مسجد کانون تجلی هویت معنوی مسلمانان و فضای انس و الفت با معبود آفریننده جهانی بر پایه حکمت و نظم و وحدت، از صدر اسلام تا کنون مهم¬ترین عنصر شهری و معماری و کانون تبلور عالی¬ترین اشکال برآمده از باورهای عمیق اعتقادی، خلاقیت، ذوق و سلیقه معماران مسلمان بوده است و مساجد دوره اسلامی کشورمان، میراث گرانبهای این سرزمین¬اند که آوازه آنها در سراسر گیتی پراکنده است.
بی شک حال و هوای معنوی حاکم بر مساجد تاریخی و سنتی این سرزمین، هر بیننده¬ای را مسحور خود کرده و به راستی که این مساجد بازتابی از عالم معقولات به عالم محسوسات اند تا گوشه¬ای از آن عالم مقدس را با «معماری قدسی» خود بر انسان عاجز از درک ماوراء بنمایانند. گرچه ابعاد مختلف فرهنگی، اقلیمی، سیاسی، اقتصادی، دانش فنی و ... حاکم بر جامعه در طول تاریخ بر تحولات ظاهری مساجد تأثیر گذاشته¬اند، اما روح معنوی حاکم بر مساجد فضای راز و نیاز انسان با خالق یکتا که از منبعی مشترک سرچشمه می¬گیرد، سبب ایجاد انسجام و پیوندی بین مساجد صدر اسلام تا پیش از دوره¬های متأخر شده است، گویی هر یک با زبان حال خود قصه واحدی می¬سرایند و عجب آنکه این قصه را از هر زبانی که می-شنوی نامکرر است.3
اما متأسفانه در مساجد معاصر کشورمان بیشترین تغییر و گسستگی را در مقایسه با سیر منسجم تحولات ظاهری مساجد گذشته شاهدیم که به دلیل عدم پیوند محکم میان صورت و معنا در این بناها، طبعاً فاقد کیفیت¬های فضایی و حال و هوای مساجد گذشته می¬باشند. بررسی علت یا علل این انقطاع و کم مایگی مساجد اخیر گرچه در محدوده این پژوهش نمی¬گنجد، اما بی تردید نمی¬توان آن را صرفاً حمل بر روح معماری حاکم بر زمانه و تفاوت نگرش و نیاز انسان امروزی دانست. چرا که آن معبود لایزال و فطرت و نیازهای معنوی آدمی همواره ثابت و تغییر ناپذیرند و بنابراین معماری مساجد، باید کالبد و روحی مشترک و پایدار در همه اعصار داشته باشد که سوای از مقتضیات معماری زمانه باشد. سید حسین نصر با انتقاد بر پیروان تحول کالبدی معماری مسجد بر اساس شرایط زمان و بدون توجه با ماهیت معنوی پایدار این مکان می¬گوید: قدری تأمل و تعمق فاش خواهد ساخت که غالباً انگیزه ایجاد تحول در سبک معماری مسجد، زائیده به اصطلاح «مقتضیات زمانه» نیست، بلکه از این واقعیت نتیجه می¬شود که طرفداران اینگونه تحولات، خود از سنت اسلامی دور مانده¬اند و حتی نسبت به نبوغ قومی ایرانیان بیگانه شده¬اند. صدق و امانت اقتضا می¬کند که شخص نقایص و نقاط ضعف فردی خویش را ¬با القاب و عناوینی چون «ضروریات زمانه» نپوشاند و آنگاه که خود صورت و معنای مذهبی را که مادرِ این سبک معماری است در نمی¬یابد، و حتی ریشه های فرهنگی عمیق¬تر مردم خود را، که این معماری طی اعصار در دامان ایشان پرورش یافته و شکوفا شده، نمی¬شناسد، بی پروا به جعل دیگری از معماری قدسی دست نزند. زوال هنر قدسی برای دین همانقدر مصیبت زاست که تضعیف تعالیم روحانی و اخلاقی یا انکار احکام تشریعی آن.