مقدمه
انسان موجودی مختار است و برای دسیابی به سعادت و رستگاری و کمال خود در دنیا و آخرت همواره در معرض اعمال اراده و انتخاب تصمیمگیری است و او در راه زندگی خویش و در گزینش کارها و نیازهای خود در لحظههای عمر خوبیش مواجه با وسوسههای شیاطین جن است،
هر گاه آدمی بتواند با اراده قوی مملو از ایمان این خواستهها و امیال را که توسط شیطان به دایره ذهن او هجوم میآورند قبل از اینکه منجر به عمل شوند تزکیه و تصفیه نماید و از بین آنها، آن را که مطابق عقل و شرع است انجام دهد و از آنه موافق عقل و شرع نیست خودداری کند به صراط مستقیم که رستگاری سعاد ابدی است راه یابد انسان همواره در گزنش و انتخاب خود، دو راه بیشتر ندارد یکی راه شیطان و گمراهی است و دیگری راه کمال و صراط مستقیم، و تمام تلاش شیطان آن است که بر سر راه مستقیم بنشیند و بعنوان یک رهزن ماهر نگذارد کسی این صراط را طی کند.
راه شیطان در حقیقت نقطه مقابل صراط مستقی به خدا پرستی منتهی میشود و چون حضرت آدم نشانه انسانیت است، عداوت شیطان هم نسبت به او بدین خاطر است حضرت آدم نشانه انسانیت است نه آنکه عداوت شخص با او داننسته باشد.
در پایان خدای بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که به این حقیر توفیق و عنایتی ارزانی داشتند که بتوانم گام کوچکی در راه خدمت به جامعه بردارم و از همه عزیزانی که به گونهای در به انجام رساندن کار تألیف این کتاب مرا یاری نمودند تشکر و قدردانی مینمایم امید است که خوانندگان فهیم و بصیر این اثر، نگارنده این سطور را با نظرات و پیشنهادات خود در رفع ناقص و تکمیل مطالب یاری نمایند.
امین یا رب العالمین
سابقه خلقت جن، ابلیس، شیطان عقیده به ابلیس یا شیطان از دیرباز جزء معتقدات بشر بوده مفهوم جن شیطان و مانند مفاهیم دیگر آن جهان برای آدمی از تصورات راجع به مرگ منشأ گرفته است.1- همچنین خداوند در قرآن میفرماید:» و لقد الانسان من صلصال من ما مسنون، و الجان خلقناه من قبل من نار السوم« همانا ما انسان را از گل و لای ساخورده تغییر یافته بیافریدیم، و طایفه جن را پیشتر از آتش گذرانده خلق نمودیم.
این آیه شریفه تصریح دارد بر تقدم خلقت جن و شیطان بر انسان، اما اینکه این مدت چه مقدار است، ظاهراَ دلیل معتبری در دست نیست، جز اینکه محیالدین ابن عربی (ره) میگوید: » بین خلقت جن و خلقت آدم(ع) هزا سال فاصله بوده است.
مسعودی گفته است:» موقعی که خدا اراده کرد آدم را خلق کند، مدت هفت هزار سال بر جن و نسناس گذشته بوده ابلیس لعین هم قسمتی از زمان را گذرانده بود« .
اما اگر ابلیس اولین جن نباشد – که نیست- و از طریقی طبق فرموده امیرالمؤمنین ( ع) ابلیس ششهزار سال خدا راعبادت کرده باشد، سابقه خلقت جن و شیطان نسبت به انسان بیش از آنچه ابنعربی گفته است، خواهد بود از این رو قول مسعودی به واقع نزدیکتر میباشد، مگر اینکه ابنعربی نیز میخواسته حاداقل را بیان کند.
پیشینه بحث ابلیس و شیطان در فرهنگ بشری، بویژه تاریخ ادیان- به قدمت و سابقه عمر فرندان آدم بر کره خاک است.
چنانکهدر کتاب اومیشار که بعداَ نوشته شده ازخداوندمرگ(mertyou)سخن به میان آمده و بتدرج (مرتیو) در مذهب بودائی به صورت(mara) دشمن بود درآمده اهریمن( انگره مینو) صورت تحول یافته همین مفهوم است که به ایرانیان رسیده و شاید این مفهوم از همین راه به سامانیان هم منتقل شده باشد منتهی اصحاب مذاهب توحید سامی ثنویت را از میان برداشته و به جای اینکه شیطان را در برابر خدای قرار دهند او را مضاد و مقابل با آدمیان شناختهاند.
شبههای ابلیس و پاسخ آنها اول: خدای تعالی قبل از خلقت شیطان، میدانست که چه کارهایی از او صادر میشود پس چرا شیطان را آفرید و در آفریدن او چه حکمتی است؟
فلسفه افرینش جن و شیطان جواب شبه اول: فلسفه آفرینش جن و شیطان عبادت و پرستش خداوند سبحان است.
چنانکه میفرماید: »ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون« و جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش نمودن.
وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشری است و نسبت ره راه مستقیم، او به منزله کنارههای جاده است، و معلوم نیست که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمیشود و مصلحت این القاعات شیطانی این است که مردم عموماًَ به وسیله آن آمزایش میشوند و در کوره امتحان، خالصیها از ناخالصیها جدا میشود شیطان هم در شیطنت خود مسخر خدا است و او را در آزمایش بندگان و امتحان اهل شک وجحود و دارندگان غرور، الت دست قرار میدهد.
در اینجا ممکن است این سؤال در ذهن ظهور کند که وقتی هوای نفس و شهوت و تمایلات نفسانی در انسان وجود دارد دیگر وجود شیطان برای گمراه نمودن آدمی چه ضرورتی دارد؟
آیا همان نیروی محرکه داخلی یعنی هوای نفس کافی نبود؟
در پاسخ باید گفت: اینطور نیست که دعونت انسان به سوی شر و فساد از ناحیه دو عامل صورت بگیرد: یکی عامل هواهای نفسانس و دیگری عامل شیطان که بگوئیم یک عامل کافی بود، دیگر این عامل دوم را میآید؟
نه، همانطوری که در کارهای خیر فرشتگان یک عامل ثانوی در مقابل این تمایلات خیر دوستانه ما نیستند بلکه انها عامل عاملند، یعنی آنها منابعی هستند که این الهامات را به وجود میآورند شیطان هم یک عامل ثانوی در مقابل الهامات شر نیست بلکه عامل عامل است، یعنی او منشأ و منبع این هواهای نفسانی است.
امام صادق (ع) در این باره میفرماید: » هر قلبی دو گوش دارد، بر سر یکی از آنها فرشته راهنما، و برسر دیگری شیطانی فتنهانگیز است، این فرمانش دهد و آن دیگری بازش داردشیطان به گناهان فرمان دهد و فرشته از آنها بازش دارد.« خداوند از ابتدا شیطان را بعنوان شیطان نیافرید بلکه موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات خداوند بود و بعد شیطان شد.
به این دلیل که او سالها همنشین فرشتگان و بلکه بزرگ ایشان بود و به مقان والایی رسیده بود و بر فطرت پاک بود اگر چه از نظر آفرینش جزء آنها نبود ولی بعد از آزادی خود سوء استفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی بر سجده آدم قرار گرفت بنای طغیان و سرکشی گذارد پس خلقت او مانند خلقت سایر مخلوقات پاک بوده و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.
شیطان برای پویندگان راه حق نه تنها زیان بخش نیست بلکه رمز تکامل نیز محسوب میشود زیرا وجود یک دشمن قوی در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگی او میگردد و اصولاَ همیشه تکاملها در میاتن تضادها بوجود میآید و هیچ موجودی را ه کمال را نمیپوید مگر اینکه در مقابل ضد نیرومند قرار گیرد.
از طرف دیگر مبارزه پیگیر و مستمر با شیطان خود روح ایمان را تقویت میکند و آدمی را برای زندگی جاوید و مرفه در آخرت و در بهشت پر نعمت آماده میسازد، چون شیطان است که بازدارنده بندگان از طریق هدایت و راهنمای آنان به سوی گمراهی و ظلالت است.
پس فلسفه وجود شیطان در آفرینش امری ضروری بوده است که بندگان خدا بتوانند کسب معرفت نموده و در رحمت واسعه او سبحانه و تعالی خود را جایگزین نمایند.
چرا خداوند شیطان را به معرفت و اطاعت خود تکلیف نمود؟
جواب شبهه دوم: این شبهه نیز مانند معالظه و قیاس کردن کار فاعل ناقص و فقیر به کار فاعل تام غنی بالذات است و تکلیف هم مثل اصل ایجاد به منظور احسان بر بندگان است اگر چه امری اعتباری و قراردادی است لیکن همین امر اعتباری در عین اعتباری یودنی این اثر را دارد که مکلفین را به کمالات تازهای که فاقد آنند میرساند و کسی که از عمل به تکلیف سرپیچی نماید از رسیدن به آن مرتبه از کمال محروم میماند.
پس تکلیف رابطه میان دو حقیقت نقض انسانی( قبل از انجام تکلیف) و حقیقت کامل آن ( پس از انجام تکلیف) .
تکلیف در انسان و هر موجود دیگری که قابل تکلیف است واسطه بین نقض و کمال وجودی اوست.
خداوند تعالی اجل از هدایت خلق فائدهای نمیبرد بلکه او غنی بالذات میباشد همچنانکه در اصل خلقت اشیاء فائدهای برای ذات او نیست» بل هوالذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی« چرا خداوند شیطان را تکلیف کرد که به آدم سجده کند؟
جواب شبهه سوم: اگر خدای تعالی او را امر به سجده کرد برای ای بود که با امتثال آن امر صفت عبودیتش تمام شود یا با تمرد از آن صفت استکباریش تکمیل گردد، پس در هر صورت خداوند کار خود را که تکمیل بندگان اسن انجام داده و ابلیس هم و.ظیفه عبودیت خود راکه استکمال است عملی کرده، الا اینکه ابلیس که میباید در جانب سعادت تکامل یابد، به اختیار خود در طرف شقاوت تکامل یافته است.
و علاوه براینکه تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم فائده دیگری داشت، و آن این بود که خداوند به همین وسیله خط مش آدم و نسل او را تعین فرمود: زیرا صراط مستقیمی که خداوند برای بنی نوع بشر مقدر کرده بود هرگز پیموده نمیشد مگر اینکه بیرون از ذات او کسانی باشند که او را بسوی صراط مستقیم هدایت کنند، و نیز دشمنانی باشند که او را بسور انحراف از صراط مستقیم دعوت نمایند و داستان تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم این غرض را تأمین نموده ملائکه در هدایت و شیطانها در ظلالت کمک کار آدمی میشدند.
و تکلیف به سجود برای ملائکه عام بود و ابلیس در آن وقت با ملائکه بوده است و امر به سجود شامل او هم شده زیرا عصیان ورزید و تمرد نمود و بعد از آنکه یقین پیدا کرد که مأمور ب سجده است پاین جهت مطرود و ملعون گردید.
چرا خداوند شیطان را لعنت کرد و عقابش را واجب نمود؟
جواب شبهه چهارم: عقوبات اخرویه از جانب خدای توانا و سببش غضب و انتقام نیست زیرا که خداوند( جل و علا) از این صفات منزه است بلکه عقوبت اخروی و مطرود بودن از رحمت الهی لوازم و تبات رذایل نفسانیه و متابعت هوی و هوس و شهوت است مانند آثار و ضمیمه بودن بعضی از آلام و عقابکفار برای مؤمنین لطف است و این موضوع عقوبت برای متمردین چیزی عقلی است زیرا که هر کسی ک به منعم حقیقی آفریدگار خود ناسپاس و متمرد و سرکش باشد عقل حکم میکند که باید او تنبیه شود بلکه به اشد مجازات کیفر شود.
حقیقتی که در لعنت و عقاب است از لوازم گناه است، و استکبار بر خدای تعالی ریشه و ولد جمیع گناهان است، با این حال ابلیس نباید توقع داشته باشد که بر خدای تعالی استکبار کند و دچار لعنت و عقاب هم نشود و اعتراض ابلیس شبیه اعتراض کسی است که درباره شخصی که سمی را خورده و خود را به اختیار خود هلاک کرده بگوید:چر اخداوند این سم را شفا و غذایی لذیذ و شربتی گوارا نکرد با اینکه هلاکت او برای خداوند کمترین سودی نداشته و برای شخص مسموم بزرگترین ضررها را داشت؟
و معلوم است که صاحب این اعتراض تا اندازه درباره علل و اسبابی که خداون در عالم منع و ایجاد به کار انداخته جاهل است.
بطور کلی هیچ حادثهای در عالم وجود رخ نمیدهد مگر اینکه حدوث آن مربوط به علتی از سلسله عامل است، و تخلف آن حادثه از آن علت محال است.
چرا خداوند شیطان را بر اغوی فرزندان آدم مسلط کرد؟
جواب شبهه پنجم: هدایت و عمل حق و اطاعت و امثال آن وقتی محقق میشود که ضلالت و باطل و معصیت و امثال آن نیز وجود داشته باشد و همچنین وقتی دعوت به حق تمام میگردد ک دعوت به باطل هم بوده باشد و همچنین وقتی صراط مستقیمی بوجود میاید که غیر صراط مستقیمی باشد و سالک را بغیر آنچه ک صراط مستقیم میرساند برساند پس در زمانی که در روی زمین از جنس بشر افرادی باقی هستند باید کسانی باشند که آنان را باطل و به سوی عذاب سعیر دعوت کنند و چنین داعیانی که همان ابلیس و لشگریان اویند از خدمتگذاران نوع بشری هستند که خداوند آنان را تنها به مقداردعوتشان مسلط فرموده: » ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین«.
بندگان من فریب تو را نمیخورند و دست تو از اغوای آنان کوتاه است تو تنها گمراهانی را میتوانی فریب دهی که به پای خود دنبال تو راه بیفتند تأثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تأثیرخفی و ناآگاه است که در بعضی از آیات از آن تعبیر به ایحاء شده است و از خود ابلیس هم حکایت کرده که در قیامت خطاب به مردم گوید: » و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم« من در دنیا سلطنتی بر شما نداشتم تا در گمراهی مجبورتان کرده باشم من تنها شما را دعوت کردم خدایا بخاطر اینکه مرا از رحمتت ناامید کردی م هم بشر را یا دعوت یه معصیت از رحمتت ناامید میکنم و مرا بخاطر ننافرمانیم از راه بهشت گمراه کردی منت نیز ایشان را با دعوت خود از بهشت گمراه میکنم و خدایا به خاطر اینکه مرا گمراه کردی و نگذاشتی بر آدم سجده کنم، و چون فتنه اینکار از توست من هم تمامی مخلوقات را گمراه میسازم مگر بندگان مخلص را.
آدم و فرزندانش همگیشان بندگان خدایند و چنان نیست که ابلیس پنداشته بود که تنها مخلصین بنده او هستند و چون بنده خدات هستند شیطان تسلطی بر ایشان ندارده تا هرچه میخواهد مستقلاَ انجام دهد و گمراهشان کند، بلکه همه افراد بشر بندگان اویند و او مالک و مدیر همه اوست.
چیزی که هست شیطان را بر افرادی که خودشان میل به پیروی او دارند سرنوشت خود را به دست او سپردهاند مسلط فرموئه اینهایند که ابلیس بر آنان حکمفرمایی دارد.
امام صادق(ع) میفرمایند : شیاطین آنچنان بر مؤمن گرد آیند که زنبوران بر گوشت، جز اینکه خدا آنها را دفع سازد.
و همانطور که میدانیم مقدس اولاد آدم به حسب فطرت ناقصند و به حد کمال نرسیدهاند و قابلیت دارند که به حد کمال برسند و خدای تعالی به آنان عقل و شعور عنایت فرمود و برای آنها پیغمبران و رسولان فرستاد و راه خیر و رشر انها را هدایت کرده و آنها را مختار قرار داده و شیاطین را به آنها دشمن معرفی کرده بعضی از آنها هدایت و ایمان را اختیار نمودهاند و شیطان را نافرمانی کرده اند به حد کمال رسیذهاند و فیض بزرگ دنیا و آخرت را دریافتهاند اما بعضی دیگر متابعت دشمن خود نمودهاند و او را اطاعت کردهاند و خدا را نافرمانی نمودهاند.
پس حکمت این بود که با مقتضی بودن هوی و هوس که به وسوسه شیطان ایجاد می شود انسان طرف هوی و هوس نرود و مطیع پروردگار خود باشد مهمتر است تا آنکه مقتضی شهوات در بین نباشد .
بنابراین حکمت تمکین شیطان بر اولاد آدم این بود که آنها با داشتن دشمکن قوی بسبب ریاضت به درجه عالیه برسند تا آنکه بالاتر باشد از حیث مقام و درجه از ملائکه و دیگر آن که معیشت و حکمت خدا چنین قرار گرفته که دنیا معمور باشد و اگر اشخاص دنیاپرست و حریص و شقی که به اختیارر خودشان حریص و شقی شدند در دنیا نبودند و هر آینه دنیا معمور نمیشدند لذا در حدیث قدسی خدای تعالی فرمود: نافرمانی آدم را سبب فرار دادم برای عمارت دنیا.
همچنین در تفسیر شریف مخزن العرفان آمده است: ظاهراَ مقصود آن ملعون این بوده است که خواسته تا قیامت بر افراد بشر غالب گردد حتی پس از مردن در عالم برزخ بر او دست داشته باشد لکن خدای تعالی به او مهلت داده تا وقت معلوم در نزد خود حق تعالی و بشر را وسیله ملائکه که تا دنیا باقی است باقیاند تأییذ فرموده است و در پاسخ ابلیس نفرموده» وانک منظر- تو مهلت داده شدهای« بلکه فرمود» انک م المنظرین.
تو از زمره مهلت داده شدگانی« پس معلوم میشود غیر از ابلیس کسان دیگری هستند که تا آخرین روز زنندگی بشر زندهاند.
چرا خداوند شیطان را برای مدتی طولانی مهلت داد؟
جواب شبهه ششم: گفتهاند حکمت در امهال و انظار ابلیس دو چیز است اول: آنکه بر او ظاهر سازد صدق مضمون آیه را که فرمود:» انالله یضع اجر من احسن« علما و آنکه خدای تعالی عبادت کسی را بانضمام عدوات ضایع ننمیسازد چه جای آنکه آنرا با وجود محبت ضایع سازد.
دوم آنکه: عامیان از رحمت و اجابت او نا امید نشوند چنانکه ابلیس را با کفر و معصیت نا امید نساخت درخواست او را که مهلت و بقا در دنیا بود اجابت کرده و شاید خداوند خواسا=ته باشد که او را تنها در زندگی دنیا بر بندگانش مسلط کند و دیگر در عالم برزخ قدرت بر اعواء آنان نداشته باشد.
هر که از یاد خدتا رخ بتابد شیطان را برانگیختم تا یارو همنشین دائم وی باشد و آن شیاطین همیشه آن مردم از خداز غافل را از راه خدا باز دارند و بضلالت افکنند و پندارند که هدایت یافتهاند تا وقتیمه از دنیا بشوی ما باز آید آنگاه با نهیت حسرت گوید ای کاش میان من و آن شیطان فاصلهای به دوری مشرق و مغرب بود که او بسیار همنشین و یار بدی برای من بود و هرگز در آن روز بحال شما سودی ندارد زیرا در دنیا ظلم کردید و امروز البته در عذاب دوزخ شریک هستید.
و همچنین آیه : » احشروا الذین ظلما ازواجهم« رفاقت و مچنین با آنان را داشته باشد.
نظر اشاعره معتزله درباره مهلت دادن ابلیس: اشاعره گفتهاند که مهلت دادن ابلیس دلالت دارد بر اینکه واجب نیست بر خدا مراعات کردن مصالح بندگان را در دین و دنیای ایشان و الا باید ابلیس را در هر وقت مهلت خواستن ملت ندهد با دانستن خدای تعالی مفاسدب را بر مهلت دادن ابلی مترتب است و تأییذ آوردن قول خودشان را به فرستادن خدا، رسولان، و پیغمبران را برای هدایت خلق بسوی حق و خدای تعالی علم داشت بر اینکه ابلیس مردم را میکشاند بسوی کفر و ضلالت با این حال پیغمبران را از دنیا برد و ابلیس را باقی گذاشت و اگر مصالح بندگان را میخواست باید چنین نکند بلکه باید ابلیس را زود از بین ببرد تا باعث گمراهی بندگان نشود.
معتزله معتقدند که : خدای متعال آدم و فرزندان او را آفرید و به آنها بر دفع ابلیس از خودشان قدرت داد پس آنانکه ضلالت را اختیار نمودند، به اختیار خودشان بوده نه به تسلط ابلیس کسی که به جبر نمیتوند وارد معصیت کند بلکه فقط وسوسه و خیال میاندازد برای انجام معصیت نهایت چیزی که هست احتراز اغز قبیح در حال نبودن ابلیس آسانتر است از بودن ابلیس و چون در حال وجود ابلیس وسوسهاش باعث زیادی مشقت میشود بر انجام دادن واجبات و ترک محرمات پس بواسطه این مشقات ثواب بندگان زیاد خواهد بود زیراکه: » افضل الاعمال اجرها« پس بنابراین مصالح بندگان کاملاَ مراعات شده است و علت آنکه اشاعره چنین سخنی گفتهاند این است که آنها عقیده ندارند و به حسن و قبح عقلی و میگویند اگر خدای تعالی نعوذبالله کارهای گزاف هم انجام دهد مانعی ندارد و میگویند در کارهای خدا حکمت و غرض نیست.
ابلیس به پنج دلیل مستوجب لعنت گردید ابلیس به پنج چیز مستوجب لعنت و مهجود درگاه بی نیاز شد: اول: اینکه ابلیس به گناه خویش معترف نشد کبر او راهی برای اعتراف نگذاشت.
دوم: ابلیس از کرده خود پشیمان نگشت و عذر نخواست.
سوم: ابلیس در آن نافرمانی نفس خود را ملامت نکرد.
چهارم: تبلیس توبه را بر خو واجب ندید، از آن عذر نخواست تضرع نکرد.
پنجم: ابلیس از رحمت خدا نومید شد و ندانسن آن بدبخت که نومیدی ار لئیمان باشد ربالعزه لیم نیست و چنانکه نومیدی نیست ایمنی هم نیست که این ایمنی از عاجزان باشد و الله عاجز نیست.
پس چون نومید شد آن شقی، در توبه به وی فرو بسته شد.
کار و حرفههای ابلیس- شیطان میدانیم که شیطان و شیاطین در قران و حدیث مرادف با ابلیش و همزمان با او میباشند و در قرآن و حدیث و پارهای از کتب آسمانی دیگر کار و حرفه او به صورتها یگوناگون ارائه شده است و موار ذیل بینگر نمونه هایی از کارهای او است که ما نیز نمونهای از آیات را در مقام استناد بدانها در زیر یاد میکنیم: دشمنی با انسان.1- تحریف به بدی و زشتی و دروغ بر خدا2- تخویف و ایجاد ترس دراولیاء خدا3- وعدههای دروغ و فریبا4- ایجاد دشمنی و کینه میان مردم بوسیله باده و قمار5- حالت آماده باش بر اعمال دشمنی با انبیاء6- جلوگیری از ذکر خدا و نماز7- وسوسه و اغوای آدم و نسل و نژاد او در جهت محرومیت از بهشت و سعادت8- خلف وعده1- تزیین و تسویل کارهای زشت2- ایجاد نسیان از ذکر خدا3- تحریک و تبذیر و اسراف م4- پروردن آرزوهای دور و دراز در انسان5- وتداشتن مردم به ایجاد دگرگونی در فرمان و دین خدا6- تعلیم سحر و جادو به مردم7 ذلت آفرینی برای بشر8- همدلی بافراموشکاران خدا9- اعمال سلطه و اقتدار در دوستداران خود رهنمون ساختن مردم به عذاب دوزخ عصیانگری در برابر خدای رحمان استکبار ایجاد انگیزه فساد در میان مردم فرود آمدن بر دروغگویان و گناهکاران حرفهای واژه لغوی شیطان(stant) واژه شیطان از لغت عبارنی » هاشتیطن« به معنی مخالف و دشمنی – و یا از لفظ سریانی گرفته شده است واژه» شیطان « مشتق از »شطن« است،» شطن« به معنی ریسمان درازی است که محکنم تابیده شده و به وسیله آن آب را از چاه میکنند و جهار پایان را بدان میبندند یا بر وزن فیعال از » شطن« مشتق است و یا از ماده » شطن شطونا« به معنی دور شدنی آمده است یا شیطان بر و.زن فعلان صیغه مبالغه به خاطر زیاده روی در نابودی دیگری دانست.
صاحب لسان العرب درباره این واژه میگوید: شیطان مفرد شیلطین است و» شطن« به معنی طول، امتداد، دوری و پلیدی و ناخوشایندی چهره و غضب و رقت و باریکی و ناپیدایی آمده است و اسم فاعل آن » شاطن« به معنی حبیث و پست است.
و عدهای از دنشمندان شیطان را از ریشه» شاط« به معنی هلاک و تباه شدن و احتراق میوانند که نمیتوان این نظریه زا کاملاَ درست شمرد و اهل تحقیق این قول را قبول ندرند .
یا از ماده» شاط شیط« بر وزن فعلان بهمعنی هلاک شدن است.
عدهای معتقدند که » نون« شیطان اصلی و از» شطن شیطن« است.
شیطان در آیات و روایات قرآنی: شیطان به صورت مفرد 70 بار و به صورت جمع» شیاطین« 18 بار در یکصدو هفتا مورد در قرآن مجید بکار رفته است این واژه مرادف با ابلیس به صورت نکره در سورههای تکویر، حج، صافات، با اوصاف » رجیم« » مرید« »مارد« به ترتیب در قرآن یاد شده است.
و قران کریم ابلیس را که فرشته خاصی بوده و از فرمان خدا( سجده بر آدم) سرپیچی کرد شیطان نامیده است عنوان شیطان برای او پس از آنکه موردلعن خداوند قرار گرفت وضع شده در حابیکه ابتدا نامش» عزرائیل« یا» نائل« بوده است.
شیاطین جمع شیطان معنی وسیعی دارد و به معنی هر موجود سرکش و ظغیانگر و موذی است، لذا در قرآن به انسانهای پست و خبیث نیز شیطان اطلاق شده است.
همانطوریکه در آیه 112 انعام کلمه شیطان هم به شیطانهای انسانس و هم غیر انسانی که از نظر ما پنهانند اطلاق شده است.
شیطان بر خلاف آنچه بعضی میپندارند اسم خاص برای ابلیس نیست بلگکه مفهوم عامی دارد و به اصطلاح» اسم جنس« است که شامل هر موجود طغیانگر و خرابکار میشود، خواه از جن باشد یا از انسانها و غیر آنها.
در ریشه اصلی این واژه دو.
قول وجود دارد: نخست اینکه از ماده» شطون« ( بروزن ستون) به معنی بعد و دوری است، خلیل بن احمد» شطن« ( بروزن وطن) را به معنی طناب طولانی تفسیر کرده و از آنجا که شیطان دور از حق و رحمت خدا است این واژه درباره او بکار رفته است دیگر اینکه از ماده» شبط« ( بر وزن بیت) به معنی » آتش گرفتن و بر افروخته شدن« به خاطر خشم و غضب است از آنجا که شیطان از آتش آفریده شده وگرفتار خشمی آتشی در داستان سجده بر آدم شد این واژه بر»ابلیس« و موجودات دیگری همانند او اطلاق شده است.
شیطان عبارت است از یک قوه خیالی فاسد که در خاطر انسان پدید میآید و وجود خارچی ندارد یا جنیان گمان کنند آدمیان دیو سیرت که با القائات و اعماتل شیطانی فربنده میکوشند تا دعوت پیغمبان را زشت جلوه دهند.
یا به موجود سرکش و متمرد اطلاق میشود اعم از انسان یا جن یاجنبندگان دیگر و به معنی روح شریر و دور از حق نیز امده است، همچنانکه مرتبطین با ارواح خود اظهار میدارند که اغلب ارتباطهای آنان با ارواح شریر صورت میگیرد.
و به کسی که خلق و خوی و فریب ابلیس را ادا کند اطلاق میشود و بهمعنای کسی است که از رحمت خدا دورستد.
و به هر عصیانگر متمرد چه از انسان و چه از جن و شیطان اطلاق میشود.
از موارد استعمال این کلمه در قرآن بر میاید که شیطان به موجود خاصی اطلاق نشده، بلکه حتی به انسانهای شرور و مفسد نیز اطلاق میشود و همچنی به موجودی که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است.
موجودی که سعی میکند دودستگی و اختلاف و ایجاد نماید و فساد به راه اندازد.
چنانکه در قرآن میفرماید: » کذالک جعلنا لکل بنی عدو الشیاطین الانس والجن« » بدنگونه ما برای هر پیامبری دشمنی از دشمنیهای انسی و جنی قرار دادیم.« علاوه براینها گاهی کلمه شیطان بر»میکربها«اطلاق شده و به عنوان نمونه امیر المومنان میفرماید: » لاتشربواالماء من ثلمه الاناء ولامن عروته خان الشیطان یقعد علی العروه و الثلمه« » از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف، آب نخورید، زیرا شیطان بر روی دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف مینشیند.« کمینگاههای شیطان: شیطان دشمن سعادت انسان است ار این رو در مسیر او کمسن میکند تا او را فرفته و تغوا کرده و به دامش بنیدازد.
کمینگاههایی شیطان متعدد است: 1- گاهی در حوزه تعبد کمین میکند تا انسان را از قید خارج سازد او میکوشد انسان اعمالش را بر اساس وحی انجام ندهد بلکه به میل خود عمل کند و حال آنکه حوزه تعبد آم است که انسان که عبد خداست تمام کارهای خود را بر اساس وحی الهی انجام دهد.
2- گاهی کمین گاه او حوزه تعقل است و کاری میکند تا انسان در مقام فکر و اندیشه به جای این که معارف الهی را با برهان تحلیل کند و آنها را با یقین بفهمد و بپذیرد برهان نما را به جای واقعی بنشاند و از تعقل ناب محروم شود.
3- گاهی در حوزه شهود کمین میکند حوزهای که انسان حقاقیق جهان ربوبی را آنگونه که هست با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و استدلال مشاهده میکند شیطان کمین میکند تا واقع را آنطور که هست مشاهده نکند یا چنین راهی را انکار نکند دئر واقع شیطان نخست شهود، آنگاه اندیشه و سپس عمل را منحرف میکند خدای سبحان انسان را با سرمایه شهود آفریده و قلب او را بیدار و بنا ساخته است اما شیطان با القائات باطل او ر مشغول میکند که از مشاهده حق باز ماند عبارتند از: رجیم: رانده شده و به سنگ گریزانده شئه 2- مارد3- عفریت4- صعغر زبون حقر5- مدحور- دور کرده شده و رانده شده6- مذموم- مذمت کرده شده 7- غوی- گمراه و گمراه کننده 8- مذوم- عیب کرده شده شیطان ملعون در سه مقام حاضر است: هنگام انعقاد نطفه هنگام تولد طفل وقت احتضار منابع و مآخذ : 1- دنیای شگفت جن ، ابلیس ، شیطان .
نویسنده : رقیه یعقوبی 2- ( اعلام القرآن) بیجا.
نویسنده : محمد خزالی