دانلود مقاله مقام انسانی زن از نظر قرآن

Word 189 KB 15752 26
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقام انسانی زن از نظر قرآن
    اسلام زن را چگونه موجودی می داند؟

    آیا از نظر شرافت و حیثیت انسانی او را برابر با مرد می داند و یاد او را جنس پست تر می شمارد؟

    این پرسشی است که اکنون می‌خواهیم به پاسخ آن بپردازیم.
    فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی
    اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته و با آنچه در جهان امروز می گذرد مغایرت دارد.

    اسلام برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق و یک نوع وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است.
    پاره ای از حقوق و تکالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره ای از آنها را برای زن.

    و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.
    چرا؟

    روی چه حسابی؟

    آیا بدان جهت است که اسلام نیز مانند بسیاری از مکتبهای دیگر نظریات تحقیر آمیزی نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر می شمرده است و یا علت و فلسفه دیگری دارد؟
    مکرر در نطقها و سخنرانیها و نوشته های پیروان سیسمتهای غربی شنیده و خوانده اید
    که مقررات اسلامی را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اینها به عنوان تحقیر و توهینی نسبت به جنس زن یاد کرده اند.

    چنین وانمود می کنند که این امور هیچ دلیلی ندارد جز اینکه فقط جانب مرد رعایت شده است.
    می گویند:تمام مقررات و قوانین جهان قبل از قرن بیستم بر این پایه است که مرد جنساً شریف تر از زن است و زن برای استفاده و استمتاع مرد آفریده شده است، حقوق اسلامی نیز بر محور مصالح و منافع مرد دور می زند.
    می گویند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و رأی او حقوقی که برای یک انسان لازم است وضع نکرده است، اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می‌دانست تعدد زوجات را تجویز نمی کرد، حق طلاق را به مرد نمی داد، شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمی کرد، ریاست خانواده را به شوهر نمی داد، ارث زن را مساوی با نصف مرد نمی کرد، برای زن قیمت به نام مهر قائل نمی شد، به زن استقلال اقتصادی و اجتماعی می داد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمی داد.

    اینها می رساند که اسلام نسبت به زن نظریات تحقیرآمیزی داشته است و او را وسیله و مقدمه برای مرد می دانسته است می گویند: اسلام با اینکه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهای دیگر رعایت کرده است در مورد زن و مرد رعایت نکرده است.
    می گویند اسلام برای مردان امتیاز حقوقی و ترجیح حقوقی قائل شده است، و اگر
    امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمی کرد.
    اگر بخواهیم به استدلال این آقایان شکل منطقی ارسطوئی بدهیم به این صورت در می‌آید: اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست حقوق مشابه و مساوی با مرد برای او وضع می کرد، لکن حقوق مشابه و مساوی برای او قائل نیست.

    پس زن را یک انسان واقعی نمی شمارد.
    اگر بخواهیم به استدلال این آقایان شکل منطقی ارسطوئی بدهیم به این صورت در می‌آید: اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست حقوق مشابه و مساوی با مرد برای او وضع می کرد، لکن حقوق مشابه و مساوی برای او قائل نیست.

    پس زن را یک انسان واقعی نمی شمارد.

    مقام زن در جهان بینی اسلامی اما قسمت اول: قرآن تنها مجموعه قوانین نیست، محتویات قرآن صرفاً یک سلسله مقررات و قوانین خشک بدون تفسیر نیست، در قرآن هم قانون است و هم تاریخ و هم موعظه و هم تفسیر خلقت و هم هزاران مطلب دیگر، قرآن همانطوریکه در مواردی به شکل بیان قانون دستورالعمل معین می کند در جای دیگر وجود و هستی را تفسیر می کند.

    راز خلقت زمین و آسمان و گیاه و حیوان و انسان و راز موتها و حیاتها، عزتها و ذلتها، تقی ها و انحطاط ها، ثروتها و فقرها را بیان می کند.

    قرآن کتاب فلسفه نیست، اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع که سه موضوع اساسی فلسفه است به طور قاطع بیان کرده است، قرآن، به پیروان خود تنها قانون تعلیم نمی دهد و صرفاً به موعظه و پند و اندز نمی پردازد، بلکه با تفسیر خلقت، به پیروان خود طرز تفکر و جهان بینی مخصوص می دهد، زیر بناء مقررات اسلامی درباره امور اجتماعی از قبیل مالکیت، حکومت، حقوق خانوادگی و غیره همانا تفسیری است که از خلقت و اشیاء می کند.

    از جمله مسائلی که در قرآن کریم تفسیر شده موضوع خلقت زن و مرد است، قرآن در این زمینه سکوت نکرده، و به یاوه گویان مجال نداده است که از پیش خود برای مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبنای این مقررات را نظر تحقیر آمیز اسلام نسبت به زن معرفی کنند.

    اسلام پیشاپیش، نظر خود را درباره زن بیان کرده است.

    اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چیست لازم است به مسئله سرشت زن و مرد که در سایر کتب مذهبی نیز مطرح است توجه کنیم.

    قرآن نیز در این موضوع سکوت نکرده است.

    باید ببینیم قرآن زن و مرد را یک سرشتی می داند یا دو سرشتی؟

    یعنی آیا زن و رد دارای یک طینت و سرشت می باشند و یا دارای دو طینت و سرشت.

    قرآن با کمال صراحت در آیات متعددی می فرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده ایم.

    قرآن درباره آدم اول می گوید:همه شما را از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم،(سوره نساء آیه 1) درباره همه آدمیان می گوید خداوند از جنس ود شما برای شما همسر آفرید.(سوره نساء و سوره آل عمران و سوره روم.) در قرآن از انچه در بعضی از کتب مذهبی هست که زن از مایه ای پست تر از مایه مرد آفریده شده و یا اینکه به زن جنبه طفیلی و چپی داده اند و گفته اند که همسر آدم اول از عضوی از اعضاء طرف چپ او آفریده شد، اثر و خبری نیست.

    علیهذا در اسلام نظریه تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.

    یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که در گذشته وجود داشته است و در ادبیات جهان آثار نامطلوبی بجا گذاشته است اینست که زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه بر می خیزد، زن شیطان کوچک است، می گویند در هر گناه و جنایتی که مردان مرتکب شده اند زنی در آن دخالت داشته است، می گویند مرد در ذات خود از گناه مبرا است و این زن است که مرد را بگناه می کشاند، می گویند شیطان مستقیماً در وجود مرد راه نمی یابد و فقط از طریق زن است که مردان را می فریبد، شیطان زن را وسوسه می کند و زن مرد را، می گویند آدم اول که فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد از طریق زن بود، شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را.

    قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولی هرگز نگفته که شیطان یا مار حوا را فریفت و حوا ادم را، قرآن نه حوا را بعنوان مسئول اصلی معرفی می کند و نه او از حساب خارج می کند، قرآن می گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه های آن بخورید، قرآن آنجا که پای وسوسه شیطانی را به میان می‌کشد ضمیرها را به شکل «تثنیه» می آورد، می گوید «فوسوس لهما الشیطان» یعنی شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد که جز آنها را نمی خواهد.

    به این ترتیب قرآن با یک فکر رایج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایائی دارد سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه، و شیطان کوچک است مبرا کرد.

    یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که نسبت به زن وجود داشته است در ناحیه استعدادهای روحانی و معنوی زن است، می گفتند زن به بهشت نمی رود، زن مقامات معنوی و الهی را نمی تواند طی کند، زن نمی تواند به مقام قرب الهی آنطور که مردان می رسند، برسد.

    قرآن در آیات فراوانی تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی به جنسیت مرتبط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد یا از طرف مرد.

    قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قدیسی از یک زن بزرگ و قدیسه یاد می‌کند، از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی در نهایت تجلیل یاد کرده است، اگر همسران نوح و لوط را بعنوان زنانی ناشایسته برای شوهرانشان ذکر می کند، از زن فرعون نیز بعنوان زن بزرگی که گرفتار مرد پلیدی بوده است غفلت نکره است، گوئی قرآن خواسته است در داستانهای خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننماید.

    قرآن درباره مادر موسی می گوید:ما بمادر موسی «وحی» فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامی که بر جان او بیمناک شدی او را بدریا بیافکن و نگران نباش که ما او را بسوی تو باز پس خواهیم گردانید.

    قرآن درباره مریم مادر عیسی می گوید کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن می گفتند و گفت و شنود می کردند، از غیب برای او روزی می رسید، کارش از لحاظ مقامات معنوی آنقدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده او را پشت سر گذاشته بود، زکریا در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود.

