آثار و ثمرات تقوا
طبیعت آدمی منفعت جو و طالب سود و فایده است و تا فایده کاری را نداند به آن دست نمی زند.
از این رو داشتن انگیزه نخستین گام برای حرکت در یک مسیر است.
قرآن و روایات علاوه بر آن که به ارزش و اهمیت تقوا، تفسیر آن و عوامل و موانع خویشتنداری و اوصاف و ویژگی های متقین اشاره می کند به طور گسترده به تبیین آثار و ثمرات تقوا در زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی این مساله پرداخته و از این طریق در راستای تحریک انگیزه ها قدم برمی دارد.
تقوا را مراتبی است که دانستن آن به کمال روحی آدمی و پیشگیری از ایستائی و رخوت در خودسازی کمک شایانی می کند.
سالکان طریق کمال با پیمودن هر مرحله از قله های رفیع سلسله جبال شامخ پرهیزکاری عزم خود را برای فتح دیگر قله ها جزم می کنند.
در کتاب شریف «بحار الانوار» سه مرحله برای تقوا بیان شده است: 1) نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح، 2) پرهیز از هرگونه گناه اعم از ترک واجبات و انجام معاصی، 3) خویشتن داری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول می سازد و از حق منصرف می کند و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص است».
چنین مرحله ای نتیجه بینش درست آدمی نسبت به ذات اقدس ربوبی است که او را نه فقط به خاطر ترس از عذاب و یا طمع به بهشت عبادت کند بلکه ارزش و لیاقت وشدت عشق و حب به آن ذات مقدس موجب می شود که هر آنچه غیر اوست هیچ تلقی گردد.
چنان که مولاعلی(ع) عبادت خود را چنین توصیف می کند آنجا که می فرماید «ما عبدتک خوفا من نارک و لارغبه فی جنتک بل و جدتک اهلا للعباده فعبدتک» «من تو را از ترس آتشت و میل به بهشتت عبادت نمی کنم بلکه چون تو را شایسته پرستش یافتم به عبادتت پرداختم.» آثار و ثمرات تقوا طبیعت آدمی منفعت جو و طالب سود و فایده است و تا فایده کاری را نداند به آن دست نمی زند.
آثار و ثمرات تقوا طبیعت آدمی منفعت جو و طالب سود و فایده است و تا فایده کاری را نداند به آن دست نمی زند.
در کتاب شریف «بحار الانوار» سه مرحله برای تقوا بیان شده است: 1) نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح، 2) پرهیز از هرگونه گناه اعم از ترک واجبات و انجام معاصی، 3) خویشتن داری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول می سازد و از حق منصرف می کند و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص است».
چنان که مولاعلی(ع) عبادت خود را چنین توصیف می کند آنجا که می فرماید «ما عبدتک خوفا من نارک و لارغبه فی جنتک بل و جدتک اهلا للعباده فعبدتک» «من تو را از ترس آتشت و میل به بهشتت عبادت نمی کنم بلکه چون تو را شایسته پرستش یافتم به عبادتت پرداختم.» آثار و ثمرات تقوا طبیعت آدمی منفعت جو و طالب سود و فایده است و تا فایده کاری را نداند به آن دست نمی زند.
نقش تقوا در بهداشت جسمی و روانی چگونه است؟
امیر المؤمنین علی (علیهالسلام) درباره تقوا فرمود:شفاء مرض اجسادکم.
تقوی بهبود بیماری تن شما است.
شاید بخواهید بپرسید بین تقوا که امری روحی و معنوی است با سلامت بدن چه رابطهای است؟
میگویم، البته تقوا گرد یا آمپول نیست، ولی اگر تقوا نباشد، بیمارستان خوب نیست، طبیب خوب نیست، پرستار خوب نیست، دوای خوب نیست.
اگر تقوا نباشد، آدمی حتی قادر نیست تن خود و سلامت تن خود را حفظ کند.
آدم متقی که به حدّ خود و حق خود قانع و راضی است، روحی مطمئنتر و اعصابی آرامتر و قلبی سالمتر دارد و دایماً در فکر نیست که کجا را ببرد و کجا را بخورد و کجا را ببلعد.
ناراحتیهای عصبی او را به زخم روده و زخم معده مبتلا نمیسازد، افراط در شهوت، او را ضعیف و ناتوان نمیکند.
و عمرش طولانیتر میشود.
سلامت تن و سلامت روح و سلامت اجتماع همگی به تقوا بستگی دارد.1 تقوا در زمینه تلطیف احساسات چه نقشی میتواند ایفا کند؟
تقوا و طهارت در یک ناحیه دیگر هم تأثیر دارد و آن ناحیه عواطف و احساسات است که احساسات را رقیقتر و لطیفتر میکند.
اینطور نیست که آدم با تقوا که خود را از پلیدیها و کارهای زشت و کثیف، ریا و تملق، بندگی و کاسه لیسی دور نگهداشته، ساحت ضمیر خود را پاک نگهداشته، عزت و مناعت و آزاد منشی خود را حفظ کرده، توجهش به معنا بوده، نه به ماده؛ نوع احساساتش با احساسات یک آدم غرق در فحشا و پلیدی و غرق در مادیات یکی باشد.
مسلماً احساسات او عالیتر و رقیقتر و لطیفتر است.
تأثرات او در مقابل زیباییهای معنوی بیشتر است.
دنیا را طور دیگری و با زیبایی دیگری میبیند.
آن جمال عقلی را که در عالم وجود است، بهتر حس میکند.
گاهی این مسئله طرح میشود که چرا دیگر شعرایی مثل سابق پیدا نمیشود؟
چرا دیگر آن لطف و رقت که مثلاً در گفتههای سعدی و حافظ هست، امروز پیدا نمیشود، حال آنکه همه چیز پیش رفته و ترقی کرده، علم جلو رفته و افکار ترقی نموده و دنیا از هر جهت پیش رفته است؟
اگر به شعرای معاصر بر نخورد، عقیده شخصی من این است که علت این امر یک چیز است و آن اینکه علاوه بر ذوق طبیعی و قدرت خلاقه فکری، رقت و لطافت و حساسیت دیگری در ضمیر لازم است.
این رقت و لطافت وقتی پیدا میشود که شخص توجه بیشتری به تقوا و معنویت داشته باشد.
اسیر دیو خشم و شهوت نباشد و آزادگی و وارستگی داشته باشد.
اگر عدهای اصرار دارند که شاعران روشن ضمیر گذشته را هم مثل خودشان آلوده و پلید معرفی کنند2، و این معما را حل نشدنی جلوه دهند، مطلب دیگری است.
عقیده شخصی من این است که هر اندازه قدرت هوش و ذکاوت آدم پلید و آلوده زیاد باشد، از درک لطفهای معنوی و روحی عاجز است و نمیتواند آنطور معانی لطیف و رقیق را که در سخنان بعضی دیده میشود، ابداع کند.3 تقوا در مقابل گناه چه تأثیری در عزت نفس انسانی دارد؟
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس میخواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد، بینیاز باشد و بدون آن که فامیلی و عشیرهای و خدم و حشمی داشته باشد، عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در رأس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد، مهابت و صلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خواری معصیت و گناه خارج کند و بپیوندد به عزت طاعت پروردگار.
البته شک نیست که مال، انسان را بینیاز میسازد و عشیره و فامیل داشتن به بشر عزت و احترام میدهد و در دست داشتن قدرتهای اجتماعی بر مهابت انسان میافزاید، ولی تمام اینها به حکم آنکه ابزارها و وسایل مادی است، محدود است.
برای همه مردم میسر نیست آنقدر عشیره و فامیل خوب و همراه داشته باشند که در پرتو آنها محترم زندگی کنند و قدرتهای اجتماعی را که قهراً محدود است و بالاخره در اختیار افراد معینی قرار میگیرد، آنها بگیرند، ولی خداوند متعال یک نوع بینیازی و عزت و مهابتی دیگر در میان همه مردم به طور متساوی تقسیم کرده که همه میتوانند از آنها برخوردار شوند.
فقط اندکی معرفت و زحمت لازم دارد و آن عبارت است از تحصیل اصولی محکم در زندگی بر مبنای خداشناسی و تقوا و دیانت.
آدم خداشناس و متقی و سلیم النفس که اهل عقیده و مسلک و شخصیت اخلاقی و معنوی است، خود به خود در نظر همه محبوب و محترم است.
در عین محبوبیت عظمت و جلال و مهابت دارد و در عین حال، هر وقت احتیاج و نیازی پیدا کند، همه مردم، او را مثل خود و برادر خود میدانند و در زندگی و سعادت همه مردم شریک است.
آری، نیتهای مادی محدود و قسمت شده است؛ اگر محور آرزوهای انسان حوایج مادی باشد، هیچ وقت به آنها نمیرسد؛ زیرا به هر آرزویی که برسد، آرزویی بزرگتر جلو چشمش نمایان میشود.
دایماً احساس اضطراب و نگرانی میکند اطمینان و رضایت خاطر که رمز سعادت است، هیچ وقت برایش دست نمیدهد.
ولی امور معنوی و روحانی، روح بشر را قانع میکند و به او رضایت خاطر و اطمینان میدهد.4 تقوا و روشنبینی عارف مسلکان به این آیه تمسک جسته اند :اتقوا الله و یعلمکم الله تقوای الهی داشته باشید و خداوند به شما میآموزد و تعلیم میکند میگویند ذکر این دو جمله پشت سر یکدیگر اشعاری دارد که تقوا تأثیر دارد در اینکه انسان مورد موهبت افاضه تعلیم الهی قرار گیرد در کلام رسول اکرم است:با هوا و هوسهای نفسانی مبارزه کنید تا حکمت در دل شما وارد شود در اصول کافی ، باب اخلاص ، از امام باقر ( ع ) نقل شده : " یعنی بندهای چهل روز ایمان خودش را خالص نکرده است ، یا گفت بندهای چهل روز خدا را خوب یاد نکرده است ( این تردید از راوی حدیث است ) مگر آنکه خداوند به او زهد عنایت کرده و او را نسبت به دردها و دواهای این دنیا بصیرت داده و حکمت را در دل او قرار داده و به زبان او جاری ساخته است در حدیث دیگر امام صادق ( ع ) میفرماید : اگر نبود که شیاطین در اطراف دلهای فرزندان آدم حرکت میکنند آنها ملکوت آسمانها را مشاهده میکردند ..از اینگونه بیانات در آثار دینی ما زیاد است که یا به طور مستقیم تقوا و پاکی از گناه را در بصیرت و روشنبینی روح مؤثر دانسته است ، و یا به طور غیرمستقیم این مطلب را بیان میکند ، مثل اینکه تأثیر هواپرستی و از کف دادن زمام تقوا را در تاریک شدن روح و تیرگی دل و خاموش شدن نور عقل بیان کرده است تقوا و حکمت عملی این نکته را اول باید بگویم که آن حکمتی که به اصطلاح مولود تقوا است و آن روشنی و فرقانی که در اثر تقوا پیدا میشود حکمت عملی است نه حکمت نظری و اما عقل عملی آنست که مبنای علوم زندگی است ، مبنای اصول اخلاقی است ، و به قول قدما مبنای علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن است در عقل عملی مورد قضاوت ، واقعیتی از واقعیتها نیست که آیا اینچنین است یا آنچنان ؟
مورد قضاوت ، وظیفه و تکلیف است : آیا " باید " این کار را بکنم یا آن کار را ؟
اینطور عمل کنم یا آنطور ؟
عقل عملی همان است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهی و امثال اینها را خلق میکند .
راهی که انسان در زندگی انتخاب میکند مربوط به طرز کار کردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقیما ربطی به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد اینکه در آثار دینی وارد شده که تقوا عقل را روشن میکند و دریچه حکمت را به روی انسان میگشاید - همچنانکه لحن خود آنها دلالت دارد - همه مربوط به عقل عملی است ، یعنی در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دوای خود و راهی که باید در زندگی پیش بگیرد میشناسد .
دشمن دشمنان عقل از کلمات علی ( ع ) است : « اصدقاؤک ثلاثه ، و اعداوک ثلاثه » یعنی تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری .
« فاصدقاؤک : صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک » یعنی دوستان تو یکی آنکس است که مستقیما دوست خود تو است ، دومی دوست دوست تو است ، سومی دشمن دشمن تو است ، « و اعداؤک : عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک » (1) دشمنان تو عبارت است از آنکه مستقیما با خود تو دشمن است ، و آنکس که دشمن دوست تو است ، و آنکس که دوست دشمن تو است مقصود از نقل این کلام این بود که یکی از انواع دوستان ، دشمن دشمن است .
علت اینکه دشمن دشمن به منزله دوست خوانده شده این است که دشمن را ضعیف میکند و دست وی را میبندد و از این راه به انسان کمک میکند این خود یک حساب و قاعدهای است که دشمن دشمن مانند دوست ، است آدمی را تقویت میکند این قاعده که در افراد جاری است ، در حالات و قوای معنوی انسان هم جاری است .
قوای معنوی انسان در یکدیگر تأثیر میکنند ، و احیانا تأثیر مخالف مینمایند و اثر یکدیگر را خنثی میکنند .
این مطلب جای انکار نیست .
در قدیم و جدید به تضادی که کم و بیش بین قوای مختلفه وجود انسان هست توجه شده ، و این خود داستان مفصلی دارد برای مثال جوان محصلی را در نظر میگیریم .
این جوان از مدرسه برگشته فکر میکند لازم است درسهایش را حاضر کند ، برای این کار چندین ساعت بنشیند و بخواند و بنویسد و فکر کند ، زیرا بدیهی است نتیجه لاقیدی و تنبلی مردود شدن و جاهل ماندن و عقب ماندن و هزارها بدبختی است .
این ندای عقل او است .
در مقابل این ندا ممکن است فریادی از شهوت و میل به گردش و چشم چرانی و عیاشی در وجود او باشد که او را آرام نگذارد .
بدیهی است که اگر این فریادها زیاد باشد ، جوان ندای عقل خود را نشنیده و چراغ فطرت را ندیده میگیرد و با خود میگوید فعلا برویم خوش باشیم تا ببینیم بعدها چه میشود .
پس اینگونه هواها و هوسها اگر در وجود انسان باشند ، تأثیر عقل را ضعیف میکنند ، اثر عقل را خنثی میکنند ، و به تعبیر دیگر این هوا و هوسها با عقل آدمی دشمنی میورزند .
در حدیث است که امام صادق ( ع ) فرمود : « الهوی عدو العقل » .
هوا و هوس دشمن عقل است .
علی ( ع ) درباره عجب و خودپسندی فرمود : خودپسندی انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی میورزد .
درباره طمع فرمود : بیشتر زمین خوردنهای عقل آنجا است که برق طمع ، جستن میکند رسول اکرم ( ص ) میفرماید : بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است علت اینکه این دشمن بالاترین دشمنان است واضح است ، زیرا دشمن عقل است که بهترین دوست انسان است .
هم رسول اکرم ( ص ) فرمود : « صدیق کل امرء عقله » یعنی دوست واقعی هرکس عقل او است تقوا و نیروی پیروزی بر شدائد اما اثر دیگر تقوا که قرآن کریم میفرماید : « و من یتق الله یجعل له مخرجا »هر کس که تقوای خدا داشته باشد خداوند برای او راه بیرون شدن از سختیها و شدائد را قرار میدهد ، ایضا میفرماید : « و من یتق الله یجعل له من امره یسرا »هرکس که تقوای الهی داشته باشد خداوند یک نوع سهولت و آسانی در کار او قرار میدهد ، امیرالمؤمنین سلام الله علیه میفرماید : هرکس که چنگ به دامن تقوا بزند سختیها و شدائد بعد از آنکه به او نزدیک شدهاند از او دور میشوند و کارها که بر ذائقه او تلخ آمدهاند برایش شیرین میشوند ، موجها که روی هم جمع شدهاند تقوا و صبر و پاکی و نزاهت در این جهان گم نمیشود ، آدمی را از حضیض ذلت به اوج عزت میرساند .
« انه من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین ».
مثل اینست که قرآن کریم نتیجه داستان یوسف را در این یک جمله خلاصه کرده است که عاقبت از آن تقوا است .
تقوا آدمی را از مهالک و شدائد بسیاری نجات میدهد و به اوج عزت میرساند « و من یتق الله یجعل له مخرجا »برای مردمان متقی که در همه حال خود را حفظ میکنند بنبست و شکست وجود ندارد وقتی که انسان کلمات و خطابات اباعبدالله ( ع ) را به خاندان محترمش میبیند که با چه ایمان و اطمینانی به آنها اطمینان میدهد غرق در حیرت میشود : یارب !
این چه روحیه و چه ایمان و چه اطمینان است و این تضمین را از کجا گرفته بود ؟
!
در کتب نوشتهاند برای بار دوم با اهل بیت خود وداع کرد ، به آنها گفت : مهیا و آماده تحمل سختیها باشید و بدانید خداوند شما را حفظ و حمایت میکند « شما را نجات خواهد داد و سرانجام کار شما را نیک خواهد کرد دشمنان شما را به اقسام عذابها گرفتار خواهد کرد و به شما به عوض این شدائد و بلایا انواعی از نعمتها و کرامتها خواهد داد مبادا شکایت کنید و مبادا جملهای برزبان بیاورید که از قدر و قیمت شما بکاهد اطمینانی که حسین ( ع ) به پیروزی نهائی داشت و به خاندانش تلقین میکرد ، از همان آیه قرآن سرچشمه میگیرد که میفرماید : « و من یتق الله یجعل له مخرجا ».
این تضمین را از قرآن گرفته بود کلمات شمرده حسین مثل تیر بر قلب خاندانش نشست .
سختیها و اسارتها را تحمل کردند ولی در پناه صبر و تقوا ، عاقبت کارشان همانطور شد که حسین ( ع ) به آنها وعده داده بود و خداوند در قرآن تضمین کرده بود .
بعد از چندی میبینیم که زینب سلام الله علیها همان جملههای حسین را به الفاظ دیگر با یک دنیا اطمینان بازگو میکند .
خطاب به یزید بن معاویه کرده میگوید : هر حیلهای که میخواهی بکار ببر و هر چه دلت میخواهد کوشش کن ، اما به خدا قسم که نخواهی توانست نام ما و محبوبیت و احترام ما را از بین ببری ، نمیتوانی وحی زنده خدا را که در خاندان ما پیدا شده بمیرانی .
برای تو جز عار و ننگ و رسوائی در این جهان چیزی باقی نمیماند5 پی نوشت ....
1- در گفتار، ص 37.
2- این سخنرانی در تاریخ جمعه 29/7/1339 ساعت 7 بعد از ظهر ارایه شده است.
3- ده گفتار، صص 56 ـ 57.
4 - مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، تهران، انتشارات صدرا، 1373، چ 2، صص 51 ـ 52.
5- گفتار اول و دوم از کتاب ده گفتار شهید مطهری