دانلود مقاله عرفان

Word 130 KB 15572 36
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • تعریف عرفان:
    مفهوم عرفان ناظر به نوعی شناخت است که ریشه در اعماق جان بشر دارد و بر خلاف اهل استدلال و برهان در دریافت حقیقت ، بر اشراق و دریافت های باطنی و درونی و ذوقی اعتماد دارد و نزد مسلمین یا سایر ملل و اقوام بر حسب تفاوت های زمانی و مکانی به نام های گوناگون شناخته و موجود می باشد و امروزه تحت عنوان کلی می ستی سیستم1 نامبردار است این شیوه ، ریشه در آثار ابتدایی و ساده نخستین پرستش- نزد مذاهب –بدوی قدیم –و نیز ایرانیان، هندوان، مسیحیان، یونانیان، یهودیان و...

    دارد.
    با وجود وجوه افتراق در میان مذاهب عرفانی، شباهت آن چنان زیاد است که آنرا در میان اقوام مشترک می دانند اصولاَ مبانی نظری آن عبارت است از: باور به امکان درک حقایق از رهگذر علم حضوری و شهودی هم آنکه مولانا می گوید:
    جان شو و از ره جان، جان را بشناس یار بینش شو نه فرزند قیاس
    و از جهت عملی مبنای عرفان، ترک رسوم ظاهری و پرداختن به باطن و درون می باشد.
    این شیوه، امروزه نزد برخی حکیمان غرب مانند برکسون2 ویلیام جیمز3و کربن4و دیگران نیز مورد توجه قرار گرفته است و آثاری در این زمینه پرداخته شده است.
    عرفان، دریافت باطنی معروف است و از این بابت عرفان امری است، عام و فراگیر، چون شباهت هایی در کار است برخی در پی آنند تا ریشه عرفان اسلامی را در دیگر مأخذ نشان دهند تردید نیست، که مذاهب عرفانی در یکدیگر تأثیر وتأثر داشته اند ولی صرف شباهت بیانگر تأثیر متقابل نیست، بلکه ناظر به عام بودن این امور است ، بسان دین، هنر و علم، این مسائل خاستگاه و زادگاه و سرزمین نمی شناسند.
    این حالت روحانی که ارتباط بی واسطه با وجود مطلق است و از رهگذرذوق و وجدان دست می دهد قابل بیان و وصف نیست، و به شخص استعداد ویژه نفوذ در اشیاء و رویت حقایق را می دهد.

    و به قول حا فظ :
    این حالت روحانی که ارتباط بی واسطه با وجود مطلق است و از رهگذرذوق و وجدان دست می دهد قابل بیان و وصف نیست، و به شخص استعداد ویژه نفوذ در اشیاء و رویت حقایق را می دهد.

    و به قول حا فظ : قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزو مندی یافتن منشاء غیر اسلامی برای عرفان امروز دیگر موجه نمی باشد و اصولاَ ریشه های آن را باید در درون انسان جست نه در عالم بیرون، و گرچه عرفان یک جریان فکری واحد نیست لیکن تشابه در برخی مبادی –که از باب توارد در همهجریان های فکری وجود دارد و نشانگر منشاء نیست و در عین شباهت بارزی که با دیگر جریانات عرفانی دارد امری است مستقل، واین به درختی تناور و نهالی تنومند می ماند، که ریشه های آن سالم است (قرآن وسنت) ولی شاخسار آن شاخه ها و برگهای زاید، فراوان دارد.

    عرفان در هر محیطی، رنگ و هوای ادیان آن دیار را دارد و این امر چه در ادیان بدوی و چه ادیان عالی، تا به امروز مشاهده می شود و در اندیشه پرستندگان توتم و معتقدان به ارواح و مانا و فتیش تا به امروز عرفان وجود دارد.

    در آیین شمن در سیبریا، شمال امریکا، افریقا و استرالیا مراسمی وجود دارد که شباهت تام با آداب صوفیه دارد و حکایت از برخی مبادی عرفانی در نزد ا قوام ابتدایی می کند و همین گونه در عرفان هندی، یوگا و تعالیم بودرا و اندیشه های عرفانی نزد یونانیان و ...

    همرنگ دین در آن محیط هاست در حکمت فیلون اسکندرانی و نیز حکمت هرمسی و گنوسی –که نوعی معرفت رمزی و سری است – نیز آداب و اوراد و مراسم عرفانی به روشنی دیده می شود.در دیانت یهود نیز صیغه های عرفانی (علیرغم جنبه های قشری و صوری و تکیه بیش از حد به آداب و سنن ظاهری) در مجموعه های موسوم به کبالا که عرفان مبتنی بر اشکال است و در دیگر کتب آنها مانند: مزامیر، اشعیا، حزقیال ، و ارمیاه فراوان دیده می شود.

    عرفان مسیحی که تکامل عرفان یهودی است همه و همه در شخصیت عیسی -کلمه1- تجسد می یابد و فنای در عیسی حیات عارف زاهد مسیحی را رنگ عرفانی می دهد و او در قلب وی حضور می یابد.

    و وی را لبریز از الهام و اشراق می نماید و در نهایت به ذات حق متصل می گرداند که راه وصول به آن همان فنا و فقر و نفی به خود است.

    راه معرفت در عرفان کشف است و شهود، و این یگانه وسیله نیل به حقیقت است در اینجا عارف از سطح اشیاء می گذرد و به عالم اطلاق و تجرد قدم می گذارد و از درون، بارگاه هستی را می نگرد .مبداء عرفان نیز نیازی درونی است که در پی ارتباط مستقیم و بی واسطه با مبداء و معبود خویش است و از راه فنا و محو هستی خود بدین مهم نایل می شود و این کار (فنا)جز با توبه و مجاهدت و به تنهایی صورت نبندد و سالک برای رهایی باید تحت ارشاد راهنمای کار آزموده (خضر مرغ سلیمان ، پیر مغان، و ولی و ...

    و ...

    در تعابیر و فرهنگ های گوناگون) قرار گیرد.

    قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی در اینجا سالک و مرید، بی اختیار در دست مرشد بر حسب استعداد به مدارج کمال می رسد و به مرور حالت پدیدار شده براو – که چون برقی گذران جان او را روشنی می بخشد – تکرار می شود و سپس در جان او متمکن می گردد و در نهایت به اتصال بی واسطه به حق(که همان فنا و محو است) منتهی می شود آری غایت سیر سالک عدم است که وصف او فانی در حق، و ذات او باقی می شود.

    همچون زبانه شمع در کنار آفتاب، و قطره که به دریا درمی پیوندد و قطره به وصف محدودیت از بین می‌رود ولی ذات او پایدار می ماند مولانا می فرماید: یا کرامی اذبحوا هذا البقر ان اردتم حشر ارواح النظر از جمادی مردم ونامی شدم و ز نما مردم به حیوان سر زدم مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال وپر و زملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم پس عدم کردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون در این مرحله سالک به دریافت حقایق اشیاء و منشاء صور و معانی دست می یابد زیرا که مرگ ارادی و اختیاری، او را به بقاء بالله رهنمون می شود.

    ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه (حافظ) اصول عرفان عرفان و تصوف تا قرن هفتم شکل ساده و بسیط دارد و اگر برخی مباحث عمیق در آن دیده می شود( وحدت وجود)، ولی به صورت تئوریک و عقلانی1نبوده است عرفان ساده نخستین، شدیداَ بر عشق به خدا، مذمت دنیا، زهد و آخرت گرایی متکی است و مبتنی بر اصول ساده چندی است که از قرن هفتم به بعد در قالب فلسفی پیچیده درآمد و حالت رسمی به خود گرفت و به شکل اجتماعی – تصوف- عرضه گردید که سردودمان آن ابن عربی است و قونوی مروج افکار او می باشد او وحدت وجود 2 را مبنای تعالیم و تئوری خویش قرار داد که از زمان ملاصدرا فلسفه و عرفان نظری- همراه با حدیث و قرآن – بهم آمیخته شدند.

    زمینه های اصول اولیه عرفان، گاه با دیگر اندیشه ها اشتراکاتی دارد و موارد اقتباس از دیگر سرزمین ها در آن دیده می‌شود زیرا از نظر روحی زمینه های مشترک زیاد است چرا که اصولاَ تفکر خالص در اندیشه بشری وجود ندارد( چنان که در نژاد و زبان نیز هم ) فرهنگها و اندیشه ها در تبادل و تماس دائم اند و موارد مشترک در بین آنها زیاد می باشد قرآن هم به این زمینه ها اشاره دارد آنجا که می فرماید: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم این نشان می دهد که رسالتها در اصول یکسانند ولی بعید نیست برخی از اندیشه های دیگران در اسلام راه یافته باشد و قطعاَ راه یافته است و اسلام هم آنرا پذیرفته است و هرگز هم بوی توطئه نمی دهند به برخی از اصول اولیه و اساسی تر در این موارد اشاره می نماییم ونظر به این که در ابتدا جنبه های عملی- که از آن به سیر و سلوک یاد می شود- پدیدار شده است از این قسمت ها آغاز می نماییم.

    طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد آنش با ملک همراز کن ( مولانا) 1-2- اصول عملی: 1-1-2- زهد: اصل زهد سخن روشنی است و آن بی میلی روحی وقلبی لست از آن جهت که کمال مطلوب آدمی مافوق خواسته های دنیوی و حتی اخروی است یعنی مطلوب فرد زاهد، مفاهیمی، چون عزت، شرف، حجت خدا، کرامت، تقرب و آزادگی و---- می باشدو این موضوع صد البته با تلاش دنیوی و جامعه‌گرایی، دنیا رااز آخرت جدا ندانستن، تعارض ندارد( کاری به زهد صوفیانه نداریم)مختصر آن که آدمی نباید به گونه ای باشد که دنیا وجود او را پر کند.

    به دیگر سخن، زهد یعنی، عدم کمال مطلوب بودن دنیا و مرغ آرزو و در اطراف آن پر نزدن و رفتن و آمدن آن شادی و اندوه ایجاد نکردن است، این اندیشه رشد در اندیشه دینی ما دارد آری !

    تمتع اندک و بهره گیری ناچیز از تعمیم دنیوی، کاشتن با کوشیدن و روییدن آن با چشمه سار معرفت،گشودن چشمه سارهای حکمت و گشایش حواس روحانی و معنوی را به همراه دارد،لذت بردن از خوراک، لذات دیگر را از بین می برد دهانی باید بسته شود، تا دیگر دهان باز گردد و چشمی بایستی فرو نبندد، تا چشم غیب پدیدا ر گردد همینطور حواس طبیعی دیگر باید تصعیف شوند تا حواس متعالی، برای جذب معانی آسمانی، به روی آدمی باز گردند و آدمی را دریک سمفونی روحانی و سماع آسمانی میهمان گردانند.

    بلی !

    تا طفل جان از پستان طبیعت رها نشود، سرزمین دل برای انعکاس انوار ربوبی آماده نشود و تا خانه دل از تعلقات خالی نگردد، محل تابش انوار قرار نمی گیرد مگر می توان دنیا و خدا را یک جا با هم جمع کرد؟

    زهد شرط بنیادین معرفت اشرا قی و ا فا ضتی است و عشقق و پرستش مستلزم نوعی بی اعتنایی و زهد است جلا الدین محمد در این باره می فرماید: این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده لقمه های راز شد لب فرو بندازطعام واز شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان زنان خالی کنی پر زگوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی از چرب و شیرین از طعام امتحان کن چند روزی در صیام چند شبها خواب را گشتی اسیر یک شبی بیدار شو، دولت بگیر سیره زاهدان عارف و عارفان واصل- پیغمبر و آل علیهم السلام- نیز بر زندگی ساده، غذای ساده،و در عین حال تلاش مضاعف، شناخت و معرفت زندگی گرایی، ایثار ، همدردی، آزادگی، و عشق و ووارستگی بوده است و نیروی آنان از حق بوده است، نه از خوان و طبق.

    آنان خود دایگان آسمان اند تا طفلان نو آموز (ابناء بشر) را مرحله به مرحله از طبیعت جدا کنند (فطام)،و کام جان آنان را با ارزاق آسمان(معانی و حقایق) آشنا گردانند.

    ذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشید این افسرده ساز (مولانا) 2-1-2- ذکر از ارکان حیات معنوی اسلام، ذکر است که بدون آن یک پای مهم زندگی می لنگدکه گاه از آن در قرآن به صلوه دائم نیز تعبیر شده است گونه ای زندگی روحی ومعنوی، که در آن یا خدا و عشق به حضرت دوست را هماره در دل و جان، زنده نگاه داشتن، دین، نه در اسلام، که در تمام ادیان وجود دارد.

    ذکر در قرآن ا فضل عبادات شمرده شده است حتی ا فضل از نماز، و غایت آن بشمار رفته است و هیچ گاه در آن ترخص داده نشده است و گاه بدل برای برخی از فرایض شمرده می شود و در کتاب خدا و روایات جایگاهی رفیع دارد : الذین یذکرون الله قیاماَو قعوداو علی جنوبهم در چاه شب غا فل مشو در دلو گردون دست زن یوسف گرفت آن دلو را از چاه سوی جاه شد (دیوان شمس ) 3-1-2- شب زنده داری بیداری در شب و شبها را برای پروردگار نگاه داشتن از مبانی عرفان است و اصولاَ تمام انبیاءو اولیاءوبزرگان تاریخ از این بزرگ غفلت نداشته اند و تمامی نیروهای روزانه خود را برای اهداف بلند و عالیه خود در شبها ذخیره می کرده اند، و کتاب خداوند نیز این اصل را گوش زد کرده است: و من اللیل فتهجد به نا فله لک عیسی ان یبغک ربک مقاما َمحموداَ شب منبع تمام برکات است و بالاترین عروج ها از نوا فل، آن هم در اسحار، برای انسان رقم زده می شود چنان که در روایت از اهل بیت (ع) آمده است اگر شبهای جمعه عبادت نکنیم سرمایه معنوی ما به اتمام می رسد.

    شب زمان مناسب برای سریان و نزول معانی و اندیشه های متعالی در جان عارفان بشمار می رود و گواه صادقی است برعشق محض، محض عشق و دوستی بی ریا و خالصانه نسبت به حضرت پروردگار.

    تردیدنیست که اکتساب تمامی مقامات عالیه انسانی، از رهگذر زنده نگاه داشتن شب می باشدو بزرگان ما در طول تاریخ، این لطیفه خداوندی را پاس داشته اند.

    که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی (حافظ) 4-1-2- چله نشینی چله‌نشینی ریشه در معارف دینی دارد و در زبان قرآن و روایات بدان اشارت رفته است.عدد چهل در عرفان اعداد، رمزی از کمال است و در قرآن بین عدد چهل و انسان رابطه ای رمزی وجود دارد و چنانکه در فواتح سور جلوه بارزی از این اسرار و رموز دیده می شود(عرفان حروف)در فرهنگ دینی و تاریخ انبیاء و اندیشه بشری چله نشینی (که گاه به اربعین نیز تعبیر می شود) جایگاه ویژه داردو حامل عنایات خاص خداوند می باشد و آن گاه که اربعین مظروف عشق و پرستش قرار گیرد صفحه جان را صفا و روان را صیقل و جلا می بخشد.

    عدد چهل از ابتدای تاریخ انسان مورد توجه بوده است در آفرینش آدم کل آدم چهل صباح سرشته می شود آدم، پس از هبوط یک اربعین در فراق بهشت بگریست، همو چهل شبانه روز در فراق فرزندش گریه کرد.

    درداستان نوح چهل شبانه روز درهای آسمان گشوده شد و آب باران، جهان را فرا گرفت.

    حضرت موسی(ع) چهل شبانه روز را برای مناجات و اخذ وحی سپری کرد، قوم موسی، پس از عصیان چهل سال در بیابان سرگردان شدند و همین طور پیغمبر اکرم (ص) در دوران تحنف اربعینی را پشت سر گذارد تا وحی بر او تجلی کرد.

    عدد چهل نه تنها، یکی از نوامیس بزرگ آفرینش است بلکه برخی از اعمال اخروی نیز بر محور این عدد تنظیم می گردد از جمله در ذیل آیه: …..عیسی ان یبعثک ربک مقا ما محمود اَ آمده است که : مردمان در روز قیامت به اندازه چهل سال می ایستند.

    گرچه کلمه اربعین از کمیات است ولی در عرفان این واژه کمی در ارتباط با کیفیات مطرح می شود و روایات در مورد اربعین و اربعینات بیشتر ناظر به سیر باطنی و تعالی روحی آدمی است.

    سیر طبیعی خلقت در دوران جنینی بر مبنای عدد چهل دور می زند و نیز قرآن سن چهل را قرار گرفتن در فضای دیگر، و اربعین را سر فصل زندگی معنوی انسان می شمارد.

    بویژه زیارت اربعین بر امام سید االشهداء(ع) از نشانه های ایمان بشمار رفته است.

    ناگفته نماند انحرافات فراوان در مقوله چله نشینی پدیدار گردیده است و آداب و رسوم خاص آن گاه با شریعت انطباق ندارد، چنان که این بدعت ها در سایر اصول عملی (بویژه در تصوف)پدیدار گردیده است و با نگاهی به کتب عوارف المعارف از سهروردی این موارد را می توان یافت.

    به هر حال بحث از: اربعینات، عزلت، زاویه گرفتن، اعتکاف و تحنف(تحنث)و---و---همه ناظر به این حقیقت است، که نوعی تنهایی و تأمل سلوک روحی و سفر باطنی و گوشه گیری از جامعه در ادیان و عرفان اصلی مسلم و بدیهی بشمار می رود، و رسالت ها در پی همین دوران تحنف شکل گرفته است.

    حافظ می فرماید: شنیدم رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی خامشی بحر است و گفتن همچو جو بحر می جوید ترا جوی را مجو (مولوی) 5-1-2- خاموشی: آدمی بیشترین لذت را از زبان می برد و بزرگترین لغزش گاه انسان در همین جاست جدی گرفتن زبان اهمیت فراوان دارد و در روایات، استقا مت ایمان در استقا مت دل و جان و استقا مت قلب در پرتو استقامت زبان دانسته شده است.امام علی(ع) می فرماید: سکوت بزرگترین امپراطوری است و چه سخت است حفظ این امپرا طوری!خامو شی گذر گاه تجهیز اخذ معانی می باشد و در حدیث صمت را حکمت دانسته اندومولانا در این باب می فرماید: از اشارتهای دریا سر متاب ختم کن والله اعلم بالصواب خامشی بحر است و گفتن همچو جو بحر می جوید ترا جو را مجوی یکی از اشارات های دریا و اسرار آن پوشیدن جوشش درون با آرامش برون است، دریا گوهر ولالی فراوان دارد و هیچ نمی گوید چرا که اصولاً نگاهداری سر دلیل ظرفیت است و فاش کردن اسرار ناظر به حب جاه، و عارفان که بر خموشی پای می‌فشردند برای این است که بایستی حب جاه بیرون رود تا آدمی محرم اسرار شود آری: هر که را اسرار حق آموختند مهر کردندو دهانش دوختند تمامی بلایا در این جهان از رهگذر زبان است و به تعبیر زیبای روایت : حصائدالسن، موجبات فرو افکندن آدمی به آتش می شود، این موجود صغیر(زبان) علیرغم جرم ناچیز از شگفتی های آفرینش و حامل بزرگترین جرم است.

    حفظ زبان از موجبات نظاره ملکوت و استماع اصوات غیبی شمرده شده است.

    از نظر عرفا گفتنی ها در نا گفتنی ها و سخن ها در خاموشی است.

    سخن زیبای آن بزرگوار را بیاد بیاوریم روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم و--- و مگر لباسی را که از بیست و هشت حرف رشته اند، قامت بلند معانی را می پوشاند؟

    و به تعبیر بلند وحی، فاوحی الی ربه ما اوحی شبستری بر آن است که: نطق ساحل معانی است و معانی به گاه عرضه در قالب الفاظ، بسان ساحل (که محد دریاست) محدود می شوند.

    اصول اولیه عرفان –به اختصار –یاد شده البته اصولی دیگر را در کتب عرفان (عملی) یاد کرده اند که می توان به رسائل خاص مراجعه کرد ولی مبنای یاد شده تقریباَ همان می باشد که در بیت زیر آمده است: صحت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام نا تمامان جهان را کند این پنج تمام 2-2-اصول نظری عرفان در این بخش – که همان تصوف با چهره عقلانی و تئوریک می باشد و در قرن هفتم بوسیلهابن عربی در قالب فلسفی و پیچیده در آمده –دارای اصولی است چه درباره خدا ، انسان و جهان و البته بیشترین نظر در عرفان نظری متوجه روابط انسان با خدا می باشد، حال با توجه به جوانب اختصار به بررسی این اصول می پردازیم.

    در غیب هست عددی کاین عشق از اوست دودی یک هست نیست رنگی کز اوست هر وجودی (دیوان شمس) 1-2-2- وحدت وجود اساس و محور در جهان بینی عرفانی، وحدت وجود 1است، که از اصول پر ماجراست و کمتر به عمق آن پی برده شده است، و نوعاَ نویسندگان هرجا به مشکلی برخورد می کنند نامش را وحدت وجود می گذارند!

    گاه حلول و اتحاد را وحدت وجود می نامند و گاه تعبیرات مختلف را که سطوح پایین یا متوسط وحدت و جود است –به وحدت وجود تعبیر می نمایند، گاه از رهگذرمقایسه موجودمحدود با ذات نامحدود به وحدت و جود می رسند: گاه از رهگذر مراتب حقیقت وجود به وحدت وجود می پردازند –و آن با بهره گیری از تمثیل نور و مراتب ضعف و شدت آن می باشد.

    ملاصدرا با بهره گیری از تأمل در قرآن و روایات و بویژه نهج البلاغه، دیدگاه عرفا را با ضمیمه کردن اصل فلسفی بسیط الحقیقه کل الاشیاءو لیس شیء منها، عقلانی نمود و بین عقل و عرفان توفیق داد و البته اساس قاعده بالا مسأله وحدت در کثرت و کثرت در وحدت می باشد که در زبان عرفا از آن به اجمال و تفصیل، جمع و فرق، رتق و فتق و لف و نشر یاد می شود.

    تفسیر وحدت وجود از نظر عرفا این است که : در هستی یک حقیقت وجود دارد و جز آن هر چه هست مظاهر و تجلیات آن حقیقت واحد است که در آیینه های رنگارنگ ماهیات و مظاهر گوناگون جلوه گر شده است یعنی در هستی بود یکی است و مابقی نمودهای خیالی او می باشند و همان موجود واحد حق است که به صورت نورانی در پیکر عالم وجود جلوه گری می نماید و سراسر هستی به عنوان مظاهر این ذات یگانه و صفات او نمودار شده اند به طوری که هیچ موجودی از جلوه و ظهور او خالی نیست و آن موجود هم از عالم مشهود بیرون نمی باشد و در عین حال موجودی مخصوص هم نیست این حقیقت در تعبیر وحی چنین آمده است : فاینما تولوا فثم وجه الله.

    تعبیر خود عرفا در این زمینه مظهری است که در آیینه پدیدار می شود که در این مثال عارف،وجود را از غیرحق سلب می نماید و حق را بود و غیر حق را نمود و ظهور می داند ، برخی برآنند که تمامی نزاع ها در این مقوله بر آنست که عارف می گوید: عالم همه اوست و متشرعان و اهل ظاهر بر این پای می فشرند که: عالم همه از اوست مولوی همین حقیقت را گاه چنین می سراید: جمله تصورات، عکس آب جوست چون بمالی چشم خود ،خود جمله اوست اب مبدل شود در این جو چند بار عکس آن خورشید دائم بر قرار هر دوعالم یک فروع روی اوست گفتمت پیدا و نهان نیز هم (حافظ) 2-2-2- تجلی سخن از تجلی در عرفان، در مبحث تنزلات وجود مطرح می گردد( فاعلیت خداوند و صدور کثرت از وحدت)و آن صرفاً موضوعی اشراقی و عرفانی بشمار می رود.

    در عرفان و مکاتب شهودی نوعی از فاعلیت در - پدید آیی هستی - مطرح می شود که از آن به تجلی و ظهور تعبیر می نمایند و با دیگر دیدگاهها (ابداع و خلق)کاملاً متفاوت است.

    از نظر متکلمان خدا فاعل اشیاء می باشد و به عدد اشیاء فاعلیت خداوند کثرت دارد.همه وهمه جدا و مستقل و بلا واسطه آفریده شده اند.

    حکما، قائل به خلقت های متعدد هستند اما طولی یعنی خداوند نخست عقل اول را آفرید از عقل اول،عقل دوم و….

    را آفرید تا می رسد به عقل فعال که در نهایت به خلقت جهان در می پیوندد(البنه نه به معنای بی نیازی این مراتب از خالق خود ولی به هر حال حکما کثرت در فاعلیت را پذیرفته اندمنتهی متکلمان تکثر را بلا واسطه می‌دانند و حکما با واسطه)عرفا بر عکس، بر این اندیشه اند که تمام عالم یک تجلی بیشتر نیست و از ازل تا ابدبا یک جلوه حق پدیدار شده است آنان آیه : و ما امرنا الا واحده کلمه بالبصر راهمین گونه تفسیر می کنند حکما علت و معلول بکار می برند ولی عرفا تجلی و ظهور، اصطلاح می نمایند.

    اصل تجلی در اندیشه ابن عربی، محور عمده بشمار می رود و اساس تفکر او بر تجلی استوار است در نظر او اگر حق تعالی در آیینه کائنات متجلی نمی شد و در اطلاق فرو می ماند اعیان ثابته،ظاهر نمی گردید و هستی پدیدار نمی شد و معنای جهان از دست می رفت.

    عبدالرزاق کاشانی بر آن است که : از فیض ذاتی حق تعالی،تعبیر به تجلی‌ ساری در حقایق ممکنات شده است و آن عبارت از امداد الهی می باشد که مقتضی قوام عالم و وجود منبسط است.

    ابن عربی تجلی حق را دو گونه می داند: نخست تجلی علمی عینی غیبی که از آن به فیض اقدس یاد می شود و آن ظهور حق در صورت اعیان ثابته در حضرت علم می باشد و دیگری تجلی شهودی وجودی، که آن به فیض مقدس نامبردار است، در این تجلی حضرت حق به آثار و احکام اعیان ثابته ظهور می یابد و در نتیجه عالم خارج پدیدار می گردد که این تجلی بر تجلی اول مترتب است.

    و به تعبیر او از حضرت احدیت به واحدیت، و سپس بر حسب فیض مقدس، بر اساس استعداد به آثار اعیان ، هستی می بخشد.

    بنا بر این فیض اقدس تجلی ذاتی حق و فیض مقدس تجلی وجودی اوست که گاه نزد برخی از شارحان مانند قیصری،این تجلیات بر حسب اسم با طن و ظاهر حق صورت می پذیرد.

    تجلی نخست از نظر ملاصدرا با عنوان وجود منبسط یاد می شود نه عقل اول، اولین پرتو اولیه را برای تجسم در اذهان عموم از جهتی به شعاع خورشید تشبیه می نماید که بر کلیه احرام و اجسام از علوی و سفلی تابیده است و در هرجرم و جسم به شکل آن نمودار شده است.

    و همه این ها مظاهر وجودند و بین آنها و وجود مطلق جز اطلاق و تقیید فرقی نیست لیکن اجرام و اجسام مباین با نور خورشید هستند نه عین آن صدرالمتألهین می گوید: حق تعالی را تجلی واحدی است بر اشیاء و ظهور واحدی است بر ممکنات، و این ظهور بر اشیاءبعینه ظهور و تجلی دوم حق است بر ذات خود در مرتبه افعال و--- تجلی اول بروز و ظهور اشیاء است و تجلی دوم تطور و تکثر آنها می باشد و اگر دقت شود یک تجلی و ظهور است که به دو تجلی تقسیم می گردد .جمیع ماهیات و ممکنات آینه وجود حق‌اند و مجالی حقیقت مقدسه می باشند و بر حسب قرب و بعد به ذات واجب، نمود آنها متفاوت است.

    یک مسما دان و اسماء صدهزار یک وجود و صد هزارش اعتبار (شاه نعمت الله) 3-2-2- اسماء الهی از جمله مباحث اساسی در عرفان بیان مظاهر اسماء الهی و صفات ربانی است باید گفت که نخستین کثرت و تفصیل در مراتب و تعینات وجود کثرت حاصل در مرتبه واحدیت است،که از رهگذر اسماءو صفات به ظهور درمی پیوندد بدین گونه که آن وجود مطلق در مقام تعین واحدیت در کسوت اسماء و صفات تجلی می نماید و ایجاد کثرت می نماید.

    به دیگر سخن وجود با صفتی از صفات تجلی می نماید و نسبت به همین وجود متجلی با صفت دیگر دارای تعین و تمیز می گردد و هر تجلی با صفتی از صفات حقیقتی از حقایق اسماء را متحقق می نماید به عنوان مثال تجلی ذات با صفت رحمت، از تجلی ذات با صفت علم یا حیات یا قدرت تشخص پیدا می کند و موجب پیداش اسم رحمن و عا لم، حی و قادر میشود پس اسماء الهی نتیجه تعنیات و اتصا فات و تجلیات ذات حق اند با صفات گوناگون البته اصطلاح عرفا در مورد اسماءو صفات با آنچه در دستور زبان در مورد اسم و صفت بکار می رود تفاوت دارند آنان لفظی را که به معنی خاصی (که مبداء صفتی از صفات الهی است) دلالت دارد و سپس مبداء صفت می گردد (مانند رحمت، که منشاء صفت رحمان می شود) صفت و کلمه ای را که بر ذات حق به اعتبار داشتن یکی از آن معانی دلالت دارد و اسم می گویند مانند عالم، قادر، حی، و…..بحث اسماء و صفات موضوعی بنیادین در عرفان نظری می باشد و در سیر و سلوک نیز هر چه سالک به در جات بالاتر صعود باید ارتباط بیشتری با اسماءخواهند یافت و برتری حضرت آدم بر فرشتگان بر اساس آگاهی به اسماء الهی است و اصولاَ معرفت اسماء اساس معارف بشمار می رود .

    جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیزه تر نبود جهانی (شبستری) 4-2-2-حضرات خمس قبلاَ یاد آور شدیم که عرفان نظری دارای اصولی است چه درباره خدا انسان و یا جهان، بحث از عوالم پنجگانه هستی نحوه تکثر مراتب هستی از ذات حضرت حق می باشد که تمامی کثرتها از همین مرتبه (واحدیت، عین مطلق، عالم اعیان ثابته، حضرت علم و …..) صورت می گیرد.اولین تجلی خدای سبحان بر خویشتن و نخستین اظهارش در وجود خویش – که به منزله هیولای کلی است که از آن به عنوان نفس رحمانی تعبیر می شود عبارت است از صورت عقلیه ای که صورت نفس کلی از آن منشعب است چنانکه نبی اکرم سلام الله علیه فرمودند: نخستین آفریده خدا عقل بود که در مرحلهبعدی صورتهای عقول و نفوس مجرده و طبیعت اصلیه از آن پدیدار شد آن گاه صور نفوس منطبعه و هیولای کلی اجسام نوری مثالی و عنصری سپس دو صورت عرش و کرسی سپس صور اجسام عنصری آسمانی و غیرآسمانی آنگاه ور مرکبات از معادن و نباتات و حیوانات، تا آن که حرکت وجودی به مرحله پیدایش انسان رسید که او آخرین مرتبه از مراتب تنزلات است در دور بعد آنچه در مراتب وجودی تنزل یافته بود نوعی صعود و ترقی را آغاز می کند،از انسان و در انسان، حرکتی تدریجی و سلوکی در مراتب وجود تا حد وصول به مبداء اول و عله العلل جهان هستی چنانکه آغاز او از همان جا بوده است – بنا بر این عوالم و مراتب در وجود خارجی بقرار زیر خواهد بود: الف- عالم عقول و نفوس مجرده که به نام عالم جبروت نامیده می شود.

    ب- عالم مثال مطلق است که یکایک موجودات مجرد و غیر مجرد را در آن عالم یک صورت مثالی است که این صورت ها با حواس باطنی ادراک می شوند و این عالم را عالم ملکوت می نا مند.

    ج- عالم ملک یعنی عرش و کرسی و آسمانها و عناصر و ترکیبات حاصل از آنها این عوالم سه گانه صورتهایی هستند از آنچه در علم الهی است از اعمال ثابنه که به نام ماهیات ممکنه و حقایق و امثال آن نامیده می شوندو آن غیبت مطلق است به خاطر اشتمالش بر حقایق عینی همه موجودات عالم هر چند که انسان از لحاظ صورت ظاهری جزء عالم ملک است اما بدلیل جامعیت و اشتمالش بر تمام حقایق جهان خارج خود عالم مستقل و جداگانه‌ای است با این حساب پنج عالم کلی و حضرت اصلی خواهیم داشت، بدین قرار: الف- اعیان ثابته (غیبت مطلق) ب- عالم جبروت (عقول و نفوس مجرده) ج-عالم ملکوت (مثال مطلق) د- عالم ملک (ناسوت ) ه-عالم انسان کامل که به اختصار از آنها یاد می نماییم.

    الف –اعیان ثابته ابن عربی واضع این اصطلاح است و پیروان و شارحان اوآنرا به عنوان اصلی پذیرفته اند.و آن عبارت است از : حقایق ممکنات در علم حق و صورعلمی اشیاء که حقایق عالم امکان مطابق آن اعیان به وجود آمده اند.صور اسماء الهی در علم حق در اصطلاح عرفا، اعیان ثابته نام دارند.

    این اسماء در علم حق دارای صورت های معقول هستند، به دلیل آنکه حضرت حق با لذات عالم به ذات و صفات و اسماء خویش است و این صورت‌های معانی عقلی از آن جهت که عین ذات متجلی به تعیین خاص و نسبت معینی می باشند در اصطلاح اهل الله با عنوان اعیان ثابته یاد می شوند چه کلی باشند چه جزیی.

    این صورت ها از ذات الهی به واسطه حب ذاتی و به دلیل این که مفاتح غیبی خواستار ظهور و کمالند با فیض اقدس و تجلی اول ا فاضه می کردند و این مطلب در مرتبه اول به اسم الاول الباطن مستند است از آن جهت که اولیت و بطون به وجود علمی مربوط می شود و اشیاء نخست در علم موجود می شوند، سپس در عین (عالم خارج)پدیدار می گردند، پس فیض حضرت ذات با فیض ا قدس(که تجلی حق است به حسب اولیت بطون ذات) پیاپی به این اسماء و اعیان می رسد.

کلمات کلیدی: عرفان

مقدمه ادبيات عرفاني (ادب صوفيه) از حيث تنوع و غنا در فارسي و عربي اهميت خاص دارد .اين ادب هم شامل نظم است و هم شامل نثر و نيز فلسفه دارد و هم اخلاق ، هم تاريخ دارد و هم تفسير ، هم دعا دارد و هم مناجات ، هم حديث دارد و هم موسيقي . قسمت عمده اي از

يکى‏از مباحث مهم درعرفان عملى و مقامات‏العارفين توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علم‏اخلاق، متکلمان و محدثان از جايگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفيان توجه‏اى خاص و عنايتى ويژه به آن مبذول داشته‏اند. سيرى اجمالى در آثار م

مباني فلسفه عرفان ايراني مباني فلسفه عرفاني ايراني – اسلامي بر چهار بخش مهم به شرح زير تقسيم بندي شده است:‌ وحدت وجود کشف و شهود دانش معنوي مراحل تربيت معنوي وحدت وجود بدين معني است که حقيقت را واحد و احديت را اصل و منشا تمام مراتب وجود ميدانستند

نمادهاي عرفاني درداستان رستم و سهراب پيرامون اثر گرانسنگ حکيم توس شاهنامه سترگ سخن بسيار گفته‌اند و شنيده‌ايم و جاي سخنهاي بسيار ديگر نيز هنوز خالي‌ست، نگاه متفاوت آقاي قائم‌پناه به يکي از داستانهاي محوري شاهنامه که مي‌تواند سرفصلي براي نگاههاي ع

مقدمه‌ دردم‌ از يار است‌ و درمان‌ نيز هم‌ دل‌ فداي‌ او شد و جان‌ نيز هم‌ آنانکه‌ اهل‌ هدايتند داراي‌ چراغ‌ معرفتند محرم‌ اسرار حضرت‌ عزتند هر حجايي‌ در راه‌ افتدمي‌برند و هواي‌ نفس‌ را به‌ رياضت‌ از خود دور کنند بهترين‌ کارها شناختن‌ حق‌ تعالي‌ اس

عارف کيست ؟ شيخ بها در کشکول مي گويد : عارف کسي است که خداي تعالي او را شاهد صفات و اسماء و افعال خويش فرمايد ، پس معرفت حالتي است که از شهود پديد آيد . ارکان اربعه عرفان سالکين عزيز بدانند که عرفا و اساتيد اخلاق براي سلوک الي الله شرايطي و براي س

پيشگفتار هنگامي که پرتو درخشان آيين مقدس اسلام،با معارف شکوفا وپرباروبالنده الهي،سراسرجهان ظلماني راروشن ساخت و مسلمانان متفکّر وجويندگان حقيقت وکمال انساني را ازچشمه زلال دانش ومعرفت سيراب کرد، همگان را برانگيخت که از جوانب وجنبه هاي گوناگون،درباب

در عرفان انسان- و نيز جهان- به تمثيلي از قرآن بشمار مي روند و همانند قرآن تو در تو ، آدمي نقوشش ظاهر و جانش خفي است عرفا اين پيچيدگي و شگفتي را در تمثيل هاي گوناگون نشان داده اند و تفاسيري که از قرآن نگاشته اند با توجه به همين ويژگي عرضه کرده اند که

عرفان عملي در اسلام «مقام و حال» براي شناخت و آشنايي بيشتر با مقام وحال در عرفان عملي: لازم است ابتدا مبحثي در رابطه با عرفان و تاريخچه آن وسپس عرفان عملي ارائه گردد وآنگاه به چگونگي مقام و حال در عرفان عملي بپردازم. کلمه عرفان در زبان انگليسي متراد

يکى از علومى که در دامن فرهنگ اسلامى زاده شد و رشد يافت و تکامل پيدا کرد، علم عرفان است. درباره عرفان از دو جنبه مى‏توان بحث و تحقيق کرد:يکى از جنبه اجتماعى و ديگر از جنبه فرهنگى. عرفا با ساير طبقات فرهنگى اسلامى از قبيل مفسرين، محدثين، فقها، متکل

عرفان چيست: عرفان در لغت به معناي شناخت وشناسايي است.ودر اصطلاح ،روش وطريقه ويژگي هاي است که براي دستيابي وشناسايي حقايق هستي وپيوند و ارتباط انسان با حقيقت بر شهود ،اشراق، وصول واتحاد با حقيقت تکيه دارد ونيل به اين مراتب را از طريق استدلال وبرهان و

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول