مقدمه
یکى از مباحثى که از دیرباز پیرامون آن سخن گفت شده و پیوسته مورد نقد و ایراد از یکسو، و پاسخگوئى و دفاع از سوى دیگر بوده، مسأله «رجعت» است.
بدین معنى که برخى از آیات قرآن شریف و روایات منقول از خاندان رسالت از بازگشت گروهى از انسانها به دنیا پیش از برپائى رستاخیر گزارش مىدهند، و پیروان آئین تشیع نیز در پذیرش آن کمترین تردید به خود راه نداده، بدین جهت در کتب عقاید و کلام به صورت مختصر و کوتاه از این عقیده سخن به میان آمده و در صورت لزوم به دلایل و شواهدى بر صحت آن اشاره شده است .
اما برخى از نویسندگان مسلمان در گذشته و حال در کتابهاى خود به نقد اصل رجعت پرداخته، شبهاتى پیرامون آن وارد کردهاند.
و به بسا اظهار داشتهاند که این عقیده ریشه اسلامى ندارد و از اندیشهها و عقاید مکاتب و مذاهب دیگر به اسلام سرایت نموده است.
البته عالمان بزرگ اسلامى - که پاسداران مرزهاى عقیده و ایمان هستند، هرگز اینگونه انتقادات و اعتراضات را بدون پاسخ نگذارده، با بیان و قلم، رایت مقدس دفاع از آرمانهاى اصیل اعتقادى را بر دوش کشیدهاند.
از این رو مىبینیم که کتب بسیارى در بررسى عقیده رجعت و نفى شبهات وارد پیرامون آن، نگاشته و هرگاه مخالفان و منکران لبه حمله خویش را تبزتر کردهاند، اینان نیز بر شمار نوشتههاى علمى خود افزوده و چون مشعلهایى فروزان به روشنگرى و هدایت پویندگان راه حق و جویندگان چشمههاى زلال معرفت پرداختهاند.
مثلاً در قرن دوم و سوم هجرى کتابهایى چند بدست توانمند دانشمندان شیعه درباره رجعت نوشته شده، و در قرن چهارم و پنجم شمار آن کاهش یافته و از قرن ششم به این سو گاهگاه نوشتهاى در این زمینه تألیف گردیده است.
همچنانکه در چند دهه اخیر نیز به علت گسترش مخالفتها و انتقادات، به ویژه از سوى برخى مذاهب جدیدالتأسیس، شمارى از عالمان و قلم پردازان به تألیف کتاب مستقل و استدلالى در همین مبحث دست یازیدهاند.
اینک به منظور روشن ساختن اذهان کلیه کسانى که مایلند این مسأله را با کمال بى طرفى مطالعه و بررسى کنند، بحث رجعت را در صفحات آینده بررسى کرده از خلاصه گویى پیروى مىکنیم.
مباحث ما را در این رساله، امور یاد شده در زیر تشکیل مىدهد:
1- مفهوم رجعت.
2- شیعه و رجعت.
3- ظهور مهدى منتظر و رجعت.
4- امکان رجعت از دیدگاه عقل.
5- بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین.
6- زمینههاى مساعد رجعت در قرآن و صحاح و سنن.
7- دلیل وجود رجعت در امت اسلامى.
8- پرسشها و پاسخها پیرامون رجعت.
________________________________________
رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث , حسن طارمى
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معناى «بازگشت» بکار مىرود و در اصطلاح به بازگشت گروهى از مردگان به این جهان همزمان باقیام جهان حضرت مهدى (ع) گفته مىشود، و طبعاً بازگشت این گروه قبل از فرا رسیدن رستاخیز خواهد بود.
روى این اصل گاهى از رجعت در شمار رویدادهاى قبل از قیامت یاد مىشود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذکور مىگردد.
ولى باید دانست که مسأله رجعت از دیدگاه شیعه رویدادى است مستقل از دو موضوع یاد شده (قیامت - و ظهور حضرت مهدى«عج»)، اگر چه بین هر سه موضوع پیوند زمانى برقرار است .
محدث گرانقدر شیعى شیخ حر عاملى مىنویسد:
«مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگى بعد از مرگ و پیش از قیامت است، و همین معنى است که از لفظ رجعت به ذهن خطور مىکند و دانشمندان بر آن تصریح کردهاید» 1.
فقیه و متکلم تواناى شیعى شیخ مفید مىفرماید:
«خداوند شمارى از امت محمد (ص) را بعد از مرگشان و پیش از برپائى قیامت بر مىانگیزد، و این از اختصاصات مذهب آل محمد علیهم السلام مىباشد و قرآن بر درستى آن گواهى مىدهد».2
دانشمند متبحر شیعه در قرآن چهارم سید مرتضى علم الهدى پیرامون رجعت از نظر شیعه مىنویسد:
«عقیده شیعه امامیه چنین است که خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدى (عج) گروهى از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفتهاند، به دنیا باز مىگرداند تا آنان به پاداش یاورى و همراهى و درک حکومت آن وجود مقدس نائل آیند؛ و نیز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مىکند تا از ایشان انتقام گیرد، بدین ترتیب که آشکارى حق و بلندى مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند» 3.
علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل روایات فراوان و ذکر اقوال بزرگان درباره رجعت مىنویسد:
«از دیدگاه ما (شیعیان) رجعت به (گروهى از) مؤمنان راستین و کافران فرو رفته در گرداب کفر والحاد اختصاص دارد و کسى غیر از این دو گروه به دنیا باز نخواهد گشت».4
«از دیدگاه ما (شیعیان) رجعت به (گروهى از) مؤمنان راستین و کافران فرو رفته در گرداب کفر والحاد اختصاص دارد و کسى غیر از این دو گروه به دنیا باز نخواهد گشت».4 از این بیانات و با توجه به احادیثى که در کتب معتبر شیعه گردآورى شده به روشنى بر مىآید که شیعیان رجعت را منحصر به بازگشت گروهى از مؤمنان و کافران مىدانند و بس.
اینان با استناد با دلائل متقن و خللناپذیر معتقدند که بنا بر وعده حتمى الهى، آخرین ذخیره خداوندى، حضرت مهدى (عج) که همنام و هم کنیه پیامبر خاتم و از نسل آن حضرت مىباشد - در روزگارى که زمان آن بر ما پوشیده است، پرده غیبت را کنار مىزند و با ظهور خویش کاخ ستمگران را درهم مىشکند خداجویان را به عزت مىرساند، شوکت مسلمین را زنده مىکند و خفاشان شبهاى تیره را براى همیشه از صفحه روزگار محو مىنماید.
آنگاه همزمان با قیام این رادمر عدل گستر گروهى از مؤمنان و منکران به جهان مادى بازگشته و هر گروه براساس کردار پیشین خود به ثواب و عقاب نائل مىآیند.
5 پى نوشتها: 1- الایقاظ من الهجعه فى البرهان على الرجعه، باب دوم.
2- بحارالانوار 136/53 (نقل از «مسائل السرویه» شیخ مفید).
3- بحارالانوار 138/53 (نقل از رسالهاى که سید مرتضى در پاسخ مردم رى نوشته است).
4- بحارالانوار 138/53.
5- ظهور حضرت ولى عصر وقیام جهانى آن حضرت مورد اتفاق همه فرق اسلامى بوده، و در بسیارى از کتب حدیثى، تاریخى و کلامى دانشمندان مسلمان بر صحت این عقیده تصریح شده است.
براى آشنائى با نظریات و اعترافات شخصیتهاى اسلامى در این زمینه به کتاب فارسى «دانشمندان عامه و مهدى موعود» (نگارش آقاى دوانى) و کتاب عربى «منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر» (تألیف حضرت آیه الله صافى) و دیگر کتب مربوط رجوع شود.
رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث , حسن طارمى ظهور مهدى منتظر و رجعت برخى ناآگاهان چنین پنداشتهاند که ظهور حضرت مهدى (عج) پس از غیبت همان رجعت است، در حالیکه چنین نیست.
زیرا غیبت از نظر شیعه جز زندگى آن حضرت در این جهان ماده به صورت یکفرد ناشناخته چیز دیگرى نیست و شیعه حضرت مهدى را زنده مىداند و در انتظار ظهور حضرتش بسر مىبرد.
اما رجعت به معنى زنده شدن گروهى از مؤمنان و کافران وبازگشت آنان به دنیاست و به هیچ روى با غیبت ارتباط ندارد.
روایات رجعت در کتاب شیعه موجود است و هر کس با مراجعه به آنها در مىیابد که هیچگاه در هیچ روایتى، قیام امام عصر را رجعت نخواندهاند و هرگز کسى آن حضرت را مرده نمىداند تا ظهورش را بتوان رجعت خواند.
گذشته از این، اگر رجعت همان انتظار ظهور منجى باشد، نباید شیعه را به خاطر داشتن چنین اعتقادى نکوهش کرد، چرا که برخى از فرق اسلامى - حتى از اهل تسنن - نیز بر این عقیده بوده و چشم براه ظهور شخصیتى از نسل رسول گرامى هستند.
خلاصه آنکه: مسأله رجعت و ظهور امام عصر (ع) دو رویداد مستقل از یکدیگرند، که یکى از آن دو (قیام حضرت مهدى) مورد تأیید همه فرق اسلامى بوده (اعم از اینکه متولد شده و هم اکنون زنده است و یا در آینده دیده به جهان خواهد گشود) و دیگرى (رجعت) که چنین نیست و فقط شیعى مذهبان درباره آن بحث و گفتگو کردهاند.
البته بر اساس روایات موجود، بین ظهور مهدى منتظر و وقوع رجعت پیوند زمانى وجود دارد، ولى این پیوند هرگز نشانه اتحاد و یگانگى دو مسأله نمىباشد.
نکته دیگرى که از توضیح آن ناگزیریم، این است که: هرگاه ظهور پس از غیبت را رجعت بنامیم، باید در دو مورد بنابر نظر اهل تسنن به رجعت قائم شویم: 1- شکى نیست که حضرت موسى به حکم آیه «و واعدنا موسى ثلاثین لیله...» 17 مدت چهل شبانه روز ازقوم خود جدا شد و دور از انظار آنان زندگى کرد، آنگاه پس از سپرى شدن چهل روز به میان قوم خود بازگشت .
2- طبرى و ابن سعد و دیگران چنین گزارش مىدهند: «هنگامى که رسول خدا دعوت حق را لبیک گفت، خلیفه ثانى از جاى برخاست و فریاد برآورد که: چند تن ازمنافقان پیامبر را مرده مىپندارند.
بخدا سوگند آن حضرت نمرده است، بلکه نزد پروردگار خود رفته است همانگونه که موسى بن عمران به آستان خدا شتافت و چهل شب از دیده مردم پنهان بود، سپس نزد ایشان بازگشت در حالیکه مردم او را مرده مىخواندند.
قسم به خدا، رسول گرامى باز مىگردد و آنگاه دستها و پاهاى کسانى را که به حضرتش نسبت مرگ دادند، جدا خواهد نمود» 18 البته وى پس از گفتگوئى کوتاه با ابوبکر نظر خود را پس گرفت و رحلت پیامبر را باور کرد؛ اما این عبارت نشان مىدهد که ظهور پس از غیبت محال نیست .
در فرازهاى آینده به بررسى براهین عقلى و نقلى بر امکان رجعت و سازگارى آن با معارف اسلامى مىپردازیم و موارد چندى از وقوع بازگشت به دنیا در زمانهاى گذشته را مورد بررسى قرار داده دلائل تحقق آن را در زمان آینده، ذکر مىکنیم .
پى نوشتها: 17- اعراف: 142 - «موسى را براى مدت سى شى به میعاد فرا خواندیم و آن را با ده شب دیگر به اتمام رسانیدیم.
پس میقات پروردگارش چهل شب به طول انجامید».
18- تاریخ طبرى 442/2 - الطبقات الکبرى 266/2.
رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث , حسن طارمى دلیل وجود رجعت در امت اسلامى مکتب تشیع براساس پیروى از قرآن و خاندان رسالت، استوار است، و شیعیان معتقدند که در شناخت و دریافت معارف اسلامى باید به این دو گوهر گرانبها چنگ زد و ازپرتو انوار درخشان این دو منبع پرفیض بهره برد.
شیعه این اعتقاد را نه از پیش خود ساخته، بلکه بنیانگزار آئین اسلام و آورنده شریعت مطهر، یعنى رسول گرامى (ص)، در سخنان گهربار خود پیوسته بر آن تأکید ورزیده و ضرورت پایبندى به رهنمودهاى قرآن و عترت خویش را یادآور شده است .
در حدیث معروف ثقلین بر این نکته به روشنى تصریح شده، آنجا که مىفرماید: انى تارک فیکم ثقلین ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدى.
احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض ؛ و عترتى اهل بیتى.
و لن یتفرقا حتى یردا على الحوض.
فانظروا کیف تخلفونى فیهما.
76 من در میان شما چیزى را برجاى مىگذارم که اگر بدان چنگ زنید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد.
یکى از ایندو از دیگرى بزرگتر است: کتاب خدا، ریسمانى کشیده از آسمان به سوى زمین؛ و عترت من که اهل بیت من هستند.
ایندو به هیچ روى از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند، پس بنگرید که در باره ایندو و براى من چگونه جانشینى خواهید بود .
محدثان بزرگ مسلمان، اعم از شیعه و سنى، این سخن پیشواى گرانقدر اسلام را نقل کرده و در کتب معتبر حدیثى صحت و قطعیت صدور آن را تأیید نمودهاند، بگونهاى که تردیدى در تواتر آن وجود ندارد.
77 قابل توجه آنکه حدیث یاد شده فقط یکبار از لسان مقدس شارع شنیده نشده، بلکه آن حضرت لااقل در چهار مورد این جمله را بیان داشتهاند که عبارتنداز: 1- روز عرفه هنگامى که سوار بر شتر بودند، 2- در مسجد خیف، 3- در روز غدیر به هنگام بازگشت ازحجه الوداع، 4- روز رحلت در آخرین خطابهاى که بر فراز منبر ایراد فرمودند.
از اینرو مىبینیم که بیش از 30 تن از صحابه رسول الله (ص) آن روایت کرده و قریب به سیصد تن ازبزرگان اهل سنت به نقل و ثبت آن همت گماردهاند.
بنابراین تنها راه صحیح آگاهى از حقایق و معارف دینى و تنها طریق نجات ازگمراهى و سرگردانى، دل در گروه قرآن و عترت داشتن است و بس.
ایندو هستند که مبین راه رستگارى بوده ابعاد گوناگون دیانت را مىشناسانند، و باورهاى اعتقادى، فروع فقهى، رویدادهاى تاریخى مربوط به امم گذشته، پایان کار جهان، سراى دیگر و ویژگیهاى آن، دستورات اخلاقى و سایر مسائل اسلامى را بدون خطا و اشتباه بازگو مىکنند و بر امت رسول خاتم است که لحظهاى از ایندو گوهر جدا نشود و هیچگاه بر آندوپیشى نجوید.
و راستى را که سزاوار است شمارى چند از عالمان و محققان فرق اسلامى گردهم آیند و پیرامون چگونگى بکارگیرى این دستور العمل صریح به بحث و گفتگو نشسته نتایج آن را در اختیار امت اسلامى قرار دهند، تا آنان از این رهگذر به ثمرات ارزندهاى دست یابند.
در هر صورت، شیعه بر خود فرض مىداند که هیچگاه عقیدهاى بر خلاف بیانات این دو رکن استوار را نپذیرد و هرگاه ایندو آموزگار صدیق نکتهاى را بیان کردند، بدان ایمان آورد.
حال سخن در این است که روایات بى شمارى از دودمان پاک پیامبر بزرگ اسلام (ص) در دست است، که دلالت بر وقع رجعت مىکند.
در این روایات تصریح شده است که بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى از کافران و گناهکاران به دنیا مقارن ظهور امام منتظر (عج) و پیش از رستاخیز، امر قطعى و مسلم است.
در فرازهاى پیشین سخنى از علامه مجلسى نقل شده که شمار روایات مربوط به رجعت را نزدیک به دویست حدیث معرفى کرده و معتقد به تواتر آنها شده است.
همچنانکه شیخ حر عاملى نیز مدعى تواتر معنوى احادیث پیرامون رجعت گردیده است.
78 این دو دانشمند بزرگ هر یک در کتابى مستقل به نقل اخبار وارده درباره رجعت پرداختهاند، که برخى از آنها را براى نمونه از کتاب شریف «بحارالانوار» مىآوریم .
1- امام صادق (ع) درباره رجعت کنندگان مىفرماید: ان الرجعه لیست بعامه، و هى خاصه، لا یرجع الا من محض الایمان محضاً او محض الشرک محضاً 79.
پدیده رجعت همگانى نیست، بلکه به جمعى محدود اختصاص دارد.
و جز مؤمنان راستین و مشرکان فرو رفته در منجلاب کفر و شرک، هیچکس به دنیا باز نمىگردد.
2- امام باقر (ع) در بیان رجعت از نظر قرآن و نفى نظریه مخالفان و منکران این عقیده به آیه 83 نمل استناد کرده و مىفرماید: اما یقرؤون القرآن: «و یوم نحشر من کل امه فوجا»؟
80 آیا اینان قرآن را نخواندهاند که مىفرماید: «آن روز که از هر امتى، دستهاى را فراهم مىآوریم» ؟
3- امام ششم در همگونى و مشابهت رجعت با ظهور حضرت مهدى (ع) و رستاخیز مىفرماید: ایام الله ثلاثه: یوم القائم (ع) و یو الکره و یوم القیامه 81 روزهاى خدایى سه تایند: روز قبام امام عصر (ع)، روز رجعت و روز رستاخیز.
4- و از هم ایشان در بیان اهمیت اعتقاد به رجعت نقل شده است: لیس منا من لم یومن بکرتنا82 هر کس بازگشت دوباره ما را به دنیا باور نکند، از ما نیست .
5- و نیز یکى از ویژگیهاى انسان مؤمن را اعتقاد به رجعت معرفى کردهاند.
شیخ صدوق در کتاب صفات الشیعه از امام صادق (ع) روایت مىکند: من اقر بسبعه اشیاء فهو مؤمن.
و ذکر منها الایمان بالرجعه.83 هر کس به هفت موضوع اقرار کند، مؤمن است.
یکى از آنها رجعت مىباشد.
بدیهى است که اینگونه روایات با توجه به حدیث روشنگر «ثقلین» تردیدى در صحت اعتقاد به رجعت و وقوع حتمى آن برجاى نمىگذارد.
و راستى آیا شگفتآور نیست که شمارى از بزرگان محدثان شیعه تنها به جرم اعتقاد به رجعت، مورد جرح و طرد قرار گیرند و احادیث بیشمارى که از عترت نبوى آموختهاند، در کتب حدیثى نقل نشود!
دامن سخن را برچینیم و پیش از پرداختن به پرسشها و پاسخها، چکیده این گفتار را بازگو کنیم: 1- «رجعت» به معنى بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى ازکافران و تبهکاران به دنیاست.
و این بازگشت مقارن قیام جهانى امام عصر (عج) و قبل از برپائى رستاخیز به وقوع مىپیوندد.
2- رجعت، امرى است ممکن و هیچگونه امتناع عقلى ندارد.
3- قرآن بر درستى اعتقاد به رجعت گواهى مىدهد و نمونههایى از بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین را گزارش مىکند.
4- رجعت از عقاید مسلم شیعه بوده و احادیث بسیارى در این زمینه از دودمان پاک رسالت رسیده است .
پى نوشتها: 76- سنن ترمذى / 5 کتاب المناقب، باب 32 شماره مسلسل 3788.
77- مدارک روائى حدیث ثقلین توسط پژوهشگران در چندین نوشتار گرد آمده و از آن جمله است: جزوهاى مختصر که به سال 1374 هجرى قمرى از طرف مؤسسه دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه طبع و منتشر شد.
این مؤسسه به ابتکار دو رئیس فقید جامع الازهر شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت و پیشواى فقید شیعه مرحوم آیه الله بروجردى در کشور مصر تأسیس شد و گامهاى ارزندهاى در راه ایجاد تفاهم و رفع موانع وحدت امت اسلامى برداشت .
78- حدیث «متواتر» حدیثى را گویند: که شمار راویان آن به حدى باشد که علم قطعى به صدور آن ازپیامبر یا امام پیدا کنیم.
به عبارت دیگر: احتمال آنکه گروهى از افراد آن را از پیش خود ساخته باشند، نرود هرگاه لفظ حدیث در نقلهاى مختلف آن یکسان باشند، آن را متواتر لفظى گویند، و اگر مفهوم آن با عبارات گوناگون نقل شود، متواتر معنوى خواهد بود.
79- بحارالانوار ج 39/53 حدیث 1.
80- بحارالانوار ج 40/53 حدیث 6.
81- همانجا /63 حدیث 53.
82- همانجا /92 حدیث 101.
83- همانجا /121 حدیث 161.
رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث , حسن طارمى بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین یکى از دلائل امکان رجعت، بلکه یکى از دلائل وقوع آن، وجود مواردى از بازگشت به دنیا در امم گذشته است که قرآن برخى از آنها را بیان فرموده است.
از این آیات مىتوان دریافت که بازگشت مردگان به دنیا امرى است ممکن و قابل قبول که با سنتهاى الهى مخالفت ندارد.
بدیهى است که هدف ازآوردن این آیات، جز اثبات امکان بازگشت به جهان مادى و وقوع آن در امم پیشین چیز دیگرى نیست.
هر چند میان رجعت نزد شیعه و بازگشت افرادى از امتهاى گذشته تفاوتهایى وجود دارد که در احادیث مربوط به رجعت نقل شده است به دیگر سخن: آیاتى که بازگشت افراد از امتهاى گذشته را به دنیا اثبات مىکند، گویاى آن است که رجعت محال نیست و به صورت کم رنگ، در امم پیشین وجود داشته است.
و بنابراین قائلین به رجعت، سخن عجیب و غریبى نگفتهاند.
اکنون آن موارد ازنظر خواننده عزیز مىگذرد: 1- زنده شده گروهى از بنى اسرائیل: «و اذ قلتم یا موسى لن نؤمن لک حتى نرى الله جهره فاخذتکم الصاعقه و انتم تنظرون، ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون 22.
و بیاد آورید آن زمان را که گفتید: اى موسى ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه خداوند یکتا را آشکار ببینیم، پس صاعقه شما را در گرفت در حالیکه مىنگریستید.
سپس شما را بعد از مرگتان برانگیختیم، شاید سپاسگزارى کنید .
در این آیات به داستان گروهى از پیروان حضرت موسى(ع) اشاره شده که خواستار دیدار خدا بودند و چنین خواسته ناروائى سبب نزول عذاب بر آنان گردید و به مرگ ایشان انجامید، ولى خداوند آنان را حیات دوباره بخشید.
مفسران معتقدند که این آیات درباره هفتاد نفر از قوم بنى اسرائیل نازل شده است، همانا که براى میقات پروردگار برگزیده شدند و به سبب جهالت گرفتار عذاب گردیدند: و اختار موسى سبعین رجلاً لمیقاتنا فلما اخذتهم الرجفه قال رب لوشئت اهلکتهم من قبل و ایاى.
23 موسى هفتاد نفر ازمردان را براى میقات ما برگزید، پس چون لرزش شدید آنان را در گرفت، موسى عرضه داشت: پروردگارا اگر مىخواستى من و ایشان را پیش از این هلاک مىکردى.
مىبینیم که در آیه یاد شده به روشنى از مرگ و زنده شدن شمارى از انسانها گفتگو به میان آمده است، اما براى توضیح و اطمینان بیشتر گفتار برخى از مفسران را مىآوریم: بیضاوى در تفسیر «انوار التنزیل» مىنویسد: «مقید کردن کلمه «بعث» به کلمه «موت» از آنروست که گاهى انسان بعد از بیهوشى یا خواب برانگیخته مىشود (که آن را نیز بعث مىگویند)، ولى اینان در اثر صاعقه حیات خود را از دست داده بودند».24 زمخشرى در «کشاف» مىنویسد: «صاعقه آنان را میراند و این مرگ یک شبانه روز به طول انجامید» 25 محمد بن جریر طبرى به نقل از مفسران نخستین اسلام چون سدى مىگوید: «صاعقه آنان را هلاک کرد، سپس برانگیخته شدند و به مقام پیامبرى رسیدند».
26 جلال الدین سیوطى در تفسیر «الدرالمنثور» و تفسیر «الجلالین» بر همین معنى تأکید ورزیده و برانگیختن بعد از صاعقه را به «زنده کردن»، تعبیر مىکند.27 ابن کثیر معتقد است که این گروه در اثر صاعقه مردند، پس آنگاه خدا ایشان را زنده کرد تا به حیات خود ادامه دهند.
28 فخر رازى نیز در تفسیر کبیر خود همین نظر را پذیرفته است.29 مفسران شیعه مانند شیخ طوسى در تبیان و شیخ طبرسى در مجمع البیان نیز بر همین عقیدهاند، و بطور کلى تتبع در کتب تفسیر گویاى آنست که همه نویسندگان کتب تفسیر همگام با مفسران نخستین قرآن مانند قتاده، عکرمه، سدى، مجاهد و ابن عباس بر این نظر اتفاق دارند که هفتاد تن از افراد قوم بنى اسرائیل در اثر صاعقهاى آسمانى جان خود را از دست دادند و خدا بر ایشان مرحمت فرموده براى دومین بار آنان را به دنیا باز گرداند.
در این میان تنها یکى از نگارندگان جدید را مىبینیم که در کتاب تفسیر خود به توجیه آیه پرداخته و برخلاف همه صاحبنظران و پژوهشگران مطالبى را بیان داشته است.
او مىنویسد: «مراد از برانگیختن در این آیه، گسترش نسل کسانى است که در اثر صاعقه مردند؛ چرا که گمان مىرفت به سبب این مرگ نسل ایشان نیز منقطع گردد، امإ؛ّّ خداى یگانه بر آنان منت نهاد و بازماندگانشان را فزونى بخشید تا شکرگزار نعمتهاى حق باشند و مانند پیشینیان خود ناسپاسى نکنند».30 این سخنان یک نوع تفسیر به رأى بیش نیست که رسول گرامى همگان را از آن بازداشت، زیرا این جمله را که «ثم بعثناکم من بعد موتکم» 31 به دست هر عرب زبان یا فرد آشنا به زبان عرب بدهید، مىگوید مقصود آن زنده کردن پس ازمرگ است، و معنائى غیر از این به ذهن کسى خطور نمىکند.
تنها این مورد نیست که این جمله چنین مفادى دارد، بلکه در قرآن موارد دیگرى نیز دیده مىشود که کلمه «بعث» همراه «موت» یا پس از آن ذکر شده است.
حال آیا این مفسر محترم حاضر است تمام این آیات را بهمین طریق تفسیر و تأویل کند؟
اینک سه مورد از آیات یاد شده را مىآوریم: الف: قرآن درباره منکران رستاخیز مىفرماید: و اقسموا بالله جهد ایمانهم لایبعث الله من یموت 32 و با تمام توان سوگند یاد کردند که خدا مردگان را بر نمىانگیزد.
ب: درباره روز قیامت مىفرماید: و الموتى یبعثم الله ثم الیه یرجعون33 خدا مرگان را بر مىانگیزد، سپس بسوى او بازگردانده مىشوند.
ج: و از زبان کافران حکایت مىکند: ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذّین کفروا انْ هذا الا سحرمبین.
34 و هرگاه بگوئى که شما بعد از مرگ برانگیخته مىشوید، آنانکه کفر ورزیدند خواهند گفت: این سخن جز سحرى آشکار نیست.
به راستى آیا با وجود این آیات و آیات دیگر جائى براى توجیه نویسنده «المنار» باقى مىماند و آیا او دلیلى بر این تأویل خود مىتواند ارائه دهد؟
2- زنده شدن مقتول بنى اسرائیل: واذ قتلتم نفسا فادّ ارأتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى الله الموتى ویریکم آیاته لعلکم تعقلون.
35 یاد آورید آن هنگام را که انسانى را کشتید و درباره (قاتل) او اختلاف کردید، و حال آنکه خدا ظاهر کننده آن چیزى است که شما پوشیده مىداشتید.
پس گفتیم بخشى از آن را (گاو) را به قسمتى از (او) بزنید.
این چنین، خداى یکتا مردگان را زنده مىکند و نشانههاى خود را به شما مىنمایاند، شاید خرد خویش را بکار گیرید.
داستان مردى است که به دست خویشان خود مخفیانه به قتل رسیده و قاتلان وى ناجوانمردانه فرد دیگرى را متهم به قتل نمودند؛ آنگاه خدا به حضرت موسى وحى کرد که به همان خویشاوندان فرمان دهد گاو مادهاى را با مشخصاتى معین 36 ذبح کنند و قسمتى از بدن این گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود.
و قاتل خود را معرفى کند.
آنان چنین کردند، مقتول زنده شد و جنایتکار واقعى را شناساند.
پروردگار مهربان پس از نقل این داستان مىفرماید: «و خدا اینگونه مردگان را زنده مىکند»، بدین معنى که رویداد مذکور نشانى از قدرت خللناپذیر الهى بر زنده کردن مردگان بوده و هیچکس را نرسد که به انکار این واقعیت مسلم دست یازد.
در میان مفسران هیچگونه اختلافى پیرامون شرح آیات وجود ندارد، و تنها اختلافات جزئى آنان به کلمه «بعض» مربوط مىشود، و دقیقاً معلوم نیست کدام عضو گاو را با چه بخشى از بدن مقتول تماس دادند.
سیوطى در «الدرالمنثور» طبرى در «جامع البیان» و ابن کثیر در تفسیر خود از سدى، ابن عباس، مجاهد، عکرمه، ابن سیرین و ابن زید نقل مىکنند که در اثر این کار شخص مقتول زنده شد، قاتل خودر را نام برد و از دنیا رفت.37 طبرى در شرح جمله «کذلک یحیى الله الموتى» مىنویسد: «این سخن، خطابى است از خداوند به بندگان مؤمن و احتجاجى است با مشرکانى که رستاخیز را دروغ مىشمردند، بدین شرح که: اى تکذیب کنندگان حیات پس از مرگ، از زنده شدن این شخص مقتول عبرت بیاموزید، زیرا همانگونه که من این شخص را حیات دوباره بخشیدم، مردگان را نیز بعد از درگذشتشان در روز قیامت زنده خواهم نمود.»38 فخر رازى معتقد است که در کلام خدا جملههایى مقدر شده و در حقیقت چنین بوده است: «پس گفتیم که قسمتى از بدن مقتول را به عضوى از گاو بزنید، آنان اینکار را انجام دادند و مقتول زنده شد» که جمله بعدى بر وجود این جمله مقدر دلالت مىکند.
39 زمخشرى و بیضاوى نیز همین نکته را ذکر نمودهاند.
40 در میان مفسران شیعه هم کسى جز این نگفته و یکایک ایشان داستان یاد شده را کار خارق العادهاى مىدانند که بازگو کننده قدرت انکارناپذیر خداوندى است.
اما مفسر بزرگوارى که در بحث آیه پیشین به وى اشاره شده، در اینجا نیز ضمن انکار نظر مفسران بزرگ مدعى شده است که آیه قرآن به هیچ وجه از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمىکند و ناقلین داستان مزبور به خطا رفتهاند.
ایشان آنگاه به توجیهى شگفتانگیز مىپردازد که نقل آن خالى از فائده نیست.
مىگوید: «در کتاب تورات 41 آمده است که هرگاه در سرزمین مقتولى یافت شود وقاتل او ناشناخته باشد، باید گوساله مادهاى را که به شیار نرفته و گاو آهن نکشیده است در درهاى پر باران و کشت ناشده ذبح کنند و آنگاه همه پیرمردان و بزرگان شهرى که به محل قتل نزدیک است نزد گوساله ذبح شده گردآمده دستهاى خود را بر فراز آن گوساله بشویند و بگویند که ما در این خونریزى نقشى نداشتهایم.
آنان اینکار را انجام مىدهند و هر کسى از چنین اقدامى سرباز زند، به عنوان قاتل معرفى مىگردد» .42 سپس مىافزاید که آیات سوره بقره تنها به همین حکم نظر دارد و به هیچ وجه روى از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمىکند.
آنگاه در توضیح جمله «کذلک یحیى الله الموتى» مىگوید: «معنى زنده کردن مردگان در این آیه آن است که در اثر اقدام مزبور و شناسائى جنایتکار واقعى، خون فردى که در معرض ریخته شدن بود و نزدیک بود به جرم قتل قصاص شود، محافظت گردید و انسانى از مرگ حتمى نجات یافت».43 یک چنین تفسیر جز تفسیر به رأى چیز دیگرى نیست زیرا هرگاه مقصود این باشد، بخشى از جملههاى آیه مورد بحث نامفهوم خواهد ماند.
در آیه مىخوانیم: «فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى الله الموتى» ضمیر مذکر به مقتول بر مىگردد که از کلمه «نفس» در آغاز آیه فهمیده مىشود و ضمیر مؤنث به بقره مربوط است و معناى جمله این است که: بخشى از بدن مقتول را به قسمتى از گاو بزنید.
حال اگر مراد آیه این باشد که متهمین دست خود را با آب بشویند و اظهار برائت کنند، این جمله به هیچ وجه معناى درستى نخواهد داشت، و پر واضح است که قرآن رإ؛ّّ نباید بخاطر انطباق بر تورات از ظاهر روشن و صریح آن منصرف کرد.
3- مرگ چند هزار نفر و حیات دورباره آنان : الم ترالى الّذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم؟44 آیا آن کسان را ننگریستى که هزاران تن بودند و به منظور فرار از مرگ از شهرهاى خود رانده شدند، پس خدا به ایشان گفت بمیرید، سپس آنان را زنده کرد.
مفسران درباره این آیات مىگویند که گروهى از بنى اسرائیل - که شمارشان به چهار هزار مىرسید - از ترس طاعون (یا جهاد با دشمنان) شهر خویش را ترک کردند و به سوى سرزمینى دیگر حرکت نمودند، اما خداى توانا این فراریان را میراند و در نتیجه از مقصود باز ماندند، تا آنکه پیامبرى بر اجساد مرده ایشان گذشت و از پروردگار تقاضا کرد که بار دیگر آنان را به دنیا باز گرداند.
خداوند خواسته پیامبرش را اجابت فرمود و آنها را زندگى دوباره بخشید.
گفتهاند که آنان در منطقه فلسطین مىزیستند و مدت مرگشان هشت روز بوده است.
45 ابن کثیر بعد از نقل داستان و بیان اقوال مفسران اولیه قرآن مىنویسد: «در احیاء این مردگان عبرتى است براى انسانها و نشانى است روشن از وقوع معاد جسمانى در روز رستاخیز» 46.
اما نویسنده تفسیر «المنار» که بازگو کننده آراء و نظریات استاد خود «شیخ محمد عبده» مىباشد، در اینجا نیز مانند دو آیه پیشین به انکار معجزات و امور خارق العاده پرداخته و آیه را چنین شرح مىدهد: «غرض این آیه تمثیل است و بس، و مراد این است که گروهى ازمردم مورد هجوم دشمنانى قدرتمند که هدفشان استیلا و حاکمیت بر اینان بود، قرار گرفتند؛ اما از استقلال خود پاسدارى نموده و از بیم مرگ در گروهى چند هزار نفره سرزمین خویش را ترک گفتند.
پس خدا به ایشان گفت: بمیرید، مرگى به معناى خوارى و نادانى.
اصولاً ذلت و جهالت نوعى مرگ است و ظلم و ستیزى و دانش نوعى حیات مىباشد بنابراین گروه مزبور به ذلت و بیچارگى درافتادند و دشمنان بر آنان چیره شدند، و همچنان در این حالت باقى ماندند تا خداوند ایشان را زنده کرد، روح شورش و قیام و دفاع از حق را در ایشان دمید و آنان حقوق حقه خویش را باز پس گرفته با شوکت وآزادگى زیستند».
47 این تفسیر نیز بسان تفسیرهاى گذشته صاحب «المنار» بى اساس است و انگیزه او بر این توجیهات وحشت از اعتراض مادى گرایان بر مفاد این داستان قرآنى است و آن اینکه چگونه خدا گروهى را میراند و بار دیگر آنان را زنده کرد؟
او به خاطر اینکه در برابر این نوع پرسشها و اعتراضات قرار نگیرد، موت و حیات را در این آیه بگونهاى دیگر تفسیر کرده و مقصود از موت را موت اجتماعى دانسته و حیات را نیز به حیات اجتماعى تفسیر کرده است .
ولى با توجه به الفاظ وارد در آیه، بى پایگى این سخنان ثابت مىشود، زیرا شکى نیست که اگر این جملهها را به دست هر فرد آشنا به زبان عرب - که ذهنى پیراسته از این بحثها و گفتگوها داشته باشد - بدهید، او از این موت و حیات همان موت و حیات تکوینى را مىفهمد نه موت و حیات اجتماعى، و مىگوید: مراد آیه این است که گروهى از ترس مرگ فرار کردند و در نیمه راه به فرمان حق مردند، بار دیگر به اذن او زنده گشتند».