کنکاشی در سیمای وخشور ایران آنگونه که از متون دینی برمی تابد
اشو زرتشت اسپیتمان ، هر گاه این نام را بر زبان جاری میکنم غرور و افتخار سراسر وجودم را می گیرد انگار که گم گشته خود را می یابم و تو گویی آتشی در رگهایم بجای خون جاریست و با بردن این نام در درون وجودم زبانه می کشد و نام او را فریاد میزند...
چه بسیار افرادی که در درازای تاریخ در عشق این نام سوختند و چه بسیار مردمانی که با تحمل هزاران رنج کوشیدند این نام عزیز را زنده نگه دارند ، آتش ورهرام زبانه بکش زیرا که ما زنده ایم ، اندیشه مزدیسنی زنده است ، این سرزمین اهورایی زنده است و من زنده ام و می اندیشم...
نخواهی که باشد دلت دردمند دل درد مندان بر آور زبند
ره نیک زرتشت آزاده گیر چه ایستاده ای دست افتاده گیر
سیمای آن وخشور همواره در هاله ای راز آمیز در پس پرده تاریخ ایران و جهان پنهان مانده است، فرزانه ای که از یک سو فرهنگ ودایی و اوستایی را فراز بخشید و از سوی دیگر ، دانشمندان یونانی در پیشگاهش شاگرد وار ، زانو زدند.
دامنه دیدگاه های او در درازای تاریخ ، فرهیختگانی چون فردوسی ، حافظ و سهروردی را در بر گرفت و فروزه هایش به گونه ای بس شگفت انگیز در تند باد زمانه همچنان روشنی بخش اندیشمندان ماند.
آن نابغه بی همتا که بی شک باید وی را بنیانگزار اخلاقیات، فلسفه، عرفان، و حتی شعر بشمار آورد.
وی از دانش و بینش چنان ژرفی برخوردار بود که جهان شرق تا غرب همه جا او را حکیم خوانده اند.
از فیساغورس تا افلاتون تا هگل و نیچه ، ستایشگر وی بودند.
اما براستی او کیست؟
آیا همان انسان سخت کوشی است که گاتها بما نشان می دهد؟
مردی که با تحمل سختی ها و مرارتهای فراوان در راه بیدار کردن وجدان خفته مردمان جهان قدم بر می دارد، همان پولاد مردی که یک تنه با سیاهی جهل و پندارهای اهریمنی به پیکار بر میخیزد و آتش خرد گرائی را در اندیشه انسانها فروزان میکند.
زندگی راستین پیامبران را همیشه هاله ای از استوره فرا می گیرد هر چند در خلال استوره ها ،حقیقت های فراوانی نهفته است.
افسانه ها به تدریج برگرد زندگی نامه واقعی حلقه می زنند و کم کم زندگی اساطیری را می سازد.این شکل گیری ممکن است در همان دوران زندگی پیامبر و یا در سالهائی نه چندان دور از زمان او یا در سده های بعدتر انجام گرفته باشد زندگی نامه اشو زرتشت نیز چنین مراحلی را گذرانده است.
استوره داستانی است سرشار از نمادهای آیینی و رمزی ، بویژه نمایه های کیهانی.
برای نمونه ماه و خورشید و ستارگان و دیگر چهره های جهان هستی ،به سان انسان در می آیند و در پهنه پندارها ، به نقش آفرینی می پردازند.
گاهی هم به گونه ای وارونه، این انسانهای زمینی هستند که به سیمای نیروهای آسمانی نمودار میشوند.
تا کنون هیچ چهره ای مانند اشو زرتشت اینچنین سرشار از استوره پردازی نبوده است.
سیمای اشو زرتشت در بخشهای گوناگون اوستا و نامه های پهلوی :
زرتشت پاک دیو ستیز...
نیرومند ترین، دلیرترین،تخشاترین،چالاکترین و پیروزترین آفریدگار [یسنای 9 بند 15 و 13] که در جهان خواستار راستی شد [ یسنای 24 بند 5] رد (راهبر) جهان استومند (مادی) [آبان یشت 89] نگاهبان مردمان [تیر یشت 44].
نخستین کسی که نیک اندیشید ، نیک سخن گفت ،نیک رفتار کرد .
نخستین آتوربان ،ارتشتار،برزیگر ستورپرور، نخستین کسی که بیاموخت و بیاموزاند.نخستین کسی که ستور (جانداران) را، اشه را، مانترای ورجاوند را و فرمانبرداری از آن را،شهریاری مینوی را ،و همه نهاد های نیک مزدا آفریده را که از آن اشه است،برای خود پذیرفت و دریافت...
نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بالانید.
نخستین کسی که در جهان استومند (اشم وهو..) را خواند دیوان را نفرین کرد و خستو (معترف) شد که مزداپرست،زرتشتی،دیو ستیز و اهورائی کیش است.اوست نخستین کسی که در جهان استومند ،سخنی را که در دین اهورا به زیان دیوان است، برخواند.
اوست پهلوان سراسر زندگی خوش و نخستین آموزگار سرزمین ها، به دستیاری او ، همه مانترای ورجاوند که در سرود (اشم وهو) ست آشکار شد.
اوست رد جهانی و مینوی گیتی.
اوست ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است .اوست پیام آور دینی که بهترین همه دینهاست...
نخستین کسی که نیک اندیشید ، نیک سخن گفت ،نیک رفتار کرد .
نیک خواهترین ، شکوهمند ترین،فرهمندترین،برازنده ترین ستودنی، به نیایش:سزاوارترین،بهترین شهریارآفریدگان،شایسته ترین آفریده ای که خشنودی وی خواسته شود [فروردین یشت 88 تا 91 و 152] .
که دینی اندیشید ،دینی سخن گفت و دینی رفتار کرد...پیش از او آشکارا دیوان در این زمین در گردش بودند.
آشکارا کامروا می شدند، آشکارا زنان را از مردان می ربودند و زاری کنندگان را می آزردند [ اشتاد یشت 79 و 80].
زرتشت درویشان را پرستاری کرد...
هرگز دیوها در گفتار زرتشت ستوده نشدند[گزیده های زاتسپرم 31].
همانگونه که او رد برگزیده و آرمانی جهان (اهو)است ، رد مینوی (رتو) و بنیادگزار کردار ها و اندیشه های نیک زندگانی در راه مزداست.اهوراست که او را به نگاهبانی درویشان برگماشت [ سرآغاز یسنا بند 3].
دین مزداپرستی و داد (قانون) زرتشت از همه نهاد های نیک و عاشقانه (اشه نژاد) پزیرفتنی تر است.[سروش یشت هادخت ، 3].
اندیشه اش فراختر از همه جهان بود.
بر تر از هر چیز گیتی، هوش داشت که بانیروی آن ، همه چیز را باز می شناخت.یادی که با نیروی آن، همه چیز را در می یافت.
خردی که میتوانست با آن همه چیز را تشخیص دهد.
جانی که از بسیاری چیزها پاسداری می کرد.فره کیانی و فره هیربدان و میل فراوان به پارسایی داشت.در دلاوری برتر بود و تنی زیبا و نیرومند داشت...پر ارج ترین و مقدس ترین و آگاه ترین.
تن را از نشانه بد ، آرزو و شهوت ،آز و نیار ،خواب زیاد، خود خواهی و فریفتاری، کین ورزی و غیبت، به دور می داشت.آفریدگار اورمزد را می شناخت.
اندیشه نیک را پیراسته می کرد و از آنچه به او می رسید خرسند بود.
از گذرا بودن مال گیتی آگاه بود و فرجام تن را خوب به یاد داشت و در هر زمان و به هر گونه ای در نیایش آفریدگار مهربان ، کوشاتر بود.
وظیفه خود را در دادو دهش به درویشان و ارزانیان (مستحقان) انجام می داد.(استوره زندگی زرتشت.83،120،164) فرهنگ فرهنگ ها که سرچشمه دانائی و گزینش (تشخیص) از آن است...معجزه معجزات، منزه از گمان ، بی مانند...[ مینوی خرد،2] زرتشت در ادب پارسی، به سیمای پیر مغان در آمد کسی که بقول حافظ : به تائید نظر حل معما می کرد ومی گفت که از مصاحب ناجنس احتزاز کنید.
کسی که ستائیده سهروردی بود و از سوی گزارشگر آثار سهروردی ، یعنی قطب الدین شیرازی : حکیم فاضل و امام کامل ، لقب گرفت، کسی که دقیقی توسی جان خود را فدایش کرد.
روانشاد دکتر محمد معین در کتاب مزدیسنا و ادب پارسی با اشاره به اینکه شالوده تصوف ایران اسلامی را ابویزیدبسطامی ریخته یادآور می شود که سروشان جد بسطامی زرتشتی بود.
همچنین عارفانی چون منصور حلاج و شیخ ابوسعید کازرونی نیز در اپتدا زرتشتی بوده اند.
در لغت نامه دهخدا از قول ناظم الاطبا در باره زرتشت آمده:شیخ مقتول و فاضل سهروردی و علامه شیرازی و علامه دوانی و میر صدرالدین و غیاث الدین منصور ، او را نبی فاضل و حکیم کامل دانند.
سیمای آن وخشور در گاتها : بهترین راه شناخت اشو زرتشت، این بزرگترین بینشمند جهان سروده های آسمانی گاتها است، سروده هایی که مردمی ترین سخنان جهان است.
زگفتار پیغمبر راستگوی دل از تیرگی ها بدین آب شوی اشو زرتشت در این سروده ها از آزادی،والایی،راستی،درستی،پاکی،دوری از کژی و فریب، سخن می گوید.
در این سروده ها هیچ گاه انسان را از پروردگار خود نمی ترساند، بلکه همه جا سخن از خدای بزرگ دانا٬ پروردگار هستی بخش٬ اهورامزدا است.
خدایی که باید با دیدی عاشقانه و عارفانه بدو نگریست.
بیاموز آن را که آگاه نیست دلش را بدین بارگه راه نیست پروردگار اهورامزدا نه قومی برگزیده دارد و نه زبان و سرزمین و خانه ای خاص،زرتشت بما می آموزد او کوهی به نام کائنات را برای ذره ای به نام زمین ما نیافریده بلکه او جوهر راستی و سرمنشاء حقیقت و نیکی است.
سروده های گاتها بما می آموزد که خداود مبداء نور و آغاز و پایان این نظام هدفمند اشایی است.
اشو زرتشت او را برتر و پاک تر از آن می داند که درگیر مسائل فرومایه زندگی چند انسان گمراه شود .
اشو زرتشت بما می آموزد که او اهوراست و حقیقت راستی.
پیام زرتشت چیزی بجز آوای برادری و برابری و انسان مداری و آزادی نیست.
او یک آموزگار ارزنده است که جز به آموزش مردم و رهنمود کردن آنها بسوی خوشبختی به چیز دیگری نمی اندیشید.
این فرزانگی و خرد گرائی آشکارا در سروده های گاتها به چشم می خورد.
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خد دانی اگر عاقل و زیرک باشی در گاتها پیامبری را میبینیم که با تحمل مرارت ها می کوشد آدمیان را به راه راست رهبری نماید و راه جویان راستی را به شنیدن پیام بزرگش آشنا و دلبسته نماید و نشان دهد که پیروی راستی در نهایت به خوشبختی جاویدان منتهی می شود.
در گاتها همه چیز جدی و واقعی است .
روح آفرینش بطور شاعرانه در حال استغاثه است و اهورامزدا و امشاسپندان در حال سخن گفتن و گوش دادن و دیدن میابیم.
به استثنای مورد بالا که بطور استعاره ذکر شده همه چیز در گاتها عملی است.دشمنان زرتشت غولهای افسانه ای نیستند.هیچ مار و جن و اژدهائی مردم شهر و روستا را تهدید نمی کند و هیچ پهلوان افسانه ای از مردم پشتیبانی نمی کند ، بجز الهام خرد که آن هم در ورای اندیشه نیک دست یافتنی است...
پروسه ای که بر اثر اندیشه و تفکر عمیق به زرتشت دست می دهد.
زدانش روان را توانگر کنید خرد را همان بر سر افسر کنید خداوند هوش و زمان و مکان خرد پروراند همی با روان هر آن مغز ک او را خرد روشنست ز دانش یکی بر تنش جوشنست در گاتها از معجزات استوره ای خبری نیست.
یک اوستا شناس چنانچه اپتدا گاتها را خوب و دقیق مطالعه کند و بعدا" به یشتها و وندیداد بپردازد در واقع می توان گفت چنین شخصی از عالم حقیقت و خرد ورزی مطلق به سرزمین استوره ها قدم خواهد گذاشت ( که البته آن هم در نوع خود بسیار زیبا و دلنشین است).
در گاتها سیمای پیامبر و ابر اندیشمندی را می بینید که در حال کوشش و تحمل سختی است.
در صورتی که در یشتها همین شخص را با توصیفی دل نشین اما بصورت نیمه خدای افسانه ای مشاهده می کند که ریشه در روحیه شاعرانه و لطیف نیاکان ما دارد.
افکار اصولی در روایات اساطیری یشتها و وندیداد کهن بوده و برخی از آنها مسلما" از گاتهای اشو زرتشت و ریگ ودای هندوها نیز کهن تر می باشد، ولی در مجموع زمان تدوین یشتها و وندیداد بسیار دیرتر از گاتها می باشد.
با مطالعه گاتها به جرات میتوان گفت که زرتشت این خردمند بزرگ، پیش از دیگر اندیشمندان و فیلسوفان جهان به کنکاش و پژوهش در چیستی خود و خدا و ابعاد روحی آدمی و ایزدی پرداخته است.گاهی در درونش آنچنان کشاکشی در می گرفت که بی درنگ به درگاه اهورامزدا پناه می برد چونان [ هات 48 بند 2] و می کوشید تا سروش به درونش راه یابد [ هات 43 بند 12] و بدین سان پرسش و پاسخ اهورائی در می گرفت [ یسنا 24 بند 57 ].
در سراسر گاتها پرسشهای زرتشت از ژرفای درونش می جوشد و موج می زند و گاهی هم یک بخش کامل مانند هات 44 را در بر می گیرد.
کلام وسیمای زرتشت در گاتها از چنان قدرت و صلابتی در شناخت و درک خداوند و اثر نزدیکی به پروردگار برخوردار است که فقط با تکرار سخنان آن وخشور می توان به مفهوم واقعی آنها دست یافت.
رابطه زرتشت با خداوند همه جا از لابلای سخنان گوهر بارش آشکار است.
در کلام او جاه و عظمت پروردگار یکتا پیوسته با عمیق ترین وجهی قابل احساس است و با آن یک نزدیک بی نظیر و قابل اعتماد به خداوند مشهود می باشد.
روی سخن او با آنکه اغلب با انسانهاست ولی گفتگویش بیشتر به یک مونولوگی (سخن یکجانبه) مبدل می شود که طرف صحبت خداوند جان و خرد است ، بشکلی که تو گوئی دوست با دوست سخن می گوید.
در سراسر سروده های گاتها مردی را می بینیم که با وجودی لبریز از عشق به پروردگار با کلامی شیوا و دلنشین در وصف آفریننده نیکی و خوشبختی سخن می راند.سخنانی که برای همه جستجو گران حقیقت و راستی از هر تیره و گروه و قومی است.
اشو زرتشت همه جا بر آدمیان ارج و ارزش مینهد و آنان را والا و با گوهر و منش میداند.
روی سخن او همه جا به همه مردم جهان است.
اشو زرتشت اندیشه خود را در گاتها بر سه پایه و ستون استواری که از هیچ باد و بارانی هیچگاه گزند نخواهد یافت ، بنیاد نهاده و از آن به هیچ روی دور نشده است.
این سه سخن شکوهمند:پندار نیک ، گفتار نیک، کردار نیک است.اگر همه نوشتار های دیگر را در سراسر جهان برسی نمائیم شدنی نیست که بتوان همانند آنها را یافت.
اشو زرتشت در گاتها،خرد پاک و اندیشه نیک و درستی را برای نزدیکی به اهورامزدا بهترین راه می داند.
او می گوید که تنها در پرتو راستی و فروغ درخشان درست کرداری است که میتوان به خوشبختی و آرامش و شادی گیتی و مینو رسید.
آنچه از شخصیت اشو زرتشت در گاتها بخوبی عیان است، وجود مردی است که پیوسته از اهورامزدا می خواهد که به وی کمک کند تا با خرد خود به مردم دانائی ارزانی دارد، آدمیان را به راه راستی و درستی رهبری نماید و تخم مهربانی و پاکدلی و برادری را در میان آنان بپاشد و همگان را از هرگونه گزند و آسیبی به دور دارد.
نیچه چه زیبا او را توصیف می کند: روزی بر فراز کوه آگاهی و دانش مزدا آفریده جانش را فراگرفت.
وهومن و امشاسپندان را دید.آری.
اینک اشو زرتشت برگزیده شده بود.او از ابتدا هم برگزیده بود.
او فهمید که روز را هیچگاه پایانی نیست و شب را هرگز انجامی نخواهد بود.
نیچه این صحنه پایین آمدن از کوه را از زبان زرتشت خطاب به خورشید اینگونه بیان میکند:ای اختر بزرگ.اگر بر آنها که نور نثار میکنی.نمیتابیدی.خوشبختی تو کجا میبود؟
ده سال است که تو اوج گرفته و بر غار من تابیده ای.اگر به خاطر من و عقاب من و مار من نبود.تو تاکنون از نور خود و از این کوره راه به تنگ آمده بودی.ولی هر بامداد ما انتظار قدوم تو را داشتیم و از نور تو تا آخرین حد استفاده نموده و بر تو درود میفرستادیم.
فغان که من از دانش خویش به تنگ آمده ام.همچون زنبور عسلی که بیش از حد عسل گرد آورده..باشد نیازمند انم که دست هایی به سویم دراز شود تا قسمتی از آن را بر آنان نثار کنم.من انچه گرد آورده ام را با رغبت تقدیم و تقسیم خواهم نمود...
این توصیف نیچه بی درنگ انسان را بیاد این بیت می اندازد: عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست سخنی که در جامعه امروز ایران روز به روز کم رنگ تر می شود...
فرجام یافت به درود و شادی رامش فرید شولیزاده یاری نامه: 1: خرده اوستا ، ترجمه موبد اردشیر آذرگشسب 2: یسنا ، ترجمه استاد ابراهیم پورداوود 3: یشتها ، ترجمه استاد ابراهیم پورداوود 4: مزدیسنا و ادب پارسی،دکتر محمد معین 5: پیامبر آریایی ، امید عطایی فر 6: گزیده های زاتسپرم، ترجمه محمد تقی راشد محصل 7: مینوی خرد ، ترجمه احمد تفضلی 8: استوره زندگی زرتشت ، احمد تفضلی ، ژاله آموزگار 9: لغت نامه دهخدا 10: گاتها ، ترجمه و تفسیر موبد فیروز آذرگشسب 11: چنین گفت زرتشت ، فردریش نیچه ، ترجمه مسعود انصاری نخستین نوشتار این جانب در سایت یتااهو به خشنودی اهورامزدا فلسفه آتش در جوهره فرهنگ ایرانزمین کنکاشی در ریشه های فلسفی وجود آتش در فرهنگ و عرفان ایران زمین گفته اند فرهنگ وتمدن هر قومی زائیده محیط زندگی ونوع آب وهوا و خوراک و پوشاک آن قوم است هرگاه محیط زندگی ملتی سرد و یخبندان باشد خوراک و لباس و آشامشان با قومی که در محیط گرم و سوزان زندگی میکند متفاوت بوده و این اختلاف محیط حتی بر اندیشه ونوع برداشتشان از طبیعت و خدا و دین اثر گزارده است.
قوم آرین در اپتدا در جایی بسیار سرد زندگی میکردند که بنا بر نوشته کتاب ارجمند وندیداد ده ماه از سال سرد و زمین مستور از یخ و برف بود و فقط دو ماه هوای آن ملایم بود در نتیجه نور خورشید وآتش از عوامل بسیار سود مند وحتی قابل احترام و ستایش تصور میشد زیرا بدون نور و گرما زندگی برایشان سخت و دشوار بود بطوری که در آن محیط یخبندان وسرد بهشت را جایی تصور میکردند که حرارت ونور خورشید وآتش موجود باشد و بر عکس دوزخ را جایی میدانستند که سرد و یخبندان و تاریک باشد از این جهت در متون آریائی بهشت را جایی روشن و گرم و دوزخ را سرد و تاریک توصیف کرده اند.
همین اختلاف محیط زندگی باعث بوجود آمدن تمدنهای مختلفی شد که قرنها انسانها بر سر آن با ملل دیگر به جان هم افتادند و مردم دیگر را پلید و خدا نشناس و کافر خواندند و کوشیدند تا فرهنگ خود را بر دیگران تحمیل کنند ولو آنکه با جنگ و خونریزی باشد.
زمانی که اسکندر گجسته به ایران حمله کرد ملت ایران دارای تمدن بسیار عالی و دین توحیدی بود در صورتی که یونانیان هنوز در شرک و ضلالت هلنیسم به سر میبردند.
ولی تا آنجائیکه توانستند کوشیدند تا دین و فرهنگ و زبان خودشان را بما تحمیل کنند ولی عاقبت چه شد؟
معلوم است که در پایان گرچه ما با شمشیر سربازان اسکندر ملعون مغلوب شدیم ولی دشمن خود را با فرهنگ خود در هم شکستیم و دین وفرهنگ و تمدن خود ما بوسیله همان یونانیها در کشور هلن یا یونان آنزمان گسترش یافت.
با وجود این همه تاخت و تاز به این خاک اهورایی وکوششی که بیگانگان در تحمیل کردن مسلک و مرام و آیین خود به ما ایرانیان داشته اند خوشبختانه باز هم این گستره فرهنگ ایران زمین بود که بر آنان چیره آمد و فرهنگ و نام و مرام و تفکر ایرانی پاینده ماند.
فرهنگ آتش و فلسفه وجودی آن در درازای تاریخ با آماج های فکری مردم آرین و سرزمین اهورائی ایران ویج پیوندی ناگسستنی خورده است.
در این جستار قصد آن داریم که بصورتی فشرده مروری بر تارخچه آتش در فرهنگ آریابوم داشته باشیم.
آتش عنصری است خاص ، زیرا دست نیافتنی است.
آب ، خاک و هوا ، آخشیج هائی هستند که که بوسیله موجودیت مادی انسان یعنی قوه لامسه او قابل لمس هستند اما آتش عنصری است که ماهیت مادی او را میبینیم اما همواره دست نیافتنی است ، زبانه کشیده و موج زنان به سوی بالا حرکت می کند و این نکته را یاد آوری می کند که روزی ما نیز چونان شعله های سرخ رنگ و مواج او به بالا و بسوی معبود خواهیم شتافت.
بواسطه آن که نیاکان ما در اعصار کهن در منطقه ای بشدت سرد سیر میزیسته اند همواره نور آفتاب و گرمای آتش برای آنها لازمه اپتدائی زندگانی و مسبب تداوم حیات بوده از این روست که تا این حد در حفظ و ستایش این دو نعمت خدادادی کوشا بودند.
تا آنجا که کتاب در بندهش مراد از آفرینش نور وآتش را چنین توصیف می کند: اهورامزدا خدای جهان افرین آتش را از عالیترین و برترین خصیصه خویش افریده است.
چه اتش نیز برترین افریده مادی او و نوربخش و روشنی دهنده جهانیان است.
فروغ یا نور اتش از روشنی بیکران یعنی جایگاه اهورامزدا مایه میگرد این فروغ ذره ایست از نور جاویدان و پایان ناپذیر ذات پاک خداوندی.پس از افریده شدن اتش ، فروغ روشنائی بیکران اهورایی بدان پیوست.
زیبایی شعله های نورانی وفروزان اتش از همان فروغ ایزدیست.
یعنی ان شعله هاب تابناک که در هنگام اشتعال رو به بالا میرود و چه زیباست بقولی ایدون خوب پیکر است.
و یا در کتاب روایات پهلوی نیز آمده: پروردگار پاک، اتش را از اندیشه افرید و فروغش را از روشنی بیکران افرید.
بطور کلی همه افرینشها در اغاز در اندیشه اهورامزدا افریننده کل جهان بودند سپس او جنبه مادی به انها داد، اتش این پدیده برتر که کنایه از اندیشه است در وجود همه ما شعله ور است.
در جائی دیگر و در کتاب صد دربندهش ، کرده (در) 79 داستانی شیرین از آتش روایت میشود:چون پروردگار تعالی همه این عالم را بیافرید اتش به جهان نمی امد و گفت به جهان مادی نروم زیرا چون هزار سال از روزگار زرتشت اسپنتمان که انوشه روان باد بگزرد مردم از کلام حق دست باز دارند و مرا خوار دارند و هرچه زرتشت در حق من و دگر افریده های نیک خدای تعالی نگاه داشتی و فرموده باشی بجای گزارند و مرا با پلیدی ها بیالایند و خواری که با من بتوان کردن، بکنند.و...
و باز در کتاب بندهش چنین آمده : نور و آتش که منبع ان است برای ادامه حیات گیتی از عالم مینوی(روحانی) به جهان مادی فرو فرستاده شد و حرارت غریزی و اتش درون مردمان ، از انست که پس از خاموشی پیکر جاندار، به سردی گراید و حیات قطع گردد.
آتش است این بانگ نای و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد گروهی معلوم الحال از راه گژاندیشی و نادانی می گویند ایرانیان باستان آتش پرست بودند و آتش را خدا میدانستند و...
رخنه این شاعبه در لایه های مختلف اجتماع ضمینه این اشتباه بزرگ را پیش آورده.
اما براستی چرا زرتشتیان بهنگام نماز و نیایش رو به فروغ و روشنایی مینمایند؟
پاسخ این پرسش چنین است:این نور نماینده فروغ مینویست که در دل هر کس جای دارد و برای زندگی و آبادانی او را گرما ونیرو میبخشد.
آتش دوستداری که از فروغ بی کران و روشنائی سرشار بارگاه اهورامزدا سرچشمه گرفته و درون دل هر کس نهاده شده است.
ای نماز گزار نمازت را ، نیایشت را با دل پاک و روشن به آرامی و خلوص نیت بخوان و بدان ، این روشنایی که قبله گاه و پرستش سوی خود کرده ای پرتوی از روشنی جاویدان است که خداوند در دل مردمان نهاده است.
در مبحث خدا شناسی ادیان توحیدی یکی از موارد مشترک ذات مطلق و یگانه پروردگار است.
خداوند خود را نور مطلق تمام جهان معرفی میکند بطوری که در قرآن خود را نور آسمانها وزمین (نور السماوات و الارض ) و در دین یهود خود را نور کل جهان و در دین بهی خود را نور مطلق جاویدان معرفی میکند.
موسی در صحرای سینا در مقابل بوته ای با او سخن میگوید که شعله های نور از آن زبانه میکشد اما این آتش چون آذر زرتشت نه بو دارد نه دود و نه میسوزاند.
موسی از خداوند میخواهد ذره ای از ذات خود را به او نشان دهد پس آنچنان انفجار و گستره ای از نور را مشاهده میکند که از هوش میرود.
مسیح پیامبر مهر (پیام آور نور) در جای جای انجیل از پدر آسمانی سخن میراند که نور مطلق است.
همان گونه که محمد پیامبر مسلمانان در معراج خود پس از عبور از سدرت المنتهی به جایی رسید که با ذات و نور مطلق پروردگار به اندازه یک کمان فاصله داشت.
آورده اند که حضرت اشو زرتشت پیامبر پاک سرشت آتشی به همراه داشت که خود به خود افروخته بود و بی دود، کسی را نمی آزرد و زوال نداشت این کنایه از آتش حقیقت خداوندی است که در پرتو تعلیمات آن وخشور بزرگ همه را بسوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود و آلایش در آن راهی نداشت و برای فروزش آن آلات و ادوات مصنوعی در کار نبود و جز فروغ بخشی آن را اثر دیگری نبود، بواقع مظهر تابش حقیقت ونور معرفت الهی بود.
از این رو بر هر زرتشتی بایسته است که دل خود را آتشکده آن سازد و با حرارت حقیقت و راستی خود واطرافیان را به جلو پیش ببرد.
و از نور بیزوال وبیدودش خویش و بی گانه را روشن و به جاده حقیقت دلالت نماید.
بشود که چنین آتشی در دل مردمان همواره فروزان و پرتو افکن باشد.
اگر روزگاری خورشید بمیرد، همه موجودات ساکن بر زمین که هستی از گرمی او دارند خواهند مرد.
آن هنگام که خدای نا کرده اتش ایمان در دلها خاموش شود باید فاتحه انسانیت و بشریت را نیز با آن خواند مولوی میفرماید: رو تو زنگار از دل خود پاک کن بعد از آن،آن نور را ادراک کن نور حق ظاهر بود ایدر ولی نیک بین باش اگر اهل دلی اگر زرتشتیان بهنگام نیایش رو بسوی نور و فروغ دارند مانند نور خورشید، ماه، چراغ، شمع و نور آتش افروخته بدان سبب است که روح مصفای خویش یعنی قلب و وجدان خود را در برابر انوار محسوس مرئی متوجه نور حقیقت وفروغ آمیغی خداوند سازند تا بکلی از جسمانیت وتیرگی مبری وپاک شده خود را به معبود ازلی و مینوی نزدیک ببیند.
در کرده یکم از هفتن یشت بزرگ امده است: ای خدای هستی بخش دانای بی همتا، ما در برابر این نور که پرتویی از انوار توست به نماز و نیایش تو میپردازیم و اقرار میکنیم که مدیون و سپاسگزار تمام بخششهای تو هستیم و بوسیله نیک اندیشی ونیک گفتاری ونیک کرداری رسیدن به تو را خواستاریم.
با توجه به انچه که در بند بالا آمد چنین میفهمیم که یک زرتشتی خدای بزرگ یکتا را که آفریننده نور است در مقابل مظهری از انوار، هر چه باشد نیایش مینماید.
بر انگاه بود اتش خوبرنگ چو مرتازیان را مهراب سنگ مپنتدار کآتش پرستان بدند پرستنده پاک یزدان بدند این دو بیت از حکیم بزرگ، فردوسی توسی بخوبی بما گوشزد میکند همان گونه که اعراب، کعبه را که خانه ای از سنگ است ، مهراب ستایش خدا قرار داده و یهودیان بیت المقدس را و...
زرتشتیان نیز نور و روشنایی را قبله سوی نیایش پروردگار میدانند.
اوستا بر این سخن تاکیدی دوباره دارد: ای خدای هستی بخش دانای بی همتا که بخشاینده همه چیز و از دیده ظاهر بین ناپدیدی ، این نور که در برابر ماست، نور افرینش تو میدانیم و به منزله قبله میشناسیم و بوسیله ان که ذره ای از انوار توست ، خواستاریم که خود را به نور حقیقت تو رسانیم، ای خدای هستی بخش دانای بی همتا بشود که به ضمیر پاک تو برسیم.
در فرهنگ مزدیسنا هستی آتش بر 7 مقیاس سنجیده شده: ( سپنیثت ): عالی ترین نوع آتش می باشد .آتشی است که در عرش اعلی در گروسمان (گرودمان) فروزان است و آتشی است مینوی و درونی و نور کل است و کنایه به ذات پاک پروردگار می باشد که روح کل و پدید آورنده خلقت کل جهان مادی و مینوی است.
راستی عشق اتش سرکش بود هر دو عالم گرم از این اتش بود (برزی سونگهه): که به بزرگ سود ترجمه شده و آن آتشی است که در جامدات ، سنگ وآب نهان است و به اسم عمومی آتش ورهرام(بهرام) یا آتش پیروزی مشهور است.
( وهوفریان ): آتشی است که در کالبد وجودی انسان قرار دارد و همان حرارت غریزی است و نشانه حیات است به زبان ساده تر همان نیروی گرما بخشی است که وجود مادی انسان را در دمای 37 درجه زنده نگه میدارد.
(اوروازیشت): آتشی است که در گیاهان ورستنی ها و چوبها موجود است و باعث حیات وشادابی و بالندگی آنها میشود.
(وازیشته): آتشی است که در همه ذرات ورعد وبرق وجود دارد و نتیجه دو نیروی همستار یا ضد (مثبت و منفی) است.
( فرّ ): موهبتی است اهورایی و آتشی است که خداوند آن را در وجود انسانها با نسبتی متغیر قرار میدهد و مایه برتری روحی وفکری انسان است(هوش واستعداد) (آتش معمولی): آخرین نوع آتش که خارج از ساختار 6 مورد یاد شده است که با چوب وهیزم میسوزد و جز جنبه مادی و فیزیکی جنبه دیگری ندارد مگر انکه فروغش ما را به فروغ بی کران و جاودانی اهورامزدا رهنمون گردد و نور ان ما را بیاد نور کل هستی یا شیدان شید یعنی پروردگار یکتا بیاندازد.
کلا" نگریستن به زبانه های فروزان و درخشان اتش که موج زنان رو به بالا میرود روح انسان را تکان داده و به جنبش در می اورد و انسان را به یاد اتش ایمان و خدا شناسی که دردرون اوست می اندازد.
اتشی که الودگی های درونی را میسوزاند و قلب را که مرکز تجلی انوار الهی است پاک میسازد.
ادامه مبحث را با مثالی ادامه میدهم همه شما منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یا کتیبه بیستون داریوش شاه را به خوبی میشناسید فرای ارزش معنوی این آثار بواسطه آنکه انها قسمت مهمی از تاریخ و شناسنامه یک ملت بزرگ هستند مایلید که به دقت نگهداری شوند و شایسته است که در حفظ انها کوشا بود همین فرمول در مورد آتش ایران شاه پارسیان هند واقع در آتشکده اودوادا و یا آتش ورهرام موجود درآتشکده یزد صدق میکند.
این آتشها یک هویت هستند که از نیاکان پاکمان بجای مانده اند و در موزه هائی بنام آتشکده نگهداری میشوند بواقع آنها یادآور دوران شکوه مند ایران و تفکر مزدیسنا میباشند پس بایسته است که در حفظ این هویت ریشه ای ایران زمین کوشش نمود.
پیشینه آتش ورهرام تخت نشین شده در آتشکده یزد: در زمان فرمانروایی ساسانی در ایران 3 آتشکده پر ارج بودند و دلیلش هم قدمت ودیر پایی آنها بود از این رو انها را آتش ورهرام یا آتش پیروزی نام نهاده بودند (اذر برزین مهر، آذرگشنسب،آذرفرنبغ) در سیر هزاران ساله تاریخ پرشکوه این سرزمین بزرگ همواره آتشکده ها و چاشته های کنار آنها جایگاهی بوده برای تحقیق ژرف در علوم و تدوین فنون و گسترش دانش بواقع مرکزی که مرجع دانسته های روزگار خود بوده است از پزشکی گرفته تا نجوم و علوم فلسفی و الهی و اجتماعی و ...
بواقع میتوان آن را دانشکده ای کوچک دانست.
یکی از آنها آتش ها آذرفرنبغ نام داشته نخستین بار جمشید پیشدادی در آتشگاهی بر فراز کوه فرهمند خوارزم آن را قرار داد و در زمان شاه گشتاسب کیانی از خوارزم به کوه روشن در کابل بردند، سپس انرا به شهر داراب گرد در استان پارس اوردند و در اتشگاهی با شکوه جای دادند.
انوشیروان دادگر ، کسری نام آور در دوره فرمانروایی خود بر ایران فرمان داد تا اذرفرنبغ را از دارابگرد به کاریان پارس(نزدیک فیروزآباد کنونی) آوردند و در آتشکده ای بهمین نام قرار دادند.
این آتش تا صده دهم هجری در آنجا میسوخت ولی بواسطه کینه ورزی وافراط گرایی که در زمان صفویان به اوج خود رسید برای رهانیدن از دست اندازی آنها به محلی که در آن زمان کثه نامیده میشد انتقال یافت و در آتشکده آن شهر نگهداری شد در همان سالها شهر یزد ، کثه را در بر گرفت تا جایی که تنها نام آن بر روستائی در کنار شهر باقی ماند.
گسترش تدریجی شهر یزد باعث آماده شدن ضمینه برای تخریب اتشکده کثه شد و زرتشتیان را واداشت که اتش ورهرام را برداشته و آن را به غاری در کوه شگفت یزدان بین عقدا و پارس بانو برده و در آنجا نگهداری کنند.
آتش ورهرام مدتی در آن غار بود سپس بمدت 200 سال در روستاهای زرتشتی نشین اطراف یزد مانند هفت آدر عقدا،شریف آباد اردکان و...
جابجا کردند تا مورد تا مورد تجاوز ودست درازی قرار نگیرد.