دانلود مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان

Word 120 KB 15516 44
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع


  • حضرت علی علیه السلام پایه های صبر را چهار چیز برشمردند :
    والصبر منها علی اربع شعب :علی الشوق والشفق والزهد والترقب

    دراینجا و در این قسمت به شرح پایه های صبر می پردازیم و ابتدا از شوق که اولین پایه های آن است آغاز می نمائیم.




    شوق و رغبت:
    امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان این پایه از صبر می فرمایند :
    «فمن اشتاق الی الجنه سلاعن الشهوات »
    آن کس که اشتیاق به بهشت دارد شهواتش کاستی می گیرد .

    حضرت (علیه السلام) در این توضیح دو نوع شوق و رغبت را در مقابل یکدیگر قرار داده اند : یکی شوق رسیدن به بهشت و دیگری شوق به شهوات.



    در ابتدا باید دانست شهوت چیست و این مفهوم چه مصادیقی در بردارد.



    در تعریف لغوی شهوت گفته اند «شهی النسیء » یعنی دوست داشت آن را و شهوت یا شهوات یعنی خواهانی تن ، آرزو.

    1

    آنچه از این تعریف به ذهن انسان می رسد هر آنچه است که جسم خاکی انسان خواهان و آرزومند آن باشد از قبیل خوراک، پوشاک ، زینتها ، نیازهای جنسی و ...

    برای اینکه بیشتر و بهتر بتوانیم این سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) را درک نمائیم بهتر است بیشتر درمورد شهوات و خواسته های انسان بررسی شود.



    آنچه از کتابهای روانشناسان در مورد خواسته های انسان برمی آید این است که رفتار انسان همیشه ناشی از عواملی است که به دو دسته تقسیم می گردند: « یک دسته خصوصیات، توانائی ها و قدرتهای کم و بیش دائمی هستند و دسته ی دیگر یک رشته مراحل موقتی اند که مهمترین آنها را انگیزه ها تشکیل می دهند ...

    انگیزه در آدمی ایجاد نیرو می کند.

    مثلا گرسنگی یا تشنگی درفرد حالتی به وجود می آورند که درتعقیب هدفهای مربوطه کوشش می نماید ..مثلا گرسنگی ایجاد انقباضات دردناک شکمی وتشنگی خشکی دهان وگلو را سبب می شود .این محرکها باعث هدایت رفتار خواهند شد وارگانیزم درتکاپوی غذا وآب می افتد ...

    انگیزه درروانشناسی مانند مفهوم مغناطیس درفیزیک است وبرای توضیح وتوصیف رفتار بکار میرود »2

    انگیزه های اصلی انسان شامل گرسنگی ،تشنگی ،جنسی ، انگیزه های مادری واکتشاف (کنجکاوی) می شود 3 که البته درمیان این انگیزه ها شدت وضعف هم وجود دارد مثلا براثر تشنگی زیاد ،انسان گرسنگی خویش را فراموش می کند ویا گرسنگی بیشتر از نیاز جنسی درانسان کشش ایجاد می کند بطوریکه شخص گرسنه دیگر علاقه ای به برطرف کردن مثلا حس کنجکاوی خویش ندارد .

    امروزه روانشناسان به طرح نیازها از دیدگاه «مازلو» بیش ازهمه اهمیت می دهند.

    دراین نیازها به صورت یک سلسله از پائین به طرف بالا تنظیم گردیده است .

    طبقه ی بالاتر استحکام نخواهد یافت مگر اینکه طبقه های پائین استحکام داشته باشند.

    دراین سلسله مراتب دو دسته نیاز وجود دارد : یکی نیازهای بنیادی ودوم نیازهای رشد یا رده بالا .

    نیازهای کمبود یا بنیادی از این قرار است: ا- نیازهای فیزیولوژیک 2- نیازهای امنیتی 3- نیازهای عشق و وابستگی 4- به عزت نفس.

    نیازهای رشد بدین شرح است : 1- نیازهای شناختی 2- نیازبه زیبایی شناختی 3- نیاز به خود شکوفایی.

    نیازهای فیزیولوژیک با دفع نیازهای بدنی مثل غذا ،آب ،خواب واکسیژن ارتباط دارد .

    تجربه نشان داده است که وقتی اکثر افراد به غذا وآب نیاز دارند ، به عشق ودلبستگی ویا حرمت نفس هیچگونه توجهی ندارند .

    تاریخ به نمونه های فراوانی اشاره دارد.

    مجله ی «ادمنتون» ازقول یکی از بازماندگان قحطی سال 1933 دراوکراین که حدود 5/4 میلیون نفر تلفات داشت می نویسد : همه ی فکر وذکر مردم غذا بود هیچ اندیشه یا وضع دیگری جز غذا توجه قحطی زدگان را به خود جلب نمی کرد نسبت به هیچکس احساس همدردی نمی شد ...

    هرکس چون حیوان گرسنه ای به نظر می رسید ومانند یک جانور وحشی به غذا حمله می برد همه ی رفتار های طبیعی وانسانی به فراموشی سپرده شده بودند.»4 دربالاترین رده نیازها، نیاز به خود شکوفایی دیده می شود همان طور که از آن تعبیر به رشد می شود.

    خودشکوفایی یا رشد ازدیدگاه «مازلو» دارای این تعریف است : « آنچه آرزوی انسان است وباید به آن نائل شود تا به آرامش وامنیت دست یابد » 5 با توجه به تعریف لغوی شهوت که همان خواسته های تن است ومطالبی که درمورد نیازهای انسان گفته شد می توان نتیجه گرفت که منظور ازشهوات همان نیازهای بنیادین وفیزیولوژیک انسان است .

    نیازهای رشد را نمی توان جزء نیازهای تن خاکی انسان دانست همانطور که درطبقه بندی نیازها هم جزء نیازهای فیزیولوژیک قرار نگرفته است .

    همانطور که گفته شد امیرالمؤمنین علیه السلام دراین حکمت به مقابله دونوع خواسته ی انسان پرداخته است.

    دریک طرف شهوات که همان نیازهای فیزیولوژیک انسان است ودرطرف دیگر شوق به بهشت که همان نیاز به رشد انسان است ومی فرمایند : «هرکس شوق به بهشت پیدا کرد شهواتش کاستی می گیرد » امام علیه السلام نفرمودند : شهواتش را فراموش می کند .

    چون اگر اینگونه شود زندگی انسان ادامه ناپذیر خواهدشد .

    زیرا همانطور که قبلا گفته شد نیازهای فیزیولوژیک بنیادی هستند وبدون تأمین آنها حتی نوبت به احساس کردن یا اهمیت دادن به نیازهای رده بالا نخواهد رسید .

    پس منظور امیرالمؤمنین علیه السلام از اینکه فرمودند :« شهوات کاستی می پذیرد » چیست؟

    برای روشن شدن پاسخ مثالی می زنیم : درموارد بسیاری انسانها بین دو چیز ، دوشخص ، دوبرنامه یا دوراه یکی را بیشتر از دیگری دوست دارند .

    مثلا شخصی یک غذا را بیشتر از دیگری می پسندد وازخوردن آن لذت بیشتری می برد.

    بدیهی است دریک شرایط عادی که امکان استفاده از هردونوع غذا برای او فراهم است آن را که بیشتر می پسندد انتخاب می کند وشاید حتی ذره ای هم از اینکه غذای دیگررا انتخاب نکرده احساس پشیمانی نکند .

    درمورد نیازهای فیزیولوژیک ونیازهای رشد هم همین تقابل وجود دارد .

    انسانها با ایجاد نیازهای رشد درخود به مقامی می رسند که اهمیت نیازهای فیزیولوژیک دردیدگاه آنها به حداقل خود وفقط درحد رفع نیاز می رسد .

    هیچگونه لذتی نسبت به شهوات درانسان ایجاد نمی گردد.

    زیرا این لذت جای خود رابه لذات دیگری که درتأمین نیازهای رشد او نهفته شده است داده اند .

    همانطور که یک دانش آموز برای دستیابی به احساس پذیرفته شدن درجمع دوستان ، از خواب وخوراک خویش به حداقل اکتفا نموده وبرای رسیدن به نمره مورد علاقه اش تلاش می کند ، انسان رشد یافته هم دردرجاتی به مراتب بالاتر ،فقط هدف خود را دردستیابی به مقام رضای پروردگار دربهشت الهی می بیند ودراین راه نیازهای فیزیولوژیک برایش فقط حکم یک وسیله را دارند ولاغیر.

    پس از روشن شدن بحث، اینک این سئوال مطرح می گردد که شوق به بهشت پیداکردن چه ربطی به صبر دارد ؟

    واینکه رغبت به دستیابی به بهشت یکی از پایه های صبر عنوان شده است یعنی چه ؟

    این بحث مربوط می گردد به چگونگی پیدایش شوق به بهشت درانسان .

    چگونه می شود که انسان علاقه ی خویش را به شهوات یا همان نیازهای فیزیولوژیک کم کرده ولذت واقعی را دررسیدن به مقام رضای پروردگار درجنات عدن بیابد ؟

    پاسخ این سئوال مقدمه ای نسبتا مفصل می خواهد، برای اینکه بتوانیم علاقه ی خویش را نسبت به چیزی کم یا زیاد کنیم باید به منشأ پیدایش این علاقه بازگردیم .

    شیر آبی را درنظر بگیرید که بازاست وآب آن به ظرفهای مختلفی سرازیر می گردد .برای اینکه میزان آب یک ظرف را کم یا زیاد کنیم باید به شیر آب بازگشت ومانعی بین آب وظرف مورد نظر قرار داد .

    همینطور است علاقه ی انسان به شهوات ازیک طرف وبهشت عدن ازطرف دیگر .

    باید منشأ پیدایش علاقه درانسان را پیدا کرد.طبق آیات فراوان قرانی ،تحقیقات وکتب مختلفی که موجود است درمی یابیم که منشأ ایجاد حب وبغض درانسان قلب اوست .

    این قلب ، غیر ازاین قلب صنوبری ماهیچه ای است که درجسم خاکی انسانها می تپد .

    قلب مورد نظرهمان قلبی است که درروح ملکوتی بشر نهفته است ومنشأ هرعلاقه مندی یا نفرتی درانسان می باشد .

    اینکه ما به خوردن غذایی اقدام می کنیم ناشی از همان انقباضات معدی است وترشحاتی که درخون صورت گرفته و ایجاد انگیزه ی گرسنگی کرده است اما اینکه ما به خوردن غذایی علاقه مند هستیم ،ربطی به ترشحات هورمونها درخون وارتباط آنها درمغز با مراکز احساس گرسنگی ندارد .

    این علاقه مندی مربوط به مرکز دیگری است که همان قلب انسانهاست .

    تفاوت این دو مرکز وقتی مشهود می گردد که می بینیم فردی با اینکه هیچگونه علاقه ای به غذائی ندارد ، اما برای رفع نیاز خود به آن که گرسنگی موجب آن است اقدام به خوردن آن غذا می کند .

    ولی شخص دیگری با اینکه می داند غذایی برای او مفید نیست به خاطر علاقه ی وافری که به آن دارد ضرراتش را به جان خریده وآن را می خورد .

    وقتی بعد از خوردن غذا اثرات ناشی از خوردن آن ، به فرد روی می آورد ، ممکن است احساس درد وناراحتی کند اما این احساس برای او اهمیت چندانی ندارد وفرد ازکار خویش پشیمان نخواهد گشت ودرموقعیت مشابه دیگری بازهم به خوردن آن غذا اقدام خواهد نمود .

    ارگانیزم بدن او از آن غذای خاص ، نامتعادل شده وسلامت فرد به خطر می افتد ولی او بازهم دست از کارخویش برنخواهد داشت .

    این مغزاست که ورودی های بدن را کنترل نموده ودربرابر آنها واکنش نشان می هد ولی پیدایش احساس علاقه مندی یا نفرت نسبت به غذا ، مربوط به سیستم دیگری است که قلب نام دارد وگاه برخلاف مغزعمل نموده وبه آنچه که مغز دربرابرش عکس العمل منفی دارد فرمان می دهد .

    مثلا برخی از پزشکان با اینکه به مضرات سیگار بهتر از دیگران آگاهند بازهم سیگار می کشند.

    با مقدمه ای که ذکر شد علت رفتار این پزشکان روشن می شود : زیرا درقلب آنها احساس علاقه مندی به سیگار وجود دارد .

    پس تا کنون معلوم شد که منشأ ایجاد شوق ورغبت، درقلب انسان است .

    میل به شهوات از قبیل خواب وپوشاک ، میل به پول ،ثروت اندوزی وعلاقه به همسر ،فرزند ، پدرومادر ویا احساس بغض نسبت به بعضی اعمال زشت مثل دروغگویی ،غیبت ،تهمت وافترا وازطرف دیگر میل به صداقت ، جوانمردی ،نوعدوستی و...

    همه وهمه ناشی از قلب انسانها ست .

    پس نتیجه می گیریم که برای کم یا زیاد کردن میل یا بغض خویش نسبت به امر یا چیزی ، باید برروی قلب خویش کار نمود.

    آنقدر باید برروی قلب کارکرد تا وابستگی وعلاقه به شهوات درانسان کشته شود وقسمتی از قلب که علاقه به دنیا وما فیها از قبیل زن وفرزند ومال وثروت دنیا بوده، بمیرد .

    از طرف دیگر ، قسمت ایجاد کننده ی محبت نسبت به خوبیها ، اعمال صالحه، دین مداری و...

    درقلب زنده گردد.

    این همان سخن امیرالمؤمنین علیه السلام است که دروصیت به امام حسن علیه السلام می فرمایند : احی قلبک بالموعظه وامته بالزهاده یعنی قلب خود را با موعظه زنده کن وبا زهد بمیران .

    به عبارت دیگر شوق به بهشت را دردلت ایجاد کن تا ازشهوات رویگردان شود .

    مطمئنا کارکردن برروی مرکز علاقه مندی های خود، کار بسیار سختی است.

    آنقدر باید با موعظه یا پند واندرز ،همنشینی با علماء وعرفا ،پست جلوه دادن دنیا وبا کف نفس از پیروی آرزوها برروی قلب تأثیر گذاشت تا اندک اندک ،رنگ حب به شهوات از دل برود وقلب فقط محل ارتباط با خدا ومحبین او گردد.

    در یاداشتهای شهید مطهری در ذیل عنوان ماهیت و ارزش ایمان می خوانیم: انسان به حسب واقع متصل است به مبدا کائنات ایمان، شعور به این اتصال و به تعیر دیگر انعکاس این اتصال و ارتباط در شعور بشر است.

    از نظر دیگر می توان گفت که ایمان نوعی دیگر از اتصال است غیر از اتصال تکوینی یعنی ایمان صرف شعور به اتصال نیست.

    علم به اتصال می تواند با جحود سازگار باشد: (و حجدوابها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا)6 بلکه ایمان ، اتکا و التجا و استمداد از مبدا کائنات است به عبارت دیگر ایمان ، اتصال بنده است به خدا.

    پس خود ایمان نوعی برقراری ارتباط و اتصال است میان بشر و مبدا کائنات.

    پس آن چه در چند سطر پیش گفتیم که انسان به حسب واقع متصل است و ایمان شعور است به آن اتصال، سخن صحیحی نیست .

    شک نیست که ایمان، شعور به اتصال موجود است ولی صرف آگاهی از اتصال نیست ، بلکه برقراری نوعی ارتباط متقابل است میان انسان و کائنات و خالق کائنات.7 با توجه به مقدمه ای که ذکر کردیم معنای صبر و رابطه اش با ایجاد شوق به بهشت در قلب انسان مشخص می گردد.

    ایجاد محبت در دل ، کار آسانی نیست.

    آن قدر باید تلخی کشید تا بالاخره صبر، این درخت تنومند، در قلب انسان ریشه بدواند.

    آن گاه که این درخت ثمر داد، دیگر انسان در برابر شهوات دنیوی، همچون فرد مرده ای است که هیچ تکاپو و تلاشی برای به دست آوردن آنها نخواهد کرد.

    از غذای خویش فقط به همان مقدار کفایت می کند که در مسیر کمال، به مشکل برنخورد و گرنه محب قرار گاه ابدی در زیر سایه ی نعمات پروردگار کجا و حب زر و زیور و مال دنیوی کجا ؟!

    این است معنای زنده بودن قلب و تکاپوی آن در مسیر رشد و مرده بودن آن در مسیر تمتع دنیوی.

    شهید مطهری هم در مورد معنای ایمان که مقرون به نوعی تکاپو و هیجان است می فرمایند: در مورد هر علم و عقیده و یقینی استعمال کلمه ی ایمان صحیح نیست .

    صحیح نیست که گفته شود که فلان شخص ایمان دارد به این که خواص آهن ربا مثلا چنین است یا خواص اعداد و مقادیر چنین است.

    بلکه در موردی صحیح است که تولید امنیت و طمانینه نماید و نگرانی و اضطراب و هراسی را سلب کند.

    یعنی باید مطلب مورد نظر از اموری باشد که با سرنوشت ، هدف و زندگی سر و کار داشته باشد.

    از این جا معلوم می شود که ایمان، اعتقاد خشک و خالی نیست، اعتقادی است مقرون به نوعی شور و هیجان و احساسات.

    شاید از موارد استعمال کلمه ی ایمان ، مفهوم ضمنی علاقه و حب و عشق و گرایش که لازمه اش تفانی و تفادی در راه عقیده است، استفاده شود.8 سیمایی که راشدین در قرآن دارند موید مطالبی است که در بالا ذکر شد: « و اعلموا ان فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الفکر و الفسوق و العصیان ، اولئک هم الراشدون »9 و بدانید رسول خدا در میان شما هست، اگر در بسیاری از امور، رای شما را پیروی کند، خود به رنج و زحمت می افتید ولیکن خدا به (لطف خود) مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهایتان نیکو بیاراست و کفر و فسق و معصیت را زشت و منفور نظرتان ساخت و اینان به حقیقت رشد یافتگان هستند.

    در مقابل راشدین که ایمان در قلبهای آنان آراسته شده است گروهی هم هستندکه تمایلات انسان دوستانه، دین مدارانه و بر صراط رشد، در قلبهای آنان مرده است و اعمال زشت آنان برایشان زیبا جلوه داده شده است: یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان10 ای اهل ایمان، شما پدران و مادران خود را نباید دوست بدارید اگر که آنها کفر را بر ایمان برگزینند.

    کافران که در مقابل مومنان قرار دارند، نیازهای رشد خود را به فراموشی سپرده و بر روی گیرنده های اصلاح جویانه ی خود پرده ی غفلت و گناه کشیده اند.

    به رفع نیازهای فیزیولوژیک خویش بسنده کرده و به حیات حیوانی خود قانع اند .

    در واقع می توان گفت ، کافران مصداق عکس سخن حضرت علیه السلام هستند یعنی آنها کسانی هستند که شوق به شهوات آنها را از شوق به بهشت باز داشته است.

    آنان کسانی هستند که بر قلبهایشان مهر خورده است.

    «ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم / ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم »11 کسانی که کافر شدند برای آنها یکسان است که آنها را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد/ خداوند بر قلبها و گوشهای آنها، مهر نهاده و بر چشمان آنان پرده ای و ایشان را در قیامت عذابی بزرگ خواهد بود.

    در آیه ای دیگر خداوند می فرماید: « زین للناس حب الشهوات من النساء و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسمومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوه الدنیا و الله عنده حسن الماب»12 برای مردم (ظاهر بین ، دنیا پرست و کوته نظر) حب شهوات از قبیل زنان و فرزندان و همیانهای زر و سیم و اسبهای با نشان نیکو و چهارپایان و مزارع، نیکو جلو داده شده است.

    اینها کالاهای زندگی دنیاست و نزد خداست همان منزل بازگشت نیکو (که بهشت لقای الهی و نعمت باقی ابدیست) این آیه تاییدی است برای آنچه قبلا ذکر کردیم.

    خداوند حال مردمی را توصیف می کندکه به زندگی پست و دنیوی قناعت نموده اند و احساسات متعال و نیازهای رده بالای خویش را به فراموشی سپرده اند .

    خداوند می فرماید بهشت لقای الهی بهتر است از کالای بی ارزش دنیا که در نگاه شما، در قلبهای مهر خورده شما ، ارزشمند جلوه داده شده است.

    به عبارت دیگر همان سخن علی علیه السلام است گویا خداوند متعال می فرماید: حب به بهشت را در دلهای خویش جای دهید تا از شهوات رویگردان شوید.

    ترس از آتش جهنم، پایه ی دوم صبر: پس از بررسی پایه ی اول صبر که خود پایه ی اول ایمان است، نوبت به پایه دوم صبر می رسد که امیر المومنین (علیه السلام) درباره آن فرمودند: و من اشفق من النار اجتنب المحرمات آن کس که از آتش جهنم بترسد از حرام دوری می گزیند.

    در فراز قبلی از این حکمت ، پایه انجام شهوات، شوق و رغبت و احساس لذتی بود که از رفع حاجات مادی انسان ایجاد می گشت.

    و حضرت علیه السلام به مقابله ی دو نوع شوق پرداختند که اگر یکی بر دیگری غلبه کند میل انسان به همان طرف خواهد بود.

    حال چه آن طرف ورطه ی فساد و ناپاکی باشد و چه جنت خلد که وعده ی راست پروردگار جهانیان است.13 در این قسمت هم ما شاهد مقابله دو نوع ترس در وجود انسانها هستیم که در یک طرف ترس از جهنم و عقاب الهی است و در طرف دیگر ترس از انجام واجبات وتکالیف الهی.

    برای روشن شدن این مطلب باید گفت: اصولا انگیزه انجام محرمات دو چیز است : جلب منعفت و دفع ضرر.

    محرماتی که ناشی از حسن منفعت طلبی و کامجویی انسانهاست همان شهوات هستند که بحث آنها گذشت.

    انسانها برای دفع ضرر از خود دست به شهوترانی نمی زنند بلکه هوا و هوسهای سرکش حیوانی است که آنها را به سمت رفع افراط گونه ی نیازهای فیزیولوژیک می کشاند حتی گاهی شاهد هستیم این انگیزه آنها را به سمت اعمالی می کشاند که حتی برای آنها ضرر جسمانی هم دارد.

    اما محرماتی که ناشی از ترس بشر در مواجهه با ضررات جسمانی است در واقع همان محرماتی هستند که از طریق عدم انجام واجبات، انسانها مرتکب آنها می شوند.

    واجباتی که در ظاهر، نوعی ضرر جسمی یا مالی یا آبرویی و....

    را به همراه دارند.

    اما در ورای این ضرر ظاهری، منفعتی بس عظیم جای گرفته است که چشم ظاهر بین انسانها قادر به دیدن آنها نیست.

    بنابراین مثلا ترس از ضرر جسمانی مثل ضعف آنها را از صیام رمضان باز می دارد.

    یا ترس از کشته شدن در راه خدا پای مجاهدان را سست و شعله ی غیرت و مردانگی آنها را خاموش می سازد.

    یا بخشیدن خمس منفعت سالیانه ی خویش ، ترس از فقر را در دل انسانها بیدار می سازد و همین طور است رفتار آنها در مواجهه با واجباتی مثل امر به معروف یا نهی از منکر، اظهار دوستی کردن با اولیای الهی و ...که همه ی آنها در ظاهر با نوعی خطر برای عاملین خود همراه است.

    اما در مقابل ضررات دنیوی، ضررات اخروی هم وجود دارد که برای معصیت کاران و رویگردانان از فرامین الهی مهیا شده است.

    آتشی که بر قلب و جان گنهکاران خواهد نشست و جهنمی که عمق آن ناپیداست و در برابر هر آنچه درون آن بیندازی فریاد « هل من مزید»14 سر می دهد.

    بشر مسلمان در تلاطم هیجانی بین دو ترس به سر می برد: ترس از انجام واجبات و ترس از عقاب الهی در برابر ترک واجبات.

    و در این میان کسی برنده است که ترس از آتش جهنم آن چنان در قلبش رخنه کرده باشد که حتی فکر انجام محرمات هم برای او دلهره آور باشد و این است معنای سخن امیر المومنین علیه السلام که آن کس که از جهنم بیم داشته باشد از محرمات اجتناب می ورزد.

    خداوند متعال، رسولان خود را فقط برای بشارت انسانها به نعیم بهشتی نفرستاد بلکه در فلسفه ی فرستادن پیامبران همیشه صحبت از بشارت و انذار در کنار هم است.

    «و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا»15 «ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین»16 در جایی دیگر خداوند متعال می فرماید: رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل17 اگر فقط بشارت یا فقط انذار بود، در هر صورت تنها به یک وجود انسان و یک انگیزه ی او برای کسب ثواب بیشتر و ترک گناهان بیشتر، اعتنا می شد و در آن صورت احتجاج با خداوند در روز قیامت، کار بیهوده ای نمی بود.

    هدف انبیا پرورش مومنینی است که همواره بین خوف و رجا به سر می برند آن چنان که اگر به اندازه ی عبادت جن و انس در پرونده ی اعمال آنها ثواب نوشته شده باشد باز هم لحظه ای خود را از خوف آتش سوزان جهنم در امان نمی بینند و در مقابل آن اگر گناهان تمامی انس و جن برای آنها نوشته شده باشد لحظه ای یاس از رحمت بیکران الهی در دل آنها وارد نمی گردد.

    این کافران هستندکه اگر آنها را انذار دهی سودی نمی بخشد و به پیام الهی ایمان نخواهند آورد و از انذار رویگردانند : « والذین کفروا عما انذروا معرضون»18 واگر به آنان مغفرت الهی وتبدیل سئیات به حسنات را بدهی ، از رحمت خداوند ، نا امید می گردند ودر غفلت باقی خواهند ماند : « انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون »19 آنها کسانی هستند که خداوند متعال در حق آنها فرموده است: « اولئک یئسوا من رحمتی »20 ولی در مقابل کافران ، مومنان هستند ،کسانی که وقتی با آیات عذاب وانذار الهی مواجه می گردند که خداوند می فرماید : « یوم لا ینفع مال ولا بنون »21 « یوم یعرف المجرمون بسیماهم »22 « یوم یعض الظالم علی یدیه»23 « یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم»24 وآیاتی از این قبیل را زمزمه می کنند ، بی اختیار مناجاتهای کوفه را سر می دهند واز جان ودل در خوف عقاب می سوزند .

    ولی کافران همان ظالمینی هستند که در دنیا ،دستی برآستان دوست بلند نکردند و به ظلم خویش ادامه دادند، در غفلت و گمراهی به سر بردند و معذرتشان سودی نبخشید.

    «و الکافرون هم الظالمون.»25 آنها کسانی بودند که در برابر انذار رسولان الهی به زندگی غفلت زده آبا و اجداد خویش گردیده و می گفتند: «فانا بما ارسلتم به کافرون.» (سوره مبارکه فصلت/ آیه14) اگر انذار منذرین نبود به راستی چه کسی دست از محرمات می کشید؟

    این فطرت بشر است که تا ترسی از انجام کاری نداشته باشد، از آن اجتناب نمی کند.

    اگر فقط بشارت بود به عاملین عمل صالح دیگر انذاری در برابر انجام معصیت وجود نداشت، کدامیک از بنی آدم با این غرایز سرکش و این نفس قوی پنجه قادر به ترک معاصی بود؟

    دلیل اینکه حضرت(علیه السلام) هم در جایگاه سخن از ترس، بحث ترک محرمات را به میان می آورد و در فراز قبل از آن یعنی انگیزه شوق انسان برای انجام معاصی در مقابل آن شوق او به بهشت و ترک معاصی، سخنی از اجتناب محرمات نمی آورند، می تواند همین باشد.

    چون پایه ترک معصیت در درجه اول، ترس از جهنم است، نه شوق به بهشت.

    این است که اولیای الهی در ادعیه و مناجاتهای خویش، همواره از عذاب سخت قیامت، اظهار نگرانی کرده و در مقابل معصیتهای انجام نداده خویش، دست نیاز به درگاه رحمت الهی دراز می کنند.

    آنقدر ترس از انجام گناهان، قلبهای آنان را می لرزاند که اعمال نیک خود را هیچ انگاشته و فقط به توصیف شراره های دوزخ می پردازند و اشک ندامت می ریزند.

    اینکه حضرت علی(علیه السلام) در فرازی از دعای شریف کمیل به مقایسه ضررات دنیوی و مصائب آن، در مقابل ضررات اخروی می پردازند از همین نگرانی فزاینده ای است که در ل مؤمنین جای گرفته است: «...

    یا کریم یا رب و انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوبتها و ما یجری فیها من المکاره علی اهلها علی ان ذلک بلاء و مکروه قلیل مکثه، یسیر بقائه، قصیر مدته، فکیف احتمالی لبلاء الآخره و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لایخفف عن اهله، لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک...»26 بدیهی است که ایجاد ترس از جهنم در دل و تقویت آن و برتری دادنش بر ترس از ضررات محدود دنیوی، کار ساده ای نیست.

    تلخی ترک معصیت به واسطه میل طبیعی انسان در دفع ضرر از خویش با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست.

    آنقدر باید با یاد خدا و ذکر او مأنوس شویم که در تحت هیچ شرایطی عظمت عذاب او را فراموش ننموده و اقدام به انجام معصیت نکنیم.

    این است ارتباطی که صبر دارد با ترس از جهنم.

    باید در مقابل ترک معصیت صبر نمود تا از عذاب الهی رهایی یافت.

    زهد، رکن سوم صبر: حضرت علی(علیه السلام) پایه سوم صبر را زهد معرفی نموده و می فرمایند: «من زهد فی الدنیا، استهان بالمصیبات.» هرکس در دنیا، زهد ورزد، مصیبتها را ساده انگارد.

    قبل از اینکه به توضیح و بررسی این فراز از حکمت31 نهج البلاغه بپردازیم، بهتر است بحث مفید راجع به زهد را پیش بکشیم.

    تعریف زهد: المنجد در معنای زهد این چنین نوشته است: « زهد یزهد زهداً فی الشیء : رغب عنه و ترکه.» «و منه زهد فی الدنیا الی تخلی عنها العباده.»27 اما شهید مطهر ی این تعریف المنجد را نمی پذیرد و می گوید این تعبیر، خوب نیست، یک تعبیر مسیحی است و بوی رهبانیت می دهد.28 و در جایی دیگر می نویسد: «اسلام هم طرفدار ترک دنیاست و هم طرفدار تخلی برای عبادت.

    ولی هم ترک دنیا مفهوم دیگری غیر از دست کشیدن از زندگی دارد و هم تخلی برای عبادت مفهومی غیر از منحصر کردن کارها به ذکر نماز دارد.

    علت امر یک چیز است و آن اینکه آنچه از آن باید عبور کرد و او را رها نمود، زندگی نیست و آن چیزی که معبر آخرت است منحصراً ذکر و نماز نیست.

    هرچیزی که برای خدا و در راه حد نهائی باشد که اسلام برای فرد و جامعه تعیین کرده است عبادت و دالان آخرت است.29 ایشان خود در تعریف زهد می نویسد: زهد نقطه ای مقابل رغبت است اما تنها جنبه روانی و بدنی ندارد که مثلاً اگر کسی از غذائی خوشش نیاید و نسبت به آن بی میل شود گفته شود که «زهدفیه» بلکه در موردی است که انسان به چیزی طبعاً میل دارد ولی به خاطر یک جهت خاص، علی رغم میل خودش آنرا رها کند.

    در حقیقت علت اینکه این ترک در امراض را زهد گویند این است که جوری عمل می کند که کانه میل و رغبتی به آن ندارد ولی بر حسب لغت، زهد در مورد بی میلی استعمال می شود...

    گفتیم به خاطر جهت خاص.

    باید توجه داشت که حتماً آن جهت خاص نمی تواند چیزی از قبیل مسمویت شی ء مورد علاقه باشد که نوعی اجبار به ترک ایجاد می کند بلکه باید چیزی از نوع انتخاب کمال مطلوب باشد که وصول به آن، باتوجه و تمتع از مادیات سازگار نیست.

    به عبارت دیگر زهد بی اعتنائی است مانند بی اعتنائی کسی که به سودهای بزرگ دسترسی دارد و نسبت به سودهای کوچک بی اعتناست.»30 در سخنی دیگر از امیر المؤمنین(علیه السلام) زهد تعریفی دقیق تر پیدا می کند.

    ایشان می فرمایند: « الزهد کلمه بین الکلمتین من القران .

    قال الله سبحانه «لکیلا تأسوا علی مافاقکم و لا تفرحوا بما اتکم.» «و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد اخذ الزهد بطرفیه.»31 زهد بین دو کلمه از قرآن است که خدای سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید و به آنچه به شما رسیده، شادمان نباشید.» کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شاد نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.

    با توجه به این فرمایش علی(علیه السلام) درمی یابیم که زهد ابتداء یک انفعال است و سپس در دایره افعال انسان بروز می کند.

    شخص زاهد یک غنای درونی نسبت به ثروتها و مادیات این جهان دارد.

    اینگونه اند زاهدان که اگر کوهی از ثروتها را به پای آنان بریزی، به اندازه پر کاهی خوشحال نمی گردند و اگر به همان اندازه از اموال آنان کم گردد، ذره ای احساس ترس، نگرانی یا اندوه، در دل راه ندهند.

    آنها هر دو جنبه زهد را به تمامی به دست آورده و در سلک زاهدان الهی جای گرفته که امیر المؤمنین(علیه السلام) در حدیثی دیگر مقام آنان را این چنین توصیف نموده اند: « طوبی للزاهدین فی الدنیا ، الراغبین فی الآخره ، اولئک اتخذوا الارض بساطا وترابها فراشا وماءها طیبا والقرآن شعارا والدعاء دثارا....

    »32 خوشا به حال آنانکه نسبت به دنیا ودر آخرت راغب و مشتاقند .

    اینانند که زمین را فرش و خاکش را بستر وآب را بوی خوش وقرآن را شعار (جامه زیرین ) ودعا را دثار (جامه روئین ) قرار داده اند .

    زاهد نسبت به اموال دنیا بی رغبت است واین بی رغبتی را در جامه ی خفیف الموونه بودن نشان می دید .

    خفیف الموونه بودن هیچ گاه به معنای فقیرانه زندگی کردن نیست بلکه به این معناست که اگر کوهی از ثروتهای جهان در خانه ی او فرو ریخته باشد فقط به اندازه نیاز از آنها استفاده کرده وآن همه ثروت در نظر او هیچ ارزشی نداشته باشد .

    در روایات هم نیامده است که زهد یعنی فقیرانه زندگی کردن .

    شهید مرتضی مطهری هم بر روی این مسئله تاکید فراوان دارند و با هر چیزی به نام زهد که بوئی از رهبانیت وریاضت بدهد به شدت مخالفت می کنند .

    ایشان می نویسند : « در فلسفه ی زهد چند چیز می توان گفت : 1- این که ایده وهدف اسلام این است که مردم بیایند به این دنیا ونعمت های دنیا را ببینند واستفاده نکنند ، زیرا این ها همه شر است .

    اگر فرضا برای بدن مضر نیست، برای روح وآخرت مضر است وآنچه برای آخرت مفید است عبادت است که مستلزم زهد وانزوا است .

    بدیهی است که این فلسفه خلاف اصلی است که قران کریم می فرماید : " قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده " ویا " هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا "

ولادت علي (ع): رسول گرامي اسلام در سال عام الفيل در مکه معظمه ديده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالي که از ولادت پيغمبر خدا و از شنيدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و م

ولادت علي (ع) : رسول گرامي اسلام در سال عام الفيل در مکه معظمه ديده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالي که از ولادت پيغمبر خدا و از شنيدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و

ولادت علي (ع): رسول گرامي اسلام در سال عام الفيل در مکه معظمه ديده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالي که از ولادت پيغمبر خدا و از شنيدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و م

رسول گرامي اسلام در سال عام الفيل در مکه معظمه ديده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالي که از ولادت پيغمبر خدا و از شنيدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جديد را به

ولادت علي (ع) : رسول گرامي اسلام در سال عام الفيل در مکه معظمه ديده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالي که از ولادت پيغمبر خدا و از شنيدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و

رسول گرامی اسلام در سال عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالی که از ولادت پیغمبر خدا و از شنیدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جدید را به وی تبریک گفت. ابوطالب چون سخن همسرش را شنید ضمن خوشحالی و تشکر به او گفت: ((اصبری سبتاً اتشرک بمثله الا النبوه)) تتعجبین من هذا انک ...

هدف از عدالت اجتماعی: هدف مااز بحث عدالت اجتماعی بیان آیات و روایاتی است که قران کریم و پیشوایان معصوم در آن ها به حفظ حقوق، و مساوی بودن تمام مردم در برابر قانون، ونفی تبعیض و استثمار و ظلم فرمان داده اند. اسلام مکتب عدل و اعتدال است، راه مستقیم است، وامت اسلامی امت میانه وسط است، نظام آن عادلانه است ،توضیح آن که اگر شک دارد شمشیر هم دارد اگر برنامه برای سلامتی بدن میدهد توجه ...

رسول گرامی اسلام در سال عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالی که از ولادت پیغمبر خدا و از شنیدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جدید را به وی تبریک گفت. ابوطالب چون سخن همسرش را شنید ضمن خوشحالی و تشکر به او گفت: ((اصبری سبتاً اتشرک بمثله الا النبوه)) تتعجبین من هذا انک ...

عدل مساوات و برابري يکي از مهم‌ترين آموزه‌هاي دين مبين اسلام است و آيات و روايات بسياري وجود دارند که قرآن کريم و ائمه اطهار(ع) در آن‌ها بر حفظ حقوق و تساوي تمام مردم در برابر قانون و نفي تبعيض و ظلم تأکيد بسيار دارند. عدالت در اسلام بر ارکان

عدل مساوات و برابری یکی از مهم‌ترین آموزه‌های دین مبین اسلام است و آیات و روایات بسیاری وجود دارند که قرآن کریم و ائمه اطهار(ع) در آن‌ها بر حفظ حقوق و تساوی تمام مردم در برابر قانون و نفی تبعیض و ظلم تأکید بسیار دارند. عدالت در اسلام بر ارکان عمیقی استوار است، زیرا عالم هستی و کائنات به کلی تحت نظر خداوند حکیم هستند که تمام کردار و رفتار ما در دادگاه عدل او مورد قضاوت قرار ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول