دانلود مقاله مبارزات آیه الله مدرس

Word 112 KB 15689 20
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مبارزات آیه الله مدرس
    در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى ، بزرگداشت مجاهدى عظیم الشان و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضاخانى مى زیست ، لازم مى باشد.

    زیرا در زمانى که قلم ها شکسته و زبان ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى کرد.
    در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود.

    این عالم ضعیف الجثه با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است ، ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضاشاهى تاریک مى نمود.

    و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالى مقام را نمى تواند درک کند ملت ما مرهون خدمات و فداکارى هاى اوست و اینک که با سربلندى از بین ما رفته ، بر ماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف دور افتاده او را تعمیر و احیا نماییم.

    مبارزات آیه الله مدرس
    مرحوم مدرس رحمه الله گفته بود که من با جمهورى مخالفم - آن وقت مخالفت با جمهورى یک چیزى بود که واضح بود باید بشود براى این که آنها مى خواستند بساط درست کنند-/ گفت من با/ گفته بود من با جمهورى مخالفم ، لکن اگر جمهورى شد کنار نمى روم ، من در میدان هستم ، من مى روم سراغش سزاوار است که اولین اسکناس که در ایران به طبع مى رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوى چاپ شود.


    در زمان هاى اخیر هم مدرس ، کاشانى ، اینها مردم سیاسى بودند و مشغول کار بودند

    قیامهاى علماى ایران
    آن که در داخل ، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضاشاه ، علماى تبریز بودند.

    یک وقت هم علماى خراسان بودند، یک وقت هم علماى اصفهان بودند که در قم جمع شدند، که ما همه اش را حاضر بودیم .

    آن که در مجلس مخالفت مى کرد، جبهه ملى نبود مدرس بود، نهضت آزادى نبود مدرس بود که مى ایستاد و بر خلاف آنجا.

    اینها آن وقت چیزى نبودند، کارى نداشتند به این کارها.


    مبارزات آیه الله مدرس در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى ، بزرگداشت مجاهدى عظیم الشان و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضاخانى مى زیست ، لازم مى باشد.

    زیرا در زمانى که قلم ها شکسته و زبان ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى کرد.

    در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود.

    و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالى مقام را نمى تواند درک کند ملت ما مرهون خدمات و فداکارى هاى اوست و اینک که با سربلندى از بین ما رفته ، بر ماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف دور افتاده او را تعمیر و احیا نماییم.

    مبارزات آیه الله مدرس مرحوم مدرس رحمه الله گفته بود که من با جمهورى مخالفم - آن وقت مخالفت با جمهورى یک چیزى بود که واضح بود باید بشود براى این که آنها مى خواستند بساط درست کنند-/ گفت من با/ گفته بود من با جمهورى مخالفم ، لکن اگر جمهورى شد کنار نمى روم ، من در میدان هستم ، من مى روم سراغش سزاوار است که اولین اسکناس که در ایران به طبع مى رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوى چاپ شود.

    در زمان هاى اخیر هم مدرس ، کاشانى ، اینها مردم سیاسى بودند و مشغول کار بودند قیامهاى علماى ایران آن که در داخل ، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضاشاه ، علماى تبریز بودند.

    در زمان خود ما چندین دفعه قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان ، چندین دفعه ، یک دفعه از خراسان ، یک دقعه از آذربایجان ، یک دفعه از اصفهان و همه اطراف ایران را دعوت کردند به قم که ما اینها را شاهد بودیم و اینها همه قیام بر ضد رضاخان بود، البته قدرت او داشت و شکست مى داد، علماى آذربایجان را گرفت و برد، در سنقر گمان مى کنم بود، دو نفر بزرگان علماى آنجا مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجى ، اینها را بردند در سنقر یا آنجاها طرف کردستان آنجاها مدت ها آنها در آنجا تبعید بودند، بعد هم که رهایشان کردند مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم ماند و دیگر نرفت به آذربایجان و در همانجا فوت شد.

    علماى مشهد هم که قیام کردند تمامشان را گرفتند آوردند تهران حبس کردند و علماى بزرگشان را مى بردند در کلانترى ها یا در عدلیه مى بردند توى خیابان ها با سر برهنه هم راه مى رفتند که بروند آنجا استنطاقشان کنند.

    علماى اصفهان هم که آمدند اینجا، شکستند آن اعتصابشان را با فشار، با حیله ، بلکه آنوقت معلوم شد، مى گفتند که مرحوم حاج آقا نورالله که بزرگشان بود او را مسموم کردند.

    قیام بر ضد اینها از روحانیون شروع مى شد.

    این قیامهایى که در این صد سال شده است از کى بوده ؟

    چند قیام در این صد سال ؟

    کى راس اینها بوده ؟

    قیام تنباکو، مرحوم میرزا بود، قیام مشروطه از نجف ، آقایان نجف ، از ایران ، علماى ایران ایجاد کردند.

    این چند قیامى که ما شاهدش بودیم همه از علما بود.

    علماى اصفهان قیام کردند راسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود.

    علماى تبریز قیام کردند، علماى مشهد قیام کردند.

    یک وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پاشد راه افتاد آمد که من تهران بودم ، ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند، منتها حبس کردند در همانجا جبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند.

    قدرت بود دیگر، در این صد سال هر چه قیام بوده است ، تقریبا از اینها بوده ، تبریز هم خیابانى یکى از آقایان بود، از علما بود.

    البته جنگل هم بوده اند، اینها هم بوده اند لکن در اقلیت بودند، عمده اش اینها بودند از وقتى که رضاخان آمد تا امروز چند مرتبه قیام شد، کى قیام کرد؟

    از این طبقات دیگر، مردم ، از روشنفکرش بگیر، از- نمى دانم - نویسنده اش ‍ بگیر و از اینها در این قیامهاى بر ضد، کى بود که قیام کرد؟

    قیام آذربایجان را کى کرد؟

    علماى آذربایجان ، مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجى ، دیگران کردند قیام اصفهان را کى کرد؟

    مرحوم حاج آقا نورالله ، دیدید که آمدهاند علماى اسلام به اینجا وعلماى بلاد هم جمع کردند قیام بر ضد رضاخان .

    قیام خراسان را کى کرد؟

    علماى خراسان مرحوم آمیرضا یونس و مرحوم آقازاده و امثال اینها.

    بعد از او هم یک قیام تنهایى آقاى قمى کرد که آمد به حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم و منتها این قیامها شد و قدرت ، آن قدرتى بود که اینها را شکست داد، قیامها را شکستند، علماى آذربایجان را گرفتند و در یکى از بلاد کردستان ، سقز بوده ، کجا سنقر، کجا، اینجا تبعیدشان کردند و بعد از مدت ها اجازه دادند که مرحوم آمیرضا صادق آقا آمدند همین قم و اینجا هم فوت کردند.

    علماى مشهد هم ، همه آنها را گرفتند و آوردند در تهران حبس کردند.

    مرحوم آقازاده یکى از علمایى بود که درجه یک آنجا بود.

    من خودم مى دیدم که ایشان در گوشه یک جایى که یک منزلى داشتند، اینطور به خیابان چیز بود تنها آنجا نشسته بود، ماءمورها هم مواظبش ، کسى نمى توانست با ایشان تماس بگیرد، ایشان را هم مى بردند در عدلیه آنجا محاکمه مى کردند واینطور.

    در مجلس کى بود که مى ایستاد در مقابل اینها؟

    مدرس بود.

    این علماى دربارى که اینها مى گویند، عکس بودند.

    این پانزده ، شانزده سال قیام مال کى بود؟

    مال همین آقایان بود، همین آخوندهاى بلاد و اطراف ما.

    آذربایجانى که همیشه طرفدار اسلام بوده ، براى هر قضیه اى پیشقدم بوده ، براى رفع ظلم پیشقدم بوده است ، آذربایجانى که در صدر مشروطیت ستارخان و باقرخانش آن زحمات را کشید، بعد خیابانى آن کارها را کرد، در زمان ما از آذربایجان قیام شد و بر ضد رضاخان مرحوم آمیرزا صادق آقا مرحوم انگجى و بعضى دیگر از علماء آذربایجان قیام کردند، تبعید شدند، مدت ها تبعید بودند در خارج ، شاید در سنقر بود یا سقز بود، یک همچو جائى .

    آذربایجان همیشه در صف اول واقع بوده است براى مخالفت با اشرار، براى پیشبرد اهداف اسلام گروهى که فقط قیام کرد در مقابل رضاخان ، همان روحانیون بودند.

    یک دفعه از تبریز علماى تبریز، یک دفعه از خراسان علماى خراسان ، یک دفعه از اصفهان که این از همه دامنه اش زیادتر بود.

    علماى اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم به اینها متصل شدند و مع الاسف همه قیام ها را شکستند.

    قم هم که قیامش اساسى تر بود بسیار از اینها را آمدند بازى دادند، اغفال کردند و از قرار(ى ) که مى گفتند در راس آنها که مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانى بود از قرارى که مى گفتند او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد.

    مع ذلک مى گویند روحانیون هیچ نقشى نداشتند در طول مدتى که از اولى که رضاخان آمد و اول سالوسى خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن ، این کسى که در مقابل اینها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیون بودند، همین علما بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند.

    در زمان رضاشاه و محمدرضا و خصوصا زمان رضاشاه که آنهائى که یادشان هست مى دانند چه خبر بود همین حوزه هاى علمیه با تمام ورشکستگى که پیدا کرده بودند و توسرى که از همه افراد مى خوردند مقاومت کردند و حفظ کردند و همین خطبا باز اشخاصى بودند که گاهى صحبت مى کردند و مسائل را یا به صراحت یا به کنایه به مردم مى گفتند زمان رضاشاه را شاید هیچ یک از شما ادراک نکرده باشد درست که بداند چه مى کردند.

    تمام صدمه ها بر روحانیت بود، این روى همین معنا بود که آنها مى دیدند که روحانیت با ملت دست شان توى هم است و اگر چنانچه اینها زنده بمانند و اینها داراى یک هویتى باشند، اگر یک کارى بخواهند بکنند، اینهایند که مى توانند صدا کنند، خوب رضا شاه هم دید که در خیلى از جاها قیام از طرف روحانیت شد، از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهاى دیگر هم شد، از آذربایجان شد مقاومت در برابر کشف حجاب روحانى مى گوید، این کشف حجاب ننگین یا نهضت با سرنیزه براى کشور ضررهاى مادى و معنوى دارد و به قانون خدا و پیغمبر حرام است .

    روحانى مى گوید، این کلاه لگنى پس مانده اجانب ننگ کشور اسلام است و استقلال ما را لکه دار مى کند و به قانون خدا حرام است .

    روحانى مى گوید، این مدرسه هاى مختلط از دخترهاى جوان و پسرهاى جوان شهوت پرست ، عفت و ریشه زندگى و قوه جوانمردى را مى کشد و براى کشور ضررهاى مادى و معنوى دارد.

    وقتى مردم مى بینند به جاى آنکه پاسبان حفظ آسایش آنها را بکند با چکمه و سرنیزه با زنهاى مظلوم آنها براى کشف حجاب یا راه انداختن فحشاى عمومى و با خود آنها براى گذاشتن کلاه لگنى شرم آور آنطور سلوک کردند باز توقع دارید مالیات را حقوق حقه دولت بدانند این حیوانهاى شهوتران که مى خواهند با نام ترقى کشور با دخترهاى جوان مردم به رقص و عیش و نوش بپردازند باز دست از این کشف حجاب ننگین که عفت و درستى عضو جوان حساس ما را به باد داد و از خیابانهاى بزرگ رضاخان به این کشور بود برنمى دارند.

    شمایى که مى گویید زمان رضاشاه بهتر از حالا بود، در زمان رضاشاه شما چه وضعى داشتید؟

    نه شما، مرحوم شیخ ما، رضوان الله علیه ، چه حالى داشت ؟

    در یک قضیه اى که شاید قضیه کشف حجاب بود، مرحوم شیخ رحمه الله ، مرحوم آقا شیخ عبدالکریم رضوان الله علیه یک کاغذى به رضاشاه نوشت و راجع به این معنا تذکرى داد، جواب نداد، نخست وزیر گفت به عرض اعلیحضرت رسید، ایشان گفتند شما خوب است که مشغول کار خودتان باشید یک دانه پاسبان اگر مى آمد در این شهر مذهبى که چقدر جمعیت مذهبى و چقدر اهل علم داشت مى آمد، هر کارى با هر یک از شما مى کرد احدى صحبت نمى کرد شهربانى حالا مثل شهربانى زمان رضاشاه است ، محمدرضا شاه است واقعه مسجد گوهرشاد ما مى گوییم : دولتى که براى پیشرفت کلاه لگنى نیم خورده اجانب ، چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت تیر و سرنیزه سوراخ سوراخ و پاره کند این دولت ، دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر است در همان وقت آنهائى که قیام کردند بر ضد رضاشاه ، روحانیون بودند که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عموم قتل عامى که در مسجد گوهرشاد واقع شد یک قیام از خراسان بود منتها همه علما - قضیه قیام مسجد گوهرشاد- تمام علماى خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند و اینها.

    در زمان خود رضاشاه قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم و کسانى که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود، اینها ریختند و یک عده از مظلومین که براى دادخواهى آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند وقتى که او از ایران بیرون رفت یعنى بیرونش کردند، جواهرات ایران را هر چه توانست در چمدان هاى زیاد ریخت و از اینجا برد و در بین دریا انگلیسى ها از او گرفتند و بردند و خوردند.

    دیدیم که هم این جانى و هم آن جانى در ایران چه کردند و آنچه که او اظهار اسلامیت مى کرد و در جوار حضرت رضا علیه السلام چه کرد و چه قتل عامى که در مسجد گوهرشاد و معبد مسلمین (نکرد علل عدم موفقیت روحانیون دینداران نیز در این کوران بیدینى ، خود را باختند و از روحانیین کناره گرفتند و یا دست کم ، با مقاصد آنها همراهى نکردند در این طول تاریخ که ما یادمان هست آن که قیام کرد بر ضد این قدرت ها، روحانیون بودند که در همین پنجاه و چند سال چند دفعه قیام کردند و البته قدرت آنها زیاد بود شکست خوردند.

    آذربایجان و مشهد قیام کرد، تقریبا یک قیام عمومى اصفهان کرد از همه علماى بلاد بودند، لکن قدرت زیاد بود و این قدرت زیاد شکست اینها را، حبس کردند اینها را، تبعید کردند اینها را، علماى درجه یک را حبس و تبعید کردند، علماى آذربایجان را که درجه یک بودند، آنها را آوردند و بردند به سقز یا سنقر و به آنجا تبعید کردند و مدت ها در آنجا بودند.

    علماى مشهد را، همه را گرفتند آوردند حبس در تهران علماى اصفهان را شکستند آن نهضت شان را و نتوانستند کارى بکنند.

    در تمام این مدت پنجاه سال آن که قیام کرد بر ضد اینها علما بودند و لاغیر، هیچ کس ، ملت هم همراه علما بود تا آن اندازه که مى توانستند.

    در زمان رضاشاه که من و مثلا ایشان (اشاره به یکى از حضار) یادشان هست و شما اکثرا اصلا آن زمان را یادتان نیست چند قیام که در ایران شد همه اش از روحانیون بود.

    یک قیام از آذربایجان شد، از علماى آذربایجان که قیام کردند و چه ولکن خوب قدرت دست آنها بود گرفتند.

    آنها را و در- گمان مى کنم - سنقر مدت ها اینها تبعید بودند و بعدش هم که تبعید برداشته شد مرحوم آقا میرزا صادق آقا درقم آمدند و ماندند اینجا و اینجا هم فوت شدند.

    یک قیام از خراسان بود منتها همه علما- قضیه قیام مسجد گوهرشاد- تمام علماى خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند و اینها.

    یک قیام از اصفهان شد و علماى اصفهان آمدند به قم و دعوت کردند از علماى اطراف و علماى اطراف هم خیلى هایشان هم آمدند اینجا، منتها این هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شکستند و ملت هم آنطور هوشیار نشده بود که درست دنبال علما را بگیرد در زمان رضاشاه هم یکى دو سه دفعه قیام کردند علماء مع ذلک چون قیامى بود که ملت از بس ترسیده بود از او همراهى نمى توانست بکند شکسته مى شد، از آذربایجان قیام کردند، از خراسان قیام مى کردند، از همه ایران ، یک وقت در قم جمع شدند و نهضت کردند لکن شکسته مى شد این براى این بود که آنها مى دیدند اگر بخواهند همه چیز ما را ببرند و صدا درنیاید باید اینها را از بین ببرند، تا اینکه ملت نتواند دیگر یک جائى باشد که به آن ، او را رهبرى کنند و متمرکز بشود قوا در آنجا، این مقصد اینها بود.

    در همین مدتى که من اطلاع دارم و من شاهد بودم قیام هاى مختلفى بر ضد رضاخان و محمدرضا شد و این قیام ها همه - از - مبداش روحانیون بودند، از آنجا شروع مى شد لکن چون ملت باز درست مجتمع با هم نشده بودند موفق نمى شدند یا کم موفق مى شدند.

    بخش دوم : دوره رضاخان شکست ارتش در مقابل متفقین این را من یادم است ، شماها شاید هیچ کدام یادتان نباشد که وقتى که جنگ عمومى شروع شد و متفقین ایران را خواستند قبضه کنند براى اینکه پلى باشد براى بین آنها و جاهاى دیگرى که دعوا داشتند، سه تا لشکر از سه جنبه به ایران حمله کردند، مال انگلستان بود و مال آمریکا بود و مال شوروى و آن حرف هائى که رضاشاه مى گفت مثل همین حرف هائى است که این مى زند که ((قدرت ما دیگر به آنجا رسیده که کسى نمى تواند تعدى کند، به آنجا رسیده است و کذا)) یکدفعه معلوم شد که یک ادعایى بوده است که تویش خالى بوده است ، فقط این یک حرفى بوده .

    آن وقت مى گفتند که اعلامیه اى که دوم نداشت اعلامیه لشکر ایران بود که اعلامیه اول را که اعلامیه جنگشان بود، دومى نداشتند که ظاهرا سه ساعت طول کشید، وقتى که رضاشاه به سردارهایش گفته بود که آخر چرا سه ساعت ، گفته بودند سه ساعت هم زیادى بود براى اینکه ما هیچى نداشتیم ، آنها همه چیز، راه مى آمدند، سه ساعت راه مى آمدند والا چیزى در کار نبود حالا ایشان همچو قدرتى دارد که ملت را استثناء کنیم و خود قدرت ایشان را که قدرت ایشان جلوگیرى کرده است از این ابرقدرت که شوروى باشد؟

    یا یک مسائل دیگرى در کار هست ؟

    قدرت ایشان همین است وقتى هم که یک قدرتى اتکال به ملت نداشته باشد نظیر همان رضاشاه مى شود که این سه تا مملکت ، این سه تا لشکر ریختند به ایران و ایران را گرفتند شکست ارتش در مقابل متفقین در زمان رضاخان این قواى انتظامیه ، سرانشان همه سرکوب مى کردند ملت را.

    آن روزى که قواى خارجى ، متفقین هجوم آوردند به ایران ، همین قواى انتظامیه ، سرانشان در تهران همچو که سرحد اینها هجوم آوردند، اینها از تهران فرار کردند.

    این را ما شاهد بودیم که چمدان هاشان را بستند و از تهران فرار کردند، مى گفتند طرف اصفهان مى روند، حالااز آنجا کجا مى روند را من نمى دانم ، و در مقابل آنهایى که هجوم کردند، مهاجمین ، آن وقت گفتند که سه ساعت مقاومت کردند و بعد گفتند که وقتى رضاخان از یکى از صاحب منصبان پرسیده است که آخر 3 ساعت چرا؟

    گفته است این را به شما گفته اند 3 ساعت ، ساعتى در کار نبود، آنها از آن طرف آمدند ما از آن طرف فرار کردیم .

    مقابله ارتش در مقابل خارجى اینطور بود، و در مقابل ملت خودش سرکوبى مى کرد، هر طور تعدى را مى خواست مى کرد و سران ارتش که آنطور با مردم رفتار مى کردند به مجرد اینکه اطلاع پیدا کردند از اینکه آمدند اینها به سرحد، بدون اینکه باز وارد بشوند، اینها از تهران فرار کردند و سربازخانه ها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن وقت ، مى دیدم که این سربازها ویلان توى خیابان ها دارند مى روند.

    وقتى که این قواى ثلاث ، انگلستان و شوروى و آمریکا از سرحدات ما، آمدند به سرحدات و هجوم کردند به ایران ، از قرارى که گفتند یکى از صاحب منصب ها آن وقت گفته بود که ، یعنى رضاخان از او پرسیده بود که مقاومت چقدر بود، گفته بود سه ساعت ، آنهم دروغ گفته بود.

    بعد، چرا گفته بود، چرا اینجور شد؟

    گفته بود این هم مهم بود، اینها که آمدند ما، من خودم شاهد این بودم در سرحدات وقتى که این اجنبى ها وارد شدند در تهران ، صاحب منصب ها گذاشتند و فرار کردند یعنى تمام پادگان ها را رها کردند، سربازها را من مى دیدم که توى کوچه ها، توى خیابان ، سرخود دارند مى گردند و حتى چیزى هم که بخورند نداشتند، یک شترى عبور مى کرد، غافله شترهائى عبور مى کردند، مثل اینکه خربزه بود، اینها که مى افتاد از رویشان ، اینها حمله مى کردند که بخورند و صاحب منصب هایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند.

    من تاریخى براى شما بگویم که گمان ندارم هیچ یک از شما در آن وقت بوده باشید و آن مسائل را از نزدیک لمس کرده باشید وقتى که ارتش ‍ انگلستان و شوروى ( روسیه آنوقت ) جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهاى او، قبلابه دستور آنها در ایران راه ها را ساختند و خط آهن کشیدند براى اینکه تجهیزات آنها عبور کند از اینجا، و بعد در یک ساعتى ، از ارتش ‍ روسیه و ارتش انگلستان هجوم کردند به ایران به مجرد اینکه در سرحد (سرحدهاى دو) اینها وارد شدند، وضع ارتش ایران به هم خورد در سرحدات ، ادعا اول شده بود که سه ساعت مقاومت کردند و بعد که رضا شاه پرسیده بود چرا (از قرارى که نقل کرده اند) چرا اینقدر کم مقاومت کردید؟

    گفته بودند اینکه گفتند سه ساعت ، یک دروغ بوده ، ما همچو که آمدند، فرار کردیم و آن وقت معروف شد که آن یکى که دو نمى شود اعلامیه ارتش ایران است در این هجوم که یک اعلامیه داد، دوم نداشت این در سرحدات بود در تهران ، من آن روز تهران بودم و در یک میدانى که نزدیک به این خط آهن ، ایستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون آمدند و دارند فرار مى کنند هیچ در تهران خبرى نبود، فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله اینطور شده است سربازها از سربازخانه ها بیرون آمده بودند و یکى شان را، یکى دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شترى که یک بارى به بارش ‍ بود مى گردیدند که چیز ازش بیفتد بخورند تمام ، تقریبا تمام فرماندهان ارتش چمدان هاى خودشان را بستند و فرار کردند، از تهران فرار کردند، فرار کردند که بروند بیرون ، شاید از ایران بروند بیرون و ارتش ما که آنقدر برایش صحبت مى کردند که قدرتمند است ، فقط این کار را مى کرد و همین طور قواى نظامى و انتظامى دیگرش که مردم را سرکوب مى کرد.

    آنها با ما جنگ نداشتند مى خواستند بیایند و عبور کنند از اینجا و اینجا را بگیرند، اینقدر مقاومت کردند که اصل به حسب حرف اول و دروغ اول ، سه ساعت و به حسب حرف دوم که شاید آن صادقانه بوده اینکه اصلا مقاومتى در کار نبوده ، آنها آمدند و ما هم رفتیم ، فرار کردیم این وضع ارتش بود در آن وقت و وضع ژاندارمرى آن وقت ورود متفقین و سقوط رضاخان من یادم هست که وقتى که متفقین از اطراف ریختند به ایران و ایران را قبضه کردند و مردم بر همه چیزشان میترسیدند لکن وقتى که اطلاع رسید که رضاخان را فرستادند و فرار کردند، مردم شادى مى کردند.

    آنطور فشار آورد به مردم و نارضایتى ایجاد کرد که وقتى که آن سه قدرت خارجى در جنگ عمومى اینها حمله کردند به ایران ، آمریکا و انگلستان وروسیه ، اینها همه با هم حمله کردند، در جایى که مخالفت با آلمان مى خواستند بکنند حمله کردند به ایران ، در عین حالى که همه چیز ایران در خطر بود و مردم براى همه چیزشان نگران بودند، لکن وقتى گفتند که رضاخان را اینها برده اند مردم شادى مى کردند.

    اینطور رفتار کرد، رفتار غیر عقلائى ، رفتارى که براى خاطر انگلستان بود.

    آنوقت انگلستان این را آورد روى کار.

    رضاخان کارى کرد که بین ملت هیچ پایگاهى نداشت و من شاهد قضیه بودم که متفقین که به ایران رو آوردند و ایران را گرفتند و همه چیز ایرانى ها در معرض خطر بود، وقتى که نتیجه این شد که رضاخان رفت شادى کردند، مردم .

    رضاخان را وقتى متفقین از این مملکت بیرون کردند، مردم شادى مى کردند با اینکه در خطر بودند، جانشان درخطر بود، لشکر غیر بود، لشکر اجنبى بود، لشکرهاى اجنبى بودند ریختند به ایران ولى چون رضاخان را بردند، مردم خوشحالى مى کردند.

    شماها یادتان نیست وقتى که این سه مملکت هجوم کردند و ایران را گرفتند، من یادم هست و قم بودم ، همه چیز مردم در خطر بود سه تا لشگر دشمن وارد شده بود، همه چیزشان در خطر بود، لکن آن روزى که صدا درآمد که رضاشاه را بیرونش کردند، مردم راحت شدند، مردم دعا کردند، به هم شاید تبریک مى گفتند رضاخان در اینجا حکومت کرد، حکومت جائرانه و غیر قانونى و با ملت آن کرد که تاریخ ثبت خواهد کرد آن روزى که کشورهاى اجانب هجوم آوردند و کشور ما را گرفتند و همه چیز ما در معرض خطر بود لکن من شاهد بودم که وقتى که رضاخان از ایران بیرون رفت و بیرونش کردند، ملت ما، در عین حالى که آنقدر ناراحت بود از آمدن اجانب ، خوشحال شد، این را یک هدیه آسمانى مى دانست .

    رضاخان را انگلیسها تحمیل بر ما کردند و محمدرضا را هم انگلیسى ها و آمریکائى ها و شوروى ها تحمیل ما کردند، از آن اول تحمیل بود.

    وقتى که رضا خان فرار کرد شاید کمتر شما یادتان باشد که مردم در عین حالى که گرفتار متفقین بودند و اجانب بودند لکن شادى مى کردند که لااقل آمدن اینها اسباب این شد که این رفت .

    من یادم است این را، شاید خیلى شما یادتان است اینها هم خیلى هایتان یادتان است که وقتى این متفقین از اطراف ریختند به ایران و زمان رضاخان ریختند به ایران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اینها که آیا چه خواهند کرد لکن خوشحال بودند از اینکه رضاخان را بردند، یکى از برکات این هجوم را با اینکه همه اشکالات را مردم در نظرشان این بود که چه خواهد شد و چه خواهند کرد، لکن این معنا مثل اینکه یک هدیه اى بود آسمانى براى اینها رسیده بود که رضاخان رفت .

    یک وقتى بود که دولت علیحده بود و ملت علیحده ، وقتى اینها جداى از هم بودند یک کارهائى را مى گفتند باید دولت بکند به ما چه ربطى دارد.

    اگر در آن زمان یک جنگى واقع مى شد ابدا مردم کارى نداشتند.

    اگر دعا نمى کردند که خود اینها، خود این ظالم ها شکست بخورند لااقل کارى نداشتند.

    رضاخان را وقتى که از ایران بیرون کردند مردم جشن مى خواستند بگیرند از باب اینکه خوب یک ظالمى رفته است .

    جنگ جهانى و قحطى در ایران من هر دو جنگ بین المللى را یادم هست و گمان ندارم هیچ کدام از شما جنگ بین المللى اول را یادش باشد.

    ما در جنگ بین المللى هم مشاهده مى کردیم ، من کوچک بودم لکن مدرسه مى رفتم و سربازهاى شوروى را در همان مرکزى که ما داشتیم در خمین ، من آنجا آنها را مى دیدم و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللى اول .

    جنگ بین المللى دوم را بسیارى از شماها یادتان هست که ما مورد تاخت و تاز این سه قوه واقع شدیم ، آمریکا، انگلستان ، شوروى .

    سربازهاى آنها در همه کشور ما تقریبا پخش بودند.

    شوروى تقریبا از بیرون تهران تا خراسان ، انگلستان در قم و آنجاها و کسان دیگر هم جاهاى دیگر.

    ما مورد تاخت و تاز بودیم به عنوان پل پیروزى .

    ما باید مورد تاخت و تاز بشویم تا آقایان پیروز بشوند بعد هم که پیروز شدند و حال صلح پیش آمد باز ما ذبح شدیم .

    کشورهاى ضعیف اینطورند، در حال صلح مورد تاخت و تازند و ذبح و در حال جنگ هم همین طور.

    کسانى که سنشان اقتضا مى کند و زمان هاى گذشته را به یاد دارند، مى دانند که چگونه جنگ شد و به کشور ما وارد شدند و عواقب جنگ چه بود و چه چیزهائى را به دنبال داشت در جنگ دوم جهانى ، ما هیچ قدرتى نداشتیم و دیگران به کشور ما وارد شدند و من به یاد دارم که بر ملت چه گذشت من باب نمونه ، در آن موقع وسائل اولیه زندگى پیدا نمى شد و اگر هم بود فاسد بود این توجه را داشته باشیم که شما خیال نکنید که جنگ است و ما سختى جنگ داریم آقا!

    شما هر کدامتان ادراک کرده باشید، این جنگى که در دنیا پیدا شد، جنگ ثانى ، این جنگ دوم ، جنگ اولش را هم من یادم هست ، اما این جنگ دومى که بسیارى از شما یادتان هست ، این جنگ با اینکه به ما هیچ ارتباط نداشت ، ما داخل جنگ نبودیم ، ما هیچى ، کنار بودیم ، در عین حال به واسطه همین جنگ ، ایران قحطى شد، در ایران نان پیدا نمى شد، یک چیزى بود سیاه ، مثل این عباى من سیاه بود، یک چیز اینطور قلمبه اى مى دادند به مردم یک دانه نان سنگکى شما در تهران پیدا نمى کردید در قم که ما بودیم ، تمام دکان ها بسته شده بود و هیچ پیدا نمى شد.

    ما بسیاریتان یادتان هست این جنگ دوم را، ما که داخل جنگ نبودیم ، طرف جنگ نبودیم و لکن وقتى که اینها ریختند به ایران و ایران هم هیچ نتوانست کارى بکند و آن ارتش شاهنشاهى و آن حرف هائى که رضاخان مى گفت ، معلوم شد همه اش پوچ بود، اینها وقتى وارد شدند، با اینکه آنها هم کارى به مردم نداشتند، همین وارد شدند، اما دیدید که ارزاق چه جور بود؟

    دیدید که هیچ نانى پیدا نمى شد؟

    دیدید برنج نبود؟

    هیچ نبود، جیره بندى بود، آن هم با آن قیمت گران در بعضى اجناس .

    اگر کسى یادش باشد در این جنگ هاى سابق مى داند که قحطى بود که پدر مردم را در مى آورد، نه گرانى ، قحطى بود.

    شاید بعضى هایتان یادتان است قضیه زمانى که متفقین ریختند اینجا، شما دیدید که نان چه وضعى داشت ،.

    برنج چه وضعى داشت ، گرانى ها چه وضعى داشتند آن وقت به پول آن وقت که یک قرانش به قدر صد تومان حالا گاهى ارزش داشت ، آن وقت برنج نمى دانم شده بود 12 تومان ، قند شده بود 40 تومان ، نمى دانم چى .

    از این بساطى بود.

    که بعضى آقایان مطلع اند بخش سوم : دوره محمدرضاشاه روى کار آمدن محمدرضاشاه سؤ ال به چه دلیل شما مخالف سلطنت مشروطه و شاه هستید؟

    جواب مخالف باقى ماندن شخص شاه در مقام سلطنت هستم به دلیل اینکه اولا سر کار آمدن او و پدرش به وسیله کودتا و با زور سرنیزه بوده است و خود شاه نیز اعتراف کرده که متفقین در ایران صلاح دیدند که من بر سر کار باشم یعنى اراده ملت نقشى در روى کار آمدن شاه نداشته است ، بنابراین سلطنت وى از اساس غیر قانونى است و از مشروعیت برخوردار نیست .

    ما در این پنجاه و چند سال روى آزادى را ندیدیم .

    شما جوانها یادتان نیست که در زمان رضاخان چه گذشت بر این ملت ، من از اول تا حالا شاهد قضایابودم ، من همه تلخى هایى که از زمان این پدر و پسر گذشته است بر ملت ما، آن تلخى ها را چشیده ام و شما آقایان همین زمان این را و شاید اخیر زمان این را بعضیتان مطلع شدید و دیدید چه کردند اینها با ما.

    او را انگلیسى ها آوردند و مامور کردند (این را متفقین به حسب آن طورى که خودش در کتاب نوشت و بعد شنیدم که آن جمله را برداشتند، خودش ‍ در کتاب نوشت که متفقین که آمدند انیجا، صلاح دیدند که من باشم ) ماموریت براى وطن داشت که این وطن رابه شکست برساند، به عقب برگرداند، ماموریت داشت که اقتصاد ما را فلج کند، ماموریت داشت که دانشگاههاى ما را نگذارد عمل بکنند، ماموریت داشت که زراعت ما را و کشاورزى ما را بکلى ساقط کند، ماموریت ها را هم خوب انجام داد، ماموریت داشت که همه خزائن ما و مخازن ما را به رایگان بلکه بدتر از رایگان ، آنکه به آمریکا داد نه اینکه رایگان بود بلکه عوضش پایگاه براى آنها درست کرد، نفت داد و پایگاه براى خود امریکایى ها در ایران عوض ‍ نفت درست کرد، یعنى هم عوض به جیب آنها رفت هم معوض به جیب آنها رفت ، ماموریت را خوب انجام داد.

    برحسب آنطورى که خود محمدرضا در یکى ازکتابهایش نوشت اینکه متفقین که آمدند به ایران صلاح دیدند که من باشم ، اعتراف کرد که متفقین این را تحمیل کرده اند منتها بعد این را از قرارى که گفتند از کتاب حذف کرده اند، نگذاشتند بفهمند.

    این هم که خیانتش را دیگر همه شما و جنایت هایى که کرده خصوصا در این چند سال اخیر، همه اطلاع دارید جنایاتى که این کرده است .

    نمى شود همه مطلع باشند همه جنایات را براى اینکه بعضى از جنایات همچو مخفى بوده است که کسى اطلاع در آن پیدا نکرده جز خود او و بعضى از اشخاصى که خواص بودند و کارش ‍ را هیچ کس مطلع نشده است غیر از خودش و مثلا کارتر(376) یا امثال آنها، این هم وقتى که مى خواست برود، این هم جواهرات را جمع کرد و علاوه بر او قرض هاى زیاد در ایران گذاشته است از بانک ها، هر چه توانستند اینها قرض کردند و رفتند.

    یران مبتلا بود به یک حکومتى که با سرنیزه انگلیسى ها اول و با سرنیزه این قواى ثلاثه ، این متفقین و در ادامه اش با سرنیزه امریکا به این ملت مسلط شد و رساند کار را به آنجاهائى که همه دیدید.

    امریکا شاه را بر تخت نشاند یعنى در 1941 متفقین او را به جاى رضاخان که نوکر انگلیس بود نشاندند و دولت امریکا در برابر مخالفت مردم ایران پیوسته از او حمایت کرد.

    شاه همه منابع ما را غارت کرد، شرف ملى ما، سرمایه هاى ما، استعدادهاى جوانان ما را بر باد داد، بدین ترتیب ایرانیان نمى توانند نظر خوبى به دولت امریکا داشته باشند.

    شاه مخلوع در یکى از کتاب هایش که بعد جمع کردند، این کلمه بود که بعد از اینکه این قواى ثلاثه آمدند و اجتماع کردند سرانشان در تهران ، او نوشته است که اینها صلاح دیدند که من باشم ، ما باشیم در ایران .

    بعد آنهائى که اطرافش بودند، لابد به او فهماندند که بد غلطى کردى .

    آن کتاب را با آن جمله اش را دیگر محو کردند و جمع کردند از قرارى که گفتند.

    این یک سندى است از زبان یک نفرى که در اینجا به طور ظلم سلطه داشت ، این یک اقرارى است (که ) از او به اینکه آنها من را در اینجا قرار دادند.

    قبل از او براى پدرش هم همین مساله بود منتها آن را خود انگلیس ‍ ها در رادیوى دهلى اقرار کردند، گفتند ما رضاخان را آوردیم در ایران و سلطنت به او دادیم لکن به ما خیانت کرد و او را بیرون کردیم .

    این هم اقرارى بود که انگلستان کرد آن هم اقرارى بود که همان کسى که دست نشانده خود آنها بود کرد.

    در یکى از صحبت هایش محمدرضا گفت که لیست وکلا را از سفارتخانه مى نوشتند و پیش ما مى فرستادند و ما ملزم بودیم که آنها را وکیل کنیم .

    ما، هم وکلا را با این کلمه مى شناسیم و هم محمدرضا را و دستگاه هاى دولتى را با این کلمه مى توانیم بشناسیم و هم آمریکا و شوروى و انگلستان را.

    اینها شواهدى است که هست .

    ما از وقتى که رضاخان کودتا کرد و آمد ایران که من یادم هست ، مطالعه کنیم این مسائلى که در ایران واقع شد و انگلیس ها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتى که محمدرضا به جاى او آمد و نمى توانیم بگوئیم کدام خبیث تر بودند، لکن خباثت دومى اثراتش براى ما زیادتر بود که دومى را متفقین تحمیل کردند و خود محمدرضا هم در کتابش نوشت ، حالا شاید نباشد در آن کتاب ، اگر کسى آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت که اینها صلاح دیدند که ما باشیم ، من باشم در اینجا حکومت کنم .

    ما مطالعه کنیم از آن وقت تا زمانى که این آدم رفت ببینیم که اینها با چه گروه هایى مبارزه کردند و با چه گروههایى مصالحه و سازش روى کار آمدن محمدرضاشاه آن وقت اشخاصى که خود ملت یک راسى که بتواند آنها را جمع بکند، نبود که پسر رضاخان را آنها گذاشتند اینجا ودر صورتى که اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مى شد به ضد، نمى گذاشتند او را، لگن هیچ کس ‍ حرف نزد تا اینکه آن خوف سابق بود و ریخته نشده بود آن خوف ، از این جهت مردم جرات نمى کردند، کسى هم نبود که آنها را وادار کند به یک همچو مسائلى ، شاید اگر مرحوم مدرس در آن وقت بود، آن کار را مى کرد لکن کسى نبود که این کارها را بکند.

    نهضت ملى شدن صنعت نفت اینهایى که مى بینید که اجتناب از این دارند و حتما باید اسم دیگرى روى آن باشد، اسلام نباشد هر چه مى خواهد باشد، اینها سرپوش مى خواهند بگذارند روى مقاصد خودشان ، آن مقاصدى که بر خلاف مسیر ماست ، با اسم یک نفرى که ملى است .

    مسیرما مسیر نفت نیست ، نفت پیش ما مطرح نیست ، ملى کردن نفت پیش ما مطرح نیست ، این اشتباه است .

    ما اسلام را مى خواهیم ، اسلام که آمد نفت هم مال خودمان مى شود.

    مقصد ما اسلام است ، مقصد ما نفت نیست تا اگر یک نفر نفت را ملى کرده اسلام را کنار بگذاریم براى او سینه بزنیم .

    هر کس را دیدید با هر اسمى ، هر هیاتى را دیدید با هر اسمى ، هر جمعیتى را دیدید با هر اسمى ، هر نویسنده اى را دیدید با هر اسمى ، هر کسى که دعوى مى کند که ما حقوقدان هستیم ، دعوى هر چه مى کند، ببینید مقالاتشان چه جورى است .

    در روزنامه ها مقالاتشان را مى نویسند، ببینید وقتى که اجتماع مى کنند (که کردند) ببینید که با اسلام چطور مخالفت مى کنند.

    ببینید این اجتماعات از چه ، از چه جور جمعیتى مجتمع مى شود، ببیند چه مردمى در این اجتماعات جمع مى شوند و خودشان رامتصل مى کنند وبعد هم از اسلام هیچ خبرى نیست .

    ببینید چه جمعیت هایى هستند که روحانیین را مى خواهند کنار بگذارند ما در طول تاریخ که دیده ایم ، آنهایى هم که خودمان یادمان هست مثل قضیه نفت چون اسلامى نبود، ملى تنها بود به اسلام کارى نداشتند، از این جهت نتوانستند کارى انجام بدهند، کارهاى نصفه کاره اى هم که انجام دادند، بعدش از دستشان گرفته شد و رفت کنار.

    من یک قصه اى از مرحوم حاج آقا روح الله خرم آبادى (386) شنیدم و یک قصه هم خودم دارم .

    مرحوم آقاى کاشانى (387) رحمه الله را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند در قلعه فلک الافلاک (388) یا کجا، آقاى حاج آقا روح الله مى فرمودند که من از آن کسى که رئیس ارتش آنجا و آقاى کاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود (من حالا وقتى مى گویم محبوس در زمان رضاخان شما خیال مى کنید مثل حبس هاى عادى زمان هاى دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسى که گرفتار مى شد اگر از اشخاص معانى به زحمت انداختید؟

    آخر شما چرا در سیاست دخالت مى کنید؟

    سیاست شان شما نیست ، چرا شما دخالت مى کنید؟

    از این حرف ها شروع کرد گفتن .

    آقاى کاشانى فرمودند:(( خیلى خر))، شما نمى دانید که این کلمه در آن وقت مساوى با قتل بود، ایشان گفتند: ((تو خیلى خرى ، اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟

    مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک گروهى که از اولش باطل بودند، من از آن ریشه هایش مى دانم ، یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى که مرحوم آیت الله کاشانى دید که اینها خلاف دارند مى کنند و صحبت کرد، اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش ‍ را آیت الله گذاشته بودند.

    این در زمان آن بود که اینها فخر مى کنند به وجود او، او هم مسلم نبود.

    من در آن روز در منزل یکى از علماى تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگى را عینک زدند و به اسم آیت الله توى خیابان ها مى گردانند، من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست ، این سیلى خواهد خورد و طولى نکشید که سیلى را خورد و اگر مانده بود سیلى را بر اسلام مى زد.

    از میرزاى شیرازى که قضیه تنباکو را درست کرده تا آقاى کاشانى ، تمام علمایى که در خلال این ، در مشروطیت براى اسلام کار کردند، میرزاى شیرازى براى اسلام کار کرده است ، آقاى کاشانى براى اسلام کرده ، شیخ فضل الله کرده ، تمام اینها را به آنها بد گفتند.

    آن روزنامه جبهه ملى را پیدا بکنید، میرزاى شیرازى را متهم کرده به دروغگویى ، شیخ فضل الله را اینقدر فحش داده ، جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟

    جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامى باشد، جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانى نیست ، انسانى است ، او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویى مى کنید.

    بعد مى رسید به آقاى کاشانى ، آقاى کاشانى هم همین طور، جرم اینها همین است که اینها عقیده شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما مى گوئید که احکام غرب مترقى است ما در زمان خودمان هم آقاى کاشانى را دیدیم .

    آقاى کاشانى از جوانى در نجف بودند و یک روحانى مبارز بودند مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او.

    در ایران هم که آمدند تمام زندگى شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را مى شناختم .

    در یک وقت وضع ایشان طورى شد که وقتى که از منزل مى خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجدشاه ، مطلع مى شد، در نظر داشتند، اعلام مى شد، اینطور بود وضع ایشان .

    بعدش دیدند که اگر چنانچه یک روحانى در میدان باشد لابد اسلام را در کار مى آورد، این حتمى است و همین طور هم بود.

    از این جهت شروع کردند به جوسازى .

    آنطور جوسازى کردند که یک سگى را عینک به آن زدند و آنطور که من شنیدم عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله .

    و من خودم در یک مجلسى بودم که مرحوم آقاى کاشانى وارد شد در آن مجلس ، مجلس ‍ روضه بود، هیچ کس پانشد، من پا شدم و یکى از علماى تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند).

    این جو را درست کرده بودند براى آقاى کاشانى که دیگر از منزلش نمى توانست بیرون بیاید، در یک اطاقى محبوس بود در منزلش طورى که نمى توانست بیرون بیاید.

    چند دفعه هم گرفتند چه کردند آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند.

در سال ۱۲۵۹ ق . در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران ، ملا عباس کجوری از روحانیان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندی شد و او را فضل الله نام نهاد . فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد . در سال ۱۲۵۹ ق . در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران ، ملا عباس کجوری از روحانیان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندی شد و او را فضل الله نام نهاد . فضل ...

دستغیب سیّد على اصغر نام: سیّد على اصغر شهرت: دستغیب نام پدر: سیّد على اکبر زادگاه: شیراز سال تولد: 1324شمسى مسئولیّت: نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره اوّل و سوم از استان فارس. ولادت و نسب این جانب سیّد على اصغر دستغیب در سال 1324شمسى دیده به جهان گشودم. پدرم مرحوم آقا سیّد على اکبر آقا نجفى معروف به مدیر، فرزند مرحوم آیه اللّه آقا سیّد على، فرزند مرحوم آیه اللّه سیّد میرزا ...

آیت‌الله سیدحسن مدرس، زندگی و مبارزات چکیده: آیت‌الله سیدحسن مدرس از علما و نمایندگان برجسته، مبارز و ضد استبدادی مجلس شورای ملی ایران در قرن چهاردهم هجری بود که یاد مبارزات و پایمردی های او در مقابل استبداد و استعمار خصوصا رضاخان پهلوی جاودان مانده است. روز ده آذر سالروز شهادت این بزرگمرد تاریخ معاصر به دستور رضاخان است. این نوشتار نگاهی دارد به زندگینامه شهید سید حسن مدرس. ...

در روز بيستم جمادي الثاني 1320 هجري قمري مطابق با 30 شهريور 1281 هجري شمسي (24 سپتامبر 1902 ميلادي) در شهرستان خمين در اطراف استان مرکزي ايران در خانواده اي اهل علم و هجرت و جهاد و در خانداني از فرزندان زهراي اطهر سلام الله عليها ، روح الله الموسوي

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها, روح الله الموسوى ال

طلوع خوشيد قرن در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها , ر

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها، روح الله الموسوى ال

بِسْمِ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ من‏المؤمنين‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي‏نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا. «قرآن کريم- الاحزاب آيه23» سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏اي که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شير بي

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله علیها، روح الله الموسوى الخمینى پاى بر خاکدان طبیعت نهاد . او وارث سجایاى آباء و اجدادى بود که نسل در نسل در کار هدایت مردم وکسب معارف الهى کوشیده اند. پدر ...

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها, روح الله الموسوى ال

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول