دانلود مقاله مرحله ‏بندى تبلیغ وبهره‏بردارى از فرصت‏ها و موقعیت‏ها دعوت

Word 278 KB 15707 41
مشخص نشده مشخص نشده علوم اجتماعی - جامعه شناسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • زمان‏بندى مراحل مختلف دعوت
    مهم‏ترین شیوه در این محور، تعیین زمان دقیق فعالیت‏هاى تبلیغى بر اساس محاسبه شرایط و امکانات موجود است.

    پیامبر(ص) با الهام از آیات الهى، تبلیغ بى وقفه دین را باترتیب زمانى منطقى آغاز نمود و استمرار بخشید.

    در مورد مراحل اصلى دعوت پیامبر، میان سیره‏نویسان اندکى اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهى مثل طبرى و ابن هشام همان دومرحله مشهور دعوت نهانى و آشکار مکه را مطرح مى‏کنند و گروهى نظیر یعقوبى به سه‏مرحله معتقدند؛ یعنى مرحله انذار خویشاوندان را پیش از دعوت علنى، مرحله‏اى جدا دانسته‏اند(1)، که با توجه به نزول دو آیه جداگانه در باب دعوت عشیره و دعوت همگانى و اقدام مجزاى رسول‏خدا(ص) براى هر یک، نظریه دوم صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.

    بنابراین مراحل اصلى دعوت پیامبر به‏ویژه در مکه عبارتند از:
    1.دعوت مخفى و انفرادى:
    فراخواندن یکایک افراد مستعد و اسلام آوردن عده‏اى از اصحاب، پس از نزول آیه <قم فانذر»="" که="" بنا="" به="" روایتى="" که="" در="" طبقات="" ابن="" سعد="" ذکرشده،="" این="" دعوت="" سه="" سال="" طول="" کشیده="" است.(2)="" از="" امام="" صادق(ع)="" نقل="" شده="" که="" فرمود:پس="" از="" نزول="" وحى،="" رسول‏خدا(ص)="" سیزده="" سال="" در="" مکه="" بماند="" که="" سه="" سال="" آن="" با="" دعوت="" محتاطانه="" و="" پنهانى="" گذشت="" و="" او="" آشکارا="" تبلیغ="" نمى‏کرد="" تا="" آن="" که="" خداوند="" فرمان="" علنى="" دعوت="" را="" فرمود="" پس="" پیامبر="" دعوت="" خود="" آشکارا="" ادامه="" داد.(3)نیز="" به="" روایت="" طبرى،="" حضرت="" رسول="" از="" ابتداى="" نبوت="" تا="" سه="" سال="" به="" طور="" نهانى="" دعوت="" مى‏کرده="" است،="" تا="" آن="" که="" مأمور="" به="" اظهار="" دعوت="" شد="" و="" آیه=""><فَاصْدَعْ بِما="" تُؤْمَرُ="" وَأَعْرِضْ="" عَنِ="" المُشْرِکِینَ»(4)="" و="" آیه=""><وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ="" الأَقْرَبِینَ»(5)="" فرود="" آمدند.(6)="" درباره="" فلسفه="" این="" شیوه="" تبلیغى،="" نویسنده="" فروغ="" ابدیت="">
    افراد پخته و عاقل و دانا، همواره در راه نیل به مقاصد خود از همین طریق وارد مى‏شدند و رهبر عالى قدر اسلام از همین اصل مسلم استفاده نمود و سه سال تمام، بدون شتابزدگى در تبلیغ آیین خود مى‏کوشید و هر کس را که از نظر فکر و استعداد، شایسته و آماده مى‏دید، کیش خود را به او عرضه مى‏داشت...

    در ظرف این سه سال ابداً دست به دعوت عمومى نزد و فقط با افراد، تماس‏هاى خصوصى برقرار مى‏کرد.(7)از جمله نتایج اتخاذ این شیوه این بود که <سران قریش،="" در="" این="" سه="" سال،="" کوچک‏ترین="" جسارتى="" به="" پیامبر="" نمى‏کردند="" و="" همواره="" ادب="" و="" احترام="" او="" را="" نگاه="" مى‏داشتند="" و="" او="" نیز="" ظرف="" این="" مدت="" از="" بتان="" و="" خدایان="" آنها="" آشکارا="" انتقاد="">
    2.مرحله انذار عشیره با نزول آیه أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ :
    در این مرحله که میان مرحله دعوت مخفى آشکار واقع گردید و مدت آن کوتاه‏تر از دو مرحله دیگر بود، پیامبر(ص) سعى در تشکیل نخستین صف ایمانى و خط دفاعى در مقابل دشمنى‏هاى روزافزون مشرکان لجوج داشت.

    در این مرحله، پیامبر با یارى جستن از تعلقات قبیله‏اى خویشانش، سعى در جلب حمایت آنان نمود.

    هرچند اتخاذ این شیوه در باره خویشاوندان پیامبر توفیق کامل نیافت و تنها دو عضو از آنان به او گرویدند (خدیجه و على)، اما این از اهمیت این شیوه نمى‏کاهد، به‏ویژه این که در دعوت پیامبران دیگر نیز به کار رفته و موفقیت آمیز بوده است.

    به‏هرحال تلاشى براى تشکیل هسته مرکزى دعوت با حضور گروهى است که علاوه بر قرابت ایمانى، تعلق نسبى و خونى نیز با صاحب دعوت دارند.
    در این مرحله که میان مرحله دعوت مخفى آشکار واقع گردید و مدت آن کوتاه‏تر از دو مرحله دیگر بود، پیامبر(ص) سعى در تشکیل نخستین صف ایمانى و خط دفاعى در مقابل دشمنى‏هاى روزافزون مشرکان لجوج داشت.

    به‏هرحال تلاشى براى تشکیل هسته مرکزى دعوت با حضور گروهى است که علاوه بر قرابت ایمانى، تعلق نسبى و خونى نیز با صاحب دعوت دارند.

    3.مرحله دعوت آشکار و همگانى: با نزول آیه شروع دعوت از خانواده و نزدیکان در میان همه مردم، بستگان هر مبلّغ پیش از دیگران با پیام دعوت آشنا مى‏شوند.

    قرابت قومى نیز باعث نزدیکى افکار مى‏شود.

    پس امکان اقناع آنان بیش از دیگران وجود دارد.

    به‏علاوه آن که، قرآن مسؤولیت هدایت، ارشاد و کمک به خانواده را لازم‏تر از هدایت و یارى دیگران مى‏شمرد؛ بنابر آنچه از مجموع روایات مختلف برمى‏آید، حضرت، بزرگان قریش را دعوت کرد و از رسالت خود با ایشان سخن گفت و گویا گرچه هیچ‏کدام این دعوت را نپذیرفتند، اما سخنى درشت نیز به او نگفتند، جز ابولهب عمّ پیغمبر که خطاب به بنى‏هاشم گفت: اى‏پسران عبدالمطلب !

    این زشت است، پیش از آن که دیگران جلو او را بگیرند، شما جلوش را بگیرید.

    زیرا اگر در آن وقت که دیگران بخواهند او را بگیرند، شما او را تسلیم‏کنید، تن به خوارى داده‏اید، و اگر بخواهید از او پشتیبانى کنید کشته مى‏شوید.

    ابوطالب گفت: به خدا تا زنده هستیم از او پشتیبانى خواهیم کرد.(15) گسترش دعوت بر اساس شرایط این جنبه از بطن دو شیوه گذشته استنباط و استخراج مى‏شود، بدین ترتیب که انتقال از یک‏مرحله و ورود به مرحله دیگر، همواره در تبلیغ حکیمانه نبوى بر پایه دلایلى بوده است که مى‏توان ازجمله، به تغییر شرایط، شدت و ضعف دشمنى و عناد مشرکان و یا وضعیت خانوادگى و پشتوانه حقوقى رسول‏خدا اشاره کرد.

    مبلّغ حکیم وظیفه دارد ضمن حفظ روحیه پشتکار و تلاش بى‏وقفه و پى‏گیرى اهداف مقطعى نگاه اصلى را متوجه هدف نهایى گرداند و این مهم مستلزم اتخاذ شیوه‏هاى انعطاف‏پذیر و قابل تغییر در مسیر دعوت است.پیامبر بزرگ اسلام، بر این اساس در هر مقطع با در پیش گرفتن شیوه‏هاى جدید، موجبات گسترش دعوت را فراهم مى‏آورد؛ آن‏گاه که به هیچ روى امکان تبلیغ دین نبود، تنها با رفتار موحدانه خود و عبادت حنیفانه و عدم احترام بت‏ها و التزام به فضایل اخلاقى به تبلیغ عملى مى‏پرداخت و آن زمان که ابلاغ دین به تک تک افراد میسر شد، به این کار آغاز کرد، اما اظهار دین میسر نبود.

    در مقطع بعد، توانست برخى از مظاهر مسلمانى از جمله طواف و نماز به شیوه مخصوص را در کنار کعبه به نمایش بگذارد.

    در کتاب سیره رسول الله آمده است:پس از اسلام آوردن عمر بن الخطاب، مسلمانان جرأت یافتند و تکبیرگویان از خانه بر پا نمودن پایگاه‏هاى تبلیغى برپایى محل یا مراکزى براى تبلیغ، موجب تمرکز بخشیدن به کار دعوت مى‏شود و از فعالیت‏هاى پراکنده و بى نتیجه جلوگیرى مى‏کند.

    در دعوت رسول‏خدا(ص)، پایگاه‏هاى پرجاذبه‏اى براى سازماندهى و هدایت مردم در نظر گرفته شده است.

    در ابتداى دعوت پنهانى، مشهور است که خانه هجرت از جمله اقدامات حضرت رسول(ص) که مصداق بارز ابتکار عمل و انعطاف‏پذیرى در اتخاذ شیوه و استفاده از فرصت‏هاست، موضوع هجرت مى‏باشد.

    پیامبر، با ابتکار هجرت، به همه مبلّغان آموزش داد که چگونه از شرایط فشار و اختناق، راهى به چشم‏اندازهاى دعوت آزادانه بگشایند، نه آن که با ماندن در محیط فشار، راضى به رکود دعوت شوند.زمانى که همه عرصه‏ها بر پیغمبر تنگ شد و خود را بدون پشتوانه احساس کرد و دندان‏هاى اشراف قریش را تیزتر دید، با روشن بینى و مطالعه دقیق شرایط مکه و مناطق مجاور، چگونگى اجراى این شیوه را با احتیاط سنجید و در نهایت گروه نخست مهاجران را به حبشه فرستاد و پس از وفات خدیجه و ابوطالب، خود، سفرى هجرت‏وار به طایف کرد و از آن نتیجه‏اى نگرفت و حتى با دشوارى (با جوار یکى از مشرکان) به مکه بازگشت.حضرت مى‏خواست یاران او مدتى از آزار و استهزا و تعقیب قریش در امان باشند، تا شاید زمانى فرا برسد که عده مسلمانان بیشتر و براى اسلام و تبلیغ آن محیط امن ترى به‏وجود آید.(19)بر این اساس دو علت براى مهاجرت وجود داشته؛ یکى در امان بودن از خطر و دوم، امکان تبلیغ بیشتر.

    امّا برخى علت اصلى هجرت را عمدتاً دریافتن پایگاه جدیدى براى دعوت خلاصه کرده‏اند: هجرت پیامبر به مدینه، پس از زمینه‏سازى و آمادگى کامل و دقیق و در شرایطى بسیار حساس و تعیین کننده صورت گرفت، موقعیتى که هجرت را یکى از مراحل خط سیر دعوت الهى اسلام قرار داد.

    چه، عکس العمل ها و اقدامات قریش در مکه، عملاً به رکود نسبى دعوت اسلامى انجامیده بود، هرچند افرادى، پیوسته وارد اسلام مى‏شدند.(20)سید قطب بر این عامل بسیار تأکید دارد که ادامه مى‏دهد: بدین ترتیب، رسول‏خدا پایگاهى دیگر غیر از مکه را نیاز داشت که حامى این اعتقاد و عاملى براى خروج از دوران بحران تبلیغ باشد و آزادى پیروان را تأمین نماید و این به نظر من، مهم‏ترین و نخستین عامل هجرت پیامبر بود.

    اینان، براى حفظ جانشان به هجرت نرفتند، بلکه براى ایجاد پایگاه و انتقال دعوت روانه شدند، چون همگى داراى قبیله و پشتوانه اجتماعى و حقوقى نیز بودند.(21)به هر حال، علت این هجرت هر چه بوده باشد، کارکرد تبلیغى آن غیر قابل اغماض و تأثیر آن در روند دعوت اجتناب ناپذیر است.

    رسول اکرم(ص) با این اقدام، گام‏هاى اولیه را براى گسترش دعوت به تمام مناطق با استوارى برداشت؛ مسلمانان مهاجر، پس از چند ماهى ترویج آیین مسلمانى، با شنیدن خبر دروغین سجده قریش و اسلام آوردن آنها بازگشتند، اما بنا به روایت واقدى؛پس از بازگشت، قریش برایشان بیشتر سخت گرفتند و خویشان ایشان، بر ایشان ظلم و ستم روا داشتند و مسلمانان آزار و سختى دیدند.

    پس حضرت رسول اجازه فرمود که براى بار دوم به حبشه مهاجرت کنند و این خروج دوم، پررنج‏تربود.(22)از همه مهم‏تر، هجرت آن حضرت به مدینه است.

    در هجرت به مدینه که در سال سیزدهم بعثت صورت گرفت، اولین نکته، انتخاب یثرب پس از بررسى و مطالعه دقیق است که بایستى در آن تمام ملاحظات اجتماعى و سیاسى در نظر گرفته شود.

    دیگر این که سبب اصلى هجرت، عدم امنیت براى ادامه دعوت، به ویژه به خطر افتادن جان پیامبر و مرکزیت دعوت با توطئه مردان قبایل مختلف مکه بوده است.

    اخذ بیعت از یاران چنان که قبلاً یادآور شدیم، پیامبر اسلام در موسم حج به نزد قبایل مختلف مى‏رفت و از آنها مى‏خواست به دعوت حق گرویده، از پرستش بت‏ها دست بردارند.

    در سال یازدهم بعثت، در همان موسم، شش یا هفت نفر از مدینه از قبیل خزرج در عقبه اولى واقع در منا با پیامبر ملاقات کردند و پس از شنیدن دعوت الهى، با توجه به سابقه ذهنى نسبت به ظهور پیامبر جدید که از زبان یهود مدینه شنیده بودند، آن را پذیرفتند.

    این عده در مدینه، آیین جدید را ترویج کردند، به طورى که خانه‏اى در مدینه نماند که از پیغمبر سخن به میان نیاید.

    در سال بعد، دوازده تن از مدینه که افراد سال قبل نیز در میان آنان بودند در همان عقبه اولى به زیارت پیامبر نایل شدند.

    اینان نیز که چند نفرشان از قبیله اوس بودند، بیعت کردند.

    این همان بیعت یا پیمان اول عقبه است.(23) اقدام مهم تبلیغى رسول‏خدا در این موقعیت، اعزام مصعب بن عمیر براى نمایندگى خود و آموزش دین و قرآن است که بهره‏بردارى مناسب از موقعیت را حکایت مى‏کند.مصعب، پس از تبلیغ مستمر و موفق خود، در موسم حج سال بعد، به همراه 75 نفر مسلمان مدنى به مکه آمد.

    آنان خواستار ملاقات با پیامبر و بیعت شدند.

    رسول‏خدا، وعده اواخر شب در جنب عقبه اولى را معین فرمود.

    در آن‏جا پس از گفت‏وگوهایى صمیمانه از آنان پیمان وفادارى و حمایت و تلاش در راه دعوت اسلام گرفت و به پیمان دوم عقبه و پیمان جنگ و پیکار (بیعهالحرب) شهرت یافت.(24)با اندک مطالعه و دقت در تاریخ اسلام روشن مى‏شود که این اقدامات و پیمان‏هاى متعاقب آن، تأثیر شگرفى در گسترش حساب شده دعوت و به‏ویژه فراهم شدن زمینه براى هجرت تاریخ‏ساز حضرت بر جاى نهاد.از سوى دیگر، با توجه به شرایط خاص اجتماعى عربستان واهمیت حلف و پیمان در میان عرب جاهلى به عنوان تنها عامل ثبات ومسالمت و ضامن همزیستى میان قبایل و تیره‏هاى مختلف، حساسیت و اهمیت این بیعت‏ها آشکارتر مى‏گردد.

    بخش دوم: مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت پاسخ آرام به شبهه‏ها و تهمت‏ها تاریخ اسلام بیانگر آن است که زشت‏ترین نوع برخورد از جانب مشرکان و سران قریش با پیامبر بزرگوار اسلام صورت گرفت و شخصیت بى نظیرش آماج تیرهاى تهمت و دشنه‏هاى دشنام کوردلان واقع گردید، اما پاسخ آن حضرت، پیوسته همراه با کرامت نفس و برخاسته از مجد و بزرگ‏منشى ویژه او بود.

    این خصلتى است که خداوند به سبب آن بر پیامبر منّت گذاشته است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؛ آیا ما به تو شرح صدر عطا نکردیم.

    نگاهى به مناظره و گفت‏وگوها و حوادث پیش آمده میان پیامبر و مخالفان، بویژه جریان مباهله و گفت‏وگو با یهود و نصارا وهمسخنى با برخى از اشراف قریش، حاکى از این معناست.

    به عنوان مثال، ابن هشام در سیره‏اش مى‏گوید:علما و احبار یهود، از پیامبر، بسیار پرسش‏هاى عیب جویانه و معاندانه مى‏کردند و شبهاتى به منظور خلط حق و باطل مطرح مى‏ساختند و پیامبر با راهنمایى قرآن، به طور کامل پاسخ آنها را مى‏داد، مؤمنان نیز مسایلى درباره حلال و حرام مى‏پرسیدند که پاسخ کافى داده مى‏شد.(25)همچنین در بحارالأنوار روایت شده است: زن ابولهب که عادت داشت خاشاک در راه پیغمبر بریزد و حطب بر دوش کشد (برخى مفهوم این عبارت را سخن چینى دانسته‏اند) پس از نزول سوره تبّت به مسجدالحرام آمد و دنبال پیامبر مى‏گشت تا پاسخش بگوید.

    اما او را نیافت.

    پیامبر آیه‏اى خواند و به واسطه آن از دید او پنهان شد.

    قرآن مى‏فرماید: وَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآن جَعَلْنا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً.(26)پس نزد ابوبکر ایستاد و گفت: یا ابابکر!

    شنیده‏ام دوستت مرا هجو کرده است...

    وحتى در جایى از اسماء بنت ابى بکر نقل شده چون این سوره فرود آمد، ام جمیل، زن ابولهب مى‏گفت: مُذَمَّماً اَبَیْنا وَدینَه قَلَیْنا وَ اَمْرَهُ عَصَیْنا، اما پیغمبر در پاسخ این همه سمپاشى و تبلیغات سوء فرمود: خدا (مکر اینان را) از من دور گرداند.

    اینها مذمت شده (مُذمَّم) را سرزنش مى‏کنند در حالى که من ستوده (محمد) هستم (یعنى خطاب آنها به من نیست و این برخورد از نوع وإذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً بود).(27) مؤلف کتاب الاحتجاج نیز در ضمن نقل یکى از مناظره‏هاى پیامبر با مشرکان به نقل از امام حسن عسکرى(ع) چنین مى‏نویسد: سپس رسول‏خدا در پاسخ شبهه‏ها وتهمت‏هاى عبدالله بن ابى اُمیّه مخزومى فرمود: مرونت و آسان‏گیرى در مسایل شخصى در بحث شیوه سازش‏ناپذیرى پیامبر در اصول، به این شیوه نیز اشاره شد.

    پیامبر(ص) در زندگى فردى، معاشرت‏ها و برخوردهاى خود با دیگران، به سادگى از آنچه در اختیار داشت مى‏گذشت و هرگز درباره دیگران سختگیرى نمى‏کرد، به طورى که برخى نویسندگان تسامح و نرمش اخلاقى را یکى از اصول و محورهاى حاکم بر شیوه‏هاى دعوت و زندگى او شمرده‏اند.(29)استاد شهید مرتضى مطهرى مى‏گوید: از لحاظ معاشرت‏هاى فردى، از انس بن مالک روایت شده که یا عثمان، لم یُرسِلْنى اللهُ تعالى بالرُهبانیه ولکن بَعَثَنى بالحَنِیفِیّه السَهْلَه السَمْحَه؛(34) اى عثمان، خداوند متعال مرا با رهبانیت نفرستاده بلکه مرا به شریعت و دین حنیف و آسان و با گذشت مبعوث کرده است.

    از دیگر صفات بارز آن حضرت که از مدارا و نرمخویى او سرچشمه مى‏گیرد در عبارت زیر به چشم مى‏خورد: خدا مرا براى تبلیغ فرستاده نه براى سرزنش و عتاب و عیبجویى.

    و در جایى خود را مانند پدر براى امتش قلمداد مى‏کند: إنّما أنا لکم مثلُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ؛(36) همانا من براى شما چون پدر براى فرزندان هستم.

    روشن است که چنین خصلت‏هایى، تا چه اندازه در نرم کردن دل مخاطبان و قبول دعوت مؤثر و نافذ خواهد بود.

    اگر این رفق و مدارا نبود احساسات دل‏ها پیرامون او گرد نمى‏آمدند و اگر این بردبارى و حلم زایدالوصف و رعایت عواطف و صمیمیت و تواضع با مردم نبود هرگز این تأثیر در نفوس امکان‏پذیر نمى‏گشت و جان‏هاى آدمیان با او همراه و پذیراى وحى الهى نمى‏شدند.(37) ارتباط صمیمى با همگان رفتار پیامبر با مردم، اعم از مؤمن و کافر از موضع شفقت و مهرورزى و دوستى خالصانه بود.

    او مشرکان را به مثابه بیمارانى مى‏نگریست که نیازمند پرستارى دلسوز براى معالجه و مداوایند؛ طبیبى که دردشان بشناسد و مرهمى بر آن بنهد، در نظر او مؤمنان نیز همواره محتاج مراقبت حکیمانه به منظور رشد ایمان و سلوکشان مى‏باشند.

    بدین جهت، پیامبر در صدد ایجاد ارتباط صمیمى و طرح دوستى خالصانه باآنان بود؛ شفقت بر منحرفان در جهت نرم کردن دل و آماده کردن آنان براى پذیرش دعوت و دوستى عمیق بامؤمنان با هدف تخلّق بیش از پیش آنان به فضایل اعتقادى و اخلاقى.تردیدى نیست که این شیوه مبتنى بر اصولى پذیرفته شده در روان‏شناسى و علم تربیت است.

    هرگاه دل انسان به صاحب عقیده و مرامى مایل گشت و الفت و تعلّق باطنى میان آن دو برقرار شد، پذیرش عقیده به آسانى صورت مى‏گیرد، برخلاف آن که میان دو طرف، نفرت و شقاق باشد.نمونه ارتباط صمیمى با مشرکان را در داستان عدّاس، غلام شیبه و عتبه شاهدیم؛ وقتى‏پیامبر از اسلام آوردن قبیله ثقیف ناامید شد و به حال نومیدى به خدا پناه آورد و عتبه‏وشیبه او را دیدند و به غلام نصرانى خود، عدّاس گفتند که از او پذیرایى کند.

    مطابق نقل ابن‏هشام:عدّاس چنان کرد و طبقى از انگور پیش رسول‏خدا آورد.

    پیامبر چون بر آن خوردنى دست گذاشت، بسم‏الله گفت.

    عدّاس نگاهى به پیامبر کرد و گفت: به خدا سوگند؛ کسى در این سرزمین چنین کلامى نمى‏گوید.

    پیامبر(ص) فرمود: روایت زیر در کیفیت برقرارى ارتباط صمیمى مؤمنان با پیامبر بس گویاست:از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: رسول‏خدا نگاه‏هاى خود را به تساوى میان اطرافیان تقسیم مى‏کرد.

    او هیچ‏گاه پاى خود را پیش یارانش دراز نکرد و چون مردى از اصحاب با او مصافحه مى‏نمود، پیامبر قبل از او دستش را عقب نمى‏کشید.

    و چون به این موضوع پى بردند، هنگام مصافحه، دستش را کمى مایل مى‏کرد، پس آن مرد، دستش را کنار مى‏کشید.(39)همچنین از على(ع) روایت شده است:رسول‏خدا(ص)، هر گاه کسى را افسرده مى‏دید با خوشرویى و مزاح او را شادمان مى‏ساخت و مى‏فرمود: او نرمخوترین و در معاشرت بزرگوارترین مردم بود.

    سرانجام، نتیجه آن بود که (عادت پیغمبر چنین بود که) مریض را عیادت مى‏کرد و جنازه را مشایعت مى‏نمود و دعوت برده را اجابت مى‏کرد.(43)در روایت و کانَ رسولُ اللهِ(ص) ...

    یُؤَلِّفُهم و لا یُنَفِّرُهم؛ رسول‏خدا با مردم انس مى‏گرفت و آنان را از خود دور نمى‏ساخت.(44) و طبق بیان زیر بر این روش تأکید فراوان داشت: المؤمنُ مألفهٌ و لا خیرَ فیمن لا یَألَف و لا یُؤلَف (مؤمن، الفت گیر است و کسى که الفت نگیرد و کسى نیز با او مأنوس نشود، خیرى ندارد.)؛(45) چرا که هر مؤمن مأمور ترویج ایمان است و این مهم نیازمند الفت و انس با انسان‏هاست.

    تحمل ایذاى مشرکان و حتى مسلمانان دعوت الهى مأموریتى سخت است که جز شکیبایان و سخت جانان از عهده آن برنمى‏آیند و دشوارى‏هایش را برنمى‏تابند.

    صرف نظر از عناد و لجاجت و حق‏ناپذیرى برخى، آنچه بیش از همه باعث دشوارى کار مى‏گردد ایذاءها و استهزاءهاى مخاطبان دربرابر صاحب دعوت است.

    پیامبر گرامى، از آنجا که در تبلیغ دین خدا بیان جامع و کلام آخر را مى‏گفت، بیشترین آزارها را نیز تحمل کرد تا آن‏که این جمله‏ها بر او نازل شد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ‏(46) و خود در عکس العمل نسبت به آزارها گفت: ما اُوذِىَ نبىٌ مِثلَ ما اُوذیتُ، هیچ پیامبرى به اندازه من در راه دعوت مورد آزار قرار نگرفت.

    نیز در پایان چند روایت بازگو کننده شیوه تبلیغى رسول‏خدا، بدگوئیها و دشنام‏هاى ابولهب و دیگر سران معاند قریش ذکر شده است: از جمله این‏که وقتى رسول‏خدا به قبایل مراجعه مى‏کرد و جمله مشهور قُولُوا لا إلهَ إلّا اللّه تُفْلِحُوا و پیامهاى دیگر تبلیغى را ابلاغ مى‏فرمود، ابولهب بلافاصله مى‏گفت: از او پیروى نکنید که صابئى و دروغگوست.

    در نتیجه به بدترین شکل، درخواست پیغمبر را رد مى‏کردند و او را مورد اذیت قرار مى‏دادند و مى‏گفتند: خانواده و قبیله تو، تورا بهتر مى‏شناسند که از تو پیروى نمى‏کنند.

    این چنین با او مجادله مى‏کردند و او به‏نرمى پاسخشان مى‏داد و به دین خدا فرا مى‏خواند ودر نهایت (با دلسوزى تمام) مى‏گفت: اللهمَّ لَو شِئتَ لمْ یَکونُوا کَذلکَ، خدایا اگر تو بخواهى، اینان تغییر خواهندکرد.»(47) در میان صف مسلمانان نیز گروهى بیمار دل که ایمان در دلشان رسوخ نکرده بود، پیامبر را آزار مى‏دادند: وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛(48) و ازایشان کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گویند: او زود باور است.

    بگو: گوش خوبى براى شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن‏] مؤمنان را باور مى‏کند و براى کسانى از شما که ایمان آورده‏اند رحمتى است و کسانى که پیامبر را آزار مى‏دهند عذابى دردناک دارند.جالب این است که این آزار دربرابر لطف و رحمت و عنایت بى‏شایبه پیامبر به آنهاست، چه، او را اُذُن (گوش، خوش باور، زودباور) مى‏خواندند؛ زیرا با نهایت عطوفت و مهربانى سخنان آنها را مى‏شنید و حمل بر صحت مى‏کرد.

    آیه دیگر نیز بر ایذاى برخى از مسلمانان نسبت به پیامبر اشعار دارد: إنّ الَّذِین یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه لَعَنَهُمُ اللّهُ فِى الدُّنیا وَالْآخِرَهِ وَأعدّلَهُم عَذاباً مُهِیناً؛(49) بى گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت‏کرده و برایشان عذابى خفت آور آماده ساخته است.

    بخش سوم: ابراز محبت و جلب اعتماد اعطاى بخشش و هدیه به افراد و قبایل در جملاتى که از امیرمؤمنان(ع) در توصیف فضایل رسول‏خدا نقل شده، نخستین وصف، اشاره به جود آن حضرت است:کان إذا وَصَفَ رسولَ الله قال: کان أجودَ الناس کَفّاً؛(50)چون رسول‏خدا را وصف مى‏کرد مى‏گفت: او سخاوتمندترین مردمان بود.

    در راه دعوت اسلامى، یکى از راه‏هاى نفوذ در جان مخاطبان و به‏دست آوردن دل آنان، بخشش مالى بوده است، بنا به نقل کتب سیره، پیامبر به وفد بنى‏تمیم که براى اظهار مسلمانى به حضورش شرفیاب شدند جوایز نیکویى اهدا کرد.

    همچنین عطایاى ارزشمندى مانند طلا، نقره، آب و زمین به وفدهاى جرش، همدان، سلامان، و وفد طىّ که براى ملاقات و استماع دعوت پیامبر آمده بودند اهدا گردید.(51)درباره هیأت‏هاى اعزامى بنى‏حارث و بنى‏سعد بن بکر نیز گفته‏اند که چون به حضور پیامبر رسیدند پیامبر با پذیرایى و استقبال گرم از آنها، به درخواست‏هایشان پاسخ مثبت داد و حتى با هدیه و صله‏اى ایشان را بدرقه نمود و جملگى با اسلام از پیامبر جدا شدند.(52) خوش‏بینى به مؤمنان بر اساس آیه کریمه یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ‏(53) (اى ایمان آوردگان از بسیارى از گمان‏ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها گناه است) مبلّغ هوشیار نمى‏تواند در ارتباط متقابل با مخاطبان، راه بدبینى بپیماید.

    از سویى، اگر اعتماد آنان را طالب‏است، خود نیز ناگزیر از اعتماد به آنهاست.

    پیامبر(ص) با عنایت به کرامت وعزتى که براى آدمى به‏ویژه مؤمن قایل بود هرگز با چشم بدبینى و سوءظن به گفتار و کردارشان نمى‏نگریست و حتى‏الامکان حمل بر صحت مى‏نمود؛ به‏گونه‏اى که حتى برخى ظاهربینان، این صفت را ناشى از غفلت یا بى تفاوتى او پنداشتند؛ مى‏گفتند او مانند گوش است؛ مى‏شنودو باور مى‏کند و عکس‏العملى ابراز نمى‏دارد.

    در سیره ابن هشام، ماجرا این‏گونه ذکرشده است: پیامبر در حسن ظن به اصحاب و تصدیق خوش‏بینانه کلامشان اصرار داشت، که گاهى دشمنان ومنافقان، آن را دستاویزى براى کاستن منزلت پیامبر قرار مى‏دادند؛ نبتل بن حارث از منافقانى بود که گاهى با پیامبر گفت و شنودى داشت.

    اوست که به منافقان گفت: پیامبر این حاوى درس بزرگى براى مبلّغان و مربیان جوامع است که به مخاطبان خویش، بدبینانه ننگرند و به این سخن امیر مؤمنان، که ترجمان کامل سیره پیامبر و قاعده اساسى در دعوت دینى است توجه نمایند:ضَع أمر أخیک على أحسنه حتّى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنّنّ بکلمه خرجت من أخیک سوءاً و أنت تجد لها فى الخیر محملاً؛(55)کار برادر دینى‏ات را به بهترین وجه حمل کن تا آن‏جا که ظن غالب براى تو پیدا شود، ونسبت به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید تا وقتى که مى‏توانى محمل خوبى براى آن بیابى، گمان بدنبر.

    عفو و گذشت زاید الوصف اگر انتقام، حالت انبساط و تشفّى خاطر زودگذرى فراهم مى‏سازد، عفو و گذشت، شادمانى و انبساط روحى طولانى ترى حاصل مى‏کند، به علاوه این که کرامت و بزرگوارى عفوکننده را همواره در ذهن مخاطبان تداعى مى‏کند.

    رسول‏خدا(ص) در عرصه تبلیغ و در برخورد با اصرار مشرکان بر شرک و کفر، نه تنها عفو و گذشت در پیش مى‏گرفت، بلکه با ارشاد الهى براى آنان استغفار نیز مى‏کرد وهدایتشان را از خداوند مى‏طلبید.وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غلِیظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضُّوا من حَولِکَ فَاعْفُ عَنهُمْ واستغفِرْ لَهم...؛(56) و اگر تند خو و سخت دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.

    پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه....

    ابن اسحاق نقل مى‏کند که روز فتح مکه، سعد بن عباده» چنین رجز مى‏خواند: الیومُ یَومُ المَلْحَمَهِ، اَلْیَوم تُسْتَحَلُّ الْحُرمَهُ (امروز روز کشتار و انتقام است، امروز روز شکستن حرمت‏هاست)...

    پیامبر على بن ابى‏طالب را مأمور کرد تا پرچم را از او بگیرد و فرمود: اَلیَوم یَومُ المَرْحَمَهِ (امروز روز رحمت و مهربانى است) و فرمود: اى قریشیان!

    تصور مى‏کنید من با شما چه رفتارى مى‏کنم؟

    گفتند: رفتار نیکو، چون تو برادر کریم و برادرزاده بزرگوار ما هستى.

    فرمود: اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاءُ (بروید که همه تان آزادید.).(57)نیز گفته‏اند که رسول‏خدا فرمود: من همان سخن را مى‏گویم که یوسف به برادرانش گفت: لا تَثریبَ علیکم الْیَومَ یَغفِرُ اللهُ لکم و هو ارحمُ الراحِمینَ‏(58) (سرزنشى بر شما نیست امروز.

    خدا شما را مى‏آمرزد، که او مهربانترین مهربانان است.)نمونه دیگر رفتار کرامت آمیز و عفو رسول‏خدا در برخورد با عکرمهبن ابى جهل» مشهود است.

    مطابق نقل سفینهالبحار، وى یکى از چهار نفرى بود که پیامبر در فتح مکه خونشان را به سبب جنایت‏هاى بى‏شمارشان مباح دانسته بود.

    عکرمه پس از فرار به بیابان و دریا، پس از مدتى بازگشت و اسلام آورد و بیعت کرد.

    پیامبر او را در آغوش گرفت و فرمود: سوار مهاجر خوش آمد.

    مسلمانان گفتند: این پسر دشمن خدا ابو جهل است.

    او به پیامبر شکایت آورد و پیامبر آنان را منع کرد و سپس او را عامل زکات‏هاى قبایل هوازن نیز قرارداد.(59)عبدالله بن الزبعرى السهمى، شاعر معروف قریش، که جسارت‏ها و دشنام‏هاى بدى نثار پیامبر و مسلمانان کرده بود، هنگام فتح مکه گریخت و پس از چندى آمد و عذرخواهى کرد و اشعارى در این زمینه سرود.

    حضرت عذرش پذیرفت و او مسلمان شد.

    از جمله اشعار او این بیت بود: فَاغْفِرْ فِداً لکَ والِدَىَّ کِلاهُما زَلَلى فَإنَّکَ راحِمٌ مَرْحُومٌ‏(60) پس پدر و مادرم به فداى تو باد، از خطایم درگذر که تو مهربان و صاحب مرحمتى!

    درضمن بیانات مبسوط حضرت امیر(ع) در پاسخ پرسش فرزندش امام‏حسین(ع) درباره سیر حضرت رسول، این جملات به چشم مى‏خورد: رسول‏خدا بر اسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار شکیبا بود، تا آن‏جا که اصحاب در صدد برخورد با آن شخص مى‏شدند و (آن حضرت) مى‏فرمود: مشورت با مؤمنان رایزنى و مشورت با افراد، از راه‏هاى مؤثر جلب اعتماد و باعث پیشرفت امور به‏نحو مطلوب مى‏گردد.

    هرچند همه مؤمنان، موظف به اطاعت محض از رسول‏خدا و کنارنهادن دیدگاه‏هاى خود به هنگام اظهار نظر پیامبر بودند، اما شیوه ایشان در ابعاد مختلف زندگى، به‏ویژه در جنگ‏ها، رجوع به کارشناسان و افراد خبره بود.

    این باعث مى‏شد، مؤمنان خود را شریک دعوت بدانند و براى به هدف رسیدن آن تلاش خالصانه‏ترى به عمل آورند.

    وحى الهى نیز به او سفارش مى‏کرد: وشاوِرْهُم فِى الأمر فإذا عزمتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّه.(62)از حضرت رضا(ع) نقل شده که درباره سیره پیامبر(ص) فرمود:إنّ رَسولَ الله کان یَستشیر أصحابه ثمّ یعزم على ما یرید؛(63)رسول‏خدا با یارانش درباره قضایا مشورت مى‏فرمود و آن‏گاه تصمیم‏نهایى را مى‏گرفت.

    از نمونه‏هاى برجسته مشورت پیامبر، جنگ بدر است که آن حضرت در اصل جنگ، تعیین موضع نبرد و موضوع اسیران، با یاران خود مشورت کرد.

    نتیجه آن شد که ابتدا عده‏اى از جنگ شانه خالى کردند و گروه بیشترى تبعیت و آمادگى کامل خود را اعلام نمودند و گفتند: ما سخنى را که بنى‏اسراییل به موسى گفتند به تو نمى‏گوییم (اذْهَبْ أنت و ربّکَ فَقاتِلا إنّاههنا قاعِدُون) بلکه مى‏گوییم تو و پروردگارت بجنگید و ما هم همراه شما مى‏جنگیم.

    در این ماجرا، رسول‏خدا چند بار مشورت یاران را طلبید و فرمود: أشیروا عَلَیَّ أیّها الناس (رأى خود را به من بگویید).

    انصار نیز در پاسخ از زبان سعدبن معاذ، اظهار اطاعت کردند و آمادگى خود را براى جنگ اعلام داشتند.

    پیامبر پس از این مشورت‏ها عزم خود را جزم و تصمیم نهایى را گرفت و فرمود: به‏راه افتید.

    مژده باد شما را، که خداوند وعده پیروزى بر قریش یا تصاحب کاروان را داده است.» و حرکت را آغاز کرد.(64)در نبرد احد نیز، رسول اکرم با اصحاب خود به رایزنى پرداخت و در خصوص شیوه مقابله با دشمن به گفت‏وگو نشست.

    فرمود: أَشیروا عَلَىَّ (دیدگاه‏هاى مشورتى خود را براى من بازگویید.) عبدالله بن اُبىّ پیشنهاد کرد که در شهر بمانند و با دشمن روبه‏رو شوند.

    جوانان نورس و برخى از رجال بزرگ اسلام، از جمله حمزه و سعدبن عباده به پیکار در خارج شهر نظر داشتند.

    گفتند: اى رسول‏خدا مى‏ترسیم دشمن گمان‏کند ما از ترس مقابله با آنها از شهر خارج نشده‏ایم و این موجب جرأت و گستاخى آنها بر ما بشود.

    آن‏گاه خود را خواستار اِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» شهادت یا پیروزى معرفى کردند.

    سرانجام، پیامبر بر اساس رأى اکثریت، عزم پیکار در بیرون شهر فرمود و لباس رزم پوشید.(65)این‏گونه مشورت کردن، خط مشى آن حضرت بود، چنان که در نبرد احزاب نیز با اصحاب خود مشورت کرد.

    در پیکارهاى بنى‏قریظه و بنى‏نضیر که از یهود مدینه بودند نیز چنین کرد.

    همچنین در روز حدیبیه و در فتح مکه، زمانى که شنید ابو سفیان مى‏آید و در غزوه طایف، پس از محاصره آنها و در غزوه تبوک، با اصحاب خود مشورت کرد.(66)مشورت پیامبر با یاران تنها به مسایل جنگ منحصر نبوده، بلکه در سایر امور مثل قضایاى خانوادگى و اجتماعى و نیز تعیین افراد اعزامى براى اداره مناطق و مأموریت‏هاى دیگر نیز بوده است.(67)رسول گرامى (ص)، علاوه بر آن که خود اهل مشورت بود، دیگران را نیز توصیه مى‏فرمود که به سیره او تأسّى جسته و تنها به رأى و نظر خویش اعتماد نکنند و به رایزنى با دیگران و جلب دیدگاه‏هاى آنان همت گمارند؛ هنگامى که على(ع) را به یمن اعزام نمود فرمود: یا عَلیُّ...

    و لا نَدَمَ مَن اِسْتَشارَ(68) (پشیمان نشد آن کس که مشورت کرد).باید توجه داشت که قلمرو مشورت پیامبر، امور و مسایلى است که اوامر و نواهى صریح خدا و رسول بدان تعلق نگرفته باشد، اما در آن‏جا که حکم و قضاى الهى و یا مشیت نبوى صادر گردیده است، جایى براى اظهار نظر مؤمنان نیست.

    چه، خداى تعالى فرمود:وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ.(69) ترویج فرهنگ اخوت جامعه اسلامى به مثابه پیکرى واحد، نیازمند پیوند و همبستگى احزاب و عناصر خود است و هر چه این همبستگى و اخوت ایمانى فزونى یابد، امکان تحقق فضایل بیشترى در میان مردم میسّر مى‏گردد؛ زیرا بسیارى از قوانین اخلاقى اسلام در اجتماع به منصه ظهور مى‏رسد.

    این عقد اخوت در میان مردمى که پیوسته در آتش رقابت‏هاى قبیلگى و چشم و همچشمى‏هاى طایفه‏اى و تعصبات خونى و نژادى مى‏سوختند، تحولى شگرف برپاکرد و برادرى و همبستگى اسلامى را جایگزین عوامل جدایى و تفرقه نمود.

    مواسات و کمک به هر نحو ممکن پیامبر(ص)، در سیره تبلیغى خود، جایگاه ویژه‏اى براى انجام دادن امور خلایق و برآوردن نیازهاى آنان معتقد بود و بر اساس مواسات اسلامى، صمیمانه در خوشى و ناخوشى، شدت و فرج، راحت و غم مردم با ایشان همراهى و همدردى مى‏کرد و از هیچ کمکى به مؤمنان دریغ نمى‏فرمود، در معانى الاخبار آمده‏است:مَن سألَهُ حاجهً لم یَرْجِع إلّا بِها أو بمیسورٍ من القولِ؛(76)هر کس از او حاجتى خواست، از محضر او بازنگشت مگر با حاجت برآورده و یا سخن و پاسخى نیکو.

    او حتى در حال نماز، حاجت نیازمندان را در نظر داشت؛رسول‏خدا(ص) هرگاه در حال نماز بود و کسى در کنار او مى‏نشست، نماز را کوتاه‏مى‏کرد و به او مى‏گفت: حاجتى دارى؟

    پس چون نیاز او را برآورده مى‏کرد به نماز بازمى‏گشت.(77)نیز از امام صادق(ع) نقل شده است که؛

  • فهرست
    عنوان صفحه
    بخش اول : مرحله‏بندى تبلیغ وبهره‏بردارى از فرصت‏ها و موقعیت‏ها..............................................3
    فصل اول: زمان‏بندى مراحل مختلف دعوت....................................................................................4
    1.دعوت مخفى و انفرادى. ............................................................................................................4
    2. مرحله انذار عشیره با نزول آیه أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ. .................................................................5
    3. مرحله دعوت آشکار و همگانى....................................................................................................5
    فصل دوم: شروع دعوت از خانواده و نزدیکان.................................................................................6
    فصل سوم: گسترش دعوت بر اساس شرایط......................................................................................7
    فصل چهارم: بر پا نمودن پایگاه‏هاى تبلیغى.....................................................................................9
    فصل پنجم: هجرت.......................................................................................................................10
    فصل ششم: اخذ بیعت از یاران.......................................................................................................11
    بخش دوم : مدارا و نرمش در برخورد و معاشرت.........................................................................13
    فصل اول:پاسخ آرام به شبهه‏ها و تهمت‏ها.....................................................................................14
    فصل دوم: مرونت و آسان‏گیرى در مسایل شخصى.......................................................................15
    فصل سوم:ارتباط صمیمى با همگان.............................................................................................17
    فصل چهارم: تحمل ایذاى مشرکان و حتى مسلمانان....................................................................19
    بخش سوم: ابراز محبت و جلب اعتماد.................................................................................21
    فصل اول: اعطاى بخشش و هدیه به افراد و قبایل...................................................................22
    فصل دوم: خوش‏بینى به مؤمنان.............................................................................................22
    فصل سوم: عفو و گذشت زاید الوصف..................................................................................23
    فصل چهارم: مشورت با مؤمنان.............................................................................................25
    فصل پنجم: ترویج فرهنگ اخوت.........................................................................................27
    فصل ششم: مواسات و کمک به هر نحو ممکن.......................................................................28
    بخش چهارم: هماهنگى با مخاطبان در معیشت...................................................................29
    فصل اول: ساده زیستى......................................................................................................30
    فصل دوم: پرهیز از تکلّف و تشریفات..................................................................................30
    بخش پنجم: ادب و احترام وافر دربرابر مردم...................................................................32
    فصل اول: احترام به کودکان............................................................................................33
    فصل اول: احترام به همه اقشار و طبقات............................................................................34
    پی نوشت ها....................................................................................................................35
    منابع وماخذ.....................................................................................................................41

مدیریت اجرا و نگهداری سیستم های آبیاری پیشگفتار: هدف از نگارش کتاب حاضر آن است که با توضیح کامل مراحل مختلف یک طرح، به گردانندگان تشکل های گروهی در زمینه‌ی اجرای وظایف محوله، کمک شود. الف) طرح توسعه: طرح توسعه شامل مراحل زیر است: تهیه و جمع آوری اطلاعات فرایند برنامه ریزی و طراحی تشکیل گروه تجهیز گروه و سرانجام امور تکمیلی. هر یک از مراحل فوق به زیر شاخه هایی تقسیم می شوند. ...

سازمان توسعه تجارت ایران در سال 1383 بر اساس تصویب نامه شماره 30765/ت 31056ه مورخ 11/4/83 هیات وزیران از ادغام مرکز توسعه صادرات ایران و مرکز تهیه و توزیع کالا تشکیل گردید. اهداف سازمان توسعه تجارت خارجی، بازاریابی، تبلیغ و گسترش بازارهای جهانی کالا و خدمات صادراتی کشور، فراهم آوردن موجبات توسعه بنگاههای تجاری و افزایش توانمندی آنها بمنظور توسعه صادرات غیر نفتی و بهبود تراز ...

دوران‌های رکود اقتصادی فشار فزاینده ای به سازمانهای فروش وارد می‌آورند و همینطور که مشتریان از خرج [و خرید] خود می زنند معاملات کمتری دیده شده و ابعاد خرید [هم] کوچکتر است. تصمیم به خرید مشتری که با احتیاط پر زحمتی همراه است منجر به چرخه های فروش طولانی تر و مخارج بالاتر فروش می شود. درحالیکه بازیگران شکل تهاجمی تری به خود گرفته و برای یک رشته واحد معاملات خرد از هم سبقت جویی ...

گرچه برگزاري مسابقه هاي قهرماني مستلزم کار و تلاش زياد و حل مشکلات گوناگوني است که دراين راستا براي اسان ميزبان وجود دارد. اما، با اين حال در مقايسه با مزايايي که سازماندهي مسابقه ها به ارمغان مي آورد اين تلاشها و مشکلات بسيار ناچيز جلوه مي نما

طرح هاي دفاعه ضد موشکي آمريکابراي بازار دهه 1950 و در دوران رياستجمهوري آيزنها و رئيس جمهور پيشين اين کشور آغاز شد. در آن زمان طرح دفاع ضدموشکي آمريکا به «نايک زئوس» شهرت داشت. جنگ ستارگان Star war پس از آن رونالد ريگان رئيس جمهور اسبق آمريکا در سال

فرانس بکن باير،قيصر فوتبال جهان، به گونه کنايه اميزي از تيم هاي افريقايي و اسيايي به دليل عدم بهره گيري از يک متخصص روان شناسي ورزشي در اردوي تيم هاي فوتبال انتقاد ميکند.)وردساکر 2006 او معتقد است بعضي از تيم ها صرف حضور در جام جهاني کعبه امال خو

تجارت الکترونيکي جابه جايي همه داده هاي بازرگاني ميان خريدار، فروشنده و ديگر سازمانها به کمک فناوري اطلاعات است. تجارت الکترونيکي فعاليتهاي بازرگاني است که به روش ديجيتالي و از راه شبکه‌هاي رايانه‌اي انجام مي‌گيرد. امروزه بسياري از داد و

تاریخچه ورزش اصل ورزش را از یونان دانسته اند که به منظور چابکی بدن و ایجاد قوّت انجام می یافت و پاروزنی، بوکس ، کشتی ، شنا ، شمشیرزنی ، تیراندازی ، اسکی و ورزش هایی چون بیس بال ، سافت بال و بسکتبال و انواع فوتبال و چوگان بازی ، والیبال ، گلف ، انواع تنیس ، شنا ، پرتاب وزنه و جزو ورزش محسوب می شوند. اولین ملتی که ژیمناستیک را بنیان و آن را نام نهاده اند ، یونانیان قدیم می باشند، ...

حکما گفته اند که ابزار حق شناسي و تکريم درباره بزرگان نشانه نجابت و بزرگي است. اين مسئله نه تنها در روابط افراد با يکديگر بلکه در زندگي اجتماعي ملت ها نيز حقيقت و اهميت دارد و بقدر حفظ آثار عتيقه و صنايع ظريفه جالب دقت است. اظهار قدرداني و حرمت در ح

ولادت و تحصیلات شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول