غزوات پیامبر اسلام
1- نبرد بدر
شکوه قدرت روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آنحدود عبور مىکند.
پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد.
از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز بهطریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشاندر معرض خطر قرار گرفته است.
مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشتند چون این خبر را شنیدند، شتابان به سوى مدینهحرکت کردند.
ریاست این کاروان با ابوسفیان بود.
وى از راه اصلى خارج شد و بهبیراهه زد و از کنارههاى ساحل دریاى سرخ به دور از چشم پیامبر و یارانمسلحش به حرکت خود ادامه داد و بدین وسیله از حمله مسلمانان بهکاروان رهایى یافت.
کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنانبه سوى مدینه حرکت مىکردند و به خود اجازه نمىدادند پیش از سرکوبمسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند.
پیامبر به قصد تصرف کاروان قریش به سوى مکّه حرکت مىکردوقریش به قصد سرکوب مسلمانان به طرف مدینه مىآمد.
درهمین حالاین دو سپاه در سر چاهى موسوم به بدر با یکدیگر روبهرو شدند.
پیامبر خود را براى جنگ به معناى واقعى، آماده نکرده بود، ولى قصدداشت بر اموال تجارى قریش دست یابد.
امّا با این وجود، وى بازگشتبه مدینه را شکست تلقى مىکرد؛ وبراى آنکه مبادا کفّار، با این کار طمعنابودى مسلمانان را درسر بپرورانند، به خود اجازه عقبنشینىوبازگشت نداد.
این نخستین میدانى بود که مسلمانان در تاریخ جدید خود، در آندست وپنجه نرم مىکردند.
این جنگ در سال دوّم هجرى روى داد.
شمار نیروى کفار از مرز 950 تن مىگذشت درحالى که تعداد مسلمانانتنها به 313 تن مىرسید.
با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تماماین نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.
تاکتیک جنگ در جزیرهالعرب بدینگونه بود که نخست دو نفر درمیدانى که هر دو گروه متخاصم نظارهگر آن بودند، به نبرد مىپرداختند.
زمانى که پهلوانان کشته مىشدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمنهجوم مىبرد واینکار تا آنجا دنبال مىشد کهیکىاز دو گروه تارومار شود.
با این حال پیامبر در جنگ بدر شیوه جدیدى را به اجرا گذارد.
وى مثلثهاى جنگى را ترتیب داد که در نوع خود بىنضیر بودند.
آنحضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایشیابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.
زمانى که پهلوانان کشته مىشدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمنهجوم مىبرد واینکار تا آنجا دنبال مىشد کهیکىاز دو گروه تارومار شود.
آنحضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایشیابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.
خداوند نیز با سپاهیانى از ملائکه، که آنان را براى یارى پیامبرفرستاده بود، آنحضرت را یارى داد.
سپاه کفار پس از آن که پهلوانانشان به دست نیرومند حضرت على علیه السلاماز پاى درآمدند، راه گریز در پیش گرفتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
سرانجام این جنگ با هفتاد کشته از سپاه کفار، که اکثر آنان از سرانودلاوران بودند، و چهارده شهید از سپاه اسلام، هشت شهید از انصاروشش شهید از مهاجران، پایان یافت(11).
توطئه نافرجام این نبرد خونین، باب جنگهاى دیگر را به روى پیامبر که خود بادلیرى ونیرومندى و استقامت آنها را رهبرى مىکرد گشود.
درحالى کهاین جنگ قریش را درپى انتقام و خونخواهى از کشتههایشبرمىانگیخت، مسلمانان را به یارى خداوند مطمئن مىکرد و به آنان نیرومىبخشید، تا در برابر هر هجومى، از هر نوع که باشد، پایدارىواستقامت ورزند.
شکست قریش در این جنگ موجب شد، که آنان در اندیشه توطئهوحیله بر ضد پیامبر باشند.
به همین منظور آنان یکىاز پهلوانان ودلیرانخود را به مدینه فرستادند تا پیامبر را بفریبد و او را بکشد.
امّا خداوند،این نقشه را نقش بر آب کرد.
وقتى وى نزد پیامبر آمد، وآنحضرت با اوبه گفتگو نشست، وى را از توطئهاى که در سر داشت مفصلاً آگاه ساخت.
این پهلوان قریش "عمیر بن وهب" نام داشت، او اسلام آورد و به مکّهبازگشت و فعالانه به تبلیغ اسلام همّت گماشت و بدینگونه توطئهمکارانه قریش خنثى شد.
غزوه سویق قریش دسیسه بىفایده دیگرى را به اجرا گذاشت.
گروهى از آنان کهشمارشان به دویست نفر مىرسید، به فرماندهى ابوسفیان، شبانه بر مردممدینه شبیخون زده دو تن از آنان را کشتند.
چون سپاه اسلام به رهبرى پیامبر، آنها را تعقیب کردند کفار تابایستادگى نیافتند واز میدان گریختند وبراى آن که بتوانند با راحتى وسبکىبیشتر بگریزند قسمتى از وسایل خود را بر جاى نهادند و خود فرار کردند.
این جنگ به "غزوه سویق" شهرت یافت.زیرا مسلمانان در این جنگمقدار فراوانى از خوراک سویق که توشه کفار بود، به غنیمت گرفتند.
2- نبرد اُحُد این بار نیز ابوسفیان فرماندهى قریش را برعهده و پرچم کفر را بهدست گرفت.
و پنج هزار مرد جنگى در زیر آن جمع کرد و به طرف مدینهدر حرکت شد.
وقتى سپاه ابوسفیان به کوه احد در چند کیلومترى مدینهرسید، پیامبر با لشکرى که شمار آن از ششصد تن بیشتر نمىشد، بهرویارویى وى شتافت.پیامبر در این نبرد، نقشه خیره کنندهاى کشید.
وى از کوه اُحُد به عنوان تکیهگاهى براى سپاهش استفاده برد و برشکافهاى کوه که در پشت سرش قرار داشت، گروهى مسلح را بهفرماندهى "عبداللَّه" گماشت و به آنان فرمود که چه مسلمانان پیروزشوند، و یا شکست بخورند، نباید موقعیت خود را رها کنند.آنگاهفرمان داد مسلمانان یکپارچه بر کفار یورش برند.
کفار، که تا آن هنگامبا هجوم یکپارچه برخورد نکرده بودند، پس از مدتى نبرد خونبار تارومار شدند، و مسلمانان بر غنایم فراوانى دست یافتند.
کسانى که پشتسر سپاه در شکاف کوه به نگهبانى مشغول بودند، دیدند که همرزمانشاندر جمع غنایم از آنان پیش افتادهاند.
از این رو آنان نیز به قصد جمعغنیمت موقعیت حساس خود را رها کردند، و به جمع غنایم پرداختند.
هر چقدر که "عبداللَّه" آنان را از این کار منع کرد، مؤثر نیفتاد.
وقتى کفار به رهبرى خالد بن ولید وضع نگهبانان تنگه را چنین دیدند ازپشت سپاه مسلمانان، بر آنان حمله بردند و ما بقى یاران "عبداللَّه" را ازپاى درآوردند وپس از آن بر مسلمانان تاختند و به کافرانى که از صحنهنبرد گریخته بودند، بانگ بازگشت سردادند.
لشکر قریش، مسلمانان رادر محاصره خود گرفتند.
شمار فراوانى از مسلمانان از عرصه نبردگریختند واین درحالى بود که مسلمانانى که از میدان فرار نکردند، مثلپیامبر وعلىعلیه السلام وعده دیگر از مسلمانان فداکار، از این موقعیتبهرهبردارى کردند.
سرانجام حضرت علىعلیه السلام ده تن از پرچمداران سپاهکفر را به هلاکت رساند، تا جایى که پرچم کفار بر زمین افتاد، و انها باخوارى، راه گریز در پیش گرفتند.
پس از این، مسلمانان غنایم زیادى به چنگ آوردند، اگرچه در اینجنگ خسارتهاى جبرانناپذیرى نیز متوجه مسلمانان شد همچونشهادت حمزه بن عبدالمطلب پهلوان و دلیرمردى که پس از پیامبروعلىعلیه السلام، سوّمین فرمانده سپاه اسلام به شمار مىرفت.
پیامبر اسلامپس از شهادت حمزه وى را "سیّدالشهداء" نامید.
تعقیب دشمن ابوسفیان باقیمانده سپاه خود را در محلى بین مکّه و مدینه جمع کرد.
پیامبر با آنکه خسارتهاى جنگى سنگینى را متحمل شده بود، و یارانشنیز دشواریهاى فراوانى را تحمل کرده بودند، بهتعقیب ابوسفیان پرداخت.پیامبر به مکانى به نام "روحاء" رسید و چون به ابوسفیان دستیافت وى از هیبت آنحضرت دچار ترس و بیم شد و به مکّه گریخت.
این حرکت پیامبر به انگیزه کسب قدرت و روحیه، آن هم پس ازشکست اُحُد، و نیز بازگرداندن موقعیت و ارج سپاه اسلام در دل کفار ازاهمیت فراوانى برخوردار بود.
فرار پس از مدتى ابوسفیان هزار مرد جنگى گرد آورده همراه با آنان بهسوى مدینه حرکت کرد.
چون پیامبر این گزارش را دریافت کرد از مدینهخارج شد تا به "بدر" رسید.
امّا کفار که از آمدن پیامبر اطلاع یافته بودند، گریختند.
بعد از ایننبرد، جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش به وقوع نپیوست مگر جنگخندق که در آن قریش با عدهاى دیگر از غیر قریش برضد اسلام باهممتّحد شدند.
جنگ احزاب فرماندهى جنگ خندق را ابوسفیان به عنوان فرمانده نیروهاى عربدر مکّه به عهده گرفت.
وى قریش و اعراب را جمع کرد و با برخى ازیهودیان مدینه پیمان بست، و براى سرکوب مسلمانان دست به کار شد.
جنگهایى که مسلمانان در زمان حیات پیامبر در آن شرکت مىجستندبه سه دسته تقسیم مىشدند.
نوع اوّل جنگهایى بودند که میان آنانوقریش درمىگرفت و نوع دوّم جنگهایى که میان آنان و یهودیان رخمىداد و نوع سوّم جنگهایى بود که بین مسلمانان و سایر اعراب که مانع ازپیشرفت و انتشار اسلام بودند، اتفاق مىافتاد.
در جنگ خندق، هر سه نوع این جنگها به وقوع پیوست از این روبدان جنگ "احزاب" هم گفته مىشود.
زیرا قریش با "بنى سلیم"و"اسد" و "فزاره" و "اشجع" و "غطفان" و با "بنى قریظه" و برخىاز یهودیان مدینه براى جنگ با پیامبر هم پیمان شدند.
نظر مسلمانان بر این قرار گرفت که در مدینه بمانند و بین خود واحزاب )دشمنانشان( خندقى حفر کنند.
لشکر دشمنان همچون سیلى خروشنده و ویرانگرى که کوه و دشت رافرا مىگیرد به مدینه رسید.
چون چشمشان به "خندق" خورد گفتند: اینحیلهاى تازهاى است.
دو تن از دلاوران آنان به نامهاى عمرو بن عبدودّ وعکرمه بن ابوجهل از خندق گذشتند و میان خندق و مسلمانان ایستادندو فریاد مبارزخواهى سردادند.
على علیه السلام به سوى شجاعترین دلاور عربدر زمان خود، یعنى عمرو، رفت و او را بکشت.
با مرگ عمرو، ترسوبیم در سپاه کفر حکمفرما شد.
هر دو سپاه به سوى یکدیگر تیرانداختند.
سپاه کفار بیش از بیست روز در پشت خندق اردو زدند، امّاسرانجام با خوارى و سرافکندگى پس از تحمل خسارتهاى معنوى و مادىفراوان به دیار خود بازگشتند.
آوازه استقامت و پیروزى مسلمانان در برابر سپاه بىشمار کفر، درسرتاسر جزیرهالعرب پیچید.
در این جنگ تعداد سپاهیان اسلام از سههزار نفر تجاوز نمىکرد، درحالى که افراد سپاه کفار به دهها هزار تن بالغمىشد.
امّا با این همه پیروزى در این جنگ سرانجام نصیب سپاه اسلامشد.
با پایان غزوه خندق، سلسله بزرگى از جنگهاى پیامبر با قریش خاتمهیافت.
و بعد از این هیچ جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش روى نداد،مگر فتح مکّه که آن هم در واقع پیروزى نهایى مسلمانان بر کفار بود نهجنگ و خونریزى.
در اینجا دو سلسله دیگر از جنگهاى اسلامى باقى مىماند، نخست:جنگ مسلمانان با یهود و دوّم جنگهاى آنان با قبایل دیگر عربى.
اسلام در مصاف با یهود 1 - بنىقینقاع یهودیان وصلههاى ناهمگونى بودند که از ترس شمشیر پادشاهانوسلاطین در این دیار پدید آمده بودند.
اکثریت قریب به اتفاق آنان کهدر مدینه سکونت داشتند؛ عبارت بودند از: بنىقینقاع، بنىنضیر،بنىقریظه، یهودیان خیبر، یهودیان فدک، یهودیان وادى قرن و یهودیانتیماء.
بنى قینقاع، قبیله مرفهى بودند که کار زرگرى جزیرهالعرب را دراختیار داشتند.
روزى یکى از زنان مسلمان نزد یکى از زرگران آنها رفتزرگر از وى خواست که روبندش را بردارد، امّا زن خواستِ او را اجابت نکرد.
زرگر، بدون آنکه زن بفهمد، گوشه لباس زن را به پشتش گره زد.
چون زن برخاست لباسش بالا رفت و بدنش معلوم شد و زرگر یهودى بهوى خندید.
زن مسلمان بناى فریاد گذاشت.
یکى از مردان مسلمان بر آنزرگر هجوم برد و او را کشت.
یهودیان نیز بر آن مرد مسلمان حملهکردند، و وى را از پاى درآوردند.
میان مسلمانان و یهودیان آتش نزاع شعلهور شد.
پیامبر به سوىیهودیان رفت و آنان را نصیحت کرد که به آیین اسلام بگروند و نظاممقدّس آن را بپذیرند.
امّا یهودیان وى را مسخره کردند و به آن حضرتپیشنهاد جنگ دادند.
پیامبر به طرف دژهاى آنان روانه شد و 15 روزایشان را در محاصره خود گرفت.
سرانجام یهودیان به صلح با پیامبر تندر دادند، و قرار شد با اموال وفرزندان وبستگانشان از مدینه خارجشوند و لوازم و وسایل خود را براى مسلمانان واگذارند.
یهودیان نیز چنینکردند و از مدینه به اطراف شام رهسپار شدند.
2 - بنى نضیر بنى نضیر نیز قبیلهاى ثروتمند بود و پول و ثروت خود را به عنوان وامدر اختیار مردم مىگذاشت.
پیامبر به سوى آنان رفت و از ایشان خواستاروام شد.یهودیان درصدد برآمدند؛ آنحضرت را بکشند.
از این رو به وى اصرار بسیار کردند که به خانهشان داخل شود.امّاپیامبر دعوت آنان را نپذیرفت و به دیوار تکیه داد.یهودیان تصمیمگرفتند سنگى از بالا بر سر آنحضرت بیفکنند.
امّا سنگ به پیامبر نخوردو آنحضرت بدون آنکه از آنان وامى بگیرد به مدینه بازگشت و به آنانپیغام داد: "حال که پیمان مرا شکستید از دیار من بیرون شوید و براى این کار بهشما ده روز مهلت مىدهم".
به پیامبر گزارش دادند که یهودیان قصد ترک مدینه را ندارندومىگویند: تو هرچه مىخواهى بکن.
پیامبر نیز به سوى آنان رهسپار شد و آنها را محاصره و خانههایشانرا ویران کرد.
یهودیان از دژى به دژ دیگرى نقل مکان مىکردند، تا آن کهعرصه بر آنها تنگ آمد و از پیامبر خواستند که به آنها اجازه دهد اموالولوازمشان را از مدینه خارج نمایند امّا پیامبر این خواسته را نپذیرفتوسرانجام یهودیان اموال خود را به عنوان غنیمت براى مسلمانان برجاىنهادند و خود از مدینه بیرون رفتند.
3- خیبر و دلاورى حضرت على در سال هفتم هجرى با انعقاد پیمان صلح حدیبیه، پیامبر در اندیشهجنگ با یهودیان خیبر، که فشار روانى بر مسلمانان وارد مىآوردندوبرضد مسلمانان با دشمنان آنان همدست مىشدند، برآمد.
وقتىنیروهاى اسلام به سوى یهودیان خیبر عزیمت کردند دیدند آنها هفت دژبسیار بلند دارند.
مسلمانان روزهاى متمادى دژهاى یهودیان را درمحاصره خود گرفتند.
با آن که عرصه بر یهود تنگ آمده بود، امّا آنانهمچنان به مقاومت خود ادامه مىدادند تا آنکه سپاه اسلام، به رهبرىامیرالمؤمنین على علیه السلام دژها را یکى پس از دیگرى گشود.
همچنینآنحضرت "مرحب" را از پاىدرآورد و در بزرگ این دژ را که چهل جنگاور از بلند کردن آن ناتوانبودند، یک تنه از جا کند و آن را تا مسافتى دور پرتاب کرد.یهودیان بنى قریظه، نخست جزو همپیمانان اوس بودند.
سپس باپیامبر پیمان بستند؛ ولى در جنگ خندق به صفوف کفار پیوستند.
پس ازآنکه جنگ خندق با پیروزى مسلمانان خاتمه یافت، پیامبر به لشگرشدستور داد تا به سوى بنى قریظه حرکت کند.سپاه اسلام، بنى قریظه را به مدت بیست و پنج روز در محاصره خودگرفتند.
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام دژهاى آنان را یکى پس از دیگرىبازگشود ودر نتیجه یهودیان به حکم رسول خدا گردن نهادند.
پیامبر فرمود تا آنها را ببندند.برخى از افراد قبیله اوس نزد آنحضرتآمده به شفاعت از یهودیان پرداختند.آنحضرت فرمود: آیا دوستدارید مردى از میان شما درباره ایشان داورى کند؟
گفتند: آرى.آنها نیزرئیس قبیله اوس، "سعد بن معاذ"، را برگزیدند.سعد نیز مطابق حکمتورات، کتاب مقدّس یهودیان، فرمان داد مردانشان را بکشند و زنانشانرا به اسیرى گیرند.و این فرمان درباره آنها اجرا شد.
4- یهودیان فدک تیماء و وادى قرن این جنگ با به هلاکت رسیدن صد نفر از سپاه یهود و شهادت هفدهنفر از سپاهیان اسلام، پایان یافت و مسلمانان از این رهگذر مال و سلاحو اسیران فراوانى را به غنیمت گرفتند.پس از این غزوه، یهود دیگر در جزیرهالعرب صاحب آن چنان ارجوشأنى نبود و آنان که از مقام سیادت و بزرگى برخوردار بودند بعد از ایننبرد به خفت بندگى تن در دادند.به همین سبب یهودیان فدک و یهودیان تیماء رضایت دادند کهزمینهایشان از آن رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد و خود در آن کار کنند و محصولبه دست آمده را میان خود و پیامبر نصف کنند.
طایفه دیگرى از یهودیان در محلى به نام "وادى قرن" زندگىمىکردند که تن به تسلیم نداده بودند.
پیامبر به عزم جنگ با آنان روانهشد و با آنها جنگید و سرانجام این طایفه نیز مانند دیگر قبایل یهودى سرتسلیم فرود آورد.پیامبر در نبرد با قبایل عرب جنگهاى دیگر پیامبر با سایر قبایل عرب بود.
طوایف و قبایلی که برای جنگ با پیامبر برخاستند 1 - "بنى سلیم" این قبیله براى جنگ با پیامبر در جایى به نام"الکدر" گرد آمده بودند امّا همین که شنیدند پیامبر به سوى آنها حرکتکرده است، از ترس گریختند.
2 - طوایف "بنى ثعلبه" و "محارب" به فرماندهى مردى که"دعثور" خوانده مىشد در "واحه غطفان" در اطراف نجد، براى جنگبا پیامبر اردو زده بودند.
پیامبر به مقابله آنان شتافت.پیش از آن کهشعله نبرد افروخته شود، پیامبر بر روى تپهاى خوابیده بود.
"دعثور" کهاز این امر آگاه شده بود به سوى محلى که پیامبر در آنجا خوابیده بود رفتو با شمشیر آخته بر بالاى سر آنحضرت ایستاد و گفت: اکنون چه کسىمرا از کشتن تو باز مىدارد؟
پیامبر فرمود: اللَّه.در همان زمانى که دعثورقصد کرد شمشیرش را بر پیامبر فرود آورد.
جبرئیل او را به کنارى پرتابکرد.
پیامبر نیز فوراً برخاست و شمشیر او را برداشت و گفت: اینک چهکسى مرا از کشتن تو باز مىدارد؟
دعثور گفت: عفو و گذشت تو.
پیامبر از او چشم پوشید، و دعثور به اسلام گروید و قومش را نیز بهاسلام فرا خواند و در نتیجه جنگى میان آنان رخ نداد.
3 - "بنى سلیم" این طایفه بار دیگر تصمیم گرفتند با پیامبر نبرد کنندپیامبر نیز به جنگ آنان رفت.
امّا پیش از آنکه حضرت با ایشان مواجهشود، از صحنه کارزار گریخته بودند.
4 - طوایف "بنى ثعلبه" و "محارب" و "بنى غطفان" نیز مجدداًبراى جنگ با پیامبر در نجد گرد آمدند.
پیامبر به جنگ آنان شتافت؛ولى دشمنان قبل از آغاز جنگ از رویارویى با آنحضرت گریختند و زنانو اموال خود را به عنوان غنیمت براى مسلمانان، رها کردند.
5 - صحرانشینان "دومهالجندل" دومهالجندل منطقهاى در نزدیکىشام بود، و صحرانشینان در آنجا دست به غارت و شرارت مىزدند،بطورى که آسایش وامنیت آن منطقهرا برهم زده بودند.
پیامبر براىسرکوبآنانبه سویشان روانه شد امّا پیش از آن که به آنان برسد ایشان ازآن منطقه گریخته بودند.
6 - یکى دیگر از این جنگها، نبردى بود که میان مسلمانان و کفار درجایى به نام "موته" واقع شد.
با آن که مسلمانان در این جنگخسارتهاى فراوانى متحمل شدند، امّا سرانجام پیروزى را از آن خودکردند.
چون پیامبر مستقیماً در این نبرد حضور نداشتند، ما سخن رادرباره آن کوتاه مىکنیم.
همانطور که درباره سایر جنگهایى که پیامبر درآن شرکت نکرده بود، چنین کردیم.
اینک مىپردازیم به فعالیتهاى مهم پیامبر که در دو راستاى سیاسىودینى انجام گرفته بود و به گونهاى مختصر درباره آن سخن مىگویم: صلح حدیبیه از همان زمانى که کفار قریش، مسلمانان و در رأس آنها رسول خدا رااز وطنشان، مکّه، بیرون راندند، آنحضرت در اشتیاق بازگشت به مکّهبود.
چرا که مکّه سرزمین امن و مقدسى در پیشگاه خداوند به شمارمىرفت.
از این گذشته چشم همه اعراب به این شهر دوخته شده بود.
اما جنگهایى که در این هفت سال، تمام توجه و همّ پیامبر را به خودمشغول داشته بود و نیز ضعفى که پیامبر در یارانش مىدید، آنحضرت رااز حرکت به سوى مکّه، باز مىداشت.
از این رو وقتى پیامبر فرصت را مناسب دید، در اندیشه بازگشت بهمکّه برآمد و مسلمانان را از تصمیم خود آگاه کرد و فرمود: مىخواهدتنها براى اداى مناسک به مکّه رود.
ولى مسلمانان با پیامبر خدا همراهىکردند، و از این رو پیامبر با یکهزار و چهارصد تن از مهاجران و انصار بهسوى مکّه رهسپار شد.
امّا کفار قریش دریافتند که ورود مسلمانان بدون تحمل هیچ آزارواذیتى به مکّه، شهرى که سالها پیش از آن رانده شده بودند، موجبشکست وسرافکندگى آشکارى براى قریش خواهد شد.
بنابراین در صدد برآمدند تا از ورود مسلمانان به مکّه جلوگیرى کنند.
وجلوداران سپاه خود را به طرف پیامبر و یارانش گسیل داشتند، تا دربرابر مسلمانان بایستند.
رسول خدا نیز مسیر خود را از جاده اصلى تغییرداد تا با این سپاهیان درگیر نشود.
کفار وقتى از تغییر مسیر پیامبر آگاهىیافتند که آنحضرت به بلندیهاى "المرار" در پایین مکّه رسیده بود.
آنگاه پیامبر یکى از مسلمانان را به سوى قریش فرستاد، تا بدانها پیغامدهد که وى براى جنگ نیامده بلکه قصد به جاى آوردن عمره را دارد.
قریش نیز فرستادگانى به سوى آنحضرت روانه کردند، و از وىخواستند تا از تصمیم خود منصرف شود.
پیش از این نیز گروهى را براىمقاومت در مقابل پیامبر فرستاده بودند؛ که مسلمانان آنها را دستگیروهمگى را حبس کرده بودند.
چون قریش بر جلوگیرى از ورود پیامبر به خانه خدا پافشارىمىکرد، آنحضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: ما هیچگاه از جنگ اینقوم باز نمىگردیم و براى پایدارى در جنگ باز از مسلمانان تقاضاىبیعت نمود.
مسلمانان نیز براى پیروزى یا شهادت به آنحضرت دستبیعت دادند.
صلح نامه قریش وقتى گزارش بیعت جدید مسلمانان با پیامبر به قریش داده شد، آناناز این امر وحشت کرده، عدهاى را براى صلح به نزد او فرستادند.
پیامبرنیز با آنان صلحنامهاى منعقد کرد که مهمترین بندهاى آن از این قرار بود: 1 - آتش بس میان دو گروه براى مدت دو سال.
2 - هرکس به اردوى مسلمانان پناه برد باید بازگردانده شود ولى اگرکسى از مسلمانان به نزد کفار آمد، نباید تحویل مسلمانان داده شود.
3 - مسلمانان باید امسال از انجام مناسک منصرف شوند و به جاى آنسال آینده به مکّه وارد گردند.
4 - هر دو طرف مىتوانند پیمان هرکس را که خواستند بپذیرند.
این سیاست صلحجویانه و مسالمتآمیز که پیامبر آن را دنبال کرد،توانست راههاى بسته پیشرفت و پیروزى را در مقابل آنحضرت بگشاید.
زیرا پس از تأمین امنیت و آسایش جبهه داخلى، آنان مىتوانستند بادنیاى خارج جبهه خارجى رویارو شوند که این امر در گرو انعقاد اینپیمان بود.
تا فراسوى جزیرهالعرب: 1 - پس از امضاى این صلحنامه، پیامبر مستقیماً نامههایى به تمامرهبران و فرمانروایان دولتهاى همسایه نوشت.
آنحضرت نامههایى بهپادشاه روم، ایران، حبشه و قبط نگاشت.
همچنین نامههایى نیز خطاببه فرمانروایان بُصرى و دمشق و حکمران بحرین و دو فرمانرواى عمانوحکمران یمامه درباره مسئولیّت رسالت خود و تبلیغ آن ارسال داشت.
این نامههادر نشر دعوت اسلامى و نابودى کفر از تأثیر شگرفىبرخوردار بودند.
برخى از مخاطبان پیامبر، به دعوت وى پاسخ مثبت گفته، اسلامآوردند، مانند فرمانرواى حبشه و حکمران بحرین و دو فرمانرواى عمانکه البته این امر براى اسلام فتحى بزرگ به شمار مىرفت.
امّا دستهاىدیگر از این پادشاهان واُمَرا، دعوت آنحضرت را رد کردند امّا همچنانحرمت پیامبر را پاس داشتند و او را تأیید نمودند.همچون پادشاه روموقبط و یمامه.
برخى از آنان نیز نه تنها دعوت آنحضرت را قبول نکردندبلکه وى را مورد اهانت قرار دادند، و دعوت او را به تمسخر گرفتند،مانند پادشاه ایران و فرمانروایان بُصرى و دمشق.
2 - در سال بعد پیامبر در رأس یارانش که با وى در حدیبیه حضورداشتند، به عزم عمره به سوى مکّه روانه شد.
کفار میدان را براىآنحضرت خالى گذارده و خود از مکّه خارج شده بودند تا مبادا میان دوطرف برخوردى ایجاد شود.
در واقع این عمل به منزله اجراى یکى از مفادصلحنامهاى بود که در سال گذشته میان مسلمانان و کفار به امضا رسیدهبود.
اینک پیامبر پس از هفت سال دورى از مکّه براى نخستین بار به آنشهر مقدّس گام نهاد.
پیمانشکنى قریش و فتح مکّه پیامبر پس از سه روز اقامت در مکّه به مدینه بازگشت.
پس از اینسال کفار قریش، برخى از مفاد صلحنامه را زیر پا نهادند.یکى از آنموارد، حمله آنان به قبیله "خزاعه" بود.
این قبیله با پیامبر همپیمان بودولى طبق مفاد صلحنامه قریش نمىبایست با همپیمانان پیامبر وارد جنگشوند، و بر ضد ایشان به دشمنانشان کمک و یارى دهند.
با حمله قریشبه قبیله "خزاعه" بر پیامبر روا بود که با قریشیان به جنگ به پردازد.
آنحضرت نیز یارانش را گردآورده به همراه عدهاى از قبایل مسلمانان کهدر اطراف مدینه سکونت داشتند به سمت مکّه در حرکت شد.
او پیش ازحرکت به سوى مکّه، افرادى را به عنوان دیدهبان و نگهبان بر مسیر راهگماشت تا مواظب باشند "جاسوسان" خبر خروج وى را به مکّیان نبرندوکار بهجنگ نیانجامد زیرا آنحضرت قصد درگیرى وخونریزى نداشت.
چون پیامبر با سپاهش به "حى ظهران"، در نزدیکى مکّه، رسید بهافرادش فرمود تا آتش فراوانى بیفروزند آنان نیز چنین کردند.
این امرهراسى بزرگ در دل کفار انداخت.ابوسفیان که راه مکّه را زیر نظرگرفته بود، با دیدن آن همه آتش وحشتزده به نزد عبّاس، عموى پیامبر،رفت.
عبّاس او را به نزد پیامبر برد.
میان آنها گفتگوهایى رد و بدل شدوسرانجام ابوسفیان اسلام آورد.
با مسلمان شدن ابوسفیان و برخى ازجنگآوران قریش و رؤساى آنها، مکّه توان خود را براى مقابله از دستداد.
بدینترتیب، دیگر نیروى بازدارندهاى وجود نداشت تا از ورودپیامبر به مکّه جلوگیرى کند.
پیامبر در این حمله نظامى، تاکتیکى بىمانند انتخاب کرد و همینتاکتیک عاملى بود تا از افزایش شمار کشتهها جلوگیرى نماید.
تاکتیکپیامبر آن بود که پیش از ورود به شهر مکّه اعلام کرد هرکس سلاح خود رابر زمین بگذارد یا به خانه ابوسفیان پناهنده شود، و یا به خانه خودشبرود، یا در کنار کعبه جاى گیرد، و یا در زیر پرچم ابو رویحه درآید،در امان است.
آنگاه به سپاهیانش فرمود تا شهر را محاصره کنند و از هرطرف وارد شهر شوند و جز با کسانى که با آنها به مقابله مىپردازند،جنگ و ستیز نکنند.
سپس پیامبر، بدون آنکه با حرکت مخالفى رودررو شود، به مکّه قدمنهاد.
تنها برخوردى که روى داد، برخوردى بود که میان خالد بن ولید کهاز پایین مکّه وارد آن شهر شده بود، با عدهاى از کفار به وقوع پیوست.
خالد در این درگیرى دوازده نفر از کافران را به هلاکت رساند و یک تن ازمسلمانان نیز در این جنگ شهید شد.
سپس پیامبر، ضمن خطبهاى که درخانه کعبه ایراد کرد، فرمان عفو عمومى نسبت به کلیه مشرکان را صادرفرمود.
بافتح مکّه، مسلمانان پایههاىحاکمیت مطلق خودرا بر جزیرهالعرب،که مردم آن مکّه را پایگاه دین و دنیاى خود به حساب مىآوردند،استحکام بخشیدند.
نبرد حنین آنگاه پیامبر فرمود تا بتهایى را که در حول و حوش مکّه پرستیدهمىشد درهم کوفته از بین ببرند.
پیامبر اطلاع پیدا کرد، که گروهى ازقبایل عرب همدست شدهاند، تا به مکّه یورش آورند و مسلمانان رابکشند.
قبایل هوازن وثقیف نیز جزو همدستان این گروه بودند.
چون پیامبر نسبت به صحت این گزارش وقوف یافت، دوازده هزارنفر از مسلمانان را بسیج کرد و به رویارویى آنان گسیل داشت.
سپاهیاندو طرف در وادى حنین با یکدیگر روبهرو شدند.در آنجا تنگهاى بود کهدشمن پیش از مسلمانان، آن تنگه را به تصرف خود درآورده بود.
وقتى مسلمانان بدان محل رسیدند، سپاه دشمن که در آن تنگه کمینکرده بود، بر آنان تاخت.
در اثر این حمله، گروهى از مسلمانان گریختندوهرج ومرج درمیان لشکریان مسلمان حکمفرما شد.
امّا پیامبر ثابتواستوار، برجاى ماند.
برخى از مسلمانان نیز در کنار آنحضرت باقىماندند.
به تدریج دیگر مسلمانانى که از میدان گریخته بودند در نزدآنحضرت گرد آمدند وهمچون جبههاى واحد بر کفار یورش بردندوصفوف آنان را درهم شکستند.
دشمنان براى تقویت روحیه سپاهیان خود، همه وسایل و زنان خود رانیز به میدان نبرد آورده بودند، با فرار آنان، مسلمانان به غنایم فراوانىدست یافتند وپیامبر این غنایم و اموال به دست آمده را در کار تألیفقلوب قریش به کار گرفت.
پس از پایان این جنگ، پیامبر در اندیشهبازگشت به مدینه شد.
آغاز عصر درخشان جزیرهالعرب پیش از بازگشت به مدینه، آنحضرت گروهى از لشکریان اسلام را بهتعقیب کفار، که بار دیگر براى حمله به مسلمانان و برافروختن آتشجنگ گرد آمده بودند،فرستاد.
یکى از این لشکرها، به سوى طائف کهکفار را در خود پناه داده بود، عازم شد.
دژهاى طائف بسى بلندتر از آنبود که مسلمانان یاراى دستیابى بدانها را داشته باشند.
بنابراین، بدونآنکه بتوانند به درون دژها قدم نهند، بازگشتند.
همین که پیامبر به مدینهرسید، هیأتهایى از نقاط مختلف جزیرهالعرب بر آنحضرت وارد شدندو یک به یک گرایش خود را به اسلام اعلان نمودند؛ و از آنحضرتدرخواست مىکردند که تنى چند از مبلغان را براى تعلیم دستورات اسلامبه میان آنها گسیل دارد.
در سال هشتم، سوره برائت توبه نازل شد.
با نزول این سوره،پایان دوره سیاهى و تباهى جزیرهالعرب و آغاز دوره درخشان آن اعلامگردید.
پیامبر، حضرت على علیه السلام را به مکّه فرستاد تا این سوره را درمیانحجاجى که در منى گرد آمده بودند، بخواند.
در آن سوره، به صراحتاعلان شد که مشرکان از این پس نباید به مسجدالحرام وارد شوند.
زیرانجس هستند وخداوند از آنان بیزار است.
همچنین در آن سوره آمده بودکه هیچ عهد وپیمانى از مشرکان پذیرفته نیست و ریختن خون مشرکانپس از چهار ماه دیگر، بر مسلمانان حلال و رواست.
پس از این اعلان، هیچ کس در جزیرهالعرب نبود که اظهار شرککند، مگر گروههایى اندک که از ترس مسلمانان گریخته بودند و پنهانىبر کیش گذشته خود پافشارى مىکردند.
پیامبر درصدد جنگ با روم برآمد.
عدهاى از سپاهیان رومى در دیارشام که امارتى عربى ولى تحت نفوذ امپراتورى روم بود، به سر مىبردند.
پیامبر همراه سپاهیان اسلام که تعداد آنان بیش از سى هزار نفر بود و دههزار تن از آنان سواره و مجهز به سلاحهاى کامل بودند، به سوى نیروهاىرومى حرکت کرد.
این اقدام پیامبر به خاطر شایعهاى صورت گرفت که در مدینه بر سرزبانها افتاده بود.
مردم مىگفتند سپاه روم اندیشه جزیرهالعرب و سرکوب مسلمانان رادر سر دارد.
امّا وقتى پیامبر با سپاهیانش به منطقه تبوک رسید، دانستکه این شایعه بىاساس و دروغ بوده است.
لذا با مردم آن دیار از در آشتىدرآمد و بر "رومه" دست یافت.
آنگاه پیامبر پس از آنکه مرزبانانى ازمردم خطه شام و حجاز برضد دشمنان به کار گماشت و تخم ترس و رعباز حمله ناگهانى مسلمانان برضد رومیان را در دل آنان کاشت، به سوىمدینه بازگشت کرد.
منابع: سایت اینترنتی http://library.tebyan.net/subject1/book_70_1.htm شیعه در پیشگاه قرآن و اهل بیت ترجمه قسمتی از پانزدهم بحارالانوار (ترجمه علی تهرانی) الهیات و معارف اسلامى، آیت الله جعفر سبحانى.
البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، دارالکتب العلمیه، قم.
سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى، صدرا، چاپ سوم، 1366.
صحیفه نور، وزارت ارشاد اسلامى.
روزنامه جمهورى اسلامى.