پدران و خویشان خود توفیق هجرت نیافتند و از دین اسلام بازگشتندو همراه قریش به جـنـگ بـدر آمدند و روز بدر کشته شدند و درباره ایشان آیه اى نازل شدکه مضمون آن این است : ((کسانى که در حال ستمکارى بر خویش , فرشتگان جانشان راگرفتند, بدانها گفتند: شما را چه مـى شـد؟

    گـفـتند: ما در سرزمین (مکه ) زبون و بیچاره بودیم فرشتگان گفتند: مگر زمین خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت کنید؟

    اینان جایشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است ((157)) )).

    غنیمتهاى بدر پـس از آن کـه غـنـیـمـتهاى جنگ بدر به دستور رسول خدا جمع آورى شد درکیفیت تقسیم آن اخـتـلاف پـیـش آمـد و هـر کـس مدعى خدمتى بود و حق تقدم را با خودمى پنداشت رسول خدا ((عبداللّه بن کعب مازنى )) را بر غنیمتها گماشت تا آنها را طبق دستور میان همه سپاهیان تقسیم کند براى هر مرد یک سهم و براى هر اسب از دو اسبى که داشتند دو سهم , و براى هر یک از هشت نـفـرى که به عذر موجه در جنگ حاضرنبودند, سهمى از غنیمت قرار داد اسامى آن هشت نفر از این قرار است : 1 ـ عثمان بن عفان , 2 ـ طلحه بن عبیداللّه , 3 ـ سعدبن زید, 4 ـ حارث بن صمه , 5 ـ خوات بن جبیر, 6 ـحارث بن حاطب انصارى , 7 ـ عاصم بن عدى انصارى , 8 ـ ابولبابه .

    مژده فتح درمدینه رسـول خـدا(ص ), ((عبداللّه بن رواحه )) و ((زیدبن حارثه )) را با مژده فتح نزد مردم مدینه فرستاد ((اسامه )) فرزند زید مى گوید: خبر رسیدن پدرم ((زید)) هنگامى به ما رسیدکه از دفن ((رقیه )) دخـتـر رسـول خـدا فـارغ شـده بـودیم نزد وى آمدم , دیدم که مردم پیرامون او را گرفته اند و او کشتگان قریش را یکایک نام مى برد.

    اسیران قریش در مدینه رسول خدا (ص ) اسیران قریش را در میان اصحاب خود پراکنده ساخت و فرمود: بااسیران به نیکى رفتار کنید.

    مکه در عزاى جگرگوشه هاى خود نـخـستین کسى که خبر شکست قریش را به مکه آورد, ((حیسمان بن عبداللّه خزاعى ))بود و چون اشـراف کشته شده قریش را یکایک نام مى برد ((صفوان بن امیه )) گفت : شمارا به خدا قسم , اگر عـقـل دارد از او دربـاره من سؤال کنید از او پرسیدند: صفوان بن امیه چطور شد؟

    گفت : خودش همین است که در حجر نشسته , اماـ به خدا قسم ـ پدروبرادرش را دیدم که کشته شدند.

    اندوه ابولهب و هلاکت او ابورافع آزاد شده رسول خدا مى گوید: چون مژده فتح بدر به ما رسید, شادمان گشتیم و در خود نـیرو یافتیم و ابولهب , دشمن خدا رسوا گشت من در حجره زمزم باام الفضل نشسته بودم , ناگاه ابـولـهب با تکبر رسید و پشت به پشت من نشست , در این هنگام ((ابوسفیان بن حارث )) وارد شد و ابولهب که خود در جنگ بدر حضور نداشت ,اخبار صحیح را از ابوسفیان خواست و به او گفت کار مـردم بـه کـجا کشید؟

    پاسخ داد, آنهاهر کس را از ما خواستند کشتند و هرکس را خواستند اسیر گـرفـتند, مردانى سفید بر اسبان سیاه و سفید دیدم که در میان زمین و آسمانند, چیزى را باقى نـمـى گـذاشـتند و کسى نمى توانست در مقابلشان ایستادگى کند ابورافع مى گوید: من به آنها گـفـتم : به خدا قسم آنها فرشتگان خدا بوده اند, پس ابولهب دست خویش را بلند کرد و سخت به روى مـن نـواخـت و مـرا بـر زمـیـن کـوبید, در این میان ((ام الفضل )) ستونى از ستونهاى خیمه رابـرگـرفـت و چنان بر سر ابولهب نواخت که شکافى بزرگ در سر وى پدید آمد, او جزهفت شب دیگر زنده نبود و خدا او را به آبله اى طاعون مانند به هلاکت رساند.

    دو دستور سیاسى بزرگان قریش دستور دادند تا, اولا اهل مکه بر کشته هاى خویش اشک نریزند وسوگوارى نکنند و از ایـن راه خـود را بـه شـمـاتت مسلمین گرفتار نسازند و ثانیا, دربازخرید اسیران خود شتاب نـورزند تا مبادا مسلمانان در بهاى آنان سختگیرى کنند((اسودبن مطلب )) که سه فرزند خود رااز دسـت داده بـود, وقـتـى که شنید, زنى به خاطرگم شدن شترش , شیون مى کند, اشعارى بدین مضمون گفت : ((شگفتا که زنى حق دارد برشتر گمشده خویش گریه کند, اما من حق ندارم بر پسران دلیر خود اشک بریزم )).

    اقدام قریش در خرید اسیران نـخـسـتـین کسى که در خرید وى اقدام شد ((ابووداعه )) بود که پسرش ((مطلب )) شبانه از مکه بیرون آمد و به مدینه رفت و پدرش را به چهارهزار درهم بازخرید و با خود به مکه برد.

    ((سهیل بن عمرو)) از اسیرانى بود که ((مکرزبن حفص )) مقدار فدیه او را با مسلمانان قرار گذاشت و سپس خود به جاى وى تن به اسیرى داد تا ((سهیل بن عمرو)) برود و بهاى خود را بفرستد.

    ((عـمروبن ابى سفیان )) از اسیرانى بود که پدرش ابوسفیان حاضر نشد براى آزادى اوفدیه دهد در ایـن مـیـان ((سعدبن نعمان )) براى عمره رهسپار مکه شد, ابوسفیان وى راگرفت و به جاى پسر خـود ((عمرو)) زندانى کرد رسول خدا به تقاضاى اصحاب ,((عمروبن ابى سفیان )) را آزاد فرمود و ((ابوسفیان )) هم ((سعد)) را رها کرد.

    بـه هـمـیـن تـرتـیـب , بیشتر اسیران بدر و به گفته یعقوبى 68 نفرشان سربها دادند و آزادشدند سـربـهـاى اسـیـران بدر به تناسب وضع مالى آنها از هزار درهم تا چهار هزار درهم بود, اما کسانى بـودنـد کـه نـمى توانستند حتى حداقل سربها را که هزار درهم بود بپردازند ودر عین حال چون بـاسـواد بودند, رسول خدا فرمود تا هر کدام از ایشان ده پسر از پسران انصار را از خواندن و نوشتن نیک بیاموزد و سپس آزاد گردد ((زیدبن ثابت )) از همین راه باسواد شده بود ((158)).

    داستان عمیربن وهب ((عـمـیربن وهب جمحى )) که از شیاطین قریش بود, روزى پس از واقعه بدر با((صفوان بن امیه )) در حـجـر نشسته بود و از مصیبت ((اصحاب قلیب ((159)) )) سخن مى گفت ((صفوان )) گفت : راسـتـى که پس از ایشان در زندگى خیرى ندیدیم , ((عمیر))گفت : به خدا قسم : اگر قرضهاى بى محل و بیچاره شدن خانواده ام نبود بر سر محمدمى رفتم و او را مى کشتم ((صفوان )) گفتار او را غـنـیـمت شمرد و گفت : تمام اینها رابرعهده مى گیرم و خانواده ات را تا زنده باشند همراهى مـى کنم ((عمیر)) پذیرفت و گفت پس این مطلب را پوشیده دار, سپس دستور داد شمشیرش را تیز و زهرآگین کردند وآنگاه رهسپار مدینه شد و به حضور رسول خدا رسید رسول خدا پرسید: به چـه کـارآمـده اى ؟

    گـفـت : تـا دربـاره این اسیرى که گرفتار شماست , محبت کنید رسول خدا فـرمـود:چـرا شمشیر به گردن آویخته اى ؟

    گفت : خدا این شمشیر را لعنت کند که هیچ به درد مانخورد رسول خدا دوباره سبب آمدن او را سؤال کرد, او گفت جز این منظورى ندارم فرمود: این طـور نـیـسـت , تو و ((صفوان )) در حجر نشسته وبر اصحاب قلیب تاسف خوردید و چنین و چنان گـفتگو کردید و اکنون براى کشتن من آمدى , اما خدا تو را مجال نمى دهد عمیر گفت : گواهى مـى دهـم کـه تـو پیامبر خدایى , زیرا جز من و صفوان کسى ازاین راز اطلاع نداشت , اکنون یقین کردم که این خبر را جز از طرف خدا به دست نیاورده اى , آنگاه شهادتین بر زبان راند.

    نزول سوره انفال ابن هشام از ابن اسحاق روایت مى کند که تمام سوره انفال یکجا پس از واقعه بدرکبرا نزول یافت .

    فهرست سپاهیان اسلامى و شهداى بدر طبق فهرست جامعى که در کتاب ((تاریخ پیامبر اسلام )) آمده است , عده سپاهیان اسلامى در بدر, جمعا از تمام قبایل 314 نفر و عده شهداى مسلمانان نیز 14 نفر بوده است ((160)).

    کشته هاى قریش در بدر روز بـدر 70 نفر از مردان قریش به دست مسلمانان و فرشتگان کشته شدند که ابن اسحاق فقط 50 نفر آنها را نام برده و ابن هشام 20 نفر دیگر را هم ذکر کرده است ((161)).

    شـیـخ مـفـید در ارشاد 36 نفر از کشته هاى بدر را نام مى برد و مى گوید: راویان عامه وخاصه به اتفاق نوشته اند که : این 36 نفر را على بن ابى طالب (ع ) کشته است .

    اسیران قریش در بدر روز بـدر 70 نفر از مردان قریش به دست مسلمانان اسیر شدند که ابن اسحاق فق43ط نفر ایشان را نام برده و ابن هشام 17 نفر دیگر بر وى استدراک کرده است و((عباس بن عبدالمطلب هاشمى )) را جز اسیران مشرک بدر نشمرده اند.

    شعراى مسلمین و قریش , درباره بدر اشعارى گفته اند که در تاریخ ثبت شده است .

    غزوه بنى سلیم در ((کدر)) ابن اسحاق مى گوید: رسول خدا (ص ) در بازگشت از بدر, پس از هفت شب اقامت در مدینه براى ((غـزوه بـنى سلیم )) از مدینه بیرون رفت تا به آبگاهى از بنى سلیم که به آن ((کدر)) مى گفتند, رسید, در آن جا سه شب اقامت گزید و سپس بى آن که جنگى روى دهد به مدینه بازگشت .

    ابن سعد مى نویسد: این غزوه بدان جهت روى داد که رسول خدا(ص ) شنید که جمعى از بنى سلیم و غـطـفان بر ضد مسلمانان فراهم آمده اند, اما با کسى برخورد نکرد,ولى 500 شتر در این غزوه به دسـت مـسلمانان افتاد که پس از اخراج خمس به هر مردى از اصحاب که جمعا 200 نفر بودند دو شتر سهم رسید, مدت این غزوه پانزده روزبود ((162)).

    سریه ((عمیربن عدى )) ((عصما)) دختر ((مروان )) زنى بود شاعر و زبان آور که در هجو اسلام و مسلمانان شعر مى گفت و دشـمـنـان اسـلام را تحریک مى کرد رسول خدا روزى گفت : کسى نیست داد مرا از دختر مروان بـگـیرد؟

    ((عمیر)) که مردى نابینا بود شبانه بر آن زن تاخت و او راکشت و بامداد نزد رسول خدا آمـد و گفت : من ((عصما)) را کشتم رسول خدا گفت : خداو رسولش را یارى کردى رسول خدا ((عمیر)) را پس از این واقعه ((عمیر بصیر))نامید ((163)).

    سریه ((سالم بن عمیر)) ((ابـوعـفـک )) کـه مـردى یهودى و 120 ساله بود, پس از آن که رسول خدا((حارث بن سوید)) را کشت , نفاقش آشکار شد و در اشعار خود شیوه ناسزاگویى به مسلمانان و تحریک دشمنان اسلام را در پیش گرفت رسول خدا روزى گفت : کیست کار این پلید را بسازد؟

    ((سالم بن عمیر)) نذرکرد یـا ابـوعـفـک را بکشد و یا خود نیز در این راه کشته شود, در یک شب تابستانى که ابوعفک بیرون خـوابـیـده بود, سالم بر وى درآمدو او را کشت این سریه در ماه شوال سال دوم (بیست ماه پس از هجرت ) واقع شد ((164)).

    غزوه بنى قینقاع غزوه بنى قینقاع ((165)).

    یـهـود ((بنى قینقاع )) از همه یهودیان شجاعتر بودند, شغلشان زرگرى بود و با رسول خدا پیمان سـازش و عدم تعرض داشتند, اما پس از واقعه بدر, از راه نافرمانى و حسددرآمدند و پیمان خود را نـقض کردند رسول خدا آنها را فراهم ساخت و به آنان گفت :اى گروه یهود!

    از آنچه بر سر قریش آمد بترسید و اسلام آورید.

    بـزرگـان طـایـفـه در جواب رسول خدا گفتند: اى محمد!

    چنان گمان مى برى که ماهمچون قـریش خواهیم بود, به خدا قسم : اگر ما با تو جنگ کردیم , خواهى فهمید که مردمیدان ماییم نه دیگران ((166)).

    رسـول خدا بعد از پاسخ درشتى که از سران این طایفه شنید, ((ابولبابه )) را در مدینه به جانشینى خـود گماشت و با سپاه اسلام , آنان را محاصره کرد تا به تنگ آمدند و تسلیم شدند, ولى از کشتن آنـان درگـذشـت , فرمود تا از مدینه بیرونشان کنند و اموالشان پس ازاخراج خمس بر مسلمانان قسمت شد.

کلمات کلیدی: جهاد - دستور جهاد - غزوه

دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سريه ها. ابن اسحاق مى گويد: رسول خدا(ص ) در 53 سالگى , سيزده سال بعد از بعثت , روزدوشنبه دوازدهم ربيع الاول نزديک ظهر وارد مدينه شد و بقيه ماه ربيع الاول , ربيع الاخر,دو جمادى , رجب , شعبان , رمضان , شوال , ذى القعده , ذى

تفسير موضوعي چيست؟ و چه مشکلاتي را حل مي کند؟ پاسخ به اين دو سؤال مهم اثر عميقي در فهم صحيحتر و بهتر کتابهايي چون کتاب حاضر دارد و تا جواب اين دو پرسش روشن نشود نمي توان به خوبي دريافت که اين گونه کتابها چه هدفي را تعفيب مي کند؟ در پاسخ به سؤال اول

فارس-«عضوهیات مدیره انجمن صنفی تولیدکنندگان کود شیمیایی ایران گفت: «300 کارخانه بخش خصوصی تولید کود کامل شیمیایی، بر اثر عدم همکاری دولت در خرید محصول، به تعطیلی کشیده شد.» عبدالجواد قناد، عضو هیات مدیره انجمن تولیدکنندگان کود شیمیایی ایران افزود: «در حال حاضر نیاز کشور به کود شیمیایی سالانه حدود 5/4 میلیون تن است که 8/2 میلیون تن از خارج وارد و 2/1 میلیون تن از صنایع پتروشیمی ...

مکانیزاسیون کشاورزی در ایران موضوعی است که طی سالهای گذشته یا بهتر بگوئیم از سال 1345 ، یعنی سالی که قرارداد بین ایران و جمهوری رومانی به منظور خرید تراکتور و بعضی ادوات کشاورزی منعقد شد و تعداد تراکتور از آن سال در کشور رو به فزونی گذاشت مورد بحث متخصصین فن بوده است. وقتی از مکانیزاسیون کشاورزی صحبت به میان می آید ، اکثرا به فکر کاربرد و استفاده از موتورهای احتراق داخلی و ماشین ...

مقدمه شرکت کشتو صنعت کارون در 17 کیلومتری شهرستان شوشتر و 40 کیلومتری شرکت کشت و صنعت هفت تپه واقع شده و مساحت کل اراضی آن حدود 40 هزار هکتار در دو ناحیه دیمچه (33 هزار هکتار) و بلوک اف (7352 هکتار ) می باشد . از کل اراضی فوق حدود 24000 هکتار قابل کشت بوده که سالیانه از نزدیک به 2000 هکتار آن بهره برداری گردیده و مابقی آیش می گردند . در اوائل سال1377 جناب آقای مهندس سید ...

از آنجا که بعد از رسول خدا (ص) از جمع ائمه معصومين (ع) تنها حضرت علي (ع) موفق به تشکيل حکومت اسلامي‌شده است لذا اين حکومت نمونه و سرمشق خوب براي همه عدالت خواهان و مدعيان حکومت ديني است تا با اقتدا به آن امام همام بتوانند حداقل در راه آن حضرت هر چند

شناخت وضعيت موجود - توصيف سيستم هدف‌ از تشکيل‌ و ايجاد انبارها، چه‌ در سازمانهاي‌ دولتي‌ و چه‌ در بخش‌ خصوصي‌، تأمين‌ ونگهداري‌ کالاهاي‌ مورد نياز سازمان‌ است‌ و انبارداري‌ به‌ کليه‌ فعاليتهاي‌ مربوط‌ به‌ تهيه‌ و نگهداري‌ وسپس‌ تحويل‌ مواد و اقلا

حضرت على (ع) در سيزده رجب سال 30 عام الفيل در کعبه به دنيا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بيست و يکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسيد. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد/ بخشهاى زندگانى على (ع) با توجه به اينکه

بعد از سقوط آخرين دولت کمونيستي در اواخر آوريل 1992 م ، و انتقال قدرت به مهاجرين(کساني که در دهه هاي قبل يا خود يا پدرانشان به پاکستان عظيمت کرده بودند و حالا با برنامه ريزي منسجم برگشته بودند تا قدرت را در دست بگيرند اين گروه طالبان نام داشتند) زيا

اسوه‏هاي تربيتي و اخلاقي در نهضت‏حسيني ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند که ديني آسماني است و فرامين آن خدايي و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مکتب است که ارزشهايي نظير شهادت و جهاد معني مي‏دهد و شهيد قداست و عظمت‏

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول