فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق از علل پیدایش اخلاق بحث مینماید و اینکه اساسا مبناء و منشااخلاق چیست و از کجا نشاءت گرفته و علت به وجود آمدن قوانین و قواعد آن چه مى باشد؟
و چرا باید به آن گردن نهاد و سر پیچى از آن چه عواقبى را به دنبال مى آورد؟
بحث و مورد گفتگو قرار مى دهد.
حوزه بحث پیرامون فلسفه اخلاق
1- اخلاق نظرى 2- اخلاق عملى 3- اخلاق مکتبى 4- اخلاق فلسفى
1- اخلاق نظرى
اخلاق نظرى از کیفیت پیدایش علمى اخلاق بحث مینماید و از شناخت اخلاق در محور خوبیها و بدیها و معیارهاى ارزشى اخلاق سخن میگوید.
2- اخلاق علمى
اخلاق عملى از کیفیت پیاده کردن و عمل نمودن و به کار بستن اوصاف اخلاقى بحث مینماید.
3- اخلاق مکتبى
اخلاق مکتبى دیدگاههاى اخلاقى هر مکتبى را مطرح میکند و نظریات جهان بینى مختلف اخلاقى را پیرامون مسئله اخلاق به میان میآورد مثلا دیدگاه مکتب رواقیون چیست ؟
و دیدگاه مکتب الهیون کدام است ؟
4- اخلاق فلسفى
از نظریات و دیدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مینماید مثلا کانت چه میگوید؟
مارکس چه گفته است ؟
و دیدگاه ارسطو و فارابى در زمینه اخلاق چه میباشد؟
اخلاق از دیدگاه مذاهب و مکاتب
به دلیل اهمیت و وسیع بودن بحث فلسفه اخلاق در میان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شیعى را مورد بررسى قرار مى دهیم
1- اخلاق از دیدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خویش دلائل و شواهدى را اقامه مینماید همچنین گروهى نیز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و میگویند عقل را قدرت و کشش بر درک محاسن اخلاقى و قبایح نیست ، و فقط شارع میتواند حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد این گروه همان اشاعره هستند که عقل را کوچکتر و نارساتر از آن میدانند که بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمایند.
حسن قبح عقلى
همانطورى که بیان شد امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال هستند؛ این گروه از دانشمندان علم اخلاق مى گویند: عقل همه بایدها و نبایدها و محاسن و شرور را تشخیص میدهد مثلا صدق عدل خوب و شایسته است و دروغ و ظلم ، بد و ناروا میباشد.
نظر برخى از دانشمندان در زمینه حسن و قبح عقلى
1 - دلائل حکیم ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى : وى معتقد است که عقل میداند که فعل فلانى که امر شرعى به آن وارد شد در نفس الامر نیکو و احسن است ، اگر فعل مذکور قبیح بود یا خالى از جهات قبح بود، البته قبیح بود از حکیم طلب آن فعل .
همچنین فعلى که نهى شرعى بر آن وارد شده عقل مى تواند بفهمد که مذموم است در نفس الامر، و الا نهى از آن مذموم بود (2) مجموع استدلال حکیم متاءله به ثبوت میرساند که عقل حسن و قبح را تشخیص مى دهد یعنى اگر عقل همه بایدها و نبایدها را بفهمد با ادله مستدل ایشان حسن و قبح عقلى است نه شرعى .
1 - دلائل حکیم ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى : وى معتقد است که عقل میداند که فعل فلانى که امر شرعى به آن وارد شد در نفس الامر نیکو و احسن است ، اگر فعل مذکور قبیح بود یا خالى از جهات قبح بود، البته قبیح بود از حکیم طلب آن فعل .
همچنین فعلى که نهى شرعى بر آن وارد شده عقل مى تواند بفهمد که مذموم است در نفس الامر، و الا نهى از آن مذموم بود (2) مجموع استدلال حکیم متاءله به ثبوت میرساند که عقل حسن و قبح را تشخیص مى دهد یعنى اگر عقل همه بایدها و نبایدها را بفهمد با ادله مستدل ایشان حسن و قبح عقلى است نه شرعى .
2 - دلائل محقق بزرگوار طوسى : ایشان در کتاب کشف المراد اثبات نموده اند که حسن و قبح عقلى است نه شرعى ، به دلیل اینکه عقل حسن احسان و افعال ناشایسته و قبح ظلم را بخوبى تشخیص میدهد و هیچ نیازى به شرعى بودن آن نیست ؛ و دیگر اینکه اگر حسن و قبح شرعا و بخصوص ثابت گردد و تشخیص عقل در آن هیچ گونه دخالتى نداشته باشد هر دو از عقلى و شرعى بودن ، منتفى مى شوند.(3) قاعده ملازمه : یکى از دلائل عقلى بودن حسن و قبح قاعده ملازمه است ، که مى گوید ((کلما حکم به الشرع حکم به العقل )) یعنى هر چه را که شرع به آن حکم میکند، عقل هم همان را حکم میکند، این قاعده یکى از استدلالهاى بسیار مهم کلامى است که اهل استنباط و عقل از این قاعده استفاده میکنند.
معتزله و امامیه و همه طرفداران حسن و قبح ، با همین قاعده ملازمه استدلال میکنند، که عقل قدرت فهم حسن و قبح را دارد، همچنین سخن امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز گواه بر مسئله میباشد که حسن و قبح عقلى است .
حضرت فرمود: من لم یعرف مضره الشرلم یقدر على المتناع منه (4) کسى که زیان و ضرر شر و بدى را نشناسد قادر بر پرهیز از آن نیست .
حسن و قبح شرعى برخى معتقدند که حسن و قبح شرعى است ، یعنى هر حکم شرعى که بر آن وارد شده عقل هم باید او را بپذیرد و عقل قبل از ورود شرعى حق حکم کردن ندارد.
اشاعره از طرفداران و بنیان گذاران این عقیده میباشد.
نظریات دانشمندان در خصوص حسن و قبح گروهى از دانشمندان میگویند: حسن و قبح شرعى است که این نظریه یکى از دلائل اشاعره میباشد.
و شبیه به نظریات دانشمندانى است که براى جامعه اصالت قائلند، زیرا سوسیالیستها (جامعه گرایان ) اخلاق رایک پدیده اجتماعى میدانند و میگویند خوب چیزى است که جامعه میطلبد و بد چیزى است که جامعه نفى میکند.
نظریه فاضل قوشچى در خصوص حسن و قبح شرعى از دیدگاه وى هیچ حکمى در حسن و قبح اشیاء براى عقل ثابت نیست و حسن و قبح (به فعلیت ) بر نمى گردد به امر حقیقى قبل از ورود شرع ، که کاشف بر شرع مقدس باشد آنچنانکه معتزله مى پندارند، بلکه شرع آن چیزى است که از براى او حسن و قبح ثابت شده است .
نتیجه اینکه قبل از ورود شرع براى افعال هیچگونه حسن و قبحى وجود ندارد و هر گاه شارع قضیه را عکس کند یا نفى آنچه قبیح است را نیکو و آنچه را که نیکو است قبیح مینماید (5) علیهذا اشاعره با استفاده از مکتب جبر، استدلال مینمایند که انسان در تمامى اعمالى که انجام میدهد، مجبور است ، و بر این اساس ، حسن و قبح فاقد معنا میشود، زیرا تمام چیزهایى که در خارج محقق میشود فاعل و ایجاد کننده آن خداست و هم اوست که خوب و بد و طاعات و معاصى را آفریده و اراده خداوند بر این امور قرار گرفته است ، البته این دیدگاه مقرون به صحت نمى باشد زیرا انسان به هیچ وجه مجبور به ارتکاب معاصى و خیرات نیست ، و بسیار شر و زشتیهایى را که اشاعره از آن یاد مى کنند یا ماهیت عدمى دارد، یا خود مقدمه و سرچشمه بسیارى از خوبیها میباشند و یا اینکه جهل ما باعث به وجود آمدن این قبیل شرور و بدیها گردیده اند.
اخلاق از دیدگاه برخى از فلاسفه 1- اخلاق از دیدگاه افلاطون : وى میگوید اگر ما بدانیم زندگانى خوب چیست ، چنان رفتار خواهیم کرد که گویى براى نیل به آن مى کوشیم او مى گوید: شرور و بدکارى نتیجه جهل یعنى عدم شناسایى خیر است ، و اگر کسى بداند درستى و حق چیست ، هرگز شریرانه رفتار نخواهد کرد.
اخلاق کلبیون کلبیون ، نحله اى از فلاسفه قدیم یونان بودند و در حدود 3 تا 4 قرن قبل از میلاد مسیح در یونان زندگى میکردند و گویا در اثر ناهنجاریهاى زندگى اجتماعى و مصیبتها، گرفتاریهاى زیادى را براى آنها ایجاد نموده بود، این گرایش در آنها ایجاد شد که باید این زندگى نکبت بار که سراسر جنگ و خونریزى و آواره گیست ، کنار کشید.
و بالاخره نتیجه گرفتند و مادامیکه انسان تعلق به خارج از خودش دارد هیچ وقت آرامش نمیکند، بنابراین انسان باید از آنچه که در ماوراء محیط و محور زندگى خودش است دل بکند و به درون خود بپردازد، اینها معتقدند که مثلا اگر انسان به خانه یا دوست همسایه خود دل ببندد و به آن علاقمند گردد با خراب شدن خانه یا افتادن جدایى بین این دو و دوستش ، انسان دچار ناراحتى و حرمان میگردد.
بر این اساس ، اینها میگویند انسان باید کم غذا بخورد به حدى که ضرورت ایجاب مى کند.
بارى اینها معتقدند که انسان باید مثل سگ زندگى کند و رها باشد، و به همین جهت هم به کلبیون معروف شدند.
و دیوگنس ، یکى از چهرهاى معروف این نظریه میباشد، که معاصر با اسکندر مقدونى میزیسته است .
البته یطلان این نظریه به حکم عقل و شرع روشن است و در بسیارى از آیات و روایات امامیه از رهبانیت و گوشه گیرى محض نهى گردیده و در مقابل ، به خوردن و آشامیدن طیبات رزق و داشتن معاشرات نیکو با دیگران امر گردیده است .
اخلاق رواقیون مؤ سس مکتب رواقیون زنون میباشد، این گروه از فلاسفه و دانشمندان بر اساس جهان بینى خاص خود که مبتنى بر وحدت وجود میباشد، معتقدند، که کل جهان را وحدت تشکیل میدهد که باطنش عقل الهى ، یا خود خداست ، و ظاهرش عالم طبیعت است و در میان پدیده هاى جهان او خالق و اشراف از همه است و فقط اوست که با عقل الهى ارتباط دارد.
اصل دیگرى که در قلب رواقیون وجود دارد این است ، که تمام حوادث جهان ناشى از تقدیر الهى است ، و انسان را قدرت تغییر حوادث جهان نمى باشد، البته اصول دیگرى نیز در مکتب رواقیون وجود دارد، که عبارت از اعتقاد به آزادى اراده ، که در درون ذات انسان وجود دارد و به اعتقاد به خیر بودن نظام هستى که در کتب فلسفى ایشان وجود دارد، و در مکتب فلسفى رواقیون در این خصوص تفصیلا بحث گردیده است .
وجه امتیاز رواقیون برکلبیون وجه امتیاز رواقیون از کلبیون همان خیر بودن نظام هستى از دیدگاه رواقیون میباشد در حالى که کلبیون معتقدند نظام عالم شر است و زندگى اجتماعى پر از شرور و آفات میباشد، از دیدگاه رواقیون نظام طبیعت خیر است و اجتماع نیز فى نفسه از آن جهتى که مخلوق خداست ، حوادثش تابع قضاء حتمى الهى است .
لذا خیر است ، و حوزه خیر و شر اخلاقى فقط در درون ذات انسان مى باشد، تا آنجا که مربوط به اراده خود انسان میشود.
دیدگاه کانت در خصوص عقل عملى و عقل نظرى : علم و استدراک و فهم چیزها عقل نظرى .
و درک چیزهاى که باید انجام پذیرد عقل عملى مى نامند.
در حقیقت عقل نظرى دانستن و استدراک چیزى است که بشر با عقل خویش آنرا میفهمد و دیگر به کار گرفتن و عمل نمودن به آن را، کارى ندارد و در این زمینه ساکت است .
کانت معتقد است که از عقل نظرى زیاد کارى ساخته نیست و تمامى کارها به عهده عقل عملى است که به وجدان میرسد.
او میگوید وجدان یا عقل عملى یک سلسله احکام و دستوراتى است که از قبل از راه حس و تجربه به دست بشر نرسیده ، بلکه جزء سرشت و فطرت بشر است .
مثلا زبان به راستگویى و کنار گذاشتن دروغ و دروغگویى فرمانى گرفته است ، که قبل از آنکه انسان تجربه اى درباره راست و یا دروغ داشته باشد، وجود داشته و فطرى و مادرزادى اوست و به حس و تجربه انسان مربوط نیست و این فرمانى است مطلق و به نتایج کارها کارى ندارد.
(6) آقاى کانت از محتواى کلامش ، خدا، و فرمان ذات اقدس او پیدا و هویداست .
الا اینکه در اظهار عقیده توحیدى تعلل مى ورزد.
نظریات قطب الدین رازى در عقل عملى و نظرى : وى میگوید عمل و پیاده کردن فعل بدون علم و اطلاع از آن ممکن نیست و عقل از عقل نظرى کمک مى گیرد، مثلا راستگویى عملى است شایسته ، که عمل به آن واجب است .
پس اگر بخواهیم با عمل صادقانه مواجه بشویم یک قیاس تشکیل داده و میگوئیم ((این عمل صادق است و هر عمل صادقانه اى شایسته و لازم است که انجام گیرد)) پس این عمل ، شایسته انجام دادن و لازم الاجرامى باشد.
تحصیل این مقدمات و تشکیل قیاس وظیفه عقل نظرى است و عقل عملى هم همین را راءى میدهد.
که این عمل صدق و پاک است و هر راستى و پاکى لازم الاجراء است .
و حجت عقلى آن را براى قواى بدن به کار و امیدارد.
دیدگاه (معلم ثانى ) فارابى درباره عقل عملى وعقل نظرى وى میگوید عقل نظرى قوه ایست که انسان به وسیله آن آگاهى و اطلاعاتى به دست مى آورد که شاءن این آگاهیها عمل به آن نیست .
ولى عقل عملى قوه اینست که به وسیله آن امورى را که در قلمرو عمل قرار میگیرند مورد شناسایى قرار میدهد.
حاج ملا هادى سبزوارى و عقل عملى و نظرى عقل عملى امورى را درک مینماید که مربوط به چگونگى عمل انسان است مانند صبر و پایدارى در مصائب و عبادات ،؟
که پسندیده است ، و مثل نماز واجب که نیاز به صبر و تحمل دارد وى اضافه میکند عقل عملى همان عقلى که در روایتى از آن ستایش شده امام صادق علیه السلام فرمودند: العقل ما عبد الرحمن و اکتسب به الجنان .
عقل چیزى است که انسان به واسطه آن خدا را پرستش مى کنند و به بهشت رهنمون میگردد، و این همان عقلى است که در علم اخلاق از آن به عقل عملى یاد مى شود.
پس این دو، عقل عملى و عقل نظرى ، دو شى متباین از هم نیستند و این طور هم نیست که دو شى مستقل با نفس انسان ضمیمه شده باشد و کار یکى تعقل و ادراک باشد و کار دیگرى تحریک قوا بوده و هیچگونه ادراکى نداشته باشد.
(7) مقدمه اى که از نظر گرامیتان گذشت درآمدى بود بر فلسفه اخلاق از نظرگاه مکاتب و مذاهب ، بخصوص مذاهب اسلامى و على الخصوص مکتب مقدس امامیه .
تفصیل این بحث شیرین و خواندنى و در عین حال مهم به توفیق الهى و نظر عنایت خاص حضرت بقیه الهى الاعظم امام زمان (عج ) در آینده اى نزدیک در اختیار دانش پژوهان ، دانشجویان عزیز و عموم علاقمندان محترم قرار خواهد گرفت .
امید است ادامه آنرا در جلد دوم همین کتاب پیگیرى نمائید.
علیهذا با توجه به مقدمه اى که ذکر گردید به مبحث فلسفه اخلاق ، یعنى : اخلاق از دیدگاه قرآن ، پیامبر و عترت بپردازیم .
انشاءالله این کتاب و جلد دوم آن بتواند سهمى هر چند کوچک در استقرار نظام اخلاقى مبتنى بر اصول مترقى اسلام عزیز خصوصا مکتب حقه جعفرى علیه السلام داشته باشد و از این طریق مصداق بارز آیه شریفه (انک لعلى خلق عظیم ) در شاءن پیامبر علیه السلام نازل گردیده و عینیت یابد.
و امید است بتوانیم با پیروى از سیره مقدس پیامبر و اهلبیت گرام آن حضرت علیهم صلوه المصلین براى جهانیان الگو و اسوه باشیم .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته - سید حسین موسوى راد لاهیجى اخلاق از دیدگاه قرآن پاره اى از آیات اخلاقى ، به عبارت دیگر اخلاق از دیدگاه قرآن را به نظر مبارکتان مى رسانیم که بطور گذرا و اشاره آورده و فقط به ترجمه آیات اکتفاء نموده ایم .
قال الله تعالى : و انک لعلى خلق عظیم ، براستى از براى تو است (اى محمد) اخلاق عظیم .
(8) قال الله تعالى : لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه ، مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نیکوئى بود.
(9) در سوره مریم فرمود: آن الذین امنو و عملو الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا (10) مسلما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى دهد.
اخلاق حسنه از بر جسته ترین اوصاف انبیاء و سفیران الهى در زمین است .
معجزات پیامبران در سایه اخلاق نیکویشان به وقوع پیوست ، بطوریکه خداوند در یکجا اخلاق و خلق عظیم پیامبرش ، حضرت ختمى مرتبت را مى ستاید.
و در جاى دیگر قرآن ، پیامبر هظیم الشاءنش را الگو و اسوه حسنه معرفى نموده و بشریت را به پیروى و اطاعت محض از آن حضرت دعوت مى نماید.
قال الله تعالى : قل آن کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله .
(11) (اى امت )، اگر شما خداوند را دوست مى دارید، پس از من اطاعت کنید، خدا هم شما را دوست خواهد داشت .
این مفاهیم بلند قرآنى ، گویاى این حقیقت است ، که اخلاق حسنه از امتیازات بزرگ انبیاء و اولیاء گرامى خدا بر سایر بشریت است .
پس سعى کنیم به اخلاق نیکوى پیامبران الهى ، خاصه حضرت ختمى مرتبت علیه السلام متخلق و متصف گردیم .
اخلاق قرآنى قال الله تبارک و تعالى : و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ، (12) بندگان خاص خداوند رحمان ، کسانى هستند که با آرامش بى تکبر بر روى زمین راه مى روند و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند و سخنان نابخرادانه گویند به آنها سلام مى گویند و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند.
قال الله تعالى : و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها (13) قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته ، سپس فجور.
تقوى را به او الهام کرده است ، که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده ، و آنکس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته ، نومید و محروم گشته است .
قال الله تعالى : و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها و قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها (14) قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته ، سپس فجور و تقوى را به او الهام کرده است ، که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده و رستگار شده ، و آنکس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته ، نومید و محروم گشته است .
قال الله تعالى : فهدیناه النجدین (15) و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم .
قال الله تعالى : من اهتدى فانما یهتدى لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و لا تزر وازره وزر اخرى و ما کنا معذبین حتى نبعث رسولا (16) هر کس راه هدایت یافت ، براى خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچکس گناه دیگرى را به دوش نمى کشد و ما هرگز قومى را مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم ، تا وظایفشان را بیان کند.
اخلاق از دیدگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله اخلاق از دیدگاه پیامبر بطور فشرده و در عین حال با توضیح کافى بخدمت شما عزیزان قرار مى گیرد.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (17) براستى و به حقیقت مبعوث به رسالت نشدم ، تا مگر مکارم اخلاق را به اتمام برسانم .
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : حسن الخلق نصف الدین .
(18) نیکخویى نیمى از دین است .
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : حسن الخلق یثبت الموده (19) نیکخویى ، دوستى را در آدمى استوار مى نماید.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : حسن الخلق یذیب الخطاء کما تذیب الشمس الجلید.
(20) اخلاق نیکو گناهان را مى برد و محو و نابود مى گرداند، چنانکه خورشید یخ را آب مى کند.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : حسن الخلق زمام من رحمه الله فى انف صاحبه و الزمام بید الملک ، و الملک یجره الى الخیر، و الخیر یجره الى الجنه و سوء الخلق زمام من عذاب الله فى انف صاحبه و الزمام بید الشیطان ، و الشیطان یجره الى السوء و السوء یجره الى النار.
(21) نیکخویى زمام رحمت خداوند است که در بینى صاحبش بند و بسته است .
و زمام او بدست فرشته است و فرشته او بسوى نیکى مى کشاند.
و نیکى او را بسوى بهشت میراند.
و بد خوئى زمام عذاب خداست و آن به بینى صاحبش بسته است و زمامش بدست شیطان است و شیطان او را به سوى بدیها مى کشاند و بدى نیز او را به جهنم مى رساند.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : استقم و لیحسن خلقک للناس (22) استوار باش و رفتار خویش را درباره مردم مردم نیک ساز.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : شاب سخى حسن الخلق احب الى الله من شیخ بخیل عابد سى ء الخلق .
جوان سخى الطبع و خوش اخلاق نزد خداوند برتر و محبوب تر از پیرمرد عابد بداخلاق است .
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : لکل ذنب توبه الا سوء الخلق .
(23) هر گناهى قابل بخشودگى است الا بدخویى و اخلاق زشت که تا از آن توبه بعمل نیاید بخشودگى ندارد.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : لو کان سوء الخلق رجلا یمشى فى الناس لکان رجل سوء و آن الله تعالى لم یخلقنى فحاشا .پیامبر گرامى اسلام فرمود: اگر بدخوئى مردى بود که در میان مردم راه مى رفت ، مرد بدى بود، آگاه باشید که خداوند مرا فحاش و ناسزاگو نیافرید.
قال رسول الله علیه السلام : لا یدخل الجنه سى (الخلق ) الملکه (24) بد خلق و بد اخلاق به بهشت نمى رود.
قال رسول الله علیه السلام : ما من ذنب الا و له عند الله توبه الا سوء الخلق فانه لا یتوب من ذنب الا رجع الا ما هو شر منه .
هر گناهى نزد خداوند توبه اى دارد مگر بد اخلاقى ، که بد خوى ، از گناهى باز نگردد، مگر آنکه به بدتر از آن رو کند.
قال رسول الله علیه السلام : حسن الملکه نماء، و سوء الخلق شئوم و البر زیاده فى العمر، و الصدقه تمنع میته السوء.
.
نیک خویى رشد (و ملکه اخلاقى است ) بد خوئى شئامت و زشت و شوم است .
و نیکى ها موجب افزایش عمر، و صدقه ، از مرگ بد جلوگیرى مى کند.
قال رسول الله علیه السلام : حسن الملکه یمن و سوء الخلق شوم .
(25) نیک اخلاقى برکت و میمنت است .
بداخلاقى ، شومى است .
قال رسول الله علیه السلام : خصلتان لا یجتمعان فى مؤ من البخل و سوء الخلق .
دو صفت در مؤ من جمع نگردد، بخل و بدخوئى .
این هر دو در مؤ من یافت نشود.
قال رسول الله علیه السلام : الخلق الحسن یذیب الخطایا کما یذیب الماء الجلید و الخلق السوء یفسد العمل کما یفسد الخل العسل .
خوى نیک و اخلاق شایسته گناهان را مى برد و همانند آب ، یخ را ذوب مى کنند، خوى بد اعمال نیک را فاسد مى کند چنانکه سرکه ، عسل را ضایع مى نماید.
قال رسول الله علیه السلام : سوء الخلق شئوم و طاعه النساء ندامه و حسن الملکه نماء.
بد اخلاقى شوم است ، و اطاعت زنان پشیمانى ، و سیرت زیبا مایه رشد و کمال انسان است .
قال رسول الله علیه السلام : سوء الخلق شئوم و شرارکم اسوءکم خلقا.
بد خوئى شوم است و بدترین شما بدخوترین شما است .
قال رسول الله علیه السلام : من کانت له سریره صالحه او سیئه نشرالله علیه منها رداء یعرف به .
(26) هر که سیرتى شایسته و نیک یا بد داشته باشد، خداوند مارک و نشانى از آن بر وى اندازد که به آن ، مردم او را بشناسند، و با آن سریره و اخلاق زشت شناخته شود.
قال رسول علیه السلام : من ساء خلقه عذب نفسه و من کبر همه سقم بدنه ، و من لا هى الرجال ذهبت کرامته و سقطت مروته .
هر که اخلاقش بد باشد، خویشش را معذب دارد.
و هر که غمش بسیار شود تنش رنجور گردد، هر که با مردم منازعه کند کرامتش برود و جوانمردیش نابود شود.
قال رسول الله علیه السلام : حسن الجور یعمر الدیار و ینسى فى الاعمار.
خوش برخوردارى و خوش رفتارى با همسایگان ، باعث آبادى شهرها و طولانى شدن عمرها است .
قال رسول الله علیه السلام : من سعاده المرء حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق .
اخلاق شایسته از نیک بختى انسان است ، و بد خوئى جزء بدبختى نیست .
خواننده محترم : هر یک از این احادیث نبوى علیه السلام در اخلاق و کسب محاسن و دفع مساوى و بدیها، درسهائى بس بزرگ و قابل اهمیت است .
سعى کنیم این گفته ها و فرموده هاى پیام آور وحى را اسوه و الگوى زندگى خود قرار دهیم ، و از اخلاق سوء و بدیهاى آن پرهیز نموده و اجتناب نمائیم .
اخلاق از دیدگاه عترت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام مى فرماید: الزم العلم لک ما دلک على صلاح قلبک و اظهر لک فساده .
(27) ضرورى ترین دانش براى تو آن است که خیر و صلاح قلبت را به تو ارائه کند، و یا فساد و زشتى آن را بر تو آشکار نماید.
پیامبران الهى براى آن که مردم را اصلاح کنند و با اخلاق انسانى ، آنان را تربیت نمایند، بنیان و اساس مکارم اخلاقى را در جهان پى ریزى کردند، و سجایاى اخلاقى و انسانى را بنیان نهادند، و کرامت نفس انسانى را به پیروان خود آموختند، و از فساد و فحشاء، ایشان را بر حذر داشتند.
فلاسفه بزرگ اخلاق ، مخصوصا طرفداران سعادت فردى و اجتماعى ، که داراى عقائد و اخلاق خاص انسانى مى باشند چنین مى گویند سقراط مى گوید: انسان جویاى خوشى و سعادت است و جزاین تکلیفى ندارد، اما خوشى به استیفاى لذات و شهوات به دست نمى آید، بلکه بوسیله جلوگیرى از خواهشهاى نفسانى ، بهتر میسر مى گردد.
و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است ، بنابراین ، سعادت هر کس در این است ، که وظائف خود را نسبت به دیگران بهتر انجام دهد.
بنابراین دانش بشر، باید او را به سوى سعادت سوق دهد، نه اینکه هر چه بیشتر و زیادتر به فساد آلوده اش نماید.
نظریه اخلاقى ارسطو: ارسطو مى گوید: عمل انسان را غایتى است ، و غایت مطلوب انسان مراتبى دارند، آنچه غایت کل و مطلوب مطلق است ، مسلما سعادت و خوشى است ، اما مردم خوشى را در امور مختلف مى انگارند، بعضى به لذات راغبند، برخى به مال و جماعتى به جاه ، مگر آنکه همواره وظیفه اى را که براى او مقرر است ، به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه ، براى هر وجودى ، فضیلت او است .
پس غایت مطلوب انسان ، یعنى خوشى و سعادت ، با فضیلت حاصل مى شود.
(28) دکارت در اخلاق مى گوید: اگر چه هر فردى از ما از افراد دیگر جداست ، ولیکن چون تنها نمى توانیم زیست کنیم ، ناچار باید منافع خود را تابع منافع حقیقى جماعتى ، که جزء آنها هستیم بنمائیم و اگر کسى این حس را داشته باشد که صلاح کل ، مقدم بر صلاح جزء است ، مکارم والاء از او ظهور خواهد کرد، و حتى براى خدمت به دیگران جان خود را به خطر خواهد انداخت .
خلاصه ، آن که عمل انسان همواره باید موافق عقل باشد و اگر چنین شود البته سعادت و خرسندى خاطر - که مراد و منظور از علم اخلاق همان است - حاصل خواهد گردید.
(29) بعضى از فلاسفه ، طرفدار نیرومندى و هواپرستى و ضعیف کشى مى باشند و اخلاق انسانى را سدى بزرگ در سر راه لذائذ حیوانى و نفسانى مى شناسند.
نظریه فلسفى و اخلاقى نیچه : او مى گوید: خود را باید خواست و خود را باید پرستید، و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از میان برود، و درد و رنج کاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد، و سنگ راهش نشود.
نیچه مى گوید: مرد برتر آن است که نیرومند باشد، به نیرومندى زندگى کند و هوا و تمایلات خویش را برآورد سازد، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعى که براى خواجگى ، در پیش بیابد، از میان بردارد، از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد.
کاملا اخلاق ضد اسلامى و انسانى است که نیچه از اخلاق این چنین تعریف مى نماید.
اما اسلام دین برتر و آخرین ادیان الهى و آسمانى است .
مسئله اخلاق را از مسائل بنیادى معرفى کرده ، و تخلق به اخلاق حمیده را بزرگترین عامل رستگارى و راه وصول به سعادت و خوشبختى معرفى کرده است ، و فساد اخلاقى و سیئات نفسانى را منشاء بدبختى مى داند.
قرآن مى گوید: قد افلح من زکیها و قد خاب من دسها.
خداوند متعال در سوره مبارکه شمس پس از یازده بار سوگند پى در پى مى گوید: (هر کس در تزکیه نفس خود بکوشد، و ضمیر خویش را از افکار بد و اخلاق ناپسند منزه سازد رستگار و سعادتمند است ، و آنکس که اندیشه هاى پلید و اخلاق ناپاک و ناپسند را از صفحه دل و خاطر نزداید و دل را به راه فساد و گمراهى سوق دهد بدبخت و زیانکار خواهد بود.
نظریه اخلاقى امام على علیه السلام : امام على علیه السلام اخلاق و صداقت را دو عامل و سرآمد ایمان معرفى نموده و مى فرماید: راءس الایمان ، حسن الخلق و التحلى بالصدق .
(30) سرآمد تمام وظائف اخلاقى براى افراد با ایمان این است که خود را به صفات حمیده و اخلاق پسندیده متصف و متخلق سازند و خویشتن را بزیور راستى و راستگویى بیارایند.
بنابراین ، اهمیتى که اسلام براى اخلاق حمیده قائل است ، هیچ مکتب و مذهبى آن اهمیت را نداشته و نخواهد داشت .
اسلام پاداش هر عمل شایسته را مبتنى به حسن خلق مى داند.
امام صادق علیه السلام فرمود: آن الله تبارک و تعالى لیعطى العبد من الثواب على حسن الخلق کما یعطى المجاهد فى سبیل الله یغدوا و علیه و یروح .
، خداوند به بنده خود در مقابل حسن خلق ، پاداشى مى دهد همانند اجر مجاهد راه خود، که روز و شب در فعالیت و کوشش باشند.
در خطاب به بنى آدم فرمود: اى انسان : آفرینش و خلقتت زیباست ، سعى کن سیرت و خلقت را زیبا سازى .
خداوند انسان را زیبا و نیکو آفرید، لکن این انسان است که باید اخلاق شایسته کسب کند و خود را به زیور آن بیاراید.
جریر بن عبدالله مى گوید: پیامبر خدا علیه السلام در خطاب به من فرمود: انک امرء قد احسن الله خلقک فا حسن خلقک .
(31) اى جریر، خداوند تو را نیکو آفرید و شکل و نقش ظاهرت را زیبا آفرید است ، تو نیز با حسن خلق و زیبائیهاى اوصاف حمیده ، صورت باطنى خویش را پسندیده و شایسته بساز.
حسن خلق نفسانى و حسن خلق جسمانى است .
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: حسن الخلق للنفس و حسن الخلق للبدن .
(32) خلق نیکو و زیبا براى جان آدمى است ، و خلق نیکو براى بدن و جسم انسان است در حقیقت زیبائیهاى خلق و آفرینش با خداست .
پس اى انسان سعى کن که اخلاق حمیده مربوط به نفست را تو بیافرینى و خود را زیبا و با سیرت شایسته بسازى .
اخلاق اکتسابى و وراثتى : امام صادق علیه السلام فرمود: ، آن الخلق منیحه یمنحها الله عزوجل خلقه فمنه سجیه و منه نیه فقلت فایتها افضل ؟
فقال : صاحب السجیه هو مجبول لا یستطیع غیره ، و صاحب النیه یصبر على الطاعه تصبرا فهو افضلهما.
(33) خلق خوب عطیه اى است که خداوند به بندگان خود اعطا فرموده است .
پاره اى از صفات خوب ، براى بعضى جنبه فطرى دارد و به طور طبیعى و وراثتى ، از آن برخوردارند.
و براى برخى اکتسابى است که باید با نیت و اراده ، آن را تحصیل کنند.
راوى مى پرسد کدام یک از این دو افضل است ؟
امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمود: کسى که خلق با سرشتش آمیخته شده باشد ناچار بر طبق آن عمل مى کند و طبعش بغیر آن گرایش ندارد.
ولى صاحب خلق اکتسابى ، براى نیل به فضائل اخلاقى باید مشکلات را تحمل کند و به سختیهاى طاعت خداوند تن در دهد، تا بتواند شکل باطنى خود را بسازد و به خوى پسندیده متصف و متخلق گردد.
البته این افضل و برتر است .
ارسطو مى گوید: فضیلت نفسانى یا اخلاقى باید کسب شود و بدرجه عادت برسد، و عمل به آن شاق و دشوار نباشد، بلکه از روى رغبت و لذت و علم و اختیار واقع شود.
و هر گاه این شرایط فراهم آید فضیلت ممدوح خواهد بود.
به علم و دانش خود عمل کنید.
على علیه السلام فرمود: فان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الجائر الذى لا یستفیق من جهله .
(34) عالمى مه بر خلاف علم عمل مى کند همانند جاهل سرگردانى است که خطا و صواب را نمى داند و از جهل و نادانى خویش بهوش نمى آید.
شاعر با بلاغت و فصاحت هر چه بهتر مى گوید: