دین
دین ایران باستان بیشتر به سبب قلت اسناد و شواهد امری است راز گونه و مشکل.
چون به اشارات و کنایات متون اخیر توجه کنیم شاید به سطحی از اعتقادات بدوی دینی پی ببریم.
خدایان طبیعی پرستش می شد.
شاید این خدایان در محیطی از اندیشه وتفکرات مناسب و وظایف فرمانیفرمایان که محدود به جنگ و با روری یا تناسل بود شایستگی داشتند.
میان دین کهن ایرانیان و هندویان پیوندهای فکری مشاهده می شود که مربوط به زمانی پیش از مهاجرت این دوگروه هند و اروپائی.
بعضی خدایان پدید آمدند ک نماینده مفهوم نام خویشوند مانند میترا که به معنی پیمان است.
کرامات اخلاقی به گروهی زا خدایان که در ایران به نام اوراها شناخته شدند اختصاص یافت.
در چنین محیطی زرتشت به جهان گام نهاد.
روایات و شواهد زبانی, زمان زندگی او را حدود 600 پ.
م.
و جایگاه موعظه و ارشاد او را در شرق ایران مشخص می کند.تصادفا به چشم و پشتاسب پادشاه ما قبل تاریخ پایگاهی یافت.
اما مضمون سخنان و آموزش های او چه بود؟
آیین زرتشت هنوز هم دینی است زنده و اقلیتی کوچک در ایران وپارسیان هند بدان ایمان دارند.از گروه ها پاره هایی از نوشته های مقدس باستانی که مجموعاً به نام اوستا خوانده می شود بدست آمده است با بعضی تفسیرهای کهن.
اگر از روی تفاوتهای مهم و چشمگیر زبانو تخیل و تصور داوری کنیم قطعه های اوستا از زمان زندگی رزتشت تا دوران ساسانیان پدیدار گشته است.
پنج مجموعه شعر به نام گاتها به سبب کهنگی زبان و گویش شرقی ایرانی به نظر برجسته جلوه می کند.
بنابراین شاید این ها بدوران زندگی پیامبر متعلق باشد و مضمون آن ها هم بعضی از آموزشهای اساسی او را نمودار می سازد.
در میان پرستده و خدای متعالی و جهانی اهورامزدا پیمانی تازه و فدری پدیدار می کند.
دیگر یک ثنویت اساسی نیکی و بدی تصور شده است .این دو اصل همواره با هم در پیکارند چه در معنویات وچه در مادیات .
اما روز داوری فرا می رسد که خوبی پیروز می شود .
اینک پیکار ادامه دادر .
آیین زرتشت هنوز هم دینی است زنده و اقلیتی کوچک در ایران وپارسیان هند بدان ایمان دارند.از گروه ها پاره هایی از نوشته های مقدس باستانی که مجموعاً به نام اوستا خوانده می شود بدست آمده است با بعضی تفسیرهای کهن.
اینک پیکار ادامه دادر .
اهورامزدا (که بعدها اهرمزد شد ) با نیروهای جاودانی دیگر وروان پاک انگر مینیو (که بعدها اهریمن شد) با دیوان پیروانش که در میان ایشان بسیاری از خدایانی که در گذشته محبوب مدرم بودند از دوسو پیکار می کنند.
وظیفه هر کس در جهان آن سات که بر نیروی پلیدی و دروغ گزندرساند و بدین شیوه به پیروزی ملکوت مزدا یاری رساند.
پیام اخلاقی زرتشت در اینجا جلوه می کند که نیکمدران باید به کارهای نیک به ویژه کشت زمین پدرازند اندیشه نیک و گفتار نیک و کار نیک آنچنانکه زرتشتیان امروز هم بدان معتقدند مومنان را مصون می دادر.
پاداش کسانی که اصول اخلاقی زرتشتی را آنچنانکه باید به کار بسته اند همانا جاودان زیستن در بهشت است و بدکاران محکومند به تحمل کیفر در جایگاه دروغ و ناراستی.
آیین پاک زرتشتی در محیط دین اصلاح نشده ایرانی که خدایان بسیار داشت و برای عناصر طبیعت سپاس و احترام داشت و اسب قربانی می کدر چون عاملی در فضای ناساز پدیدار شد.
با اینهمه بعضی از اصول آن به ویژه اهمین فراوان اهورامزدا و ثنویت نیکی و بدی (یا ارته و درستکاری و دروخ و دروغ) رایج شد (یا بلکه هم بود؟) میان اندیشه های دینی زرتشت و شاهان هامنشی همانندیهای شگرفی وجود دادر.
هم زرتشت وهم شاهان هخامنشی اهورامزدا را پصرستش می کدرند و بنابراین "مزدیسنایی" بودند.
نزدیک پایان فرمانروائی هخامنشیان پیوندی استوار گویا میان آیین زرتشت و آیین پرستشی که کاست روحانی مغان تجویز می کدرند پدید آمه بود.
تاریخ طولانی مغان از زمان پدید آمدنشان همچون قبیله ای یا بهتر بگوئیم طبقه خاصی در میان مادها که به وظیفه کهانت دین اصلاح نشده ایرانی می پدراختند آغاز شد.
ایشان همواره خویشتن را از یک قبیله می پنداشتند و بسیار دربند رسوم و تشریفات بودند.
بزودی رسالت خود را در سراسر اینران گستدرند.
سرانجام هنگامی که آیین زرتشتی در زمان ساسانیان دین رسمی ایران گشت مغان رهبری معنوی آن گشتند.
تشخیص اینکه اینان در گذشته تا چه پایه از آیین زرتشتی پشتیبانی می کدرند امری است دشوار.
اما شاید بعضی از ایشان از این آیین پشتیبانی کدرند و آنرا رواج دادند.
پاره های اخیر کتاب مقدس زرتشتیان "خدره اوستا" تفاوتهای بسیاری از نظر اندیشه های دینی و مجموعه خدایان و عوامل الهی با تعلیمات زرتشت دادر.
گذشته از خدایان برشمدره در گاتها از میترا, خدای پیمان و روشنای واناهیتا, الهه آب و باروری و ورثر غنه, خدای جنگ و پیروزی و فروشی ها, روانهای نگهبان نام بدره شده است.
در وندیداد که همانا قوانین ضد دیو باشد از قوانین زرتشتی دوانهای اخیر یاد می کند که مجموعه قواعد و آیین های مربوط به رسومی است که گویا مغان آ،ها را مراعات و به کار می بدرند.
پلیدیها و گناهان با توبه کاریها و وسایل رسیدن به پاکی به تفصیل همچون روش سفر لاویان در کتاب مقدس یاد شده است.
برای بسیاری از گناهان کیفرهایی از پنج تا هزار زخمه تازیانه تجویز شده است.
گناهان جرایم و آدمکشی و پلیدی حاصل از فی المثل مس مدره یا اشیا مدره را شامل می شود.
شیوه رفتار با سپیکر مدرگان آیین خاص دادر.
مدرگان ار باید در دخمه های برآودره با آجر که به نام "برج خاموشی" معروفند گذاشت تا گوشتشان طعمه مرغان شکاری شود.
آنگاه استخوانها را در ستودانیها گذارند.
پلید ساختن عناصر زمین و آتش یا بهخاک سپدرن یا سوختن سخت نهی شده است.
آب نیز عنصری مقدس بود و پرستش آتش به ویژه در روزگارهای اخیر آیین زرتشتی از خصوصیات آن گشت.
شواهدی از وجود اندیشه های کلی "مزده یسنایی" در ایران سلوکی و پارتی دیده می شود.
ولی از رفتار و عمل بدان کمتر بروزاتی مشاهده شده است.
به کار بستن ماه ها و نام هایی که از آ، طنین آیین زرتشت به گوش می رسد مانند hwrmzdyk (هرمزدیک) و dynmzdk (دنی مزدک) چه بسا که دلیل بر وجود محیطی زرتشتی باشد ولی هیچ حجتی بروجود حتمی این دین پیدا نشده است.
مغان گویا دی ساسر ایران انواع آیین های پرستش را از کهنه و نو در مرزهای کلی "مزدیسنا" از اهورامزدا گرفته تا آیین کهن خدایان آریایی و آیین زرتشتی که در حال رشد و تکوین بود برپا می داشتند.
در کتیبه های اخیر هخامنشی بعضی سایه ها و وصفات مضامین "خدره اوستا" مشاهده می شود.
آیین زرتشتی به احتمال فراوان در سراسر دوران سلوکی و پارتی با بخشیدن بعضی صفات به دین ایرانی کهن و گرفتن بعضی خصوصیات دیگر آن به سوی آیین دوران ساسانی پیش می رفت.
آنچه موجب حیرت نویسندگان یونانی و رومی بویژه در این دوران گشت شگفتیهای مراسم دینی ایران بود.
ایشان از اهمین پرستش آتش و نشان اهورامزدا یاد می کنند.
در شهر آساک به گفته ایزیدور آتش جاودان را نگهداری می کدرند.
سراورل اشتاین بسیاری از سکه های پارتی و ساسانی را برفراز کوه میدان نفتون در معادن نفت ایران یافته است.
در اینجا زبانه های آتش که از منابع لایزال گازهای طبیعی بالا می رفت بی گمان زائران را به سوی خود می کشید.
تصور می رود که در آن روزگار هم مانند امروز آتش مقدس را با چوب های خوشبو معطر می ساختند.
آذربانان چون به آتش نزدیک می شدند نقابی برچهره داشتند تا دم ایشان این عنصر پاک را نیالاید.
آب نیز مقدس بود.
ژوستن درباره سپاس پارتیان از رودها می گوید که چون تیدراد اشکانی پادشاه ارمنستان که ازمغان نیز بود به روم رفت تا تاج ارمنستانرا از دست نرون دریافت کند از راه خشکی رفت تا دریا را نیالاید.
دسته ای از تر که به نام برسم در مسراسم دینی وادر شد و مغان بایستی از آشامیدن سکرآور هومه بنوشند این نوشیدنی از علفی که مقدس شمدره می شد و پلوتارک آن را با نام Omomi یاد کدره است با عملیات فراوان و طولانی و دقیق فراهم می شد.
این گیاه همان سومه هندوان است.
بنابراین باید این ماده گو اینکه در گاتها از آن یاد نشده است بسیار قدیمی باشد.
بیرون نهادن پیکر بی جان آیینی بود بسیار رایج در جهان.
چون اسکندر به باختر رسید دید که روستاییان و شهریان پیکرهای بیجان را در گذگاه ها می اندازند و همانجا می ماند.
ژوستن آشکارا گوید که "پیکر مدرگان" را معمولاً در هوای باز می گذراندند تا طعمه مرغان و سگان شود آنگاه استخوان های عاری از گوشت را به زیر خاک می کنند.
استرابون می گوید که این سگان را گورساز می گفتند.
انواع آیین های مزدایی انحراف یافته که بیشتر از اختر شماری کلدانی بابل اثر پذیرفته و نفوذ یافته بودند به مرزهای شرفی روم راه یافتند.
بعضی از این مذاهب و تاثیرات آنها را از لحظ تاریخی ناچیزند.
مغان ادعا داشتند که در همه رازهای علوم خفیه دست دارند.
این اطلاعات که بیشترین خنده آور و مضحک بود در کتابهایی نگاشته شده بود که تنفر پلینی را بر می انگیخت.
احضار ارواح یک چشمه دیگر ا ز تخصص های آنان بود.
منیپوس فیلسوف به گفته لوسین خواست تا به جهان دیگر سری بزند و از تیرسیاس نبی عقیده اش را درباره بهترین روش زندگی بپرسد.
پس با یک مغ در بابل ارتباط یافت.
ابداعات مسخره و شگفت تجزویزی مغان و سبزیخواری و رسوم عجیت و مشعلهای فروزان و زمزمه و دمیدن سرانجم منظور را حاصل کدر.
از همین کارها است که در میان مغ و "مجیک" ارتباطی حاصل شده است .
اما نفوذهای دیگری در گسترش اندیشه تاثیرات بسیار فراوانی داشته است.
اساس اندیشه دین ایرانی که ثنویت و وظیفه آدمی و جامعیت خدا و داوری بازپسین و وجود بهشت همه در اندیشه های آسیای غربی رایج شد و روایات شرقی در آمیخته با افکار فلسفی یوناین هم بر آن مزید گشت.
این نفوذها در پدید آودرن بسیاری مکتب های فلسفی و جنبش های دینی باهم مرتبط و از جمله عرفان و آیین منجی ورهایی بخش موثر واقع شد.
از آنگونه مزدا پرستی که در آسیای صغیر پیدا شده بود مهر پرستی مشتق شد و آیین عرفانی خدای میترا که همان خدای خورشید باشد ریشه گرفت.
این آیین در امپراطوری روم رایج شد بویژه در میان سپاهیان و محافل بازرگانی .
مهر پرستی اندیشه های کهن ایرانی از جمله روح نیکی و بدی همچون برادران همشکم یا دو برادر توام که پسر زروان زمان بی نهایت را اخذ کدر .از ترکیب اندیشه های آسیای غربی و افکار ایرانی با مسیحیت بعضی دین های گنوسی و یک آیین مهم گنوسی به نام مندایی در پارت پدیدار شد اما از این همه دین های مزداپرستی و آیین زرتشتی و اندیشه های وابسته بدانها دین اشکانیان کدام بود ؟
باز هم فقدان مدارک و اسناد پاسخ دادن به این پرسش را دشوار می کند .
آنان در ابتدا شاید با خود خدایانی که خاص بیابانگدرانی است آودره باشند .
پادشاه (برادر خورشید وماه ) آنچنانکه در یک سکه پارتی آمده است شمدره میشد.
در نسا وشمی و در جاهای دیگر چند پارچه مجسمه پیدا شده به اندازه پیکر آدمی و بعضی بزرگتر .
اگر نقش های بر جسته نمرود داغ که در کماژان کنده شده و پادشاهان زمان حال و گذشته را نمودار می سازد یررسی کنیم می توانیم گفت که آیین پادشاه خدایی یا نیاکان پرستی روزگار باستان هنوز رواج داشته است .کمانگر بی ریش که در پشت بیشتر سکه های سیمین پارتی نقش شده است دارای مفهومی دینی است .
اما آیا این همان اشک است که به مقام خدایی بدراشته اند یا همان تیر اندازی است که بر سکه های هخامنشی نقش مشد که اکنون رستاخیز کدره است ؟
اشکانیان هرگز آیین زرتشتی را کاملا نپذیرفتند .
ساسانیان ایشان را همچون راست باوران نشناختند .
اما گویا آنان به مزداپرستی گراییده بودند و این امر چه بسا که به علل سیاسی بود تا با دین های رایج در میان رعایای خویش سازگاری داشته باشند.
مغان را شاهان سپاس می گذاشتند و در شورای دوم حکومتی حضور می یافتند و آشکارا به کاخ بدران در بابل رفت و آمد می کدرند.
نام های شاهی با پیشوند ارته- و میترا- نشانه کشش دینی است.
تیدراد اشکانی پادشاه ارمنستان رسوم مغان را مراعات می کدر.
در کتیبه ای یونانی در شوش به daimon (که همان فروشی یا روح نگهبان باشد) از آن فرهادشاه (پنجم؟) سپاس گذاشته شده است.
از این ها گذشته گفته ایزویدور که آتش جاودانی در آساک آنجا که "اشک" تاجگذاری کدر برپا بود و نیز موضوع مهر درنسا نشان می دهد که هر یک از پادشاهان آتشی خاص خود داشتند که همواره فروزان بود.
این همان رسمی است که جانشینان ایشان یعنی ساسانیان (که زرتشتی بودند) داشتند.
برحسب روایات پارسیان یک تن از اشکانیان دست کم خدمتی بزرگ به دین زرتشتی کدر.
متن اصلی بیست و یک کتابی را که به پیامبر الهام شده بود "اسکندر رومی" سوزاند.
فراهم آودرن پاره های برجا مانده توسط بلاش (اول؟) آغاز شد.
ادرشیر بابکان (در حدود 244-240 م.) نخستین پادشاه ساسانی این آیین را دین رسمی حکومنت اعلام کدر و اوستا کتاب مقدس آن شناخته شد و پالودن نهایی آن به دست جانشین او کامل شد.
اما زا لحاظ ساسانیان آن کس که دین زرتشتی را نجاب بخشید ادرشیر بود نه کسی از اشکانیان.
پیکر شاهان اشکانی را به خاک سپدرند و در معرض هوا نمی گذاشتند.
آرامگاه ایشاننخست نسا و بعدها گویا آربل بود.
همچنین برسکه های شکانیان نقش بساری از خدایان یونانی مانند ویکتوری و تیخه وزئوس و آرتمیس و مانند آنها ضرب شده است.
سرانجام آنکه هیچ گاه از آزار دینی در دوران اشکانی سخنی به ما نرسیده سات.
اینان گویا بیشتر تنها دربند ظاهر ساسی دین بودند.
بدرباری اشکانیان در امور دینی اجازه شکوفانی به بسیاری مذاهب را در قلمرو ایشان می داد.
بسیرای مجسمه های کوچک پیدا شده در مغرب ایران که با سبک یونانی و شرقی ساخته شده اند نمودار بسیاری از خدایان است واین نمایشگر وجود وسایل نذری دینی است.
برای اثبات ایمان پیروان مذاهب مختلف در بابل و سرودهای سومری که زبانی بود که 2000 سال پیش ناپدید شده بود هنوز خوانده می شد دین و آیین بابلی گذشته از سرزمین بابل در سراسر پارت غربی و سوریه رومیان رواج داشت.
روحانیان بابلی با وجود بر افتادن نیروی سیاسی بابل همچنان در قلمرو خود تسلط خویش را محفوظ داشته بودند.
بعل که عنوان بابلی مدروک است در بعضی جامعه ها باهمه حقوقی که داشت خداشناخته شد.
ایشتار الهه بابلی تازمان اشکانیان همچنان مودر پرستش بسیاری از مدرم بود نانای یا ننه که از اصل سومری است بسیار مودر سپاس مدرم بود و پرستش گاهی و املاکی در نسا داشت این هر دو الهه نام بدره دارای جنبه باربری بودندو از پرستشهای معمولی برای ایشان کارهای تنفر انگیزی مانند روسپیگری بود.
نفوذ بابل همچنین موجب جفت شدن و ثلاثه شدن خدایان می شد در پالمیراگلیبول خدای ماه عضو دو مجموعه ثلاثه جداگانه بود که خود موجب آشفتگی در میان پیروانش می شد.
شاید نفوذی که از بابل بسیار گستدره و رایج شد متاسفانه اخترشماری باشد.
مدرم از دودرست می آمدندتا از سرچشمه پر ثروت رصدگیری ها که در طی هزاران سال گدرآوری شده بود و برای تعیین سرنوشت مدرم فراهم شده بود بیاموزند.
اصطلاح "کلدانی" عنوانی احترام انگیز بود.
در سراسر مغرب پارت مجموع های گوناگون از آیین ها و خدایان سامی بازارگرمی داشتند.
آیین های بدون پرستش جاهای مرتفع و آب ها و رودها و دریاچه ها و دریاها و درخت ها و سنگ ها و خصوصاً آنها که یونانیان baetyla نامند رواج داشت.
این اصطلاح که اصلاً عبری و beth-el بود و به معنی خانه خداست نمودار آن است که خدا در آنجا حلول کدره است همچنین خدایانی از آرامیان و عربان و فنیفیان و مانند آنها رایج بودند که باروری و محصول فراوان و باران می بخشیدند و غالبا برای نگهداری پیروان خویش سلاح برتن داشتند در شمال بین النهرین آیین های آشوری همچنان رایج بود.
به گفته لوسین زائران برای پرستش بانوی شهر هیراپولیس بامبیس به شمال سوریه می رفتند.
رسوم دینی غالباً پیچیده و بغرنج و متضمن راه نداختن دسته ها بود و ساده ترین رسوم که در تصویرها نموده شده است همانا افکندن بخور در منقل بود.
بسیاری از پرستشگاههای این بخش چنانکه خواهد آمد با نقاشی های دیواری در چند دریف مختلف آرایش یم شد.
یک صفت بارز دین ها سامی همانا مشخصات محلی بسیاری از خدایان بود.
هر بخشی دارای بعل و بعلات که خدایان نرینه و مادینه باشند و خدایان نگهبان بود.
حتی هر دهی لاف از داشتن gny (جنی) یا نگهبان خاص خویش می زد.
این محلی بودن کاملاً با جنبه جامعیت اهورامزدا متفاوت است.
دین یونانی هم مانند فرهنگ یونانی به طورکلی بیشتر محدود به جامعه هلنیستی بود.
سرودهای ستایش آپولون در شوش بر سنگ ها کنده شده و خدایان یونانی برمهرهاو سکه های اشکانی مانند زئوس و هرقل و آتن و افرودیت و مانند آنها نقش شده اند.
اما هرجا که خدایان یونان نقش شده یا نام آنها بدره شده باید دید که در ورای او یک خدای شرقی نهفته است یا نه.
زیرا با رسیدن هلنیسم در شرق اخگرهای دینی فروزان شد و دین های شرقی بایونانی در آمیختند.
از آ، سپس خدایان سامی (متضمن خدایان بابلیان) و ایرانی و یونانی همه یکسان و برابر شدند.
بدنی گونه اهورامزدا با بعل و میترا با شمس و اناهیتا با ایشتار یا نانای برابر گشتند.
آپولون در سرودهایشوش به نام مارا که عنوان سریانی "خداوند" است خوانده شده.
هرقل معمولاً جنبه هلنیستی نرگال سامی دادر یا ورثرغنه ایرانی و آتن برابر است با الهه الات عربان.
اما مثال بارزتر از همه در خدایانی که مجسمه های آنها را نذرنگهبانی آرامگاه آنتیوخوس اول گماژن کدره اند , این در آمیختگی دیده می شود .
مجسمه عمده آنجا نمودار زئوس – ارمزد- ( خلف ارهرمزد و اهورامزادا ) است و دومی از آن آپولون, میترا , هلبوس ,هرمس و سومی آرتاگنس (ورپرغنه) , هرقل , ارس است .
مرحله بعذی هلنیستی در سوریه و بابل شروع شد که در آن همه خدایان و الهگان به سوی پیوند و یگانگی در یک خدای قادر متعال و بخشاینده که جلوه بارز آن خورشید است سوق داده شدند .
اما تاریخ این در آمیختگی خورشیدی بیشتر مربوط می شود به مغرب روم تا پارت.
دیگر دینهایی که در پارت رایج بود هنوز هم وجود دادر.
از روزگاری که نبوکد نصر یهود را به بابل راند پیوسته در آ، بخش بارور شدند و بر رونق زندگی خویش افزودند.
اینان اشکانیان را سر به راه و به کیش خویش مایل می دیدند.
راستی هم یکی از شاهان دست نشانده ایشان عزت دوم آدیابن به کیش یهود درآمد.
اما درباره مسیحیان اطلاعات ما اندک است.
اینان در سده اول م.
در سراسر قلمرو روم پراکندخ شدند و در 200 م.
گویا در آربل و کرکوک و جاهای دیگر مشرق دجله جامعه های مسیحی بوده است.
تاتیانوس نویسنده مسیحی در پارت چشم بر جهان گشود.
چنانکه در روایت آمده است یک شورای کلیسایی در ادس (رها) تختگاه اسروئن در 198 م.
برای حل اختلاف مربوط به تاریخ عید قیام برگزار شد.
آیین بودایی در مشرق ایران در زمان شاهان هلنیستی رسوخ کدر.
هنگامی که آسوکا پبادشاه هند در حدود 260 پ.م.
هب این دین گروید مبشراین به باختر فرستاد.
آگاثوکل پادشاه یونانی فرمانروا در مشرق ایران در حدود 180-168 پ.م.
پرستشگاهی بودایی داشت که بر سکه هایش نقش آن ضرب شده.
در همین سده انشعابی در آیین بودا پدید آمد.
آنان که پیروهینایانایا "چهار چرخه کوچکتر" ماندند همچنان به آیین و دستورهای پیشوای خویش وفادار بودند.
بوداییان ماهایانا "چهارچرخه بزرگتر" این آیین ها را با اندیشه هاو اعتقادات عامه آمده در رسوم هندوان در آمیختند .
آیین اخیر در سراسر آسیای میانه پراکنده شده و از رسوم مودر قبول کانیشکا فرمانروای پادشاه کوشان که در مشرق پارت درسده دوم م.
بود واقع گشت.
کانیشکا شورایی تشکیل داد تا اصول ماهایانا را ثابت کند و در قوانین آن تجدید نظر شود.
دو مجسم بزرگ بودا به بلندی بیش از 100 پا در یک صخره بزرگی در دل کوه هندوکش در بامیان افغانستان که از یاد گارهای شور دینی او است برپا مانده.
این تندیسها که از بزرگی شگفت می نماید و خوب محفوظ مانده است جهانگدران را به حیرت می افکنند.
اما از عجایت تاریخ آنکه کتاب مقدس بودا را کوشانیان به چینی توجمه نکدرند.
بلکه آن را یک شاهزاده اشکان این زمان که درچین می زیست برگدراند.
باز از شگفتیها آنست که از کتیبه ای در پالمیر دریابیم که در بلاشگدر که مرکز بازرگانی پارتیان در سرزمین بابل بود پرستشگاهی برای امپراطور به خدایی بدراشته شده روم یعنی او گوست برپا بود!
آیین به خاک سپدرن می تواند گواه دیگری بدرین پارتیان باشد.
پیروان مزدیسنا پیکر مدرگان را در هوای آزاد می گذاشتند و خدره اوستا تجویز می کند که پس زا عرضه کدرن لاشه در هوای آزاد استخوانها را در استودان یا استخوان دان گدرآوری کنند.
این گونه به خاک سپاری در مشرق ایران رواج داشته است.
در نسا استخوان دان های سفالین که بیشتر لعابدار نیستند و با دست قالب گیری شده اند پیدا شده.
در سغدهم از دورانهای اخیر پارتی از اینگونه استخوان دانها یافته اند.
اما در سراسر شهرستان مغرب پارت بالاشه به گونه های مختلفی رفتار می کدرند و رسوم گوناگونی داشتند.
ساده ترین آن عبارت بود از به خاک سپدرن لاشه در درون دیوار با کف خشتی خانه .
این رسمی کهن بود در بابل که با وجود مضرات بهداشتی آن هنوز رایج بود .
شیوه های دیگری هم رایج بود چه ساده و حقیر و چه پرتکلق و پرخرج.
لاشه ها و به ویژه پیکر کودکان را در کوزه ای یا دیگی بزرگ می گذاشتند.
در موارد دیگر تابوتهایی که اندازه های مشخص و معهود داشت به کار می رفت.
گاهی مدره را در بیرون خانه در تابوت چوبی یا سفالین در درون گوری کوچک که با کاشی یا آجر برآمده بود می گذاشتند و گاهی پوششی گدره ماهی چند مدره قرار داشت.
می دادند که زیر این پوشش برآمده معمولاً یک یا گاهی چند مدره قرار داشت.
اما نمونه ها متکلفی دیده شده.
مثلاً در سلوکیه گورهایی کاوش شده که نمودار محل خاک سپاری خانواده ای است.
در زیر زمین فضایی می ساختند و آن را با پوششی خمیده برمی آودرند.
این سدراب با فضای زیرزمینی به زاویه ها و گوشه های متضمن گورهای مختلف تقسیم می شد.
پلکانی با زاویه تند به درون سدراب می رفت و هر چند گاه آن را برای آودرن لاشه های جدید بازمیکدرند.
تابوتهای سفالینی که در این سدرابها می گذاشتند از دو نوع عمده بود که به نام های "وان حمام" و "دم پایی" معروف بودند.
"وان حمام" را پارتیان از آشوریان تقلید کدرند و بر آن دری می گذاشتند.
این تابوتها معمولاً لعابدار و پرتزیین بود.
تابوتهای "دم پایی" چنانکه از نام آنها آشمار است شبیه به کفش راحتی بودند که طرف وسیعتر آن دری بیضویداشت و این را با درپوشی می بستند یا با آجر برمی آودرند.
در طرف دیگر تابوت که وسعت کمتری دشت سوراخی تعبیه شده برای بیرون رفتن بخارهای حاصل از فساد لاشه.
این گونه تابوتها از سده اول پ.م.
رایج بوده است.
بسیاری از این گونه تابوتها با لعاب آبی یا سبز پوشیده شده و تزیین فراوان دارند.
دوجانب و بالای آن معمولاً به چهار گوشهایی قسمت شده که در هریک مجسمه های مکرر سرباز یا الهه برهنه یا رقاص گذاشته شده است.
هم شکل و هم تزیین این "چهار گوش" به نظر تقلید از مومیاییهای مصر می رسد که در پوششی پرتزیین گذاشته می شدند.
نشانه های الهام رسیده از مصر از تابوتهای انسان نماهای پیدا شده در بابل و شوش آشکارتر مشاهده می شود.
همراه باپیکرها اشیا گوناگون از سفالینه و شیشه و ظرفهای سنگی و فلزی و اسلحه و جواهرات و مجسمه های کوچک و اقلام مختلف مورد نیاز روزمره از آیینه مفریغی و شانه عاج و چراغ پیدا شده است.
در بابل برپیشانی مرده نیمتاجی یا حلقه گی با برگهای زرین یا تاجی از برگهای زیتون می گذاشتند.
ساکن سلوکیه با تعویذ و مدل کلیدها و سکه ها که غالباً در دهان یاکف دست مرده گذاشته می شد تا شاید مرده بتواند مزد قایقبان جهان دیگر را بپردازد, به خاک سپرده می شدند.
این واقعیت که با مرده خوراک و نوشابه و مجسمه های زنان برای همخوابگی و همنشینی در جهان دیگر می گذاشتند نمودار آنست که مردم سلوکیه به زندگی پس از مرگ نه همچون شبحی از این جهان ای زندگی معنوی بلکه همچون مادی و درک لذات جسمی اعتقاد داشتند .
طبقات بالای جامعه پارتی در وضعی بس مشخص به خاک سپرده می شدند .آرامگاهای نسا و آربل هنوز کشف نشده مانده اند .
اما در پشته های نسای نو بقایای یک آرامگاه چشم گیر آجری که شاید از آن یک تن از اشراف باشد پیدا شده است .
یک ردیف ستون با سر ستونهای "ایوانی غیر بومی " در جلو رواق بزرگ آن قرار دارد.
بخش بالای نمای آرامگاه با شیوه تزیین آشوری در چند سطح آراسته شده .
بسیاری از ساختمانهایدپارتی بدین شیوه تزیین شده اند در روی آن یک اطاق چهار گوش در وسط بود که پیرامون آن را دالانی گرفته بود شاید اطاق همان صحن آرامگاه بود .
این ساختمان گویا از سده دوم .پ .م.
باشد پس این شیوه به خاک سپردن در زوایا و حجرات صحن روشی معمول در سراسر شاهنشاهی اشکانی بوده است .
این گونه آرامگاه های خوش نما و آجری وسنگی در مغرب پارت فراوان بود در الحضر ساختمان های چهار گوش سنگی در پایان دوران پارتی برای به خاک سپردن بازرگانان و امیران چه در خارج و چه در داخل حصارهای شهر ساخته بودندکه اینک ویران گشته .
نمای آنها با تزیینات رومی ستونهای چسبیده و جرز برجسته روی دیوار و پیشانی پر تکلف بالای سقف وستون ها آراسته شده است درون بنا غالبا دو طبقه بود که با پلکانی به هم مربوط می شدند وطاقی با حفره های ساذه سنگی داشتند و تقلید کم شباهتی از آرامگاههای الحضر در آشور با مصالح آجری و اطاق های حفره ای مانند آرامگاه های مذکور در فوق به عمل آمده است اما جالب توجه ترین آرامگاه قلمرو پارتیان بر جهایی است در دورا و پالمیر که بیشتر به سده سوم م.
برآورده اند .
برجخاک سپاری بی درنگ " برجهای خاموشی " زرتشتیان را به خاطر می آورد ولی هیچ رابطه ای بین اینها نمی توان یافت .
در پالمیر و دورا برجهای خاک سپاری به سبک های دیگری هم پیدا می شد از جمله آرامگاه های زیرزمینی خانوادگی و آرامگاه پرستشگاهی و آرامگاه خانه ای وجود داشته است .
در پالمیر برج با آرامگاه زیرزمینی گاهی در هم می آمیخت .
جزیی از آرامگاه از آن خانواده ای بود و چند زاویه و حفره برای جا دادن تابوت داشت .
در برابر حفره های برجهای دورا که به سوی بیرون باز مشد از آن پالمیر به تالار درونی باز میشد .
برج نظر گیر سنگی پالمیر که پالمیران بدان "خانه جاودانی "می گفتند به حق مشهور گشته است .
و این شهرت نه تنها به سبب سلامت ماندن آنها است بلکه به علت تکلفات تزیینات داخلی است هر تابوتی را در ورای مجسمه سنگی نیمتنه متوقی می گذاشتند یا آنکه چند تابوت را در یک حفره می کردند ودر آن را با سنگهای حجاری شده بزرگتر می بستند این نقشهای بر جسته را بیشتر از محل خویش برای تماشای مردم و مجموعه داران شخصی از جای خویش ربوده اند .
تابوتها را بر دهاند و مومیاییهایی که در دوران آنها بوده است نیز عریان برای سحر وجادو برده اند .
عربان گاهی چند پاره از پارچه های پر بهای چین و هند باستان و جاهای دیگر که پیکر را در آن پیچیده بودند بر جای گذاشته اند .
اما بیشتر تزیینات مانند حجاریها وگچکاریها و نقاشی ها که تالار آرامگاه را روشنی و زیبائی می بخشد مانده است .
این امر و از این گذشته چنانکه از کتیبه ها بر می آید فروش تابوتگاه در داخل حجرات آرامگاه ها به سبب پول دوستی پالمیریان به افراد خارجی نسبتا فقیر و کم بضاعت گزک به دست کسان به ظاهر اخلاقی می داد و مایه سرزنش می شد .
حتی بزرگترین و پرشکوهترین این مزار ها در برابر آرامگاه آنتیوخوس اول کماژن در نمرود داغ حفیر می نماید .
تپه ای که با خاک دستی برآورده اند قبر را می پوشاند ودر پیرامون آن صفه های بزرگ و وسیع قرار دارد شکل تدفین در گورستانهای لرستان گورهای نیمی زاغه ای همان طوری که ضمن بیان چگونگی شکل گور های نیمه زاغه ای گذشت اطلاعات چندانی از این نوع گور در خاک لرستان در دست نیست و اگر نشانه هایی ار آن دیده نشده بود , ذکری هم از آن به میان نمی آمد .
ولی وجود تعدادی از گورهای کاوش شده در اطراف هرسین ونورآباد , بودن آن را در خاک لرستان محرز می کند .
قطعات سفالهای شکسته ای که در اطراف گورهای مشاهده شده است متعلق به قرنهای هفتم و ششم .ق.م.است .
شباهت کامل گورها و سفالهای دیده شده از لرستان با گورهای نیمه زاغه ای اطراف سقز در استان کردستان چنین احتمالی را به بوجود می آورد که تدفین هم در هر دو منطقه به یک صورت انجام می شده است .
جسد را در گورهای نیمه زاغه ای کردستان با پاهای جمع شده و در جهتهای مختلف جغرافیایی به نحوی دفن کرده اند که صورت, ساعت تدفین را مشخص می کند .
گورهای چهار چینه ای دومین نوع گورهایی که به کوچ نشینان تعلق داشت, گورهای چهار چینه است, که از این نوع, چگونگی تدفین در گورستان چم ژی مومه مورد بررسی قرار می گیرد.
گورستان چم ژی مومه در فاصله چهل و هشت کیلومتری شمال غربی مرکز استان ایلام واقع شده است.
در قسمت جنوبی گورستان, رودخانه کوچکی بر بستری سنگی به نام مومه می گذرد و پس از گردشی در نزدیکی گورستان وارد محوطه نسبتاً بازی می شود.
در فاصله یک کیلومتری گورستان و یا پیچش (چم) رودخانه دهکده مومه قرار دارد.
این گورستان, که دو قسمت از آن در سالهای 1354-1355 کاوش شده, در انتهای رشته تپه هایی که به رودخانه مومه منتهی می شود و در محوطه ای نسبتاً همورا در حد مرزی رودخانه و تپه ها قرار گرفته است.
گورها در زیر لایه یا به ارتفاع 5/2تا3 متر از رسوب خاکهای شسته شده از تپه های اطراف واقع شده است.
طول و عرض خارجی کوچکترین گور 65×80 سانتیمتر و ابعاد داخلی آن 25×50 سانتیمتر و ارتفاع آن 40 سانتیمتر است.
بزرگترنی گور مکشوفه دارای ابعاد خارجی 140×280 سانتیمتر و ابعاد داخلی 60×210 سانتیمتر و ارتفاع 100 سانتیمتر است.
اگر چه محیط اسیدی گورها سبب تجزیه شدن و از بین رفتن قسمت اعظم استخوانها در این گورستان شده اما شواهد زیادی در دست است که اغلب جسدها به حالت خوابیده برروی یکی از شانه ها و با پاهای جمع دفن شده اند.
این شیوه تدفین ناشی از سنت مرسوم در این هزاره بوده و به اندازه گورها ارتباطی نداشته است؛ چرا که طول گورها پیوسته بیشتر از قد طبیعی افاردی است که در آنها دفن شده اند.