دانلود مقاله معراج

Word 62 KB 15734 13
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • توضیح علمی معراج چیست؟


    (طبق روایات تذکره نویسان مسلمان) معراج در ماه رجب که هفتمین ماه عربی (ماه قمری) میباشد صورت گرفت و شبی که محمد بآسمان رفت شب بیست و هفتم آن ماه بود.
    طبق روایات مسلمین مسافرت آسمانی محمد (ص) موسوم به معراج دو مرحله داشت مرحله اول عبارت بود از مسافرت محمد از مکه به (بیت المقدس) و مرحله دوم را مسافرت از بیت المقدس بآسمان تشکیل میداد.
    تذکره نویسان مسلمان قسمتی از وقایع آن شب را از زبان خود محمد (ص) نق میکنند بدین شکل:
    محمد (ص) میگوید آن شب من در مکه خوابیده بودم و هنوز تصمیم مربوط بطرد من بموقع اجرا گذاشته نشده بود و دیدم که سقف خانه شکافت و جبرئیل از آن جا وارد گردید.
    جبرئیل سینه ام را شکافت و بعد با آب زمزم آن را شست و سپس ابریقی آورد که پر از (حکمت) بود و آنچه در ابریق وجود داشت در شکاف سینه ام ریخت و شکافت سینه ام را بست و دستم را گرفت و گفت برخیز و مرا سوار براق (اسب بالدار) کرد.
    اسب بالدار که محمد در آن شب بر آن سوار شد مرکبی بود حد فاصل بین اسب و استر و دارای صورتی چون صورت زن و با سرعت برق حرکت می کرد و وقتی محمد (ص) سوار بر آن اسب شد حالی داشت بین بیداری و خواب.


    محمد بعد از اینکه سوار بر (براق) شد براه افتاد و بدواً در شهر (حبرون) توقف کرد زیرا قبر ابراهیم آنجا بود و (محمد) بر سر قبر وی دعا خواند.
    سپس پیغمبر اسلام سوار شد و براه افتاد و مرتبه ای دیگر در (بیت اللحم) که محل تولد مسیح است توقف کرد و آنجا نیز دعا خواند و آنگاه سوار بر (براق) راه بیت المقدس را پیش گرفت و وارد (مسجدالاقصی) گردید.
    در آنجا قسمت اول سفر محمد (ص) یعنی مسافرت خاکی در آن شب خاتمه یافت و قسمت دوم یا مسافرت آسمانی از مسجدالاقصی واقع در (بیت المقدس) شروع شد.
    قبل از اینکه محمد در آن شب بطرف آسمان حرکت کند اثر پای خود را روی (قبه الصخره) یعنی (گنبد سنگی) واقع در بیت المقدس باقی گذاشت همچنان که (ابراهیم) در زمان حیات اثر پای خود را روی (مقام ابراهیم) باقی نهاد.
    قبل از اینکه محمد در آن شب بطرف آسمان حرکت کند اثر پای خود را روی (قبه الصخره) یعنی (گنبد سنگی) واقع در بیت المقدس باقی گذاشت همچنان که (ابراهیم) در زمان حیات اثر پای خود را روی (مقام ابراهیم) باقی نهاد.

    محمد (ص) سوار بر (براق) از زمین راه آسمان را پیش گرفت و وارد آسمان ماه که آسمان اول و از تمام آسمان ها بزمین نزدیک تر می باشد شد.

    در آن جا محمد (ص) حضرت (آدم) را یافت و مشاهده کرد که آدم بین دو گروه از آدمیان قرار گرفته است که بتازگی از زمین آمده اند و بعضی از آنها طرف راست هستند و برخی در طرف چپ.

    آنهائی که در طرف راست (آدم) بودند کسانی محسوب میشدند که میباید به بهشت بروند و کسانی که در طرف چپ (آدم) قرار داشتند میباید راه جهنم را در پیش بگیرند.

    (آدم) چون انسان است وقتی دسته اول را میدید تبسم میکرد و از مشاهده دسته دوم میگریست زیرا (آدم) پدر تمام افراد بشر میباشد و مانند یک پدر از خوشحالی فرزندان خود مسرور و از بدبختی آنان متأثر می شود.

    محمد از آسمان اول گذشت و بآسمان دوم رفت و در آنجا عیسی و (یوحنا) را دید و سپس راه آسمان سوم را در پیش گرفت و مشاهده کرد که (یوسف) آنجاست.

    محمد در آسمان چهارم (ادریس) و در آسمان پنجم (هارون) و در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم که بلندتر از آن آسمانی وجود ندارد (ابراهیم) را یافت.

    ابراهیم در آسمان هفتم بدیوار خانه ای که معلوم شد خانه فرشتگان است تکیه داده بود و معلوم شد که نقشه ساختمان آن خانه فرقی با نقشه ساختمان خانه کعبه ندارد.

    بعد از آسمان هفتم منطقه ای قرار گرفته که مانند منطقه اطراف خانه کعبه (حرم) است و در انتهای حرم (سدره المنتهی) قرار گرفته و آن درختی است که بعد از مجهول مطلق واقع شده و هیچکس نمیداند که پس از آن وضع ملکوت چگونه است.

    در آنجا پیغمبر بقدری بخداوند نزدیک شد که صدای قلم خداوند را می شنید و می فهمید که خدا مشغول نگاهداری حساب افراد بشر میباشد ولی با اینکه صدای قلم خداوند را می شنید وی را نمی دید زیرا هیچ کس نمی تواند خداوند را ببیند ولو پیغمبر باشد.

    وقتی پیغمبر اسلام میخواست بآسمان برود دید در آسمان اول یا آسمان ماه عده ای از فرشتگان که نگهبان بودند هویت اشخاص را وارسی می کردند تا اینکه بدانند چه کسانی عازم آسمان هستند.

    با اینکه محمد (ص) پیغمبر بود نمی توانست مستقیم صدای خداوند را بشنود و صدای او بوسیله جبرئیل بگوشش میرسید زیرا هیچ گوش ولو گوش پیغمبر باشد توانائی ندارد که مستقیم صدای خدا را بشنود.

    در آن جا خداوند، بوسیله جبرئیل با محمد (ص) صحبت کرد و باو گفت میدانم که تو را از قبیله ات طرد کرده اند ولی باید شیکبائی داشته باشی و بدانی که قبل از تو پیغمبرانی بودند که بیش از تو زجر کشیدند و بعضی از آن ها مورد شکنجه های شدید قرار گرفتند و مردند.

    آنگاه خداوند راجع بوظیفه آینده محمد (ص) کرد و باو گفت همان طور که (موسی) پیروان خود را جمع آوری کرد و از مصر مهاجرت نمود تو نیز باید پیروانت را جمع آوری کنی و از مکه مهاجرت نمائی.

    طبیعی است که این کار احتیاج باراده و استقامت دارد و ما هم برای اینکه اراده و استقامت تو را تقویت کنیم پیغمبر خود را بآسمان آوردیم.

    هنگامی که محمد از نزد خداوند مرخص شد که بزمین برگردد دوازده فرمان دریافت کرد (همان گونه که موسی ده فرمان دریافت کرده بود) و مأمور گردید که آنها را بمسلمین ابلاغ کند و فرمان های دوازده گانه از این قرار است: مسلمین نباید جز خدای واحد را بپرستند.

    پدر و مادر خود را باید دوست بدارند و محترم بشمارند.

    صله رحم را بجا بیاورند.

    از ضعفاء و ابن السبیل (یعنی مسافرین وامانده که نمیتوانند بوطن برگردند) و بیگانگانی که پناهنده می شوند دستگیری نمایند.

    ولخرجی و اسراف نکنند.

    لئامت نداشته باشند.

    مبادرت بزنا ننمایند.

    از قتل نفس بپرهیزند.

    مال دیگران و بالاخص مال یتیمان را غصب ننمایند.

    اندازه سنگ و پیمانه را نگاه دارند و خدعه نکنند.

    از مبادرت بکارهای دور از عقل بپرهیزند.

    غرور نداشته باشند.

    محمد (ص) بعد از واقعه معراج؛ تمام کسانی را که در آسمان دید معرفی کرد و بی مناسبت نیست که بگوئیم که (دانته) نویسنده کتاب (کمدی خدائی) در کتاب خود برای ذکر وقایع و معرفی اشخاص روشی پیش گرفته که همان روش بیان وقایع معراج از طرف محمد (ص) است.

    در سفر (معراج) محمد در آسمان تمام برجستگان نوع بشر را دید و توانست همه آن ها را بشناسد.

    او کسانی را دید که (حاوی بین الیراع والاسل) بودند یعنی هم رزمجو بشمار میآمدند و هم قلمزن و بقول امروزیها صاحب السیف و القلم محسوب میشدند.

    محمد (ص) تمام پیغمبران بزرگ و همه بزرگان علم که در قرون قبل زندگی را بدرود گفته بودند در آسمان دید و این موضوع برای او یک موفقیت بزرگ شد چون توانست همه را از نزدیک بشناسد.

    بعضی از تذکره نویسان نوشته اند با این که محمد (ص) هفت آسمان را پیمود و به (سدره المنتهی) رسید و در آنجا با خدا صحبت کرد وقتی که برگشت و بخانه خود ورود نمود چفت درب اطاق او یا چفت درب خانه اش که هنگام رفتن باز شد هنوز تکان می خورد.

    اینموضوع با توجه به فرضیه نسبی (انشتین) که در ایندوره معروفیت دارد خیلی عجیب نیست زیرا در فرضیه مزبور ذکر شده که زمان، برای دو نفر که یکی ساکن و دیگری متحرک است یک اندازه جلوه نمی کند و بنابراین میتوان قبول کرد که شخصی از خانه خارج شود، و بآسمان ها برود و از آن جا برگردد ولی هنوز چفت خانه یا زنجیر درب خانه اش تکان بخورد.

    چون در این خصوص یعنی نسبی بودن زمان خیلی بحث شده و همه از آن اطلاع دارند من چیزی نمی گویم.

    در معراج محمد (ص) این موضوع عجیب نیست بلکه آن چه تولید شگفت میکند این که آیا محمد توانست با همین جسم که متشکل از گوشت و خون و استخوان و پوست است بآسمان ها برود؟

    علمای اسلامی راجع به معراج محمد (ص) دو نظریه دارند و بعضی میگویند که وی با همین جسم خاکی بآسمان رفت و برخی دیگر عقیده دارند که روحش بآسمان پرواز نمود ولی هیچ یک از علمای اسلامی نگفته اند محمد در حال خواب بآسمان رفت و در رؤیا توانست که به (سدره المنتهی) برسد.

    آنهائی که عقیده دارند که جسم محمد (ص) بآسمان رفت میگویند که او، چون پیغمبر بود می توانست همه کار را بکند و از جمله قادر بود که با همین جسم خاکی بآسمان برود و تا آسمان هفتم را طی کند.

    دسته دیگر میگویند که (محمد) با جسم خاکی بآسمان نرفت و لزومی هم نداشت که با جسم خاکی بآسمان برود.

    وی با روح خود در آسمانها سفر کرده و توانست هفت آسمان را ببیند و خود را به (سدره المنتهی) برساند و با خداوند صحبت نماید.

    به عقیده آنها ما بدون اینکه پیغمبر باشیم در حال خواب به جاهائی میرویم که با ما هزارها کیلومتر فاصله دارد و با کسانی صحبت میکنیم که مرده اند.

    ما نه فقط با امواتی که در دوران زندگی آنها را شناخته ایم صحبت می کنیم بلکه در حال رؤیا با کسانی صحبت می نمائیم که قرن ها از مرگشان گذشته است.

    ما در همان حال که با اموات مزبور صحبت می کنیم میدانیم که آنها مرده اند معهذا از مکالمه با اموات متحیر نمی شویم و در نظرمان عادی جلوه میکند و برای اینکه آنها را نرنجانیم بآنان نمی گوئیم که شما مرده اید.

    وقتی که ما خواب می بینیم جسم خاکی ما تکان نمیخورد و همچنان روی بستر قرار گرفته ولی ما طوری سبک بال هستیم که هر جا میخواهیم میرویم.

    در آن حال یا بقول قدماء روح از بدن خارج میشود و در فضا بجولان درمی آید و بشهرهای دوردست میرود و با کسانیکه صدها سال قبل از ما مرده اند تماس میگیرد و شگفت آنکه در این تماس ها ما می توانیم با کسانیکه قبل از ما در کشورهای دیگر می زیسته اند و زبان ما را نمیدانستند و ما هم زبانشان را نمیدانیم صحبت کنیم و ندانستن زبان مانع از مکالمه نمی شود و ما زبان آنها را می فهمیم و آنها زبان ما را می فهمند.

    یا این است که روح از بدن ما خارج نمی شود بلکه در حال خواب، در وجود ما، (و امروز ما میگوئیم در اعصاب و سلولهای مغز ما) کیفیتی بوجود میآید که حجابها در نظرمان از بین میرود و فواصل دراز، کوتاه می شود و ما خود را شخصی می بینیم که همه جا را می شناسیم و با همه کس آشنائی داریم.

    در حال بیداری ما نمی توانیم از روی یک جوی آب که قدری عریض است خیز برداریم ولی در حال خواب، از بالای دره ها پرواز می کنیم و از قلل کوه ها می گذریم و طوری آن پروازها در نظرمان عادی است که مثل اینکه از یکی از خیابان های شهر عبور می نمائیم.

    در حال خواب بسیاری از امور محال برای ما آسمان و عادی میشود.

    ما در حال خواب دیدن، میتوانیم هم در خانه خود باشیم و هم در جائی که هزارها کیلومتر با خانه فاصله دارد و در هر دو جا با وجود بعد فاصله، حضور خود را احساس می نمائیم.

    در حال خواب دیدن ما می توانیم زبان های بیگانه را بفهمیم حتی با آن زبان تکلم کنیم.

    و وقتی وارد یک کشور بیگانه (در حال خواب) می شویم طوری همه جا بنظرمان آشنا است که پنداری در آن جا متولد گردیده، نشو و نما کرده ایم.

    ما در حال رؤیا آشنایان و دوستان و (هم دشمنان) داریم که یکی از آنها را در موقع بیداری نمی شناسیم ولی تا خوابیدیم آن ها در دنیاهای شگرف رؤیا، اطراف ما نمایان می شوند و بعضی نسبت بما محبت میکنند و بعضی از آنها بقدری وحشت انگیز می باشند که ما از مشاهده آنان فریاد می زنیم و از هول از خواب میپریم.

    در دنیای خواب ما می توانیم وارد دهانه کوه آتش فشان ملتهب شویم و تا مرکز آن کوه برویم و از کوه آتش فشان خارج گردیم بدون اینکه بسوزیم.

    همچنین در موقع خواب میتوانیم شدیدترین برودت ها را تحمل نمائیم بی آنکه زندگی را از دست بدهیم.

    در موقع خواب اندازه گیری زمان مقیاسی دیگر پیدا میکند و ما نمی توانیم که زمان دنیای خواب را با ساعت و روز اندازه بگیریم.

    برای بسیاری از اشخاص اتفاق افتاده که یک شب، یا یک روز، در حال رؤیا خود را در کشوری بیگانه دیده اند و در آنکشور سالها بلکه ده ها سال بسر بردند و یک سلسله حوادث برای آنها اتفاق افتاد که هر یک مدتی طول کشید و وقتی از خواب بیدار شده و نظر بساعت انداخته اند دریافتند که بیش از چند دقیقه در حال خواب نبوده اند.

    این ها مسائلی است که احتیاج به بحث زیاد برای ثبوت ندارد و هر کس در زندگی خود این مسائل را آزموده است و میداند که در حال رؤیا فواصل از بین میرود و انسان در آن واحد در همه جا هست و همه چیز را می شنود و میتواند زبان اقوام بیگانه را بفهمد حتی با آن زبان تکلم نماید.

    انسان در حال خواب آهنگهائی می شنود که نظیر آن را در بیداری استماع نمی نماید و مثل اینکه نغمات مزبور از دنیای دیگر بگوش میرسد و بعضی از مصنفین موسیقی نغمه های دلربای خود را در حال خواب شنیده اند و تا بیدار شدند نوت آن را نوشتند که فراموش نکنند.

    در دنیای خواب، گذشته و آینده و زمان حال برای انسان یکی است و گاهی طبق تمایل خود بهزار یا دو هزار سال قبل برمیگردد و زمانی به هزار یا هزار سال بعد منتقل میگردد و با کسانی که در گذشته بودند یا کسانی که هنوز نیامده اند مکالمه مینماید.

    بعضی از دانشمندان معضلات علمی را که نتوانسته اند در حال بیداری حل نمایند در حال رؤیا حل کرده اند و انگار قیودی که در حال بیداری مغز را میفشارد و مانع از این میشود که نخاع ما استعدادهای خود را بروز بدهد در حال خواب از بین میرود.

    با توجه بنکات فوق آیا نمیتوان قبول کرد که شخصی چون محمد (ص) پیغمبر اسلام توانسته باشد در حال بیداری روح خود را بدنیائی بفرستند که ما آن را بشکل دنیای رؤیا می شناسیم؟

    آیا نمی شود پذیرفت همان پدیده که در حال خواب در اعصاب و سلول های مغر ما بوجود میآید در حال بیداری در اعصاب و سلول های مغز محمد (ص) بوجود آمده باشد و او را بدنیاهائی ببرد که ما در عالم رؤیا بآن شکل که می دانیم مشاهده کنیم.

    چون در حال خواب یا روح از بدن ما خارج میشود و بدنیاهای دیگر میرود (عقیده قدما چنین بود) یا در سلول های مغز و اعصاب ما پدیده ای بظهور میرسد که ما را از قیود زمان و مکان میرهاند و ما خود را ازلی و ابدی می بینیم و متوجه می شویم که در همه چیز جهان شریک هستیم و گاهی صداهای جمادات و گیاهان را میشنویم و می فهمیم.

    اگر همین پدیده در حال بیداری در سلول های مغز و اعصاب محمد (ص) بوجود آمده باشد معراج او از نظر عقلی قابل قبول است و نیز میتوان قبول کرد که مسافرت او طوری سریع بوده که وقتی مراجعت کرد هنوز چفت در یا زنجیر آن تکان میخورد گو اینکه گفته اخیر بصورت ضرب المثل بیان گردیده نه بشکل یک روایت و خواسته اند بدین وسیله سرعت مسافرت محمد (ص) را در سفر معراج بگوش شنوندگان برسانند.

    ولی گروهی از تذکره نویسان اسلامی معتقدند که روح محمد (ص) به آسمان نرفت بلکه محمد با همین جسم خاکی و با سرعت خارق العاده به آسمان رفت و مراجعت نمود.

    اگر روایت این دسته از تذکره نویسان مورد مطالعه قرار بگیرد از نظر فیزیکی دو بحث پیش میآید یکی مسئله سرعت مسافرت و دیگری موضوع این که چگونه ممکن است که جسم بتواند سرعتی بیش از سرعت نور یا باندازه آن داشته باشد.

    بطوری که از روایات بر میآید سرعت مسافرت محمد (ص) در سفر معراج بیش از سیر نور و باندازه سرعت تأثیر امواج نیروی جاذبه بوده است.

    چون محمد (ص) توانست در چند لحظه بدورترین منطقه از فضای بیکران برود و برگردد و ما امروز میدانیم که وسعت این جهان بقدری است که مطابق فرض (اینشتن) قطر آن سه هزار میلیون سال نوری می باشد.

    یعنی اگر نور که با سرعت ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر حرکت میکند از یک طرف جهان به حرکت درآید بعد از سه هزار میلیون سال دیگر بطرف دیگر آن خواهد رسید.

    ولی یک سرعت وجود دارد که آنی است و در یک لحظه از یک سر جهان بطرف دیگر اثر می نماید و آن سرعت تأثیر امواج نیروی جاذبه می باشد.

    اگر در این ثانیه در انتهای جهان یک کهکشان که دارای ده ها میلیون خورشید است ناگهان تفکیک شود و مبدل به امواج گردد نیروی جاذبه دنیا طوری عکس العمل نشان میدهد که در همین لحظه نظام جهان متعادل می شود و اگر این طور نبود، همان ثانیه که آن کهکشان تفکیک و مبدل بامواج گردید، دنیای خورشیدی ما هم باید نابود گردد.

    اثر قانون نیروی جاذبه که آن قانون را نیوتون کشف کرد (ولی خود او مبتکر نبود بلکه از کارهای گران بهای کوپرنیک لهستانی استفاده کرد.

    مترجم) در سراسر جهان فوری میباشد و سرعت عکس العمل نیروی جاذبه آنی است و طبق روایت های تذکره نویسان اسلامی سرعت مسافرت محمد (ص) در آسمان ها بقدری بوده که بیش از سرعت سیر نور بشمار می آمده است.

    اما اگر بگوئیم که محمد (ص) در حال بیداری با روح خود در آسمان ها پرواز کرده بحث فیزیکی پیش نمی آید.

    اما اگر بگوئیم که با جسم خاکی بآسمان ها پرواز نموده این سئوال مطرح می شود که آیا جسم می تواند سرعت ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر را که سرعت نور است تحمل نماید؟

    علم فیزیک میگوید که ماده قادر نیست که سرعت ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر را تحمل کند مگر این که خود مبدل بنور شود و نور هم نمیتواند با سرعتی بیش از ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر حرکت نماید.

    ولی بعضی از تذکره نویسان اسلامی می گویند که محمد (ص) توانست با همین جسم خاکی سریع تر از سرعت نور حرکت کند و مسافرت خود را با سرعتی معادل سرعت عکس العمل نیروی جاذبه آغاز نماید و بانجام برساند و گرچه علم فیزیک اینموضوع را قبول نمی کند ولی من چون احترام بعقاید مذهبی مسلمین میگذارم از نظر مذهب این گفته را میپذیرم و ما مسیحیان هم در معتقدات مذهبی خود مسائلی داریم که علم فیزیک یا زیست شناسی آن را نمی پذیرد ولی ما بحکم اینکه دارای عقیده مذهبی هستیم آن را قبول می کنیم.

کلمات کلیدی: معراج

معراج پيغمبر (ص) مساله معراج پيغمبر يعنى عروج و بالا رفتن حضرت از زمين مانند اعتقاد به وجوب ناز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهى از منک از ضروريات دين اسلام است. معناى «ضروريات‏» اين است که همه مسلمانان بايد معتقد به آن باشند، و

بحث از واقعه شگفت انگيز و محيرالعقول معراج پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله از جمله مباحث جنجال برانگيزي به شمار مي‌ايد که از ديرباز تاکنون، بر سر زبان و قلم دوست و دشمن جريان داشته است. برخي از انديشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمي خود، در

داستان معراج حضرت محمد (ص)در يک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشت‏به مکه در قرآن کريم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، يکى در سوره‏«اسراء»و ديگرى در سوره مبارکه‏«نجم‏»، و تاويلاتى که از برخى چون حسن بصرى، عايشه و معاويه نق

انسان هميشه سعي دارد به هر مسئله اي از دريچه« حس» بنگرد. زيرا مطمئن ترين علوم او را همين «معلومات حسي» تشکيل ميدهد و به همين جهت، در ميان مسائل مختلف آنهايي که دلايل حسي بيشتري دارند سهم زيادتري از اطمينان انساني را به خود جلب مي کنند. از همين رو،

پيامبر(ص) فرمود: من در مکه بودم که جبرييل نزد من آمد و گفت: «اي محمد! برخيز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل را در آنجا ديدم. جبرئيل، مرکبي به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مکه بيرون ر

هرسر مويم ثنا خوان توباد اي چهره ‌جميل ونامتناهي که درآئينه ‌ آفرينش ، همه ‌ نقش ها ونقاشي ها وصورت ها وصورتگريها از توست.هردم، نفسم به نام تو معطر باد،اي آنکه گل هاي هزاران رنگ باغ هاي جهان رايحه‌ايي از عطر پروردگار توست . کبوتر بي بال وپر طبعم،هو

آثار خيام آثار علمي و ادبي بسيار تاليف نمود که معروفترين آنها هفده رساله و کتاب است بشرح زير رساله في براهين‌الجبر و المقابله به زبان عربي، در جبرو مقابله که فوق العاده معروف است و بوسيله دکتر غلامحسين مصاحب در تهران به چاپ رسيده است رساله

ان الله جميل و يحب الجمال « خداوند از شر آن روز ، در امانشان مي دارد و آنان را شادي و سرور مي بخشد و در برابر شکيبائي ، بهشت و لباسهاي حرير بهشتي پاداششان مي دهد . در آنجا بر تختها تکيه زنند نه آفتابي در آنجا مي بينند و نه سرمائي . سايه هايش بر آنها

مقدمه: واقعه کربلا حکايت از رودرويي حق با طل است که نقل عظيم حمايت از حقانيت را با خود مي کشد. پس از اين مسئله ي مهم اسلامي حق خواهان آنرا آئين قرار دادند و براي بيان آرمان خود اين مهم را به گذشته و آينده پيوند دادند. اول از زبان حضرت آدم وبعد ب

در طول تاريخ اسلامي ، در بسياري از ممالک اسلامي مکانهاي متعددي به نام (( قدمگاه )) يا محل و جايگاه قدم پيغمبر (ص ) و ائمه اطهار ( ع ) شهرت يافته اند که مشهورترين آنها قدم الشريف در قبه الصخره ي بيت المقدس است که قدمگاه حضرت محمد است که از آنجا به مع

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول