دانلود مقاله ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران

Word 180 KB 15688 39
مشخص نشده مشخص نشده علوم سیاسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران
    سخنرانى در مسجد الجواد
    تذکر: این مقاله مجموعه چند سخنرانى استاد شهید در مسجدالجواد است که در فروردین ماه پنجاه و هشت ایراد گردید و ازجمله آخرین کنفرانسهاى عمومى آن مرحوم به حساب مى‏آید.

    از آنجا که پاره‏اى از نکات طرح شده در این مجموعه گفتار،باآنچه که ایشان در مسجد فرشته بیان کرده‏اند،مشترک بوده است،لذا مواردى را که در سخنرانیهاى مسجد فرشته ذکر گردیده‏بصورت پاورقى به این مقاله اضافه کرده‏ایم.


    بسم الله الرحمن الرحیم
    در آغاز سخن به مضمون یک آیه از آیات کریمه قرآن اشاره‏میکنم که در حکم دیباچه این بحث‏خواهد بود.خداوند رحمان‏در سوره مبارکه مائده میفرماید:
    الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون...

    (1)
    آیه خطاب به مسلمانان میفرماید:اکنون دیگر کافران ازدین شما نا امید شده‏اند.آنها ناامیدند از اینکه بتوانند با دین شمامبارزه کنند.دشمنان شما شکست قطعى خورده‏اند و دیگر از ناحیه آنها خطرى شما را تهدید نمیکند.اما امروز که روز پیروزى است‏باید از چیز دیگرى ترس داشته باشید و آن ترس از منست.


    مفسرین در تفسیر این آیه گفته‏اند منظور این است که ازاین پس خطر از درون شما را تهدید میکند نه از بیرون.یعنى که‏خطر بکلى رفع نشده بلکه تنها خطر دشمن خارجى از میان رفته‏است.


    «از خدا ترسیدن‏»که در آیه آمده است‏بمعناى ترس ازقانون خداست،ترس از آنکه خداوند،نه با فضلش،بلکه با عدلش‏با ما رفتار کند.در دعاى ماثور از امام على(ع)میخوانیم:یا من‏لا یخاف الا عدله...اى کسیکه ترس از او ترس از عدالت اوست.

    در یک نظام عادلانه که در آن حقیقتا هیچ ظلم و اجحافى نسبت‏به‏هیچکس صورت نمیگیرد،انسان تنها از اجراى عدالت است که‏میترسد.ترس او از این خواهد بود که مبادا خطائى مرتکب شودکه مستحق مجازات گردد.

    اینست که میگویند ترس از خدا درنهایت امر بر میگردد به ترس از خود،یعنى به ترس از تخلفات وجرائم خود.


    آنجا که میفرماید اى مسلمانان،در آستانه پیروزى و شکست‏خصم،دیگر از دشمن بیرونى نترسید،بلکه از دشمن درون ترس‏داشته باشید،به یک معنا با آن حدیث معروف که پیغمبر اکرم‏خطاب به جنگاورانى که از غزوه‏اى برمیگشتند بیان فرمود،ارتباطپیدا میکند.پیغمبر در آنجا فرموده بود:شما از جهاد کوچکترباز گشتید اما جهاد بزرگتر هنوز باقى است (2) .


    مولوى میگوید:
    اى شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمى زان بتر در اندرون
    آیه‏اى که برایتان تلاوت کردم همراه آیه یازده از سوره رعد ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم...

    (3) اساس و بنیان‏مناسبى را تشکیل میدهند براى تحلیل تاریخ اسلام.


    بررسى تاریخ اسلام نشان میدهد که بعد از وفات پیغمبرمسیر انقلاب اسلامى که آن حضرت ایجاد کرده بود عوض شد.دراثر رخنه افراد فرصت طلب و رخنه دشمنانى که تا دیروز با اسلام‏میجنگیدند،اما بعدها با تغییر شکل و قیافه خود را در صفوف‏مسلمانان داخل کرده بودند،مسیر این انقلاب و شکل و محتواى‏آن تا حدود زیادى عوض گردید،بدین ترتیب که از اواخر قرن اول‏هجرى،تلاشهائى آغاز شد تا از این انقلاب ماهیت اسلامى یک‏انقلاب ماهیتا قومى و عربى تعبیر بشود.وارثان میراث پیامبر به‏عوض این که اعتقاد داشته باشند که این اسلام و ارزشهاى اسلامى‏بود که پیروز گردید و بعوض آنکه به حفظ و تداوم دستاوردهاى‏انقلاب اسلامى با همان معیارها و با همان اصول اعتقاد داشته‏باشند،اعتقاد پیدا کردند به اینکه انقلاب ماهیتى قومى و عربى‏داشته و این ملت عرب بوده است که با ملل غیر عرب جنگیده وآنها را شکست داده است.بدیهى است که همین امر براى ایجادشکاف در درون جامعه اسلامى کافى بود.


    در برابر این جریان گروهى به حق ادعا کردند که آنچه شمابعنوان اسلام مطرح میکنید اسلام واقعى نیست،زیرا در اسلام‏حقیقى،مسائل قومى و نژادى محلى از اعراب ندارد.از سوى دیگرگروهى نیز این مسئله را مطرح کردند که حالا که پاى قومیت در میان است چرا قوم عرب؟چرا ما نباید سرورى و آقائى داشته باشیم؟

    به این ترتیب نطفه جنگهاى قومى و نژادى و یا به اصطلاح امروزناسیونالیستى و راسیستى در میان امت مسلمان بسته شد.

    تاریخ دو سه قرن اولیه اسلام،مالامال از جدالها و نزاعهابین نژادهاى عرب،ایرانى،ترک،اقوام ما وراء النهر و...است.

    در ابتدا،در دوره بنى امیه،نژاد عرب روى کار آمد.بنى عباس که‏به خلافت رسیدند،با آنکه عرب بودند اما چون با بنى امیه ضدیت‏داشتند،ایرانیها را تقویت کردند و زبان و خط فارسى را رواج‏دادند.بعدها متوکل عباسى،هم بدلیل آنکه پیوندى با نژادترک پیدا کرده بودند (4) و هم از آن جهت که میخواست‏خودش‏را از شر ایرانیها خلاص کند ترکها را بر امور مسلط کرد،و اعراب‏و ایرانیها را زیر دست قوم ترک قرار داد.

    امروز نیز ما درست در وضعى قرار داریم نظیر اوضاع ایام آخرعمر پیامبر،یعنى وقتى که آیه الیوم یئس الذین...نازل شد.پیام‏قرآن به ما نیز این است که حالا که بر دشمن بیرونى پیروز شده‏ایدو نیروهاى او را متلاشى کرده‏اید،دیگر از او ترسى نداشته باشید،بلکه اکنون باید از خود ترس داشته باشید،از منحرف شدن نهضت‏و انقلاب است که باید ترس داشته باشید.اگر ما با واقع بینى و دقت‏کامل با مسائل فعلى انقلاب مواجه نشویم و در آن تعصبات وخودخواهى‏ها را دخالت دهیم،شکست انقلابمان بر اساس قاعده‏«و اخشون‏»و براساس قاعده‏«ان الله لا یغیر...»حتمى الوقوع خواهد بود،درست‏به همانگونه که نهضت صدر اسلام نیز بر همین اساس‏با شکست روبرو شد.

    اصلى که در بسیارى از موارد صدق میکند این است که نگه‏داشتن یک موهبت از بدست آوردنش اگر نگوئیم مشکلتر،مطمئناآسانتر نیست.قدما میگفتند جهان گیرى از جهاندارى ساده‏تر است.

    و ما باید بگوئیم انقلاب ایجاد کردن از انقلاب نگاهداشتن سهلتراست.در همین انقلاب خودمان بوضوح میبینیم که از وقتى که به‏اصطلاح شرایط سازندگى پیش آمده،آن نشاط و قوت و قدرتى را که‏انقلاب در حال کوبیدن دشمن بیرونى داشت،تا حدود زیادى ازدست داده و یک نوع تشتت و تفرقه در آن پیدا شده است.البته‏این تفرقه یک امر غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینى نبود،از قبل‏حدس زده میشد که با رفتن شاه آن وحدت و یک پارچگى که درمیان مردم بود تضعیف شود.

    از اینجا معلوم میشود که بررسى ماهیت این انقلاب بعنوان‏یک پدیده اجتماعى ضرورت اساسى دارد.ما میباید انقلاب خودمان‏را بشناسیم و همه جنبه‏هایش را به بهترین نحو تحلیل کنیم.تنهابا این شناختن و تحلیل کردن است که امکان تداوم بخشیدن به‏انقلاب و امکان حفظ و نگهدارى آنرا پیدا خواهیم کرد.

    لازم است ابتدا یک بحث کلى درباره انقلابها مطرح کنیم‏و بعد از آن،انقلاب ایران را بطور اخص مورد بررسى قرار دهیم‏در اولین قدم باید ببینیم انقلاب یعنى چه؟انقلاب عبارتست ازطغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین،علیه نظم حاکم‏موجود براى ایجاد نظمى مطلوب.به بیان دیگر انقلاب از مقوله‏عصیان و طغیان است علیه وضع حاکم،بمنظور استقرار وضعى دیگر (5) باین ترتیب معلوم میشود که ریشه هر انقلاب دو چیز است، یکى‏نارضائى و خشم از وضع موجود،و دیگر آرمان یک وضع مطلوب، شناختن یک انقلاب یعنى شناخت عوامل نارضائى و شناخت آرمان‏مردم.

    در مورد انقلابها بطور کلى دو نظریه وجود دارد،یک نظریه‏این است که اصلا همه انقلابهاى اجتماعى عالم،اگر چه در ظاهرممکنست‏شکلهاى مختلف و متفاوتى داشته باشد،روح و ماهیتشان‏یکى است.پیروان این نظریه میگویند تمام انقلابها در دنیا،چه‏انقلاب صدر اسلام چه انقلاب کبیر فرانسه،جه انقلاب اکتبر و یاانقلاب فرهنگى چین و...با اینکه شکلهایشان فرق میکند در واقع‏یک نوع انقلاب بیشتر نیستند.در ظاهر به نظر میرسد که یک‏انقلاب مثلا علمى است و دیگرى سیاسى است،یکى دیگر انقلاب‏مذهبى و قس علیهذا،با این حال روح و ماهیت همه اینها یک‏چیز بیشتر نیست،روح و ماهیت تمام انقلابها اقتصادى و مادى‏است.

    انقلابها از این جهت درست‏شبیه یک بیمارى است که درموارد مختلف آثار و علائم متفاوت و مختلفى نشان میدهد،امایک طبیب و پزشک میفهمد که همه این علائم مختلف و متفاوت و همه این نشانه‏ها و آثار که بظاهر مختلفند یک ریشه بیشترندارند.این آقایان میگویند در همه انقلابها،در واقع نارضائیها درنهایت امر بیک نارضائى برمیگردند خشم‏ها نیز همگى بیک خشم،و آرمانها نیز همگى بیک آرمان منتهى میشوند.تمام انقلاب‏هاى‏دنیا در واقع انقلاب‏هاى محرومان است علیه برخوردارها.ریشه‏همه انقلابها در آخر بمحرومیت‏برمیگردد.

    (6) در زمان ما این مسئله-تکیه بر روى منشا طبقاتى انقلاب‏ها-رواج بسیار پیدا کرده و حتى کسانى هم که از مفاهیم اسلامى‏سخن میگویند و دم از فرهنگ اسلامى میزنند،خیلى زیاد روى‏مسئله مستضعفین،استضعافگرى و استضعاف شدگى تکیه میکنند.

    بطورى که این افراط بنوعى تحریف و انحراف کشیده شده است.

    پیروان نظریه دوم میگویند،بخلاف آنچه معتقدان نظر اول‏ادعا میکنند،همه انقلاب‏ها ریشه مادى صرف ندارد.البته ممکن‏است ریشه پاره‏اى از انقلابها دو قطبى شدن جامعه از نظر اقتصادى‏و مادى باشد،و یک شاهد مثال در اینمورد تعبیر حضرت امیر(ع) است در خطبه‏اى که بمناسبت آغاز خلافت ایراد فرمود.

    (7) .

    امام علیه السلام در این خطبه از کظه ظالم-سیرى و اشباع‏ظالم-و سغب مظلوم-گرسنه ماندن مظلوم-نام میبرد.یعنى‏دو قطبى شدن جامعه و تقسیم آن بمعدودى افراد سیر و کثیرى‏افراد گرسنه.سیرى که از شدت پرخورى ثقل کرده و باصطلاح تخمه(سوء هاضمه)پیدا میکند و گرسنه‏اى که از شدت محرومیت‏شکمش‏به پشتش مى‏چسبد.

    بر طبق نظر دوم درباره انقلاب‏ها،تقسیم جامعه از نظراجتماعى و اقتصادى به دو قطب محروم و مرفه شرط ضرورى پیدایش‏انقلاب نیست.بسا ممکن است انقلابى خصلت انسانى محض‏داشته باشد.طغیان به جهت گرسنگى،اختصاص بانسان ندارد.

    حیوان هم اگر خیلى گرسنه بماند بسا هست که علیه انسان یا حیوانهاى‏دیگر و یا حتى علیه صاحبش طغیان میکند.حال آنکه در بسیارى‏موارد انقلابها صرفا خصلت انسانى داشته‏اند.انقلاب هنگامى‏مى‏تواند انسانى باشد که ماهیتى آزادیخواهانه و ماهیتى‏سیاسى داشته باشد نه ماهیتى اقتصادى.چون این امکان هست درجامعه‏اى شکم‏ها را سیر بکنند و گرسنگى‏ها را تا حدى و یا بطور کلى‏از بین ببرند،ولى بمردم حق آزادى ندهند،حق دخالت در سرنوشت‏خود و حق اظهار نظر و اظهار عقیده را از آنها سلب بکنند.مى‏دانیم‏که هیچ کدام از این مسائل به عوامل اقتصادى مربوط نیستند.

    در چنین جامعه‏اى،مردم براى کسب این حقوق از دست رفته‏قیام میکنند و انقلاب براه میاندازند و به این ترتیب انقلابى نه‏با ماهیت اقتصادى بلکه با ماهیتى دمکراتیک و لیبرالى بوجودمیآورند.

    علاوه بر دو نوع ماهیتى که ذکر کردیم،انقلاب میتواندماهیتى اعتقادى و ایدئولوژیک داشته باشد.بدین معنى که مردمى‏که به یک مکتب ایمان و اعتقاد دارند و به ارزشهاى معنوى آن‏مکتب،شدیدا وابسته هستند،وقتیکه مکتب خود را در معرض آسیب میبینند و وقتى آنرا آماج حمله‏هاى بنیان برافکن میبینند،خشمگین و ناراضى از آسیبهائى که بر پیکر مکتب وارد شده و درآرمان برقرارى مکتب بطور کامل و بى نقص،دست‏به قیام میزنند.

    انقلاب این مردم ربطى به سیر یا گرسنه بودن شکمشان و یا ارتباطى‏با داشتن یا نداشتن آزادى سیاسى ندارد،چرا که ممکن است اینان‏هم شکمشان سیر باشد و هم آزادى سیاسى داشته باشند اما از آنجاکه مکتبى را که در آرزو و آرمان آن هستند،استقرار نیافته میبینند،برمیخیزند و قیام میکنند.

    اگر بخواهیم عوامل ایجاد انقلاب را دسته بندى کنیم،باین‏نتیجه میرسیم که عامل ایجاد قیام‏ها یا از نوع عامل اقتصادى ومادى است،یعنى قطبى شدن جامعه و تقسیم آن به دو قطب مرفه‏و محروم،و برخوردار و بى‏نصیب است که سبب قیام میگردد.

    طبعا آرمان چنین قیامى هم رسیدن بجامعه ایست که در آن‏از این شکافهاى طبقاتى اثرى نباشد،یعنى رسیدن بجامعه‏اى بى‏طبقه.و یا عامل آن،وجود خصلت‏هاى آزادیخواهانه در بشر است.

    یکى از ارزشهاى والاى انسانى همین خصوصیت آزادیخواهى اوست‏یعنى براى یک انسان،آزاد بودن و آقا بالا سر نداشتن از هر اندازه‏ارزش مادى ارجمندتر است (8) .

    در نامه دانشوران نوشته‏اند،بو على سینا در وقتیکه شغل‏وزارت همدان را داشت (9) روزى با دبدبه و کبکبه وزارت از راهى میگذشت اتفاقا دید کناسى در کنار دیوارى مشغول خالى کردن‏چاه است.کناس ضمن کار این شعر را با خود زمزمه میکرد: گرامى داشتم اى نفس از آنت که آسان بگذرد بر دل جهانت بوعلى از دیدن وضع کناس و شعرى که میخواند بخنده افتادبا خود فکر کرد این بابا با این شغل پستى که براى خودش‏انتخاب کرده،تازه هنوز سر نفس خود منت میگذارد که من تو رامحترم شمردم.دستور داد کناس را بحضورش بیاورند.بعد رو به اوکرد و گفت،انصاف اینست که هیچ کس در دنیا به اندازه تونفس خودش را گرامى نداشته است.کناس نگاهى بدبدبه و کبکبه‏بوعلى کرد،فهمید که او وزیر است،جواب داد،شغل من با همه‏پستى که دارد بمراتب شریفتر از شغل تو است تو ناچارى هر روز که‏پیش پادشاه میروى تا بحد رکوع در جلوى او خم شوى،حال آن‏که من آزادم و نیاز به بندگى کسى ندارم،نوشته‏اند بوعلى باشرمسارى از کناس جدا شد و رفت.

    آنچه که کناس بر زبان آورد،حکایت از واقعیتى میکند که‏در فطرت هر انسانى قرار دارد.این فطرت آزادگى انسان است که‏کناسى را،به خم شدن در برابر یک جبار،یک پادشاه،و یا یک‏انسان مثل خود ترجیح میدهد،و لو هر قدر هم که انجام چنین‏کارى مزایاى مادى بدنبال داشته باشد.در نقطه مقابل انسان ازاین جهت،حیوان قرار دارد که این مسئله برایش مطرح نیست،حیوان تنها میخواهد شکمش سیر باشد و دیگر هیچ،حال آنکه‏یک انسان آزادگى را به هر چیز دیگر ترجیح میدهد.

    باین ترتیب بسیار طبیعى است که عامل حرکت ملتى،عامل‏سیاسى باشد نه عامل اقتصادى، و مادى.انقلاب فرانسه بعنوان‏مثال،از این قبیل انقلابهاست،بعد از آنکه فیلسوفان و حکمائى‏نظیر روسو آنهمه تبلیغ درباره آزادى و آزادى خواهى و حیثیت‏انسانى و حریت و ارزشهاى آن کردند،زمینه قیام را آماده ساختند ومردم که بیدار شده بودند،براى کسب آزادى انقلاب کردند.

    عامل سوم ایجاد انقلابها،عامل آرمان خواهى و عقیده طلبى‏است،انقلابهاى اصطلاحا ایدئولوژیک.اینگونه انقلابها جنگ‏عقایدند نه جنگ اقتصادى در مظهر عقاید.جنگهاى مذهبى نمونه‏خوبى از نبردهائى است که بر سر عقیده و آرمان بر پا میگردد.قرآن‏نیز بر این نکته تکیه میکند،در آیه سیزدهم سوره آل عمران نکته‏ظریفى مندرج است.آیه مربوط بجنگ مسلمانان با کفار در غزوه‏بدر است.آنجا که آیه از مؤمنان نام میبرد،جنگ آنان را جنگ‏ایدئولوژیک و جنک عقیده مینامد.حال آنکه از جنگ کافران بجنگ‏عقیده تعبیر نمیکند.آیه میفرماید: قد کان لکم آیه فى فئتین التقتا فئه تقاتل فى سبیل الله و اخرى کافره (10) در برخوردى که میان دو گروه روى داد،عبرت و نشانه‏اى‏براى شما وجود دارد،یک گروه از اینان در راه خدا یعنى براى‏ایمان و عقیده‏شان میجنگیدند،و اما آن گروه دیگر کافر بودند.

    آیه‏نمیگوید که گروه دوم نیز در راه عقیده نبرد میکردند،زیرا جنگ آنهاواقعا ماهیت ایمانى نداشت،حمایت امثال ابو سفیان از بتها،بدلیل‏اعتقاد به بتها نبود چرا که ابو سفیان میدانست اگر نظم تازه‏اى‏مستقر شود،از قدرت و شوکت او چیزى باقى نمیماند،او در واقع‏از منافع خودش دفاع میکرد نه از اعتقاداتش.

    اکنون نهضت ما با این پرسش روبروست که،اساسا انقلاب‏ایران چه ماهیتى دارد؟آیا ماهیت طبقاتى دارد؟آیا ماهیت‏لیبرالیستى دارد؟آیا ماهیت ایدئولوژیکى و اعتقادى و اسلامى‏دارد؟

    آنهائى که معتقدند تمام انقلابها ماهیت مادى و طبقاتى‏دارد،میگویند واقعیت این است که انقلاب ایران قیام محرومین‏علیه مرفه‏ها بوده است.یعنى در ایران دو طبقه در مقابل یکدیگرایستاده‏اند،طبقه اغنیا و طبقه فقرا و این انقلاب اگر میخواهد ادامه‏پیدا کند میباید همین مسیر را بپیماید.آن عده‏اى هم که خود رامسلمان میدانند اما شبیه ایندسته مى‏اندیشند،سعى مى‏کنند به‏قضیه رنگ اسلامى بزنند.اینها مى‏گویند بحکم آیه و نرید ان نمن‏على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن‏لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون...

    (11) اسلام هم تاریخ را بر اساس دو قطبى شدن جامعه‏ها و جنگ‏استضعاف‏گر و استضعاف شده و پیروزى استضعاف شده بر استضعاف‏گرتفسیر میکند.این انقلاب هم یک نمونه از آنها است.

    اما در قرآن نکته ظریفى وجود دارد که این آقایان از آن‏غافل شده‏اند و آن نکته این است: اسلام جهت گیرى نهضتهاى‏الهى را بسوى مستضعفین میداند اما خاستگاه هر نهضت و هرانقلاب را صرفا مستضعفین نمى‏داند.یعنى بر خلاف مکتب مادى که میگوید اصلا نهضت فقط و فقط بدوش محرومان است و به‏سود آنها است علیه طبقات مرفه،اسلام نهضت پیامبران را به سودمحرومان میداند اما آنرا منحصرا بدوش محرومان نمیداند.عدم‏درک این تفاوت میان جهت‏گیرى و میان خاستگاه انقلاب،منشابسیارى از اشتباهات شده است.

    آنهائى که عامل مادى را در انقلاب دخیل و مؤثر میدانندانقلابها را بالذات اجتماعى مى‏دانند.

    یعنى میگویند انقلاب ریشه‏اى در ساختمان انسانها ندارد،بلکه ریشه‏اى در تغییرات اجتماعى‏دارد.حال آن که اسلام بعکس بر روى فطرت انسان‏ها و انسانیت‏آنها تکیه مى‏کند.

    بهمین جهت است که اسلام مخاطب خود رامنحصرا محرومان قرار نمیدهد مخاطب اسلام همه گروهها و طبقات‏اجتماعى هستند،حتى همان طبقات مرفه و استضعاف‏گر نیز طرف‏خطاب هستند.زیرا از نظر جهان‏بینى اسلامى در درون هر استضعاف‏گرى،در درون هر فرعونى از فرعون‏ها،یک انسان در غل و زنجیرقرار دارد.در منطق اسلام فرعون فقط بنى‏اسرائیل را به زنجیرنکشیده بلکه یک انسان را در درون خودش نیز به زنجیر کشیده‏است، انسانى که داراى فطرت الهى است و ارزشهاى الهى رادرک مى‏کند،اما در زندان این فرعون بیرونى است.و لهذامى‏بینیم که پیامبران در آغاز دعوتشان و در شروع مبارزه علیه‏طاغوت‏ها، ابتدا سراغ آن انسان بزنجیر کشیده شده در درون‏فرعونها میروند،با این نیت که آن انسان را علیه فرعون حاکم‏برانگیزانند تا باین طریق بتوانند از درون انقلاب ایجاد کنند.البته‏موفقیت در اینجا بآن نسبت که فردى انسان درونیش در زنجیرنباشد،نیست.قرآن در خصوص اینگونه انقلاب‏هاى درونى‏مى‏فرماید: و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه...(28-مؤمن) مى‏فرماید انسانى از همان ملاء فرعون،از همانها که ازنظر امکانات زندگى در رفاه کامل بسر میبرند و از نظر این که درطبقه استثمارگر و در طبقه استضعاف‏گر هستند با حاکم و با فرعون‏همکار و همدست و هم اندیشه‏اند،در میان چنین افرادى،مردى‏پیدا میشود که، بموسى ایمان میآورد و بحمایت از او برمیخیزد.

    زن فرعون نیز از آن نمونه افرادى است که در طبقه حاکم‏قرار دارند اما با شنیدن سخن حق وجدانشان بیدار میشود و به‏نداى حق لبیک میگویند.زن فرعون با قبول دعوت موسى علیه‏فرعون قیام میکند،او در ابتدا غل و زنجیر را از پاى آن انسانى که‏در درونش بزنجیر کشیده شده پاره کرد و بعد از آزاد کردن خودانسانیش علیه فرعون که هم شوهرش بود و هم سمبل نظام جورو ظلم،طغیان کرد.

    این قیام،قیام فردى از گروه قبطیان بسود سبطیان بودسبطیها انسانهائى هستند که از ناحیه انسانهاى دیگر-قبطیهابزنجیر کشیده شده‏اند،اما خودشان انسان درون خود را بزنجیرنکشیده و یا آن که کمتر اسیر کرده‏اند.قهرا دعوت موسى در میان‏ایشان-سبطیها-که در واقع محرومان جامعه بحساب میآمدند،داوطلب بیشترى داشت،درست همانطور که دعوت پیامبر اسلام‏بیشتر از طرف محرومان پذیرفته شد و از طبقات مرفه گروه کمترى بآن‏لبیک گفتند.در زمان ما نیز استقبال محرومین از انقلاب اسلامى‏بیشتر بود زیرا این انقلاب بسود مستضعفین و در جهت‏خیرمستضعفین یعنى در جهت عدالت است و قهرا چون در جهت استقرارعدالت است لازم است نعمت‏هائى که در دست عده‏اى احتکار شده‏از آنها گرفته شود و در اختیار آنها که محرومند قرار بگیرد.طبیعى است که براى آنکس که باید حقش را بگیرد،قضیه هم فال است‏و هم تماشا.یعنى هم پاسخ‏گر بفطرتش است و هم چیزى نصیبش‏شده است.ولى آن کس که باید نعمتها را پس بدهد،البته‏بفطرتش پاسخ میگوید ولى باید پا روى مطامعش بگذارد.ازاینجهت‏براى این فرد پذیرفتن نظم تازه بسیار مشکل است و درست‏بهمین دلیل،میزان موفقیت در میان این طبقه کم است.

    در تفسیر و تحلیل انقلاب ما،گروهى معتقد به تفسیر تک‏عاملى هستند.مى‏گویند تنها یک عامل در ایجاد این انقلاب‏دخیل بوده است.البته در میان این گروه سه نظر مختلف وجود دارد.

    یک دسته عامل را صرفا مادى و اقتصادى،دسته‏اى دیگر عامل راتنها آزادى خواهى و دسته سوم عامل را فقط اعتقادى و معنوى‏مى‏دانند.در مقابل این گروه،گروه دیگرى قرار دارند که معتقدندانقلاب تک عاملى نبوده بلکه در تکوین و ایجاد این انقلاب هر سه‏عامل بصورت مستقل دخالت داشته‏اند و در آینده،این انقلاب باهمکارى و ائتلاف این سه عامل است که تداوم پیدا مى‏کند وبثمر میرسد.

    اما در کنار این نظرات،نظر دیگرى وجود دارد که خود مانیز موافق آن هستیم.در اینجا کوشش مى‏کنیم تا حد امکان نظراخیر را تشریح کنیم.انقلاب ایران به اعتراف بسیارى یک انقلاب‏مخصوص به خود است‏یعنى براى آن نظیرى در دنیا نمیتوان‏پیدا کرد.در مورد یگانه بودن انقلاب گروهى که بوجود سه عامل‏مستقل معتقدند میگویند ما در دنیا هیچ انقلابى نداریم که‏این سه عامل در آن دوش بدوش یکدیگر حرکت کرده باشد.

    ما نهضت‏هاى سیاسى داریم ولى طبقاتى نبوده‏اند،نهضت‏هاى طبقاتى داریم اما سیاسى نبوده‏اند.و بالاخره اگر هر دو این عامل‏وجود داشته‏اند،از عوامل معنوى و مذهبى خالى بوده‏اند.باین‏ترتیب این گروه نیز نظر ما را در مورد منحصر بفرد بودن این انقلاب‏بنحوى مى‏پذیرند.از نظر ما این انقلاب اسلامى بوده است،امامنظور از اسلامى بودن باید روشن گردد.بعضى‏ها فکر میکنند مقصوداز اسلام تنها همان معنویتى است که در ادیان بطور کلى و از جمله‏در اسلام وجود دارد.گروه دیگر میپندارند اسلامى بودن بمعناى‏رواج مناسک مذهبى و آزاد بودن انجام عبادات و آداب شرعى‏است.اما با وجود این تعبیرات،لا اقل بر ما روشن است که اسلام‏معنویت محض،آن چنان که غربیها درباره مذهب میاندیشند،نیست.این حقیقت نه تنها درباره انقلاب فعلى،بلکه در موردانقلاب صدر اسلام نیز صادق است.

    انقلاب صدر اسلام در همان حال که انقلابى مذهبى واسلامى بود،در همان حال انقلابى سیاسى نیز بود،و در همان حال‏که انقلابى معنوى و سیاسى نیز بود،انقلابى اقتصادى و مادى‏نیز بود یعنى حریت،آزادگى،عدالت،نبودن تبعیضهاى اجتماعى‏و شکاف‏هاى طبقاتى در متن تعلیمات اسلامى است.در واقع هیچ‏یک از ابعادى که در بالا بآنها اشاره کردیم،بیرون از اسلام‏نیستند.راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است که نه تنها به‏عامل معنویت تکیه داشته،بلکه آندو عامل دیگر-مادى و سیاسى-را نیز با اسلامى کردن محتواى آنها،در خود قرار داده است.

    فى المثل،مبارزه براى پر کردن شکافهاى طبقاتى،از تعالیم اساسى‏اسلام محسوب مى‏شود،اما این مبارزه با معنویتى عمیق توام وهمراه است.

    از سوى دیگر روح آزادى خواهى و حریت در تمام دستورات اسلامى به چشم میخورد.در تاریخ اسلام با مظاهرى روبرو مى‏شویم‏که گوئى به قرن هفدهم-دوران انقلاب کبیر فرانسه-و یا قرن‏بیستم-دوران مکاتب مختلف آزادیخواهى-متعلق است.

    داستانى که جرج جرداق از خلیفه دوم نقل میکند و آن رابا کلام امیر المؤمنین مقایسه میکند در این زمینه نمونه خوبى است.

    مشهور است در وقتى که عمرو عاص حاکم مصر بود، روزى پسرش‏با فرزند یکى از رعایا دعوایش میشود،در ضمن نزاع پسر عمروعاص سیلى محکمى بگوش بچه رعیت میزند.رعیت و پسرش براى‏شکایت پیش عمرو عاص مى‏روند، رعیت مى‏گوید پسرت به پسر من‏سیلى زده و طبق قوانین اسلامى ما آمده‏ایم تا انتقام بگیریم.عمروعاص اعتنائى به حرف او نمیکند و هر دو را از کاخ بیرون مى‏کند.

    رعیت غیرتمند و پسرش براى دادخواهى راهى مدینه میشوند ویکسر بنزد خلیفه دوم مى‏روند.در حضور خلیفه رعیت‏شکایت میکندکه این چه عدل اسلامى است که پسر حاکم،پسر مرا سیلى مى‏زندو حق دادخواهى را هم از ما میگیرد.عمر دستور احضار عمرو عاص‏و پسرش را مى‏دهد، بعد از پسر رعیت مى‏خواهد که در حضور اوسیلى پسر عمرو عاص را تلافى کند.آنگاه رو به عمرو عاص مى‏کند ومى‏گوید: «متى استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احرارا» از کى تا بحال مردم را برده خودت قرار داده‏اى و حال آنکه‏از مادر آزاد زائیده شده‏اند.

    با مقایسه با انقلاب فرانسه،مى‏بینیم که درست همین طرزتفکر روح آن انقلاب را تشکیل میدهد از جمله این اعتقاد که‏«هر کس از مادر آزاد زائیده میشود و بنابر این آزاد است‏»ازاصول اساسى انقلاب فرانسه بشمار میرود.باز در تاریخ اسلام مى‏خوانیم وقتى مجاهدان صدر اسلام در قادسیه با لشکر رستم‏فرخزاد فرمانده سپاه ایران روبرو میشوند رستم در شب اول زهره‏بن عبد الله سر کرده سپاه اسلام را بنزد خود میطلبد و به او پیشنهادصلح مى‏کند،باین صورت که پولى بگیرند و برگردند سرجاى خود.

    این داستان را ما در کتاب داستان راستان نقل کرده‏ایم (12) و در اینجاقسمتى از آنرا که به بحث مربوط مى‏شود ذکر مى‏کنیم.

    رستم با غرور و بلند پروازى-که مخصوص خود او بودگفت:شما همسایه ما بودید،ما بشما نیکى مى‏کردیم شمااز انعام ما بهره‏مند مى‏شدید و گاهى که خطرى شما راتهدید مى‏کرد ما از شما حمایت و شما را حفظ مى‏کردیم‏تاریخ گواه این مطلب است.سخن رستم که به اینجا رسیدزهره گفت:همه اینها که گفتى صحیح است،اما تو بایداین واقعیت را درک کنى که امروز غیر از دیروز است مادیگر آن مردمى نیستیم که طالب دنیا و مادیات باشیم،مااز هدفهاى دنیائى گذشته‏ایم،هدفهاى آخرتى داریم...

    بعد رستم از زهره مى‏خواهد که در اطراف هدفها و دین‏خودشان توضیحاتى باو بدهد و زهره در جواب مى‏گوید: اساس و پایه و رکن آن(دین)دو چیز است،شهادت به‏یگانگى خدا و شهادت به رسالت محمد و اینکه آنچه اوگفته است از جانب خداست.رستم مى‏گوید اینکه عیب‏ندارد دیگر چه؟دیگر آزاد ساختن بندگان خدا،از بندگى‏انسان‏هائى مانند خود.

    (13) و دیگر اینکه مردم همه از یک‏پدر و مادر زاده شده‏اند،همه فرزندان آدم و حوا هستند،بنابراین همه برادر و خواهر یک دیگرند...

    (14) سپس زهره سایر اهداف را تشریح مى‏کند.غرضم از ذکراین داستان نشان دادن این نکته بود که تعلیمات لیبرالیستى درمتن تعالیم اسلامى وجود دارد (15) .

    این گنجینه عظیم از ارزشهاى انسانى که در معارف اسلامى‏نهفته بود،تقریبا از سنه بیست‏به بعد در ایران بوسیله یک عده ازاسلام شناسهاى خوب و واقعى وارد خود آگاهى مردم شد.

    یعنى‏بمردم گفته شد،اسلام دین عدالت است،اسلام با تبعیضهاى طبقاتى‏مخالف است،اسلام دین حریت و آزادى است.به این ترتیب علاوه بر معنویت،آرمانها و مفاهیم دیگر نظیر برابرى، آزادیخواهى،عدالت و...رنگ اسلامى به خود گرفت و در ذهن مردم جایگزین‏شد.درست‏به دلیل جاى گزینى این مفاهیم در ذهن توده بود که‏نهضت اخیر ما نهضتى شامل و همه‏گیر شد.فکر نمى‏کنم درشامل بودن این نهضت‏بتواند کسى تردید کند.نهضت مشروطه‏یک نهضت‏شهرى بود نه روستائى اما این نهضت هم روستائى بودهم شهرى.شهرى و روستائى، محروم و ثروتمند،کارگر و کشاورز،بازارى و غیر بازارى،روشنفکر و عامى،همه و همه در این نهضت‏شرکت کرده بودند و این بدلیل اسلامى بودن نهضت‏بود که همه‏گروههاى مختلف در یک مسیر و یک صف قرار گرفتند (16) .

    بالاتر از این ایجاد هماهنگى،نهضت ما توانست موفقیت‏بسیار بزرگ دیگرى کسب بکند و آن از بین بردن خود باختگى‏ملت ما در برابر غرب-بمعنى اعم آن یعنى بلوک غرب و شرق‏بود.

    نهضت ما توانست‏بمردم بگوید که شما خود یک مکتب ویک فکر مستقل دارید.خود مى‏توانید بر روى پاى خود بایستیدو تنها بخود اتکا داشته باشید.

    از نظر علماى جامعه شناسى،این مطلب ثابت‏شده که‏همانطور که فرد داراى روح است، جامعه هم روح دارد.هرجامعه‏اى داراى فرهنگى است که آن فرهنگ روح جامعه را تشکیل‏میدهد.اگر کسى در نهضتى بتواند بر روى آن روح انگشت‏بگذارد،آنرا زنده کند، خواهد توانست تمام اندام جامعه را یک جابه حرکت درآورد.

    مدتهاست که برخورد و تلاقى شرق و غرب بوقوع پیوسته‏و این امر بخصوص در صد سال اخیر شدت بیشترى پیدا کرده است.

    مردم مشرق زمین بطور کلى و مسلمانان بخصوص، وقتى خود رادر مقابل غربى‏ها دیدند،احساس کوچکى و حقارت کردند.درکتاب نهضتهاى اسلامى،این نکته را نوشته‏ام که سید احمد خان‏هندى یا بقول انگلیسیها،سر سید احمد خان، در ابتدا یکى از سران‏نهضت اسلامى در هند بود و مردم را علیه امپراطورى انگلیس‏تحریک مى‏کرد انگلیسى‏ها او را به انگلستان دعوت کردند.سیداحمد خان در اروپا وقتى آن تمدن عظیم اوایل قرن بیستم و آن‏اوضاع باشکوه بریتانیاى کبیر را دید،آنچنان خود را باخت که‏وقتى برگشت‏به هند تمام افکارش عوض شد.از آن به بعد به مردم‏مى‏گفت ما راهى نداریم الا اینکه تحت قیمومت انگلستان درآئیم.

    و این درست همانند فکرى بود که تقى زاده ما پیدا کرد.

    تقى زاده مى‏گفت ایرانى اگر بخواهد بسعادت برسد باید ازفرق سر تا نوک پا فرنگى بشود.در نقطه مقابل اینها سید جمال‏الدین اسد آبادى قرار داشت.سید با اینکه در صد سال پیش و دراوج انحطاط مسلمانان زندگى مى‏کرد وقتى که به غرب رفت،آنجاباین فکر افتاد که باید ملل مشرق زمین را بیدار کرد.باید بآنهاشخصیت داد و باید غرب را در مقابل آنها تحقیر کرد.

    خود سیدجمال به این کار همت گماشت.او در مجله عروه الوثقى که درپاریس منتشر مى‏کرد داستان مسجد مهمان کش را آورده که‏داستان بسیار زیبائى است (17) خلاصه داستان مسجد مهمان کش که در مثنوى آمده از این قرار است:مى‏دانیم که در قدیم مهمانخانه‏و هتل و از این قبیل اماکن نبوده و اگر کسى وارد محلى مى‏شد ودوست و آشنائى نداشت،معمولا بمسجد میرفت و در آنجا مسکن‏میگزید.مسجد مهمان کش از این جهت معروف شده بود که هرکسى شب آنجا میخوابید صبح،جنازه‏اش را بیرون میآوردند وکسى هم نمى‏دانست علت چیست.روزى شخص غریبى به این‏شهر آمد و چون جائى نداشت،رفت که در مسجد بخوابد.

    مردم‏نصیحتش کردند که:به این مسجد نرو،هر کس که شب در این‏مسجد مى‏خوابد،زنده نمیماند.مرد غریب که آدم شجاع و دلیرى‏بود،گفت من از زندگى بیزارم و از مرگ هم نمى‏ترسم و مى‏روم،ببینم چه میشود.به هر حال مرد شب را در مسجد میخوابد، نیمه‏هاى‏شب صداهاى هولناک و مهیبى از اطراف مسجد بلند شد،صداهاى‏مهیبى که زهره شیر را مى‏ترکاند.مرد با شنیدن صدا از جا بلندشد و فریاد کشید:هر که هستى بیا جلو،من از مرگ نمى‏ترسم،من از این زندگى بیزارم،بیا هر کارى دلت میخواهد بکن.بافریاد مرد،ناگهان صداى سهمناکى بلند شد و دیوارهاى مسجدفرو ریخت و گنجهاى مسجد پدیدار شد.سید جمال در پایان مقدمه‏خود مینویسد: بریتانیاى کبیر چنین پرستشگاه بزرگى است که گمراهان‏چون از تاریکى سیاسى بترسند بدرون آن پناه مى‏برند وآنگاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پاى در میآورد.مى‏ترسم‏روزى مردى که از زندگى نومید شده،ولى همت استواردارد بدرون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریادنومیدى برآورد،پس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.

    (18) خود سید جمال چنین کارى کرد.در زمانى که فکر مبارزه باانگلستان در دماغ احدى خطور نمى‏کرد،این مرد فریاد مبارزه باسیاست استعمارگرى انگلستان را بلند کرد،و براى اولین بار این‏حالت‏خودباختگى را از مردم گرفت،و براى اولین بار روى خوداسلامى امت مسلمان تکیه کرد.سید جمال براى تمام ملتهاى‏اسلامى یک منش و یک هویت‏یگانه قائل بود.اما آنرا یک من‏پایمال شده،یک من تحقیر شده منى که شرافت‏خود،کرامت وتاریخ خود را فراموش کرده، مى‏دانست و معتقد بود که باید این‏من را به یاد خود آورد.به این دلیل بود که سید به تاریخ صدراسلام،به تمدن و فرهنگ اسلام تکیه مى‏کرد و از این طریق خوداین امت را بیادش میآورد،و به ملل مسلمان روحیه مى‏داد.البته‏روشن است که این حرفها به دلیل آماده نبودن شرایط،در آن زمان‏نمیتوانست تاثیر زیادى داشته باشد،اما به هر حال سید بذر تحولات‏و قیام‏هاى بعدى را کاشت و ما اکنون ثمره و نتیجه آن مجاهدتهارا براى العین مشاهده میکنیم.آنطور که اوضاع سیاسى جهان‏نشان میدهد الان در تمام کشورهاى اسلامى، نهضت‏هاى اسلامى‏بر اساس جستجوى هویت اسلامى پا گرفته است.حتى در کشورهائیکه‏کمتر اسمى از آنها در وسائل ارتباط جمعى مطرح مى‏شود،چنین‏نهضت‏هائى شروع به رشد کرده‏اند.همه این نهضت‏ها آنطور که‏از قرائن برمیآید،ماهیتى اسلامى دارند، یعنى براساس طرد همه‏ارزشهاى غیر اسلامى و تکیه بر ارزشهاى مستقل اسلامى،استوارند.

    در مورد انقلاب خودمان اگر این نظریه درست‏باشد که‏ماهیتى اسلامى دارد (19) ،یعنى انقلابى است که در همه جهات‏مادى و معنوى سیاسى و عقیدتى،روح و هویتى اسلامى دارد،درآن صورت تداوم آن و بثمر رسیدنش نیز بر همین مبنا و اساس‏امکان پذیر خواهد بود.باین ترتیب وظیفه هر یک از ما عبارت‏خواهد بود از کوشش در جهت‏حفظ هویت اصیل انقلاب.

    یعنى‏انقلاب ما از این پس نیز باید اسلامى باشد نه مشترک و مؤتلف.

    باید اسلامى باشد نه صرفا ضد طبقاتى،باید اسلامى باشد،نه‏آزادیخواهانه محض و بالاخره باید اسلامى باشد و نه فقط روحانى‏و معنوى و یا تنها سیاسى.

    اما به بینیم چگونه میتوان ثابت کرد که این انقلاب انقلابى‏اسلامى بوده و هویت دیگرى نداشته.یکى از راههاى شناخت‏انقلاب،بررسى کیفیت رهبرى آن انقلاب و نهضت است.

    از نظر رهبرى اینطور نبود که روز اول کسى خود را کاندیدابکند و بعد مردم به او راى بدهند و او را به رهبرى انتخاب کنند وبدنبال آن،رهبر براى مردم تعیین خط مشى کند.

    واقعیت اینست‏که گروههاى زیادى-از آنها که احساس مسئولیت مى‏کنندتلاش کردند که رهبرى نهضت را بعهده بگیرند ولى تدریجا همه‏عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظربگیرید که چه تعداد از قشرهاى مختلف،مثلا از روحانیون-چه‏از مراجع و یا غیر مراجع-و یا از غیر روحانیون چه گروههاى اسلامى‏و چه غیر اسلامى،در این انقلاب شرکت داشتند.در این نهضت‏افراد تحصیلکرده،افراد عامى،دانشجو،کارگرها،کشاورزان، بازرگانان همه و همه شرکت داشتند ولى از میان همه این افرادمختلف،تنها یک نفر،به عنوان رهبر انتخاب شد،رهبرى که همه گروهها او را برهبرى پذیرفتند.اما چرا؟آیا بدلیل صداقت رهبربود؟بیشک این رهبر صداقت داشت ولى آیا صداقت منحصربشخص امام خمینى بود و کسى دیگر صداقت نداشت؟البته‏مى‏دانیم که چنین نیست و صداقت منحصر به ایشان نبود.

    آیابدلیل شجاعت رهبر بود و اینکه تنها ایشان فرد شجاعى بودند وغیر از ایشان رهبر صدیق و صادق و شجاع دیگرى وجود نداشت؟

    البته کسان شجاع دیگرى نیز بودند.آیا به این دلیل بود که ایشان‏از یک نوع روشن بینى برخوردار بودند و دیگران فاقد این روشن‏بینى‏بودند؟آیا بدلیل قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت‏بودند؟

    میدانیم که قاطعیت منحصر به ایشان نبود.درست است که همه این‏مزایا باعلى درجه در ایشان جمع بود،ولى چنین نیست که این‏مزایا-لا اقل با شدت و گسترش کمتر-در دیگران نبود،پس چه‏شد که جامعه خودبخود ایشان را،و فقط ایشان را به رهبرى‏انتخاب کرد و هیچ فرد دیگرى را در کنار ایشان به رهبرى نپذیرفت؟

تئورى‏هاى مختلف درباره انقلاب اسلامى شامروزه پس از گذشت‏ سال ها از پیروزى انقلاب هنوز عوامل، ابعاد و ویژگی هاى آن روشن نشده است. چرا نهضت مشروطیت (1285/1960) با کودتاى رضاخان در سال 1299 و نهضت ملى شدن نفت در سال هاى پایان دهه 1320 با کودتاى 28 مرداد 1332 با شکست روبرو شد، همچنانکه حرکت پرشور مردم به رهبرى امام خمینى (رضوان الله تعالى علیه) در سال هاى 1342 به بعد نیز سرکوب ...

عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ايران در مقام تحليل انقلاب اسلامى ايران، يک رويکرد، آن را ملهَم از نهضت حسينى و مکتب عاشورايى مى‏داند و در همين بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقيه انقلاب نيز دانسته، بر حفظ و استمرار آنها پاى مى

«نصرت ادريس، استاديار دانشکده علوم سياسى دانشگاه کراچى» اصلاح و انقلاب هر دو براى رسيدن به يک هدف واحد صورت مى‏گيرند و اين هدف عبارت است از تغيير دادن اوضاع وخيم و آشفته اصلاح با تفکر و انديشه و خونسردى آغاز مى‏شود. اصلاح کننده ابتدا به بررسى اوضا

جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» انقلاب اسلامى ايران يکى از بزرگترين رويدادهاى تاريخى در قرن بيستم است. جهان در سال 1357 شمسى شاهد ظهور يک جهان بينى و خيزش يک ايدئولوژى با نام انقلاب اسلامى شد. قطعا در حافظه تاريخى ملت ايران و ملل دنيا خو

شناخت هر چيزى از دو طريق ميسر است: اول از طريق شناخت اضداد آن از باب((تعرف الاشيا باضدادها)) که اين نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند. دوم شناخت از طريق علل و اسباب و ريشه هاى آن و اين نوع شناخت رااصطلاحات شناخت برهانى مى گويند که بوعلى سين

يازدهم ارديبهشت ماه مصادف با «روز ملى خليج فارس» است تا اين روز مناسبى باشد براى تمرکز اذهان ايرانيان که نه تنها در سرزمين مادرى بلکه در همه واحدهاى جغرافيايى محل زيست خود در گستره اى به وسعت سراسر گيتى به پاسداشت نمادى از غرور ملى و افتخار ميهنى خو

یکى از نقشهاى مهم نظام بانکى و به اعتقاد شمارى, مهم ترین نقش آن کنترل و هدایت متغیرهاى اساسى اقتصاد کلان از راه اجراى سیاستهاى پولى است. تجربه سالهاى اخیر, نشان مى دهد کشورهایى که با در پیش گرفتن سیاستهاى خردمندانه, بیش ترین توجه را به رفتار عرضه پول دا شته اند, کم ترین بى ثباتى را در درآمد اسمى داشته اند. برعکس آنانى که کم ترین توجه را به سیاست پولى داشته اند, بیش ترین نوسانها ...

اصل شصت و دوم مجلس شوراى اسلامى از نمايندگان ملت که به‌طور مستقيم و با رأى مخفى انتخاب مى‌شوند تشکيل مى‌گردد. شرايط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان و کيفيت انتخابات را قانون معين خواهد کرد. اصل شصت و سوم دوره? نمايندگى مجلس شوراى اسلامى چه

امام خمينى که طى 60 سال در محيط جامعه و حوزه علميه مشغول نشو و نما بود و در هر دو صحنه نظر و عمل به درجات عالى رسيده بود، در سال 41 طى برخورد با لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى،در کنار مرجعيت‏بعنوان رهبر سياسى جامعه در بين اقشار وسيع مردم و روحانيون

تاریخچه بورس اوراق بهادار: بورس اوراق بهادار تهران در سال 1346 تاسیس گردید. این سازمان از پانزدهم بهمن ماه آن سال فعالیت خود را با انجام چند معامله بر روی سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی آغاز کرد. در پی آن شرکت نفت پارس ، اوراق قرضه دولتی ، اسناد خزانه ، اوراق قرضه سازمان گسترش مالکیت صنعتی واوراق قرضه عباس آباد به بورس تهران راه یافتند. اعطای معافیت های مالیاتی شرکتها و موسسه های ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول