دانلود مقاله شخصیت وحقوق زن در اسلام

Word 121 KB 15493 20
مشخص نشده مشخص نشده علوم اجتماعی - جامعه شناسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • جهل و تاریکى، عالم را فرا گرفته بود و اخلاق و معنویت پایمال ابلیس و ابلیسیان گشته بود.

    خدایانِ چوبین به عنوان نمادى از خدا در گوشه خانه و عبادتگاه جاى داشتند؛ امّا در حقیقت، هوى و هوس بود که بر دل‏هاى آنان خدایى مى‏کرد.

    زن به کالایى براى رفع هوى و هوس تبدیل شده بود و در غایت مظلومیّت، فریاد دادخواهى سر داده بود و در این اوان بود که «اسلام» از جزیره‏العرب سربلند کرد و قد برافراشت و به این نداى مظلومیت که نه تنها نداى زن بلکه نداى انسانیّت بود، لبیک گفت و با تعالیم ناب و انسان‏سازش به یارى انسان و انسانیّت شتافت و زن را از ورطه خوارى و ذلّت بیرون کشید و بر قلّه رفیع عزّت نشاند.

    اکنون در بخش دوّم از مقاله خویش، به بررسى موقعیّت و جایگاه زن در اسلام، در سه فصل خواهیم پرداخت: فصل اوّل: جایگاه زن در اسلام؛ فصل دوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت اوّل)(1)؛ فصل سوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت دوّم)(2).
    از نگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند؛ هر دو مخلوق خدایند و هر دو برابر، امّا این برابرى در کمالات و دستیابى به مقامات معنوى و انسانى، بندگى و تعبّد الهى و کرامت وجودى انسان بر سایرین است نه در احکام و وظایف.

    از سوى دیگر، هر دو به یک اندازه در بنیان خانواده، اجتماع و بقاى نسل آدمى سهیمند؛ خداوند مى‏فرماید: «اى مردم، شما را از مرد و زنى آفریدیم و آن‏گاه شعبه‏هاى بسیار و قبیله‏هاى مختلف گردانیدیم.» قرآن به صراحت اعلان مى‏کند که زن و مرد، هر دو، از یک جوهر انسانى و یک نفس واحد، خلقت یافته‏اند و زن مایه آرامش و آسودگى مرد است: «او خدایى است که همه شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید

    در پیشگاه خداوند، زن و مرد هر دو یک مقام دارند و هیچ یک به خودى خود بر دیگرى برترى ندارد؛ چون هر دو از یک جوهرند و جنسیّت مایه برترى آنان بر دیگرى نیست؛ هیچ مردى را بر زنى و هیچ زنى را بر مردى برترى نیست مگر به سبب ایمان و تقوایشان؛ این همان مطلبى است که خداوند در آیه 13 سوره حجرات به آن تصریح نموده است.
    شخصیت وحقوق زن در اسلامجهل و تاریکى، عالم را فرا گرفته بود و اخلاق و معنویت پایمال ابلیس و ابلیسیان گشته بود.

    زن به کالایى براى رفع هوى و هوس تبدیل شده بود و در غایت مظلومیّت، فریاد دادخواهى سر داده بود و در این اوان بود که «اسلام» از جزیره‏العرب سربلند کرد و قد برافراشت و به این نداى مظلومیت که نه تنها نداى زن بلکه نداى انسانیّت بود، لبیک گفت و با تعالیم ناب و انسان‏سازش به یارى انسان و انسانیّت شتافت و زن را از ورطه خوارى و ذلّت بیرون کشید و بر قلّه رفیع عزّت نشاند.

    اکنون در بخش دوّم از مقاله خویش، به بررسى موقعیّت و جایگاه زن در اسلام، در سه فصل خواهیم پرداخت: فصل اوّل: جایگاه زن در اسلام؛ فصل دوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت اوّل)(1)؛ فصل سوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت دوّم)(2).از نگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند؛ هر دو مخلوق خدایند و هر دو برابر، امّا این برابرى در کمالات و دستیابى به مقامات معنوى و انسانى، بندگى و تعبّد الهى و کرامت وجودى انسان بر سایرین است نه در احکام و وظایف.

    از سوى دیگر، هر دو به یک اندازه در بنیان خانواده، اجتماع و بقاى نسل آدمى سهیمند؛ خداوند مى‏فرماید: «اى مردم، شما را از مرد و زنى آفریدیم و آن‏گاه شعبه‏هاى بسیار و قبیله‏هاى مختلف گردانیدیم.» قرآن به صراحت اعلان مى‏کند که زن و مرد، هر دو، از یک جوهر انسانى و یک نفس واحد، خلقت یافته‏اند و زن مایه آرامش و آسودگى مرد است: «او خدایى است که همه شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید در پیشگاه خداوند، زن و مرد هر دو یک مقام دارند و هیچ یک به خودى خود بر دیگرى برترى ندارد؛ چون هر دو از یک جوهرند و جنسیّت مایه برترى آنان بر دیگرى نیست؛ هیچ مردى را بر زنى و هیچ زنى را بر مردى برترى نیست مگر به سبب ایمان و تقوایشان؛ این همان مطلبى است که خداوند در آیه 13 سوره حجرات به آن تصریح نموده است.

    در احکام و وظایف، تفاوت‏هایى براى زن و مرد لحاظ شده است که این تفاوت‏ها بر اساس نوع آفرینش و جایگاه زن در نظام خلقت و طبیعت است و این برنامه و تقسیم وظایف و مسئولیت‏هاى زن و مرد به خوبى واضح و روشن است.

    خدمت به زن و ارزش بخشیدن به اوست، نه تبعیض و بى‏عدالتى.

    اسلام مى‏خواهد زن به مقام والاى انسانیّت دست یابد؛ در سرنوشت خویش دخیل باشد و آن‏چنان که شایسته یک انسان است زندگى کند؛ از همین رو، مسیر کمالش را تعیین و راه را نشانش داده است تا وى به اختیار و اراده خویش، مسیر سعادت برگزیند و به کمال انسانى خویش نایل گردد.

    ارزش و مقام زن اسلام پشت پا به تصوّر خام و باطل تمامى کسانى زد که زن را موجودى پست و فرومایه و دختردار شدن را ننگ خویش مى‏دانستند و مى‏پنداشتند که زن موجودى زاید در نظام خلقت است.

    اسلام به زن ارزش بخشید و به مقابله با اندیشه‏هاى بى‏اساسى پرداخت که زن را بى‏ارزش مى‏دانست.

    زن را به پارسایى فرا خواند و او را نشان خوشبختى و سعادت دو جهان و بهترین گنجینه یک مرد معرّفى نمود و به آنانى که دختران را ناپسند مى‏داشتند، فرمود: «دختران را مکروه مدارید که آن‏ها مایه اُنسند»و طولى نکشید که دختر دار بودن را از ننگ، به گنج مبدّل نمود و فرمود: «هر مسلمانى که دو دختر وى به بلوغ رسند و تا در خانه او هستند با آن‏ها نیکى کند بهشتى مى‏شود.

    اسلام به زن، حقّ اختیار و تعیین سرنوشت داد؛ تا خود، راه خویش را برگزیند.

    در صدر اسلام، دخترى بود به نام «خنساء» که خواستگاران متعدّدى داشت.

    یکى از خواستگاران وى جوان دلیر و شجاعى بود به نام «ابولبابه»؛ که مطلوب «خنساء» قرار گرفته بود.

    «حذام بن خالد»، پدر خنساء، بر خلاف میل دختر خود و بدون رضایت او، وى را به عقد شخص دیگرى آورد.

    «خنساء»، ناخشنود از عمل پدر، نزد پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمد و ماجراى خویش بازگو کرد.

    پیامبر پس از شنیدن ماجرا، فرمود: «خنساء، آیا به کار پدرت راضى هستى؟» پاسخ داد: «هرگز.» آن حضرت فرمود: «پس عقدت صحیح نیست؛ با هر که میل دارى ازدواج کن.» سپس «حذام» را احضار نمود و فرمود: «باید طبق میل دخترت رفتار کنى واو را به عقد آن کسى که مى‏خواهد، درآورى.» او نیز چنین کرد اسلام، ازدواج با محارم را ممنوع ساخت و به زن ارزش حقوقى بخشید تا به همگان اعلام کند که زن کالا نیست، تا مورد مبادله و تبادل قرار گیرد یا به ارث برسد.

    از همین رو فرمود:«این اهل ایمان، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید.» نیز فرمود: «با زنانى که پدران شما با آن‏ها ازدواج کرده‏اند، هرگز ازدواج نکنید؛ مگر آن‏چه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.

    حرام شده است بر شما، مادرانتان، ودختران، و خواهران، عمّه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر، دختران خواهر شما، و مادرانى که شما را شیر داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته‏اند از همسرانى که با آن‏ها آمیزش جنسى داشته‏اید و همچنین همسران پسرانتان که از نسل شما هستند ـ نه پسر خوانده‏ها ـ و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آن‏چه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است.» تعدّد شوهر را نیز منع نمود و فرمود:«و نکاح زنِ محصنه ـ شوهردار ـ نیز براى شما حرام شد ازدواج پیمان زناشویى، پیمان مقدّسى است و رضایت زن، رکن اساسى ازدواج از نظر اسلام است؛ او آزاد است که به اختیار خود، همسر (همسفر زندگى)اش را برگزیند.

    مرد، وظیفه دارد در آغاز پیمان زناشویى و زندگى مشترک، «مهریّه‏اى» را به عنوان پیش کش و هدیه براى همسر خویش در نظر بگیرد و تقدیمش کند و البتّه که این پیش کش منحصر و مختص به زن است و هیچ کس دیگرى در آن سهمى ندارد، از همین رو قرآن مى‏فرماید: «مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر به آن‏ها بپردازید.» و نیز رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «هر که زنى گیرد و در خاطر داشته باشد که مهر او را نپردازد هنگام مرگ، چون زناکاران بمیرد خداوند در آیه 4 سوره نساء از مهریه با نام «صدقه» یاد کرده است که مى‏توان این‏چنین بیان کرد: صدقه از ماده صدق است و از آن رو بر مهریه اطلاق مى‏شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است و از محبّت قلبى و حقیقى وى نشان دارد.

    علاوه بر مهریّه، در تمام مدّت زمانى که زن و مرد با یکدیگر زندگى مشترکى دارند، پرداخت نفقه نیز بر عهده مرد و امرى واجب است که در صورت تخلّف مرد از پرداخت آن، زن مى‏تواند اقامه دعوى کند.

    ارث اسلام، بر خلاف اکثریت قریب به اتفّاق تمدّن‏هاى قدیم که زن را از ارث محروم کرده بودند، وى را سهیم در ارث مى‏داند و مى‏فرماید: «براى اولادان ذکور سهمى از میراث پدر و مادر و خویشان است و براى فرزنان اناث نیز سهمى از میراث؛ چه مال اندک باشد یا که بسیار، نصیب هر کس از آن ـ در کتاب حقّ ـ معیّن شده است.

    طلاق اسلام، طلاق را عملى حلال، امّا منفور مى‏داند و مى‏فرماید: «زن بگیرید و طلاق مدهید؛ زیرا خداوند مردانى را که مکرّر زن گیرند و زنانى را که مکرر شوهر کنند دوست ندارد.

    اسلام، طلاق را اجازه داده است ولى شرایط خاصّى را براى آن در نظر گرفته است تا عملاً این عمل منفور ولى حلال را به تعویق اندازد؛ شاید پشیمانى براى زن و مرد حاصل شود و از این عمل منصرف گردند.

    یکى از این شرایط، لزوم حضور دو شاهد عادل است؛ در صورتى که در ازدواج، وجود شاهد شرط نیست، چون آن‏جا نمى‏خواهد موجب تأخیر خیر گردد.

    در اسلام، حقّ طلاق با مرد است؛ لیکن در مواردى که مرد کوتاهى کند و به وظایف خویش نسبت به همسرش عمل نکند و حاضر به طلاق نیز نباشد، بنابر احادیث و آیات صریح قرآن، حاکم شرع باید به مرد تکلیف طلاق کند و اگر سرپیچى نمود، طلاق را جارى کند.

    نقش زن در اجتماع زن در اجتماع، وظیفه‏اى دارد که از مرد ساخته نیست؛ نقشش بى‏همتاست و بدون شکّ، بقاى زندگى و نسل بشر محتاج وجود وى است.

    به بیان دیگر، او نیمى از پیکر جامعه است ونمى‏توان از او و نقش سازنده‏اش چشم پوشید؛گر چه کج اندیشان روزگار و دایگان دلسوزتر از مادر به بهانه حمایت از حقوق زن، او را از حقّ واقعى‏اش محروم مى‏کنند.

    مى‏پرسند: وظیفه زن چیست؟

    نقش بى‏همتاى او کدام است؟

    آنان که نمى‏دانند یا خود را به ندانستن زده‏اند، بدانند که وظیفه زن، تربیت است؛ او مربّى است و اوّلین کلاس جامعه، دامان اوست.

    در دامان اوست که کودک مهر و محبّت را مى‏آموزد؛ صفا و صمیمیّت را مى‏آموزد و به خود مى‏بالد و شکوفا مى‏شود.از دامان اوست که انسان‏هاى بزرگ پیدا مى‏شوند؛ از دامان اوست که سازندگان جامعه پا به اجتماع مى‏گذارند و از دامان اوست که سعادت برمى‏خیزد.

    او مادر است و وظیفه مادرى و انسان پرورى بر دوش دارد، و چه وظیفه‏اى بالاتر از آن؟

    چه نقشى والاتر و ارجمندتر از آن؟

    کدام مرد مى‏تواند چنان بارى را بر دوش گیرد؟!

    مسئولیتى که نظام طبیعت و خلقت بر دوش زن نهاده است.

    ناگفته نماند که اسلام با حضور زن، کار و تلاش و فعّالیّت‏هاى وى در صحنه اجتماع و بستر جامعه مخالف نیست؛ آن را منع نکرده است، بلکه وظیفه اصلى او را مادرى مى‏داند و تربیت و پرورش انسان‏هاى بزرگ و وارسته.

    در کنار آن نیز به زن اجازه مى‏دهد تا با حفظ حریم و عفّت و پاک‏دامنى و در پوششى محفوظ از تیر زهر آلود نگاه‏هاى هوس آلوده آلوده دلان، در اجتماع حضور یابد و سرنوشت خویش را برگزیند.

    اسلام به منظور پایدارى و استحکام خانواده و جامعه، وظایف اقتصادى و تأمین معاش خانواده را بر عهده مرد و وظیفه همسردارى و مادى را بر عهده زن گذاشته است.

    زن تا زمانى که از سوى شوهر تأمین مى‏شود براى کار در خارج از خانه باید از وى کسب اجازه کند؛ امّا در صورتى که تأمین نشود، نیازى به اجازه او ندارد.

    شاید برخى بپرسند: چرا مرد مسئول تأمین معاش است و زن نه؟

    در پاسخ باید گفت: این تقسیم کار، بر اساس نقش طبیعى آنان است.

    نظام خلقت، رنج‏ها و دشوارى‏هاى باردارى و فرزند دارى را بر شانه‏هاى زن گذاشته است و او ناچار است به طور طبیعى، حدود نُه ماه طفل را حمل کند و پس از آن علاوه بر همه دردها و رنج‏هاى طاقت فرساى باردارى، شب و روز به مراقبت و نگاهدارى از نوزاد خویش بپردازد و از شیره جان خویش در کام وى ریزد تا او رشد نماید و در عین حال، تربیتش را نیز عهده دار باشد.

    با این همه مشقّتى که تحمل مى‏کند و رنج‏هایى که مى‏بیند دیگر تاب وتوانى نمى‏یابد که تأمین معاش خانواده را نیز بر عهده گیرد.

    لذا اوّلین وظیفه زن، مادرى است.

    حقوق اقتصادى اسلام به زن استقلال اقتصادى بخشیده است تا وى، مانند مردان از حقّ، مالکیّت و تصرّف در اموال خویشتن، بدون نظارت و قیمومیّت کسى، بهره ببرد و با اختیار خویش ثروت‏اش را در راهى که نیاز مى‏داند صرف کند.

    حقوق فرهنگى اسلام براى فرهنگ و مسائل فرهنگى اهمیّت ویژه‏اى قائل است؛ از این رو، مسلمانان رابه کسب علم ترغیب مى‏کند و دراین امر، زن و مرد را یکسان مى‏شمرد؛ زنان و دخترانى را که ازدواج نکرده‏اند در کسب علم و معرفت آزادى کامل مى‏بخشد و زنان شوهر دار را نیز از آزادى واجب و مشروع بهره‏مند مى‏سازد.

    در فقه اسلامى، اگر زنى براى آموختن احکام واجب و تکالیف اسلامى و دینى خویش از منزل خارج بشود، معصیتى مرتکب نگشته است.

    اگر شوهر به احکام و مسایل دینى آگاه است واجب است که خودش، به همسر خویش بیاموزد؛ وگرنه حقّ ممانعت از خروج زن، براى فراگیرى احکام، را ندارد.

    حقوق سیاسى یکى از حقوق سیاسى هر فردى، حقّ رأى اوست که براى تأمین و تأثیر سرنوشت جامعه و اجتماعش است.

    اگر با نگاهى دقیق و موشکافانه به تاریخ گذشته بنگریم، خواهیم دید که "رأى" امروز، در حقیقت، شکل پیشرفته "بیعتِ" روزگاران قدیم است.

    در قدیم بیعت مى‏نمودند وامروز رأى مى‏دهند.

    در صدر اسلام، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شخصا با زنان بیعت مى‏نمود و هیچ یک از بستگان و نزدیکان زنى نمى‏توانست که به جاى او با وى بیعت کند.

    این ارزشى است که اسلام به زنان بخشیده است.زن صدر اسلام، زنى است که دوران مظلومیّت زنان را درک کرده است؛ ظلم‏ها و ستم‏هاى بسیارى تحمّل نموده و محدودیّت‏ها و محرومیّت‏هاى بسیارى را شاهد بوده است.

    او رنج زن بودن در آن روزگاران را چشیده است و با ظهور اسلام، از محرومیّت و مظلومیّت به کرامت و عزّت نایل شده است.

    او از دوره تاریک و ظلمانى گذشته به عصر نور و روشنایى قدم نهاده است و مى‏تواند از بهترین الگوهاى زن مسلمان ،در عرصه فعّالیّت‏هاى اجتماعى باشد از این رو، در این فصل به بیان شمّه‏اى از جلوه‏هاى رفتارى آنان در عرصه اجتماع بپردازیم.

    1.

    تحمّل رنج‏ها و سختى‏ها در راه اسلام زمانى که اسلام به تازگى در جزیره‏العرب پاى گذاشته بود و دعوت خویش را منتشر مى‏ساخت؛ در آن فضاى اختناق و خفقان که به شدّت با اسلام و مسلمانى برخورد مى‏شد و کمتر کسى جرأت مى‏نمود به این آیین حقّ و حقیقت گرایش پیدا کند و پشت پا به خدایان چوبین و بى‏جان سرزمین عرب بزند، شیر زنان حقیقت جویى بودند که با آگاهى کامل از پیامدهاى گرویدن به حقّ و شکنجه‏هاى جان فرسایى که از سوى جاهلان جلّاد صفت روزگار انتظارشان را مى‏کشید، اسلام اختیار کردند و مسلمانى برگزیدند.

    زنان، آزادى و آزادگى اختیار نمودند واز قید و بند شیطان صفتان تاریخ نهراسیدند.

    آنان عزّت و سربلندى برگزیدند و در برابر فرومایگان، سر تعظیم فرو نیاوردند و تا آن اندازه راسخ و استوار بودند که مرگ و مردن هم نتوانست آنان رااز پیمودن راه، بازشان دارد.

    از جمله این زنان نامدار، حضرت «خدیجه»، همسر با وفاى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود که در همان آغازین روزهاى ظهور اسلام، مسلمان شد و در روزگارانى که جاهلیّت بر دل‏هاى مردم عرب حکمرانى مینمود و اسلام هیچ پایگاهى نداشت، وى نخستین کسى بود که نور اسلام را به دل خویش راه داد.و در نهایت خشنودى، ناملایمت‏ها و ناهموارى‏هاى روزگار را بر خود هموار ساخت؛ تمام وجود خویشتن را وقف اسلام و مسلمانان نمود و در این راه تا پاى جان ایستادگى ورزید؛ تا آن‏جاى که فرستاده بر حقّ خدا، محمّد مصطفى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، به وى نوید بهشت ابدى عطا فرمود.

    یکى دیگر از این زنان، «سمیّه»، مادر عمّار یاسر است که از نخستین مسلمانان تاریخ بود.

    وقتى ابلیس منشان روزگار، از اسلام آوردن سمیه خبر یافتند، او و همسر و فرزند تازه مسلمان شده‏اش را در بند نمودند و زیر آفتاب سوزان مکّه شکنجه دادند.

    تا از اسلام برگردند؛ امّا آنهانه تنها باز نمى‏گشتند که با هر شکنجه، بیش از پیش در ایمان خویش راسخ‏تر مى‏شدند.

    پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از ریگزار داغى که آنان را در آنجا عذاب مى‏دادند؛ عبور کرد و چشمش به آنان افتاد که در نهایت بى‏رحمى شکنجه مى‏شدند؛ امّا کارى نمى‏توانست بکند جز آن که با سخن خویش، فرجام آنان را در پیش چشمانشان جلوه‏گر سازد.

    آن حضرت به آنان فرمود: «صبر و تحمّل پیشه کنید، اى آل یاسر، پاداش شما بهشت خواهد بود.» در نهایت، سمیّه در زیر شکنجه‏هاى ابوجهل جام شهادت را سر کشید، رنج‏ها را تحمّل ساخت؛ امّا ننگ ذلّت را نپذیرفت.

    او شهید شد و با شهادتش، نامش را در شمار شیر زنان تاریخ به عنوان نخستین شهید اسلام ثبت نمود و تاریخ زن را با نام خود مزیّن ساخت «زنّیره» نام درخشنده دیگرى است که از ایستادگى و پایدارى زنان در راه حقّ وحقیقت حکایت مى‏کند.

    وى زنى روم بود که مسلمان شد و مشرکان مکّه او را به جرم مسلمانى در بند کردند و شکنجه‏اش دادند.

    آنان از وى مى‏خواستند که اسلام را رها کند ولى هرگز نپذیرفت و قدمى به عقب ننشست و آن قدر پایمردى نمود که از شدّت شکنجه دو چشمش نابینا شد.

    او نابینا شد امّا هرگز حاضر نشد چشم از راستى و حقیقت بپوشاند و دست از ایمان و عقیده خویش بردارد.

    «اُمّ شریکِ» عامرى زن دیگرى است که سرگذشتى شنیدنى در پایدارى واستوارى دارد.

    او از قبیله قریش و از طایفه بنى عامر بود.

    او در مکّه مسلمان شد، سپس به طور پنهانى به تبلیغ اسلام در میان زنان قریش پرداخت و آنان را به روى آوردن به این مکتب الهى دعوت نمود.

    سران مکّه از کار او آگاه شدند و وى را دستگیر و سپس از مکّه تبعید نمودند.

    او را سواربر شتر برهنه‏اى کردند و سه شبانه روز، بى‏آب و غذا، رهایش نمودند.او را از مسیر بیابان‏هاى داغ سوزان مى‏بردند و هر گاه مى‏خواستند در جایى بار بیفکنند دست و پایش را مى‏بستند و در برابر آفتاب سوزان مى‏گذاشتند و خود در سایه او مى‏نشستند و غذا مى‏خوردند.

    به او گرسنگى و تشنگى مى‏دادند و تا پاى مرگ شکنجه‏اش مى‏کردند؛ امّا او نه تنها از اسلام برنگشت بلکه آنان را هم مسلمان کرد.

    علاوه بر نمونه‏هایى که ذکر کردیم، زنان دیگرى هم بودند که با عشق به حقیقت و تحمّل رنج‏ها در این راه موجب گسترش و اعتلاى اسلام شدند.

    از جمله این زنان مى‏توان به آن بانوى اصفهانى اشاره کرد که پیش از سلمان فارسى به عشق اسلام، ترک وطن کرده و خود را به محضر پیامبر رسانیده و اسلام آورده و راهنماى سلمان فارسى براى رسیدن به پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شده بود.

    نیز مى‏توان از «امّ ایمن» یاد کرد که پاى پیاده و بدون زاد و راحله، تنها، در گرماى طاقت فرساى بیابان، راه مکّه و مدینه را پیمود تا به پیشگاه پیغمبر برسد.

    تبلیغ از اسلام زنى است به نام «خنساء» که «تماضر» نیز خوانده مى‏شد.

    وى «دختر عمرو بن شرید» و زنى شاعر پیشه از طایفه بنى سلیم و از یاران بود پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله .

    او اسلام را در میان قوم و قبیله خود تبلیغ کرد و آن قدر کوشید تا این که، همه آنان را مشتاق مسلمانى نمود.

    همه آنان او آمدند و به حضور پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شرفیاب شدند و به دین اسلام گرویدند «امّ سلیم»، دختر ملحان بن خالد و مادر انس بن مالک.

    قبلاً همسر مالک بن نضر بود، امّا وقتى که مسلمان شد مالک، از او خشمگین شد و او را ترک کرد و به شام رفت و در همان‏جا وفات یافت.

    پس از آن، «ابو طلحه» که مرد ثروتمندى بود از وى خواستگارى کرد.

    او از بستگان «امّ سلیم»، ولى مشرک بود.

    «ام سلیم» در پاسخ به خواستگارى او گفت: «مى‏دانى خدایى را که تو پرستش مى‏کنى از زمین مى‏روید؟» پاسخ داد: «بله مى‏دانم.» گفت: «آیا حیا نمى‏کنى از این که درختى را به جاى خدا مى‏پرستى؟

    اگر اسلام بیاورى هیچ مهریه‏اى از تو نمى‏خواهم و آن مسلمانى تو مهریه من خواهد بود.» ابا طلحه پاسخ داد: «باید مدّتى فکر کنم».

    ابا طلحه این را گفت و رفت.

    پس مدّتى برگشت و گفت:«اشهد آن لا اله الّا اللّه‏ و انَّ محمّدا رسول اللّه‏»، یعنى سخنت را پذیرفتم و مسلمان شدم.

    «امّ سلیم» نیز پس از اسلام آوردن او با وى ازدواج کرد و بدین ترتیب این زن پاک طینت و مصلحت اندیش، اسلام آوردن خواستگارش را مهریّه خویش قرارداد تا این سان به اسلام خدمت کند حضور در میدان نبرد «امّ زیاد اشجعیّه» از زنان مسلمان و از جمله آن شش زنى است که در جنگ خیبر، همراه با سپاه مسلمانان بودند.

    مى‏گوید: خبر حضور ما در جنگ به پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، به سوى ما آمد و فرمود: با اجازه چه کسى آمده‏اید؟!

    گفتیم: دارو آورده‏ایم تا مجروحان و زخمیان را مداوا کنیم، مهمّات سربازان رانگاهدارى کنیم و...».

    پیامبر سخنانمان را شنید و اجازه ماندن در جبهه را به ما داد زنى دیگر به نام «امّ سنان» مى‏گوید: آن‏گاه که پیامبر مى‏خواست به جنگ خیبر برود، خدمتش عرض کردم: «یا رسول اللّه‏، اجازه مى‏دهید که همراه شما بیایم؟

    مشک‏هاى آب راتعمیر مى‏کنم، مجروحان را مداوا مى‏کنم و...».

    پیامبر فرمودند: «زن‏هاى دیگرى هم در این جنگ شرکت کرده‏اند، و من به آنان اجازه حضور داده‏ام.

    از طایفه خود تو هستند و تو مى‏توانى با ما باشى.

    پس همراه امّ سلمه باش در جنگ خندق نیز زنى حضور داشت به نام «رفیده»، از زنان انصار، که خیمه‏اى بر پا کرده بود و در آن به مداواى مجروحان و زخم خوردگان نبرد مى‏پرداخت.

    هنگامى که «سعدبن معاذ» در آن جنگ هدف تیر دشمن قرار گرفت و زخم خورد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به اطرافیانش فرمود: «او را به خیمه «رفیده» ببرید تا از نزدیک او را ببیند و معالجه‏اش کند.» «رفیده» شخصا مجروحان را مداوا و پرستارى مى‏کرد.

    پیغمبر نیز گاه به دیدنش مى‏رفت و احوالش را مى‏پرسید.

    در جنگ احد، پس از این که مسلمانان در جبهه نظامى شکست خوردند و عدّه‏اى از مردم پیامبر را در میدان نبرد تنها رها کردند، حضرت فاطمه علیهاالسلام همراه عدّه‏اى از زنان مسلمان از شهر مدینه به سوى میدان نبرد حرکت کرد و آب و غذا بر دوش خویش بار کرد و خود را به اُحد رسانید.

    آنان منطقه «اُحد»، به مداواى مجروحان و سیراب کردن آنان پرداختند.

    «فاطمه زهرا علیهاالسلام » در جست‏وجوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود؛ وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دید دستهایش را به دور گردن ایشان انداخت و خون‏ها را از سر و روى‏اش پاک کرد.

    على علیه‏السلام با سپر خویش آب مى‏ریخت و زهرا علیهاالسلام زخم‏هاى پدر را شست‏وشو مى‏داد.

    زهرا علیهاالسلام پس از شستن زخم‏ها، قطعه حصیرى را سوزاند و خاکسترش را بر زخم‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پاشید تا مانع از خونریزى شود.

    توجه به رهبر و رهبرى زنى مسلمان از طایفه «بنى دینار» به نام «سمداء» به میدان جنگ اُحد آمد؛ خبر کشته شدن دو فرزندش یعنى «نعمان» و «سلیم» را که در رکاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏جنگیدند به وى دادند، امّا وى بى‏درنگ و بى‏هیچ توجّه به خبرى که شنیده بود حال پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را جویا شد و گفت: «پیامبر چه طور است؟» گفتند: «الحمدللّه‏، خوب است.» وقتى خبر سلامتى را شنید، بیش‏تر مشکوک شد و گفت: «مى‏خواهم پیغمبر را ببینم.» پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نشانش دادند.

    وقتى پیغمبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دید نفس راحتى کشید و عرض کرد: «یا رسول اللّه‏!

    بعد از سلامتى تو همه مصیبت‏ها برایم آسان است و هیچ غمى ندارم.» سپس بر بالین پیکرهاى بى‏جان دو فرزندش رفت و آن‏ها را بر پشت شترى سوار کرد و به سوى مدینه حرکت کرد تا در آن‏جا به خاکشان بسپرد.زنان عاشورا، حماسه آفرینانى بود که با حضور خود درتاریخ کربلا حماسه آفریدند و نام زن را اعتلا بخشیدند و ثابت کردند که زن مسلمان، موجودى بى‏دست و پا و منزوى نیست که توان حضور در عرصه اجتماع و رویا رویى با مصائب و مشکلات را نداشته باشد؛ زنى است توانا، عفیف، پاک‏دامن، صبور، تیز بین و سرشار از توانایى‏ها و فضائلى که یک زن مى‏تواند داشته باشد.

    زنان عاشورا، بهترین زنانى‏اند که مى‏توانند الگو و تجسّم عینى حضور زن در عرصه‏هاى مختلف زندگى باشند و برخوردها و کنش‏هاى آنان مى‏تواند راهگشاى زن مسلمان امروز و فرداى جامعه باشد.

    در این قسمت از نوشتار خویش، به ذکر نمونه‏هایى از جلوه‏هاى رفتاى آنان مى‏پردازیم.

    یارى رهبرى عدّه‏اى نقل مى‏کنند: همراه زهیر بن قین بجلّى از مکّه برمى‏گشتیم که تصادفا به کاروان امام حسین علیه‏السلام برخوردیم.

    آن‏ها به سوى کوفه مى‏رفتند و ما مجبور بودیم هر جایى که آنان منزل مى‏کنند، منزل کنیم.

    ناراحت بودیم امّا چاره‏اى نداشتیم؛ با این حال، سعى مى‏کردیم که از آن‏ها فاصله بگیریم و دورتر از ایشان منزل کنیم.

    یکى از روزها در یکى از منزلگاه‏هاى بین راه، هنگامى که بر سر سفره طعام نشسته بودیم، شخصى از سوى امام حسین علیه‏السلام نزد ما آمد و سلام کرد و پس از سلام گفت: «زهیر بن قین، ابوعبداللّه‏ مرا پیش تو فرستاده است تا نزد وى بیایى.» با شنیدن این سخن، همه مات و مبهوت ماندند و لقمه‏ها از دستانشان فرو افتاد و غرق در اندیشه شدند، چنان که گویا، عقاب اجل بر سرشان نشسته و مى‏خواهد جان آنان را بستاند.

    «زهیر» مى‏خواست بى توجه به سخنان آن مرد، به غذا خوردن خویش ادامه دهد؛ امّا همسرش (دیلم دختر عمرو) رو به وى کرد و گفت: «سبحان اللّه‏، پسر پیغمبر تو را به حضور خود مى‏طلبد و تو نمى‏روى؟

    چه اتّفاقى مى‏افتد اگر خدمتش برسى و کلامش را بشنوى؟» زهیر به اصرار همسرش از جاى خود برخاست و به سوى خیمه‏هاى امام حسین علیه‏السلام رفت.

    مدّت زمان زیادى طول نکشید که با چهره بشاش و خندانى بازگشت و دستور داد خیمه‏هاى او را جمع کنند و نزدیک خیمه‏هاى امام حسین علیه‏السلام بر پا کنند.

    سپس رو به همسرش کرد و گفت: «تو را طلاق دادم، چون دوست ندارم به خاطر من رنج و زحمتى به تو برسد.

    به سوى قوم و قبیله خود برو.

    من تصمیم دارم با امام حسین علیه‏السلام باشم و جانم را فداى او کنم.» بعد از آن، اموال و مهریّه همسرش را به وى داد و او را به پسر عموهایش سپرد تا به پدر مادرش برسانند.

    در همان واپسین لحظات، هنگام جدا شدن، همسر زهیر رو به او کرد و با چشمانى گریان در حالى که با او خداحافظى مى‏کرد، گفت: «خداوند یار و یاور تو باشد و تو را به خوشبختى برساند.

    از تو تمنّا دارم که روز قیامت نزد جدّ حسین علیه‏السلام مرا نیز به یاد آورى این‏جا زن زهیر بن قین بود که این‏چنین همّت عالى و فکر متعالى از خود نشان داد و همسر خویش را به یارى مولاى خویش، رهبر اسلام، فرستاد.

    در روز عاشورا نیز زنان دیگرى بودند؛ از جمله آنان مادر وهب بن جناح کلبى، دانش آموخته مکتب اسلام اهل بیت علیهم‏السلام .

    او نیز در روز عاشورا درس خویش را به خوبى پس داد و از امتحان الهى سربلند خارج شد؛ آن سان که رفتارش تا پایان جهان درس شد براى زنان آزاده و آزاد منش.

    روز عاشورا، «وهب بن جناح کلبى» به میدان نبرد آمد و نبرد نمایانى کرد و پس از نبردى جانانه به سوى مادر و همسر خویش که با وى به کربلا آمده بودند، بازگشت؛ رو به مادرش ساخت و پرسید: «مادر جان آیا از من راضى شدى؟» مادرش در پاسخ وى چنین بیان کرد: «از تو راضى و خشنود نمى‏شوم مگر آن که در یارى حسین علیه‏السلام کشته شوى.» همسر وهب که آن‏جا بود و این گفت‏وگو را مى‏شنید بى‏تاب شد و اختیار خویش از دست داد و بر حسب علاقه شدیدى که به وى داشت صدا زد: «تو را به خدا قسم مى‏دهم مرا به مصیبت خود مبتلا نکنى و دلم را به درد نیاورى.» امّا این‏جا کربلابود و وادى خون و شهادت و مکان رویارویى حقّ با باطل.

    حقّ، تنها مانده بود و یارى مى‏طلبید و حقّ طلبان مى‏دیدند که باید از جان گذشت، نه یک جان، بلکه اگر صدها جان مى‏داشتند در این راه نثار مى‏کردند و این‏جا جاى تنها گذاشتن حقّ نبود.

    مادر وهب فریاد زد: «فرزندم، به سخن همسرت گوش مسپار و برگرد، برگرد و در راه پسر دختر پیامبر خدا آن قدر نبرد کن تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره‏مند شوى.» وهب، پیام مادرش را شنید و به میدان بازگشت و آن قدر جنگید تادستش از بدن جدا شد.

    در این بحبوحه جنگ و نبرد، همسر وهب، همان زنى که تا چندى پیش، احساسات بر او فایق آمده بود و از رفتن همسرش ممانعت مى‏کرد اکنون عمود به دست به میانه میدان مى‏دوید.

    به سوى همسرش مى‏دوید و فریاد مى‏زد:«پدر و مادرم فداى تو باد، در یارى اهل بیت پاک و حرم محترم رسول خدا نبرد کن.» وهب مى‏خواست وى را به خیمه زنان باز گرداند، امّا او دست بر دامان وهب زد و با وجودى سرا پا خواهش والتماس عرض کرد: «بر نمى‏گردم تا بمیرم.

    سرانجام همسر وهب به دستور امام و رهبر خویش به خیمه بر گشت.

    او مى‏توانست بماند؛ مى‏توانست تا پاى جان در کنار همسرش و دوشادوش وى باشد، هم‏چنان که مى‏خواست، امّا نماند و به فرمان رهبر خویش بازگشت.

    بازگشت تا درس اطاعت و پیروى از رهبرى و ولایت به همه بیاموزد.

    او بازگشت؛ همسرش، وهب، آن قدر جنگید تا شهید شد در پى حجاب و حریم و حرمت حمید بن مسلم، یکى از راویان وقایع کربلا، درباره رویدادهاى عصر عاشورا مى‏گوید: «در غارت خیمه‏ها مى‏دیدم زنان و دختران حسین علیه‏السلام در ندادن روپوش‏هاى خود، سخت پافشارى مى‏کردند و نمى‏گذاردند لشگر به سادگى چادر و معجرشان را از سرشان بربایند، لیکن ناتوانى و داغدارى و اسیرى بالاخره آنان را مغلوب دست ستم مى‏کرد و چادر و معجرشان به غارت مى‏رفت.

    این حقیقتى است که از دشت نینوا و حماسه آفرینى زنان عاشورا نقل شده است.

    آنان اگرچه هر یک داغ عزیزى بر دل داشتند؛ پدر، شوهر، برادر و فرزند از دست داده بودند، ولى با آن حال، در حفظ حجاب خویشتن تا آخرین حدّ توان ایستادگى و پافشارى کردند و داغ عزیزانشان نتوانست باعث سهل انگارى آنان در آن امر شود.

    مى‏دانستند که لشگر شیاطین، حجاب از صورت آنان خواهد ربود؛ اما در برابر کشف حجاب، پایدارى و مقاومت کردند.

    نیز براى این که به همه اعلام دارند که ارزش و عزّت زن به حفظ حجاب است و حجاب مصونیّت است نه محدودیّت، در اوّلین فرصتى که برایشان حاصل شد تا خواسته‏اى داشته باشند، از عمربن سعد درخواست کردند امر کند چادر و روپوش‏هایى را که از آنان به غارت رفته است به ایشان باز گردانند تا بتوانند سر و صورت خویش را از دیدگان نامحرمان بپوشانند زمانى هم که زنان و کودکان اسیر را مى‏خواستند وارد مجلس عبیداللّه‏ بن زیاد کنند، «زینب کبرى» علیهاالسلام ، آینه عفّت و پاکدامنى، در حالى که کهنه‏ترین جامه‏ها را پوشیده بود به طرز ناشناسى وارد مجلس شد و در گوشه‏اى نشست و زنان اطراف او را گرفتند تا از دیدگانِ نامحرمان دور بماند و جلب توجه نکند و این‏چنین نیز شد؛ به طورى که ابن زیاد او را نشناخت و نام او را از دیگران جویا شد.

    نمونه دیگرى از این تلاش مقدس، براى حفظ حجاب و حریم عفّت و پاک‏دامنى در نزدیکى شهر دمشق و از سوى «امّ کلثوم» نقل شده است؛ آن زمانى که کاروان اسراى کربلا را همراه سر امام حسین علیه‏السلام به سوى شام مى‏بردند.

    وقتى کاروان به نزدیکى شهر دمشق رسید، «امّ کلثوم» رو به شمر کرد و گفت: «من از تو در خواستى دارم.» شمر پرسید: چه درخواستى؟

    فرمود: «وقتى مى‏خواهى ما راوارد این شهر کنى، از دروازه‏اى ببر که تماشاچیان کمترى داشته باشد و به سپاهیان نیز بگو سرهاى شهدا را از میان کجاوه‏ها بیرون ببرند و ما را دورتر از آنان قرار دهند تا مردم، کمتر ما را به این حال تماشا کنند.

    سهل بن سعد یکى از کسانى است که در شهر شام حضور داشته و به پیشواز کاروان اسراى اهل بیت رفته است.

    وى مى‏گوید: خود را به مقابل کاروان رساندم و گفتم: «دختر کیستى؟» گفت: من «سکینه، دختر حسینم» گفتم: «من سهل بن سعد از اصحاب جدّتان رسول خدایم.

    آیا فرمایشى دارید؟» فرمود: «به حامل این سر بگو سر را از مقابل ما پیشتر ببرد تا مردم به آن متوجه شوند و به حرم رسول اللّه‏ نگاه نکنند.» سهل مى‏گوید: خود را به حامل سر رساندم و گفتم: «آیا مى‏توانى چهار صد اشرفى بستانى و حاجت مرا برآورى؟» گفت: «چه حاجت دارى؟» گفتم: «سر را از جلوى زنان حرم پیشتر ببرى.» پذیرفت و اشرفى‏ها را گرفت در مجلس یزید هم آن‏جا که زینب على علیه‏السلام ، مجال سخن گفتن مى‏یابد و خطبه مى‏خواند، از کشف حجاب سخن مى‏راند و با لحنى غرّا و آتشین خطاب به یزید (لعنه‏اللّه‏ علیه) مى‏گوید:اى فرزند آزادشدگان، آیا این امر، از عدالت اسلامى است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جاى دهى ولى دختران پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در میان نامحرمان به صورت اسیر حاضر نمایى؟

    تو زنان و کنیزان خود را در حرم ستر و پوشش نگاه دارى، ولى خاندان رسالت را با دشمنان در شهرها و آبادى‏ها بگردانى تا باده نشینان، نزدیکان، بیگانگان، اراذل و اشراف، آنان را ببینند؛ در صورتى که از مردان آنان کسى همراهشان نیست و از حامیان و طرفدارانشان سرپرست و حمایت‏گرى ندارند..

    عزّت و سربلندى حتّى در سخت‏ترین لحظات کاروان زنان و کودکان اسیر و بى‏سرپرست، غارت زده، گرسنه و مصیبت دیده وارد کوچه‏هاى لبریز از جمعیّت و تماشاچى شهر کوفه شدند.

    در این میان یکى از کوفیان خرما و نانى آورد و بین اسیران توزیع کرد؛ امّا امّ کلثوم (دختر على بن ابى طالب علیه‏السلام ) خطاب به آن مرد صدا زد: ما از خانواده پیغمبر اسلام هستیم و مشمول صدقه نمى‏شویم تا این که خرما ونان مردم را قبول نماییم.

    پس رو به کودکان کرد وبه آنان فرمود: هر چه از مردم گرفته‏اید، پس بدهید.

    آنان با وجودى که در نهایت نیاز و احتیاج به سر مى‏بردند و گرسنگى به شدّت آزارشان مى‏داد، نان و خرما رابه صاحبانشان باز گردانند تا به آنان بگویند ما حاضریم رنج گرسنگى را بر خویشتن هموار سازیم امّا عزّت خویش را پایمال نکنیم؛ نه تنها خودمان که حتّى کودکانمان نیز این‏چنین‏اند و عزّت کالایى نیست که بتوان آن را به سادگى از مسلمان راستین ربود دفاع از حریم ولایت عبیداللّه‏ بن زیاد در مجلسى که در کوفه بر پا کرده بود، پس از گفت‏وگوى با حضرت زین العابدین علیه‏السلام نسبت به او خشمگین شد و دستور قتل او را صادر کرد.

    حضرت زینب علیهاالسلام ، مدافع حریم ولایت، با شهامت و شجاعت هر چه تمام‏تر خود را بردامان امام سجّاد علیه‏السلام انداخت و خطاب به ابن زیاد فریاد زد: به خدا سوگند، دست از یادگار برادرم بر نمى‏دارم واز او جدا نمى‏شوم.

    اگر مى‏خواهى او را به بکشى، مرا هم با او بکش.

    مرا با او بکش تا هر دو با هم شویم آسوده از این محنت و غم بدین ترتیب، ابن مرجانه را از تصمیمى که داشت باز داشت دفاع از ناموس اسلام در مجلسى که یزید در شهر شام و در قصر خویش بر پا ساخته و اسیران کربلا را در آن احضار کرده بود، مردى شامى رو به فاطمه، دختر امام حسین علیه‏السلام ، کرد و سپس به یزید گفت: «چقدر مناسب است که این کنیزک را به من ببخشى!» فاطمه، از شنیدن این سخن موى بر اندامش راست شد؛ لرزه سر تا پاى وجودش را گرفت و با بى‏تابى تمام جامه عمّه‏اش را چنگ زد و به او پناهنده شد و گفت: «عمه جان، یتیم شدم و اینک مى‏خواهند مرا به کنیزى ببرند.» زحرف شامى آن کودک بر آشفت در آن آشفتگى با عمّه‏اش گفت یتیمى بس نبود این ناتوان را که خدمتکار باشم این خسان را عمّه‏اش زینب علیهاالسلام رو به وى کرد و فرمود: «نه، این فاسق نمى‏تواند چنین کارى کند.» سپس مانع از تحقّق خواسته مرد شامى شد.

    روشنگرى و بیدار سازى مردم زنان اهل بیت حسینى علیهم‏السلام در تمام دوران اسارت خود از کربلا تا شام، هر کجا که فرصت و مجال مى‏یافتند به روشنگرى و بیدار سازى مردم و آگاه سازى آنان بر جنایاتى که مرتکب شده بودند، مى‏پرداختند و در این راستا حتّى کم‏ترین لحظه‏ها و موقعیّت‏ها را هم از دست نمى‏دادند.

    راوى مى‏گوید:«ابن سعد با اسیران آل پیغمبر آمدند و چون نزدیک کوفه رسیدند، اهل کوفه براى تماشاى آنان اجتماع کرده بودند.

    زنى از زنان کوفه از بالاى بام فریاد زد: «شما از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله‏اید؟» ایشان در پاسخ گفتند: «ما اسیران آل محمّدیم.» پس از آن، زن از بام فرود آمد واز خانه خود براى آن‏ها جامه و لباس و مقنعه جمع کرد و به اهل بیت علیهم‏السلام داد تا خود را بپوشانند آن روز امّ کلثوم، دختر امیرالمؤمنین على علیه‏السلام ، در حالى که صدایش به گریه بلند بود از پشت پرده هودج خطبه‏اى خواند که چنین آغاز مى‏شد: «اى اهل کوفه، واى به حال شما.

    چرا حسین علیه‏السلام را کوچک شمردید و او را کشتید و اموال او را به غارت بردید و زنان او را اسیر نمودید و آن‏گاه بر او گریه مى‏کنید؟

    واى بر شما، هلاکت و بدبختى بر شما باد!....

    مردم کوفه با شنیدن سخنان آتشین و جگر سوز خواهر حسین علیه‏السلام به ناله و فریاد و اشک و زارى افتادند.

    زن‏هایشان گیسو پریشان مى‏کردند و خاک بر سر مى‏ریختند؛ چهره‏هاى خویش را خراش مى‏دادند و سیلى به صورت مى‏زدند و فریاد واویلا سر مى‏دادند.

    مردهایشان نیز مى‏گریستند و از شدّت ندامت و پشیمانى، موهاىِ محاسن خویش مى‏کندند.

    راوى مى‏گوید: هیچ موقعى دیده نشده بود که مردم بیشتر از آن روز گریه کرده باشند در همان روز یا روز دیگر، «زینب کبرى علیهاالسلام با دست خویش به سوى مردم اشاره مى‏کند؛ بدین معنى که اى مردم خاموش شوید.

    از اشاره او، نفس‏ها در سینه حبس مى‏شود؛ زنگ‏هاى شتران از صدا مى‏افتد و سکوت عجیبى همه جا را فرا مى‏گیرد.

    شیر دختر على علیه‏السلام ، زینب علیهاالسلام ، سکوت را مى‏شکند و سخن گفتن آغاز مى‏کند و حمد و سپاس خدا را مى‏گوید و سپس مى‏فرماید: اى مردم کوفه، اى صاحبان مکرو خدعه، آیا بر ما گریه مى‏کنید؟

    هرگز آب دیدگان شما فرو نایستد و ناله‏هاى شا ساکت نگردد...

    شماایمان خود را مایه مکر خیانت در میان خود ساختید و رشته ایمان را بستید و دو مرتبه باز کردید...

    آیا پس از کشتن ما بر ما گریه مى‏کنید و خود را سرزنش مى‏نمایید؟

    آرى، به خدا قسم زیاد گریه کنید و کم بخندید، همانا شما لکّه ننگ و عار روزگار را به دامان خود افکندید که به هیچ آبى نمى‏توان شست و شویش داد...

    واى بر شمااى اهل کوفه، آیا مى‏دانید چه جگرى از رسول خدا شکافتید؟!

    و چه گوهرى از او را آشکار ساختید و چه خونى ازاو بر زمین ریختید؟!

    و چه حرمتى از او هتک نمودید؟!

    کار زشت و ناشایسته‏اى انجام دادید و جنایت بزرگى مرتکب شدید؟!

    و ظلم و ستمى عظیم به بزرگى زمین وآسمان نمودید؟!...

    راوى مى‏گوید: به خدا قسم آن روز مردم را حیران و سرگردان دیدم، آنان گریه مى‏کردند و دستها به دندان مى‏گرفتند.

    پیرمردى را دیدم که در کنار من ایستاده واز اشک چشمش محاسنش‏تر شده است، در حالى که مى‏گفت: «پدر و مادرم فداى شما باد، پیران شما بهترین پیرها، جوانان شما بهترین جوان‏ها و زنان شما بهترین زن‏ها خاندان شما بهترین خاندان‏ها هستند که هرگز خوار و مغلوب نمى‏شوند در شهر شام، در مجلس یزید لعنه‏اللّه‏ علیه، «آن زمانى که آن نا نجیب با چوب خیزران به لب دندان پر خون امام حسین علیه‏السلام مى‏زد و یاوه گویى مى‏کرد.

    عقیله بنى‏هاشم، زینب کبرى علیهاالسلام ، از جاى خود برخاست و با شهامت و شجاعت تمام، فرزند معاویه (علیه‏الهاویه) را مورد خطاب خویش قرار داد و چنان سخنان کوبنده و آتشینى بر زبان راند که تا آن روز هیچ کسى جرأت نکرده بود بگوید و آن سان بى‏پرده و صریح در برابر چشمان جمع فراوانى از بینندگان و شنوندگان تحقیر و سرزنشش کند.

    کورت فریشلر در این مورد مى‏گوید: از زمانى که زینب آن نطق را در مجلس خلیفه اموى ایراد کرد، نزدیک سیزده قرن ونیم مى‏گذرد و هنوز مورّخین اسلامى حیرت مى‏کنند که چگونه یزید بن معاویه، آن هم در حضور تمامى رجال دستگاه خلافت خود آن سخنان تند را از زینب شنید و نطق او را قطع نکرد و فرمان قتلش را صادر ننمود نیز مى‏نویسد: «مورخین اسلامى مى‏گویند؛ همان نطق بود که سبب شده عدّه‏اى به خونخواهى حسین علیه‏السلام برخاستند و انتقام خون او را از قاتلانش گرفتند.

    نیز موّرخین شیعه مى‏گویند: بر اثر همان نطق بود که خلافت اموى طورى متزلزل شد که بعد از مرگ یزید، پسرش معاویه به طیب خاطر از خلافت استعفا داد و گفت: من لیاقت خلافت را ندارم سخنرانى زینب در دمشق، در مجلس یزید بن معاویه...

    قطره آبى بود که ظرف پر را لبریز نمود و مخالفان حکومت بنى امیّه که تا آن موقع قدرت مخالفت را نداشتند یا این که براى مبارزه با بنى امیّه آماده نبودند که جان بسپارند دست از جان شستند و مبارزه با حکومت بنى امیّه را آغاز کردند رساندن پیام مظلومیّت اسلام زنان و دختران عاشورایى هر کجا مى‏توانستند براى مظلومیّت و غریبى و داغ شهداى عاشورا اشک مى‏ریختند و ماتم مى‏گرفتند؛ نوحه سر مى‏دادند و سوگوارى مى‏نمودند تا پیام مظلومیّت آنان و در نتیجه، مظلومیّت اسلام را به گوش جهان و جهانیان برسانند.

    زینبِ حسین علیه‏السلام ، سرقافله زنان اهل بیت علیهم‏السلام ، این گونه در کنار جسم صد چاک و بى‏سر برادرش حسین ناله و شیون مى‏کرد: یا محمّداه، اى جدّ بزرگوار که درود فرشتگان همواره بر تو باد، این حسین توست که در خون غلطان است و اعضایش از یکدیگر جدا شده است و اینان دختران تو هستند که اسیر شده‏اند.از این ستم‏ها به خداوند وبه محمّد مصطفى علیه‏السلام و به على مرتضى علیه‏السلام و به فاطمه علیهاالسلام و به حمزه سّیدالشهدا شکایت مى‏کنم.

    یا محمّداه، این حسین توست که در زمین کربلا برهنه و عریان افتاده است و باد صبا خاک‏ها را بر بدن او مى‏پاشد.

    این حسین توست که از ستم زنازادگان کشته شده است.

    آه وافسوس، امروز روزى است که جدّم رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت.اى یاران محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، اینان فرزندان پیغمبر شمایند که آنان را مانند اسیران به اسیرى مى‏برند نیز آن‏گاه که در مجلس یزید، نگاهش به سر بریده برادر افتاد دست برد و گریبان خود را چاک زد و چنان ناله و شیونى کرد که تمامى اهل مجلس را به گریه انداخت و یزید (لعنه‏اللّه‏ علیه) را ساکت نمود.همان‏سان که ملاحظه کردید به تحقیق، پژوهش و پى جویى در تاریخ جهان و اسلام پرداختیم و نمونه‏هایى از محرومیّت زن در قرون گذشته و تمدّن‏هاى پیش از اسلام را از لابه‏لاى متون و اسناد تاریخى استخراج کردیم و به مرحله نگارش در آوردیم، تا بدانید و آگاه باشید که پیش از اسلام چه ظلم‏هایى بر این مخلوق پر بهاى آفرینش شده است و اسلام با آمدن خود چه خدمتى به وى نموده است؛ چگونه او را از یوغ بردگى، رها و آزاد ساخته و بر تخت کرامت و ارجمندى نشانده است.

    بخوانید و ببینید که قانون‏هاى بشرى با زن چگونه و قانون الهى چه سان رفتار کرده‏اند و مى‏کنند.

    به هوش باشید و فریب گفتارهاى به ظاهر خوش آب و رنگ ولى در حقیقت تو خالى دایگان دلسوزتر از مادر را که دیر زمانى است فریاد دفاع از حقوق زن سر داده‏اند و دم از تساوى زن و مرد مى‏زنند، را نخورید.

    هوشیار باشید و با اندیشه‏اى باز، تحلیل‏گر و تیز بین به قضاوت امر بنشینید و منصفانه داورى کنید: کدام یک ارزش و کرامت زن و جایگاه واقعى اوست؟

    کدام یک تأمین‏گر سعادت و کمال اوست؟

    آن‏چه که آن‏ها مى‏گویند یا آن‏چه که اسلام مى‏گوید؟

    تحقیق خود را به منظور روشنگرى و آشکار ساختن حقیقت، از یونان باستان آغاز کردیم و به امپراطورى روم رفتیم؛ ایران باستان و سرزمین هند را پشت سر گذاشتیم تا به دیار جزیره‏العرب رسیدیم.

    نگاهى به وضعیّت زن عرب پیش از اسلام انداختیم و پس از آن وارد عصر اسلام شدیم.از جایگاه زن در اسلام و برخى حقوق وى سخن گفتیم و سپس براى اثبات این حقیقت که زن مسلمان بر خلاف آن‏چه که دشمنان اسلام مى‏نمایانند، زنى بى‏دست و پا و محبوس دیوارهاى خانه نیست و مى‏تواند حضورى فعّال و چشمگیر در عرصه‏هاى مختلفت زندگى و مسئولیت‏هاى متعدّد جامعه داشته باشد، نمونه‏هایى از جلوه‏هاى رفتارى زنان مسلمان صدر اسلام و تاریخ کربلا را به عنوان نمونه‏هاى عینى و مجسّم حضور زن در اجتماع ذکر کردیم؛ تا شاید گامى هر چند ناچیز در خدمت به انسان و انسانیّت و کرامت و ارزش زن برداشته باشیم.

    همه این‏ها را گفتیم و نوشتیم تا به زنان آزاد اندیش عالم بگوییم که‏اى آزاد اندیشان عالم، بدانید و آگاه باشید که ارزش و بهاى شما بیش از آن چیزى است که دور شدگان از مکتب وحى الهى مى‏گویند.

    شما سرمایه‏هاى هستىِ پهناورید.

    تداوم هستى و نسل بشر در گرو هستِ شماست و سعادت و پایدارى جامعه انسانى در دستان شما.

    پس قدر خویشتن را بدانید و از عزّت و ارزشى که خداوند گیتى نصیبتان نموده است پاسبانى کنید و بدانید که ارزش و کمال شما همان چیزى است که اسلام مى‏گوید، نه آن‏چه که مدّعیان دفاع از حقوق زن ادّعا مى‏کنند.

    به اسلام پناه آرید و با عمل به دستورهاى آن و پایبندى به ارزش‏هاى آن، از ارزش و کرامت خویشتن پاسبانى کنید و طریق کمال و سعادت را بپیمایید.

    با الگوگیرى از زنان مسلمان صدر اسلام و تاریخ عاشورا، وظیفه خویش را ایفا کنید و بدانید که مؤثر و مفید بودن هیچ منافاتى با پاک بودن و پاک‏دامنى ندارد.

    یک بانوى مسلمان مى‏تواند عالى و متعالى باشد و در عین این که در عفّت و پاکدامنى یکتاست، در سرنوشت جامعه خویش مؤثر باشد؛ با حفظ حریم روابط، پوشش و لباس مناسب و عفّت، داخل در اجتماع شود و به کار کوشش بپردازد و همپاى مردان جامعه‏اش پیش رود و مدارج کمال و ترقّى را بپیماید.

    او مى‏تواند و باید چنین باشد، چون سعادت هر جامعه‏اى بسته به زنان و مردان آن است و در این میان، زنان نیمى از جمعیّت هر جامعه‏اى را شامل مى‏شوند؛ از این رو، زنان نقش کارسازى در تعیین سرنوشت آن دارند.

مقاله حاضر به يکى از مباحث روز مى‏پردازد . فمينيسم ، جريانى است خزنده که از متن تفکرات فلسفى و ايدئولوژى غرب برخاست و با طرح ايده‏ها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنيا انتشار يابد و کشورهاى اسلامى را فرا بگيرد . ا

تعریف مسأله و بیان سوالها خداوند متعال نوع انسان را از دو جنس مرد و زن آفریده و تفاوت در جنسیت را مایه بقای نوع انسانی قرار داده است. تفاوتهای جسمی و روحی - روانی زن و مرد ناشی از خلقت تکوینی آنهاست حکمت ها و مصلحت های خاص خود را دارد. این تفاوتها در بعد تشریحی، مسایل فقهی و حقوقی خاص و متفاوتی را برای هر دو جنس به دنبال دارد و باعث شده که احکام آنها در برخی موارد با هم مشابهت ...

اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختيار مى‏داند و او را در مسير تکامل که هدف خلقت است مى‏بيند و هر دو را در يک رديف قرار داده و با خطاب يا ايّها النّاس و يا ايّها الّذين آمنوا مخاطب ساخته است. قرآن با اين خطابش زن را که د

پیشگفتار انقلاب اسلامی ایران، تنها یک جهاد و مبارزه سیاسی برای تغییر یک حکومت یا رژیم طغیانگر و ظالم و مستبد نبود، بلکه نهضت بیداری یک ملت در برابر صف خودکامگی، استعمار و از خودبیگانگی بود. حرکت بیداری برای مقابله با استعمار و برکندن مبانی فرهنگی ، اعتقادی و آئینی یک ملت بود. حماسه‌ای برای احیاء آئین و فکر و اندیشه دینی، اعتقادی و باورهای دیرین و پا بر جای یک ملت بزرگ بود. یک ...

کنوانسیون رفع انواع تبعیضات علیه زنان در تاریخ 18 دسامبر سال 1979 توسط مجمع عمومیسازمان ملل متحد تصویب گردید. این کنوانسیون پس از تصدیق بیستمین کشور، در سوم سپتامبر سال 1981 به عنوان معاهده بین‌المللی به اجرا در آمد. در دهمین سالگرد تصویب این کنوانسیون در سال 1989 حدود صد کشور خود را ملزم به رعایت مواد این کنوانسیون کرده اند. این کنوانسیوه حاصل بیش از سی سال کار کمیسیون سازمان ...

قبل از ظهور اسلام ، کودکان در وضعیت بسیار بدی به سر می بردند ، از حقوق عادی محروم و دستخوش اراده پدرانشان بودند. اگر پدران می خواستند آنها را نگه می داشتند و اگرنه ، برای رهایی از نفقه و هزینه زندگی آنها را می فروختند و یا می کشتند. با آمدن اسلام ، این عادت ناپسند شدیدا مورد مقابله قرار گرفت و اسلام عالیترین توجه را به کودک نمود ، آیاتی که نسبت به حقوق کودک در اسلام وجود دارد و ...

شکي نيست که اين اعلاميه، براي روشن کردن افکار، و جلوگيري از تعديات، و آماده کردن مردم، براي محترم شمردن حقوق ديگران، و تفاهم بيشتر، اثر بسزائي داشته و در حد خود، قدم بزرگي بود که در تاريخ بشريت، برداشته شده است. ولي منظور ما اينست که مي‌خواهيم بداني

بي‌شک يافته‌هاي علمي دانش فراواني از چگونگي تحولات زندگي انسان‌ها از گذشته دور را تاکنون عرضه داشته‌اند. کاوش‌هاي علمي و تاريخي و مدارک و مستندات به دست آمده، جملگي نمايانگر آنند که انسان‌ها به تدريج و در فرايند زمان، از يکسو با پيچيده‌شدن ذهن و اند

نقد و بررسی روابط مالی زن و شوهر در حقوق ایران مقدمه: خانواده هسته مرکزی اجتماع است و نخستین اجتماعی است که شخص در آن گام می نهد و آداب زندگی و اصول و رسوم اجتماعی و تعاون و از خود گذشتگی را در آن فرا می گیرد و کانونی برای حمایت از انسان است[1]. همین که نکاح به درستی واقع شده حقوق و تکالیفی برای زن و شوهر ایجاد می‌شود که حقوقدانان از آن به آثار نکاح تعبیر می کنند. بعضی از علماء ...

چکیده‌: به‌ طور کلی‌، عمر مطالعات‌ تطبیقی‌ در حوزه ‌ نظامهای‌ جزایی‌، از دو قرن‌ تجاوز نمی‌کند.آنچه‌ تا همین‌ دهه‌های‌ اخیر در غرب‌ درباره ‌ حقوق‌اسلامی‌، به‌ عنوان‌ یکی‌ از نظامهای‌ حقوقی‌دنیا وجود داشته‌، بررسیهای‌ مقایسه‌ای‌ در حوزه ‌ حقوق‌ مدنی‌ اسلام‌ بوده‌ است‌. تنها در این‌اواخر، برای‌ غربی‌ها شناخت‌ نظام‌ جزایی‌ اسلامی‌ اهمیت‌ بسیاری‌ یافته‌ است‌. نویسنده این‌ مقاله‌، ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول