ویلیام هیولت و دیوید پکارد
ویلیام هیولت و دیوید پکارد م نام و هم تاریخ پرفراز و نشیب شرکت HP دربردارنده و یادآورنده نقش و اثر دو شخصیت موثر و مدیر موفق قرن بیستم است که در پی ریزی تحولات و سرعت دادن به روند تغییرات برای ورود به عرصه الکترونیک و رایانه جایگاه ویژه دارند.
ویلیان (بیل) هیولت و دیوید پکارد هر دو دانشجوی رشته مهندسی برق دانشگاه معتبر استنفورد بودند.
دو دانشجوی ممتازی که از قضا در درس پروفسور فرد ترمن استاد برجسته استنفورد با هم آشنا شدند و تحت نظارت و هدایت او قرار گرفتند.
آنها در سالهای پایانی دانشگاه بر روی ساخت یک منبع ساده دقیق سیگنالهای فرکانس پایین یعنی نوسان ساز صدا کار میکردند؛ همان چیزی که بعدها به عنوان اولین محصول شرکت آنها به بازار عرضه شد.
گرچه پس از فراغت از تحصیل، دیوید پکارد مدتی در جنرال الکتریک مشغول کار شد اما مجددا نزد پروفسور ترمن برگشت و در آزمایشگاه او مشغول به کار شد و خیلی زود با توصیه و تشویق او، به همراه دوست صمیمی و هم دوره ای خود، ویلیام هیولت کسب و کار تازهای را راه انداختند.
آنها برای نام گذاری شرکت که HP یا PH باشد سکه به هوا انداختند و بدین ترتیب در سال 1939 میلادی تنها با سرمایه 538 دلار و کار در محل یک گاراژ، فعالیت شرکتی آغاز شد که امروزه در سطح بین المللی، مدرن ترین تجهیزات فناوری اطلاعات را تولید میکند.
هیولت و پکارد برای شروع کارشان، گاراژ منزل اجارهای خود را به کارگاه تبدیل و ساخت تجهیزات الکترونیکی را دنبال کردند؛ گاراژی که اگر یک ماشین در آن پارک میکرد کار متوقف میشد!
این گاراژ هم اکنون نه تنها به عنوان محل تولد شرکت HP، بلکه به عنوان خاستگاه و نماد تاریخی محل تولد دره سیلیکون بزرگترین منطقه فناوری کالیفرنیا و قطب صنعت الکترونیک در دنیا- شناخته میشود.
در حقیقت، HP اولین شرکت دره سیلیکون بود.
اولین مشتری شرکت، استودیوهای والت دیسنی بود که هشت نوسان ساز از آنها برای توسعه سیستم ابداعی صوتی خود در فیلم فانتاسیا خریداری کرد.
یک سال بعد کارکنان شرکت به 10 نفر و فروش به 34000 دلار رسید و آنها گاراژ را توسعه دادند.
وقتی در سال 1947 میلادی شرکت آنها به عنوان شرکت ساخت تجهیزات الکترونیکی و اندازه گیری و تست به ثبت رسید، در آمدی بالغ بر 679000 دلار داشت.
در حین جنگ جهانی دوم، هیولت به خدمت وظیفه رفت و کار اداره شرکت به عهده پکارد بود.
در این مدت شرکت پیشرفت کرد و کارکنان آن از 17 نفر به 250 نفر رسیدو صدها محصول تولید میکرد.
سال 1965 میلادی تعداد کارکنان به 7500 نفر و محصولات به 1500 نوع رسید.
در سال 1989 میلادی شرکت با 82000 نفر پرسنل و تولید 10000 نوع محصول، 30 میلیارد دلار فروش سالانه داشت.
در سال 1997 میلادی درآمد شرکت با 121900 نفر پرسنل به 42/9 میلیارد دلار بالغ گشت.
هم اکنون این شرکت با 140000 نفر پرسنل و بازار 62 میلیارد دلاری و حضور در 140 کشور جهان، یکی از قدرتهای اصلی صنعت رایانه محسوب میشود.
شرکت HP ابداعات زیادی در مورد محصولات مختلف نظیر ژنراتورهای نوسان ساز و سایر تجهیزات الکترونیکی به نام خود به ثبت رسانده است.
شرکت محصولات متنوعی را طی این 60 سال به بازار عرضه کرده است که از آن جمله میتوان به ابداع و عرضه انواع چاپگر لیزری جوهر افشان در دهه 80 میلادی و ابداع و عرضه رایانه های شخصی«صفحه تماسی» اشاره کرد.
اما شرکت HP علاوه بر اینها، به دلیل توانایی در راهبری خوب کارکنان و تأثیر مثبت بر اجتماع، به عنوان یک مدل موفق از مدیریت شرکت مطرح است.
این مدل موفق برای کسب و کار و فرمول جذاب برای موفقیت، از همان ابتدا الگوی تمام عیار سایر شرکتهای دره سیلیکون شد.
باید اذعان کرد که بسیاری از شرکتهایی که امروزه در زمینه کسب و کار رایانه فعالیت میکنند با دست انسانهایی اداره میشوند که در شرکت HP رشد کرده اند و راه و روش هیولت و پکارد را میشناسند؛ از آن جمله است استیووزیناک که یکی از کارکنان HP بود و اساسا مدل رایانه اپل I را او برای HP پیشنهاد کرد و سپس از شرکت جدا شد؛ و یا استیوجابز که شرکت رایانه ای اپل را تاسیس کرد.
مدل مدیریتی و راهبردی HP که متکی و متعهد به نوآوری، مشتری مداری و ارتباطات است راه HP نامیده میشود؛ مدلی که با وجود بیش از 60 سال فعالیت و تغییرات مداوم، هنوز موفق باقی مانده است، درحالی که در این مدت شرکتهای بسیاری مضمحل شدهاند.
اصول این رویکرد مدیریتی در میراث مکتوب دیوید پکارد یعنی کتاب راه HP: چگونه هیولت و من شرکت خود را ساخته ایم ارائه شده است.
پایه های مدل عبارت است از: - اعمال مدیریت از طریق حضور در محل انجام فعالیت ها و نظارت برآنها؛ - تمرکز بر رضایت کارکنان به عنوان منبع موفقیت شرکت؛ - وجود ارتباط باز بین مدیران و کارکنان به هر روی هیولت و پکارد با فکر و همت خود در تاسیس و اداره شرکت HP، محیطی را آفریدند که همگان باور کردند که میتوان کار را از یک شرکت کوچک آغاز و با آموزش مناسب کارکنان، آن را به یک شرکت بزرگ و موفق تبدیل کرد.
آنها همواره سعی میکردند محصولی بسیار کیفی عرضه کنند و فرهنگ صداقت را در عرصه سازمان بگسترند و ایده های جدید را بیابند.
همین روحیه سبب شده که امروزه بیش از 30 درصد نمونه ها و تجهیزات صنعت رایانه که در حال آزمایش برای بهره برداری است از شرکتهایی باشند که در این فضا رشد یافته اند؛ فضایی که بیش از 60 سال عرصه شدید رقابتها بوده است.
مدیر عامل فعلی شرکت، خانم کارلی فیورینا که یکی از مدیران زن موفق جهان است راه HP را چنین توضیح میدهد: هیولت و پکارد میدانستند که راز حقیقی موفقیت آنها نه در طرحها و محصولات و برنامه هایشان بلکه کارکنانشان بود.
آنها فهمیدند که اگر شما کارکنان را باور کنید و به امیدشان باور داشته باشید و در رویاهایشان مشارکت کنید و بگذارید به طور کامل از استعدادهایشان استفاده کنند، آنها میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند.
این همواره همان راز راه HP بوده و خواهد بود.
ویژگی راه HP، نوآوری، صداقت، درستی و احترام است.
دیوید پکارد در سال 1912 میلادی در کلرادو زاده شد.
پدرش وکیل و مادرش معلم دبیرستان بود و هر دو تحصیل کرده دانشکده کلرادو.
او خیلی زود علاقه خود را به علم و مهندسی نشان داد؛ تجربه منفجر کردن اشیاء!
به همین جهت یک بار نزدیک بود انگشتان خود را از دست بدهد!
پس از آن آرام تر شد و به ساخت رادیوهای دستی به عنوان یک تجربه ایمن تر روی آورد.
در دبیرستان در همه چیز برتر بود: انجام تکالیف مدرسه، ورزش و رهبری.
طی چهار سال رئیس کلاس بود؛ رئیس مرکز بسکتبال و فعال و پیروز در انواع ورزشهای دو و میدانی.
او ریاضی و علوم را بهتر از معلمانش میدانست.
در سال 1930 در رشته مهندسی برق دانشگاه استنفورد مشغول تحصیل شد.
در آنجا نیز به فعالیت های ورزشی ادامه داد و مرد سال رشته فوتبال و بسکتبال دانشگاه شد.
اما در اواخر دانشگاه ناگهان ورزش را کنار گذاشت و بیشتر بر روی درس تمرکز کرد.
در دانشگاه با دانشجوی دیگر مهندسی برق یعین ویلیام هیولت- که هر دو از دانشجویان ممتاز پروفسور ترمن بودند- آشنا شد و همین آشنایی به تاسیس شرکت HP انجامید.
او همواره دو واقعه را در زندگی خود موثر میدانست.
اولین واقعه شرکت در تور آشنایی با دانشگاه استنفورد در سال 1929 میلادی بود که تصمیم او را برای ورود به این دانشگاه راسخ کرد.دومین واقعه آشنایی با پروفسور ترمن در دانشگاه بود.
پکارد خود میگوید: این فرد بود که آتش علاقه مرا به الکترونیک شعله ور ساخت و همو بود که بعدها من و هیولت را تشویق کرد که برای خود دنبال کسب و کار برویم.
پس از فراغت از تحصیل، چند سالی در شرکت جنرال الکتریک مشغول به کار شد با حقوق ماهیانه 90 دلار.
هنگامی که در سال 1938 میلادی این شغل را رها کرد و با پژوهانه 42 دلار در ماه به آزمایشگاه ترمن در استنفورد برگشت همه او را احمق خواندند.
اما او یک سال بعد در سال 1939 میلادی به عنوان رئیس هیئت مدیره بازنشسته شد، پستی که 27 سال در آن حضور داشت و از آن پس با احترام کامل به عنوان مدیر افتخاری شرکت شناخته میشد.
پکارد در سال 1969 میلادی در راه کسب و کار رایانه وقفه ای انداخت، زیرا وزیر دفاع وقت از او خواست به واشنگتن بیاید وبه عنوان معاونش خدمت کند.
از همانجا بود که او به حوزه فناوری عمق دریا علاقه مند گشت.
البته دو دخترش در ایجاد علاقه او به علم زیر دریا نقش داشتند.
آنها هر دو بیولوژی زیردریایی میخواندند و به پیشنهاد آنها بود که خانواده پکارد آکواریومی بی مانند ساختند که موجودات زیردریا را با رفتارهای طبیعی نشان میداد.
پکارد خود تجهیزات آن را طراحی کرد.
آکواریوم در سال 1948 میلادی برای بازدید عموم گشایش یافت و با توسعه عجیبی که یافت در سال 1987 میلادی مرکز تحقیقات و توسعه اقیانوس شناسی از آن متولد شد.
پکارد در 77 سالگی تصمیم گرفت اقیانوس شناسی بخواند!
در مرکز تحقیقات اقیانوس شناسی کارهای بدیعی در زمینه توسعه تجهیزات در عمق دریا انجام داد.
او حامی فرستادن ابزار و نه افراد به زیر دریا بود.
او به دنبال ابزاری بود که بتوان با آن از عمق دریا اطلاعات فرستاد نه نمونه، بنابراین حسگرها و دوربینهای فیلم برداری کیفیت بالا را در این مورد توسعه داد.
در زمان او پیشرفته ترین قایق تحقیقاتی ساخته شد.
روزی که یکی زا محققان در بازدید از مرکز تحقیقاتی، صحبت از کتابی در مورد پلانکتونها کرد، پکارد او را مورد هجوم سوالهای خود در زمینه پلانکتون قرار داد.
او هیچ فرصتی را برای یادگیری از دست نمیداد.
محیطی برای کارکنانش فراهم آورده بود که همه احساس میکردند عضو خانواده پکارد هستند.
او به طور مداوم به آزمایشگاهها و کارگاهها برای فهم پیشرفت پروژه ها سرکشی میکرد و این روش را مدیریت حضور در محل مینامید.
کارکنان هیچ گاه نمی فهمیدند که او سوال میپرسد یا خواسته های خود را مطرح میکند.
دیوید پکارد در ماه مارس 1996 میلادی در 83 سالگی درگذشت.
او همواره افق دوردستی را میدید که میوه های سرمایه گذاریش به ثمر نشیند و به بهتر شدن وضعیت انسان بینجامد.
به تعبیر یکی ازدوستانش در مجلس بزرگداشت او: مثل دریا بود که انرژی جان فزا میبخشید.
رضایت او فقط در کسب موفقیت خلاصه نمیشد، او به دنبال این بود که راهی را فراروی تحقیق ایده ها و موضوع های جدید باز کند.
ویلیام هیولت در سال 1913 میلادی در میشیگان به دنیا آمد اما بیشتر عمر خود را در سانفرانسیسکو گذرانید.
پدرش پزشک بود و در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد تدریس میکرد.
در 12 سالگی پدر خود را از دست داد.
او میگوید اگر پدرش زنده میبود به حرفه پزشکی میرفت زیرا علاقه زیادی به پزشکی داشت.
در سال 1934 میلادی به دانشگاه استنفورد رفت و ضمن اخذ لیسانس هنر از این دانشگاه، مهندسی برق خود را از دانشگاه MIT نیز گرفت.
در سال 1939 میلادی نیز با درجه فوق لیسانس مهندسی برق از دانشگاه استنفورد فارغ التحصیل شد.
درسالهای آخر تحصیل در استنفورد با دیوید پکارد آشنا شد و همین آشنایی، زمینه تاسیس شرکت HP ر ا فراهم آورد.
هیولت تا سال 1987 میلادی به صورت فعال در عرصه مدیریت شرکت دخالت و حضور داشت.
البته در مدت جنگ جهانی دوم به عنوان افسر به خدمت وظیفه رفت و در بخش الکترونیک فعال بود.
بلافاصله پس از جنگ، هدایت تیمی را به عهده داشت که در پی بررسی و بازرسی صنعت ژاپن بود.
در سال 1987 میلادی بازنشسته شد اما ارتباط خود را با شرکت به عنوان مدیر افتخاری با حضور در دفتری که دهه ها در آن کار کرده بود ادامه داد.
طی سالها همکاری و همراهی با پکارد در شرکت HP ، او بیشتر به حوزه های فنی و فناوری میپرداخت و پکارد بیشتر در کار حوزههای اداری و مدیریتی شرکت بود.
او در این سالها در توسعه سازمانهای مختلفی در صنعت الکترونیک مشارکت داشت.
در سال 1985 میلادی بالاترین نشان علمی یعنی مدال دانش را از دست رئیس جمهور دریافت کرد.
13 دانشگاه معتبر به او درجه دکترای افتخاری اهدا کردند.
هیولت در ماه ژانویه سال 2001 میلادی درگذشت.
از چه زمانی دریافتید که راهتان چیست و آن را انتخاب کردید؟
وقتی جوان بودم پدرم فوت کرد و مادرم تلاش میکرد به ما کمک کند.
او ترتیبی داد تا من در دانشگاه استنفورد درس بخوانم.
من هم نزد استادان خوبی همچون پروفسور «ترمن» مشغول درسخواندن شدم.
من ریاضی را بسیار دوست میداشتم.
از درسها لذت میبردم و بخوبی آنها را انجام می دادم.
پروفسور ترمن ما را تشویق کرد که شرکت HP را راهاندازی کنیم.
بسیاری معتقدند برای شروع فعالیت و راهاندازی یک کسب و کار به ایده اولیه کامل نیاز است.
آیا این مطلب در مورد شما صادق است؟
ما حقیقتا ایده اولیه نداشتیم.
من روی دستگاه نوسانساز صدا کار میکردم.
به سراسر کشور نامه نوشتیم و درخواست پذیرش سفارش کردیم و بدینترتیب کسب و کار در الکترونیک شروع شد.
ما فقط دنبال این بودیم که یک سفارش را چگونه میتوانیم به انجام برسانیم.
پروژههای زیادی هم نداشتیم.
ما وقتی کار را شروع کردیم رقابت چندانی وجود نداشت.
اما به هر حال با گسترش کار، شما باید اهداف را مشخص میکردید.
این فرآیند را چگونه انجام میدادید؟
ما یک تیم مدیریت داشتیم که اهداف شرکت را مینوشتیم و تجزیه و تحلیل میکردیم.
اما واقعیت آن است که بیشتر آن درک درونی و وجدانی بود.
مثلا یک بار به یاد دارم که یکی از کارکنان مریض شد و به مرخصی و پول نیاز داشت.
ما فکر کردیم و به این تصمیم رسیدم که چون ممکن است این امر تکرار شود همه کارکنان را بیمه کنیم.
ما جزو اولین شرکتهایی بودیم که این کار را انجام دادیم و نیز جزو اولین شرکتهایی بودیم که کارکنان را در سود کارخانه سهیم کردیم.
یعنی معتقدید همه موفقیت شرکت روی فکر و برنامه شما بوده است.
آیا شانس در این مورد با شما یار نبوده است؟
در مورد همه موفقیت نه، اما در مورد بخشی از آن شاید.
ما در موقعیت مانی و زمانی مناسب قرار داشتیم.
ما خوشوقت بودیم که معلمان و مربیان خوبی داشتیم.
HP در خلاء شروع نشد.
ما از خیلیها یاد گرفتیم.
تعریف شما به عنوان یک مدیر از «قدرت» چیست؟
شاید فهمیدن افراد.
ما راجع به کارکنان خود خیلی مراقب بودیم.
نه فقط از جنبه پول بلکه میخواستیم به آنها بفهمانیم که مراقبشان هستیم.
بر ای کسانی که میخواهند شرکتی را دایر کنند و کسب و کاری را راه بیندازند مشکلات زیادی پیش رو وجود دارد.
اگر بخواهید آنها را نصیحت کنید به آنها چه میگویید؟
من به شما خواهم گفت سعی کنید موفقیتهایتان را یادآور شوید نه شکستهایتان را.
مسیر حرکت ما از یک «گاراژ کوچک» تا یک «شرکت رایانهای» یک راه روشن نبود.
شما باید برای کارکنانتان محیطی فراهم آورید که کارکردن را دوست داشته باشند.
کارکنان را تیمی بار آورید، در این صورت شانس موفقیت شرکت بالاست.
در غیر اینصورت شکست سرانجام کار است.
برای اینکه کارکنان به مسیر کار تیمی درآیند باید به آنها نشان دهید که شما از آنها مراقبت کنید.
بسیاری از جوانانی که تازه کسب و کاری را شروع میکنند تمام شب را با رایانه بسر میبرند.
چگونه باید در این علاقه به علم و فناوری موازنهای ایجاد کرد؟ انسان باید این موازنه را برقرار کند.
اغلب افرادی که در این زمینه من میشناسم تمام شب و روی یک مساله کار میکنند.
به هر حال باید این موازنه را برقرار کرد.
این مساله در مورد خود شما هم وجود داشته است؟ بله، مثلا خود من در مطالعه کند بودم.
مجبور بودم ساعت چهار صبح بیدار شوم و تکالیفم را انجام دهم.
اما اکنون که پیر شدهام خودم را تطبیق دادهام که چگونه بیشتر بخوانم.
به کسانی که کمیکند هستند، چه توصیهای دارید؟ باید یاد بگیرید که چگونه گوش فرا دهید.
من کوچک که بودم چنین مشکلی داشتم.
نمیتوانستم یادداشت برداری کنم.
در نوشتن، املای کلمه به خاطرم نمیماند.
اما من یاد گرفتم که خوب گوش دهم.
این بسیار مهم است.
به خاطر داشته باشید که شما جوانان از حافظه خوبی برخوردار هستید.
زندگی خانوادگی شما چگونه است؟
من پنج فرزند دارم و همیشه تمایل داشتهام با آنها باشم و با آنها صحبت کنم.
گاه همسرم به من میگوید چرا هر زمان به بچهها چیزی می گویم آنها با من محاجه میکنند.
به نظر من این بخاطر آن است که آنها پرورش نیافتهاند که صرفا بپذیرند.
شاید مشکل همسر من آن است که دانشی را فرا نگرفته است.
افراد باید سواد علمی داشته باشند.
با توجه به جهشهای علمی پدیدامده و اختلاف فکری نسلها، آیا در خانواده مشکلی در این جهت برای شما پیش نیامده است؟
ما در فامیل خود گروهی داریم به نام «جویندگان اشتباهات پدران».
فرزندان من بسیار در آن وارد هستند.
آیا شما را تحت فشار قرار نمیدهند که مثلا از اینترنت استفاده کنید؟
آنها بهتر میدانند!
راستش من چیزی راجع به شبکه نمیدانم.
برایم دشوار است که این را بگویم اما نمیدانم.
اما خود شما در پدیدآمدن این انقلاب الکترونیکی و گسترش آن سهم بسزایی داشتهاید.
رشد بهتر جوانان در عصر فناوری چگونه ممکن است؟ تنها میتوانم بگویم آنها باید «سواد رایانهای» داشته باشند.
اکنون همه چیز حول محور استفاده از رایانه متمرکز است.
ما به سمت استفاده هرچه بیشتر از رایانه حرکت میکنیم.
به این دلیل است که باید از سنین خردسالی با آن آشنا بود.
این بسیار جالب است؛ ما با رایانه هایمان به مسافرت میرویم نه با ماشین حساب هایمان.
به دلیل سادهتر شدن برنامهها، استفاده از رایانه برای افراد رازآلود نیست.
آیا این پیشرفتها در زمینه تعلیم وتربیت نظام آموزشی نیز اثرگذار بوده است؟ تصور من آن است که پیشرفت فناوری، شیوههای آموزش را بهبود داده است.
شما میتوانید بهتر و بیشتر کار کنید، البته باید هزینهای بپردازید.
مشکلاتی نیز در این راه وجود دارد.
فقدان تماسهای شخصی و رودررو یکی از آنهاست.
اما به هر حال شما میتوانید قلمرو وسیعتری را تحت پوشش قرار دهید.
از فروش کیسه های زباله تا قرار گرفتن در لیست میلیادرها MARK Cuban « Mark Cuban» در یک خانواده متوسط در «Pitts burgh» ایالات متحده متولد شد.
از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده و همچینین به سبب علاقه فراوان خودش به تجارت به این عرصه قدم گذاشت.
در سن 12 سالگی کودکی دست و پا چلفتی با یک عینک ته استکانی در محله های اطراف کیسه زباله می فروخت.
و اندک درآمد خود را صرف هزینه های ضروری کودکانه اش می کرد.
در همان روزها بود که اصول اولیه تجارت را به خوبی آموخت؛ او دریافت که هیچ شغلی سبب کاهش اعتبار اجتماعی نمی شود و از سویی دیگر آموخت که برای کسب درآمد حتما نیازی نیست که انسان سرمایه کلان اولیه داشته باشد.
او که در مدرسه علیرغم مشکل بینایی و همچنین فرصت اندک برای درس خواندن به سبب کار روزانه اش توانسته بود.
همواره بهترین نمرات را به دست آورد، به عنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه دوران تحصیلی را به اتمام رسانده و تصمیم به ورود به دانشگاه گرفت.
رشته مورد علاقه او با بازرگانی بود و در سراسر ایالات متحده تنها ده دانشگاه تدریس این رشته را در اختیار داشتند.
از میان این ده دانشگاه، کم هزینه ترین یعنی دانشگاه «Indiana» را برگزید وبرای ادامه تحصیل وارد آنجا شد.
اگر چه«Indiana» در مقایسه با دیگران کم هزینه تر بود اما به هر حال دوران دانشجویی نیز خرج و مخارج خاص خود را داشت.
و «Mark» برای تامین هزینه هایش به مشاغل گوناگونی روی آورد تا بتواند حداقل علاوه بر هزینه تحصیل، خود را از گرسنگی برهاند.
از همان سال اول با مشکلات فراوانی روبه رو شد: سنگینی هزینه ها و اجبار او برای روی آوردن به حرفه های مختلف از یکسو و رفتار خشن و ناملایم ناظم دانشکده از سویی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی سازدولی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی می سازد ولی دیگر تاب ادامه تحصیل برای MBA را نداشت.
از همین رو به کارشناسی اکتفا کرد و از دانشگاه بیرون آمد.
با بیرون آمدن از دانشگاه «Cuban» تصمیم گرفت تا تمامی آموخته ها و تجربیات این سالهای سخت را به کار بندد.
و تلاش خود را برای آینده ای روشن آغاز نماید.
او که با نیاز بازار وقت جامعه به خوبی آَشنایی داشت تصمیم گرفت تا وارد وضعیت کامپیوتر شود، صنعتی که حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد آن نداشت!
با بکار گیری تمامی زوایای اقتصادی و همچنین مطالعه بسیار در مورد مسائل ابتدایی این عرصه، «Cuban» در سال 1983 یک شرکت کامپیوتری با نام «MICroSolutinos» و با کاربری مشاوره کامپیوتری بنا کرد که در عرض چند سال به سرعت به اولین شرکت مشاوره و ادغام سیستم ها تبدیل شدو واز سالی 1990 این شرکت سالانه درآمدی معادل 30 میلیون دلار به دست آورد.
اما در آمد واقعی زمانی عاید«Cuban» شد که کمپانی بزرگ «COMPU Sever» اقدام به خرید شرکت«cuban » نمود ودر جریان این معامله سرمایه بسیار خوبی از آن او کرد.
با بدست آوردن این گنج باور نکردنی«Cuban» دیگر تمامی روزهای سخت گذشته را پشت سر گذاشته بود وحال تمامی رویاهایش را در عالم واقعیت می دید.
او که در دوران کودکی همیشه آرزو داشت همانند اشراف زاده ها در گوشه ای بنشیند و از گذر زندگی لذت ببرد، تصمیمم گرفت تا کسب و کار را رها کرده و روزهای خوش زندگی را آغاز نماید.
از این رو به همراه یکی از هم کلاسی های قدیمی اش در «Indiana» خانه ای در «Dalls» خرید و هر دو به اتفاق هم به یاد آوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند.
اگر چه «Cuban» خرید و هر دو به اتفاق هم به یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند.
اگر چه«Cuban» به طور فیزیکی به کار اشتغال نداشت اما ذهن او همواره درگیر مسائل متعدد بود.
او که علاقه شدیدی به ورزش بسکتبال داشت، به خود می اندیشید که چرا نمی تواند بازی تیم های مورد علاقه اش را از رادیو دنبال نماید، همین فکر جرقه ای بود برای یک پدیده نوین!
"چرا نمی شود شبکه های رادیویی و تلویزیونی را مستیما از طریق اینترنت دریافت کرد؟
" این سوال به تولد «Broadcast.com» در سال 1995 انجامید و در نتیجه آن«Cuban» به شهرت بسیار بالایی دریافت.
با روی کار آمدن«Broadcast.com» دیگر تمامی کاربران اینترنتی قادر بودند تمامی برنامه های داخواهشان را به طور مستقیم از طریق اینترنت دریافت کنند و این مساله شور و هیجان خاصی در میان مردم پدید آورد.
چندی بعد در سال 1999 کمپانی «yahoo» این سایت را به مبلغ 2 میلیارد دلار «Cuban» خرید و با این اقدام او را روانه لیست میلیارددرهای دنیا نمود.
حال او حتی از رویاهای کودکانه اش نیز فراتر رفته بود و دیگر نمی توانست با این سرمایه چه کند؟!
ابتدا خانه ای به مساحت 6000 مترمربع در «Dallas» خریداری کرد وبعد یک هواپیمای شخص به قمیت 41 میلیون دلار برای خرید و سرانجام بهترین هدیه زندگی اش را به خودش داد: خرید ساهم یکی از تیم های بسکتبال حاضر درNBA با نام «dallas Mavericks» به مبلغ 280 دلار!
در 14 فوریه سال 2000 با در اختیار گرفتن این تیم، می نماید.
عشق و علاقه فراوان او به این رشته ورزشی سبب شد تا او یک شبکه ورزشی تلویزیون را مختص به این تیم نمایدو همچنین در خطوط هوایی.America Airlines اقدام به بخش مسابقات این تیم می نماید.
نکته قابل توجه در مورد تعصب بیش از حد به این رشته و این تیم آن است که او تا به این سن ازداوج نکرده و حتی قصد ازدواج نیز ندارد و چرا که او خود را در عقد تیم بستکبالش می داند وزندگی مشترکین با این تیم را به زندگی های رایج فعلی ترجیح می دهد!!
روبرت کواک Robert Kuok سلطان شکرثروتمندترین مرد کشور مالزی که در حال حاضر در هنگ کنگ اقامت دارد با سرمایه ای معادل 5 میلیارد دلار در لیست ثروتمندترین های سال 2005 جهان قرار گرفته است.
اگر چه قرار گرفتن نام او را در این لیست باید به انباشت دارایی هایش نسبت داد اما شهرت او در کشورهای مالزی و حتی کشورهای اطراف تنها به سبب مال و ثروتش نیست.
دو ویژگی بارز این پیرمرد 82 ساله که از دوران جوانی همراه او بوده است سبب برتری او از دیگران در اذهان عمومی شده است.
ویژگی اول او نحوه زندگی و تعاملات اجتماعی اش می باشد.
او حتی در این روزهای پیری و کهنسالی همچون یک نجیب زاده با رعایت تمامی اصول و نرم های اجتماعی در مقابل دیدگان عموم ظاهر می شود.
کسانی که سالیان سال همراه او بوده اند هرگز لحظه ای را به یاد نمی آورند که او برخوردی خارج از چارچوب قرار دادی خود به نمایش گذاشته باشد.
ویژگی دوم خنده رویی و خوش برخوردی اوست.
این مساله چنان دربین کسانی که با او آشنایی دارند به وضوح به نظر می رسد که آنها به طنز علت شیرینی برخورد او را در سروکار داشتنش با شکر و تجارت آن می دانند.
نکته جالب اینجاست که حتی در هنگام عقد قرار دادهای مهم تجاری این خنده رویی و خوش برخوردی بارها و بارها سبب کوتاه آمدن رقبا و طرفین قرار داد شده و پیروزی نهایی او را سبب گشته است.
رفتار شیرین او با اطرافیان موجب شده تا مدیران جوانی که هم اکنون تحت تعالیم آموزه های او مشغول فراگیری فنون تجارت هستند،با فراغ خاطر و بی هیچ دغدغه تمامی رمزو رازهای موفقیت در کسب و کار را از او جویا شوند و در سمت های آتی خود به کار برند.
اما در تمامی این مدت علیرغم داشتن این صفات نیکو «kuok» همواره به عنوان مرد شماره یک امپراطوری اش فرمان می راند و بر تمامی امور نظارت دارد مبادا که لحظه ای اهدافش از دیدگان کارمندانش دور بماند و آنها به بیراهه روند.
«Robert kuok Hock-Nien» در سال 1923 در «Johor Bahru» مالزی به دنیا آمد.
پدرش یک دلال خرید و فروش مسکن بود که تقریبا سرمایه نسبتا خوبی از این حرفه به دست آورده بود .
«Robert»پس از فارغ التحصیلی از دانشکده «Raffles » در سنگاپور به نزد پدر برگشت تا همراه او به خرید و فروش زمین و مسکن مشغول گردد.
د رسال 1949 ، «Robert» شرکت خود را تحت عنوان «kuok brothers Sdn Bhd» به ثبت رساند و اندکی بعد تصمیم گرفت شرکت را وارد معاملات شکر نماید.
در سال 1957 که مالزی خود را از چنگال استعمار انگلستان در آورد و به استقلال رسید«kuok» فرصت را غنیمت شمرد و تجارت خود را در سراسر این کشور گسترانید و در فاصله زمانی بسیار اندک تقریبا تمام تجارت شکر را از آن خود نمود .
در دهه 1970 ، «kuok» که درصد مهمی از تجارت شکر در سراسر دنیا را از آن خود کرده بود از سوی بازرگانان به لقب « سلطان شکر » خوانده شد و پس از آن به سرعت به سراغ تجارت دیگری در کنار شکر رفت تا مبادا از جریان بازار و نوسانات آن به ناگاه متضرر نگردد.
صنعت آرد اولین صنعتی بود که بعد از شکر به سراغش رفت.
با نصب بزرگترین آسیاب آرد در مالزی به راحتی کنترل این محصول را در اختیار گرفت و به سرعت روانه بازارهای خارجی شد.
چندی بعد به ساخت هتل های مختلف در مالزی روی آورد و پس از آن بانکی بنا کرد.
اوضاع قرار دادهای تجاری او به شکلی شده بود که به سبب هوش بالا و همچنین روابط دولتی که به دست آورده بود، به هر حرفه ای رو می کرد ، در یک چشم بر هم زدن تبدیل به طلا می شد و سودهای فراوانی به سوی او سرازیر می نمود.
دیگر کسی نمی توانست او را تنها سلطان شکر بنامد، حضور او در بازار آرد، نفت و گاز ، هتل سازی ، حمل و نقل و زمین و مسکن نیز تقریبا در نقش یک سلطان تمام عیار بود.
تقریبا فرای از شرکت ها و دفاتر و هتل های فراوانی که در مالزی دارد، «kuok » در کشورهایی چون تایلند ، چین ، اندونزی ، فیجی و استرالیا نیز نقش های مهمی در بازار این محصولات ایفا می نمایدو در آنها نیز شعبات بزرگ و گسترده ای دارد.
نکته پایانی اینکه افزایش سرمایه او از 1/2 میلیارد دلار در سال 1997 به 5 میلیارد دلار در سال 2005 نشان از آن دارد که کهولت سن هیچ تاثیر نامطلوبی در روند روبه رشد بازرگانی او نداشته و نخواهد داشت.