قرآن کریم تعبیرخاصی دربارۀماهیت مرگ دارد .قرآن در این موردکلمۀ((تَوَفَی))رابه کار برده و مرگ را ترقی خوانده است .
توفی و استیفا هر دو از یک ما ده اند (وفاء) هر گا ه کسی چیزی را به کمال وتما م وبدون کم و کسر دریافت کند وبه اصطلاح آنرا استیفا نماید درزبان عربی کلمۀ توفی رابه کار می برند ،مثل ((تَوَفّیتُ الما لِ)) یعنی تما م مال رابدون کم و کسر دریافت کردم در24 آیه از آیات قرآن کریم این تعبیردرمورد مرگ آمده است.از همۀ آنهاچنین استنباط می شود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است.
یعنی انسان در حین مرگ به تمام شخصیت و واقعیتش درتحویل ما به الهی، قرار می گیرد و آنا ن انسان رادریافت می کننداز این تعبیر قرآن مطا لب زیر استنباط میشود.
الف-مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست انتقال از عالمی به عالم دیگر واز نشئه ای به نشئه ای دیگر است به گونه ای دیگر ادامه می یابد .
ب-آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل میدهد و ((من)) واقعی او محسوب میشود ،بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار می زود نیست ،زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جائی تحویل نمی شود و در همین جهان تدریجاًمنهدم می گردند .آن چیزی که شخصیت واقعی مارا تشکیل میدهد و((من)) واقعی ما محسوب می شود همان است که در قرآن از آن به ((نفس))و احیاناً به روح تعبیر شده است .
ج-روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی انسان به واسطۀ جاودانگی او است از نظر مقام ومرتبه وجودی در افقی مافوق افق ماده ومادیات قرار گرفته است
مسلۀ روح و نفس و بقا ء روح پس از مرگ از امهامات معارف اسلامی است و چناکه قبلاً بیان شد نیمی از معرف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح ،و استقلال آن از بدن و بقاء بعد الموت آن استوار است .
همچنان که انسانیت و ارزشهای واقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدن آن موهوم محض است .
مسلۀ روح و نفس و بقا ء روح پس از مرگ از امهامات معارف اسلامی است و چناکه قبلاً بیان شد نیمی از معرف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح ،و استقلال آن از بدن و بقاء بعد الموت آن استوار است .
همچنان که انسانیت و ارزشهای واقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدن آن موهوم محض است .
تمام آیاتی که صریحاً زندگی بلا فاصله پس از مرگ را بیان می کنند که نمونه هائی از آنها دراینجا می آوریم دلیل است که قرآن روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن می داند .
برخی می پندارند که از نظر قرآن روح و نفسی در کار نیست انسان با مردن پایان می پذیرد ،یعنی پس از مرگ شعور و ادراگ و سرور و رنجی در کار نیست تا آنگاه که قیامت کبرا به پا شود و انسان حیات مجدد بیابد تنها آنوقت است که انسان بار دیگر خود را و جهان را می یابد ولی آیاتی که صریحاً حیات بلا فاصله پس از مرگ را بیان می کند دلیل قاطعی است بر رد این نظریه ، البته تنها قرآن نیست که اصلاحات رو حی را در آیات متعدد خود تأکید کرده است بلکه در حد تواتر در کتب حدیث و دعا ونهج البلا غه از جانب رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) این مطلب تأ یید شده است .حقیقت این است که انکار روح یک اندیشه پوچ و پوسیدۀ غربی است که از حسی گرائی غربی سرچشمه می گیرد و متأ سفانه دامنگیر برخی پیروان باحسن نیت قرآن هم شده است .
اکنون برای نمونه از آیاتی که در آن از مرگ به ((توفی)) تعبیر شده است و در بعضی از آنها یک سلسه اعمال حیاتی به انسانها بلاقاصله پس از مرگ نسبت داده شده از قبیل مکالمه ،آرزو و تقاضا ،میآوریم : ((و َقا لُوا ضَلَلنا فِی الاَرضِ اَ ئِنّا لَفی خَلقٍ جَدیدٍ ؟
بَل هُم بَلقاءِ رَبِّهِم کافِرُونَ.قُل یَتَو فّاکِم مَلَکُ المَوتِ الَّذی و کلَ بِکُم ثُمَّ اِلی رَبّکُم تُرجَعُون)) ((و گفتند : آیا آنگاه که ما گم شدیم در زمین آیا ما در آفرینشی جدید قرار خاهیم گرفت ((این سخنان بهانه است) حقیقت این است که اینها (از روی عناد ) ملاقات پروردگار خویش را منکرند .بگو همانا فرشتۀ مرگ که موکول بر شماست شما را در حین مرگ به تمام و کمال دریافت می کند ؛ سپس به سوی خدا باز گردانده می شوید)).
در این آیه قرآن کریم یکی از اشکالات و شهبات منکران را در مورد معاد و حیات اخروی ذکر می کند وپاسخ می گوید :شبه و اشکال اینجاست که پس از مرگ هر ذره ما نابود می شود ،به جائی میرود و اثری از ما نیست چگونه ممکن است مورد آفرینش تازهای قرار گیریم.
پاسخ قرآن ضمن اشاره به اینکه این شبهات بهانه جو ئی هائی است که در اثر حالت عناد و انکار ابراز میدارند این است که بر خلاف ادعای شما (من واقعی و شخصیت واقعی شما)آن چیزی نیست که شما فکر می کنید گم می شود .
شما به تمام شخصیت و کلّ واقعیت در اختیار فرشتۀ خدا قرار می گیرید .
مقصود شبهه کنندگان از گم شدن این است که هر ذره ای از بدن ما به جایی می افتد و اثری از آنان باقی نمی ماند پس بدن ما را بار دیگر زنده می کنند.
عین این شبهه که مربوط است به متفرق شدن و گم شدن اجزاء بدن ، در آیات دیگر قرآن نیز آمده است و جواب دیگری به آن داده شده است وآن این که همۀ این ((گم شدنها )) از نظر شما گم شدن است ،برای بشر دشوار و بلکه نا ممکن است که این ذرات را جمع آوری کند اما برای خدا که علم و قدرتش نامتناهی است هیچ اشکالی نیست .
درآیات مذکور سخن منکران مستقیماً دربارۀ اجزا ء بدن است که چگونه و ازکجا جمع آوری می شود.
ولی در اینجا به گونۀ دیگر جواب داده است زیرا در اینجا سخن صرفاً در این نیست که اجزاء بدن هر کام به جائی می افتد و اثری از آنها نییست ،بلکه در این است که با گم شدن اجزاء بدن، ((ما )) گم می شویم و دیگر ((ما)) و ((من)) در کار نیست .
به عبارت دیگر سخن شبهه کنندگان این است که بامتفرق شدن اجزاء بدن شخصیت واقعی ما نیست و نابود می شود .
قرآن دراینجا اینگونه پاسخ می گوید که بر خلاف گمان شما شخصیت واقعی شما هیچ وقت گم نمی شود تا نیازی به پیدا کردن باشد .
از اول در اختیار فرشتگان ما قرار می گیرد .
این آیه نیز درکمال صراحت بقاء شخصیت واقعی انسان را (بقاء روح )پس از مرگ علی رغم فانی شدن اعضاء بدن ذکر میکنند.
((اللۀُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ جینَ مَوتِها وَالَّتی لَم تَمُت فی مَنا مِها فَیُمسِکُ الَّتی قَضی عَلَیهَاالمَوتُ وَیُرسِلُ الاُخری اِلیاَجَلٍ مُسَمّی اِنَّ فی ذلِکَ لاَیاتٍ لَقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ)) ((خداوند نفوس را درحین موت و آن که نمرده است در حین خواب ،به تمام و کمال در یافت می کند ، پس آنکس را که مقرر شده است بمیرد نگه میدارد ، و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد)) این آیه شباهت و سنخیت خواب و مرگ (و ضمناً شباهت و سنخیت بیداری و بعث اخروی )را بیان می کند ،خواب مرگ ضعیف و کوچک است و مرگ خواب شدید و بزرگ ،و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئه ای به نشئۀ دیگر انتقال می یابد با این تفاوت که در حین خواب انسان غالباً توجه دارد و هنگامی که بیدار می شود نمی داند که در حقیقت از سفری بازگشته است .برخلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است.
از مجموع آیات کاملاً می توان فهمید که ماهیت مرک از نظر قرآن نیستی و نابودی و تمام شدن نیست .
بلکه انتقال از نشئه ای به نشئۀ دیگر است .
ضمناً ماهیت خواب از نظر قرآن نیز روشن شدمعلوم شد که خواب هر چند از نظر جسمی و ظاهری تعطیل قوای طبیعت است ،ولی از نظر روحی و نفسی نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت است .
مسألۀ خواب نیز مانند مسألۀ مرگ از نظر علم از مجهولات است .
آن چه علم در این زمینه می شناسد قسمتی از جریانات جسمانی است که در قلمرو بدن صورت می گیرد .
دنیا مدرسۀ انسان .
دنیا برای یشر نسبت به آخرت مرحله تهیوء و تکمیل و آمادگی است دنیا نسبت به آخرت نظیر دورۀ مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ،دنیا حقیقتاً مدرسه و دارالتربیه است .
در نهج البلا غه بخش کلمات قصار آمده است که شخصی آمد خدمت امیرالمو منین علی(ع) و زبان به ذم دنیا گشود که دنیا چنین و چنان است ،دنیا انسان را فریب میدهد ،دنیا انسان را فاسد می کند ، دنیا دغل باز و خیانتکار است واز این قبیل سخنان.
این مرد شنیده بود که بزرگان دنیا را مذمت می کنند ،خیال کرده بود مقصود از مذمت دنبا مذمت واقعیت این جهان است ، که جهان فی حد ذاته بد است ،نمی دانست که آنچه بد است دنیا پرستی و دید کوتاه و خواست محدود است که با انسان و سعادت انسان ناسازگار است .
علی (ع) به او فرمود : تو فریب دنیا میخوری ،دنیا تو را فریب نمی دهد ،تو بر دنیا جنایت وارد آورده ای ،دنیا بر تو جنایت نکرده است ...تا آنجا که فرمود:دنیا با کسی که با صداقت رفتار کند صدیق است و برای کسی که آن را درک کند مایۀ عافیت است ،دنیا معبد دوستان خدا ، مصلای فرشتگان خدا ،فرودگاه وحی خدا ،تجارت خانۀ اولیاء خدا است ...
شیخ فرید الدین عطار این داستان را به نظم آورده می گوید : آن یکی در پیش شــــیرداد گر ذم دنــیا کــــــرد بسیـاری مــگر حیدرش گفتا که دنیا نیست بد بــد توئی،زیرا که دوری از خــــرد هست دنیا بر مثال کـــــشتزار هم شب و هم روز باید کشت و کار زانکه عز و دولت دین سر بسر جمله از دنیـا تــوان بـــرد ای پسر تخم امروز ینه فــردا بـردهد ور نکـــاری ((ای دریغـــا))بردهــد کر ز دنیا بذ نخواهی برد تــو زندگـــی نادیــــده خـواهی مرد تو دائماًدر غصه خواهی ماند باز کـــار،سخت ومـــرد سست ره دراز قرآن کریم می فرماید:((:الَّذی خَلقَ المَوتَ وَ الحَیوه لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً)) ((خدا مرگ و زندگی را آفریده تا بیازماید که کدامیک ازشما درست کارترید .)) یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت وحیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است باید توجه داشت که ((آزمایش )) خدا برای نمایان ساختن استعدادهاو قابلیتها است ،نمایان ساختن یک استعدادهمان رشد دادن و تکامل دادن آن است .
این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست بلکه برای فعلیت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است .
در اینجا پرده برداشتن ،به ایجاد کردن است .آزمایش الهی ،صفات انسانی را از نهانگاه قوه و استعداد به صفحۀ فعلیت وکمال بیرون می آورد .
آزمایش خدا تعیین وزن نیست افزایش دادن وزن است.
با این توضیح روشن می گردد که آیۀ یاد شده مبین همین حقیقت است که دنیا ،پرورشگاه استعدادها و دارالتربیۀ انسانها است.
اهمیت یاد اموات گرچه قبر حقیقی انسان ، عالم برزخ او است که در آنجا متنعم و یا معذب است اما اخبار زیادی که از پیشوایان اسلام رسیده دلالت بر این دارد که علقه مادی ارواح بطور کامل و قطع نمی کردد و آنان از دیدار بازماندگان و زندگان بر سر قبرهایشان بی خبر نیستند و دعا و یا نفرین و لعنت زندگان (در صورت استحقاق ) بدانان می رسد و از اثرات آن ارواح در رفاه و یا سختی و ناگواری بیشتری قرار می گیرند .در قرآن موضوع نماز بر میت و دعا بر سر قبر آنان صراحتاً بیان شده است ، چنانکه خداوند در مورد اهل کفر و نفاق به حضرت رسول اکرم (ص) چنین خطاب می فرماید.
((وَلاتُصَّلِّ علی اَحَدٍمِنهُم ماتَ و اَبَداً وَلاتَقُم علی قَبرِه اِنَهُم کَفَروابِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَ ماتُوا وَهُم فاسِقُونَ)) ((ای پیامبر دیگر هرگز بر احدی از آنان نماز مگزار و بر سر قیرشان ماَیست ، که آنها به خدا و رسولش کافر شدندو در حال فسق و بد کاری مردند.)) بنابراین توقف و ایستادن بر سر قبر مردگان و دعا کردن در حق آنها قطعاًاثرات مثبت و خیری برای آنان داردو آیۀ فوق نشان می دهد که پیامبر اکرم (ص) بر جنا زه ها ی مو منین نماز می خوانده اند و بر کنار قبرشان ایستاده و برای آنها دعامی کرده اند.
در نعالیم پیشوایان اسلام نیز توصیه های زیادی به دعای خیر در حق اموات شده است ،چنانکه حضرت رسول اکرم (ص) فرمو ده اند: ((لا تَذ کُرُوا اَمواتِکُم اِلاّبِخَیرٍفَاِنَّهُم اِن یَکُو نُوا مِن اَهلِِ الجَنَّهِ تَأثِمُواوَ اِن یَکُونُوا مِن اَهلِ النّارِ فَحَسبُهُم ما هُم فیهِ)) ((مردگان خود راجز به نیکی یاد مکنید زیرا اگر از اهل بهشت باشند ،شما مرتکب گناه شده اید و اگر از اهل آتش باشند پس آنان را در آنچه هستند بس است )) از سوی دیگر مردگان نیز به بازماندگان خود وزندگان علاقه و توجه دارند .
چنان که در مباحث قبلی ملاحظه شد که ارواح مومنین در برزخ از بازماندگان خود و احوال افراد جویا می شوند .همچنین مطابق آیتی که گذشت شهدای راه حق در انتظار دریافت بشارت الحاق شهدا ء و مومنین به جرگۀ خود هستند همچنین در آیات بسیاری از پیشوایان اسلام موضوع دیدار مردگان از خانواده هایشان وارد شده است .
امام صادق (ع ) فرموده اند ((بنا به منزلتی که مومن درنزد خدا دارد ،هر هفته ، هر ماه و یا هر سال یکبار از خانوادۀخود دیدار می کند ...و هر گاه آنان را در خیر و خوبی ببیند ،در شادی و سرور می شود و هر گاه آنان را در سختی و حاجتی بیند، غمگین و اندوهناک گردد.)) تردیدی نیست که شادی و سرورارواح و یا بر عکس غم و اندوه آنان درآگاهی از وضع بازماندگان خود، ناشی از ادراک واقعیت امور و معرفت سرشار آنان در آن جهان ،نسبت به موهبت ها و فرصتها ی بی نظیر زندگی دنیوی است که زمینه مناسبی برای برگرفتن ره تو شۀ آینده میباشد ،لذا وقتی که باز ماندگان را در غفلت از این حقیقت و سستی در انجام اعمال صالح و پسندیده می یابند ،به شدت اند وهناک می گردند .در روایات دیگری آمده که ارواح کافران نیز از بازماندگان خود دیدار می گنند و اگر آنان را در حال انجام اعمال صالح ببینندبر آنان غبطه می خورند برای توجه به این حقایق است که یاد مرگ و دیدار اهل قبور را پیشوایان معصوم دین ،یکی از عوامل مهم تنبه و پاره کردن پرده های غفلت بر شمرده و آنرا جزو وسایل تربیت انسان قرار داده اند ،چه ،انسان اگر عاقبت امور را در نظر گیرد و توجهی به مسئولیتهای خود درپیشگاه خداوند نماید ،دست از هوا وهوس وآمال و آرزوها ی محقر و ناپایدار دنیوی کشیده و یکسره توجه خود را معطوف به رشدو پرورش استعدادهای عالیۀ خود از طریق انجام وظایف و تکالیف الهی می نماید و ذره ای غفلت را از دست دادن فرصتها و عمر گرانمایۀ خود روا نمی دارد .چنان که وقتی از حضرت رسول اکرم (ص)سئوال می کنند که زیرکترین و هوشیارترین اهل ایمان چه کسانی هستند ؟
می فرمایند : ((اَکثَرُ هُم ذِکراًلِلمَوتِ وَاَشَدَّ هُم اِستِعداداً لَهُ)) ((آنان که بیش از همه بیاد مرگ هستند و بیشترین آمادگی را برای آن دارا می باشند)) بدین علت توصیه های فراوانی برای دیدار اموات و زیارت اهل قبور شده تا یاد مرگ و زندگی جاوید در لابلای اشتغالات زندگی این جهانی ،فراموش نشود .
حضرت رسول اکرم (ص) در این مورد فرموده اند:(زُورُوا مَو تاکُم فَسَلِمُوا عَلَیهِم فَاِنَّ لَکُم فیهِ عِبرَهٌ)) ((به دیدار و زیارت مردگان خود بروید و برآنها درود فرستید که همانا در این دیدار برای شما پند و عبرتی است .)) حضرت علی (ع) در یکی از خطبه های خود در نهج البلاغه این پند و عبرت از دیدار مردگان را چنین توصیف می فرمایند: ((آنان زودتر به سرنوشتی که برای همه یکسان معین شده است رسیدند ،و پیشتر به آبشخوری که هر کس خواه نا خواه باید به آنجا فروذد آید ،فرود آمدند ،آری ،روزگاری آنها پایگاه های بلند و سواران گرانمایه و ارجمند و رعیت های علاقمند داشتند ،ولی سرانجام راه برزخ را پیش گرفتند و ناگزیر در آن گام گذاشتند )) زمین بر آنها چیره گشت و خاک گوششتشان راخورد و خونشان راآشامید و در شکافها ی گورها به صورت جماد درآمدند و هیچکس بر حالشان نه گریست و نه نالید.
دیگر چیزی آنها را به بیم و هراس نمی اندازد،و پیشامدهای ناگوار اندوهگین شان نمی سازد به زلزله اهمیت نمیدهند و به غرش آسمان وقعی نمی نهند غایبند ولی کسی چشم برهشان نیست،و حاضرند اما انجمن ها از وجودشان خالی است.
گرد هم بودند و پراکنده گشتند ، با خویشان و نزدیکان الفت داشتند و ناگهان آنها را گذاشتند و درگذشتند.
علت اینکه دیگر خبری از ایشان نمیرسد و دیارشان را خاموشی جانکاهی فرا گرفته است، درازی مدت و دوری جایشان نیست، بلکه جامی به آنها داده شده که با نوشیدن آن یکباره زبانشان لال و گوششان کر و همۀ حرکاتشان به سکون مبدل گشت.
پس در وصف حالشان باید گفت : به خاک افتادگانی هستند خفته ، و همسایگانی با هم انس نگرفته ، و دوستانی بدیدن یکدیگر نرفته ؛ که رشتۀ آشنائی آنها پوسیده ، و پیوند برادری میانشان بریده است.
با اینکه همه گرد هم آمده اند، اما تنها هستند، و با وجود دوستی و نزدیکی اکنون از یکدیگر دورند، نه شب وعده دیدار صبح و نه روز قرار بازدید شب را می گذارند .
راه آخرت –چه در روز آنرا پیموده باشند چه در شب –برایشان بی پایان شد.
خطرهای سرای آنجا را بیمناکتر از آنچه می پنداشتند یافتند ، و پاداش یا کیفرشان را بیش از اندازه ای که گمان میکردند، دیدند.
هر یک از دو مقصد – یعنی بهشت و دوزخ – آنها را روی چگونگی پندار و گفتار و کردار شان در دنیا بسوی خود کشیدند و آنها هم خواه ناخواه به آنچه در انتظا رشان بود شتافته مزۀ امید و یا ترس را چشیدند.
و چنانچه هم می توانستند سخن بگویند هر آینه از توصیف چیز هائی که دیده و یا دریافته بودند، برنمی آمدند.
اگر چه آثارشان ناپدید شده و اخبارشان دیگر نمی رسد ولی دیده های عبرت پذیر صاحبدلان آنان را می بینند، و گوشهای مردم روشن ضمیر زبان حال آنها را می شنوند ، که می گویند: ((دیگر آن چهره های زیبا و خندان زشت گشت و پلاسید، و اندامهای نرم و فریبا از هم گسست و پوسید.
جامه های کهنه و پاره پوشیدیم و از فشار گور به تنگ آمدیم .
ترس و هراس از هر سو به ما دست داد.
و سقف و دیوارهای ظلمتکده بر سر و رویمان فرو افتاد .
شادابی از پیکرمان رخت بربست، و گفتار مرگ گوشت تنمان را به دندان خست، و اقامتمان در خانه های وحشت بدرازا کشید، و دیدگانمان برای رهائی از این گرفتگی و تنگنای راهی ندید.....)) با توجه باثرات مثبت و سازندۀ حضور بر سر قبور مؤ منین هم نسبت به خود شخص و هم نسبت به اموات است که فرموده اند به قبرستان بروید زیرا ((قبرستان معلم است، از اموات عبرت بگیرید، بدانید که روزی هم شما در قبر خواهید بود ، دنیای فانی را محکم نگیرید ، دنیای فانی مزرعۀ آخرت است ، سعی کنید طوری زراعت کنید که ثمر نیکو بدهد، به دنیای باقی بیندیشید که آنجا مهم است.)) معاد روحانی و جسمانی از آنجا که معاد ، عود بازگشت اشیا با تمام وجودشان به چیزی است که از آن وجود یافته اند، واین بازگشت امری لازم و حتمی است ،بنابراین ضروری است که بازگشت اشیا با تمام وجودشان صورت گیرد .حال وجودی که دارای مراتب و جهات مختلفی از آنها باهم متحدند ، میبایست با تمام وجودش به مرجع اولیه خود ،باز گردد.بدین علت انسان که با تمام موجودیت و مراتب هستی خود به علم کثرت نزول پیدا کرده است .باید با همۀ مراتب وجودی خود دوباره راه صعود و تکامل را طی کرده و به آستان قدس الهی رجوع نماید وگرنه معاد او به تمام معنی تحقق نپذیرفته است .از این رو ملحق شدن ((بدن ))به ((نفس)) در معاد امری حتمی و تردید ناپذیر است .
البته در قیامت نشئۀ دنیوی به نشئۀ دیگری که آخرین مرحلۀ کمال و حیات در آن است تبدیل شده و بدن انسان همچون نفسی زنده ، زنده و نورانی می کردد.
از سوی دیگر تردیدی نیست که ادراک کندۀ حقیقی لذات و آلام روح انسانی است .ولی مادام که روح انسانی همراه با پیکر ظاهری و محسوس است ،علاوه بر درک لذات و آلام روحی و معنوی، از قرینۀ مادی و محسوس آنها متاثر است .
یعنی پیکر ظاهری یا بعد جسمانی انسان نیز وسیله ای برای انتقال لذت و الم از هر دو مجرا و بعد جسمانی و روحی به انسان روی آورند ،قطعاً شدت مراتب تاثیر پذیری روح انسان بیشتر از حالتی است که از طریق روحی متأثر شود .
حال با توجه به اینکه در قیامت و آخرت لذت و الم و سعادت و شقاوت به حد کمال ونهایت خود می رسند ، طبعاً ضروری است که وسایل انتقل و مجاری تأثر پذیری آنها نیز کامل باشد .
بنابراین الحاق نفس و روح به بدن برای درک کامل و همه جانبۀ لذت و سور و یا عذا ب و الم لازم و ضروری است.
((حضرت ابراهیم (ع) جسد مره ای را بر ساحل دریا دید که نصف آن در آب و نیم دیگرش در خشکی بود .
درندگان دریایی آمده و آنچه را در آب بود می خوردند ،سپس برگشته بیکدیگر حمله کرده و بعضی دیگر را می خوردند .
همینطور حیوانات درندۀ خشکی نیز آمده از آن میخوردند و به همدیگر حمله کرده و بعضی دیگری را طعمۀ خود می کردند ، در چنین حالی حضرت ابراهیم از آن چه دیده بود در تعجب فرو رفته و عرض کرد ))پروردگارا به من بنما چگونه مرده ها را زنده می کنی )).
((خداوند فرمود :آیا ایمان نداری عرض کرد :بله ، ولی می خواهم قلبم اطمینان و آرامش یابد )) یعنی ببینم آنرا همچنان که همۀ اشیا رامی بینم خداوند فرمود ((چهار پرنده بگیر ...)) از این نمونه ها در قرآن موارد دیگری نیز ذکر شده است مانند قضیۀ ((گاو بنی اسرائیل )) که خلاصۀ آن این است که در میان بنی اسرائیل کسی به قتل رسیده بود ، از حضرت موسی برای پیدا شدن قاتل استمداد کردند .
خداوند فرمود گاوی رابکشید و قسمتی از آنرا به مقتول بزنید تا زنده شده و قاتل خود را معرفی کند.
((فَقُلنَااضرِبُوه بِبَعضِها کَذلِکَ یُحی اللّهُ الموتی وَ یُریکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ.)) پس کفتیم که بعضی از آن گاو ذبح شده را به آن مقتول بزنید این چنین خداوند مردگان را زنده می کند و آیات و نشانه های خود را به شما می نمایاند ، شاید شما تفکر و تعقل نمایید)) از جملۀ مهمترین نشانه ها در آیۀ فوق ،احیاء مردگان و حقانیت امر معاد است .
مورد دیگر معجزۀ حضرت عیسی (ع) است که در آن بعث و احیا مردگان را در سطح با لاتری نشان می دهد ((هنگامی که خداوند فرمود ای عیسی پسر مریم بیاد آر نعمتم را بر تو ...و هنگامی که به اذن من از گل مانند پیکر پرنده می ساختی ، آنگاه در آن می دمیدی و به اجازه و فرمان من پرنده ای می شد و کور و پیس را به اذن من شفا می دادی و هنگامی که مردگان مدفون در قبور را زنده می کردی و ...)) همین طور حضرت ایوب که اهل و فرزندانش را در راه آزمایش الهی از دست داده بود ،خداوند در مقابل صبر عظیم او و موفقیت در آزمایش به عنوان رحمتی از نزد خود اهلش را مبعوث واحیا کرده و به او باز گرداند: ((و ایوب آنکاه که پوردگارش را ندا کرد که مرا رنجی رسیده و تو مهربانترین مهربانانی پس دعای او را پذیرفتیم و آنچه از رنج و سختی بود ا ز او بر طرف کردیم ، و اهل و خاندانش را همراه با مانند آنان بدو عطا کردیم ،در حالیکه رحمتی از نزد ما بود وپند و یاد آورئی برای عبادت کنندگان .)) هم مردگانی که حضرت عیسی به اذن الهی زنده کرده بود و هم فرزندان حضرت ایوب که خداوند آنها را به دنیا باز گردانده بود بعد از بعث و احیا ء مجدداً زندگی را از سر گرفتند ، یعنی بعث و احیا ء لحظه ای نبوده است .
و با لاخره در آیۀ دیگری از قرآن ، نه از بعث و احیا ء یک یا چند نفر معدود که از زنده شدن هزاران نفر پس از مرگشان سخن به میان آمده است : ((اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِن دِیارِ هِم وَهُم اُ لُوفٌ حَذَرَالمَوت،فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُو تُوا ثُم اَحیاهُم اَنَّ اللّهَ لَذُو فَضلٍ عَلَی النّاسِ و لاکِنَّ اَکثَرَالنّاسِ لایَشکُرُونَ.)) ((آیا ندیدی (ندانستی) آنان را که از ترس مرگ از دیارشان بیرون رفتند در حالی که هزاران نفر بودند ، پس خداوند به آنان فرمود بمیرید سپس آنان را زنده کرد به حقیقت خداوند صاحب فضل بر مردمان است و لیکن شتر مردم سپاس نمی گذارند.)) مشابه این حقایق در تعالیم پیشوایان آسمانی اسلام نیز فراوان به چشم می خورد که ذیلاًیک مورد به عنوان نمونه ذکر می شود.
امام صادق (ع) فرمود...جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمده ،دست ایشانرا گرفت و به قبرستان بقیع آورد تا اینکه کنار قبر ی رسیدند .جبرئیل صاحب آن قبر را صدا زد و گفت :به اذن خدا بر خیز مردی از میان قبر بر خاست که تمام موهای سر و صورتش سپید بود و بادست خود خاک را از صورتش پاک می کرد و می گفت: اللّه و اکبرو الحمداللّه.
جبرئیل به او گفت : به اذن خدا به قبرت برگرد وسپس بارسول خدا رفتند تا به قبر دیگری رسیدند .جبرئیل به صاحب آن گفت :به اذن خدا برخیز در این حال ار میان قبر مردی با چهره وسیمای سیاه برخواست و می گفت ((یا حَسرَتاهُ یا ثُبُوراهُ))ای حسرت و هلاک بر من!
آنگاه جبرئیل به او گفت :به اذن خدا به آنچه در آن بودی برگرد و پس از آن گفت :ای محمد (ص) این چنین مردگان در روز قیامت محشور می شوند و اهل ایمان چنین گویند و دستۀ دیگر آنچه را که دیدی .)) علاوه بر شواهد فوق که کیفیت احیاء مردگان را با بعد جسمانی و روحانی در گذشته نشان می داد آیات دیگری که مربوط به روز قیامت و یا زندگی اخروی هر دو گروه اهل سعادت و اهل شقاوت است نیز دلالت بر بعد جسمانی زندگی بشر در حیات اخروی مینماید که در زیر به مواردی از آنها اشاره می شود مانند آیاتی که خروج ویا بر انگیخته شدن را از قبرها معرفی میکند :((وَاذَا القُبُورُ بُعثِرَت)) ((و زمانی که قبرها زیرورو شود و مردگان از آن بیرون آیند)) ((اَفَلا یَعلَمُ اِذا بُعثِرَما فی القُبُورِ)) آیا انسان نمی داند که روزی از قبرها برانگیخته می شود.)) ((وَ اَنَّالسّا عَهَ اتِیَهُ لا رَیبَ فیها وَاَنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبُورِ)) (( اینکه قیامت آمدنی است و هیچگونه شکی در آن نیست و اینکه خداوند آنان را که در قبرها هستند بر می انگیزد )) آیاتی که در آنها کلمۀ ((اَجداث)) یعنی قبرها و یا کلمۀ ((مَر قَد))آمده و نیز همین معنی را تصریح می کنند .
در بعضی از آیات از جمع کردن استخوانها که کنایه از بعث و احیاء اموات است ، سخن رفته و حتی به جزئیات مانند صورتگری سر انگشتان نیز اشاره شده است .
((آیا انسان می پندارد که ما استخوانها ی او را جمع نمی کنیم ؟
آری ما قادریم که حتی سر انگشتان او را نیز درست کنیم .)) در آیۀ دیگر در پاسخ استبعاد و استهزا ءِ منکرین معاد ، چنین می فرماید ((فَاِنَّما هی زَجرَهُ واحَدَ هٌ فَاِ ذاهُم بِالسّاهِرَهِ)): ((جز این نیست که بعث و احیاء آنان جز یک نهیب نیست ، پس ناگهان همۀ آنها بر روی زمین همواره و یا خالی از گیاه قرار می گیرند )) تردیدی نیست که احیا ء و بر روی زمین قرار گرفتن ،دلالت آشکاری بر بعد جسمانی معاد دارد .همچنین آیاتی که دلالت بر شهادت اعضا و پوست بدن بر علیه انسان در روز قیامت می کنند که در مبحث گواهان روز قیامت خواهد آمد نیز دلیل دیگری بر این موضوع است.
در زندگی اخروی ، یعنی از حسابرسی خلایق و ورود در بهشت یا دوزخ الهی ، نیز انسان با هر دو بعد جسمانی و روحی ادراک لذت و آلم رامی کند ،چنان که در وصف نعم بهشتسی خداوند به انواع مأ کولات و ازدواج و...اشاره فرموده و در مورد اهل دوزخ نیز از سوختن پوست بدنها و تبدیل آن به پوست دیگر و نوشیدنی های آنان و..
نام برده که بر همین مطلب اشاره دارد ،و همانطور که در ابتدای بحث نیز بیان شد وجود بعد جسمانی در نظام اخروی برای درک مرلتب کمال سعادت و شقاوت ضروری است و آیاتت قرآنی نیز موید آن است .
لازم به یاد آوری است که عقیده به جسمانی و روحانی بودن معاد از نظر اعتقادات اسلامی جزوضروریات دین است.