تعریف عرفان:
مفهوم عرفان ناظر به نوعی شناخت است که ریشه در اعماق جان بشر دارد و بر خلاف اهل استدلال و برهان در دریافت حقیقت ، بر اشراق و دریافت های باطنی و درونی و ذوقی اعتماد دارد و نزد مسلمین یا سایر ملل و اقوام بر حسب تفاوت های زمانی و مکانی به نام های گوناگون شناخته و موجود می باشد و امروزه تحت عنوان کلی می ستی سیستم1 نامبردار است این شیوه ، ریشه در آثار ابتدایی و ساده نخستین پرستش- نزد مذاهب –بدوی قدیم –و نیز ایرانیان، هندوان، مسیحیان، یونانیان، یهودیان و... دارد.
با وجود وجوه افتراق در میان مذاهب عرفانی، شباهت آن چنان زیاد است که آنرا در میان اقوام مشترک می دانند اصولاَ مبانی نظری آن عبارت است از: باور به امکان درک حقایق از رهگذر علم حضوری و شهودی هم آنکه مولانا می گوید:
جان شو و از ره جان، جان را بشناس یار بینش شو نه فرزند قیاس
و از جهت عملی مبنای عرفان، ترک رسوم ظاهری و پرداختن به باطن و درون می باشد.
این شیوه، امروزه نزد برخی حکیمان غرب مانند برکسون2 ویلیام جیمز3و کربن4و دیگران نیز مورد توجه قرار گرفته است و آثاری در این زمینه پرداخته شده است.
عرفان، دریافت باطنی معروف است و از این بابت عرفان امری است، عام و فراگیر، چون شباهت هایی در کار است برخی در پی آنند تا ریشه عرفان اسلامی را در دیگر مأخذ نشان دهند تردید نیست، که مذاهب عرفانی در یکدیگر تأثیر وتأثر داشته اند ولی صرف شباهت بیانگر تأثیر متقابل نیست، بلکه ناظر به عام بودن این امور است ، بسان دین، هنر و علم، این مسائل خاستگاه و زادگاه و سرزمین نمی شناسند.
این حالت روحانی که ارتباط بی واسطه با وجود مطلق است و از رهگذرذوق و وجدان دست می دهد قابل بیان و وصف نیست، و به شخص استعداد ویژه نفوذ در اشیاء و رویت حقایق را می دهد. و به قول حا فظ :