دانلود مقاله مواردى که دروغگویى مجاز است

Word 101 KB 15768 23
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مواردى که دروغگویى مجاز است
    بدان که دروغ حرمت عینى ندارد، بلکه از آن نظر که به مخاطب یا دیگرى (655) ضرر مى رساند حرام است ، زیرا کمترین درجه اش این است که خبر دهنده به چیزى خلاف آنچه مى گوید معتقد باشد در این صورت جاهل است و گاه دروغ براى دیگرى ضرر دارد، و بسا جهلى که بهره و مصلحت داشته باشد.

    بنابراین دروغ به دست آوردن آن جهل است که در آن ماءذون هستیم .

    گاه دروغ واجب است ، در صورتى که راستگویى موجب بنا حق کشته شدن کسى شود.

    پس مى گوییم : سخن وسیله رسیدن به هدف هاست و هر هدفى ستوده است و مى توان با راست و دروغ به آن رسید امّا دروغگویى حرام است ، ولى اگر تنها با دروغ مى توان به آن رسید، دروغ مباح است اگر به دست آوردن هدف مباح باشد و اگر رسیدن به هدف واجب باشد دروغ واجب است مانند حفظ خون مسلمان ؛ و هرگاه راستگویى موجب ریختن خون مسلمانى شود که از ظالمى مخفى شده است دروغگویى در آن جا واجب است ؛ و هرگاه رسیدن به هدف در جنگ یا آشتى دادن دو مسلمان یا دلجویى از شخص ستم رسیده جز با دروغ ممکن نشود دروغ مباح است ؛ در عین حال تا آنجا که ممکن است انسان باید از دروغ بپرهیزد، زیرا هرگاه باب دروغ بر او گشود شود بیم آن مى رود در جایى هم که نیاز به دروغ نیست دروغ بگوید و در آن جا که دروغ واجب است به اندازه واجب اکتفا نکند.

    بنابراین دروغ اساسا حرام است مگر ضرورتى پیش آید.

    آنچه دلالت مى کند که در دروغ موارد استثنا وجود دارد روایتى است از امّ کلثوم که گفت : ((شنیدم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جز در سه مورد اجازه دروغ گفتن بدهد: در اصلاح میان دو طرف ، در جنگ ، در وقتى که مردى با زنى سخن بگوید و آن زن به شوهرش ‍ بگوید.))(656)
    و نیز ام کلثوم گفت : پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((کسى که میان دو نفر آشتى دهد که کذاب نیست .

    پس به قصد اصلاح سخن خیر بگوید یا بر سخن خیر چیزى بیفزاید.))(657)
    مواردى که دروغگویى مجاز است بدان که دروغ حرمت عینى ندارد، بلکه از آن نظر که به مخاطب یا دیگرى (655) ضرر مى رساند حرام است ، زیرا کمترین درجه اش این است که خبر دهنده به چیزى خلاف آنچه مى گوید معتقد باشد در این صورت جاهل است و گاه دروغ براى دیگرى ضرر دارد، و بسا جهلى که بهره و مصلحت داشته باشد.

    آنچه دلالت مى کند که در دروغ موارد استثنا وجود دارد روایتى است از امّ کلثوم که گفت : ((شنیدم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جز در سه مورد اجازه دروغ گفتن بدهد: در اصلاح میان دو طرف ، در جنگ ، در وقتى که مردى با زنى سخن بگوید و آن زن به شوهرش ‍ بگوید.))(656) و نیز ام کلثوم گفت : پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((کسى که میان دو نفر آشتى دهد که کذاب نیست .

    پس به قصد اصلاح سخن خیر بگوید یا بر سخن خیر چیزى بیفزاید.))(657) اسماء دختر یزید گفت : پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر دروغى براى پسر آدم نوشته مى شود، مگر مردى که به قصد آشتى دادن دو نفر به آن دو دروغ بگوید.))(658) از ابوکاهل روایت شده که گوید: میان دو مرد از یاران پیامبر سخنى در گرفت تا آنجا که با یکدیگر برخورد و نزاع کردند، من به یکى از آنها برخوردم و گفتم چرا با فلانى خوب نیستى شنیدم که تو را به نیکى مى ستود و دیگرى را دیدم و به او نیز همان سخن را گفتم تا آشتى کردند، آنگاه گفتم : خود را هلاک کردم آنها را آشتى دادم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آگاه شد و فرمود: ((اى ابوکاهل میان مردم آشتى برقرار کن .)) (659) یعنى اگر چه با سخن دروغ باشد مردم را آشتى بده .

    عطاء بن یسار گوید: مردى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: به خانواده ام مى توانم دروغ بگویم ؟

    فرمود: ((خیرى در دروغ نیست ، گفت : به خانواده ام وعده دروغ مى دهم ؟

    فرمود: بر تو باکى نیست .))(660) از نواس بن سمعان کلابى روایت شده که گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((شما را چه شده که مى بینم خود را همانند پروانه ها در آتش ‍ مى افکنید، تمام دروغ ها ناگزیر در نامه عمل نوشته مى شود مگر این که شخص در جنگ دروغ بگوید، چرا که جنگ نیرنگ است ، یا میان دو نفر کینه باشد و شخصى میانشان آشتى دهد، یا به زنش سخن دروغى بگوید که او را خشنود سازد.))(661) على علیه السّلام فرمود: ((هرگاه راجع به رسول خدا با شما سخن مى گویم ، اگر از آسمان به زمین سقوط کنم در نظرم محبوب تر از آن است که بر او دروغ ببندم ؛ و هرگاه با شما سخن بگویم جنگ نیرنگ است (یعنى دروغ در جنگ مجاز است ))) این سه مورد بروشنى (در روایات ) از دروغ استثنا شده است و نیز مواردى جز اینها که انسان براى خودش یا دیگرى هدف صحیحى داشته باشد استثناست ، امّا در مورد مال و ثروتش وقتى مى تواند دروغ بگوید که ظالمى او را دستگیر کند و راجع به مالش سؤ ال کند یا اگر سلطان او را بگیرد و از یک گناه زشت که میان او و خداست بپرسد، مى تواند انکار کند و بگوید: زنا نکرده ام ، شراب نخورده ام (اگر به دروغ بگوید).

    پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر که از این کثافت کارى ها بکند باید بپوشاند.)) (662) چرا که آشکار ساختن گناه گناهى دیگر است .

    بنابراین بر انسان لازم است که خون و مالش را که در معرض غارت ظالمانه است و نیز آبروى خود را با زبانش حفظ کند اگر چه دروغ بگوید.

    امّا آبروى دیگران مثل این که از او راز برادرش را بپرسند لازم است منکر شود، و نیز میان دو نفر آشتى برقرار سازد و نیز میان زنان خود که هوو هستند اصلاح کند و به دروغ به هر کدام بگوید که تو عزیزترین همسر منى ، و اگر همسرش جز با وعده اى که توان وفاى آن را ندارد از او اطاعت نمى کند براى دلخوشى او مى تواند وعده دروغ بدهد و نیز مى تواند با سخن دروغ از کسى پوزش بخواهد که جز با انکار گناه یا بسیار دوستى ورزیدن دلخوش نمى شود؛ ولى مرز این موارد مجاز دروغگویى این است که دروغ ممنوع است ولى اگر راست بگوید مفسده اى از آن پدید مى آید.

    از این رو سزاوار است که مفسده دروغ با مصلحت آن با ترازوى عدالت سنجیده شود، و چون دریابد که مفسده راستگویى از نظر دین بیش از دروغ است مى تواند دروغ بگوید و اگر هدف از دروغگویى بى ارج تر از هدف راستگویى است واجب است راست بگوید، و گاه این دو عامل در برابر یکدیگر قرار مى گیرند بطورى که انسان نسبت به آنها تردید مى کند؛ در این صورت گرایش به راستگویى سزاوارتر است ، زیرا دروغگویى در هنگام ضرورت یا نیاز مهم مباح مى شود و در حالت شک به اصل تحریم دروغ رجوع مى کنیم .

    چون درک درجات هدف ها پیچیده است بر آدمى لازم است تا آنجا که امکان دارد از دروغ بپرهیزد.

    همچنین هرگاه نیاز به دروغ داشته باشد بر او مستحب است که از اهدافش بگذرد و دروغ را کنار بگذارد، امّا در مورد اهداف دیگران ، بى تفاوت به حق آنها و ضرر زدن جایز نیست .

    مردم بیشترین دروغ را براى منافع شخصى خودشان مى گویند آنگاه براى افزونى مال و مقام و از دست دادن چیزهایى که از دست رفتن آنها چندان اهمیت ندارد، تا آنجا که اگر زن از شوهرش سخنانى دروغ نقل کند تا بر علیه هووهاى خود به آن ببالد، حرام است .

    اسماء گوید: شنیدم زنى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤ ال کرد و گفت : من یک هوو دارم و من از شوهرم و کارهایى را که انجام نداده بسیار نقل مى کنم تا او را بیازارم .

    آیا گنهکارم ؟

    حضرت فرمود: کسى که کارهاى انجام نشده را بسیار بگوید همانند کسى است که لباس ریا بپوشد.))(663) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((کسى که بگوید خورده ام و نخورده است یا بگوید: دارم و نداشته باشد یا بگوید بخشیده ام و نبخشیده باشد در روز قیامت مانند کسى است که لباس ریا پوشیده باشد.))(664) از این قبیل است فتوا دادن به چیزى که یقین ندارد یا نقل حدیثى که برایش ثابت نشده است ، زیرا هدف او اظهار دانش خویش مى باشد؛ و از این رو از گفتن نمى دانم امتناع مى کند، و این کار حرام است .

    امّا در دروغ گفتن به کودکان در حکم دروغ گفتن به زنان است ، زیرا هرگاه کودک جز با وعده یا تهدید و ترساندن به دروغ میل به مکتب رفت نکند، این کارها مباح است .

    آرى در روایات نقل شده که این گونه دروغ ها در نامه عمل ثبت مى شود و انسان بر آن بازخواست مى شود آنگاه اگر در مؤ اخذه روشن شود که قصد صحیح داشته مورد عفو قرار مى گیرد، زیرا دروغ فقط به قصد اصلاح مباح شده است ، و فریب بسیار در آن راه مى یابد چرا که گاه انگیزه دروغ بهره و غرضى است که انسان از آن بى نیاز است و بر حسب ظاهر اظهار اصلاح مى کند، از این رو چنین دروغى در نامه عمل ثبت مى شود؛ و هر که دروغى بگوید در مقام اجتهاد قرار مى گیرد که بداند آیا آنچه براى آن دروغ گفته است در دین از راستگویى مهم تر است یا نه ؛ و کسب این آگاهى دشوار است ، بنابراین دوراندیشى در ترک دروغ است مگر به حد وجوب برسد، مثل این که به خونریزى یا ارتکاب گناه بینجامد.

    بعضى چنان پنداشته اند که جعل خبرهاى دروغ در کارهاى خوب و سخت گیرى در گناهان جایز است و گمان کرده اند که چنین قصد صحیح است و این پندار اشتباه محض است زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر کس به عمد بر من دروغ ببندد جایگاهش پر از آتش شود.))(665) دروغ جز در مورد ضرورت گفته نمى شود و دروغ بستن بر پیامبر ضرورت نیست ، زیرا سخنان راست پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ما را از دروغ بستن به آن حضرت بى نیاز مى کند، و اگر کسى بگوید: سخنان پیامبر بر اثر تکرار جاذبه خود را از دست داده و سخن نو جاذبه دیگرى دارد این سخن هوسى بیش نیست و جزء اهدافى نیست که بتواند در برابر مفسده دروغ بر پیامبر و خدا مقاومت کند و اگر این در گشوده شود به کارهایى مى انجامد که موجب پریشانى در دین مى شود و خیر آن (به پندار گوینده ) در برابر شرّ آن ناچیز است ؛ از این رو دروغ بستن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گناهان کبیره اى است که هیچ چیز نمى تواند با آن معاوضه و در برابر آن مقاومت کند.)) شرح پرهیز از دروغ با توریه ها از علماى گذشته نقل شده که وجود توریه ها چاره اى براى فرار از دروغ است .

    از ابن عباس و دیگران روایت شده : ((در توریه ها وسعتى است که انسان را از دروغ بى نیاز مى کند.)) مقصود بزرگان این است که هرگاه آدمى مجبور به دروغگویى شود باید از توریه استفاده کند، امّا در صورت بى نیاز بودن نه دروغ آشکار جایز است نه پنهان (توریه )، ولى توریه آسان تر است .

    نمونه اى از توریه روایتى است که نقل شده : مطرف بر زیاد وارد شد.

    زیاد گفت : چرا دیر آمدى ؟

    وى بیمارى خود را دلیل تاءخیر قرار داد و گفت : از وقتى که از امیر جدا شده ام از زمین برنخاستم جز این که خدا مرا برخیزاند.

    ابراهیم گفت : هرگاه از طرف تو چیزى به کسى برسد و نخواهى دروغ بگویى بگو: خدا مى داند (( ما قلت من ذلک من شى ، )) ((در آن مورد چیزى نگفته ام )) و در نظر شنونده که (ما) نافیه است همین معنى که گفته شد استفاده مى شود، در حالى که (ما) در نیت گوینده براى ابهام است یعنى آنچه در این مورد گفته ام مهم نیست .

    نخعى به دخترش نمى گفت برایت شکر مى خرم بلکه مى گفت : اگر برایت شکر بخرم دوست دارى و بسا که خریدنى هم روى نمى داد.

    هرگاه کسى در خانه به سارغ ابراهیم مى آمد که از او بدش مى آمد به کنیز خود مى گفت : بگو: ابراهیم را در مسجد بجوى ، و نمى گفت این جا نیست تا دروغگو نشود.

    نمى خواست با او ملاقات کند دایره اى مى کشید و به کنیز خود مى گفت انگشت را در این دایره بگذار و بگو شعبى این جا نیست .

    تمام این توریه ها در جایى است که انسان نیاز به توریه داشته باشد، امّا در موردى که نیاز نیست نباید توریه کند، زیرا توریه اگر چه در لفظ دروغ نیست ، در معنى دروغ است و آن در پاره اى از موارد است چنان که از عبداللّه بن عتبه روایت شده که گوید: همراه ابوعلى بر عمر بن عبدالعزیز وارد شدم و از آن جا بیرون مى آمدم در حالى که جامه اى بر تن داشتم مردم مى گفتند: این جامه را امیرالمؤ منین بر تن تو پوشانیده و من مى گفتم : خدا به امیر پاداش خیر دهد، پدرم به من گفت : پسرکم خود را از دروغ نگاه دار و از دروغ و آنچه به دروغ شبیه است بپرهیز.

    علت منع پدرش این بود که گمان مردم را در مورد جامه با گفتار خود تاءیید مى کرد و هدفش مباهات بود که هدفى باطل بود و فایده اى نداشت .

    آرى توریه براى اهدافى مانند خوشدل ساختن دیگران با شوخى مباح است مانند فرموده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که : ((پیرزن وارد بهشت نمى شود، یا در چشم شوهرت سفیدى است ، و تو را بر فرزند شتر سوار مى کنم .))(666) امّا دروغ آشکار چنان که عادت مردم است تا با نادانان شوخى کنند و فریبشان دهند که زنى به ازدواج با تو مایل است و اگر در این دروغ ضررى باشد که به آزردن دلى بینجامد حرام است ؛ و اگر فقط به قصد شوخى باشد موجب فسق طرف نمى شود ولى از درجه ایمان او کاسته مى شود.

    پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((ایمان شخص کامل نمى شود تا براى برادرش دوست بدارد آنچه را براى خود دوست مى دارد و در شوخى خود از دروغ بپرهیزد.))(667) امّا مقصود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از این سخن : ((مرد براى خندیدن مردم سخنى مى گوید و به سبب آن سقوط مى کند بیش از فاصله زمین با ثریا)) (668) منظور این است که اگر کسى در شوخى خود غیبت مسلمانى کند یا دلى در بیازارد چنین است نه شوخى تنها.

    از جمله دروغ هایى که موجب فسق نمى شود، دروغى است که در مبالغه رایج است ؛ مانند این سخن که صد بار به تو چنین گفتم و صد بار به سراغت آمدم ، چرا که در این نوع محاوره قصد صد بار را ندارد بلکه مى خواهد مبالغه کند.

    بنابراین اگر تنها یک بار به سراغ او رفته باشد دروغگوست و اگر چند بار به سراغش رفته باشد که معمول نیست گنهکار نیست اگر چه به صد بار هم نرسد و در میان آن درجاتى هست انسانى که زبانش آزاد است با مبالغه در آن در معرض خطر دروغ گفتن قرار مى گیرد و از جمله مواردى که دروغگویى در آن معمول است و به آسانى انجام مى شود موردى است که گفته شود: غذا بخورید و طرف بگوید میل ندارم و این دروغ ممنوع و حرام است ، در صورتى که هدف درستى در آن نباشد.

    مجاهد گوید: اسماء بنت عمیس گفت : همدم عایشه بودم در شبى که که او را آماده کردم و به همراه چند زن او را به خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بردیم .

    به خدا در خانه رسول خدا جز یک جام شیر نبود.

    پیامبر نوشید سپس آن را به عایشه داد و او شرم کرد.

    من گفتم : دست رسول خدا را در نکن ، بگیر!

    عایشه گفت : با حالت شرم شیر را از پیامبر گرفتم و نوشیدم ، آنگاه فرمود: به رفقایت بده آنها گفتند میل نداریم .

    پیامبر فرمود: گرسنگى با دروغ جمع نمى شود.

    اسماء گوید: به پیامبر عرض کردم : اى رسول خدا اگر یکى از ما در جایى که به چیزى مایلیم بگوید میل ندارم آیا دروغ به حساب مى آید فرمود: دروغ (در نامه عمل ) نوشته مى شود تا آنجا که دروغ کوچک ، دروغ کوچک نوشته مى شود.(669) دینداران از چنین دروغ هایى نیز پرهیز مى کردند.

    لیث بن سعد گوید: چشمان سعید بن مسیب چرک مى داد به حدى که چرک به بیرون چشمانش مى رسید.

    به او مى گفتند: این چرک را پاک کن ؛ مى گفت : پزشک به من گفته است : دست به چشمانت نزن و اگر دست به چشمانم بزنم چگونه بگویم دست نزده ام (دروغ بگویم )؟

    این نمونه اى از مواظبت دینداران بر راستگویى است ، و هر کس مواظبت نکند زبانش در دروغگویى از اختیارش بیرون مى رود و ندانسته دروغ مى گوید.

    از خوّات تیمى روایت شده که گوید: خواهر ربیع بن خیثم عائده نزد پسرکم آمد و خود را بر روى او انداخت و گفت : پسرکم حالت چطور است ؟

    پس ربیع نشست و گفت : خواهرم آیا او را شیر داده اى ؟

    گفت : نه .

    ربیع گفت : چه مى شد اگر مى گفتى پسر برادرم و راست مى گفتى .

    از جمله عادت هاست که انسان بگوید: خدا مى داند، در جایى که خود نمى داند.

    عیسى علیه السّلام گوید: ((از بزرگترین گناهان در پیشگاه خداست که بنده بگوید: خدا مى داند در حالى که خود نمى داند.

    و بسا که در نقل کردن خواب دروغ بگوید که گناهش بزرگ است ، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((از بزرگترین دروغ هاست که شخصى به کسى غیر از پدرش نسبت داده شود یا آنچه در خواب ندیده ادعا کند که دیده است یا سخنى را که من نگفته ام به من نسبت دهد.))(670) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر که در نقل خواب خود دروغ بگوید روز قیامت مجبور مى شود که میان دو دانه جو گره بزند.))(671) آفت پانزدهم غیبت است بحث درباره غیبت طولانى است و ما اول شواهد دینى را که در نکوهش ‍ غیبت وارد شده بیان مى کنیم ، خداى متعال در قرآن بر نکوهش غیبت تصریح فرموده و غیبت کننده را به کسى تشبیه کرده که گوشت برادر دینى خود را در حالى که مرده باشد بخورد و فرموده است (( و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاءکل لحم اخیه میتا فکرهتموه .

    )) (672) پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((خون و مال و آبروى تمام مسلمانان بر مسلمان محترم است .))(673) غیبت از بین بردن آبروست پیامبر میان آبرو و خون و مال جمع فرموده است .

    و نیز فرمود: ((به یکدیگر حسد نورزید، با هم دشمنى نکنید، و یکى از شما دیگرى را غیبت نکند و اى بندگان خدا با هم برادر باشید.))(674) از جابر و ابوسعید روایت شده که گفتند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((از غیبت بپرهیزید چرا که غیبت بدتر از زناست ، زیرا شخص گاه مرتکب زنا مى شود و توبه مى کند خدا توبه اش را مى پذیرد ولى غیبت کننده آمرزیده نمى شود تا شخص غیبت شده او را بیامرزد.))(675) انس گوید: رسول خدا فرمود: ((در شب معراج به گروهى گذشتم که صورت هایشان را با ناخن هایشان مى خراشیدند به جبرئیل گفتم : اینان کیانند؟

    گفت : کسانى اند که غیبت مردم مى کردند و آبروى آنها را مى ریختند.))(676) سلیم بن جابر گوید: به محضر پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدم و گفتم : به من خیرى بیاموز که خدا مرا از آن بهره مند سازد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هیچ کار خیرى را کوچک مشمار، اگر چه از ظرف خود در ظرف تشنه آب بریزى ، و با روى باز برادرت را دیدار کنى و چون روى برگرداند او را غیبت نکنى .))(677) براء گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله براى ما خطبه ایراد کرد، تا آنجا که به گوش کنیزان در خانه هایشان رسانید و فرمود: ((اى گروهى که به زبان ایمان آورده و به دل ایمان نیاورده اید، غیبت مسلمانان نکنید و در جستجوى عیب هایشان نباشید، زیرا کسى که در جستجوى عیب برادرش ‍ باشد خدا عیب او را بجوید و هر کس که خدا در پى عیب او باشد در درون خانه اش رسوا شود.))(678) خداى متعال به موسى وحى کرد: ((هر کس با توبه از غیبت بمیرد آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود و هر که بمیرد و در غیبت کردن اصرار ورزد نخستین کسى است که وارد دوزخ مى شود.)) انس گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردم را به روزه یک روز امر کرد و فرمود: ((هیچ کس افطار نکند تا به او اجازه دهم .

    مردم روزه رفتند تا شب شد شخصى مى آمد و مى گفت : اى رسول خدا روزه دارم اجازه بده افطار کنم و پیامبر به او اجازه مى داد و همچنان مى آمدند و اجازه مى گرفتند تا مردى آمد و عرض کرد: از خانواده ام دو دختر جوان روزه دارند و شرم دارند که خدمت شما بیایند به آنها اجازه بده افطار کنند.

    پیامبر از او روى گرداند.

    دوباره تکرار کرد و پیامبر روى برگرداند سومین بار تکرار کرد.

    پیامبر فرمود: آنها روزه ندارند و چگونه روزه دار است کسى که امروز گوشت هاى مردم را خورده است ؟

    برو و به آن دو دستور بده اگر روزه اند قى کنند.

    مرد برگشت و به آنها خبر داد و از آنها خواست قى کنند.

    پس هر کدام لخته خونى قى کرد.

    مرد به محضر پیامبر برگشت و جریان را به او خبر داد.

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((سوگند به خدایى که جان محمّد صلّى اللّه علیه و آله در دست قدرت اوست اگر لخته هاى خون در شکم آنها باقى مى ماند آتش (دوزخ ) آنها را مى خورد.))(679) در روایتى است : ((چون پیامبر از او روى گرداند پس از آن خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا: به خدا اى رسول خدا آن دو دختر مردند یا نزدیک به مرگند.

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((آنها را نزد من بیاور.

    پس آنها آمدند حضرت طشت یا کاسه بزرگى طلبید و به یکى از آنها گفت : قى کن و او چرک و خون قى کرد تا کاسه پر شد.

    پیامبر به دیگرى فرمود: قى کن او نیز همان طور قى کرد.

    آنگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: این دو از آنچه خدا حلال کرده بود امساک کردند و بر آنچه خدا حرام کرده بود (غیبت ) افطار کردند، یکى از آنها کنار دیگرى به غیبت نشست و گوشت هاى مردم را مى خوردند.))(680) انس گوید: رسول خدا براى ما خطبه خواند و راجع به ربا و بزرگى گناه آن سخن گفت و فرمود: ((یک درهم که شخص از ربا به دست مى آورد گناهش در پیشگاه خدا بزرگ تر از سى و شش زناست و بدترین نوع ربا هتک حرمت شخص مسلمان است .))(681) جابر گوید: در راه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم .

    حضرت کنار دو قبر آمد که صاحب آن قبرها عذاب مى شدند.

    پیامبر فرمود: ((کیفر شدن آنها به سبب گناه کبیره نیست ، یکى از آنها غیبت مردم مى کرد و دیگرى از بول خود اجتناب نمى کرد و یک شاخه یا دو شاخه درخت خرما طلبید و آنها را شکست و روى هر قبرى کاشت .

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از عذابشان کم مى شود تا آنگاه که این شاخه ها تر باشند یا خشک نشوند.))(682) چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردى به نام ماغر را به سبب زنا کردن سنگسار کرد، مردى به رفیق خود گفت : این شخص (پیامبر) سگ را کشت .

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن دو را کنار مردارى برد و فرمود: آن را بجوید و بخورید.

    عرض کردند: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مردارى را بجویم ؟

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه درباره برادرتان گفتید (غیبت کردید) گندیده تر و کثیف تر از این مردار بود.))(683) امام چهارم علیه السّلام شنید که مردى از دیگرى غیبت مى کرد.

    فرمود: ((از غیبت بپرهیز چرا که غیبت نان خورش سگ هاى جهنم است .))(684) از مجاهده درباره این گفتار خداوند، (( ویل لکل همزه لمزه .

    )) (685) روایت شده که مقصود از (( همزه )) طعنه زدن به مردم است ، و (( لمزه )) کسى است که گوشت مردم را مى خورد.

    صحابه (پیامبر) با روى باز با هم دیدار مى کردند و غیبت نمى کردند و معتقد بودند که بدترین اعمال غیبت کردن است و انجام آن را عادت منافقان مى دانستند.

    یکى از صحابه گوید: ما پیشینیان را درک کردیم .

    آنها تنها روزه و نماز را عبادت نمى دانستند، بلکه خوددارى از ریختن آبروى مردم را عبادت مى شمردند.

    ابن عباس گوید: هرگاه خواستى عیب هاى رفیقت را نقل کنى عیب هاى خود را به یاد بیاور.

    یکى از صحابه گوید: یکى از شما خاشاک را در چشم برادرش مى بیند و شاخه درخت را در چشم خودش نمى بیند؛ دیگرى گوید: اى فرزند آدم به حقیقت ایمان نمى رسى مگر وقتى که عیبى در خودت هست از دیگرى عیب نگیرى و تا آنگاه که به اصلاح آن عیب خود بپردازى ، و هرگاه چنان کردى سرگرم به خودت مى شوى ، و محبوب ترین بنده در پیشگاه خدا کسى است که سرگرم اصلاح عیب هاى خود باشد.

    مالک بن دینار گوید: عیسى بن مریم علیه السّلام در حالى که حواریون همراهش بودند به مردار سگى گذشت .

    حواریان گفتند: این سگ چه بدبوست !

    عیسى علیه السّلام فرمود: دندان هایش چه سفید است ظاهرا عیسى آنها را از عیب گرفتن (غیبت ) بر سگ نهى کرد و به آنان هشدار داد که فقط خوبى هاى مخلوقات خدا را بگویید)) مى گویم : بعضى از علماى امامیه گفته اند: از گفتار عیسى علیه السّلام به حواریان استنباط نمى شود که سخن حواریان درباره سگ غیبت است ، بلکه دلیل سخن عیسى علیه السّلام این بود که بو دادن مردار و نظیر آن که خوشایند طبع انسان نیست به فعل کسى که زشتى آن را نیکو مى داند نسبت داده نمى شود و ظاهر سخن حواریان زشت شمردن آن است ظاهرا عیسى علیه السّلام به این نکته توجه فرموده که تمام کارهایى که با طبع انسان سازگار و ناسازگار است امرى است که خدا بر طبق حکمت خود انجام داده است ، و دستور داده که وى در برابر کارهاى سازگار با طبع سپاسگزار و در برابر کارهاى ناسازگار با طبع ، صبر کند، حواریان که از عفونت سگ بدشان آمده بود صبر نکردند یا از حقیقت کار غافل بودند.

    از این رو عیسى علیه السّلام آنان را متوجه سفیدى دندان سگ کرد که با طبعشان سازگار بود و آن را در برابر بوى بد و ناخوشایند سگ قرار دارد و حواریان را از توجه به آن بازداشت و این نکته لطیفى است که از سخن بزرگان دریافتم .

    از طریق شیعه صدوق (ره ) روایتى به اسناد خود از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده که فرمود: ((هر که براى غیبت و اظهار عیب برادرش حرکت کند اولین گامى که بردارد به طرف دوزخ برداشته است ، و خدا عیبش را بر تمام مردم آشکار سازد و هر که مسلمانى را غیبت کند روزه اش باطل و وضویش شکسته مى شود؛ و اگر به این حال بمیرد حرام خدا را حلال دانسته است .))(686) از امام صادق علیه السّلام روایت شده که گوید: ((پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: غیبت در دین شخص مسلمان سریع تر اثر مى کند از مرضى که از درون عضو انسان را مى خورد.))(687) و نیز آن حضرت گفت : ((رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثى از او سر نزند، عرض شد: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حدث چیست ؟

    فرمود: غیبت کردن .))(688) ابن ابو عمیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: ((کسى که درباره مؤ من سخنى بگوید که با چشمانش دیده و با گوش هایش شنیده است ، در زمره کسانى است که خداوند فرموده است : (( ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم .

    )) (689) از مفضل بن عمر روایت شده گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ((کسى که از مؤ منین سخنى نقل کند که قصدش عیبگویى و از بین بردن مروت او باشد تا آن مؤ من از چشم مردم بیفتد خدا او را از تحت سرپرستى خود به سرپرستى شیطان بیرون کند و شیطان او را نپذیرد.))(690) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: ((غیبت بر هر مسلمانى حرام است و غیبت حسنات را مى خورد، چنان که آتش هیزم را مى خورد.))(691) بیان معناى غیبت و تعریف آن بدان که غیبت ، گفتن چیزى درباره برادر دینى است که اگر از آن آگاه شود برنجد و تفاوتى ندارد که عیب جسمانى یا تبار یا اخلاق یا گفتار و کردار یا دین و دنیایش را بگویى و یا عیب لباس و خانه و مرکب سوارى او را بازگو کنى .

    عیب جسمانى مثلا ضعف چشم و آبریزى آن ، لوچ بودن کچل بودن ، کوتاه و بلند بودن ، سیاه و زرد بودن و تمام صفاتى که یادآورى آن فرد مبتلا را مى رنجاند، و امّا عیب تبار این است که بگویى : پدرش نبطى ، هندى ، فاسق ، خسیس ، تعمیرکار کفش ، رفتگر، سلاّخ است یا هر چه از آن رنجیده خاطر شود.

    امّا عیب اخلاقى این است که بگویى : بدخو، بخیل ، متکبر، ریاکار، عصبى ، ترسو، ناتوان کم دل و جراءت ، بى باک است و نظیر اینها؛ و امّا عیب کارهایى که به دین او مربوط مى شود این است که مثلا بگویى : دزد، کذّاب ، میگسار، خیانتکار، ظالم ، کاهل نماز و زکات است ؛ رکوع و سجود نمازش را کامل نمى کند؛ از نجاسات پرهیز ندارد؛ به پدر و مادرش ‍ نیکى نمى کند یا زکات را به جایش نمى دهد یا درست تقسیم نمى کند یا در روز روزه داریش خود را از آمیزش با زنان و غیبت و هتک حرمت مردم حفظ نمى کند.

    امّا عیب هاى مربوط به دنیا مثل این است که بگوید: فلانى بى ادب است ، مردم را خوار مى شمارد، و هیچ کس را بر خود صاحب حق نمى داند و تنها خود را صاحب حق مى داند، یا بگوید پرحرف ، پرخور و پرخواب است و زمانى که وقت خواب نیست مى خوابد و در آن جا که شاءن او نیست مى نشیند، امّا عیب لباسش به این است که بگوید آستین گشاد، بلند دامن ، عمامه گنده یا یقه چرکین است .

    گروهى گفته اند عیبجویى دینى از کسى غیبت نیست ، زیرا نکوهشى است که خدا در قرآن بیان فرموده است .

    از این رو نقل گناهان شخص و نکوهش او جایز است به دلیل روایتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده است : براى آن حضرت از زنى که بسیار اهل نماز و روزه بود، ولى همسایگانش را اذیت مى کرد ستایش شد.

    پیامبر فرمود: آن زن در دوزخ است ))؛ (692) و نیز از زنى یاد شد که بخیل است .

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((در این صورت چه خیرى دارد؟))(693) این سخن باطل است زیرا مردم آن سخنان را مى گفتند چون احتیاج داشتند که با سؤ ال احکام دین را بفهمند و غرض آنها عیبجویى یاد شدگان نبود و در غیر از مجلس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن نیازى نمى باشد و دلیل آن اجماع امت است بر این که هر کس از دیگرى یاد کند به سخنانى که موجب رنجش وى شود از او غیبت کرده است چرا که داخل در تعریف غیبتى است که پیامبر از آن نهى فرموده است .

    بنابراین اگرچه در تمام موارد یاد شده راستگو باشد غیبت و معصیت خدا کرده و گوشت برادرش را خورده است به دلیل روایتى که پیامبر فرمود: ((آیا مى دانید غیبت چیست ؟

    گفتند: خدا و رسولش داناتر است .

    فرمود: یاد کردن از برادرت به سخنى که او را برنجاند.

    عرض شد: آیا اگر آنچه مى گویم در برادرم باشد غیبت است ؟

    فرمود: اگر آنچه مى گویى در او باشد.

    او را غیبت کرده اى و اگر در او نباشد به او بهتان زده اى ))(694) معاذ بن جبل گوید: از مردى در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یاد شد و گفتند: چقدر او عاجز و ناتوان است ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((از رفیقتان غیبت کردید، عرض کردند: اى رسول خدا آنچه در او بود گفتیم .

    فرمود: اگر آنچه در او نبود مى گفتید به او بهتان زده بودید.))(695) حذیفه از عایشه روایت کرده که عایشه از زنى یاد کرد و گفت : آن زن کوتاه قد است .

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((او را غیبت کردى )).(696) حسن گوید: به بدى یاد کردن دیگران سه گونه است : غیبت ، بهتان ، دروغ و تمام آنها در قرآن آمده است .

    غیبت گفتن چیزى است که در او وجود دارد؛ بهتان گفتن چیزى است که در او نیست ؛ دروغ ، گفتن چیزى درباره اوست که به تو رسیده است .

    ابن سیرین از مردى یاد کرد و گفت : آن مرد سیاه ، آنگاه گفت : از خدا آمرزش ‍ مى خواهم من معتقدم که او را غیبت کرده ام .

    ابن سیرین از ابراهیم یاد کرد و گفت : ابراهیم نخعى و نگفت ابراهیم اعور.

    عایشه گوید: هیچ یک از شما نباید از دیگرى غیبت کند زیرا یک بار در محضر پیامبر به زنى گفتم : این زن بلند دامن است .

    پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آب دهانت را بینداز، آب دهان انداختم و تکه گوشتى بود.

    (697) مى گویم : این روایاتى که اهل سنت نقل کرده اند نمى تواند حکم شرعى را ثابت کند، بویژه که انگیزه جعل چنین روایاتى در آنان وجود دارد؛ زیرا پیشوایان اهل سنت و رؤ ساى آنها عیب و نقص هاى فراوانى دارند که آنها را واداشته است براى به دست آوردن حاجت خود باب اظهار آن عیب ها را به هر صورت که شده مسدود سازند تا حال خود را ترویج کرده و از تنفر رعیت در امان باشند.

    همان طور که آشکار ساختن عیب هاى مردم موجب هلاکت است ، قطع ریشه این عمل و بستن آن (باب اظهار عیب ها) نیز خطر آفرین است زیرا اظهار نکردن عیب ها، خود موجب تاءیید کارهاى گنهکاران و صاحبان عیب هاست ، برخى از علماى ما (شیعه ) چنین گفته اند.

    در (( مصباح الشریعه )) (698) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده : غیبت ، یاد کردن کسى است به عیبى که در پیش خدا عیب نیست و نکوهش چیزى است که آگاهى از آن ستوده است .

    امّا اگر از شخص غایبى به عیبى یاد شود که در پیش خدا نکوهیده است و صاحب آن عیب به آن نکوهش مى شود این نکوهش غیبت اگر چه صاحب آن غیبت اگر بشنود برنجد به شرط آن که نکوهنش کننده خود آن عیب را نداشته باشد و مقصودش تنها جدا کردن حق از باطل بر اساس گفتار خدا و رسول باشد؛ ولى اگر در اظهار آن عیب هدف دینى نداشته باشد.

    بر اساس مقصود فاسد خود مؤ اخذه مى شود اگر چه درست باشد (عیب در طرف باشد).

    از امام صادق علیه السّلام روایت شده : ((غیبت ، گفتن عیب برادر دینى است که خدا آن عیب را پوشانده است ، امّا عیب آشکار مانند شتابزدگى و تندى غیبت نیست .)) و در خبر دیگر آمده است ((غیبت ، گفتن عیبى از عیب هاى برادر دینى است که خودش انجام نداده است .

    (699) و چیزى را که خدا بر او پوشانده است و حدى بر او اقامه نشده است منتشر سازد.))(700) بعضى از علماى ما (شیعه ) گفته اند که حرام بودن غیبت اختصاص به معتقدان به حق دارد (موحدان شیعه ) زیرا دلایل حکم غیبت شامل گمراهان (پیروان دیگر ادیان و مشرکان ) نمى شود چون حکم در غیبت مربوط به مؤ منان یا برادران ایمانى است بنابراین شامل کسانى نمى شود که به دین حق معتقد نیستند.

دز صورتى که راستگویى موجب بنا حق کشته شدن کسى شود. پس مى گوییم : سخن وسیله رسیدن به هدف هاست و هر هدفى ستوده است و مى توان با راست و دروغ به آن رسید امّا دروغگویى حرام است ، ولى اگر تنها با دروغ مى توان به آن رسید، دروغ مباح است اگر به دست آوردن هدف مباح باشد و اگر رسیدن به هدف واجب باشد دروغ واجب است مانند حفظ خون مسلمان ؛ و هرگاه راستگویى موجب ریختن خون مسلمانى شود که از ظالمى ...

مقدمه پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، اهمیت آرمانهای مشترکی که در این اعلامیه تبلور یافته بود، اعضای جامعه بین المللی را بر آن داشت تا کوششهای مجدانه خود را به منظور واقعیت بخشیدن به اصول مندرج در آن به کار گیرند. از آنجا که حفظ حقوق و احترام آزادیهایی که به موجب این اعلامیه به تمام دولتهای جهان توصیه شده بود مستلزم سپردن تعهدات بیشتر مسئولیتهای بس خیطرتر در قبال ...

مجازات الف) تعريف در جوامع مدنى هر انحرافى که به صورت جدى هنجارها و ارزشهاى جامعه را در معرض خطر تعيير و تبديل قرار دهد، با واکنش اعضاى جامعه مواجه مى‏شود. اين انحراف در يک جامعه گسترده «جرم» تلقى مى‏شود، و واکنش فوق «مجازات» ناميده مى‏شود. در جوامع

راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق على(ع) در خطبه عید غدیر خود که خوب است آن را خطبه غدیریه بنامیم به تفسیر و تحلیل این رویداد عظیم تاریخ پرداخت. معرفى این خطبه که در گوشه و کنار برخى از کتابهاى ادعیه و روایت در غربت به سر مى برد و بررسى سند و کتابشناسى آن و شرح پاره هایى از آن، موضوع این جستار است. اشارت ممکن است افراد بسیارى در طول تاریخ از حادثه غدیر و اهمیت آن سخن گفته و از ...

عمد) محمد على سلطانى چکيده: در اين مقاله, در مورد مستندات فقهى قانون الحاق مواردى که بر اثر بى احتياطى يا عدم مهارت و امثال آن, قتل و صدمه اى به وجود مى آيد, به قتل عمد در تغليظ حکم در ماه هاى حرام بحث شده است. نخست اصل ماده و تبصره هاى آن نقل,

بى شک، رشد روزافزون اينترنت فوايد و اهميت غير قابل انکارى دارد، چندان که در دوران حاضر، نقش محورى اينترنت چنان اساسى است که بدون آن امکان برنامه ريزى، توسعه و بهره‏ورى در زمينه‏هايى چون: فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و علمى در جهان آينده امکان‏پذير نخواه

خانواده کوچکترين نهاد موجود در جامعه و زير بناى تشکيل دهنده اجتماع است. گروههاى بيشمارى در يک اجتماع وجود دارد اما اين گروه کوچک به دلايلى از جمله وجود رابطه قوى معنوى بين افراد تشکيل دهنده آن حائز هميت‏بسيار است. تشکيل خانواده با انس ، الفت و عشق

ماهيت و عوامل انقلاب اسلامى ايران سخنرانى در مسجد الجواد تذکر: اين مقاله مجموعه چند سخنرانى استاد شهيد در مسجدالجواد است که در فروردين ماه پنجاه و هشت ايراد گرديد و ازجمله آخرين کنفرانسهاى عمومى آن مرحوم به حساب مى‏آيد. از آنجا که پاره‏اى از نکات

مقدمه از آنجا که سال جاری به نام مبارک و مقدس یامبر اعظم (ص) مزین گردیده است شایسته است که در تمام جهان اسلام مخصوصا در کشور و میهن اسلامیمان بیش از گذشته به بحث و بررسی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت آن بزرگ الهی و آن اسوه و الگوی کامل بشریت پرداخته شود .سخن درباره آن وجود مقدس که سرور پیامبران و صدیقان و شهیدان و فرشتگان است کار بسیار اسانی نیست و بیان تمام ابعاد شخصیت آن حضرت از ...

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول