آثار قلمى و بیانى نخبهگان و فرهیختهگان همیشه مورد توجه پژوهشگران و محققان بوده است؛ از این رو تلاشگران عرصه تحقیق در پى کنکاش و جستجو در آثار شفاهى، کتبى و حتى رفتارى آنان بوده و هستند. از جمله این آثار، سخنان گوهربار بجاى مانده از امام بیان و اندیشه، یعنى أمیر مؤمنان على بن أبى طالب علیهالسلام مى باشد. به دلیل همین اهتمام عالمان، تاکنون با نگاههاى متفاوت ادبى، فقهى، کلامى، عرفانى، تربیتى، فلسفى، سیاسى و...مورد تحلیل و بهرهورى علمى قرار گرفته است. و در این جستار کوتاه تلاش شده است تا یکى از آثار برجسته آن حضرت از نگاه اجتماعى مورد مطالعه قرار گیرد، بنابراین، از بین آثار به جاى مانده از آن امام همام، کتاب شریف نهج البلاغه را برگزیدهایم و از میان حوزههاى علوم اجتماعى، حوزه جامعهشناسى معرفت را انتخاب نموده و در پى درک و فهم رابطه عین و ذهن، و رابطه واقعیات خارجى اجتماعى و غیراجتماعى با ذهن، اندیشه و معرفت، مى باشیم؛ این که آیا خارج بر معرفت تأثیر دارد؟ آیا ذهن و معرفت بر خارج تأثیر دارد؟ آیا تأثیر دو سویه است؟ آیا تأثیر از نوع علّى است یا از نوع اعدادى و اقتضایى مى باشد؟ سطح تأثیر کدام است، آیا فرد است یا کل افراد جامعه متأثر مى شوند؟ و پرسشهایى از این دست.
1) توضیحى کوتاه پیرامون جامعهشناسى معرفت
قبل از ورود به نگاه نهج البلاغه در مورد رابطه معرفت و جامعه، ضرورى است پیرامون مفاهیم کلیدى و مؤثر جامعهشناسى معرفت، مطالبى هر چند کوتاه داشته باشیم.
11) پیشینه تاریخى جامعهشناسى معرفت
جامعهشناسى معرفت، تقریبا از اواخر دهه 1920 به عنوان یک رشته علمى خاص به رسمیت شناخته شده است. با وجود عمر کوتاه، این حوزه از معرفت، به دلیل اهمیتى که دارد مورد توجه محققان دقیق علوم انسانى، بخصوص پژوهشگران علوم اجتماعى قرار گرفته است.2 البته از نظرغیر کلاسیک این حوزه از معرفت دیرینه تاریخى طولانى دارد، و حتى به صورت مکتوب در آثار دانشمندان غربى، شاید بتوان ریشه آن را، در مکتوبات فرانسیس بیکن، نیز پیدا نمود.3 و بنظر مى رسد در میان دانشمندان شرقى، بخصوص اندیشمندان اسلامى، سابقه طولانیترى دارد و حتى از سطح عالمان شرقى دینى عبور نموده است و تا عمق کلام رهبران درجه اول دینى مى توان نشانى از آن را یافت؛ از این رو ما مدّعى هستیم حتى آن را در کلام اولین پیشوا و رهبر دینى بلکه در کتاب دینى مى شود جستجو نمود، به همین جهت ما در تحقیق خویش متوجه یکى از قدیمى ترین متون دینى، یعنى نهج البلاغه شدهایم. و در میان کلام این دو گروه شرقى و غربى اصل وجود رابطه را مى توان، استخراج نمود.
در مقابل، برخى فیلسوفان کوشیدهاند تا این رابطه را غیر ممکن جلوه دهند، البتّه تأثیرپذیرى ذهن از خارج را در سطح «قالب و صورت» پذیرفتهاند، شاید یکى از انگیزههاى مخالفت، پیامدهاى منفى قبول افراطى تأثیرپذیرى است که منتهى به «نسبیّت» در معرفت مى گردد، به همین دلیل سعى دارند بگویند که همه معارف مبتنى بر اصول ثابت مى باشند.4