کنکاشی در سیمای وخشور ایران آنگونه که از متون دینی برمی تابد
اشو زرتشت اسپیتمان ، هر گاه این نام را بر زبان جاری میکنم غرور و افتخار سراسر وجودم را می گیرد انگار که گم گشته خود را می یابم و تو گویی آتشی در رگهایم بجای خون جاریست و با بردن این نام در درون وجودم زبانه می کشد و نام او را فریاد میزند... چه بسیار افرادی که در درازای تاریخ در عشق این نام سوختند و چه بسیار مردمانی که با تحمل هزاران رنج کوشیدند این نام عزیز را زنده نگه دارند ، آتش ورهرام زبانه بکش زیرا که ما زنده ایم ، اندیشه مزدیسنی زنده است ، این سرزمین اهورایی زنده است و من زنده ام و می اندیشم...
نخواهی که باشد دلت دردمند دل درد مندان بر آور زبند
ره نیک زرتشت آزاده گیر چه ایستاده ای دست افتاده گیر
سیمای آن وخشور همواره در هاله ای راز آمیز در پس پرده تاریخ ایران و جهان پنهان مانده است، فرزانه ای که از یک سو فرهنگ ودایی و اوستایی را فراز بخشید و از سوی دیگر ، دانشمندان یونانی در پیشگاهش شاگرد وار ، زانو زدند. دامنه دیدگاه های او در درازای تاریخ ، فرهیختگانی چون فردوسی ، حافظ و سهروردی را در بر گرفت و فروزه هایش به گونه ای بس شگفت انگیز در تند باد زمانه همچنان روشنی بخش اندیشمندان ماند. آن نابغه بی همتا که بی شک باید وی را بنیانگزار اخلاقیات، فلسفه، عرفان، و حتی شعر بشمار آورد. وی از دانش و بینش چنان ژرفی برخوردار بود که جهان شرق تا غرب همه جا او را حکیم خوانده اند. از فیساغورس تا افلاتون تا هگل و نیچه ، ستایشگر وی بودند. اما براستی او کیست؟ آیا همان انسان سخت کوشی است که گاتها بما نشان می دهد؟ مردی که با تحمل سختی ها و مرارتهای فراوان در راه بیدار کردن وجدان خفته مردمان جهان قدم بر می دارد، همان پولاد مردی که یک تنه با سیاهی جهل و پندارهای اهریمنی به پیکار بر میخیزد و آتش خرد گرائی را در اندیشه انسانها فروزان میکند.
زندگی راستین پیامبران را همیشه هاله ای از استوره فرا می گیرد هر چند در خلال استوره ها ،حقیقت های فراوانی نهفته است. افسانه ها به تدریج برگرد زندگی نامه واقعی حلقه می زنند و کم کم زندگی اساطیری را می سازد.این شکل گیری ممکن است در همان دوران زندگی پیامبر و یا در سالهائی نه چندان دور از زمان او یا در سده های بعدتر انجام گرفته باشد زندگی نامه اشو زرتشت نیز چنین مراحلی را گذرانده است.
استوره داستانی است سرشار از نمادهای آیینی و رمزی ، بویژه نمایه های کیهانی. برای نمونه ماه و خورشید و ستارگان و دیگر چهره های جهان هستی ،به سان انسان در می آیند و در پهنه پندارها ، به نقش آفرینی می پردازند. گاهی هم به گونه ای وارونه، این انسانهای زمینی هستند که به سیمای نیروهای آسمانی نمودار میشوند. تا کنون هیچ چهره ای مانند اشو زرتشت اینچنین سرشار از استوره پردازی نبوده است.
سیمای اشو زرتشت در بخشهای گوناگون اوستا و نامه های پهلوی :
زرتشت پاک دیو ستیز... نیرومند ترین، دلیرترین،تخشاترین،چالاکترین و پیروزترین آفریدگار [یسنای 9 بند 15 و 13] که در جهان خواستار راستی شد [ یسنای 24 بند 5] رد (راهبر) جهان استومند (مادی) [آبان یشت 89] نگاهبان مردمان [تیر یشت 44].
نخستین کسی که نیک اندیشید ، نیک سخن گفت ،نیک رفتار کرد . نخستین آتوربان ،ارتشتار،برزیگر ستورپرور، نخستین کسی که بیاموخت و بیاموزاند.نخستین کسی که ستور (جانداران) را، اشه را، مانترای ورجاوند را و فرمانبرداری از آن را،شهریاری مینوی را ،و همه نهاد های نیک مزدا آفریده را که از آن اشه است،برای خود پذیرفت و دریافت... نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بالانید. نخستین کسی که در جهان استومند (اشم وهو..) را خواند دیوان را نفرین کرد و خستو (معترف) شد که مزداپرست،زرتشتی،دیو ستیز و اهورائی کیش است.اوست نخستین کسی که در جهان استومند ،سخنی را که در دین اهورا به زیان دیوان است، برخواند. اوست پهلوان سراسر زندگی خوش و نخستین آموزگار سرزمین ها، به دستیاری او ، همه مانترای ورجاوند که در سرود (اشم وهو) ست آشکار شد. اوست رد جهانی و مینوی گیتی. اوست ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است .اوست پیام آور دینی که بهترین همه دینهاست...