دانلود مقاله نفس

Word 168 KB 15814 42
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع


  • نفس : اصطلاح فلسفی : نفس جوهری است که ذاتا مستقل ودر فعل نیاز به ماده دارد ومتعلق به اجساد واجسام است وبالاخره جوهری است غیر مائت ودر تصرف وتدبیر نیاز به جوهر روحانی دیگر دارد که روحانیت آن از نفس کمتر است وآن واسطه روح حیوانی است که آنهم واسطه دارد که قلب است ،درماهیت وحقیقت نفس،اقوالی است برحسب مکاتب مختلف فلسفی وعرفانی وکلامی از جمله: 1 اجزاء صغاراست که کری الشکل است 2 نار 3 هواء 4 ارض 5 ماء 6جسم بخاری 7 عدد 8 امر مرکب از عناصر9 حرارت غریزی 10 برودت 11دم 12 مزاج 13 نسبت حاصله از عناصر
    صدرالدین گوید : خداوند موجودات رابه ترتیب از اشرف به احسن آفریده است وعنایت او ایجابکند که همواره با موجودات فیض بخشد وفیض او دائم است اول امری که از آثار حیات درموجودات ظاهر شد ،حیات تغذیه ونشوو نما است وبعد حیات حس وحرکت است وبعد حیات علم وتمیز است وهریک ازاین سه مرتبه را صورت کمال است که به واسطه آن صورت آثار حیات مخصوصی به آن فیضان می کند ،آن صورت رانفس می گویندوسه مرتبه دارد :
    1 نفس نباتی 2 نفس حیوانی 3 نفس انسانی
    وحدجامع آن (فهی اذن کمال للجسم ) است وبالاخره هر جسمی را آثار خاصی است ودرهریک مبداء خاصی است که منشاء آن آثاراست وآن مبادی قوتی هستند تعلق به اجسام وخود اجسام نباشند وآن نفس است وکلمه نفس نام برای آن قوت است وبدین ترتیب صدرالدین نفس راجسمانیه الحدوث می داند ولکن ماده آن که همان افاضات علویه بر مراد سفلیه باشد از ناحیه بالا وعلویات ودر نتیجه فیوضات الهی است ومعنی کینونت سابقه نفس بربدن همین است نه آنکه نفوس ناطقه انسانی ابتداء کنیونت مجرد باشد چنانکه دیگران می گویند نفس انسان را به نشإت است اول نشات صور حسی طبیعیه ومظهر آن حواس خمس ظاهر ه است که دنیا هم گویند.


    نشات دوم اشباح وصور غائیه از حواس است .مظهر آن حواس باطنه است که عالم غیب وآخرت هم گویند.


    نشات سوم عقلیه است که دار مقربین ودارعقل ومعقول است ومظهر آن قوت عاقله است .

    نفس در نشات اول خالی از علم تصوریه وتصدیقیه است واولین علم اواست بذات خود ودرابتداء جنینی ودرمرحله طفولیت بدرجه حیوانی میرسدوبعدازکمال وبلوغ بدرجه انسانی وکمال خود می رسد واین هنوز اولین نشات ناطقه است .
    بعداز مرتبت عقل هیولانی که فاقد تمام صور وتصورات است به مرحله بالملکه می رسد که بعضی از صور را دریافته واین مرحله اولین علم بذات خوداست وبعد از طی مراحل کمال به مرتبت فعلیت وعقل بالفعل میرسد وبعداز آن بمرتبت عقل بالمستفاد که مرتبت کمال ممکن اواست می رسد .

    خلاصه کلام آنکه صدرالدین نفس را به تقسیم اولیه به سه قسمت کرده است.

    1 نفس نباتی ( وهی کمال اول لجسم طبیعی آلی من جهه ما یتولد و یربو ویتغذی )
    2ـ نفس حیوانی ( وهی کمال اول لجسم طبیعی آلی من جهه ما یدرک الجزئیات ویتحرک بالاراده) 3ـ نفس انسانی (وهی کمال اول لجسم طبیعی آلی من جهه ما یدرک الامور الکلیه ویفعل الفاعیل الکائنه بالاختیار الفکری والاستنباط بالرأی ) رازی می گوید: افلاطون معتقد بودکه درانسان سه نفس است یکی را نفس ناطقه والهیه دیگری را نفس غضبیه وحیرانیه وسه دیگر را نفس نباتیه ونامیه وشهوانیه نامند.

    خواجه طوسی گوید : قوای نفس سه است یکی قوت نفس ناطقه که آنرا نفس ملکی خوانند دیگر را قوت غضبی که آنرا نفس حسی خوانند و سه دیگر قوت شهوانی که آنرا نفس بهیمی خوانند.

    شیخ الرئیس نیز در تعریف نفس گوید : (کمال اول لجسم طبیعی آلی ) درنبات باضافه (من جهه ما یتولد ویربو ویتغذی ) ودر نفس حیوانی ( من جهه ما ید رک الجزئیات ویتحرک بالاراده) شیخ اشراق نفس را جسمانیه الحدوث وروحانیه البقاءمی داند.

    ناصر خسرو گوید: نفس جوهری است بسیط وروحانی وزنده بذات ودانا است بقوت وفاعل بطبع واو صورتی است از صورتها عقل فعال پاره ای از ترکیبات نفس درمعنی فلسفی وعرفانی نفس اعلی : نفس اعلی که آنرا اسرافیل نام است وکار وی روح دمیدن است وروان دادن دراجسام نفس اماره : مراد نفوسی پست اند که تابع هواء وهوسی بوده وبرحسب دستورات مهلکه انسان را وادار به کارهای زشت می کند وبالاخره روح انسانی را به اعتبار غلبه حیوانیت نفس اماره گویند( ان النفس لاماره بالسوء) نفس الامر : کلمه نفس الامر یعنی حد ذات هر شی ء وبعضی گفته اند مراد مرتبه عقل فعال است وعقل اول ونفس کلیه را نیز نفس الامر نامند وعالم امر یعنی عالمی که روح وحقیقت عالم اجسام است نفس الامر گویند .

    نفس بهیمی: مراد قوت شهوانی ونفس شهوانی است .

    نفس رحمانی: صدرالدین گوید : همان طور که نفس انسانی موجب پیدایش اصوات والفاظ مختلف به اشکال وهیآت خاص بوده ومنشإ آن همان 28 حرف اصلی است موجودات عالم با خواص واطوار وانحاء مختلف خود از عالم غیب الغیوب به واسطه فیض حق به اطوار واشکال وهیات مختلف درآمده است وبنابراین مراد از نفس رحمانی فیض وجودی حق تعالی است که تمام ممکنات مراتب یقینات فیض اند وجواهر عالیه عبارت از حروف عالیه اند که بلا واسطه صادراز نفس رحمانی اند که آنها کلمات الله التامات هم گویند .

    عرفا مرتبه تفضیل اسماء وصفات الهی را نفس رحمانی نامند.

    نفس زکیه : مراد نفوس اولیاءالله است .

    نفس سبعی: مراد قوت غضبیه است.

    نفس سماوی: مرادنفس فلکی است .

    نفس عاقله : مراد نفس ناطقه است ونفس عاقله رادراشخاص مردم دوقوت است یکی نظری نامش عقل نظری است که بدان اشخاص دانا وآگه باشند ودیگر قوت عملی ،نام وى عقل عملی است که اشخاص مردم بدین قوت کارهای عقلی کنند از صنایع گونه گونه .

    نفس غاذیه: مراد قوت تغذیه وبالاخره نفس نباتی است .

    نفس قدسی : نفس رادرمرتبه ملکه استحضار جمیع آنچه برای آن ممکن است بدرجه یقین نفس قدسی می گویند وآن آخرین مرتبت کمال حدس است .

    نفوس انبیاء واولیاء ونوابغ روزگار که قبل از آموختن تمام اشیاء وحقایق را به قوه حدس در می یابند نفوس قدسیه می نامند.

    اما نفس قدسی نفس پیغمبران بزرگ بودکه به حدس پیوندند عالم فرشتگان بی معلم وکتاب معقولات بداند.

    نفس کلی : نفس مدبر عرش را نفس کلیه گویند .

    نفس لوامه: این اصطلاح مذهبی است که عرفا وفلاسفه اسلام به کاردارند .

    نفس انسان رادر مقام تلالوء نور قلب از غیب برای اظهار کمال آن وادراک قوت عاقله به وخامت عاقبت وفساد اخوال آن نفس لوامه گویند از جهت لوم وسرزنش بر افعال خودو این مرتبت مقدمه برای ظهور مرتبت قلب است که هر گاه نور قلبی ظاهر شود وغالب شود وسلطنت آن بر قوای حیوانیه آشکار گردد یعنی تسلط پیداکند ونفس مطمئن شود نفس مطمئنه گویند.

    نفس مطمئنه : نفس ناطقه رابه عبارات مختلف اماره ولوامه ومطمئنه گویند وبه اعتبارآنکه متجلی به فضائل وخالی از رذائ ل بوده وبا مقتضیات شهوات اندر معارضه افتد مطمئنه گویند .

    نفس مطمئنه تارک هوای نفسانی ولذات فانیه دنیا است وراضیه ومرضیه است به آنچه خدا خواهد که فرمود ( یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ).

    نفس ملکی : نفوس فرشتگان واهل عصمت راکه از هواهای نفسانی وسواس شیطانی در امان اند گویند ونفوس اولیاء الله راکه مرتبه علم وعمل به کمال ممکن خود رسیده اند نفوس ملکیه ونفوس مطمئنه نامند.

    عزت نفس محمد اسدی گرما رودی می گوید: عزت نفس درمقابل عقده حقارت است ،احساس ذلت وزبونی باعث سرکوفتگی شده واز نشاط لازم برای ادامه کار جلوگیری می کند.

    درزندگی معلم این مساله خیلی مطرح است ،زیرا از طرفی زحمات بیشماری را تحمل می کند وازطرف دیگر محرومیتهای بسیاری راباید بپذیرد ،وچه بسا افرادی که درحد شاگردی برخی از معلمین هم نباشند برآنها فخر فروخته واز شئون مادی برتر بهره مند باشند .

    دراین صورت اگرمعلم عزت نفس نداشته باشد وقدر کار خود را نداند ممکن است خود را باخته وبه تملق وچاپلوسی بپردازد.

    ولی معلم دارنده عزت نفس برای کارخود ارزشی قائل بوده ومی داند که با افکار واندیشه انسانها سروکار دارد وهیچ لذت ومقامی با لذت ومقام تعلیم وتعلم برابری نیمکند ،لذا خودراکوچک نمی شمارد وحسرت موقعیت دیگران را نمی برد وبا دیگری به کار خود ادامه میدهد .گویند شیخ جعفر عرب، معاصر ناصرالدین شاه بود ،شبی ضمن تحقیق ومطالعه به کشف مطلبی جدید دست می یابد واز فرط لذت وشادی بلند باخود سخن می گوید که این ناصرالدین شاه کجائی که درتمام عمراین چنین لذتی را نبرده ای .

    جاسوسان به شاه خبر می رسانند وشاه از شیخ جویا می شود که آن چه لذتی بوده است .شیخ درجواب می گوید آن لذت برای شما قابل درک نیست ولذا نمی توانم برایت توضیح دهم .

    این غزت نفس عالم ومعلم است که ارزش کارخودرااز حکومت وسلطنت بالاتر می بیندولذااز ادامه کار خسته نمی شود .

    برای ایجاد عزت نفس باید به مطالعه وتفکر پرداخت ودر ذهن خود این امر را تجزیه نمودکه وجه تمیز انسان تفکر واندیشه اوست ومعلم بااین نیرو سروکار دارد .

    واگردیگران به آن توجه ندارند نقص آنهاست ونقص ونارسائی دیگران نباید باعث تغییر جهت و دگرگونی افکار ماشود.

    نفس ، موضوع زندگی محمد اسدی گرمارودی می گوید: برای هر علمی موضوعی است که درآن علم ازآن موضوع بحث می کنند.

    مثلا درعلم طب از بیماری وصحت بدن بحث می کنند،سپس موضوع علم طب بیماری وصحت بدن است .

    موضوع علم اخلاق ،نفس انسانی است .

    بعبارت دیگر به علت وجود نفس است که علم اخلاق مطرح میشود .

    درجمادات ونباتات خلق و خلق یکی است .

    گرگ وسگ هم از نظر خلقت سگ وگرگ آفریده شده اند وهم از نظر خوی ومنش گرگ وسگ هستند ولی انسانها از نظر آ فرینش انسان آفریده شده اند ‚اما میتوانند خوی حیوانی داشته ویا فرشته صفت باشند .

    خلق وخلق درانسانها هم می تواند یکی باشد وهم می تواند یکی نباشد .یعنی ممکن است فردی که انسان آفریده شده است دارای خلق سگ ویا گرگ بوده ویا دارای خوی فرشتگان باشد.

    علت این امر درانسانها وجود نفس انسانی است .

    حضرت علی (ع) می فرماید: حسن الخلق للنفس وحسن الخلق للبدن .

    ترجمه: نیکوئی خلق برای نفس ونیکوئی خلق برای بدن است .

    زشتی ویا زیبائی خلق دررابطه با وجود نفس پیش می آید .

    به علت وجود نفس اختیار مطرح می شود ودراثر اختیاراست که انسانها به عالی ترین درجه انسانی صعودنموده ویا به پست ترین درجه حیوانی سقوط مینماید .

    وبه علت داشتن این خاصیت علم اخلاق واقعیت می یابد .

    پس علم اخلاق دررابطه با نفس انسانی است وعهده دار رشد وکمال بخشی از آن است .

    علم اخلاق می خواهد نفس انسانی را به کمال ممکن آن برساند .

    عوامل سقوط دهنده نفس را شناسایی کرده وراه کنارزدن آنهارانشان دهد وعوامل صعود دهنده نفس را معرفی نموده وراه ایجاد آنهارا بشناساند.

    هرکسی میداند که انسانها می توانند صفات وحالات گوناگونی پیدا کنندیا به گونه ای رشد یابند که جز شکم وشهوت چیز دیگری برای آنها مطرح نباشد ویا به آنجا رسندکه جز خدا نبینند.

    بروزونمود این حالات درزندگی انسانی امری محسوس ومشهوداست .وبراین اساس علمای اخلاق زندگی انسانی را به سه مرحله تقسیم میکنند: (1ـ زندگی حیوانی) دراین مرحله انسانها چون حیوان ارضای غرایز وتامین خواسته های شهوانی را خواهانند .

    زندگی ابتدائی هرانسان ازاین مرحله شروع می شود .

    دوران کودکی ، دوران حکومت غرایزاست .

    لذا بین کسانی که جز ارضای غرایز را نمی بینند وحیوانات تفاوتی نمی توان قائل شد واگر بنا شود انسانها فقط دراین مرحله بمانند حیانی بیش نخواهند بود .

    اگر زندگی به این گونه باشد که فقط خور وخواب مطرح بوده وبرای رشد جسم وارضای خواسته های شخصی از هر طریق و وسیله ای استفاده شود .این زندگی ، زندگی حیوانی است .

    (2ـزندگی اجتماعی) درمرحله زندگی اجتماعی ، آزادی بی قید وشرط زندگی حیوانی وجوددارد، هر انسانی دراین مرحله مجبور می شود پاره ای از قوانین ومقررات را پذیرفته وبرای خود محدودیتی قائل باشد.

    رعایت حقوق دیگران وپذیرش محدودیت ، برای زندگی بهتراست افراد دراین مرحله حقوق دیگران رارعایت می کنند تاحقوق آنها رعایت شود .

    دست تعدی به دیگران دراز نمی کنند تا دست تعدی به سوی آنها دراز نشود.

    این مرحله اززندگی برمبنای سودجوئی وحب ذات بروز می نماید .

    زیرا هدف زندگی بهتر وراحت تر برای خوداست .

    (3ـ زندگی انسانی) درزندگی انسانی مرحله عالی تری ازدومرحله ذکر شده می یابیم .

    انسانها میتوانندبه مرحله ای برسند که ایثارگر باشندو دیگران را برخود مقدم دارند ، بدون توقع خدمت کنند ، از آن جهت گا م برنمیدارند که برای آنهابرداشته شود .

    بلکه از باب لطف وعنایت ومحبت خدمت می کنند .این مرحله مخصوص انسانهاست ، دومرحله اولین رادرحیوانات هم مشاهد ه می کنیم .

    عموم حیوانات درزندگی حیوانی با انسانها مشترک هستندودرمرحله زندگی اجتماعی هم حیواناتی چون مورچگان وزنبورعسل با انسانها مشترک اند .

    فقط زندگی انسانی است که مخصوص انسانهاست .

    انسان موجودی است دارای استعداد وزمینه مخصوص بخود .می تواند به گونه ای زندگی کندکه چون یک حیوان باشد ویا درمرحله ای قرار گیرد که تمامی خصوصیات أرزنده انسانی ازاو ظاهر شود .علت و ریشه این خصوصیت وجود نفس انسانی است .

    چون انسان دارای این جنبه است می تواند این حالات را پیدانماید .

    بعبارت دیگر علت وجوداستعداد حالات گوناگون درانسان وجود نفس انسانی است .

    نفس چیست؟

    محمد اسدی گرمارودی می گوید : نفس جوهری است که به جسم تعلق می گیردوبه واسطه آلات جسمانی افعال خودرا انجام می دهد ونفس انسانی جوهری است که به جسم طبیعی آلی تعلق گرفته وبه واسطه آلات جسمانی تعقل کلیات می کند.

    خواجه نصیرالدین طوسی درتعریف چنین می گویند : نفس انسانی جوهری بسیط است که از شأن او بود ادراک معقولات به ذات خویش .

    وتدبیر وتصرف دراین بدن محسوس که بیشتر مردم آن را انسان می گویند به توسط قوی وآلات وآن جوهر نه جسم است ونه جسمانی ونه محسوس به یکی از حواس.

    ملاصدرا درمعرفی نفس اینگونه بیان می دارند : مواد طبیعیه اول اثری از آثار حیات راکه قبول می کند حیات تغذیه ونشو ونما وتولید است .

    سپس حیات حس وحرکت است وبعد حیات علم وتمیز می باشد .

    برای هر یک از این انواع حیات صورت کمالی است که به واسطه آن صورت کمالیه آثار حیات برآن نوع فیضان می کند وآن صورت را نفس گویند .

    ودارای سه مرتبه می باشد .

    پست ترین آنها نفس نباتی ومتوسط آنها نفس حیوانی واشرف آنها نفس ناطقه است .

    اثبات وجودنفس محمد اسدی گرمارودی می گوید : گفتیم نفس انسانی غیراز جسم وى است وجوهری بسیط است که تدبیر وتصرف دربدن دارد.

    این ادعا به اثبات نیاز دارد.

    ذیلاً بااستفاده واقتباس ازکتب شفاءوالتنبیهات والاشارات بوعلی واسفار ملاصدرا چند دلیل ارائه می شود.

    1ـ انسان حرکت ارادی دارد براین این حرکت محرک لازم است .

    جسم ومزاج جسمی نمی تواندمحرک حرکت ارادی باشد زیراجسمیت دراجسام فاقد حرکت ارادی چون جماد ونبات هم وجوددارد .ومزاج جسمی دربیساری موارد مانع حرکت است .

    طبق قانون (علت شی نمی تواند مانع شیء باشد) اگر مزاج سبب سکون شده باشد .

    دیگر محرک نمی تواند باشد.

    2ـ انسان دارای ادراک است .

    مفاهیم کلی وصور جزئی رادرمی یابد .

    مبداء این امور چیست ؟

    جسم نمی تواند باشد زیرا جسمیت دراجسام دیگر هم وجود دارد ولی درک درآنها نیست .اگر ذات چنین نیست مزاج جسم هم نمی تواند مبداء ادراک بشری باشد ،چون مزاج از کیفیات لمسی است .

    کیفیت مشابه با مزاج جسم به علت موافقت وهمانندی وشباهت در طبیعت ازآن متاثر نمی شود واگر کیفیت متضاد باشد مزاج رااز بین برده وعامل انفعالی باقی نمی ماند تا ادراکی حاصل شود.

    از دلائل فوق الذکر می توان چنین نتیجه گرفت که مطالعه درآثار وافعال انسانی وجود مبدئی غیر ازجسمیت ومزاج جسم را ثابت می نماید که آنرا نفس می نامیم .

    مطالب فوق را با مثالی ساده تر می توان بیان داشت .

    اگردوگلدان از نظر جنسی وخاک یکسان باشند ودرمکان واحد با شرایط کاملا یکسانی واقع شوند .

    یکی دارای گل رز بوده ودیگری شاخه خشکیده ای رادربر داشته باشد ، بادادن آب وغذای یکسان از یکی آثاری چون رویش برگ ودادن گل مشاهده می شودوازدیگری این آثار به چشم نمی خورد .

    مشاهده این حالات خوددلیل وجود مبدئی درگل رز بنام حیات است که شاخه خشکیده فاقد آن است .

    آثار انسانی از قبیل حرکت ارادی وتعقل چون گلی است که از گلدان وجودانسان آشکار می شودوخود دلیل وجود مبدئی درانسان است که در اجسام دیگر .

    آن مبداء وجود ندارد وآنرا نفس می نامند.

    شناخت نفس اولین رسالت علم اخلاق محمد اسدی گرمارودی می گوید : دربحث های گذشته روشن شد که انسان می توانددارای صفات مختلف وحالات گوناگون باشد وعلت بروز حالات مختلف دروی وجود نفس انسانی است علم اخلاق عهده دار ایجاد صفات أرزنه وحالات پسندیده انسانی است وهمچنین عهده دار ازبین بردن صفات ناپسند وحالات پست حیوانی دروجودانسانها می باشد .

    چون علت وریشه پیدایش این حالات نفس انسانی است .پس ابتدا باید نفس را شناخت به همین علت همه علمای اخلاق دراولین بخش از کتب اخلاقی مساله معرفت نفس را مطرح کرده اند.

    نخستین کار اخلاق واولین درس خودسازی خودشناسی است .

    زیرا تا ندانیم که ما که هستیم؟

    وچه هستیم ؟

    وچه میتوانیم باشیم ؟

    درصدد رشد وتربیت خودبرنخواهیم آمد ممکن است برداشت کسی این باشد که انسان فقط همین گوشت وپوست واستخوان است وجز این جنبه .

    جنبهء دیگری مطرح نیست .اگر شناخت از خود اینگونه باشد قطعا انتظار مسائل اخلاقی بی مورد است لذا اول باید از خود شناخت صحیحی داشت وآنگاه برمبنای آن شناخت درصدد ایجادحسن خلق برآمد.

    حضرت علی (ع) می فرماید: (من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه).

    ترجمه : آنکس که خودرانشناسد از طریق نجات دور شده است .

    برای پی بردن به ارزش وجودی خویش شناخت خویش لازم است .

    برای کمال وسعادت نیازمند شناخت استعدادهای درونی ونیازهای وجودی هستیم واین کار جز با شناخت خودمیسر نیست همانطورکه لازمه بهره مندی صحیح از یک کارخانه ویا ماشین شناخت صحیح آن دستگاه است .

    لازمه بهره مندی صحیح از وجودانسان شناخت صحیح انسانهاست .

    آنکس که خودرا شناخت وتجرد نفس رادریافت .

    می داند که هرچند درخاک است ولی از خاک وبرای خاک نیست بلکه به سوی ماورای خاک درحال حرکت است.

    لذا می کوشدکه موانع مسیر را از سرراه بردارد .

    درمطالب قبلی نفس را معنی کرده وتجرد آنرا به اثبات رسانیده ایم آن مطالب درخودشناسی نقش مهمی دارند .زیرا اولا ثابت می کنندکه حقیقت انسانی نفس وى است نه جسم وتن وى .

    واین حقیقت ماد ی نیست بلکه مجرد است .

    باعلم به این مطالب انسان خودرا به تعلقات مادی نمی فروشد بلکه خودرابرترازآنهامی داند .

    آنانکه خودی خودرا به دنیا می فروشند یا دیوانه اند ویا جاهل ، زیر اعاقل وعالم سرمایه خودرا با کالاهای پست مادی معاوضه نمی کند.

    بقول حافظ ( غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست ) آزادی ازتعلقات با شناخت خود میسر است .

    حافظ با علم به ارزش وجود خوداین آزادگی را می جویداومی گوید: ( ترااز کنگره عرش می زنند صفیر ندانست که دراین دامگه چه افتاده است .) پس اولین گام خودسازی ،خودشناسی است ونخستین مرحله خودشناسی پی بردن به وجود نفس وتجرد آن است.

    قوای نفس پس از شناخت نفس وتجرد آن باید دانست که نفس دارای چه قوا وچه استعدادهایی هست تابارشد آن قوا واز بین بردن موانع رشد آن قوا ، زمینه کمال وسعادت را فراهم نمود.

    درمعرفی قوای نفس واثبات آنها بحث هایی مفصل صورت گرفته است ذیلا به اندازه ای که دررابطه با بحث مان لازم است به بررسی این موضوع می پردازیم .

    خواجه نصیردرکتاب اخلاق ناصری می نویسد: دو غرض ازایراد این قدر دراین موضوع آن است که تا میان قوتهائی که آثار آن برحسب ارادت و رویت صدر شود وتکمیل آن به اکتساب صورت بندد ومیان آنچه تاثیر از جهت طبیعت کند و قابل کمالی زاید برآنچه دراصل وفطرت یافته نشود فرق ظاهر کنیم چه خاص این صناعت که درآن فرض خواهد رفت تعلق به صنف اول دارد پس گوئیم : ازاین قوی که برشمردیم سه قوت آن است که مبادی افعال وآثار به مشارکت رای ورویت وتمییز وارادت می شوند .

    یکی قوت ادراک معقولات وتمییز میان مصالح ومفاسد افعال که آن راقوت نطق می خوانیم ودیگری قوت سوی که مبداءجذب منافع وطلب ملاذ از ماکل ومشارب ومناکح وغیر آن بشود وسیم قوت غضبی که مبداء دفع مضار واقدام بر احوال وشوق تسلط وترفع شود واین دو قوت آخر انسان را به مشارکت حیوانات دیگر است وقوت اول به انفراد.

    خواجه نصیر می فرمایند قوای انسانی دودسته اند .

    یک دسته قوائی هستند که آثار آنها به صورت طبیعی بروز مینمایند وکمالی زاید برحد طبیعی خلقت برای آنها نمی باشد.

    دسته دیگر قوائی هستند که بروز آثار آنها بصورت ارادی واختیاری است مثلا قوه گردش خون وهضم غذا قوه ای است که اعمالش را برمبنای طبیعت انجام میدهد ولی قوه تفکر وخشم وشهوت دراختیار انسان است وبااراده انسان به صور گوناگون بروز می نمایند.

    ابن مسکویه نیز دراین خصوص می نویسد : نفس انسانی مشتمل بر سه قوه است .

    اول قوه ای که به وسیله آن بین خوب وبد تمیز می دهد وفکر وتدبیر وصلاح اندیشی از خصوصیت وى است و وى رانفس ناطقه گویند .

    دوم قوه ای که انسان باوی دفع ناملایمات میکند وآن را قوه غضبیه نامند .

    سوم قوه ای که با وی جذب ملایمات وملذات طبیعی می نمایند وآن راقوه شهویه می گویند.

    هدف علم اخلاق محمد اسدی گرمارودی می گوید: هدف علم اخلاق دررابطه باقوای نفس مشخص می شود،زیرا علم اخلاق عهده دار بروز نمودصفات أرزنده درانسان وزدودن خویهای ناپسند از انسان می باشد.

    برمبنای (تعریف صفات أرزنده وخویهای ناپسند هدف علم اخلاق مشخص می گردد.

    ازدید هرعالم اخلاقی نحوه بروز قوای نفس هدف اورااز علم اخلاق مشخص می سازد .

    ذیلابه بررسی ونقل برخی از آراء هامی پردازیم .

    (1ـ کلبیون) کلبیون دسته ای از فلاسفه بودند که اعتقادشان این بودکه باید ازتمدن فرار کرد وباید مانند حیوانات زیست ، برخی از آنها برآن شدند که چون سگ زندگی کنند وبه همین جهت این نام بر آنها نهاده شد.

    می توان ادعاکرد که هدف از اخلاق درنظر این دسته رهائی وبی قیدی است .

    (2ـ اپیکوریان) ازنظر این دسته هدف لذت جسمانی است بایدانسانهارا بگونه ای تربیت کردکه هرچه بیشتر لذت برند .

    سرآغاز و سرچشمه همه خوبیها لذت شکم است ،‌حتی حکمت وفرهنگ راباید راجع به آن دانست ، لذت روح تفکر درباره لذتهای جسم است .

    ازنظر این گروه هدف از اخلاق به ارضای خواسته های جسمانی است .

    (3ـ ارسطو) ارسطو هدف از اخلاق را سعادت بشری دانسته وسعادت را اینگونه تعریف کرده است : اعتدال درجمیع موارد رعایت گردد ؟چون افراط وتفریط درامور خلاف عقل است ورذیلت شمرده می شود.

    (4- نظر اسلام) علمای اسلامی هدف از علم اخلاق را خیر وسعادت دانسته اند .

    خواجه نصیردرکتاب اخلاق ناصری می نویسند .چون هر فعلی را نیتی وغرضی است.

    تکمیل نفس انسانی نیزاز برای غرضی تواند بود وغرض از آن سعادت اوست که به اضافت با او خیراو خیر آن است .

    ملا محمدی نراقی درکتاب جامع السعادات می نویسد : (اعلم ان الغایته فی تهذیب النفس عن الرذائل وتکمیلها بالفضائل هوالوصول الی الخیر والسعاده ) ترجمه : بدان غایت در تهذیب نفس ازرذائل وتکمیل آن به فضائل همانا وصول به خیر وسعادت است .

    نقدوبررسی آراء مذکور می توان آراء ذکر شده را به چند قسم کلی تقسیم کرد : الف : عده ای معتقدند که هدف لذت جسمی وبرخورداری از مواهب دنیوی است .

    پس علم اخلاق باید قوای شهویه وغضبیه را خوب رشد داده واز عقل برای ارضای خواسته های شهوانی استفاده نماید.

    ب : گروهی دیگر هدف رادررهائی از قیودات وبی توجهی به مظاهر مادی و جسمانی می دانند .

    ازدید این گروه سعادت در ریاضت نفس وروی گرداندن از جنبه های مادی و جسمانی است .

    ج : دسته دیگر سعادت را بعنوان هدف معرفی می نمایند که البته منظوراز سعادت راتوضیح خواهیم داد مسلم است که دونظریه اولی ودومی نمی تواند صحیح باشد .

    زیرا هر یک گوشه ای از نیازمندیهای انسانی را مورد توجه قرار داده وفقط به برخی از قوای توجه نموده اند مثل اینکه دررشد جسمی انسانی فقط دست یا پا را رشدداده وسایر اندام را ضعیف باقی نگاه داشته باشند .

    اگر بنا شود فقط لذت جسمی مطرح باشد بین انسان وحیوان تفاوتی نمی ماند واگر از جسم بهره نبریم رشد فکری وانسانی هم نخواهیم داشت چون این دو به هم وابسته اند زندگی درحد خور و خواب وشهوت ویا استفاده صحیح از امکانات ننمودن برای انسان نقص وعیب محسوب می شود.

    اگر برمبنای دونظریه فوق بفکر خودسازی باشیم گوشه ای از قوای خودمان را به فعلیت رسانده ایم وبسیاری از قوای همچنان درمرحله قوه مانده ودچار رکود شده است واین امر خلاف رشد وکمال انسانی است .

    اما سعادت که بعنوان هدف اخلاق درنظر ارسطو وعلمای اخلاق اسلامی ذکر شده بود را ابتداء بشناسیم وآنگاه مورد بررسی قرار دهیم .سعادت مورد نظر ارسطو این است که : اعتدال درجمیع موارد رعایت گردد ، چون افراط وتفریط درامور خلاف عقل است ورذیلت شمرده می شود.

    البته روشن است که اعتدال وسیله است ونفس رعایت اعتدال درجمیع موارد سعادت نیست بلکه نتیجه ای که دراثر رعایت اعتدال حاصل می شود سعادت است .

    این مسکویه عالم اسلامی درتعریف سعادت می فرمایند: ( فاماالسعاده فهی بالاضافه الی صاحبها وهی کمال له) ترجمه : خیر اضافه به هر شخصی سعادت است که کمال او حساب می شود.

    به نظر می رسد درخیر اضافی برای هر شخص باید قیداعتدال رعایت شود وگرنه نمیتواند سعادتی باشد که باعث کمال گردد زیرا چه بسا امری که باعث نقص باشد ولی بعلت داشتن خوشی سعادت شمرده شود .

    ولی دقت نظر می فهماند که آن خوشی واقعی نیست وبا توجه به سایر قوای چه بسا خوشی باشد .

    پس سعادت آن خوشی است که اعتدال درآن رعایت شده وهماهنگ باسایر قوی رشد یافته باشد واینگونه سعادت برای هرفردی کمال است و می تواند هدف علم اخلاق قرار گیرد .

    ارسطو درادامه تعریف سعادت میگفت افراط وتفریط درامور خلاف عقل است ورذیلت شمرده می شود .

    ازاین مطلب میتوان اعتدال وسعادت رابه عبارت دیگر اینگونه معنی کرد که قوای شهویه وغضبیه تحت نظر وزیر سلطه عقل قراربگیرد.

    ملا صدرا می نویسد: بین قلب وسایر قوی جنگ ونزاع در می گیرد .اگر عقل ضعیف باشد ، شیطان بروی مستولی می شود ودراین وضع انسان باشیطان وجنودش محشور می گردد.

    واگر عقل به نورعلم وایمان قدرت بیابد وسایر قوی درزیر سلطه او قرارگرفته واین انسان در سلک ملائکه قرار می گیرد وبا آنها محشور می شود.

    درروایات معصومین (ع) نیز این مطلب به چشم می خورد .

    ازامیرالمومنین نقل شده است : ( ان الله رکب فی الملائکه عقلا بلا شهوه ورکب فی البهائم شهوه بلا عقل ورکب فی بنی آدم کلیتهما فمن علب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه ومن غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم.) ترجمه : بدرستیکه خداوند ملائکه را به عقل بدون شهوت مجزاگردانیده وبهائم راه شهوت بدون عقل داده وبه بنی آدم هردوراداده است .

    پس اگر عقل انسانی بر شهوت اوغلبه یابد از ملائکه برتراست واگر شهوت انسانی برعقل او پیروز شود از بهائم پست تراست .

    نتیجه : هدف علم اخلاق رشد صحیح قوای نفس واعتدال آنهاست ، باشناخت نفس پی به اهمیت این قول می بریم که باید راه رشد صحیح وغلبه دادن عقل با سایر قوا را بدانیم .

    لازمه رشد صحیح قوای نفس شناخت موانع رشد یا عوامل سقوط دهنده ونحوه از بین بردن آنها وهمچنین شناخت عوامل موثر وصعود بخشنده وراه ایجاد انها است .

    عوامل سقوط نفس وراه مبارزه با آنها محمد اسدی گرمارودی می گوید : درروش تربیتی ابتداء باید مانع زدائی نمود وآنگاه درصدد رشد وایجاد عوامل موثر برآمد .

    درامر خودسازی نیز این امر ضروری است .

    پس از شناخت نفس وهدف علم اخلاق باید موانع مسیر کمال نفس راشناخت وآنهارااز بین برد .

    امام کاظم (ع) فرموده اند : الزم العلم لک مادلک علی صلاح قلبک واظهر لک فساده .

    ترجمه : لازم ترین آگاهی ها برای تو آن است که تورا به اموری که به صلاح قلب توست دلالت نموده واموری که باعث فساد قلب تو می شودرا برای تو آشکار گرداند.

    موانع رشد نفس مهمترین وبزرگترین مانع رشد صحیح نفس ، افراط وتفریط قوای نفس است .مثلا میل به غذاکه از قوه شهویه بر می خیزد و می تواند حالات گوناگونی داشته باشد .

    یا این میل بکلی از بین رفته و فرد دچار بی اشتهایی می شود که نوعی مرض محسوب می شود و یا به صورت شکم پرستی درآید که باز مرض خطرناکی است .

    این دوحالت افراط وتفریط رشد قوه شهویه است ولی می شود همین قوه را به گونه ای رشد داد که از غذا به اندازه لازم استفاده شده واز شکم پرستی هم پرهیز شود .

    قوه غضبیه ونفس ناطقه هم همین گونه است .

    به طورکلی میتوان تمامی موانع ومشکلات مسیر رشد نفس رادر دو عنوان ذیل خلاصه نمود: اـ جهل 2ـ امیال امیال وخطرات آنها منظورازامیال گرایش های غلط قوای نفسانی است که همان حالت افراط وتفریط دربروز قوا می باشد .

    قبلا گفتیم که عدم رشد صحیح نفس ناطقه باعث جهل وغفلت می شود وانسان جاهل نمی داند که چه باید بکند ولی تنها با دانستن مشکل حل نمی گردد .

    پس ازاین مرحله یعنی مرحله دانستن موانعی وجوددارد که نمی گذارد علم به عمل تبدیل شود ، این موانع همان امیال می باشند .

    اگر باامیال مبارزه نکنیم نمی توانیم علم وآگاهی مان رابه عمل تبدیل کنیم .

    علم شرط لازم رشد نفس است ولی شرط کافی نیست .

    باید سایر شرایط را ایجاد کنیم تا با عملی شدن علم نفس صعود داشته باشد.

    برای هر فعلیت به ادراک نیازمندیم .

    ابتداء باید نسبت به امری درک وبینشی داشته باشیم تا با توجه به آن درک به فعلیت وکوشش کشیده شویم .

    اماامر مهم ومساله بسیار اساسی مرحله بین درک وفعلیت است .هر انسانی دارای این خصوصیت است که پس از ادراک امری بین درک وبینش وامیال وآرزوهای وى درگیری ایجاد می شود.

    اگر دراین مرحله برامیال غلبه یافت آن بینش به کوشش تبدیل می گردد واگر امیال وهواها بردرک وى غلبه یابند بینش وى به فعلیت درنمی آید .این مرحله را مرحله انفعال می نامند عامل پیدایش این حالت وجود امیال است .

    میر فندرسکی میگوید: عقل کشتی ،آرزو گرداب ، ودانش بادبان حق تعالی ساحل عالم همه دریاستی دنیا چون دریاست وساحل نجات انسانها لقای حق ونیل به رضوان الهی است عقل ودانش چون کشتی وبادبان کشتی عامل پیش برنده وبه ساحل رساننده هستند ولی گرداب های هولناک امیال وآرزوها باعث سقوط وغرق شدن این کشتی ها می شوند .برای رسیدن کشتی عقل به ساحل لقای الهی نیازمند مبارزه باگردابهای امیال هستیم .

    لذا مبارزه با امیال از مهمترین کارهای اخلاقی است پس درابتدا نیازمند به شناختن امیال هستیم تا موانع مسیر کمال وصعود نفس شناخته شوند .

    ودرثانی نیازمند به شناخت نحوه مبارزه وکنارزدن امیال هستیم .

    مثل اینکه وجود سرطان را شناخته وراه معالجه آنرا هم بدانیم .

کلمات کلیدی: نفس

دستگاه تنفسی (‌بینی ) تنفس فرایندی است که از طریق آن،‌ بدن اکسیژن کسب می کند (برای تولید انرژی) و دی اکسید کربن (محصول دفعی اصلی) را دفع می کند. هوا از طریق بینی یا دهان وارد شده، از طریق نای (لوله هوا) به طرف برونش ها (راه های هوایی تحتانی) و برونشیول ها (راه های هوایی کوچکتر) در ریه ها می رود. برونشیول ها به کیسه هایی به نام آلوئول ختم می شوند که در اطراف آنها رگ های خونی قرار ...

Hot Point فصل اول - نقش تغييرات قطر در افزايش حجم قفسه سينه - دلايل غير فعال بودن بازدم - مفهوم کشش سطحي و نقش آن در تنفس - سورفاکتانت و اعمال آن در يه - منظور از فشار جنب و فشار آلوئولي و فشار ترانس پولسونر - حجم‌ها و ظرفيت‌هاي ريوي -

فيزيولوژي تنفس سلول هاي بدن انرژي مورد نياز خود را از اکسيداسيون کربوهيدرات ها، چربي ها، پروتئين ها بدست مي آورند. بافت هاي حياتي بدن مثل قلب و مغز نمي توانند براي مدت طولاني بدون جريان اکسيژن زنده بمانند. اکسيژن بوسيله گردش خون به مويرگ‌هاي بدن م

- آيا کودکان که دچار بيماري آسم مي شوند ؟ آسم يکي از شايع ترين بيماريهاي تنفسي است که در حدود 10% از کودکان دانش آموز در اغلب کشورها به آن مبتلا مي باشند. ميزان بروز بيماري در بين کودکان بيشتر و در پسران شايعتر از دختران است. از ويژگي اين بيماري

مقدمه بدن موجودات زنده جهت تهیه اکسیژن برای متابولیسم سلولی و دفع دی‌اکسید کربن به دستگاه تنفس وابسته است. دستگاه گردش خون ابزار انتقال گاز بین بافتهای بدن و ششها است. به این ترتیب گردش خون و دستگاه تنفس به یکدیگر وابسته است.دستگاه تنفس با داشتن مجاری تنفسی و هوایی وظایف خود را با پالایش هوا انجام می‌دهد. دستگاه تنفس به دو ناحیه هوایی و تنفسی تقسیم شده است. ناحیه هوایی شامل حفره ...

تغییرات قلبی تنفسی که توسط تمرین حاصل می شود، شامل آنهایی است که بیشتر روی دستگاه انتقال اکسیژن اثر می گذارند. انتقال اکسیژن مشتمل بر عوامل بسیاری در سطح گردش خون، تنفس و بافتها بوده که همگی برای یک هدف خاص و آنهم تحویل اکسیژن به عضلات فعال با یکدیگر همکاری می کنند. البته به شرح پاره ای از تغییرات قابل ارائه در شرایط استراحت و سپس به تغییرات اساسی هنگام تمرینات زیر حداکثر و ...

روشهاي آزمايش دستگاه تنفسي و معاينات باليني پرتونگاري سينه در گوساله ، گوسفند و بز عملي است و ميتواند درتشخيص تومورها ، پنوموني و اتلکتازي کمک مفيد باشد . برونکوگرافي ، با استفاده از ماده حاجب ، براي تعيين حالت ناي و برونشها با ارزش است ولي بر

تنگي نفس تنگي نفس يعني آگاه شدن از تنفس نامطلوب و غير طبيعي و احساس تنفس سخت و ناخوشايند است. به عبارت ديگر انسان طبيعي نسبت به نفس کشيدن خود آگاهي چنداني ندارد، اما در کسي که دچار تنگي نفس مي‌شود، نسبت به تنفس خود و معمولاً سختي آن آگاهي پيدا مي‌کن

مرحوم مطهّرى رضوان الله تعالى عليه مسئله ى نتيجه ومحصول عبادت خالصانه و عارفانه را اين چنين توضيح مى دهد : « اساساً هر موجودى که قدمى در راه کمال مقدّر خويش پيش رود و مرحله اى از مراحل کمالات خود را طى کند ، راه قرب به حق را مى پيمايد .»

اول دوره دبيرستان چکيده: هدف اصلي پژوهش حاضر، بررسي تاثير آموزش مهارت هاي زندگي بر عزت نفس، سازگاري اجتماعي، پيشرفت تحصيلي، اضطراب حالت و اضطراب صفت دانش آموزان دختر سال اول دوره دبيرستان است. فرضيات پژوهش عبارتند از: گذراندن درس

مقدمه و بیان مسئله کارایی آموزش و پرورش نه تنها در گروی غنای برنامه‌ها و روش‌های آموزشی و آمار فارغ‌التحصیلان با معدل بالا، که از آن مهمتر در گرو شناختن ابعاد گوناگون روان شناختی دانش‌آموزان و شکوفا کردن آنها است. دانش‌آموزانی که در وهله نخست بر خویشتن اعتماد داشته باشند و با پذیرفتن ارزش وجودی خویش، قدرت پذیرش دیگران را بیابند و از ایجاد ارتباط اجتماعی سالم با آنها لذت ببرند ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول