دانلود مقاله ضراره بن ضمره در مواجهه با معاویه

Word 43 KB 15534 10
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ضراره بن ضمره که از یاران و خواص امیر مؤمنان علیه السلام بود بر معاویه وارد شد و معاویه خواست که او را دستگیر کند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا اشتغال او به آخرت را دید صرف نظر کرد و خواست او را بیازماید، گفت: على را برایم توصیف کن.

    ضرار گفت: مرا معاف دار.

    گفت: تو را به خحق او سوگند مى‏دهم که او را توصیف کنى.

    ضرار گفت: حال که ناگزیرم، گویم: به خدا سوگند او بسیار دور اندیش و نیرومند بود، به عدالت سخن مى‏گفت و با قاطعیت فیصله مى‏داد.

    علم از جوانبش مى‏جوشید و حکمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنیا وحشت داشت و با شب و تنهایى آن مأنوس بود، آن بزرگوار که درود خدا بر او باد بسیار اشک مى‏ریخت و فراوان فکر مى‏کرد، لباس زبر و درشت و غذاى مانده فقیرانه را مى‏پسندید، در میان ما که بود مانند یکى از ما بود، اگر چیزى از او مى‏خواستیم مى‏پذیرفت و اگر از او دعوت مى‏کردیم قدم رنجه مى فرمود، با این همه که به ما نزدیک بود و ما را با خود نزدیک مى‏ساخت چندان با هیبت بود که در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتیم.


    آن بزرگوار که درود خدا بر او باد اهل دیانت را بزرگ مى‏شمرد و بینوایان را به خود نزدیک مى‏ساخت.

    نه نیرومند به باطل او طمع داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید بود.

    به خدا سوگند یک شب به چشم خود دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود در وقتى که تاریکى شب همه جا را فرا گرفته و ستارگان غروب کرده بودند و دست به محاسن گرفته بود و مانند مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون مصیبت زده مى‏گریست و مى‏گفت: اى دنیا، دیگرى را بفریب، آیا متعرض من شده‏اى و به من رو آورده‏اى؟

    هیهات که من تو را سه طلاقه کرده‏ام و رجوعى در کار نیست، عمرت کوتاه، خطرت بزرگ و عیشت ناچیز است، آه ازتوشه اندک و سفر دراز و راه ترسناک!


    سخن ضرار که به اینجا رسید اشک معاویه بى اختیار فرو ریخت و گفت: خدا رحمت کند ابو الحسن را، به خدا سوگند همین گونه بود که گفتى.

    اکنون اى ضرار بگو ببینم چگونه بر او اندوه مى‏برى؟

    گفت: شبیه مادرى که فرزند عزیزش را در دامنش سر بریده باشند، که اشکش باز نمى‏ایستد و دردش پوشیده نمى‏ماند.


    معاویه دستور داد که مال فراوانى به او دهند، او نپذیرفت و بازگشت در حالى که بر امیر مؤمنان علیه السلام ندبه مى‏کرد.

    (1)
    بکاره هلالیه عمر رضا کحاله گوید: وى از زنان عرب موصوف به شجاعت و دلاورى و فصاحت و شعر و نثر و خطابه بود، او در جنگ صفین از یاران على علیه السلام به شمار بود و در آنجا سخنرانیهاى پر شور حماسى مى‏کرد و مردان جنگى را تشویق مى‏نمود که بدون ترس و بیم در دریاى خروشان جنگ فرو روند.

    هنگام پیرى و فرسودگى به همراه دو خادم خود که بر آنها تکیه نموده بود عصا به دست بر معاویه وارد شد و بر وى به عنوان خلیفه سلام کرد.

    معاویه به نیکى او را پاسخ داد و اجازه نشستن داد، مروان بن حکم و عمرو عاص هم نزد او بودند.

    مروان لب به سخن گشود و گفت: اى امیر مؤمنان، آیا او را مى‏شناسید؟

    گفت: او کیست؟

    مروان گفت: همان زنى است که در جنگ صفین دشمن را بر علیه ما یارى مى‏داد، و اوست که در شعر خود مى‏گفت : یازید دونک فاستشر من دارنا سیفا حساما فی التراب دفینا کان مذخورا لکل عظیمه فالیوم أبرزه الزمان مصونا «اى زید، برخیز و برو از خانه ما شمشیرى را که زیر خاک پنهان کرده‏ایم بیرون آر و بیاور» .

    «آن شمشیر براى هر امر بزرگى ذخیره شده و امروز زمانه آن را صحیح و سالم آشکار ساخته است».

    عمرو و عاص گفت: و هموست اى امیر مؤمنان که در شعر خود مى‏گفت: أترى ابن هند للخلافه مالکا هیهات ذاک و ما أراد بعید منتک نفسک فی الخلاء ضلاله أغرک عمرو للشقا و سعید فارجع بأنکد طائر بنحوسها لاقت علیا أسعد و سعود «آیا پسر هند را مالک خلافت مى‏دانى؟

    هرگز چنین نیست و آنچه او خواسته بسى دور از حقیقت است».

    «نفس تو در خلوت تو را از روى گمراهى فریفته و آرزومند کرده است و عمرو عاص و سعید هم تو را گول زده‏اند».

    «پس بدبختانه و شانس نا آورده بازگرد، زیرا که هماى سعادت بر سر على نشسته است».

    سعید گفت: و هموست اى امیر مؤمنان که در شعر خود مى‏گفت: لقد کنت آمل أن أموت و لا أدرى‏ فوق المنابر من أمیه خاطبا و الله أخر مدتی فتطاولت‏ حتى رأیت من الزمان عجائبا فی کل یوم لا یزال خطیبهم‏ وسط الجموع لآل أحمد عاتبا «آرزو داشتم بمیرم و یک سخنگوى از بنى امیه را بر بالاى منبر نبینم».

    «ولى خداوند اجل مرا به تأخیر انداخت و عمر من دراز شد تا از زمانه عجایبى دیدم».

    «هر روز سخنران آنها را مى‏بینم که در میان جمعیت به آل احمد بد مى‏گوید و سرزنش مى‏کند» .

    سپس ساکت شدند.

    بکاره گفت: اى امیر مؤمنان، سنگهاى دربارت پارس کردند و عوعو کنان زوزه کشیدند ولى عصاى من کوتاه و صدایم شکسته و چشمم نابیناست که بتوانم آنها را از خود برانم، و به خدا سوگند من گوینده همین اشعارى هستم که گفتند و هرگز تکذیب نمى‏کنم، تو نیز هر چه خواهى بکن که دیگر زندگى پس از امیر مؤمنان (على) صفایى ندارد.

    معاویه گفت: هیچ چیز از مقام تو نمى‏کاهد، حاجت خود را بگو که روا خواهد شد.

    آن گاه حوائج او را بر آورد و به شهر خود بازگرداند.

    (2) دارمیه حجونیه ابن عبد البر گوید: سهل بن ابى سهل تمیمى از پدرش روایت کرده که گفت: معاویه به حج رفت، در آنجا از زنى به نام دارمیه حجونیه که زنى سیاه چرده و فربه بود پرس و جو نمود، گفتند: سالم است.

    فرستاد او را آوردند.

    معاویه گفت: حالت چطور است اى دختر حام؟

    (3) زن گفت: اگر مرا عیب مى‏جویى من فرزند حام نیستم، من زنى از بنى کنانه هستم.

    معاویه گفت : راست گفتى، آیا مى دانى براى چه سراغ تو فرستادم؟

    گفت: جز خدا از غیب با خبر نیست.

    معاویه گفت: سراغ تو فرستادم تا از تو بپرسم چرا على را دوست مى‏دارى و مرا دشمن؟

    و چرا به او مهر مى‏ورزى وب ا من کینه؟

    زن گفت: مرا معاف مى‏دارى؟

    گفت: نه، معافت نمى‏دارم .

    زن گفت: حال که اصرار دارى، من على را به خاطر عدالت با رعیت و تقسیم برابر بیت المال دوست مى‏دارم، تو را به جهت جنگ با کسى که از تو به حکومت شایسته‏تر است و طلب کردن چیزى که حقت نیست دشمن مى‏دارم.

    با على مهر مى‏ورزم زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عقد ولایت او را بست و او با تهیدستان مهر مى‏ورزد و اهل دین را بزرگ مى‏شمارد .

    و با تو کینه دارم زیرا خون مى‏ریزى و در داورى ستم روا مى‏دارى و به هوا و هوس حکم مى‏رانى.

    معاویه گفت: به همین دلیل شکمت گنده، پستانهایت بزرگ و سرینت بر آمده است!

    زن گفت: اى مرد، به خدا سوگند مادرت در این امور ضرب المثل بود نه من.

    معاویه گفت: اى زن ساکت باش، ما جز خوبى نگفتیم، زیرا هر گاه شکم زن بزرگ باشد خلقت فرزندش کامل مى‏شود، و هر گاه پستانهایش بزرگ باشد کودکش خوب سیراب مى‏شود، و هر گاه سرینش بزرگ باشد سنگین و با وقار مى‏نشیند.

    آن گاه زن ساکت شد و نشست.

    معاویه گفت: آیا على را دیده‏اى؟

    گفت: آرى به خدا.

    معاویه گفت: او را چگونه دیدى؟

    گفت : به خدا او را چنان دیدم که فریفته حکومتى که تو را فریفته است نشد، و سرگرم نعمتى که تو را سرگرم ساخته است نگردید.

    معاویه گفت: آیا سخن او را شنیده‏اى؟

    گفت: آرى، به خدا سوگند که کورى دلها را مى‏زدود چنانکه روغن، زنگ طشت را مى‏زداید.

    گفت: راست گفتى، آیا حاجتى دارى؟

    زن گفت: اگر بخواهم بر مى‏آورى؟

    گفت: آرى.

    گفت: صد ماده شتر سرخ همراه با شتران نر و چوپانهایش.

    معاویه گفت: مى‏خواهى با آنا چه کنى؟

    گفت: شیرش را به کودکان مى‏دهم و با خود آنها بزرگسالان را حیات مى‏بخشم و با این کار کسب مکارم مى‏کنم و میان خویشان صلح و صفا بر قرار مى‏سازم .

    معاویه گفت: همه را به تو دادم، آیا اینک جایگاه على بن ابى طالب را در نزد تو به دست آوردم؟

    گفت: این آب نه آن آب زلال، و این علوفه نه مانند علوفه سعدان، و این جوان نه چون مالک است، حاشا که در فروترین پایه آن هم نیست.

    آن گاه معاویه این شعر را خواند : إذا لم أعد بالحم منی علیکم‏ فمن الذی بعدی یؤمل للحلم‏ خذیها هنیئا و اذکری فعل ماجد جزاک على حرب العداوه بالسلم «اگر من بردبارانه با شما عمل نکنم پس از من از چه کسى امید بردرابى مى‏رود»؟

    «اینها را بگیر گواراى تو باشد و یاد کن از کار بزرگمردى که در برابر جنگ عداوت، تو را با سلم و آشتى پاداش داد».

    سپس گفت: هان، به خدا سوگند که اگر على زنده بود چیزى از اینها به تو نمى‏داد.

    زن گفت : نه، به خدا سوگند حتى یک سوزن هم از بیت المال مسلمانان به نا حق به کسى نمى‏داد.

    (4) پى‏نوشتها: 1ـ اشعه الانوار فى فضل الحیدر الکرار/326 و سفینه البحار 2/657، ماده وصف.

    2ـ اعلام النساء 1/137،عقد الفرید 1/ .346 3ـ حام یکى از فرزندان نوح علیه السلام و برادر سام بوده است.

    4ـ العقد الفرید 1/ .352

نام ، موقعیت و تعداد {شام} گاهی زندان به اسم شهری که دران واقع شده بود نامیده می شد گاهی در یک شهر زندانهای متعدی وجود داشت و شک نیست که وجود زندان یک نیاز اجتماعی است ولازم است که در هر شهری زندانی در اختیار حکومت باشد.زندانهایی که ذکر می شوند زندانهایی هستند که در مرکز خلافت اسلامی یعنی حجاز عراق و شام احداث شده بودند. زندان های مرکزی شام : 1-زندان باب الصغیر که در جانب قبله ...

غريب کربلا همه ي عالم ديوانه ي اوست نگرش اهل سنت اغلب تاريخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جرير طبري، بلاذري، ابن سعد، ابن قتيبه دينوري، احمد بن داوود دينوري و ابن اثير واقعه کربلا را به تفصيل و بر اساس روايت ابومخنف بيان کرده اند، ک

پس‌ از پیروزی‌ علی‌(ع‌) در جنگ‌ جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ شام‌ انتقال‌ یافت‌ و معاویه‌، رهبر بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌ کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌ شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌ شام‌ ...

درباره ی عاشورا گفتیم یک سخن ی منظومه ، یک شعر یا نثر حماسی آن است که در روح انسانی جولا ن و هیجانی در جهت ساحشوری و مقومت و ایستادگی و دفاع ار عقیده ایجاد کند، و یک شخصی حماسی آن کسی است که در روحش این موج وجود دارد ؛ یک روحیه متموجی از عظمت ، غیرت ، حمیّت ، شجاعت، حس دفاع از حقوق و حس عدالتخواهی دارد . و باز عرض کردیم که تاریچه عاشورا را تاریخچه ای است که دو صفحه دارد .یک صفحه ...

زندگينامه و احاديث امام حسين (ع) امام حسين فرزند دومين امام علي و حضرت زهرا عليه السلام است . آن حضرت در شهر مدينه به روز سوم شعبان (مصباح المتهجد/758) از سال سوم ( کافي 4638) يا پنجم شعبان از سال چهارم هجرت (ارشاد / 198) ديده به جهان گشود . کنيه اي

زندگی نامه ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب نظر، متکلم متفکر، مفسر حاذق، دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى. از جزئیات زندگى شخصى و تاریخ دقیق تولدش و... چندان آگاه نیستیم، نجاشى او را از طایفه ازد از قبیله‏هاى معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. (1) با توجه به روایاتى که فضل از امام رضا علیه السلام دارد مى‏توان ...

پس‌ از پیروزی‌ علی‌ (ع‌) در جنگ‌ جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ شام‌ انتقال‌ یافت‌ و معاویه‌، رهبر بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌ کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌ شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌ شام‌ ...

پس‌ از پیروزی‌ علی‌ (ع‌) در جنگ‌ جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌ شام‌ انتقال‌ یافت‌ و معاویه‌، رهبر بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌ کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌ شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌ شام‌ ...

سرنوشت معاويه و يزيد لعنت الله عليهما چگونه شد؟ معاويه در سفري که از حجاز به سوي شام داشت , بيمار شد و چند روز پس از رسيدن به دمشق , در ماه رجب سال 60 هجري به هلاکت رسيد. مطابق روايت ابي مخنف يزيد روزي براي شکار رفت . او در بيابان ماند و پ

مصطفى معلّمى(1) در جنگ جمل بنى‏اميّه در کنار ام المؤمنين عايشه، طلحه بن عبيداللّه‏ و زبير بن عوام رو در روى سپاه خليفه‏ى وقت، على عليه‏السلام ايستادند. گرچه در منابع تاريخى و روايى تصريح شده است که عايشه، طلحه و زبير در شورش بر ضد عثمان نقش مهمى اي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول