چکیده مقاله
در خصوص نحوه عمل به احکام دینی سه دیدگاه کلی وجود دارد.
عده ای بر این باورند که احکام دین را باید کاملا متعبدانه پذیرفته و عمل نمود و هیچگونه تحقیق و تفحص را در آن جایز نمی دانند و به صرف اعتماد به واضع و شارع مقدس دین خود را موظف به تقید و پای بند به احکام می دانند.
گروه دیگری از متدیان جانب تعقل و استدلال عقلی و علمی را در پیش گرفته و معتقدند که می بایست مبانی عقلی و علمی احکام و فروع دین را درک نمود و بر پایه استدلالهای عقلی علت تشریع آنها را کشف و درک کرد تا انگیزه عمل به آنها تقویت شود و عمل متعبدانه را به فروعات دینی چندان مفید نمی دانند.
جمعی از متشرّعان و دینداران با جمع میان دو رویه قبلی روش میانه ای را برگزیده اند اینان اعتقاد دارند چون اصول عقاید با تعقّل و تحقیق پذیرفته می شود و احکام دین متفرع بر اصول هستند بنابراین جایگاه عقل در فروع نیز بصورت غیر مستقیم به رسمیت شناخته شده است و از طرف دیگر تا جاییکه بتوان فلسفه احکام را با ادلّه عقلی و علمی درک نمود بهره گیری از دریافتهای عقلی اشکال ندارد ولی نباید به بهانه عدم دستیابی به مبانی عقلی و علمی عمل به احکام تعطیل شود بلکه هر فرد مکلّفی به نیت تقرب و بندگی خدا به وظایف عبادی خود عمل کند و برای تقویت ایمان دینی و استحکام عبودیت حتی الامکان از ادلّه عقلی و علمی نیز بهره مند گردد.
نگارنده مقاله نظر سوم را مقرون به صحت و صواب می داند.
محمد صادق ابراهیمی آبانماه 86 بسمه تعالی عمل به احکام دین تعبد یا تعقّل؟
بدون تردید هر انسان مکلّفی باید به احکام دینی خود عارف و عامل باشد.
منتهی عمل به احکام به نسبت افراد و نوع نگرش آنها به مسائل دینی متفاوت است.
کسانیکه به درجه اجتهاد و فقاهت نایل آمده و قدرت استنباط احکام شرعی را از منابع فقهی دارند بدون تقلید از دیگران به تکالیف و وظایف شرعی خود عمل می نمایند.
آنهاییکه عمل به احتیاط می کنند با رعایت جانب احتیاط و انتخاب فتوای احوط از میان فتاوی مختلف در صدد انجام تکلیف خود هستند.
در این میان مقلدین وظیفه دیگری دارند که همان تقلید و پیروی از یک مرجع تقلید جامع الشرایط است.
در خصوص نحوه عمل این دسته از مردم که اکثریت افراد جامعه را تشکیل می دهند سوالاتی مطرح است که مهمترین آنها این است که آیا در عمل به احکام دین باید به طریق تعبد محض عمل کرد یا باید از طریق تعقل و پی بردن به فلسفه احکام اقدام نمود و یا راه سومی نیز محتمل است؟
در پاسخ به این سوال سه دیدگاه مختلف وجود دارد که تأمّل در آنها می تواند ما را در پاسخ به سوال مطروحه یاری نماید.
دیدگاه اول: عده ای بر این باورند چون احکام دین از جمله فروع دین هستندو فروع دین همانگونه که از عنوانش پیداست متفرّع بر اصول دین است لذا هر مسلمانی که اصول دین را با تحقیق و تفحص پذیرفته باشد، دیگر در مقام عمل به احکام و فروع دین نیازی به تعقل و استدلال عقلی و علمی ندارد و به محض حصول اطمینان از صدور احکام از جانب شارع مقدس می تواند به وظایف شرعی خود در بخش فروع دین و عبادات اسلامی عمل نماید.
این گروه برای تبیین و توجیه عقیده خود به این مثل معروف متمسک می شوند!
اگر کسی به یک بیماری جسمی و یا روحی مبتلا شود و بهبود آن بیماری مستلزم مراجعه به پزشک باشد.
آن شخص در قدم اول با تحقیق و بررسی و پرس و جو از افراد قابل اعتماد در صدد شناسایی پزشک ماهر و متخصص در زمینه بیماری خود برمی آید، تا اینکه پزشک واجد شرایط را که منطبق با معیارهای عقلی و علمی است پیدا کرده و جهت درمان ناراحتی خود به او مراجعه می کند این شخص پس از رجوع به پزشک مورد اعتماد بدون کوچکترین دغدغه و نگرانی بهترین سرمایه حیات خود را که همان اعضای بدن اوست به او سپرده و کاملاً مطیع دستورات و توصیه های پزشکی او می شود به نحوی که به خود اجازه نمی دهد که در مورد تک تک داروها یا توصیه های پزشکی سوالات عقلی و علمی داشته باشد بلکه با اطمینان کامل به مهارت و خیر خواهی پزشک معالج همه دستورات و توصیه های پزشکی را در زمینه های پرهیز غذایی و حرکات فیزیکی و یا ساعات و چگونگی استفاده از داروها، بدون کمترین تخطّی اجرا می نماید.
به نظر این گروه عمل متعبدانه به دستورات شرعی تقریباً شبیه این مسئله است.
زیرا کسیکه اصول دین را با تحقیق و تفحص و معیارهای عقلی پذیرفته باشد و وجود حضرت حق و علم و حکمت آن حضرت و حقانیت رسالت پیامبر امین (ص ) با ادلّه عقلی مورد قبول وی واقع شود دیگر دلیلی بر استدلال عقلی در مورد فروع دین و احکام شرعی باقی نمی ماند و هر فرد مکلّفی با اعتماد کامل به علم و حکمت و خیرخواهی حضرت باریتعالی و رسالت پیامبرش، اوامر و نواهی دین را پذیرفته و بر آن گردن می نهد و در صدد دستیابی به ادلّه عقلی و علمی برنمی آید.
دیدگاه دوم: گروهی بر این عقیده هستند که اوامر و نواهی الهی حتماً دارای حکمت و علتی هستند و هیچ امری از اوامر الهی و یا نهیی از نواهی حضرت حق بدون دلیل عقلی نیستند و به مصداق قاعده ملازمه عقل و شرع « کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» هر حکم شرعی دارای توجیه و دلیل عقلی است و لذا باید در صدد پیداکردن فلسفه عقلی و علمی آنها باشیم.
اینان معتقدند با دستیابی به دلایل عقلی و علمی فروع دین ، انگیزه و زمینه های مناسبی برای عمل به احکام دین فراهم می شود و افراد مکلف، خصوصاً تحصل کرده ها و جوانان رغبت و استقبال خوبی نسبت به وظایف و تکالیف دینی خواهند داشت.
این گروه جهت استحکام و اعتبار بیشتر عقاید خود به برخی کتابها در زمینه علل الشرایع یا فلسفه احکام و یا نظرات علمی برخی از دانشمندان علوم تجربی تمسک جسته و مصداقهایی در بعضی از موارد ذکر می نمایند.
مثلاً برخی از فواید علمی روزه داری در زمینه بهداشت تن و روان و یا فواید علمی آداب رکوع و سجود نماز و یا برخی علل عقلی حلیت و حرمت خوراکیها و نوشیدنیها ذکر کرده و آنها را محملی برای تبیین دیدگاههای خود قرار می دهند.
اینان معتقدند فقط از طریق بیان علل و مبانی عقلی و علمی احکام دین است که عمل به فروعات جذّابتر شده و مورد استقبال قرار می گیرد.
در غیر اینصورت عمل به احکام دین به تدریج کم رنگتر و انگیزه لازم را در عرصه عمل، خصوصاً در میان طبقات تحصیل کرده و یا جوانان نخواهد داشت.
دیدگاه سوم: جمعی دیگر از صاحب نظران و متشرعین راه میانه ای را برگزیده و طریق سومی را که تقریباً جامع دو دیدگاه قبلی بوده انتخاب نموده اند و به مصداق قاعده اصولی « الجمعُ مُهمااَمکَنُ اَولی مٍن الطّرح » هر دو دیدگاه را با اندکی انعطاف پذیری قبول کرده و با هم تلفیق نموده اند.
این گروه معتقدند عقل و خرد ورزی جایگاه مهمّی در ارکان و شئون دینی دارد تا جاییکه پذیرش اصول دین از قبیل توحید و نبوت و معاد و برخی از حسن و قبحها در مرحله اول از طریق عقل قابل توجیه است و اگر کسی اصول دین را بصورت تقلیدی بپذیرد از وی مقبول نمی افتد و در عین حال بر این باورند که انحصار احکام و فروع دین به دریافتهای عقلی، جایز نیست زیرا عقل و دانش بشری هر قدر هم پویا و توانمند باشد باز هم به لحاظ محدودیتهای مطلق در بعضی زمینه ها و نواقص و محدودیتهای نسبی در برخی امور اگرچه شرط لازم در حوزه اصول دین است ولی شرط کافی در عرصه عمل به احکام و فروع دین نمی باشد و مواردی از اوامر و نواهی شرعی و جود دارند که اصلاً با ادلّه عقلی و علمی قابل توجیه نیستند.
بنابراین طریق صواب این است که اگر در مواردی بتوانیم دلیل عقلی متقن و قانع کننده ای برای حکمی پیدا کنیم تمسک به آن در حد یکی از دلایل و حکمتهای تشریع حکم اشکال ندارد و شاید هم برای گروههای سنی خاصی از قبیل جوانان و دانش جویان که از روحیه کنجکاوی در امور برخورداند مفید باشد ولی حتماً باید متذکر شد که تنها دلیل ابلاغ حکم شرعی این نیست و چه بسا دلایلی دیگری نیز وجود دارد که فعلاً برای ما قابل درک نیستند.
بدین ترتیب اولاً مخاطبین را از عبودیت و بندگی صرف فلسفه و دلیل رها کرده و به بندگی خدای حکیم دلالت نموده ایم.
ثانیاً اگر در آینده دلیل عقلی مورد ادّعای ما با خدشه و مشکلی و یا ایراد عقلی و علمی دیگری مواجه شد انگیزه عامل به حکم شرعی مخدوش نخواهد شد ثالثاً عمل به حکم شرعی تا حصول دلیل عقلی و علمی کافی معطّل نمانده و مکلّف با نیت تقرّب و عبودیت و بندگی شارع مقدس به وظایف دینی خود عمل کرده و در انتظار اقناع عقلی و استلزام علمی صرف احکام نمانده است.
با تأمل در استدلال هر کدام از گروههای سه گانه و درنظر گرفتن جوانب امر به نظر می رسد انتخاب دیدگاه سوم مقرون به صحت و صواب است زیرا اولاً ارزش و جایگاه عقل در حوزه دین بکلّی نفی نشده است بلکه به عنوان معیار پذیرش اصول عقاید و حتی ابزار کشف و استنباط فروع دین از منابع فقهی کاملاً به رسمیت شناخته شده است که بدین ترتیب برخی از ایرادات و ابهامات مطروحه توسط بعضی از تحصیل کرده ها و روشنفکران متجدّد مرتفع گردد.
ثانیاً روح تعبد و حقیقت بندگی خداوند سبحان به بهانه دستیابی به ادلّه عقلی و علمی احکام تضعیف نمی شود زیرا در این حالت نفس پای بندی به اوامر و نواهی الهی به صِرف صدور آنها از جانب شارع مقدس و قطع نظر از مبانی عقلی آنها دارای ارزش و اعتبارات است و اجر و پاداش عاملش را در پی خواهد داشت.
و بخش اعظم بندگی خداوند که در حقیقت همان تقید محض بنده در مقابل مولا است حاصل شده است ثالثاً مکلفین به احکام الهی از همان ابتدای تکلیف، خود را ملزم به انجام عبادات شرعیه می دانند و عدم دسترسی به دلایل عقلی و علمی مانع انجام تکالیف نمی شود که بدین ترتیب خیر و ثواب و آثار مثبت دنیوی و اخروی عمل به احکام الهی نصیب آنان می گردد.
از نظر یک شخص متشرع احکام شرعی تابع یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری است به نحوی که هر امر شرعی دارای یک مصلحت لازم الاستیفاء و هر نهی شرعی ناشی از یک مفسده واجب الاحتراز است و اگر هم عقل و دانش بشری به علت محدودیت و یا موانع مقطعی قادر به کشف علل و حکمتهای احکام شرعی نباشند دلیل موجّهی بر عدم انقیاد در برابر دستورات حضرت حق نخواهد شد .
بنابراین هر مکلفی موظف است به محض رسیدن به سن تکلیف ، به وظایف شرعی خود عمل نموده و در انتظار دستیابی به فلسفه عقلی آنها نباشد و اگر هم قادر به کشف برخی از ادلّه عقلی و علمی شد باعث تقویت روح بندگی و تعبد در وی می شود.
پایان و من الله التوفیق محمد صادق ابراهیمی آبانماه کلید واژه ها: 1- احکام دین 6- متفِرع 11- اوامر 16- نفس الامری 2- تعبد 7- فروع دین 12- نواهی 17- مکلف 3- تعقل 8- تقلید 13- عبودیت 18- مرجع تقلید 4- متشرع 9- استنباط 14- مصلحت لازم الاستیفاء 5- تشریع 10- علل تشریع 15- مفسده واجب الاحتراز فهرست منابع : آشنایی با علوم اسلامی 3 اصول فقه ـ فقه شهید مرتضی مطهری انتشارات صدرا 1374 اجتهاد و جایگاه آن در اسلام پایان نامه کارشناسی ارشد محمد صادق ابراهیمی 1374 فلسفه دین محمد حسین زاده انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1376 مبادی فقه و اصول دکتر علیرضا فیض ـ انتشارات دانشگاه تهران 1375 مشخصات صاحب مقاله: محمد صادق ابراهیمی مدرس مراکز آموزش عالی شهرستان کرج آدرس الکترونیکیE.Mail: Maaref_pazhohesh@yahoo.com