دانلود مقاله شیوه های خاص برخورد قرآن با یهود

Word 228 KB 15515 35
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • های خاص برخورد قرآن با یهود
    یکی از شیوه های مورد استفاده قرآن در برخورد با یهود بیان مشترکات اسلام با
    آن هاست .در حقیقت قرآن می خواهد با این بیان یهود را دعوت به نوعی اتحاد نماید و از هرگونه برخورد منفی جلوگیری نماید یا به پیام حضرت موسی (ع) (که همانا بشارت به اسلام و نبی مکرمش است) دعوت نماید.
    الف)تصدیق حضرت موسی (ع):«قل امنا بالله و ما انزل علینا و ما انزل علی ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی؛ (ای پیامبر) بگو به خدا و آنچه بر ما و ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان آن ها نازل شده و آنچه به موسی و عیسی وارد شده ایمان دارم».

    در این آیه علاوه بر ایمان به حضرت موسی(ع) یکی از اصول اعتقادی میان ادیان الهی و اسلام که همان توحید است نیز مطرح شده است.

    و در حقیقت، توحید اولین گام برای ارتباز با ادیان الهی است؛ زیرا زیر بنای اعتقادات اهی، باور با مبدأ هستی و وحدانیت آن است که در تمامی ادیان الهی مطرح شده است.
    ب)تأیید تورات:«و من قبله کتاب موسی اماماً و رحمه و هذا کتاب مصدق لساناً عربیا لینذر الذین ظلموا و بشری للمحسنین؛ و پیش از آن، کتاب موسی، راهبر و حال آنکه رحمتی بود این کتابی است به زبان عربی که تصدیق کننده است تا کسانی را که ستم کرده اند هشدار دهد و برای نیکوکاران مژه یی باشد».

    خدا در آیه ی مذکور قرآن را تصدیق کننده ی تورات معرفی می کند؛ بنابراین لازم است اندکی در مورد تورات در آیات قرآن دقت کنیم تا دریابیم منظور قرآن از تورات کدام است؟
    1.«یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا خظا مما ذکروا به؛ کلمات را از مواضع خود تحریف می کنند و بخشی از آنچه بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند.»
    این آیه نشان می دهد بخشی از آیات تورات به دست تحریف و فراموشی سپرده شده است.

    محوم علامه طباطبایی می فرماید:
    آنچه ایشان فراموش کردند، چیزی نبود مگر این که سعادت آن ها در او بود و آنچه به جای او گذاشتند، چیزی نبود مگر آنچه آن ها را به بدختی و گمراهی کشاند.

    اعتقادشان به تشبیه، خاتمیت نبوت حضرت موسی(ع)، تداوم شریعت تورات، بطلان نشخ و بدا و چیزهای دیگری که مثل این ها بود.


    2-«الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب؛ آیا به کسانی که بهره یی از کتاب یافته اند ننگریستی؟»
    با توجه به سیاق آیات قبل و بعد روشن می شود که منظور از کتاب در آیه ی مذکور همان تورات است.

    کما این که ملاحسین فیض کاشانی، سید عبدالله شبر و فرید وجدی نیز بر این رأی صحه نهاده اند.در این آیه نیز قرآن گوشزد می فرماید که آنچه از تورات اصلی باقی مانده است مقدار اندکی از آن است.

    3.«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا...؛ پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف شده یی) با دست های خود می نویسند، سپس می گویند: این از جانب خداست، تا بدان بهای ناچیزی به دست آوردند.» این آیه دلالت می کند که علمای یهود چیزهایی می نوشتند و آن را به خدا نسبت می‌دادند و مردم عوام نیز آن ها را باور می کردند.

    مرحوم ملاحسین فیض در این باره می فرماید:«این در تورات بوده است».

    4.«و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون؛ و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان(هم) می دانند.» آیه ی یاد شده نیز گواهی می دهد گروهی از علمای یهود عالمانه حقایق تورات را کتمان کردند.

    با توجه به آنچه در مورد تورات از آیات قرآنی نقل شده باید بگوییم تورات اصلی قطعا در دست نیست؛ بلکه آنچه امروزه به عنوان کتاب مقدس در نزد یهودیان است اگر چه ممکن است کطالی قایل توجهی از آن از تورات اصلی اخذ شده باشد، اما کتابی که پس از حضرت موسی(ع) و در دوران بعد جمع آوری شده است؛ دلیل روشن آن نیز تعارضات و تناقشات موجود در این کتاب است که از ساحت اقدس ابهی و پیامبر بزرگی چون حضرت موسی(ع) به دور است.

    در« فرهنگقصص قرآن» تألیف «صدرالدین بلاغی» بحث جامعی در این باره آمده است.

    او در گوشه یی از مبحث می نویسد: «سرانجام این نتیجه ی قطعی به دست می آید که تورات کنونی تألیف شخص خاصی نیست و اسفار قانونی آن در تاریخ ها و زمان های مختلف نوشته شده و تاریخ تألیف سفر احبار پس از سال 516 قبل از میلاد نوشته شده...»؛ سپس «صاحب قاموس» نتیجه گیری می کند که از «کلام مرحوم بلاغی بر می آید که حتی اسفار خمسه را هم عزرا ننوشته است».

    ج)تصدیق معجزات حضرت موسی(ع)؛پس از این که حضرت موسی(ع) مشاهده کرد هیچ بحث و گفتگویی در قلب فرعون تأثیر ندارد، معجزه یی نشان داد که گواه بر صحت پیامبری اش باشد؛ لذا عصای خود را انداخت که به صورت اژدهای بزرگی ظاهر گشت؛ سپس دست خود را از بغل بیرون آورد که به صورت مشعلی درخشان جلوه گری نمود.

    برای نمونه به دو آیه از قرآن توجه می کنیم: «فالقی عضاه فاذا هی ثعبان مبین؛ پس(موسی) عصایش را افکند و به ناگاه اژدهایی آشکار شد».

    « و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین؛ و دست خود را (از گریبان) بیرون کشید و ناگهان برای تماشاگران سپید (و درخشنده) بود».

    در قرآن کریم ایاتی دیگر نیز وجود دارد که دلالت بر معجزات حضرت موسی(ع) می‌نماید.

    د)مؤمنان واقعی در امت موسی(ع):یکی از مباحث اساسی در قرآن، ایمان و کفر در دین یهود است.

    قرآن باذکر معیار و میزانی روشن، مؤ من بودن برخی از پیروان حضرت موسی را تأئید می فرماید؛ «ومن قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون؛و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی می کنند و به حق داوری می نمایند».

    مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می فرمایند: «چون هدایت که امری الهی است به قوم حضرت موسی(ع) نسبت دادهشده است- و چنین نسبتی باید کجازی باشد یا اگر حقیقی است به اعتبار هدایت الهی باشد- لذا بهترین دلالتی را که می توان به قرآن در این باره نسبت داد، همانا هر فرد از امت موسی(ع) را موصوف به چنین وصفی ندانیم، بلکه فقط در بین امت حضرت، رسل تبلیغی ایشان دارای چنین مقام و وصفی بدانیم.» در این آیه بهترین میزان و معیار برای ایمان امت حضرت موسی(ع) ذکر شده است و هر یهودی چنین وضفی داشته باشد، یک یهودی مؤمن و برگزیده است.

    بنابراین با مفهوم این آیه می توان غیر مؤومنان را شناخت.

    در آیات دیگری نیز به این تقسیم بندی اشاره شده است از جمله:«و قطعناهم فی الارض امما منهم الصالحون و منخم دون ذلک و بلوناهم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون؛ و آن را در زمین به صورت گروه هایی پراکنده ساختیم؛ برخی از انان درستکارند و برخی جز این هستند و آن ها را به خوشی ها و ناخوشی ها آزمودیم، باشد که ایشان بازگردند.» خلاصه آن که گروهی از یهود مورد امضاء و تأیید اسلام هستند به آنچه حضرت موسی آورده است- که همان حق است- راهنمایی و داوری کنند و از امتحان های الهی پیروز به در آیند.

    «و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین؛ و اگر داوری می کنی، پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می دارد».

    مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرماید: طمنظور آیه این است که خداوند به پیامبر می فرماید:اگر بین یهود جکم کردی به عدل حکم کن و خداوند راضی به غیر عدل نیست» در این که اسلام برای قضاوت غیر مسلمانان و از جمله اهل کتابچه دستوری داده است؟

    آیا با احکام خود آن ها یا با احکام اسلام در بین آن ها باید قضاوت نمود؟

    دو نظر عمده وجود دارد: یکی این که باید با کتب و احکام خودشان داوری کرد؛ چون همه نسبت به دین اسلام مکلف هستند، اگرچه عده یی غافل و جاهل باشند.

    احکام خدا به واسطه ی جهل مردم از بین نمی رود.

    به نظر می رسد در هر دو نظریه اشکال اساسی وجود دارد؛ چون در اسلام افراد غافل حکم تکلیفی ندارند و بسیاری مسلمانان غافل محسوب می‌شوند؛ لذا نمی توان در مورد آن ها احکام اسلام را جاری دانست.

    اما این که تمام غیر مسلمانان مکلف به احکام اسلام نیستند نیز کلام صحیح و درستی نیست، بلکه عده یی از آن ها مکلف به این احکامند.

    لذا بهتر است قائل به تفصیل باشیم به این معنا که اگر در مواردی مثل قصاص و حدود و دیات مطلب روشن و صریحی در احکام اسلام باشد باید به انها عمل کرد و تغییر در آن ها جایز نیست اما در مواردی که حکمی بیان نشده است، حاکم اسلامی بنابر مصالح و مصادیق، طبق شرایع سابق یا شریعت اسلام عمل می کند.

    شیوه ی قهرآمیز خاص یکی از مباحث اساسی در قرآن برخوردتندی است که با قوم یهود شده است.

    در قرآن هیچ امتی به اندازه یهود مذمت نشده است.

    موارد بسیاری را قرآن نقل می کند که از غضب خداوند به این قوم حکایت می کند.

    این بحث از جهات مختلف قابل بررسی و تعمق است؛ زیرا گستردگی برخورد با یهود در قرآن مباحث بسیاری به همراه دارد.

    و ما اجمالا اط سه زاویه به این مسائل می نگریم: الف)ویژگی های قوم یهود از دیدگاه قرآن ب)برخی عذاب های خدا بر قوم یهود ج)وظیفه ی مسلمانان در مقابل یهود الف)ویژگی های قوم یهود از دیدگاه قرآن 1.تحریف گر:«یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا خطا مما ذکرو به؛ سخنان خدا را از مورد خود تحریف می کنند و بخشی از انچه به آن ها گوشزد شده بود فراموش کردند».

    از مجموع آیاتی که در قرآن مجید پیرامون موضوع تحریف قوم یهود بیان شده است، استفاده می شود که آن ها به انواعی از تحریف در کتاب آسمانی خود دست می زدند؛ گاهی تحریف آن ها معنوی و گاهی لفظی بود و گاهی نیز دست به مخفی ساختن قسمتی از آیات الهی می زندند؛ آنچه موافق میلشان بود کتمان می کردند.

    حتی گاهی با وجود حاضر بودن کتاب الهی برای اغفال مردم دست روی قسمتی از آن می گذاردند.

    2.دشمن تریم مردم:«لتجدن اشد الناش عاوه للذین امنوا الیهود و الذین اشرکو؛ مسلما یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده اند، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت».

    3.خیانت کار:«و لا تزال تطلع علی خائنه منهم الا قلیلا؛ و هر زمانی به خیانتی(تازه) از آن ها آگاه می شوی، مرگ عده ی کمی از آن ها».

    که در کریمه فوق خداوند بیش تر ایشان را خیانت کار معرفی می کند.

    4.پیمان شکن؛«او کلما عاهدوا عهدا نیذه فریق منهم بل اکثرهم لا یؤمنون؛ و آیا هر زمان ان ها (یهود) پیمانی(با خدا و پیامبر) بستند، جمعی از آن ها آن را دور نیفکندند؟(و با آن مخالفت نکردند و بیش تر انان ایمان نمی آوردند».

    صفت پیمان شکنی و عدم وفاس به عهد گویا با تاریخ یهود پیوند خورده است.

    این خوی زشت از ابتدای تاریخ یهود تا امروز همچنان با آن ها همگام بوده است.

    قرآن در آیه ی فوق و آیات بسیاری به این خصیصه ی بد و شیوه دیرینه ی یهود اشاره می‌کند.

    5.نژاد پرست:«و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدوده؛ و گفتند هرگز آتش دوزخ به جز چند روزی به ما نخواهد رسید».

    برتری نژادی از امتیازات غلطی بوده که یهود برای خود قائل بوده است و یا تفکر غلط ریشه در سابقه ی تاریخی این گروه دارد؛(اگرچه ممکن است در زمان فعلی به گونه یی دیگر بروز کند) از آیات قرآن استفاده می شود که حتی آن ها قائلند در آخرت هم امت خاص هستند.

    6.ناسپاس:«و اوحینا الی موسی اذ استسقاه قوه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتی عشره عیناً قد علم کل اناس مشربهم و ظللنا علیهم الغمام و انزلنا علیهم المن و السلوی کلوا من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون؛ و به موسی، وقتی قومش از او خواستند، وحی کردیم که با عصایت بر آن تخته سنگ بزن.

    پس از آن، دوازده چشمه جوشید.

    هر گروهی آبشخور خود را بشناخت.

    و ابر را بر فراز انان سایبان کردیم و گز انگبین و بلدرچین برایشان فرو فرستادیم.

    از چیزهای پاکیزه یی که روزیتان کرده ایم بخورید.

    و بر ما ستم نکردند، لیکن بر خودشان ستم می کردند».

    خداوند مهربان تمام نعمت های مورد نیاز برای قوم یهود را به ایشان عطا کرده بود، لیکن باز نافرمانی و طغیان می کردند.

    خداوند فرمود: این ظلم به خودتان است.

    یکی دیگر از مواردی که حاکی از ناسپاسی قوم موسی(ع) است، مسئله ی گوساله ی سامری است که در ایات پایانی سوره ی اعراف بیان شده است.

    7.انحراف عقیدتی:«و قالت الیهود یدالله مغلوله؛ و یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته است».

    در این ایه یکی از مصداق های روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آلود یهود آمده است.

    تاریخ نشان می دهد که یهود زمانی در اوج قدرت می زیسته اند و بر قسمت مهمی از دنیای آباد آن زمان حکومت داشته اند.

    ولی با ظهور اسلام مخصوصا در محیط حجاز ستاره ی قدرت آن ها افول کرد.

    پیامبر(ص) با یهودیان مدینه موجب تضعیف آن ها گردید.

    بسیاری از روایات منقوله گویای این است که آیه اشاره به اعتقادی دارد که یهود درباره ی مسئله قضا و قدر و سونوشت و تفویض داشتند و معتقد بودند که از آغاز خلقت خداوند همه چیز را معین کرده است و انچه باید انجام گیرد انجام گرفته است و حتی خود خدا هم نمی تواند تغییری در آن ایجاد کند.

    خداوند در پاسخ ایشان می فرماید: «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالو بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء؛ دست هایشان بسته و به خاطر این شخن از رحمت (الهی) دور شوند!

    بلکه هر دو دست(قدرت) او گشاده است هرگونه که بخواهد می بخشد».

    چون اشکال اعتقادی از عسر و حرجی سرچشمه گرفته بود که خداوند برایشان مقرر کرده بود چنین اظهار کردند.

    با توجه به این موضوع خداوند مناسب ترین پاسخ را به ایشان داد.

    1.نفرین:«فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه؛پس به جهت نقض ایشان پیمانشان را لغت کردیم و آن ها و دل های آن ها را سخت و سنگین نمودیم».

    خداوند در آیه ی مبارکه به علت عهد شکنی یهود آن ها را لعنت کرده است و دیگر آن که قساوت را بر دل های آن ها حکم فرما کرده است.

    اما دیگر مسلمانان حق چنین لعنی را در مورد گروه های سرکش یهود دارند یا خیر؟نیاز به دقت و تأمل بیش تری دارد که در مباحث آینده توضیح خواهیم داد.

    2.سرگردانی:«قال فانها محرمه علیهم اربعین سنه یتیهون فی الارض فلا تأس علی القوم الفاسقین؛ خداوند (به موسی) فرمود: این سرزمین تا چهل سال بر آن ها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در زمین سرگردان خواهند بود و درباره ی(سرنوشت) این جمعیت گنه کار غمگین مباش».

    سرگردان شدن قوم یهود در بیابان به خاطر سرکشی و طغیانشان بود که از ناحیه ی خدای متعال برای آن ها مقرر گردید.

    3.حرام شدن برخی مباهات:طبق آنچه در آیات قرآن بیان شده است، خداوند متعال یکی از مجازات های قوم سرکش یهود را حرام نمودن بعضی از طیبات قرار داده بود: «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیراً؛ به خاطر ظلمی که از یهود صادر شد و (نیز) به خاطر جلوگیری کردن بسیار از راه خدا قسمتی از چیزهای پاکیزه را که بر آن ها حلال بود تحریم کردیم».

    «و علی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما الا ما حملت ظهور هما او الحوایا او ما اختلط بعظم ذلک جزیناهم ببغیهم و انا الصادقون؛ ما به خاطر ظلم و ستم یهود هر حیوانی که «سم چاک» نباشد(مانند شتر) را بر آن ها حرام کردیم و پیه و چربی گاو و گوسفند را که مورد علاقه آن ها بود نیز بر آن ها حرام نمودیم مگر آن قسمتی که در پشت حیوان یا در اطراف امعا و روده ها و یا مخلوط به استخوان بود و این را به جهت کیفر بدیشان دادیم و هر آینه ما راست گویانیم».

    از آیات فوق به دست می آید که تحریم فوق جنبه ی تشریعی داشته است نه تکوینی؛ زیرا در آیه چیزهای پاک حرام شده است.

    نکته یی که در آیه قابل توجه است و می تواند برای ما درسی باشد، این است که خداوند به سبب ظلم یهود(که قطها بعضی از آن ها ظالم بوده اند) حکم عمومی برای همه ی افراد یهود تشریع کرده است.

    آن گاه که عده یی گناه کردند(و به ظاهر خوبان مبادرت به اصلاح نکردند) در مجازات به همخه یکسان نگاه شده است.

    البته برخی مفسران قائلند که این حکم مختص به ستمکاران از قوم یهود بوده است؛ چون در تفسیر برهان از امام صادق(ع) نقل شده است:«زمامداران بنی اسرائیل افراد فقیر و کم در آمد را از خوردن گوشت پرندگان و چربی حیوانات منع می کردند، خداوند به خاطر این ظلم و ستم این ها را بر آنان تحریم کرد.» با توجه به مواد محدودی که از برخوردهای الهی با قوم یهود ذکر گردید، باید دقت داشت که این گونه برخوردها مختص ذات اقدس الهی است و بندگان موحد مؤمن، حق استفاده از چنین روش هایی را ندارند؛ مثلا در تحریم بعضی از چیزهای خوب.

    خداوند به حکم اولی چنین کاری را کرده است.

    همه می دانیم که بشر اختیار جعل و تشریع احکام را ندارد.

    حتی وجود با عظمت پیامبر عشطیم الشأن اسلام(ص) که مبین احکام شریعت آدم بود، اجازه ی چنین کاری را نداشت، مگر در مواردی که به اذن ذات اقدس الهی جعل بعضی از احکام به حضرت واگذار شده بود که در کتب معتبر روایی به آن اشاره شده است.

    اگرچه به حکم ثانوی می توان الزامات محدودی برای اهل کتاب جعل کرد، اما این حکم ثانوی است و مبوط به شرایط غیر عادی است؛ ولی در ظرایط عادی چنین اختیاری برای بشر وجود ندارد.

    در آیات 160تا 170 سوره ی نساء بعضی از برخوردهای الهی با قوم تبه‌کار یهود بیان شده است.

    ج)وظیفه ی مسلمانان در مقابل یهود با توجه به آنچه از روش های برخورد الهی با قوم یهود ذکر گردید، حال باید ببینیم مسلمانان چه روشی را در برخورد با این قوم سرکش باید اتخاذ کنند: 1.عدم حمایت از خائن:«و لا تکن للخائنین خصیماً؛ و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی».

    قرآن قوم یهودرا خائن معرفی کرده بود.

    در این آیه به پیامبر اسلام(ص) دستور مطلق می دهد که هیچ گونه حمایتی از خائن نداشته باشد.

    2.رهاکردن پیمان:«و اما تخامن من قوم خیانه فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛ و اگر گروهی بیم خیانت داری (پیمانشان را) به سویشان بیندازد(تا طرفین) به طور یمسان (بدانند که پیمان گسسته است)؛ زیرا خدا خائنان را دوست نمیدارد».

    دو وظیفه از وظایف مسلمانان در برخورد با قوم یهود در اینجا ذکر گردید و در مبحث برخورد با اهل کتاب نیز روش های دیگری بیان شد که تکرار آن در بحث فعلی لازم نیست.

    نکته یی را که نباید درباره ی قوم یهود فراموش کرد این است که از برخوردهای منفی قرآن با ایشان باید متوجه بودکه قوم یهود از اقوام استثنایی تاریخ بشر است؛ زیرا اهتمام انبیای الهی عموماً و پیامبر اسلام(ص) خصوصا برای هدایت این قوم جایگاه خاصی در دعوت آنان داشته است واین حکابت از شفقت ورزی انبیا از یک طرف و عناد و لجاجت این قوم از طرف دیگر دارد.

    و در پایان مبحث بد نیست بدانیم چرا در قرآن اکثراً قوم یهود با واژه ی بنی اسرائیل ذکر شده است و کلمه‌‌ی یهود کم تر به چشم می خورد؟

    یکی از نویسندگان عرب در پاسخ به این پرسش چنین می گوید؟

    «اطلاق بنی اسرائیل به قوم یهود تا قبل از هجرت صورت می گرفته است و آن بدین جهتبوده است که ایشان تا آن زمان خود را کامل ترین قوم و دین خود را نهایی ترین دین هامی دانستند و اسلام نیز در منکه زمینه ی مطرح شدن نداشت؛ لذا پس از هجرت مسلمانان به مدینه نوعی از تحول اجتماعی به دست آمد؛ بنابراین قوم بنی‌ا‌سرائیل خود را یهودی و دارای هدایت و برای هدایت دانستند و به مقایسه با اسلام پرداختند.

    در نتیجه در سوره های مدنی بیش ترین تعابیر با عنوان یهود می شود نه بنی اسرائیل».

    برخوردهای اخلاقی تبلیغی حضرت موسی (ع) در قرآن قرآن کریم موارد بسیاری از مسالئل اخلاقی و معنوی را در دعوت حضرت موسی(ع) نقل می کند که ما برای نمونه تنها به یک مورد اکتفا میکنیم: چنان که قرآن نقل می فرماید، حضرت موسی(ع) در آغاز رسالت خود دست به دعا برداشت:«قال رب اشرح لی صدری، و یسرلی امری، واحلل عقده من لسانی، یفقهوا قولی».

    در این آیات نورانی، حضرت موسی(ع) چیزهایی را از خدا میخواهد که حکایت از روح بلند و معنوی این پیامبر الهی دارد وبا توجه به آنچه در آیات بعد آمده است، حضرت این خواسته ها را برای خودنمیخواهد بلکه خواهش های او نیز منشأ الهی دارد واین بیان گر معنویت سرشار آن حضرت است که در پایان این خواسته ها بیان میکند: «کی نسبحک کثیراً و نذکرک کثیراً» خواهش های موسی(ع) به خاطر یاد خدا و تسبیح ذات اقدس الهی است.

    احتجاج حضرات موسی(ع) با فرعون یکی از مناظره های مهمی که قرآن نقل می فرماید، محاجه یی است که بین حضرت موسی(ع) به عنوان پیام رسان الهی- از یک طرف وفرعون- سمبل طاغوت ونافرمانی- از طرف دیگر اتفاق افتاده است.

    این احتجاج در سوره ی شعرا نقل شده است و ما در این جا ذکر می کنیم: خداوند در مرحله دوم از رسالت حضرت موسی(ع) به او امر می کند که به سوی فرعون برو و مناطره از این جا شروع می شود: «فاتیا فرعون فقولا انا رسولرب العالمین؛ به سراغ فرعون بروید و بگویید ما فرستاده ی پروردگار جهانیان هستیم.

    «ان ارسل معنا بنی اسرائیل؛ بنی اسرائیل را با ما بفرست».

    «قال الم نربّک فبنا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین؛(فرعون) گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم؟

    وسال هایی از عمرت را در میان ما نبودی؟» «و فعلت فعلتک التی فعلت و انت من الکافرین؛ و (سرانجام) آن کارت را(که نمی‌بایست انجام دهی) انجام دادی(و یک نفر از مارا کشتی) و تو از کافران بودی!» «قال فعلتها اذاً و انا من الضالین؛ و موسی گفت:من آن کار را انجام دادم، در حالی که از بی خبران بودم».

    «فقررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکماً و جعلنی من المرسلین؛ و بهخ دنبال آن هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگار من به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد».

    «و تلک نعمته تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛و آیا این منتی است که تو بر من می گذاری که ینی اسرائیل را برده ی خودت ساخته یی؟!

    «قال فرعون و ما رب العالمین؛ فرعون گفت:پروردگار عالمیان چیست؟» «قال رب السموات و الارض ومابنهما ان کنتم موقنین؛(موسی) گفت: پروردگار آسمان ها وزمین و آنچه میان این دو است، اگر اهل یقین هستید».

    «قال لمن حوله الا تسموعون؛(فرعون به اطرافیانش گفت: آیا نمی شنوید اسن مرد چه میگوید؟» «قال ربکم و رب ابائکم الاولین؛(موسی) گفت: پروردگار شما پروردگار نیاکان شما» «قال ان رسولکم الذی ارسل الیکم المجنون؛(فرعون) گفت: پیامبری که به سوی شمافرستاده شده دیوانه است».

    «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما ان کنتم تعلقون؛(موسی) گفت: او پروردگار مشرق و مغرب است و آنچه در میان این دو است، اگر شما عقل واندیشه ی خود را به کار میگرفتید».

    در این مناظره و احتجاج حضرت موسی(ع) در روبرو شدن و بحث با فرعون عوامل و شرایطی را در نظر گرفت که در خورد دقت و توجه است: - یکی از علل توفیق در هر بحث و گفتگویی جرئت ورود در آن بحث است.

    اگرشخص به خود اطمینان دارد باید جرئت ورود در بحث را نیز داشته باشد و الا نمی‌تواند ادعای خود را اثبات کند اگرچه ادعایش حق باشد..

    - سنت های غلط را بشکند و توهم مانع آن را به خود راه ندهد؛ زیرا چه بسا حرف‌های غلط و آداب و رسوم اشتباه مانع از بیان حق گردد.

    -ظرافت ها و نکته های اساسی در گفتگو را رعایت کند؛ زیرا اگر همه ی شرایط هم مهیا باشد ولی سلیقه در بحث و گفتگو درست نباشد، نتیجه ی مطلوب به دست نخواهد آمد.

    -از گذشته بحث اطلاع داشته باشد.

    به گونه یی نباشد که اگر وارد مطلبی شد جمیع جوانب آن را نداند و جاهل به حواشی بحث باشد؛ زیرا داشتن سابقه بحث و موقعیت آن کمک شایانی به جهت بحث و ارائه ی صحیح آن می نماید.

    - در بحث های مختلف، خصوصاً در مباحث اعتقادی از عامل مهمی چون عقل و فطرت انسان غافل نباشد.

    این عامل در شرایط و موقعیت های مختلف بحث به گوینده کمک خواهد کرد تا مطالب را از زاویه یی مطرح کند که برای طرف مقابل پذیرش آن امری ضروری و بدیهی جلوه کند.

    شیوه های برخورد قرآن با مسیحیت اگرچه در ابتدای فصل در مورد شیوه های مشترک سخن گفته شد، لیکن قرآن تنها در این باره خلاصه نمی شود؛ بلکه گاهی برخوردهای خاص و استثنایی با یکی از ادیان وجود داشته که در مورد دین دیگر صادق نبوده است.

    برای نمونه، اسلام برخوردهای قهرآمیز و تندی با یهود داشته که با نصارا چنین برخوردی کم تر شده است.در وقایع تاریخی نیز دلالت بر این مطلب فراوان است؛ لذا هر کدام از این برخوردها باید در جای خود بررسی شود.

    از این قاعده یک مورد مستثناست و آن جایی است که آن شیوه، جنبه ی عمومی داشته باشد و ما بتوانیم از قراین موجود استنباط کنیم که اگرچه مورد خطاب، عده یی خاص بوده اند، ولی مفهوم کلی در نظر گرفته شده است و مخاطبان آن تنها مصادیقی از آن حکم به شمار می آیند؛ یعنی در حقیقت تنفیح مناط کنیم.

    اگر چنین استفاده یی کردیم و قرینه و دلیل بر آن وجود داشت، می پذیریم والا مجاز به تعدی از محدوده ی دلیل نیستیم.

    در این بخش می خواهیم به مواردی از برخوردهای اختصاصی قرآن با نصارا بپردازیم: شیوه عقیدتی و کلامی از مشخصه های اصلی دین حضرت عیسی(ع) دعوت به توحید و یکتاپرستی است که در آیات متعدد قرآن بدان اشاره شده است:«ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛ در حقیقت خداوند، پروردگار من و پرودگار شماست پس او را بپرستید(که) را راست این است.» جمله فوق کلامی است که حضرت عیسی(ع) به یهودیان فرموده است؛ چنان که در جایی دیگر می فرماید:«ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدواالله ربی و ربکم؛من به آن مردم چیزی جز آنچهمرا به آن امر کرده بودی نگفتم.

    من به آن ها گفتم خدایی را پرستش کنید که بر مسند والای ربوبیت قرار دارد و پرودگار من و شماست.» آیات متعدد دیگری نیز با مضامین مختلف، اعتقاد حضرت عیسی(ع) به خدای احد قادر متعال بیان کرده است.

    قرآن حضرت عیسی را پیامبری معرفی می کند که اعتقادی عمیق به ذات اقدس الهی داشته وامت خود را نیز دعوت به این اعتقاد درست کرده است.

    ولی برخی از آیات قرآن اهل کتاب را عموماً و مسیحیت را خصوصاً از اعتقادات شرک آلود نهی فرموده است:«و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهون قول الذین کفروا من قبل...؛ و نصارا گقتند: مسیح پسر خداست و این سخنی است(باطل) که به زبان می آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد.» «و لقد کفر الذین قالو ان الله هوالمسیح ابن مریم؛ کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، مسلماً کافر شدند.» «لقد کفر الذین قالو ان الله ثالث ثلثه و ما من اله الا اله واحد وان لم ینتهوا عما یقولون لیسمن الذین کفروا منهم عذاب الیم؛ کسانی که(به تثلیث قائل شده و) گفتند: در خدا سومین (شخص از) سه (شخص یا (قنوم) است قطعا کافر شدند.

    حال آن که هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه می گویند باز نایستد به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید.» چنان که از آیات یاد شده استفاده می شود، قرآن کریم سه عقیده ی مشخص و متمایز از هم را برای مسیحیت ذکر کرده است: 1-خدا همان مسیح است؛ 2-مسیح پسر خداست.

    3-اقنوم سوم از اقانیم سه گانه ی خداست؛ یا توجه به این که قرآن، عیسی(ع) را پیامبری موحد می داند و دعوت او را به سوی پزستش خدای یکتا ذکر می کند، آیا وجود چنین نسبت هایی به پیروان ایشان نوعی دوگانگی در آیات قرآن نیست؟

    اگر بخواهیم پاسخ این پرسش را بدهیم؟

    باید به خود قرآن مراجعه کنیم:«لیس سواء من اهل الکتاب امه قائمه یثلون آیات اناء اللیل و هم یسجدون؛ ولی همه ی آنان یکسان نیستند از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانندوسر به سجده می نهند.» این آیه دلالت می کند که اهل کتاب و از جمله ی ایشان مسیحیان، در ایمان یکسان نیستند، بلکه مؤمن و غیر مؤمن در بین آن ها وجود دارد.

    نویسنده ی کتاب «عیسی(ع) پیام آور اسلام» چنین می گوید: «تحقیقات تاریخی نشان داده است که بت پرستی انسان های اولیه در همه ی اشکال گوناگونش حرکتی قهقرایی وانحرافی از یک اعتقاد صحیح و اساسی است و نیز توحید و یگانه پرستی یهود و مسیحیت و اسلام، همان است که در مقابل خدایان متعدد و فزاینده سربرآورده و رشد یافته است.

    تاریخ مسیحیت، از اعتقاد به خدای واحد شروع شد و سپس این اعتقاد پاک و خالص از بین رفت و به جای آن تثلیث مورد قبول واقع شد.

    نتیجه ی این تغییر وتحول نابجا گیجی و چرتی بود که مردم را هرچه بیش تر از سلامت عقلی وفکری دور ساخت.» با توجه به آنچه بیان شد، می توانیم بگوییم انحراف در اعتقاد به توحید، در اصل دین مسیحیت وجود نداشته است، بلکه در طول تاریخ وبا تحولات مختلف چنین انحرافاتی پیدا شده است.

    البته در زمان فعلی، محققان و دین پژوهان مسیحیت موارد قایل توجهی از این انحرافات را قبول ندارند؛ ضمن این که تأئید اطلاق کلام صاحب کتاب«عیسی(ع) پیام آور اسلام» نیز ممکن نیست.لذا آیه ی قرآن می تواند شاهد جمعی باشد؛ به این معنا که مسیحی اصلی همان مؤمن به حضرت عیسی(ع) است و اگر شخصی به مبانی مسیحیت اعتقاد ندارد، از اصالت لازم برخوردار نیست، گرچه در عرف اجتماعی نیز به او اطلاق مسیحی شود؛ کما این که در مورد مسلمانان نیز چنین است.

    در این باره لازم است کلامی را از مرحوم علامه طباطبایی نقل کنیم: «ظاهراً آیه این است که قرآن اهتمام به ذکر خصوصیات مذاهب مختلف مسیحیت ندارد، (با توجه به این که مسیحیت پس از حضرت عیسی(ع) به مذاهب مختلف تقسیم شدند و هر کدام برای خود اعتقادات خاصی داشتند و ارباب قلم در کتب ملل و نحل این مذاهب مختلفه را ذکر کرده اند) بلکه قرآن در صدد است به یک کلام واحدی که مشترک بین آن هاست- که نبوت وخدا دانستن مسیح(ع) و آنچه را متفره بر این قاید است مثل تثلیثمورد بحث قرار دهد؛ اگرچه خود ایشان در بیان این اعتقاد انحرافی اختلافات زیادی دارند، لیکن همین که قرآن به یک احتجاج و بحث واحد با ایشان برخورد می کند، دلالت بر این است که در برخورد با این ها قرآن دارای روشی واحد است»

  • فهرست مطالب

    عنوان صفحه

    شیوه های خاص برخورد قرآن با یهود 1
    شیوه ی قهرآمیز خاص 8
    برخوردهای اخلاقی تبلیغی حضرت موسی (ع) در قرآن 16
    احتجاج حضرات موسی(ع) با فرعون 17
    شیوه های برخورد قرآن با مسیحیت 20
    شیوه عقیدتی و کلامی 21

سه طلاق در یک جلسه طبق کدام آیه قرآن است؟ قران برای عمل است و مسلمان باید براساس آن عمل نماید خداوند در قران (بقره 229 )می فرماید « ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِ ۖ فَإِمْسَاکٌۢ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌۢ بِإِحْسَٰنٍۢ ۗ طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا ...

بسم الله الرحمن الرحيم تذکر لازم: در اواخر تابستان سال 1346 خورشيدي دانشمند محترم و دوست عزيز و گرامي ما جناب آقاي حاج سيد محمد باقر موسوي همداني که يکي از فضلاي برجسته و فعال اين عصر به شمار است بحجره اينجانب آمدند و اوراقي ارائه نموده فر

معمولاً رسم اين است که هر هنري را به مذهبي و غيرمذهبي تقسيم کنند. اين تقسيم بندي در آيين يهوديت و مسيحيت وجود دارد و انصافاً براي تحليل ماهيت هنر در آن اديان جواب مي دهد. اما اين تقسيم بندي براي اسلام و تمدن اسلامي چندان جوابگو نيست، زيرا اسلام برخل

سؤال از چیستىِ هر شىء، در واقع، پرسش از تعریف کامل، جامع و مانع از ماهیّت و کُنهِ حقیقى آن شىء است. هرگاه از چیستى و ماهیّتِ پدیده اى تکوینى پرسش به میان آید، مثلا پرسیده شود «انسان چیست؟» به اصطلاحِ دانشمندان منطقى، بهترین تعریف، ارائه ى حدّ تام است که مشتمل بر جنس قریب و فصل قریب مى باشد; اما وقتى از، امرى اعتبارى و مربوط به جهان تشریع و قرارداد سؤال شود، ارائه ى تعریفى مشتمل ...

آنچه مسلم است نمازی که در اسلام اینقدر ارزشمند و با اهمیّت است آثار و فواید زیادی هم از نظر فردی و هم از نظر اجتماعی دارد که ما در اینجا به چند مورد از این فواید و آثار اشاره می کنیم: الف نماز حافظ تعادل در برابر خوبی و بدی است: نماز عامل سازنده ای است که پایداری و مقاومت انسان را در فراز و نشیبهای زندگی حفظ می کند و نمازگزار در مقابل هر خیر و شر، خوبی و بدی، خویش را حفظ نموده و ...

مقدمه مقاله ای که در پیش رو دارید مقدمه ورهنمودی است در اسلوب شناخت عوامل و علل بروز وپیدایی ریشه های ناسازگاری ونابسامانی وآسیب های اجتماعی بنام بزهکاری، تلاشی است برای دستیابی به شیوه هایی از وقوع طغیان و تبهکاری وکشف راه حل های جامعه ستیزی است که بدی را به جای نیکی برگزیده اند،آزادی را به بهای ناچیز ولذت زودگذری فروخته اند، برده ی خواسته های دل ومامور اجرای هوی نفس اماره شده ...

مقدمه ذوق سلیم، سلیقه لطیف، احساس خلاق، ادراک فعال، روح حساس، و عاطفه بارور را اگر به همراه زیبایی و زیباشناسی ذاتی در یک جمله خلاصه کنیم، جامع و مانعی می‌شود از هنر غنی و مجرد ایرانی، این تعریف شاید در نزد برخی از کارشناسان راه خلاف واقع وغلو را پیموده باشد اما در حقیقت اگر به خوبی مشاهده کنیم هر یک از این عوامل و ابزارهای معنوی و مادی را می‌توان در جزء جزء نقش و نگارهای ریز و ...

مقدمه اول: هر شئ در خلقت خویش هدفی را دنبال می کند. دلیل این امر این است که خداوند متعال حکیم است و هیچ گاه خالق حکیم کار بیهوده‌ای انجام نمی‌دهد چرا که آفریدن یک موجود که هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند، مصداق بارز کار لغو و بیهوده است. خلاصه مقدمه اول این است که هر موجودی دارای یک هدف نهایی است که برای آن آفریده شده است و آن موجود به دنبال رسیدن به هدف مزبور می باشد. مقدمه دوم: ...

جلال الدین محمد بلخی محمد بن حسین الخطیبی البکری درششم ربیع الاول سال604 هجری دربلخ متولد شد. وی از بزرگترین شعرای مشرق زمین است. پدرش محمد بن حسین الخطیبی البکری ملقب به بهاء الدین ازبزرگان مشایخ عصرخود بود وبه علت شهرت ومعرفتی که داشت مورد حسد سلطان محمد خوارزمشاه گردید. ناچار فرار را برقرار ترجیح داد وبا پسرش جلای وطن نمود وازطریق نیشابور ابتدا به زیارت شخ عطارنایل آمد وسپس ...

سيماى يهود در ادب منظوم پارسى (از سده سوم تا سده هفتم ه.ق) عباس نادرى شيخ(1) بررسى آثار منظوم ادب پارسى در ارتباط با يهوديان، گذشته از اين که ما را با نحوه‏ى تفکر شعرا و سخنوران در مورد يک گروه اقليت فکرى و مذهبى آشنا مى‏کند، مى‏تواند ما را به درک

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول