وحی و تکامل
فلسفه انسان
برای شناخت فلسفه وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفه وحی همان فلسفه انسان است، و اگر فلسفه انسان تببن گردد فلسفه وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.
بنابراین انسان نمیتواند از فلسفه هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیشبینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بیشعور و احمق باشد، برای انسان هم نمیتواند فلسفهای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ه انسانرا هم باید در فلسفه جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفه وحی فلسفه انسان است، و فلسفه انسان فلسفه جهان، و اما فلسفه جهان چیست؟
فلسفه جهان
برای شناخت فلسفهجهان باید بحث را از» جهانبینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهانبینیها» فلسفه جهان« تفاوت میکند، بنابرایم در پاسخ کسی که میپرسد فلسفه جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه میبینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بیهدف و سردرگم است.
ولی براساس جهایبینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بیهدف باشد زیرا در جهانبینی الهی جهان پدیده بیشعور و اراده است، و لارمه شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.1
بنابراین براساس جهانبینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهانبینی قابل طرح است.