    در تاریخ خود اسلام زنان قدیسه و عالیقدر فراوانند، کمتر مردی است به پایه خدیجه برسد، و هیچ مردی جز پیغمبر و علی بپایه حضرت زهرا نمی رسد، حضرت زهرا بر فرزندان خود که امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیا برتری دارد.

    اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حرکت و مسافرت بسوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست، تفاوتی که اسلام قائل است در سیر من الحق ال الخلق است، در بازگشت از حق بسوی مردم و تحمل مسئولیت پیغامبری که مرد را برای اینکار مناسبتر دانسته است.

    یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به ریاضت جنسی و تقدس تجرد و عزوبت، چنانکه می دانیم در برخی آیین ها رابطه جنسی ذاتاً پلید است؟

    بعقیده پیروان آن آئین ها تنها کسانی به مقامات معنوی نائل می‌گردند که همه عمر مجرد زیست کرده باشند، یکی از پیشوایان معروف مذهبی جهان می گوید:«با تیشه بکارت درخت ازدواج را از بن کنید» همان پیشوایان ازدواج را فقط از جنبه دفع افسدبه فاسد اجازه می دهند یعنی مدعی هستند که چون غالب افراد قادر نیستند با تجرد صبر کنند و اختیار از کف شان ربوده می شود و گرفتار فحشاء می شوند و با زنان متعددی تماس پیدا می کنند، پس بهتر است ازدواج کنند تا با بیش از یک زن در تماس نباشند، ریشه افکار ریاضت طلبی و طرفداری از تجرد و عزوبت بدبینی به جنس زن است، محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقی بحساب می‌آورند.

    اسلام با این خرافه سخت نبرد کرد، ازدواج را مقدس، و تجرد را پلید شمرد، اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبیاء معرفی کرد و گفت«من اخلاق الانبیاء حب النساء» پیغمبر اکرم می فرمود من به سه چیز علاقه دارم، بوی خوش، زن، نماز.

    برتراند راسل می گوید:در همه آئینها نوعی بدبینی به علاقه جنسی یافت می شود مگر در اسلام، اسلام از نظر مصالح اجتماعی حدود و مقرراتی برای این علاقه وضع کرده اما هرگز آنرا پلید نشمرده است.

    یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که درباره زن وجود داشته اینست که می گفته اند زن مقدمه وجود مرد است و برای مرد آفریده شده است.

    اسلام هرگز سخنی ندارد، اسلام اصل علت غائی را در کمال صراحت بیان می کند، اسلام با صراحت کامل می گوید:زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه برای انسان آفریده شده اند، اما هرگز نمی گوید زن برای مرد آفریده شده است، اسلام می‌گوید هریک از زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده اند، «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آنها.

    اگر قرآن زن را مقدمه مرد و آفریده برای مرد می دانست قهراً در قوانین خود اینجهت را در نظر می‌گرفت، ولی چون اسلام از نظر تفسیر خلقت چنین نظری ندارد و زن را طفیلی وجود مرد نمی داند ر مقررات خاص خود درباره زن و مرد به این مطلب نظر نداشته است.

    یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که در گذشته درباره زن وجود داشته است این است که زن را از نظر مرد یک شر و بلای اجتناب ناپذیر می دانسته اند، بسیاری از مردان با همه بهره هائی که از وجود زن می برده اند، او را تحقیر و مایه بدیختی و گرفتاری خود می دانسته اند، قرآن کریم مخصوصاً این مطلب را تذکر می دهد که وجود زن برای مرد خیر است، مایه سکونت و آرامش دل او است.

    یکی دیگر از آن نظریات تحقیرآمیز اینست که سهم زن را در تولید فرزند بسیار ناچیز می دانسته اند، اعراب جاهلیت و بعضی از ملل دیگر مادر را فقط به منزله ظرفی می‌دانسته اند که نطفه مرد را که بذر اصلی فرزند است در داخل خود نگه می داردنگه میدارد و رشد می دهد.

    در قرآن ضمن آیاتی که می گوید شما را از مرد و زنی آفریدیم و برخی آیات دیگر که در تفاسیر توضیح داده شده است به این طرز تفکر خاتمه داده شده است.

    از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فکر فلسفی و از نظر تفسیر خلقت نظر تحقیرآمیزی نسبت به زن نداشته است که آن نظریات را مردود شناخته است اکنون نوبت این است که بدانیم فلسفه عدم تشابه حقوقی زن و مرد چیست؟

    تشابه، نه و تساوی، آری گفتیم اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد و با آنچه چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز می گذرد نیز مطابقت ندارد.

    گفتیم از نظر اسلام این مسأله هرگز مطرح نیست که آیازن و مزد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟

    و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا نه؟

    از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهر مندند.

    آنچه از نظر اسلام مطرح است اینست که زن و مرد بدلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یکجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است.

    و همین جهت ایجاب می کند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند.

    در دنیای غرب اکنون سعی می شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آوردند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند.

    تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست.

    علیهذا آنچه اکنون در کشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یک طرف و طرفداران پیروی از سیستم های غربی از طرف دیگر، مطرح است مسئله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.

    کلمه «تساوی حقوق» یک مارک تقلبی است که مقلدان غرب بر روی این ره آورد غربی چسبانیده اند.

    این بنده همیشه در نوشته ها و کنفرانسها و سخنرانیهای خود از این که مارک تقلبی را استعمال کنم و این فرضیه را که جز ادعای تشابه و تماثل حقوق زن و مرد نیست بنام تساوی حقوق یاد کنم، اجتناب داشته ام.

    من نمی گویم در هیچ جا دنیا ادعای تساوی حقوق زن و مرد معنی نداشته و ندارد و همه قوانین گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را بر مبنای ازش مساوی وضع کرده اند و فقط مشابهت را از میان برده اند.

    خیر.چنین ادعایی ندارم.

    اروپای قبل از قرن بیستم بهترین شاهد است.

    در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملاً فاقد حقوق انسانی بود.

    نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه تشابه با او ...

    در نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک قرن اخیر بنام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن کم و بیش حقوقی مشابه با مرد پیدا کرد.

    اما با توجه بوضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نکرد، زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش اینست که مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود، تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود و زن از سعادتی مساوی با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریب کاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد.

    و همچنین من هرگز ادعا نمی کنم حقوقی که عملاً در اجتماع با مظاهر اسلامی ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است.

    بارها گفته ام که لازم و ضروری است بوضع زن امروز رسیدگی کامل بشود و حقوق فراوانی که اسلام به زن اعطا کرده و در طول تاریخ عملاً متروک شده به او بازپس داده شود، نه اینکه با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش مردم غرب که هزاران بدبختی برای خود آنها بوجود آورده نام قشنگی روی یک فرضیه غلط بگذاریم و بدبختیهای نوع غربی را بر بدبختی‌ها نوع شرقی بیفزائیم.

    ادعای ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است هم با عدالت و حقوق قطری بهتر تطبیق می کند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.

    کاملاً توجه داشته باشید، ما مدعی هستیم که لازمه عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است.

    پس بحث ما صد در صد جنبه فلسفی دارد، بفلسفه حقوق مربوط است، به اصلی مربوط است بنام «اصل عدل»که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است.

    اصل عدل همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام بوجود آورده است.

    یعنی از نظر فقه- اسلامی- ولا اقل فقه شیعه- اگر ثابت بشود که عدل ایجاب می کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوئیم حکم شرع هم همین است.

    زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی شود.

    علماء اسلام با تبیین و توضیح اصل«عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند گو اینکه در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ارائه دهند.

    توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت بعنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادای اولین بار بوسیله مسلمین عنوان شد، پایه حقوق طبیعی و قعلی را آنها بنا نهادند.

    اما مقدر چنین بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپائی آن را دنبال کنند و این افتخار را بخود اختصاص دهند، از یکسو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بوجود آوردند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملتها را به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند، نهضتها و حرکتها و انقلابها بوجود آورند و چهره جهان را عوض کنند.

    بنظر من آنچه گذشته از علل تاریخی، یک علت روانی و منطقه ای نیز دخالت داشت در اینکه شرق اسلامی مسئله حقوق عقلی را که خود پایه نهاده بود دنبال نکند.

    یکی از تفاوتهای روحیه شرقی و غربی در اینست که شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق، شرق شیفته اخلاق است و غرب شیفته حقوق، شرقی بحکم طبیعت شرقی خودش انسانیت خود را در این می شناسد که عاطفه بورزد، گذشت کند، همنوعان خود را دوست بدارد، حوانمردی بخرج دهد.

    اما غربی انسانیت خود را در این می بیند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد دیگری بحریم حقوق او پا بگذارد.

    بشریت هم به اخلاق نیاز دارد و هم بحقوق، انسانیت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق، هیچکدام از حقوق و اخلاق، هیچکدام از حقوق و اخلاق نه تنهائی معیار انسانیت نیست.

    دین مقدس اسلام این امیتاز بزرگ را دارار بوده و هست که حقوق و اخلاق را توأماً مورد عنایت قرار داده است.

    در اسلام همچنانکه گذشت و صمیمیت و نیکی بعنوان اموری اخلاقی «مقدس» شمرده می شوند.

    آشنائی با حقوق و دفاع از حقوق نیز «مقدس» و انسانی محسوب می شود و این داستان مفصلی دارد که اکنون وقت توضیح آن نیست.

    اما روحیه خاص شرقی کار خود را کرد.

    با آنکه در آغاز کار، حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفت، تدریجاً حقوق را رها کرده و توجهش را به اخلاق محصور کرد.

    غرض اینست ، مسئله ای که اکنون با آن روبرو هستیم یک مسئله حقوقی است.

    یک مسئله فلسفی و عقلی است، یک مسئله استدلالی و برهانی است.

    مربوط است به حقیقت عدالت و طبیعت حقوق.

    عدالت و حقوق قبل از آنکه قانونی در دنیا وضع شود وجود داشته است.

    با وضع قانون نمی توان ماهیت عدالت و حقوق انسانی بشر را عوض کرد.

    منتسکیو می گوید«پیش از آنکه انسان قوانینی وضع کند، روابط عادلانه ای بر اساس قوانین بین موجودات امکان پذیر بوده، وجود این روابط موجب وضع قوانین شده است.

    حال اگر بگوئیم جز قوانین واقعی و اولیه که امر و نهی می کنند هیچ امر عادلانه یا ظالمانه دیگر وجود ندارد مثل این است که بگوئیم قبل از ترسیم دائره تمام شعاههای آن دائره مساوی نیستند.

    هربارت سپنسر می گوید«عدالت غیر از احساسات با چیزی دیگر آمیخته است که عبارت از حقوق طبیعی افراد بشر است و برای آنکه عدالت وجود خارجی داشته باشد باید حقوق و امتیازات طبیعی را رعایت و احترام کنند.» حکماء اروپایی که این عقیده را داشتند و دارند فراوانند، حقوق بشر که اعلانها و اعلامیه ها برای آن تنظیم شد و موادی بعنوان حقوق بشر تعیین د از همین فرضیه حقوق طبیعی سرچشمه گرفت.

    یعنی فرضیه حقوق طبیعی و فطری بود که به صورت اعلامیه های حقوق بشر ظاهر شد.

    و باز چنانکه میدانیم آنچه منتسکیو، سینسیر و غیر آنها درباره عدالت گفته اند عین آن چیزی است که متکلمین اسلام درباره حسن و قبح عقلی و اصل عدل گفته اند.

    در میان علماء اسلامی افرادی بودند که منکر حقوق ذاتی بوده و عدالت را قراردادی می‌دانسته اند.

    همچنانکه در میان اروپائیان نیز این عقیده وجود داشته است.

    هوبز انگلیسی منکر عدالت بصورت یک امر واقعی است.

    اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون مضحک اینست که می گویند متن اعلامیه حقوق بشر را مجلسین تصویب کرده اند و چون تساوی حقوق زن و مرد جزء مواد اعلامیه حقوق بشر است پس بحکم قانون مصوب مجلسین زن و مرد باید دارای حقوقی مساوی یکدیگر باشند.

    مگر متن اعلامیه حقوق بشر چیزی است که صلاحیت مجلسین باشد که آنرا تصویب یا رد کنند.

    محتویات اعلامیه حقوق بشر از نوع امور قرار دادی نیست که قوای مقننه کشورها بتوانند آنرا تصویب بکنند یا نکنند.

    اعلامیه حقوق بشر، حقوق ذاتی و غر قابل سلب است و غیر قابل اسقاط انسانها را مورد بحث قرار داده است، حقوقی را مطرح کرده است که به ادعای این اعلامیه لازمه حیثیت انسانی انسان ها است و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسانها قرار داده است، یعنی مبدأ و قدرتی که به انسانها عقل و اراده و شرافت انسانی داده است این حقوق را هم طبق ا دعای اعلامیه حقوق بشر به انسانها داده است.

    انسانها نمی توانند محتویات اعلامیه حقوق بشر را برای خود وضع کنند و نه می‌توانند از خود سلب و اسقاط نمایند.

    از تصویب مجلسین و قوای مققنه گذشته یعنی چه؟

    اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون، باید بتصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان.

    مجلسین نمی توانند با اخذ رأی و قیام و قعود، فلسفه و منطق برای مردم وضع کنند.

    اگر ای چنین است پس فلسفه نسبیت اینشتاین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذرانند، فرضیه وجود حیات در کرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند.

    قانون طبیعت را که نمی شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تأیید یا رد کرد.

    مثل این است که بگوئیم:مجلسین تصویب کرده اند که اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند پیوندش میگیرد و اگر با توت پیوند بزنند نمی گیرد.

    وقتی که چنین اعلامیه ای از طرف گروهی که خود از متفکرین و فلاسفه بوده اند قادر می شود ملتها باید آنرا در اختیار فلاسفه و مجتهدین حقوق خویش قرار دهند.

    اگر از نظر فلاسفه و متفکرین آن ملت مورد تأیید قرار گرفت همه افراد ملت موظفند آنها را بعنوان حقایقی فوق قانون رعایت کنند.

    قوه مقننه نیز موظف است قانونی بر خلاف آنها تصویب نکند.

    ملت های دیگر تا وقتی که از نظر خودشان ثابت و محقق نشده که چنین حقوقی در طبیعت بهمین کیفیت وجود دارد ملزم نیستند آنها را رعایت کنند و از طرف دیگر این مسائل جزء مسائل تجربی و آزمایشی نیست که احتیاج بوسائل و لابراتوار و غیره دارد و این وسائل برای اروپائیان فراهم است و برای دیگران نیست.

    شکافتن اتم نیست که رموز و وسائلش در اختیار افراد محدودی باشد، فلسفه و منطق است، ابزارش مغز و عقل و قوه استدلال است.

    اگر فرضاً ملتهای دیگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلد دیگران باشند و در خود شایستگی تفکر فلسفی احساس نکنند، ما ایرانیان نباید این چنین فکر کنیم ما در گذشته شایستگی خود را به حد اعلی در بررسی های منطقی و فلسفی نشان داده ایم.

    ما چرا در مسائل فلسفی مقلد دیگران باشیم؟

    عجبا دانشمندان اسلامی آنجا که پای اصل عدالت و حقوق ذاتی بشر بمیان می آید آنقدر برایش اهمیت قائل می شوند که بدون چون و چرا بموجب قاعده تطابق عقل و شرع می گویند حکم شرع هم همین است.

    یعنی احتیاجی به تأئید شرعی نمی بینند.

    اما امروز کار ما به انجا کشیده که می خواهیم با تصویب نمایندگان صحت این مسائل را تأیید نمائیم.

    فلسفه را با کوپن نمی توان اثبات کرد از این مضحکتر این است که آنجا که می خواهیم حقوق انسانی زن را بررسی کنیم به آراء پسران و دختران جوان مراجعه کنیم.

    کوپن چاپ کنیم و بخواهیم با پر کردن کوپن کشف کنیم که حقوق انسانی چیست؟

    و آیا حقوق انسانی زن و مرد یک جور است یا دو جور؟

    بهر حال ما مسئله حقوق انسانی زن را بشکل علمی و فلسفی و بر اساس حقوق ذاتی حقوق ذاتی بشری بررسی میکنیم میخواهیم ببینیم همان اصولی که اقتضا می کند انسانها بطور کلی دارای یک سلسله حقوق طبیعی و خدادادی باشند، آیا ایجاب میکند که زن و مرد از لحاظ حقوق دارای وضع مشابهی بوده باشند یا نه؟

    لذا از دانشمندان و متفکران و حقوقدانان واقعی کشور که یگانه مرجع صلاحیتدار اظهار نظر در این گونه مسائل میباشند درخواست بدلائل ما با دیده تحقیق و انتقاد بنگرند.

    موجب کمال امتنان اینجانب خواهد بود اگر مستدلاً نظر خود را در تأیید یا رد این گفته ها ابراز نمایند.

    برای بررسی این مطلب لازم است اولا بحثی درباره اساس و رشد حقوق انسانی انجام دهیم و سپس خصوص حقوق زن و مرد را مورد مطالعه قرار دهیم.

    بد نیست قبلا اشاره مختصری به نهضتهای حقوقی قرون جدید که بنطریه حقوق زن و رد منتهی شد بنمائیم.

    مقام انسانی زن از نظر قرآن اسلام اصل مساوات انساناً را درباره زن و مرد نیز رعایت کرده است.

    اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.

    اسلام نظریات تحقیرآمیزی که نسبت به زن وجود داشته منسوخ کرده است.

    قرآن در داستانهای خود توازن را حفظ کرده، قهرمانان داستانها را منحصر به مردان نکرده است.

    زن اگر بخواهد از حقوقی مساوی با مرد بهره مند شود باید مشابهت حقوقی با مرد را از میان بردارد.

    علمای اسلام با تبیین اصل(عدل) پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند.

    شرقی، انسانیت را در گذشن و نیکی می بیند و غربی در به دست آوردن حقوق.

    اعلامیه حقوق بشر، فلسفه است نه قانون، باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان.

    احترام به انسان که اساس اعلامیه حقوق بشر است، از دیر زمان مورد تایید شرق و اسلام است.

    دنیای غرب از طرفی تا آخرین حد ممکن مقام انسانی را پائین می آورد و از طرف دیگر به نام حقوق بشر اعلامیه بالا بلند صادر می کند.

    بیچارگی های بشر امروز از آنست که «خود» را از یاد برده است.

    احترام انسان با فلسفه شرق سازگار است نه با فلسفه غرب.

    نگاهی به تاریخ حقوق زن در اروپا در اروپا از قرن 17 به بعد بنام حقوق بشر زمزمه هائی آغاز شد.

    نویسندگان و متفکران قرن 17 و 18 افکار خود را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر با پشتکار عجیبی در میان مردم پخش کردند ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو از این دسته از متفکران و نویسندگانند.

    اولین نتیجه عملی که از نشر افکار طرفداران حقوق طبیعی بشر حاصل شد این بود که در انگلستان یک کشمکش طولانی میان هیئت حاکمه و ملت بوجود آمد.

    ملت موفق شد در سال 1678 میلادی پاره ای از حقوق اجتماعی و سیاسی خود را طبق یک اعلام نامه حقوق پیشنهاد کنند و مسترد دارند.

    نتیجه عملی بارز دیگر شیوع این افکار در جنگهای استقلال امریکا علیه انگلستان ظاهر شد.

    سیزده مستعمره انگلستان در امریکای شمالی در اثر فشار و تحمیلات زیادی که بر آنها وارد می شد سر به طغیان و عصیان بلند کردند و بالاخره استقلال خویش را بدست آوردند.

    در سال 1776 میلادی کنگره ای در فیلادلفیا تشکیل شد که استقلال عمومی را اعلان و اعلامیه ای در این زمینه منتظر کرد و در مقدمه آن چنین نوشت:«جمیع افراد بشر در خلقت یکسانند و خالق بهر فردی حقوق ثابت و لا یتغیری تفویض فرموده است.

    مثل حق حیات و حق آزادی، و علت غائی تشکیل حکومتها حفظ حقوق مزبور است و قوه حکومت و نفوذ کلمه او منوط برضایت ملت خواهد بود...

    اما آنکه بنام اعلامیه حقوق بشر در جهان معروف شد آن چیزی است که پس از انقلاب کبیر فرانسه بنام اعلان حقوق منتشر شد.

    این اعلامیه عبارت است از یک سلسله اصول کلی که در آغاز قانون اساسی فرانسه قید شده و جزء لاینفک قانون اساسی فرانسه محسوب می شود.

    این اعلامیه مشتمل است بر یک مقدمه و هفده ماده.

    ماده اول آن اینست:«افراد بشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد مانده و در حقوق با یکدیگر مساویند...» در قرن 19 تخولات و افکار تازه ای در زمینه حقوق بشری در مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رخ داد که منتهی بشهور سوسیالیسم و لزوم تخصیص منافع بطبقات زحمتکش و انتقال حکومت از دست سرمایه دار به دست کارگر گردید.

اسلام اصل مساوات را درباره زن و مرد نیز رعایت کرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه به حقوق آنها مخالف است. اسلام نظریات تحقیر آمیزی که نسبت به زن وجود داشته منسوخ کرده است. قرآن در داستانهای خود توازن را حفظ کرده، قهرمانان داستانها را منحصر به مردان نکرده است. زن اگر بخواهد از حقوقی مساوی با مرد بهره مند شود باید مشابهت حقوقی با مرد را از میان بردارد. ...

• اسلام اصل مساوات را درباره زن و مرد نيز رعايت کرده است. • اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه به حقوق آنها مخالف است. • اسلام نظريات تحقير آميزي که نسبت به زن وجود داشته منسوخ کرده است. • قرآن در داستانهاي خود توازن را حفظ کرده، ق

مقدمه : انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است این موجود یگانه چنان که قرآن کریم به آن اشاره می فرماید رشد خود را از خاک شروع کرده و مراحل مختلف تکامل را پشت سر گذاشته تا آن جا که روح خدایی در درون وی شکوفا شده و همراه وی وهمگام با هم به حرکت در آمده و با طی مراحل گوناگون صفات و ویژگی های همچون عقل ، عشق و عواطف انسانی را از خود به مرحله ی ظهور و ...

مشارکت‌ اجتماعی‌ زنان‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ و حدیث‌ جامعه‌ انسانی‌ فراهم‌ آمده‌ از انسانهاست‌ و زن‌ نیمی‌ از پیکره‌ی‌ جامعه‌ی‌ انسانی‌ را تشکیل‌ می‌دهد. اما از دیدگاه‌ اسلام‌ زن‌ تا چه‌ اندازه‌ در جامعه‌ زمینه‌ی‌ نقش‌آفرینی‌ دارد و محدوده‌ی‌ مشارکت‌ اجتماعی‌ زنان‌ و حضور عینی‌ آنان‌ در جامعه‌ تا کجاست‌؟ آیا مرد می‌تواند همسر خویش‌ را از مشارکت‌ در امور مختلف‌ اجتماعی‌ باز دارد؟ یا ...

-1- مقدمه “ما مفتخریم و ملت عزیر سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می‌خواهد حقایق قرآنی که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می‌زند، از مقبره‌ها و گورستانها نجات داده و بعنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌کشاند نجات دهد.” (امام خمینی، ...

مقام انسان از نظر قرآن اسلام زن را چگونه موجودي مي داند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني او را برابر با مرد مي داند و يا او را جنس پست تر مي شمارد؟ اين پرسشي است که اکنون مي خواهيم به پاسخ آن بپردازيم. فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگي اسلام

مقام زن از ديدگاه قرآن شرحي بر آيه 35 سوره احزاب از سلسله درسهاي استاد طاهايي قال الله العظيم في کتابه : «ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقي

انسانی در میان دو دیوار بلندِ تحجّر و تمدن کاذب. محبوسی در اعماق دو زندان: ندان جاهلیت و زندان بردگی مدرن اسیر دو کمند: کمند اوهام و خرافات و کمند تعمت و افتراءآت. مقهور دو فرهنگ، فرهنگ جاهلی و فرهنگ کلمات فریبنده به نام آزادی و بعنوان علم و تمدن و تساوی حقوق. و بالاخره فریادگری بدون فریادرس! و مجرمی بدون ارتکاب جرم، مظلومی به ظلم مضاعف و محروم از حقوق زندگی صحیح! این عبارت های ...

اسماء پیامبر در قرآن کریم پیامبرمکرم اسلام(ص) با اسماء و القاب مختلفی در قرآن مورد خطاب قرارگرفته است تاجایی که برخی منابع بیش از سیصد عنوان را برای ایشان ذکر کرده اند. در کتاب های مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفت برای آن حضرت، ذکر شده است. نام هایی که برای پیامبراسلام‌(ص) در قرآن ذکر شده از نگاه برخی تا چهل اسم عنوان شده است. محمد و احمد مشهورترین نام ...

حضرت محمّد(ص)فرمود: هیچ کانونی در اسلام بر پا نشده است که نزد خداوند از کانون ازدواج محبوب تر و عزیزتر باشد.در بینش اسلامی، مقصود از «ازدواج»، پیوند زناشویی رسمی میان دو جنس مخالف است که معمولا بالغ بوده و طبق شرایط شرعی و قانونی لازم انجام گرفته است. مقدّمه بشر از نخستین روزهای حضور خود بر عرصه خاک و شکوفایی جوانه های تأمّل و تدبیر بر شاخسار حیات، به خوبی دریافته است که خانواده ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول